تجربه نگاریشبه قاره و افغانستانکشور شناخت

نگاهی به تجربه‌ یک سازمان مردم‌نهاد ایرانی در افغانستان؛ ما افغانستان را نمی‌شناسیم!

ریحانه قبادی

افغانستان، همسایه شرقی کشور ایران است که به‌‌خاطر این قرابت جغرافیایی، روابط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طولانی‌مدت و گاها سرنوشت‌های مشترکی را با یکدیگر تجربه نموده‌اند؛ قرارگرفتن در موقعیت استعمار قدرت‌های خارجی، در معرض افکار و ایدئولوژی‌های جهانی بودن، مبارزه با استعمار، تلاش برای برساخت جامعه متدینانه و… همگی بخشی از مصادیق سرنوشت‌ مشترکی بوده که به‌صورت متقابل درطول این سال‌ها، با تقدم و تاخر، خود را در این دو کشور نمایان ساخته ‌است.

انقلاب اسلامی ایران در سال 57، با حضور دولت کمونیستی در افغانستان مصادف بود و همین موجب شکل‌گیری علقه‌های مذهبی میان ایران و بخشی از مردم افغانستان و گرایش آنان به مهاجرت به‌سوی ایران گردید؛ گرچه که در زمان حکومت شاهنشناهی نیز، رفت و آمدهای اقتصادی برای کار و معیشت از افغانستان به ایران وجود داشت. ازطرف دیگر، ناامنی‌ها و جنگ‌های داخلی افغانستان در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی، موج‌های جدیدی از مهاجرین افغان را روانه ایران نمود.

موازی با جریان حضور مهاجرین در ایران، باید به حضور ایران در افغانستان اشاره نمود. حضور ایران در افغانستان طیف وسیعی از فعالیت‌ها برای افزایش زیرساخت‌های توسعه‌ای تا اقدامات فرهنگی را در برمی‌گیرد؛ تا آنجا که امروزه بیش از 80 درصد بازار کتاب افغانستان، در همکاری با ناشران ایرانی معنا پیدا می‌کند.

برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، شناخت افغانستان و مردم افغانستان بسیار پیچیده و سخت است و به‌نوبه خود با وجود بیش از 20 سال کار در حوزه افغانستان، می‌توانم اعتراف کنم که هنوز شناخت کاملی ندارم و نکته دیگری که وجود دارد اینکه شناخت افغانستان و مردم افغانستان صرفا در نتیجه تعامل با مهاجرین افغانستان در ایران هم کاری ابتر و ناصواب است و می تواند تحلیل ها و فرضیه های غلطی را هم به دنبال داشته باشد.

امروزه در افغانستان، سازمان‌های مردم نهاد، نقش ویژه‌ای را در ارائه الگوهای زیست اجتماعی فرهنگی مدرن به قشر نخبگانی افغانستان ایفا می‌کنند. سازمان‌های مردم‌نهادی که با فعالیت درحوزه‌هایی نظیر آموزش، حقوق زنان و کمک‌های امدادی، درتلاشند تا فضای کار فرهنگی در این کشور را از دست ندهند. با گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی، شاید فرصت مناسبی باشد تا به بررسی وضعیت فعالیت‌ فرهنگی اجتماعی ایران در افغانستان نگاهی بیندازیم و این پرسش را مطرح نماییم که آیا در شرایط کنونی جامعه افغانستان، جریان‌های تعیین‌کننده فرهنگی اجتماعی از سوی ایران، حیات قابل ملاحظه ای دارند یا در فضای انفعال به‌سر می‌برند.

در همین راستا با فاطمه اشرفی، مدیرعامل انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده، یکی از سازمان‌های مردم‌نهاد ایرانی که تجربه فعالیت بین‌الملل در حوزه افغانستان را داشته‌اند گفتگویی انجام داده‌ایم که درادامه قابل مطالعه است:

لطفا در مورد سازمان مردم‌نهادی که مسئولیت آن را برعهده دارید، معرفی مختصری ارائه بفرمایید و حوزه فعالیت آن را توضیح دهید

انجمن حامی، حمایت از زنان و کودکان پناهنده به‌طور رسمی فعالیت خود را از سال 78 شمسی آغاز نموده‌است و در حوزه پناهندگان در سطح منطقه ای و بین المللی فعالیت می‌نماید. این سازمان اولین نهاد مردمی است که بصورت تخصصی در حوزه پناهندگان در ایران آغاز به فعالیت نمود و هم‌اکنون در تهران، قم، خراسان رضوی و سمنان، که دارای بیشترین پناهنده و مهاجر هستند، مشغول به فعالیت است. به جهت شرایطی که پس از خروج طالبان از افغانستان در سالهای ابتدایی دهه 80 ایجاد شد و به منظور کمک به بازسازی افغانستان از سال 1382 وارد افغانستان شدیم. جدی ترین گروه هدف ما در افغانستان زنان و سازمانهای غیردولتی بودند که به دلیل فضای باز سیاسی و اجتماعی ایجاد شده، فرصتی برای تحرک و حضور اجتماعی یافته بودند. برگزاری دوره های آموزشی متعدد توانمندسازی و ظرفیت‌سازی برای زنان و نهادهای مدنی، تلاش برای ترغیب زنان به مشارکت حداکثری در سیاست، انتقال دستاوردهای مثبت زنان ایرانی به زنان افغان در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حتی گسترش گروه هدف به خبرنگاران، قضات افغانستان، پزشکان و اساتید علمی در سایر ولایت‌های این کشور همچون قندهار، بدخشان، هرات و مزار شریف، بخشی ‌از فعالیت‌های ما در افغانستان بوده‌است.

در طی 4 دهه پس از انقلاب اسلامی، ایران در افغانستان تا چه اندازه بواسطه‌ی فعالیت‌های مردمی این چنینی، فعالیت فرهنگی داشته است؟

مفهوم فعالیت اجتماعی بواسطه سازمان‌های مردم‌نهاد در افغانستان و حتی در ایران، امری نوظهور است. قدمت سازمان‌های مردم‌نهاد در ایران شاید به دهه 70 برگردد و درافغانستان، به‌واسطه‌ محدودیت‌هایی نظیر روی کارآمدن طالبان و جنگ‌های داخلی، این مفهوم، بسیار جوان است و شاید در همین 1 دهه اخیر پس از فروپاشی طالبان، با روی کارآمدن کشورهای غربی در افغانستان، شاهد گسترش چنین ساختارهایی و به‌صورت کلی جامعه مدنی، در افغانستان هستیم. اما با همین تجربه‌ی کوتاه، می‌توان گفت که سازمان مردم‌نهاد دیگری، حداقل به صورت تشکیلاتی، سابقه و تجربه فعالیت فرهنگی اجتماعی در افغانستان را نداشته‌است.

اگر بخواهید عدم حضور ایران در جامعه مدنی کنونی افغانستان را تحلیل نمایید، چه عللی را مطرح می‌کنید؟

اصلی‌ترین بخش می‌تواند مسایل امنیتی باشد و به نظر می‌رسد تا زمانی‌که حضور در افغانستان با تهدیدهای این‌چنینی روبرو باشد، امکان حضور میدانی برای افراد از سایر کشورها کمتر است. حتی سازمان‌های مردم‌نهاد اروپایی و آمریکایی که در افغانستان فعال هستند، در سال‌های اخیر تلاش نموده‌اند تا حضورشان حداقلی باشد و فعالیت‌هایشان را به کارگزاران و پیمانکاران محلی بسپارند و نیروهای انسانی خود را کمتر در معرض تهدیدات امنیتی قرار دهند. علت دیگر می‌تواند به‌نوعی علت سیاسی باشد؛ در موارد بسیاری پیش‌آمده‌است که دولت افغانستان با سخت‌گیری های اداری مانع از شکل گیری یک حرکت فرهنگی اجتماعی منسجم و پایدار از سوی ایران شده‌است. یک علت دیگر هم شاید عامل اقتصادی باشد؛ به‌علت کاهش نرخ ریال و بالابودن قیمت ارز، سرمایه‌ بسیاری باید صرف توسعه فعالیت سازمان‌ مردم‌نهاد ایرانی برای فعالیت در افغانستان بشود که درشرایط کنونی کار را سخت نموده‌است. بودجه‌های فرهنگی ایران در افغانستان هم معمولا بسیار کمتر از آن است که بشود انتظار حمایت مالی از انجام و ادامه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی داشت اما در کنار همه اینها شاید بشود جوان بودن نهاد مدنی در ایران و مشغولیت های فراوان آنها در عرصه های اجتماعی داخلی را دلیل مهمتری برای ضعف حضورهای منطقه‌ای و بین المللی دانست تا آنجا که فعالیت های منطقه‌ای و بین المللی برای کمتر سازمان غیر دولتی ایرانی جا افتاده و حتی مطرح شده است.

بعنوان سازمان مردم‌نهادی که تجربه مستقیم فعالیت فرهنگی در افغانستان داشتید، چه رویکردی برای ورود به افغانستان اتخاذ نمودید و تا چه‌اندازه از فعالیت یک سازمان ایرانی در جامعه افغانستان استقبال شد؟

پیش از پرسش به این سوال باید به ‌این نکته اشاره کنم که برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، شناخت افغانستان و مردم افغانستان بسیار پیچیده و سخت است و به‌نوبه خود با وجود بیش از 20 سال کار در حوزه افغانستان، می‌توانم اعتراف کنم که هنوز شناخت کاملی ندارم و نکته دیگری که وجود دارد اینکه شناخت افغانستان و مردم افغانستان صرفا در نتیجه تعامل با مهاجرین افغانستان در ایران هم کاری ابتر و ناصواب است و می تواند تحلیل ها و فرضیه های غلطی را هم به دنبال داشته باشد.

شناخت افغانستان بما هو افغانستان، نیازمند تلاش بیشتری است، به‌ویژه برای افرادی که قصد فعالیت فرهنگی و اجتماعی جدید در افغانستان و یا حتی با کار با جامعه مردم افغان را دارند. برای مثال باید به ظرافت‌های مذهبی افغانستان توجه نمود. مردم افغانستان مسلمان هستند و در این میان، جمعیت شیعیان نسبت کمتری از اهل سنت دارد. باید در ارائه محتوای فرهنگی، انتقال محتوای تک‌مذهبی را کنار گذاشت و با اشتراکات زبانی، فرهنگی و اسلامی وارد فعالیت شد تا بتوان با مخاطبین بیشتری سخن گفت. همچنین باید به‌جای تاکید بر تفاوت‌ها، مبنای خود را بر پذیرش و برابری سایر انسان‌ها در برخورداری از آموزش و حقوق اجتماعی گذاشت. برای فعالیت در افغانستان، باید به ظرافت‌های اجتماعی این کشور نیز توجه ویژه‌تری داشت و تا زمانی که شناخت از تمام ابعاد حاصل نشده است، باید از ورود پرهیز کرد، چرا که نشناختن پیچیدگی ها در این کشور می تواند افراد را به باتلاقی هدایت کند که بیرون آمدنش مرگ آن فعالیت و از بین بردن تمام زمینه هایی است که پیش از آن وجود داشته است.

عمده‌ترین مساله افغانستان در وضعیت کنونی، تلاش برای صلح است و به‌نظر می‌رسد سایر حوزه‌ها گرچه تعیین‌کننده هستند، اما به پای موضوع صلح نمی‌رسند. جمهوری اسلامی ایران نیز به‌اندازه‌ای که پیگیر این بحث و وضعیت صلح‌آمیز افغانستان باشد، می‌تواند محبوبیت بیشتری کسب کند

آیا فعالیت‌هایتان در داخل افغانستان همچنان تداوم دارد؟ اگر ندارد علت آن چیست؟

اوج فعالیت‌های حامی در داخل افغانستان در سالهای دهه 80 و اوایل 90 بود اما شدت گرفتن مسایل امنیتی در کنار محدودیت های مالی موجب کاهش فعالیت ها شد. علیرغم تمام محدودیت ها همچنان درتلاش هستیم تا فضای افغانستان را رصد کنیم و شاید بتوان گفت که حضور فیزیکی‌مان، جای خود را به اشکال دیگری از فعالیت داده‌است.

به‌عنوان آخرین پرسش، چشم‌انداز فعالیت فرهنگی جمهوری اسلامی در افغانستان را چگونه می‌بینید؟

عمده‌ترین مساله افغانستان در وضعیت کنونی، تلاش برای صلح است و به‌نظر می‌رسد سایر حوزه‌ها گرچه تعیین‌کننده هستند، اما به پای موضوع صلح نمی‌رسند. جمهوری اسلامی ایران نیز به‌اندازه‌ای که پیگیر این بحث و وضعیت صلح‌آمیز افغانستان باشد، می‌تواند محبوبیت بیشتری کسب کند و ادامه حضور فعال سازمان‌های مردم‌نهاد، نیازمند آسیب‌شناسی دقیق‌تر و تغییر بینش‌های نسبت به ضرورت فعالیت اجتماعی غیرمستقیم ایران در افغانستان است.

سابقه فعالیت فرهنگی سازمان‌های مردم‌نهاد ایرانی در افغانستان اگرچه کوتاه است، اما شاید هنوز هم بتوان از ضرورت فعالیت فرهنگی اجتماعی بین‌الملل در این حوزه، به‌عنوان یک مسئولیت همسایگی نام‌ برد که جای کار بسیاری دارد و نیازمند حمایت و نگاه ویژه‌تری است که بتواند پا بگیرد و ثمربخش باشد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا