شامات

روایت یک بحران؛ وقایع جنگ سوریه از ابتدا تا سقوط خلافت داعش

2011

بحران سوریه از شهر 80 هزار نفری درعا در جنوب سوریه آغاز شد. در 16 فوریه سال 2011 (27 بهمن 1389) عده ای از دانش آموزان در مدرسه‌­ای در محله عربین درعا، شعارهایی را علیه حکومت بشار اسد بر دیوار نوشتند. این حرکت در زمانی بود که حکومت بن علی و حسنی مبارک سقوط کرده بودند و معمر قذافی و علی عبدالله صالح نیز وضعیت خوبی نداشتند. دانش آموزانی که شعار نوشته بودند، توسط دستگاه امنیتی سوریه بازداشت شدند و مخالفین اعلام کردند که این دانش آموزان توسط دستگاه امنیتی سوریه شکنجه شده اند و ناخن هایشان کشیده شده است. اولین بار این خبر را شبکه الجزیره اعلام کرد.

این خبر به علاوه خبر برخورد بد با والدین دانش آموزان، موجب شد که مردم درعا به خیابان­‌ها بریزند. اگر چه بعدها اخباری منتشر شد که حجم شکنجه و صحت این اخبار را مورد سوال قرار می داد!

حوادث روزهای ابتدایی در سوریه نشان داد که دستگاه امنیتی سوریه با تدبیر عمل نکرده و آماده برخورد صلح آمیز نبوده است. در روزهای اول بحران نقاط ضعف حکومت سوریه به تدریج خود را نشان داد. یکی از این نقاط ضعف رسانه های رسمی حکومت سوریه بود که ضریب نفوذ پایینی در میان مردم داشتند. در حالی که مخالفان پرمخاطب ترین شبکه‌های عربی را به کار می‌بردند و لذا اخبار رسانه های دولتی مورد پذیرش مردم قرار نمی‌گرفت.

چند روز بعد از آغار تظاهرات تک تیراندازهایی در درعا ظاهر شدند که تعدادی از نیروهای دولتی را مورد هدف قرار دادند. اما به هر حال مردم معترض قائل بودند که این نیروهای دولتی بودند، که ابتدا دست به سلاح برده‌اند. در میان مسئولین حکومت هم در مورد چگونگی برخورد با اعتراضات در فضای بهار عربی اختلافاتی وجود داشت. این اختلاف در مورد بند 8 قانون اساسی که سیستم تک حزبی بعث را در کشور به رسمیت می‌شناخت بیش از موارد دیگر بود. این که آیا این بند همچنان ادامه پیدا کند یا خیر؟ بخشی از حاکمیت سوریه معتقد بود که باید در این شرایط، اصلاح سیاسی صورت گیرد اما دستگاه امنیتی بیشتر قائل بود که هر گونه اصلاح موجب سقوط نظام خواهد شد.رآنها می گفتند بخشی از اعتراضات مردم به خاطر مسائل اقتصادی است که در کوتاه مدت حل آن میسر نیست. برای مثال کشاورزی سوریه که از سویی بدلیل سیاست‌های ترکیه در سدسازی و از سوی دیگر بخاطر تشویق دولت سوریه مبنی بر کاشت گندم و پنبه که به آب زیادی نیاز داشت، بشدت آسیب دیده است. در شرایط خشکسالی فعلی این مساله موجب بیکاری 800 هزار کشاورز سوری شده که به حاشیه شهرهای دیگر مانند دمشق و درعا مهاجرت کرده‌اند؛ این موارد مشکلاتی است که در کوتاه مدت حل نخواهد شد.

همچنین بخوانید : بحران سوریه نتیجه داعش و النصره یا خشکسالی و تخریب محیط زیست؟!

به نظر این بخش از حاکمیت سوریه موضوع دومی که اصلاحات سیاسی را بی‌نتیجه می‌کرد برخی کشورهای منطقه بودند که درصدد به سقوط کشاندن دولت سوریه بودند و از این رو باید با اعتراضات برخوردی جدی داشت. ناگفته نماند سوریه پس از ترور رفیق حریری  و کمک‌های بسیارش به حزب الله در جریان جنگ 33 روزه، توسط کشورهای غربی و برخی کشورهای عربی منزوی شده بود. با توجه به حوادثی که در کشورهای دیگر عربی اتفاق افتاده بود این تصور وجود داشت که حکومت بشار اسد به سرعت سقوط خواهد کرد. با توجه به این شرایط مخالفین دولت سوریه،سال 2011 را فرصت خوبی برای ضربه به بشار و نظام سوریه می‌دیدند.

حوادث روزهای ابتدایی در سوریه نشان داد که دستگاه امنیتی سوریه با تدبیر عمل نکرده و آماده برخورد صلح آمیز نبوده است. در روزهای اول بحران نقاط ضعف حکومت سوریه به تدریج خود را نشان داد. یکی از این نقاط ضعف رسانه های رسمی حکومت سوریه بود که ضریب نفوذ پایینی در میان مردم داشتند. در حالی که مخالفان پرمخاطب ترین شبکه‌های عربی را به کار می‌بردند و لذا اخبار رسانه های دولتی مورد پذیرش مردم قرار نمی‌گرفت.

بشار اسد چند روز پس از شروع اعتراضات در مجلس سوریه حاضر شد و اعلام کرد که قصد کناره‌­گیری از قدرت را ندارد. همزمان مخالفین نیز حجم مخالفت‌ها را افزایش دادند و مردم شهرهای حَماه و حُمص نیز به خیابان‌ها ریختند. در این بازه اپوزوسیون یا گروه مشخصی رهبری اعتراضات را بر عهده نداشت و شعارهای مردمی شهرهای مختلف نیز بسیار متفاوت بود. از طرف دیگر اعتراضات روز به روز خشن‌تر می‌شد. پس از مدتی بشار تصمیم گرفت امتیازات سیاسی به مردم درعا دهد تا اعتراضات در این شهر فروکش کند. بنا به درخواست بزرگان درعا نیروهای امنیتی از این شهر خارج شدند اما اعتراضات فروکش پیدا نکرد! این حرکت دولت توسط مخالفین به منزله کوتاه آمدن در برابر فشار قلمداد شد و لذا مطالباتشان را افزایش دادند. به طور همزمان بشار اسد نیز امتیاز دادن را متوقف نکرد و قانون حالت فوق العاده که از سال 1963 بر کشور حاکم بود را نیز لعو کرد. ولی باز هم اعتراضات کاهش پیدا نکرد.

همچنین ببینید: درباره وضعیت دموکراسی در سوریه؛ اینجا هیچ نشانه‌ای از دموکراسی نیست!

بشار اسد امیدش به ارتش 500 هزار نفری‌اش بود. اما بخشی از مخالفین با امرای ارتش ارتباط برقرار کرده و به آنها وعده و وعید دادند. در راس این مساله اخوان المسلمین سوریه بود. مساجدی که امامان جماعتشان وابستگی فکری و اندیشه ای به اخوان المسلمین داشتند، پایگاه اعتراضات شده بودند. حمله به این مساجد آتش اعتراضات را شعله ور تر می کرد.

در ابتدای آوریل 2011 (فروردین 1390) پس از افزایش حملات علیه نیروهای امنیتی، دستور دخالت ارتش سوریه در درعا صادر شد. دخالتی که شرایط را پیچیده تر کرد. دخالت ارتش موجب شد که شهرهای دیگر و البته کشورهای دیگر برای مخالفت با دولت سوریه بیش از پیش تحریک شوند.

دخالت ارتش علمای سلفی را نیز برای تحریک مردم اهل سنت علیه بشار اسد تشویق کرد. به گونه‌ای که سلفی‌های کشورهای مختلف از جمله لبنان علیه بشار تظاهرات کردند. پس از یک ماه و نیم از آغاز بحران ترکیه مخالفین دولت را متحد کرد و نشست مخالفین در شهر آنتالیا برگزار شد تا به مسئولیت کشور پس از اسد فکر شود. در این نشست پرچم جدید سوریه معروف به پرچم استقلال نیز به جای پرچم پیشین استفاده شد.

پرچم معارضین دولت سوریه

در اول می سال 2011 (26 اردیبهشت 1390) حسین هرموش یکی از سرگردهای ارتش سوریه اعلام کرد که از این ارتش جدا شده و گردانی تحت عنوان افسران آزاده(حرکه الضباط الاحرار) ایجاد کرده است. اولین بار این گردان در جسر الشغور در اطراف ادلب با ارتش سوریه درگیر شدند که در این درگیری کشته‌های زیادی از ارتش سوریه گرفت. لذا ارتش وارد شهر ادلب شد اما رهبر افسران آزاد یعنی حسین هرموش به ترکیه گریخت. به تدریج هر روز مقاطعی منتشر می شد که بخشی از افراد جدایی خود را از ارتش سوریه اعلام می کردند. یک ماه بعد از تاسیس این گردان، ریاض اسعد از فرماندهان نیروهای هوایی سوریه نیز اعلام کرد از ارتش جدا شده و به صورت رسمی ارتش آزاد سوریه را تاسیس کرد. (جیش السوری الحر) این ارتش به مراتب از گردان افسران آزاد وضعیت بهتری داشت و حمایت‌های ویژه‌ای نیز از آن انجام شد. به تدریج دامنه درگیری‌های بین ارتش آزاد و ارتش سوریه بسیار بالا رفت و البته تجهیزات سنگین توسط ارتش سوریه نیز بیشتر استفاده می‌شد که طبعا فضاسازی بین المللی را بیشتر می‌کرد. نیروهای ارتش آزاد سکولار بودند.

همزمان با این درگیری‌ها اصلاحات سیاسی نیز ادامه پیدا کرد که یکی از آنها عفو عمومی بود که بسیاری از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند. بخشی از زندانیان آزاد شده سلفیانی بودند که به محض خروج از زندان دست به تشکیل گروه‌های مسلح تکفیری زدند. دولت‌های عربستان سعودی، قطر و ترکیه در میدان دادن به این گروه‌ها نقش اصلی را داشتند. تا این بازه البته همچنان مخالفین و معارضین بیشتر از گروه‌های سکولار بودند تا سلفی‌ها و اسلامگرایان!

در 9 آگوست 2011(18 مرداد 1390) پادشاه عربستان در یک بیانیه شدید‌اللحن علیه بشار اسد، سفیر خود را از این کشور فراخواند و این حرکت توسط قطر،بحرین و کویت نیز تکرار شد. این حرکت توسط برخی کشورهای دیگر عربی مانند تونس، کشورهای اروپایی مانند ایتالیا و سوئیس نیز تکرار شد. از این زمان فضای بین المللی بشدت علیه دولت بشار شد. در همین زمان بود که قذافی به شکل فجیعی کشته شد و عاملی برای افزایش روحیه در میان طرفداران بشار اسد ایجاد کرد. در نوامبر 2011(آبان 1390) اتحادیه عرب تحت فشار قوی دولت‌های خلیج فارس، مجموعه‌ای از مجازات‌های سنگین علیه دولت سوریه در نظر گرفت. فشارهایی که پیش از این موجب سقوط دولت لیبی شده بود.

پس از این بود که اتحادیه عرب گروهی ناظر به سوریه فرستاد تا پس از این سفر، تصمیم نهایی خود را بگیرد. محمد دابی سودانی، به همراه گروهی در 22 دسامبر 2011 وارد سوریه شدند و در طول چند هفته از شهرهای مختلف بازدید کردند. گزارش وی به سود حکومت سوریه بود و از حملات مخالفین دولت علیه ارتش سخن می‌گفت و هیچ عمدی از سوی ارتش برای کشتن مخالفین روایت نشد.

2012

یک روز پس از گزارش محمد دابی، وزرای خارجه جهان عرب تصمیم گرفتند پرونده سوریه را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهند و به صورت رسمی از بشار خواستند که از قدرت کناره گیرد. قطعنامه شورای امنیت توسط روسیه و چین وتو شد.

بعد از این وتو، مخالفین تصمیم گرفتند با تقویت گروه‌های مسلح حکومت را ساقط کنند. عربستان،قطر و ترکیه تصمیم گرفتند، گروه‌های سلفی را تقویت کنند زیرا تجربه جهادی این گروه‌ها در عراق و افغانستان و البته پشتوانه مذهبی ایشان آنها را از ارتش آزاد در پیشبرد اهداف موفق‌تر نشان می‌داد و جنگجوتر هم بودند. گروه‌های شاخصی که در سال 2012 ایجاد شدند به تدریج به این گونه بودند:

جبهه النصره لاهل الشام: این جبهه درست دو هفته بعد از وتوی قطعنامه ایجاد شد که رهبرش ابو محمد الجولانی بود. وی در سال 2003 به عراق رفته و به القاعده پیوسته بود. گروه جبهه النصره را ابوبکر بغدادی ایجاد کرده بود که آن زمان امیر دولت اسلامی عراق بود. وی ابومحمد الجولانی را به سوریه فرستاد تا کار ساماندهی افرادی را انجام دهد که برای جهاد به سوریه می آیند. اعلام رسمی تاسیس جبهه النصره در ژانویه 2012 (دی ماه 1390) انجام شد که مقارن آن بمب گذاری‌هایی در دمشق انجام دادند. در این بازه جبهه النصره توسط عربستان،قطر و ترکیه مورد حمایت قرار گرفت.

جیش الاسلام: زهران علوش رهبر این گروه، در عفو عمومی که بشار اعلام کرده، از زندان آزاد شده بود. وی ابتدا گروهی تحت عنوان سَریه الاسلام با 14 نفر  تاسیس کرد ولی ظرف زمانی بسیار کوتاه گروهش را توسعه داد که در ماه آگوست سال 2012  به 60 گردان و 27 دفتر تبدیل شد و نام آن جیش الاسلام نام گذاری شد. حمایت عربستان از جیش الاسلام بسیار ویژه بود.

احرار الشام: حسان عبود از شهر حماه که او هم به تازگی از زندان آزاد شده بود، گروه احرار الشام را ایجاد کرد. عملکرد این گروه بیشتر در اطراف حماه بود. ایمن الظواهری از این گروه حمایت کرد و برخی گروه های کوچک تر مثل فجر اسلامی و … به این گروه پیوستند. ابوخالد السوری از نزدیکان اسامه بن لادن و معتمدین ایمن الظواهری که سابقه جهاد بسیاری در افغانستان، بوسنی و .. داشت، مسئول آموزش احرار الشام شد.

تشکیل این گروه‌های سلفی موجب شد که حمایت از گروه‌های سکولار توسط کشورهای منطقه کمرنگ شود. از این رو حتی ارتش آزاد هم تصمیم گرفت به سمت سلفیزه کردن گروه خود رود، تا سهمی از کمک‌ها ببرد. مهم ترین گروه سلفی تشکیل شده توسط ارتش آزاد، لواء التوحید بود که در ژولای 2012(تیر 1391) تاسیس شد، که عبدالقادر صالح فرماندهی آن را برعهده داشت. پس از تاسیس این گروه ها، سیل ورود جهادی‌ها به سوریه افزایش پیدا کرد. علمای سلفی نیز در تشویق جوانان اهل سنت نقشی بی‌بدیل داشتند. سیستم‌های امنیتی کشورها هم مانع سفر جهادی‌ها به سوریه نشدند. عمده این مبارزین از ترکیه و لبنان وارد سوریه می‌شدند. جریان سیاسی 14مارس و حزب المستقبل حریری نیز بشدت از این حرکت‌ها حمایت می کردند.

با شروع کار این گروه‌ها اوضاع سوریه روز به روز رو به وخامت رفت. به تدریج حتی مسئولین دولتی نیز از نظام جدا شدند. چون دیگر کسی امید به حفظ نظام سوریه نداشت! تقریبا هر روز قسمت جدیدی از کشور سقوط می‌کرد و به دست مخالفین می‌افتاد. با عقب نشینی ارتش سوریه از حومه جنوبی دمشق مخالفین به منطقه زینبیه نزدیک شدند. این جا بود که به تدریج گروه‌هایی از شیعیان وارد منطقه زینبیه شدند. گردان ابوالفضل العباس متشکل از شیعیان خود سوریه، عراق و لبنان اولین گروهی بود که اعلام موجودیت کرد. آنها گفتند ما فقط از مقدسات حمایت می کنیم. اما با وخیم شدن اوضاع بشار اسد، ایران و حزب الله هم وارد حمایت از سوریه شدند. ایران مطمئن بود که امنیت سوریه با امنیت ایران پیوند جدی خورده است. حفظ  سوریه در آن زمان اما بسیار دشوار می‌رسید و جز روسیه همه می‌گفتند باید بشار برود.  دولت ایران در این زمان به گونه ای موضع می گرفت که اگر بشار سقوط کرد، بتواند با دولت بعدی در سوریه نیز همکاری کند. اما رهبر ایران بشدت معتقد بود که سقوط بشار موجب ناامن تر شدن ایران خواهد شد و اوضاع را بدتر خواهد کرد و لذا از وی حمایت کرد. از آن سو نیز مخالفین اعلام کردند که در صورت به قدرت رسیدن ارتباطشان با ایران را قطع خواهند کرد. لذا برخی فرماندهان حزب الله و سپاه وارد دمشق شدند  که البته ابتدا از سوی ارتش سوریه استقبال نشد و فکر می‌کردند خودشان می‌توانند اوضاع را کنترل کنند و لذا نقش شیعیان صرفا در منطقه زینبیه باقی ماند.

تشکیل گروه‌های سلفی موجب شد که حمایت از گروه‌های سکولار توسط کشورهای منطقه کمرنگ شود. از این رو حتی ارتش آزاد هم تصمیم گرفت به سمت سلفیزه کردن گروه خود رود، تا سهمی از کمک‌ها ببرد.

از سوی دیگر طرح سیاسی کوفی عنان که تنها طرح سیاسی بود که بشار را تحمل می‌کرد به نتیجه‌ای نرسید. پس از آن کنفرانس‌هایی تحت عنوان اصدقاء سوریه در ترکیه و … ایجاد شد که در هیچ یک از آنها ایران حضور نداشت و هیچ کس حاضر به حضور ایران در این نشست‌ها نبود. از این مدت به بعد کنفرانس مجلس سوریه، به عنوان نماینده مردم سوریه در مجامع جهانی شناخته شد.

نظام و بشار اسد نیز انتخابات پارلمانی برگزار کردند که در آن بند هشت قانون اساسی یعنی تک حزبی بودن بعث به چند حزبی بودن تبدیل شد.

در 12 می 2012 انفجار بسیار شدیدی در دمشق رخ داد و پس از آن درگیری‌ها بسیار افزایش پیدا کرد. کوفی عنان پس از آن به عنوان نماینده سازمان ملل استعفا داد و امید به راه حل سیاسی کمتر شد.

از این زمان مخالفین تمرکز خود بر اشغال دمشق را افزایش دادند. اگرچه پیش از این جنوب دمشق را در اشغال خود داشتند. در 17 ژوئیه 2012( 28 خرداد 1391) ارتش آزاد به صورت رسمی آغاز عملیات آتش فشان دمشق(برکان دمشق) و زلزله سوریه برای اشغال این شهر را اعلام کرد. گروه‌های مسلح هم در سرتاسر کشور با ارتش درگیر شدند تا نتوانند به یاری نیروهای مستقر در دمشق بیایند. در روز 18 ژوئیه 2012 انفجاری عظیم در دمشق موجب کشته شدن وزیر دفاع سوریه و معاونش که شوهر خواهر بشار اسد شد و ضربه سنگینی به روحیه طرفداران بشار اسد زد. نیروهای آمریکایی در اردن در وضعیت آماده باش قرار گرفتند که به محض سقوط بشار اسد انبارهای سلاح های شیمیایی بشار را تحت کنترل درآورند. در این زمان ارتش سوریه اعلام کرد عملیات ویژه‌ای برای نجات پایتخت سوریه اجرا خواهد کرد، که از روز 20 ژوئیه اوضاع به تدریج به دست ارتش سوریه افتاد و محلات به تدریج به کنترل ارتش درآمد و صرفا برخی نقاط حومه دمشق در دست مسلحین باقی ماند.

اما در حلب این گونه نشد. علاوه بر ارتش آزاد ، جبهه النصره نیز در حلب حضور ویژه ای داشت که متشکل از نیروهای غیر سوری بسیاری بود. درگیری ها در حلب موجب شد که برق حلب قطع شود و بسیاری از مردم از حلب بیرون بیایند.  نیمی از حلب تقریبا به دست معارضین افتاد و ارتش سوریه نیز قبول کرد که در آن شرایط نمی تواند تمام حلب را آزاد کند.

از این زمان ارتش برای خود نقاط قرمز یا نقاط ثقل قائل شد، که به هیچ وجه نباید به دست مخالفین بیفتد. یکی دمشق و دیگر مناطق ساحلی غرب سوریه که عمدتا علوی نشین بود و سقوط آن موجب سقوط پشتوانه مردمی حکومت بشار می‌شد. هدف دوم نیز این بود که هیچ شهری به طور کامل به مخالفین نرسد تا زمینه های تقسیم سوریه ایجاد نشود.

در سال 2012 حماس نیز اختلافاتش بیشتر شد و مشکلات حماس با نظام حاکم بیش از پیش شد. همزمان اخوان در مصر و تونس به قدرت رسیده بود و از سویی قطر و ترکیه و حتی عربستان نیز قول حمایت هایی از حماس را داده بود. این زمان خالد مشعل و بخشی از بزرگان حماس دمشق را ترک کردند.

خالد مشعل در حالی که پرچم معارضه را به دست دارد

از سوی دیگر اختلافاتی هم میان کشورهای غربی و عربی ایجاد شد. کشورهای عربی و ترکیه قائل بودند که نظام کلا باید برود ولی غربی ها صرفا درمورد بشار اسد قائل بودند که باید برود و نظام سوریه با جانشینی فردی سنی از درون حکومت باقی بماند که ریاض حجاب(از قدیمی‌های حزب بعث) مهم‌ترین فرد برای این ماموریت بود که این نقشه نیز به نتیجه مورد نظر برای غربی‌ها نرسید.

در پایان این سال اگرچه طرح سقوط پایتخت شکست خورد، ولی مرزهای مختلف سوریه به دست مخالفین افتاده بود. ارتش نیز خسته شده بود و البته دولت سوریه هم با تنگنای جدی مالی روبرو بود. از طرف دیگر بالا رفتن قیمت‌ها موجب شد که حقوق ارتشی‌ها کفاف زندگی آنها را ندهد. این شرایط همه را منتظر سقوط بشار کرد.

اخضر ابراهیمی در این زمان نماینده سازمان ملل بود که می خواست اجلاس ژنو 2 را برگزار کند. شهید همدانی در این زمان مشاور نظامی بشار شد، تا راهی برای تقویت ارتش سوریه پیدا کند. طرح پیشنهادی وی این بود که نیرویی مردمی برای تقویت ارتش مانند بسیج در ایران در سوریه شکل گیرد. بر این اساس نیروی دفاع مدنی در سوریه شکل گرفت که سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مسئولیت اجرای آن را برعهده داشت.

2013

تعداد نیروهای دفاع مدنی در این سال به 60 هزار نفر رسید. ولی باز هم پیروزی استراتژیکی به دست نیامد. در 5 مارس 2013( 15 اسفند 1391) ارتش آزاد اعلام کرد که توانسته، شهر رقه را به طور کامل بدست گیرد. شهر رقه اولین مرکز  استانی بود، که به طور کامل به دست مخالفین افتاد. نیروهایی که در رقه بودند بعد از مدتی با احرار الشام و جبهه النصره بیعت کردند و حکومتی محلی در این شهر ایجاد کردند. این دولت محلی بشدت تحت حمایت برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس قرار گرفت. پس از مدتی اختلاف بین احرار الشام و النصره ایجاد شد. اما مهمتر از آن دولت اسلامی عراق با دیگر شاخه‌های القاعده در سوریه اختلافاتش آشکار گشت. در ابتدای آوریل 2013 (فروردین 1392) ابوبکر بغدادی اعلام کرد که النصره بخشی از دولت اسلامی عراق است و از این پس این مجموعه دولت اسلامی عراق و شام نام خواهد داشت. اما ابومحمد الجولانی پس از چند روز این ادعا را تکذیب کرد و گفت که النصره بخشی از القاعده به رهبری ایمن الظواهری است. ابوبکر بغدادی معتقد بود که الجولانی سرباز وی بوده که به عراق رفته و باید تحت بیعت وی باشد، که جولانی این مساله را نمی پذیرفت و رهبر همه را الظواهری می دانست. ایمن الظواهری نیز ورود دولت اسلامی عراق به شام را ممنوع اعلام کرد. اما بغدادی نپذیرفت و نشان داد دیگر ارتباطی با القاعده ندارد و النصره را مرتد اعلام کرد و وارد شام شد. النصره هم دولت اسلامی عراق را خوارج می دانست. این اختلافات موجب شد این دو جنبش وارد درگیری های نظامی با یکدیگر شوند که شروع آن از شهر رقه بود.

در این سال ایران و حزب الله نیز تصمیم گرفتند ورودشان به سوریه را گسترش دهند. لذا بنا شد که حزب الله به سوریه نیرو بفرستد. پیش از این حزب الله در نبرد دمشق نیرو فرستاده بود ولی بدلیل کم بودن افراد حزب الله این حضور علنی نشده بود، اما حضور گسترده‌تر حزب الله دیگر قابل مخفی کردن نبود. در آن زمان نوار مرزی سوریه و لبنان به طور کامل تحت تصرف مخالفین بود و آنها به روستاهای لبنانی مرزی تجاوزهایی می کردند. لذا حزب الله تصمیم گرفت شهر قصیر در نزدیکی مرز لبنان را آزاد کند. این شهر موقعیت استراتژیکی داشت. در 19 می سال 2013(29 اردیبهشت سال 1392) عملیات آزادسازی قصیر آغاز شد. پس از 18 روز نیروهای النصره از القصیر عقب نشینی کردند،و ارتش سوریه و حزب الله در این نبرد پیروز شدند. این مساله موجب شد که فشار علیه حزب الله در جهان عرب بیشتر شود. زیرا این پیروزی تاثیر بسیاری در نبرد سوریه داشت.

همزمان درگیری ها بین داعش و النصره در رقه افزایش پیدا کرد و هر دو یکدیگر را مرتد می دانستند. در جولای 2013(تیر 1392) داعش توانست بر رقه مسلط شود و نیروهای النصره و احرار الشام را از رقه اخراج کند. تسلط داعش بر رقه شهرت داعش را بسیار افزایش داد . از طرفی امکانات لجستیکی بسیاری نیز در دست داعش بود که همان زمان با آن بحث‌هایی بسیار، در مورد منابع حامی داعش مطرح شد. حتی برخی مخالفین حکومت، بشار اسد را متهم به ایجاد داعش کردند. متهمین دیگری مانند ترکیه قطر و عربستان هم در این میان وجود داشتند و البته دولت آمریکا که دونالد ترامپ به طور واضح اعلام کرد که ایجاد کننده داعش بوده‌اند. زیرا داعش موجب ضعف دولت سوریه،حزب الله و ایران خواهد شد که همه به نفع دولت آمریکا بود.

در سال 2013 تازه ایران و حزب الله تصمیم گرفتند ورودشان به سوریه را گسترش دهند. لذا بنا شد که حزب الله به سوریه نیرو بفرستد. پیش از این حزب الله در نبرد دمشق نیرو فرستاده بود ولی بدلیل کم بودن افراد حزب الله این حضور علنی نشده بود، اما حضور گسترده‌تر حزب الله دیگر قابل مخفی کردن نبود.

مساله سلاح شیمیایی و بحران نیز در همین سال ایجاد شد که تا مدتها در رسانه‌ها مطرح بود. در 21 آگوست 2013 (30 مرداد 1392) مخالفین اعلام کردند که ارتش سوریه باسلاح شیمیایی به غیرنظامیان در غوطه(جنوب شرق دمشق) حمله کرده که تصاویر دلخراش آن در رسانه ها مطرح شد.  این حمله زمانی مطرح شد که کارشناسان سازمان ملل در دمشق حضور داشتند.  امریکا اعلام کرد که دولت سوریه این حمله را انجام داده است. دولت سوریه نیز بشدت تکذیب کرد. روس ها می گفتند این آتش از منطقه‌ی تحت تسلط جیش الاسلام،  تحت رهبری زهران علوش شلیک شده است. به هر حال به طور قاطع مشخص نشد که این حمله از کدام یک از طرف های درگیر شلیک شده است! اما آمریکایی‌ها شدیدا قائل بودند که دولت سوریه این کار را کرده و از مجلس خواست که اجازه حمله به سوریه را بدهد. ایران هشدار داد حمله نظامی تبعات بسیار زیادی برای آمریکا خواهد داشت. اما اوباما تصمیمی جدی برای حمله به سوریه در سر داشت. در همان روزها بود که روسیه طرحی برای خلع سلاح شیمیایی سوریه پیشنهاد داد که در صورت پذیرش سوری‌ها، آمریکا نیز از حمله منصرف شود. با پذیرفتن این طرح توسط دولت سوریه کمی فشارهای جهانی کاهش پیدا کرد.

سال 2013 در حالی به پایان رسید که تلاش‌ها برای رسیدن به راه حل سیاسی افزایش یافت. البته باید گفت نماینده مخالفین در مجامع جهانی، مجلس ملی‌ای بود که عملا حضور میدانی چندانی نداشت و از سوی دیگر گروه‌های میدانی نه آتش بس را قبول داشتند و نه نماینده ای در مجامع جهانی دارا بودند.

2014

در ژانویه ۲۰۱۴ اجلاس ژنو ۲ برای گفت و گو‌ها آغاز شد، ولی هر یک از طرفین بر شرایط خود تأکید داشتند. آمریکا و کشور‌های عربی به هیچ وجه حاضر نبودند ادامه حکومت بشار اسد را تحمل کنند کهه نتیجه این شد که نشست ژنو 2 هم بی‌نتیجه ماند و همه چیز منوط به پیروزی‌های میدانی باشد. لذا بازهم قطر، عربستان و ترکیه با هم توافق کردند که از گروه‌های سلفی حمایت شود. در این سال جبهه الاسلامیه متشکل از گرو‌های سلفی تشکیل شد. این جبهه شامل احرار الشام، جیش الاسلام، گردان‌های صقور الشام، لواء التوحید، لواء الحق، کتائب انصار الشام، جبهه الاسلامیه کردی می‌شد. هر کدام از این گروه‌ها در بخشی از سوریه درگیر شدند.

جبهه متحد نیروهای اسلامی مخالف بشار اسد

در این میان ایران به این نتیجه رسید با شرایط موجود امکان رسیدن به پیروزی استراتژیک وجود ندارد. حضور حزب الله اگرچه حکومت را از سقوط نجات داده ولی نمی‌توانست موجب تغییر معادله نبرد شود. لذا جنگ بشدت فرسایشی شده بود.

همزمان داعش نیز به سرعت در حال پیشروی بود. لذا سپاه تصمیم گرفت خودش نیز به سوریه رزمنده بفرستد. تا پیش از این عمده حضور نیرو‌های ایرانی در بحث دفاع مدنی متمرکز بود. اما زین پس هم حضور ایرانی‌ها و هم حضور نیرو‌های غیر ایرانی گسترش یافت(نیرو‌های عراقی،پاکستانی،افغانستانی) این رزمنده‌ها بعد‌ها به مدافعین حرم معروف شدند. با همه این اوصاف ،قدرت گرفتن داعش در نیمه اول سال ۲۰۱۴ همه معادلات را تغییر داد. پیشروی داعش به استان‌های شرقی سوریه ادامه یافت و داعش توانست بر رقه و بخش‌های زیادی از دیرالزور مسلط شود و تا حومه حلب نیز برسد. چاه‌های نفت این مناطق درآمد خوبی برای داعش به ارمغان آورد. داعش علاوه بر سوریه در ژوئن سال ۲۰۱۴ (خرداد سال ۱۳۹۳) توانست بر موصل دومین شهر عراق نیز مسلط شود. خیانت برخی چهره‌های اهل سنت و از طرف دیگر اختلافات برخی رؤسای اهل سنت عراق با دولت مالکی زمینه تسلط داعش بر موصل را فراهم آورد. داعش برای تثبیت موقعیتش نیرو‌های دولتی بسیاری را در موصل اعدام کرد که اوج آن در واقعه دانشگاه نظامی اسپایکر بود. داعش در این حادثه ۱۸۰۰ افسر شیعی را اعدام کرد. تصاویر این حادثه وحشت عمومی در عراق را افزایش داد که خود موجب پیشروی سریعتر داعش در عراق شد. پپس از چند روز حتی نزدیک حومه بغداد شدند به گونه‌ای که با خمپاره می‌توانستند فرودگاه بغداد را هدف قرار دهند. علاوه بر تهدید بغداد، محاصره سامرا نیز موجب حساس‌تر شدن بیشتر ایرانی‌ها شد. افزایش قدرت داعش در عراق می‌توانست مرز‌های ایران را نیز تهدید کند. ایران برای جلوگیری از سقوط بغداد علاوه بر کمک نظامی، از هم پیمانانش نیز خواست که به عراق بیایند. سپاه و حزب الله و ارتش سوریه هم وارد عراق شدند. به گونه‌ای که هواپیما‌های سوری در مقطعی مناطقی از بغداد را بمباران کردند تا به نیرو‌های عراقی کمک کنند.

همه این کار‌ها انجام شد که بغداد سقوط نکند. علاوه بر این، نیرو‌های سپاه با کمک نیرو‌های پیشمرگه کرد تلاش کردند که مانع سقوط اربیل شوند. این کمک‌ها سرعت پیشروی را کنترل کرد ولی نیاز به نیرویی افزون بر ارتش بود. لذا الگوی نیرو‌های مردمی داوطلب در عراق هم باید پیاده شد.آیت الله سیستانی مقابله با داعش را واجب کفایی اعلام کرد و هسته‌های اولیه حشد الشعبی و نیرو‌های مردمی ایجاد شد و افسران ایرانی مسئولیت آموزش آن‌ها را برعهده گرفتند. با ایجاد حشد الشعبی روند بازپس‌گیری مناطق اشغال شده آغاز شد.

در نیمه سال ۲۰۱۴ داعش مهم‌ترین نیروی موجود در سوریه شد و با ورود داعش جبهه جنگ در سوریه سه ضلعی شد. داعش هر گونه همکاری با هرکس را رد می‌کرد و با همه می‌جنگید. دیرالزور، حسکه و رقه در سوریه هم تحت تسلط داعش درآمده بود.  حضور داعش البته موجب شد برخی گروه‌های سلفی در مجامع بین‌المللی به رسمیت شناخته شوند. که مخالفین میانه رو معرفی شدند.

احرار الشام اولین گروهی بود که تغییر ماهیت را پذیرفت و از یک گروه سلفی جهادی به گروه مخالف سیاسی شد و انتخابات دموکراتیک را پذیرفت. حتی مدتی بعد احرار الشام از تفکر جهادی سلفی اعلام برائت کرد. در همین زمان بود که حسان عبود کشته شد. بعد‌ها گفته شد که جلسه شورای رهبری این گروه با بمب منفجر و همه رهبران این گروه کشته شدند. ابهام‌ها همچنان باقی است. هم داعش و هم نظام سوریه در این مسأله متهم هستند که انگشت اتهام بیشتر به سمت داعش می رود.

حسان عبود رهبر کشته شده احرار الشام سرویس های اطلاعاتی امارات و عربستان نیز به دست داشتن در ترور حسان عبود و زهران علوش متهم هستند.

بعد از احرار الشام، جیش الاسلام به عنوان مهمترین گروه سلفی به عنوان میانه‌رو معرفی و در منطقه دوما در اطراف دمشق ساکن شد. زهران علوش با موضع‌گیری‌هایش علیه داعش توانست حمایت‌های بیشتری کسب کند.

در طرف دیگر میدان، بشار اسد در همین زمان تصمیم گرفت انتخابات ریاست جمهوری، بر اساس قانون اساسی جدید را برگزار کند. مخالفین با این انتخابات مخالف بودند. انتخابات در موعد خود برگزار شد. رسانه‌های سوری از مشارکت بسیار بالا خبر دادند. حتی در لبنان این حضور بسیار فراتر  از حد انتظار بود. بشار با بیش از 88 درصد پیروز این انتخابات شد که البته قابل پیش‌بینی بود. این انتخابات تأثیری در حل بحران نداشت.

با قدرت گرفتدن داعش آمریکا هم وارد کارزار نبرد در سوریه و عراق شد. ائتلاف به رهبری آمریکایی‌ها حملات هوایی انجام می‌دادند و نیروی زمینی در میدان نداشتند. ایران، حزب الله و حشد الشعبی از همکاری با آمریکایی‌هایی خودداری کردند. پنتاگون برای رفع این خلا، نیروهای نظامی مخالفین میانه رو یعنی ارتش آزاد را مطرح کردند که آنها از مبارزه با داعش سرباز زدند. بعدها حرکتی تحت عنوان حرکه حزم ایجاد شد که آمریکا از طریق ترکیه سلاح در اختیار این گروه‌ها قرار می‌داد.

اما پیشروی داعش همچنان ادامه داشت. شهر کوبانی در شمال حلب به طور کامل تحت محاصره داعش درآمد که نزدیک مرز ترکیه است. در ستامبر ۲۰۱۴ آوارکان کوبانی شهر را ترک کردند. ترکیه کرد‌های درگیر در شهر کوبانی را تروریست میدانست و حاضر به حمایت از آن‌ها نبود. امریکا هم از نیرو‌های کرد در کوبانی حمایت نکرد. با فشار‌های جهانی ترکیه بالاخره مرز‌ها را باز کرد و نیرو‌های پیشمرگه کردستان عراق با سلاح‌های نیرو‌های سپاه پاسداران به کمک نیرو‌های کرد در کوبانی رفت. بتدریج داعش عقب نشینی کرد.

سال ۲۰۱۴ نیز به پایان رسید و مذاکرات صلح و از جمله ژنو ۳ نیز نتیجه‌ای برای سوریه به دنبال نداشت.

2015

اخضر ابراهیمی هم در سال 2015 به نتیجه رسید که کاری از وی برنمی آید و نمی تواند کاری برای سوریه بکند لذا وی نیز از نمایندگی ویژه سازمان ملل در امور سوریه استعفا داد. استفان دی میستورا نماینده بعدی در امور سوریه شد. طرفین درگیر، موفقیت در میدان را لازمه قبل از مذاکره می دانستند.

سال ۲۰۱۵ با تنش در جولان آغاز شد. در ۱۸ ژانویه این سال (۲۸ دی ۱۳۹۳) هلیکوپتری اسرائیلی در قنیطره به بخشی از نیرو‌های حزب الله حمله کرد، که حزب الله در بیانیه‌ای شهادت ۶ نفر از نیرو‌هایش را تأیید کرد. جهاد مغنیه هم یکی از این شهدا بود. یکی از فرماندهان سپاه پاسداران به نام محمد الله دادی نیز در این حمله به شهادت رسید. اسرائیلی‌ها تا پیش از این چند بار به محموله‌ها حمله کرده بودند، ولی این اولین بار بود که بخشی از نیرو‌های نظامی حزب الله را هدف قرار می‌دادند. شرایط تنش ۱۰ روز ادامه پیدا کرد تا این که در ۲۸ ژانویه(۸بهمن) دو گشتی اسرائیلی مورد حمله قرار گرفتند. که در این حمله تلفات اسرائیلی‌ها طبق منابع خودشان ۲ نظامی و منابع حزب الله ۱۷ نفر اعلام شد.
در بهار سال ۲۰۱۵ مسئولین غربی به گونه‌ای سخن می‌گفتند که از سقوط بشار نامید شده‌اند و پالس‌هایی می‌دادند که بشار تا دوره انتقالی بر حکومت سوریه باقی بماند. در تابستان ۵+۱ با ایران برجام را امضا کرد و در این شرایط تصور بود، که سوریه نیز حل و فصل خواهد شد. اما طرح جدید آمریکایی‌ها این بود که سوریه به چند کشور تقسیم بشود. در آن زمان ارتش سوریه صرفاً بر یک پنجم خاک سوریه حاکم بود که‌ایده تقسیم را قوت می‌بخشید. در این شرایط امکان توافق با ایران در سوریه نیز ممکن نبود. لذا ایرانی‌ها قائل بودند که سیطره ارتش باید بیشتر شود تا امکان تقسیم سوریه تضعیف شود. بشار با صدور عفو عمومی تلاش کرد آن‌هایی که از جنگیدن خسته شده‌اند بتوانند برگردند و برای این مسأله وزارت آشتی ملی تأسیس کرد.   همزمان ترکیه و قطر و… بار دیگر بر سیستم وحدت تلاش می‌کردند تا موازنه ضد ارتش را افزایش دهد. جیش الفتح در این مرحله با رهبری شخصی به نام عبدالله محیسنی با توان ۲۵ هزار نفر تشکیل شد و سعی شد با جبهه اسلامی و تجربه وحدت قبلی ارتقا یابد. جهت‌گیری این جبهه از جبهه اسلامی تندتر بود و موفقیت‌هایش بیشتر شد. جیش الفتح بلافاصله پس از تشکیل اقدام به حمله به ادلب کرد. پس از ۵ روز این جیش توانست بر ادلب حاکم شود و بعد از رقه دومین مرکز استان بود که گروه‌های مسلح بر آن حاکم می‌شدند. بزودی جسر الشغور هم توسط جیش الفتح اشغال شد تا شهر‌های فوعه و کفریا نیز در محاصره قرار گیرند. این دو شهر شیعی در استان ادلب هستند. در این زمان هواپیما‌های ارتش ایران کمک‌ها را به فوعه و کفریا می‌رساند. عقب نشینی از ادلب نشان داد که ارتش نمی‌تواند در برابر جیش الفتح مقاومت کند. باید جلوی پیشروی جیش الفتح به سمت حلب و شهر‌های ساحلی متوقف می‌شد لذا به دستور سردار سلیمانی نیرو‌های مردمی و ایران دوباره سازماندهی شدند و البته نیاز به پشتیبانی هوایی بود. این جا بود که ایرانی‌ها تصمیم گرفتند روسیه را ترغیب کند برای حفظ حکومت بشار اسد وارد سوریه شود.

 با ورود نیروهای هوایی روسیه به سوریه ایران نیز حجم نیروهایش در سوریه را افزایش داد. نیروهای جدید حضورشان مستشاری نبود و در قالب نیروهای زمینی و نظامی ساماندهی شدند.  نیروهای روسی نیز پشتیبانی هوایی این نیروها را برعهده داشتند.

علاوه بر این مساله در اکتبر 2015 (مهر 1394) نیروهای دموکراتیک سوریه در حسکه اعلام موجودیت کردند که شاکله اش را نیروهای کرد کوبانی تشکیل می دادند.(این نیروها معروف به قسد هستند) آنها به آمریکایی ها نزدیک تر شده بودند و نقش نیروی زمینی در ائتلاف بین المللی را برعهده گرفته بودند. حکومت سوریه علنی علیه آنها موضع نمی گرفت ولی ترکیه با آنها مخالف بود چون نیروهای پ پ ک که ترکیه آنها را تروریست می دانست شاکله اش را شکل می دادند. حالا آمریکا آنها را در کنار مرز ترکیه تقویت می کرد.

در 24 نوامبر 2015 یک هواپیمای روسی توسط ترکیه سقوط کرد، که یکی از خلبان ها نجات پیدا کرد و دیگری توسط افراد جبهه النصره کشته شد. پوتین بشدت این اقدام را محکوم کرد و اردوغان در برابر نه تنها عذرخواهی نکرد که گفت تهدید ترکیه بازی با آتش است. پوتین تحریم های بسیاری علیه ترکیه اعمال کرد. در نتیجه اردوغان عذرخواهی کرد و اعلام کرد که حاضر است غرامت هم بدهد.

در این شرایط کنفرانس وین به دعوت دبیر کل سازمان ملل برای یافتن راه حل سیاسی شکل گرفت. در این اجلاس ایران نیز برخلاف نشست های سابق حضور پیدا کرد. هیچ کدام از گروه های معارضین در این نشست دعوت نشدند. همزمان با این نشست ها داعش در اروپا حملاتی بی سابقه انجام داد که اروپاییان را ترسانده بود. اما بازهم این نشست ها به نتیجه ای نرسید.

پس از چند روز از نشست وین، زهران علوش توسط ارتش سوریه باهمکاری روس ها در غوطه که بشدت نزدیک دمشق بود کشته شد جیش الاسلام فرمانده جدید را معرفی کرد ولی هیچ گاه جایگاه زهران علوش را بدست نیاورد.

همزمان حاج قاسم در حال برنامه ریزی برای آزادسازی کامل شهر حلب بود. آزادسازی به دوجهت بسیار سخت بود ؛ اولا مسلحین 4 سال بود که در مناطق حلب تثبیت شده بودند و مواضع دفاعی قوی ساخته بودند و بخش زیادی از مناطق را خانواده های آنها و یا مردم همفکر با ایشان تشکیل می‌دادند.

ثانیا ترکیه به هیچ وجه اجازه نمی داد ارتش سوریه بر حلب حاکم شود. فرمانده نیروی قدس مرحله اول آزادی سازی حلب در جنوب غرب آن را اجرا کرد و در عملیانی که به نصر ملقب بود خان طومان آزاد شد.  زمستان سرد و تجهیزات بسیار ارسالی از ترکیه برای جیش الفتح، باعث شد خان طومان دوباره از دست برود.  مرحله دوم عملیات در شرق حلب اجرا شد. این عملیات از سویی تحت کنترل داعش بود و از سمتی تحت کنترل جبهه النصره. لذا موفقیت آن خیلی دشوار تر بود. نیروهای تحت حاکمیت به نبل و الزهرا رسیدند و توانستند حلب را دور بزنند و پس از 3 سال و نیم محاصره نبل و الزهرا را بشکنند و از شرق حلب را محاصره کردند.

2016

با محاصره حلب نیروهای معارضین نیز خودشان را قدرتمندتر کردند. درژوئیه 2016 ابومحمد جولانی از انحلال جبهه النصره خبر داد و به جای آن مجموعه ای جدید شکل گرفت که ربطی به گروه های خارجی سوریه یعنی القاعده ندارد، که نام آن جبهه فتح الشام بود. فتح الشام صرفا در سوریه می خواهد فعالیت کند لذا نباید در جامعه جهانی تروریست باشد. ارتش آژاد از این تغییر استقبال کرد و آنها را فرزندان سوریه نامید. البته برخی درون جبهه النصره دوست داشتند به القاعده بپیوندند ولی معاون القاعده در برابر انقسام النصره ایستاد. اما غربی ها و کشورهای آن در برابر جنین مساله ای واکنش مناسبی نشان ندادند.

حزب الله در قصیر با رژه‌ای نظامی نشان داد که آماده حضور در حلب است. در این رژه حزب الله از ادوات سنگینی استفاده کرد که سطح آن را از یک گروه مقاومتی فراتر می‌برد. در این شرایط سردار سلیمانی فرمان شروع عملیات حلب را اعلام کرد که محاصره بیشتر گروه‌های سلفی را به دنبال داشت.  با تکمیل محاصره حلب مرحله دوم عملیات که آزادسازی مناطق شمالی حلب بود آغاز شد. در این مراحل به مردم فرصت داده می‌شد که شهر را ترک کنند. همزمان فشار‌های سیاسی و رسانه‌ای برای جلوگیری از آزادی حلب ایجاد شد که دائماً این گونه بیان می‌کردند که مردم در حلب در سختی بسیاری هستند. حتی ترکیه خواستار حضور ناتو برای جلوگیری از فاجعه انسانی در حلب شد. جیش الفتح از ادلب به جنوب غربی حلب حمله کرد تا محاصره حلب را بشکند.   با اشغال راموسه، جیش الفتح توانست بخشی از محاصره حلب را بشکند. اما پس از ۴۰ روز بار دیگر راموسه سقوط کرد و محاصره کامل شد. پس از خروج خانواده‌های مسلحین به ادلب عملیات شدت گرفت و سپس باقی مانده مسلحین هم با تحویل سلاح سنگین به ادلب رفتند. اما توافق خروج مسلحین از حلب میان روسیه و ترکیه، برای ایران قابل قبول نبود. مدتها  بود که شیعیان فوعه و کفریا در محاصره بودند. که ایران دنبال این بود که باید در برابر خروج مسلحین امتیازی بگیرد. لذا سردار سلیمانی دستور داد جلوی خروج مسلحین گرفته شود تا تکلیف شیعیان فوعه و کفریا روشن گردد. لذا ایرانی‌ها با مسئولین احرار الشام تماس گرفتند تا زمینه تبادل با شیعیان فوعه و کفریا را فراهم کنند که این اولین تماس ایرانی‌ها با گروه‌های سلفی بود. در نهایت در مقابل مسلحین حلب ۳ هزار نفر از شیعیان فوعه و کفریه آزاد شدند. با خروج کامل مسلحین از حلب این شهر پس از ۵ سال به طور کامل آزاد شد. (نوامبر و دسامبر ۲۰۱۶ – آذر سال ۱۳۹۵ – روز ۲ دی ۱۳۹۵ جشن آزادسازی حلب برگزار شد)
بازدید خانوادگی اسد از حلب پس از آزادسازی

2017

آزادسازی حلب موازنه نبرد را به سوی نظام سوریه تغییر داد و اردوغان را مجبور کرد که به توافق سیاسی تن دهد.  قرار شد مسلحین پراکنده در جنوب و غرب سوریه سلاح‌هایشان را تحویل دهند و به ادلب بروند. البته ترکیه هم در برابر این مسأله امتیازاتی می‌خواست و البته ایران هم به جهت اقتصادی نیاز به رابطه با ترکیه داشت. لذا ایران،روسیه و ترکیه به این نتیجه رسدند که آتش بس در کل سوریه حاکم شود به این شرط که ایران و روسیه و سوریه آزادسازی ادلب را از دستور کار خارج کنند. این توافق توسط جامعه جهانی نیز پذیرفته شد و البته هم چنان تعهد به مبارزه با گروه‌های تروریستی پابرجا ماند. داعش و فتح الشام یا همان النصره جزء گروه‌های تروریستی به شمار آمدند و نامی از بقیه گروه‌های سلفی مسلح به میان نیامد.
از طرفی قرار شد میان این گروه‌ها و دولت سوریه مذاکراتی آغاز شود که اولین این نشست‌ها در ژانویه ۲۰۱۷(دی ماه ۱۳۹۵) در آستانه قزاقستان برگزار شد. در اولین دور تنش فراوانی ایجاد شد که بخشی به جهت حضور ایران و بخشی به جهت حاکمیت سوریه بود. همزمان با این تحولات جولانی تلاش کرد در ادلب فتح الشام را تثبیت کند که همچنان تروریست شمرده می‌شد. جولانی فتح الشام را به هیأت تحریر الشام تغییر نام داد شاید که از این رهگذر از فهرست گروه‌های تروریستی خارج شود و برای آینده منطقه ادلب روی او نیز حساب شود. مسئول این هیأت را به هاشم الشیخ مسئول سابق احرار الشام داد و خودش فرماندهی شاخه نظامی را بعهده گرفت. البته احرار الشام نپذیرفت و درگیری‌های بین احرار الشام و تحریر الشام صورت گرفت برای تثبیت ادلب؛ احرار الشام شکست خورد و مجبور به دادن قدرت به جولانی شد. ترکیه هم برای حل مشکل دخالتی نکرد. این اختلافات هم چنان جاری بود و میان این گروه ها نزاع‌های بسیاری رخ داد.
مفاد توافق در دیگر  نقاط سوریه نیز ادامه پیدا کرد. اگرچه مسلحین ترک مناطق و رفتن به ادلب رانمی پسندیدند. این شرایط برای حزب الله نیز فرصتی ایجاد کرد که مناطق مرزی میان لبنان و سوریه را امن کند. این منطقه قلمون خوانده می‌شود که از ۲۰۱۲ تحت کنترل النصره بود. این جا بود که حزب الله به نیرو‌های النصره‌ای بر قلمون حمله کرد و پس از چند روز درگیری النصره‌ها قبول کردند که نیرو‌هایشان را به ادلب ببرند و مناطق قلمون را تحویل دهند. همچنین اسرای حزب الله را آزاد کرد. داعش اما توافق نکرد و مناطق تحت کنترل خود را تحویل نداد در آگوست ۲۰۱۷(مرداد ۱۳۹۶) از چند طرف به داعش حمله شد و در نهایت داعش شکست خورد. این نیرو‌ها توافق شد به شهر دیرالزور در شرق سوریه منتقل شوند.

همزمان با این اتفاقات علنی شدن اختلافات کشورهای حاشیه خلیج فارس بود که بر مساله سوریه اثر گذاشت.یعنی ترکیه و قطر از عربستان فاصله گرفتند. مرگ زهران علوش عملا طرح های سعودی را با اختلال جدی روبرو کرد. و برادر وی محمد علوش نیز به ترکیه نزدیک شد.

به هرحال عربستان،بحرین،امارات و مصر روابطشان را با قطر ترک کردند. در این شرابط ایران به کمک قطر آمد تا بتواند از این شرایط عبور کند.  تحول دوم در این سال این بود که به تدریج در عراق نیروهای ارتش و حشد الشعبی توانستند بر داعش غلبه پیدا کنند و در می 2017(اردیبهشت 1396) موصل آزاد شد و به تدریج نیروهای عراقی به بیابان های موسم به جزیره دست پیدا کردند و تا مرز سوریه نیز پیش رفتند . این پیروزی ها به منزله تحقق نقشه های ایران برای ایجاد مرز زمینی از طریق عراق تا دمشق و دریای مدیترانه, بود. مرز عراق و سوریه تا تدمر اگر آزاد میشد دیگر مشکلی برای این نقشه باقی نمی ماند. مرز التنف را آمریکایی ها گرفته بودند که ایران نتواند نقشه اش را اجرا کند. لذا آمریکایی ها برای افزایش نیروها و تجهیزات در تنف بسیار تلاش کردند. بخشی از نیروهای ارتش آزاد با حمایت آمریکا بر خط مرزی داعش را شکست دادند و مسلط شدند. حالا داعش صرفا بر گذرگاه مرزی بوکمال مسلط بود که اگر امریکایی ها آن را از داعش می گرفتند عملا آمریکایی ها و نیروهای متحد آمریکا بر مرز سوریه و عراق مسلط می شدند که بشدت به ضرر ایران بود. لذا باید ایران سریعتر به این منطقه می رسید.

برای کنترل بر مرز باید مناطق وسیع که تحت اختیار داعش بود آزاد میشد که کار آسانی نبود. علیرغم گرمای خرداد و ماه رمضان(1396)ای ماموریت توسط نیروهای ایرانی و ارتش سوریه انجام شد و هواپیماهای روس نیز پشتیبانی این عملیات را انجام دادند. عملیات از تدمر آغاز شد که تا فرات بیابانی داغ بود. داعش برای فشار به فرماندهی عملیات در رمضان 1396، عملیاتی در حرم امام و مجلس شورای اسلامی انجام داد. این عملیات‌ها تاثیری در پیشروی نیروهای ایرانی در بیابان های سوریه نداشت و با شدت گرفتن جنگ، نیروهای داعش از استان های حما و حمص نیز عقب نشینی کردند. و ارتش سوریه و متحدان آن به جنوب استان های دیرالزور و رقه وارد شدند. نبرد آزادی دیرالزور و میادین بسیار سخت بود. در همین زمان نیروهای همسوی با ایران به پایگاه تنف نزدیک شدند که آمریکایی ها دایره به شعاه 50 کیلومتر ایجاد کردند که اگر کسی وارد این دایره شود هدف قرار می گیرد. لذا آزادسازی این مساله ممکن نشد. و حتی حرکت به سمت پایگاه تنف با شکست نیروهای ارتش آزاد همراه شد که منجر به بمباران تجهیزات مهندسی نیروهای ایرانی شد. این شرایط موجب شد سردار سلیمانی دستور توقف پیشروی به سمت گذرگاه تنف را صادر کند.در این زمان که ترامپ تازه رئیس جمهور شده بود و دائما می گفت که نیروهایش را از سوریه خارج می کند.هدف ایران نزدیکی به مرز سوریه و عراق بود و حالا به سمت مرز بوکمال رفتند و البته از جنوب به مرز اردن و مرز سویدا رسیدند و توانستند مرز عراق و سوریه برسند.  حشد هم از سوی عراق داعش را شکست داد و به مرز سوریه رسید. و عملا طرح آمریکایی ها برای عدم حضور ایران در مرز عراق و سوریه شکست خورد. با آزاد سازی بوکمال و شهر القائم در مرز عراق موجب شد داعش و حکومتش از بین برود. بوکمال و آزادی آن یعنی دیگر داعش هیچ نقطه مهم دیگری را در دست نداشت و خلافت اسلامی به طور کامل سرنگون شد. سردار سلیمانی در نامه ای به رهبر انقلاب اسلامی پایان سیطره داعش را اعلام کرد. این نامه در 30 آبان 1396 صادر شده بود که در بخشی از آن آمده بود:

« حقیر به‌عنوان سرباز مکلف‌شده از جانب حضرت‌عالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه‌ی داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره‌ی این شجره‌ی خبیثه‌ی ملعونه را اعلام می‌کنم و به نمایندگی از کلیه‌ی فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریه‌ای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند، این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشت‌ساز را به حضرت‌عالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملت‌های مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم و پیشانی شکر را در مقابل پیشگاه خداوند قادر متعال به شکرانه‌ی این پیروزی بزرگ بر زمین می‌سایم.»

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا