تجربه نگاری

تجربه‌نگاری اردوهای جهادی در خارج از ایران؛ حضور 50 ملیت در اردوهای جهادی

فاطمه شاه آبادی – اردوهای جهادی یکی از پرثمرترین ابتکارهای جوانان انقلاب است که برکات زیادی برای محرومین و خود جهادگران داشته است. این مدل به شرط بومی‌سازی در بسیاری دیگر از کشورها نیز قابلیت اجرا دارد. اتفاقی که هرچند محدود اما رخ داده است. حجت‌الاسلام علیخانی از فعالین جهادی است که تجربه آموزش و سازماندهی غیرایرانیان برای این اردوها را داشته است. با ایشان درباره اردوهای جهادی در خارج از مرزها به گفتگو نشستیم.

شما اولین بار چه زمانی و با چه انگیزه ای در اردوی جهادی شرکت کردید؟

اولین اردوی جهادی ای که رفتم در دوران دانشجویی و با گروه دانشگاه بود. فضای اردوهای جهادی در دانشگاه ها فضای خیلی جذابی‌ست به طوری همزمان با یک کار عبادی یا جهادی یک تفریح جذاب در روستاها هم محسوب می‌شود. اینکه گروهی از دانشجویان باهم میرفتیم در یکی از مناطق کم برخوردار و یک خدمتی به آنها میکردیم، هم نشاط روحی به دنبال داشت و هم سرگرمی. بعدا من روایتی از رسول اکرم هم در این خصوص دیدم که فرمودند: «السیاحه باامتی الجهاد فی سبیل الله» تفریح امت من جهاد در راه خداست. به طوری که این فضای اردوجهادی دانشگاه من را به خدمت برای مردم به ترغیب کرد.

چگونه و با چه انگیزه به سمت اردو جهادی در سطح بین الملل سوق پیدا کردید؟

زمانی که بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی، وارد حوزه علمیه شدم این دغدغۀ فعالیت جهادی همچنان در ذهن من وجود داشت. در سال 89 رهبری در دیدار با گروه های جهادی  فرمودند: این حرکت شما باید به قله های عالی اهداف انقلاب برسد.

خب برای ما مخاطبان که دنبال فعالیت سیاحتی و عبادی و جهادی بودیم «قله های عالی اهداف انقلاب» جای سوال بود. لابه لای صحبت های ایشان در سایر سخنرانی هایشان، خود حضرت آقا اشاره میکنند که هدف عالی همان تشکیل تمدن اسلامی است. همچنین وقتی برخی از فرمایشات ایشان را مرور میکنیم، به دو عنصر برای تشکیل تمدن اسلامی اشاره کرده اند که یکی تولید علم و دیگری تربیت انسان است.

حال ما به این فکر کردیم که اگر این فعالیت جهادی بخواهد به قله های عالی انقلاب برسد باید در تربیت انسان نقش آفرین باشد. همچنین به علت اینکه مقوله تمدن محدود به مرزهای جغرافیایی نیست و مقوله ای فرامرزی می باشد ما متوجه شدیم که این بحث تربیت انسان باید در سراسر عالم منتشر شود و یکی از راه های آن همین اردوهای جهادی است.

ما در این 8 سال بالغ بر هزار و پانصد نفر را از 50 ملیت پای این کار آوردیم. بعد از چند سال دیگر کار به جایی رسید که خودشان اردو برگزار میکردند و ما فقط حامی کلی بودیم برای حمایت های حقوقی تا به موانع اداری و این چیزها برنخورند؛ دیگر بقیه کارهای برنامه ریزی، هماهنگی و برگزاری اردو با خودشان بود. مثلا یک سوئدی میشد مسئول اردو، یک چینی میشد مسئول عمرانی، یک کوموری میشد مسئول تدارکات و به همین ترتیب خودشان تقسیم وظیفه میکردند و کارها انجام میشد.

چگونه متوجه شدید که اردوی جهادی وسیله ای برای تربیت انسان است؟

خود حضرت آقا در دیدار با نخبگان دانشجویی فرموده بودند: اگر میخواهید روحیه جهادی در شما ایجاد شود تا به درد آینده کشور، انقلاب و اسلام بخورید، حضور در اردوهای جهادی برای شما بسیار موثر است. این اردوهای جهادی است که توانایی شما را بالفعل می کند و شما را با واقعیات جامعه آشنا می کند و روحیه جهادی ای که لازمه هر پیشرفتی است در شما تقویت می شود. ایشان حتی توصیه کردند که این سفرهای علمی اروپایی را نروید به جای آن در اردوهای جهادی کشورمان شرکت کنید.

بنابراین ما نتیجه گرفتیم که این حرکت اگر بخواهد به قله های عالی اهداف انقلاب برسد و در تربیت انسان نقش آفرینی کند و به تمدن سازی کمک بکند، باید جوانان دیگری هم در سایر کشورها این روحیه را به دست آورده باشد. پس ما فعالیت جهادی بین الملل را با این هدف آغاز کردیم. البته این را هم بگویم که این اقدام با این هدف را حاج آقای حسن مرادی در سال 90 در قالب گروه سازندگی امام موسی صدر آغاز کرد و ما اواخر سال 91 به ایشان پیوستیم.

این کار تربیتی را از چه کشوری آغاز کردید؟

ببینید کار بین الملل لزوما خارج از مرزها نیست. در داخل ایران ما دانشجوها و طلبه های زیادی داریم که از کشورهای مختلف دنیا در اینجا در حال تحصیل هستند، بیش از 120 ملیت. یعنی ما ظرفیت موجود در داخل را با این فرهنگ و با این کار آشنا کردیم هم به صورت نظری هم عملی. بعد از کلاس های آموزشی ما این افراد را به همراه خودمان به اردوهای جهادی بردیم تا عملا و از نزدیک یاد بگیرند.

ما در این 8 سال بالغ بر هزار و پانصد نفر را از 50 ملیت پای این کار آوردیم. بعد از چند سال دیگر کار به جایی رسید که خودشان اردو برگزار میکردند و ما فقط حامی کلی بودیم برای حمایت های حقوقی تا به موانع اداری و این چیزها برنخورند؛ دیگر بقیه کارهای برنامه ریزی، هماهنگی و برگزاری اردو با خودشان بود. مثلا یک سوئدی میشد مسئول اردو، یک چینی میشد مسئول عمرانی، یک کوموری میشد مسئول تدارکات و به همین ترتیب خودشان تقسیم وظیفه میکردند و کارها انجام میشد.

در چه زمینه هایی اردوها را برگزار میکردند؟ به عنوان مبلغ میرفتند؟

در همه زمینه ها. منظور از اردوهای جهادی اردوهای همراه با کارگری است، یعنی بچه ها از طلوع آفتاب تا ظهر قبل از اینکه هوا گرم شود کارگری میکردند، مثلا ساخت یا تعمیر مسجد، مدرسه، خانه های محرومین یا حتی چاه، جاده یا هرچیزی و بعد ازظهر کار فرهنگی میکردند با بچه های یا جوانهای روستا.

چون در ایران هم طلبه هم دانشجوی خارجی مشغول به تحصیل هستند برخی از این دانشجویان در رشته پزشکی و سایر رشته ها مشغول به تحصیلند، بنابراین در خیلی از زمینه ها کار جهادی انجام شده است.

بازخورد مردم روستاها چی بود؟

اتفاقا مردم خیلی برایشان جالب بود که خارجی آمده اند و دارند کمک میکنند. مثلا میپرسیدند مگر ما در چین شیعه داریم؟

فرایند آموزش به طلبه ها و دانشجویان خارجی چگونه بود و خروجی چه بود؟

تولیدات آموزشی به زبان ها انگلیسی، عربی و اردو ترجمه شد. این تولیدات به صورت متن و تصویر برای مردم، گروه ها و شبکه های مردمی خارج از کشور ارسال میشد. یعنی علاوه بر افرادی که در ایران الگوها را فراگرفتند و محتواهای آموزشی در اختیارشان قرار گرفت ما برخی محتواها را برای مخاطبان در سراسر دنیا میفرستادیم.

در ادامه بعد از اینکه بچه ها آموزش دیدند و خودشان توانستند اردو برگزار کنند (برگزاری اردو گاهی بدین معنی که مثلا بچه های نیجریه خودشان یک تیم نیجریه ای میبردند یک روستایی یا بچه های پاکستان جدا، به طوری ممکن بود همزمان 7-8 گروه به مناطق مختلف اعزام میشدند) بعد از این، افراد به کشورهای خودشان بازگشتند و این الگو را در کشور خودشان پیاده کردند. پاکستان که زودتر، بعد عراق و کم کم بقیه ملیت ها رفتند در کشورهایشان و برنامه ریختند برای انجام چنین کاری. اوج کار ما سال 97 زمانی بود که افرادی از 10 کشور برگشتند به کشورهایشان و فعالیت های جهادی را شروع کردند. البته این نکته را هم بگویم، به علت حساسیتی که روی لفظ جهاد وجود دارد ما تحت عنوان «گروه های سازندگی» فعالیت میکنیم.

مشکلاتی که در کشورهای خودشان با آن مواجه شدند، چه چیزهایی بود؟ به خصوص مسائل مالی یا هماهنگی های دولتی و مجوز ها و این گونه مسائل

ما سعی کردیم در انتقال الگو به گونه ای عمل کنیم که این افراد شیوه های جذب کمک های مردمی را یاد بگیرند، یعنی اینها به همراه ما می آمدند و به صورت عملی شیوه های توجیه کردن افراد برای کمک کردن به نیازمندان را یاد میگرفتند و در کشورهای خودشان هم از ظرفیت های مردمی استفاده کردند؛ دولت هایشان مثل ایران نبودند و از طرف دولتشان هیچ حمایتی نمی شوند. از طرف دیگر عمده این افرادی که در ایران درس خواندند، فعال فرهنگی هستند و در کشورهای خودشان در قالب NGO، کشافه یا امثال اینها ثبت هستند. گرچه در برخی کشورها فرایندهای دولتی فرق دارد ولی هیچ دولتی نمیتواند با فعالیت های خیریۀ یک NGO که ثبت دولتی شده مخالفت کند. مثلا بچه های رواندا میگفتند که ما باید قبل از فعالیت از نظر بیمه هماهنگی کنیم یا مسائلی از این قبیل که بچه ها خودشان انجام میدادند و تا حالا مشکل حادی به ما گزارش نشده است. ما فقط توضیحات و راهنمایی های کلی را ارائه میدادیم که مراقب باشید در دام جریانات سیاسی نیفتید، یا با کلیت جریان های کمک رسانی دنیا و مسائلی از این دست آشنایشان می کردیم.

به طور کل از نظر مالی بیشتر از ما مجبور بودند تلاش کنند تا منابعی را مهیا کنند. چون در ایران فضا برای چنین کارهایی فراهم تر است. طبیعی است که دولت و نهادهای دولتی خیلی کمک می کنند و کمتر گروهی‌ست که بتواند ادعا کند بدون بودجه دولتی کاری را انجام داده است، اما چون در بقیه کشورها چنین فضایی وجود ندارد، بچه ها باید وقت بیشتری برای تامین منابع صرف کنند که ما هم اوایل انقلاب ایران را برای آنها مثال میزنیم. موقعی که جهادسازندگی برای کمک به روستاها میرفتند، کمکِ کشاورز گوجه می چیدند، کمکِ صیفی‌کار توی زمین کار میکردند. یعنی به بچه ها میگفتیم همان اول لازم نیست که مدرسه بسازید وقتی بودجه نیست از این قبیل فعالیت ها هم میتوان انجام داد. لذا در انتقال الگو سعی میکردیم پروژه های خدمت رسانیِ متنوعی را به آنها ارائه دهیم که در شرایط مختلف ایده های مختلفی برای خدمت رسانی در کشورهایشان داشته باشند.

حتی این را هم بگویم که گروه جهادی امام موسی صدر در این سالها حتی یک دفتر کار نداشته است و جلسات در خانه های اعضا تشکیل میشد، هرچند بودجه لازم را داشتیم اما چون در حال ارائه الگو به افراد بودیم نمیخواستیم بچه ها فکر کنند وقتی به کشورشان میروند برای شروع باید دفتر و سیسیتم و این چیزها داشته باشد، آنها باید متوجه میشدند با کمترین امکانات با شناخت ظرفیت ها میشود کار انجام داد.

طلبه هایی که در ایران آموزش دیده بودند و قصد کار جهادی داشتند، عده ای از افراد را جذب کردند و به نقطه ای در کشور رواندا که مسجدشان خراب شده بود رفتند و طی چند روز مسجد را تعمیر کردند و بعد از آن دولت اجازه استفاده از مسجد را به مردم آن منطقه داد، سال بعد همین کار را در مورد یک کلیسا انجام دادند و دولت اجازه استفاده از کلیسا را هم صادر کرد.

فرایند جذب کمک در کشورهایشان چگونه بود و در چه زمینه هایی شروع به فعالیت کردند؟

این افراد وقتی که از ایران به کشورهای خودشان میرفتند، یک نفری، دو نفری یا گروهی به مساجد محله های خودشان یا در بین گروه های دانشجو و طلبه میرفتند، آنها را قانع میکردند که بیایید 4 یا 5 روز یا بیشتر به فلان نقطه محرومِ کشور برویم برای کمک و از این طریق اقدام به جذب نیرو میکردند و بعد در زمینه های مختلفی مثل عمرانی و سازندگی، پزشکی، فرهنگی و … خدمت رسانی میکردند.

در اینجا باز رواندا را مثال میزنم؛ خوب است بدانید در رواندا قانون دولت بدین صورت است که اگر ساختمانی استاندارد عمرانی لازم و کیفیت لازم را نداشته باشد، دولت اجازه استفاده از ساختمان را نمیدهد، حالا طلبه هایی که در ایران آموزش دیده بودند و قصد کار جهادی داشتند، عده ای از افراد را جذب کردند و به نقطه ای در کشور رواندا که مسجدشان خراب شده بود رفتند و طی چند روز مسجد را تعمیر کردند و بعد از آن دولت اجازه استفاده از مسجد را به مردم آن منطقه داد، سال بعد همین کار را در مورد یک کلیسا انجام دادند و دولت اجازه استفاده از کلیسا را هم صادر کرد.

بازخورد مردم محلی و دولت ها در مورد کار آنها چه بوده است؟

در اینجا از پاکستان مثال میزنم که بچه ها به ما گزارش دادند که وقتی ما به مناطق کم برخوردار میرفتیم، مردم باورشان نمیشد که این یک کار خودجوش است و می‌پرسیدند که شما از طرف همین جریان آمریکایی هستید؟ یعنی کلا کار خدمت رسانی به خصوص در کشورهای شبه قاره را به USaid  می شناسند. وقتی هم بچه ها توضیح میدادند که ما یک گروه شیعه هم‌وطن شما هستیم که میخواهیم به شما خدمتی بکنیم؛ مردم در مقابل میپرسیدند که چی از ما میخواهید؟

دولت ها هم بازخوردی نداشتند چون ما در آموزش هایمان و گفتمان سازی ای که داشتیم تایید میکردیم که وقتی کار جهادی ای را انجام دادید آن را جار نزنید و کار انجام شده را بُلد نکنید تا کار بنشیند. بچه ها هم سعی کردند کار نرمِ درون منطقه ای را انجام دهند.

منظور از درون منطقه ای چیست؟

یعنی افراد مثلا از جنوب کشورشان نروند شمال یا شرق و کاری را انجام دهند و سروصدایی بشود. یعنی افراد هرجایی که هستند به مناطق کم برخودار همان منطقه خود بروند که خیلی حساسیت به وجود نمی آورد و مردم میگویند اینها همان بچه های چند کیلومتر آن طرف تر هستند که چند روزی مهمان ما هستند.

این نکته را هم بگویم که ما سعی کردیم تا بچه ها را کاملا مستقل تربیت کنیم و آموزش دهیم، به طوری که حتی گزارش هم از آنها نمیگیریم به همین علت شاید قطعی نتوانستم بازخورد دولت ها و مردم یا مشکلاتی که مواجه بودند را به طور کامل پاسخ داده باشم.

هنگام آموزش ها از چه ملیت هایی بیشترین مخاطب را داشتید؟

اگر نسبت بگیریم به جمعیت، اشتیاق و استقبال آفریقایی ها بیشتر بود، چینی ها هم استقبال زیادی داشتند. اروپایی ها و آمریکایی ها هم استقبال خوبی داشتند اما چون نسبتِ تعداد طلبه های شبه قاره در ایران زیاد طبیعی ست که تعداد آنها از نظر کمیت بیشتر باشد.

از نیجریه، هند و پاکستان آنقدر استقبال زیاد بود که ما گفتیم شما دیگر میتوانید برای خود گروه مستقل تشکیل بدهید و به عنوان تجربه عملی، گروه های مستقلی را ببرید و خودتان مشخص کنید چه کسانی را با خود ببرید، چند روز و کجا.

مدل کار جهادی ای که بچه های اروپایی یا آمریکایی انجام دادند چگونه بود؟

مثلا یکی از بچه های سوئدی رفته بود توی کمپ های حاشیه نشین های مهاجر. در حالی که ما این مدل را آموزش نداده بودیم اما او خودش به کمپ های مهاجرین رفته بود، برای غذای این افراد چند نفر بانی پیدا کرده بود و همینطور برای لباس. حتی با چند نفر از دوستانش برای آن افراد کلاس برگزار کرده بود.

سبک بچه های اروپایی بیشتر همین مدل کمک به حاشینه نشینان بود، همچنین جمع آوری کمک برای بچه های آفریقایی.

آیا بین قاره ها در نوع فعالیت جهادی تفاوتی وجود دارد؟

تفاوت چندان فاحشی وجود ندارد. مثلا بچه های شبه قاره یا پاکستان که میخواستند اردوی سازندگی بروند در قالب تیم های 50-60 نفره میرفتند ولی بچه های رواندا در قالب گروه های سازندگیِ 8 نفره میرفتند. یا مثلا بچه های افغانستان 20 روز رفتند اردوی سازندگی ولی آفریقایی ها 4 روزه یک اردو را برگزار کردند. لذا من تفاوت چندانی ندیدم مگر به لحاظ کمیت وگرنه به لحاظ کیفی تفاوتی نبوده است و در همه عرصه ها و زمینه ها هم فعالیت داشتند، اصلا تاکید ما این بود که نروید در یک منطقه ای فقط کار یدی انجام بدهید یا در منطقه ای فقط کار لسانی بلکه پزشک با خود ببرید، خانم ها را ببرید یا مشاور و… ببرید تا تنوع بدهید.

یکی از بچه های سوئدی رفته بود توی کمپ های حاشیه نشین های مهاجر. در حالی که ما این مدل را آموزش نداده بودیم اما او خودش به کمپ های مهاجرین رفته بود، برای غذای این افراد چند نفر بانی پیدا کرده بود و همینطور برای لباس. حتی با چند نفر از دوستانش برای آن افراد کلاس برگزار کرده بود.

مخاطبان شما در زمان آموزش در ایران بیشتر آقایان بودند یا خانم ها حضور داشتند؟

خانم ها هم بودند و در آموزش ها شرکت میکردند و حتی اردوها را هم خانم ها مستقلا برگزار میکردند. در کشورهای خودشان هم با همسرانشان همراه می شدند. چون حساسیت روی خانم ها بیشتر است در کشورهای مقصد به همراه همسر اقدام به برگزاری این اردوها می نمودند، یعنی خانوادگی اینجا آموزش دیدند و آنجا هم خانوادگی این کار را انجام میدهند.

از نتیجه ای که از این اقدامات و این آموزش ها گرفتید راضی هستید؟

در دیداری که سال قبل ما به عنوان فعال بین الملل با آقا داشتیم، گزارشی را مکتوب کرده بودیم و به ایشان ارائه دادیم که مصور هم بود. برای ایشان جالب بود و تورق کردند و پرسیدند که اینها را چطور آموزش دادید، چطور حمایت کردید و چطور مستقلا اقدام کردند؟

توضیحاتی به ایشان داده شد و در پایان خطاب به همه گروه های جهادی فرمودند همه این گزارشاتی که دادید و اقداماتی که انجام شده خیلی خوب بود لکن آن را ده برابر کنید.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا