شاماتشبه قاره و افغانستان
موضوعات داغ

دیگ تحریرالشام زودپز بود!

تاملی در تفاوت به رسمیت‌یافتن حکومت افغانستان و سوریه در مجامع بین‌المللی

علیرضا شفیق

در میان اخبار داغ مربوط به جنگ غزه و تنش‌های هند و پاکستان، یک خبر مهم تقریباً نادیده گرفته شد:
پرچم سوریه پس از چند دهه در مقر سازمان ملل در نیویورک تعویض شد.

تحریرالشام، با برندینگ جدید رهبر خود، احمد الشرع، گام‌به‌گام در مسیر به‌رسمیت‌شناخته‌شدن حکومت جدید سوریه در مجامع بین‌المللی پیش می‌رود. در همین راستا، شیبانی، وزیر امور خارجه سوریه، در حضور نمایندگان دائم سازمان ملل، پرچم سبز، سفید و مشکی سوریه را بالا برد.

این رویداد در ادامه تلاش‌های مستمر حکومت سوریه برای برقراری ارتباط با نهادهای بین‌المللی پس از تثبیت کنترل خود بر خاک کشور صورت گرفته است. این در حالی است که با گذشت نزدیک به چهار سال از حکومت طالبان در افغانستان، هنوز هیچ کشوری این حکومت را به رسمیت نشناخته است. سفارت‌خانه‌های افغانستان در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی همچنان در اختیار نمایندگان دولت پیشین قرار دارند. نماینده حکومت طالبان نیز هنوز اجازه سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل را پیدا نکرده و حتی وضعیت پرچم ملی افغانستان نیز نامشخص باقی مانده است.

در کنار این موارد، هیچ نشانه‌ای از احتمال به‌رسمیت‌شناخته‌شدن طالبان در آینده نزدیک دیده نمی‌شود. این در حالی است که بسیاری از کارشناسان بر این باورند که طالبان و تحریرالشام از نظر گرایشات فکری و ایدئولوژیک شباهت‌های زیادی دارند. همچنین، همبستگی این دو گروه در پیروزی‌های اخیرشان مؤید این مسئله است. روابط رسانه‌ای و تشکیلاتی مشترک آن‌ها نیز قابل توجه است. پس چرا یکی از این دو گروه پس از چند ماه به رسمیت شناخته می‌شود اما دیگری پس از چند سال همچنان در حاشیه باقی مانده است؟

برای تحلیل این مسئله، لازم است جنبش‌های اسلامی را بر اساس معیارهای مختلفی بررسی کنیم؛ از جمله گرایشات فکری، ساختار تشکیلاتی، رابطه با قدرت‌های خارجی و کارنامه عملکردی.

بر اساس همین معیارها، با وجود شباهت‌های فراوان میان تحریرالشام و امارت اسلامی طالبان، یک تفاوت کلیدی میان آن‌ها وجود دارد: تفکر قبیله‌ای و پشتونوالی که در میان طالبان و سران آن ریشه‌دار است.

جولانی، رهبر تحریرالشام، در پاسخ به پرسش یک خبرنگار بی‌بی‌سی که پرسیده بود آیا سوریه نیز مانند افغانستان خواهد شد، این تفاوت را به‌روشنی بیان کرد. او گفت:

«میان سوریه و افغانستان تفاوتی اساسی وجود دارد. نحوه اداره ما متفاوت است. افغانستان جامعه‌ای قبیله‌ای است، اما سوریه چنین نیست. سیستم مدیریت ما از دل فرهنگ و تاریخ سوریه شکل گرفته است.»

اما تفکر قبیله‌ای چه پیامدهایی دارد؟

یکی از ویژگی‌های آن، ناسازگاری با ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی است؛ مفهومی که زیربنای تعاملات دولت-ملت‌ها در نظم جهانی معاصر به شمار می‌آید. در چنین نظمی، شهروندان دارای حقوق برابر و پایه‌ای هستند، در حالی‌که در تفکر قبیله‌ای، مفهوم شهروند جایگاهی ندارد و افراد، پیرو و مطیع رئیس قبیله تلقی می‌شوند. در این نگرش، حتی آموزه‌های دینی به ابزاری برای تثبیت قدرت قبیله بدل می‌شود.

برای درک بهتر این تفاوت، وضعیت زنان نمونه روشنی است. در اندیشه قبیله‌ای، حتی با پوششی از شریعت، حقوق اولیه زنان نادیده گرفته می‌شود؛ حقوقی که در بسیاری از کشورهای اسلامی محفوظ مانده است. در هشت سال حکومت تحریرالشام بر ادلب، دانشگاه‌ها برای زنان باز بوده‌اند؛ اما در هر دو دوره حکومت طالبان، دختران و زنان از تحصیل محروم شده‌اند.

در این تفکر، زمین نیز همچون زنان، بخشی از “ناموس قبیله” به‌شمار می‌رود. برای مثال، قوم پشتون که بدنه اصلی طالبان را تشکیل می‌دهد، بازگرداندن قلمرو تاریخی خود را وظیفه‌ای مقدس می‌داند. هنوز هیچ‌یک از سران طالبان مرز دیورند را به رسمیت نشناخته‌اند و نسبت به مناطق پشتون‌نشین پاکستان که پیش از تشکیل این کشور بخشی از قلمرو شاهان افغانستان بود، ادعاهایی دارند. این مناطق نیز همواره در تقابل با ناسیونالیسم پاکستانی بوده‌اند.

رهبران تحریرالشام برای حفظ قدرت خود، برخلاف طالبان، در برابر جریان‌های مدرن مقاومت نمی‌کنند. آن‌ها به‌جای تقابل با روند جهانی، تلاش می‌کنند گروه‌های مخالف داخلی را در قالب یک حکومت متمرکز مدیریت کنند.

در همین راستا، رئیس پلیس کابل در مصاحبه‌ای اخیر، صراحتاً از رؤیای الحاق وزیرستان به افغانستان سخن گفته است. این نشانه‌ای از استمرار تفکر قبیله‌ای در میان سران طالبان است—تفکری که در گذشته نیز، حکومت داوودخان، نخستین رئیس‌جمهور افغانستان، را سرنگون کرد.

طالبان قدرت خود را برخاسته از سنت‌های جامعه افغانستان می‌داند و خود را پاسدار این ارزش‌ها معرفی می‌کند؛ ارزش‌هایی که در تقابل با معیارهای مدرن جهانی قرار می‌گیرند. اما در سوریه وضعیت متفاوت است. این کشور سال‌ها پیش در مسیر مدرنیته گام گذاشته و اکنون در مسیر برگشت‌ناپذیری حرکت می‌کند—مسیر و موقعیتی که افغانستان هنوز به‌طور جدی در آن وارد نشده است.

به همین دلیل، رهبران تحریرالشام برای حفظ قدرت خود، برخلاف طالبان، در برابر جریان‌های مدرن مقاومت نمی‌کنند. آن‌ها به‌جای تقابل با روند جهانی، تلاش می‌کنند گروه‌های مخالف داخلی را در قالب یک حکومت متمرکز مدیریت کنند.

البته نباید تأثیر موقعیت ژئوپلیتیک خاورمیانه را در این میان نادیده گرفت. منطقه خاورمیانه، به‌ویژه سوریه، به‌مراتب ملتهب‌تر از آسیای جنوبی است. سوریه فرصتی برای خطا ندارد: از یک‌سو تهدید اسرائیل وجود دارد، و از سوی دیگر، قدرت‌های منطقه‌ای منافع متعددی در این کشور دارند. اما افغانستان از چنین تنش‌هایی در سطح منطقه‌ای برخوردار نیست. به همین دلیل، اگر طالبان احساس کند برای تثبیت قدرت نیاز به حمایت جهانی دارد، ممکن است از برخی اصول خود عقب‌نشینی کند.

در نهایت، هر دو گروه با وجود تفاوت‌های بنیادین، در یک نقطه به هم نزدیک می‌شوند: پراگماتیسم در حفظ قدرت.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا