حزب بعث نهادی سکولار در بستری سنتی
سال های اخر دهه چهل میلادی دنیای غرب در حال طی کردن مسیر سنگلاخی گذاز از تقدیس جنگ به سمت شکل گیری جامعه ملل متحد و تولد ساختار دوقطبی و امنیت بر اساس بلوک بندی شرق و غرب بود. در نظام دوقطبی در حال سزارین از رحم جنگ دوم جهانی بود و کوچ یهودیان به سمت خاورمیانه و فلسطین و نیز دوران سخت بعد از فروپاشی خلافت در جهان عرب تحولاتی سریع را برای این بخش از جهان رقم زد.

محمدجواد خلیلی
ساختارهای استبدادی و پاتریمونیال های سنتی گذشته در مسیر طوفانهای انقلابی چپ قرار میگرفت و جامعه سنی عرب در حال پوست انداختن بود. در مسیر در اوایل دهه پنجاه میلادی در سوریه جمعی از جوانان چپ و تحصیل کرده در سوربون گردهم آمده بودند تا جنبشی نوین را در جهان عرب بر اساس مدلهای چپ، ایجاد و رهبری کنند. میشل عفلق تحصیل کرده سوربون و از خانوادهای مسیحی اوردتکس در دمشق بود که بعد از آشنا شدن با جنبشهای چپ در فرانسه به دمشق بازگشته بود. او ابتدا با طرح موضوع قومیت عربی که از آن با واژه العروبه یاد میکنند اقدام به عملیاتی کردن و نظریه پردازی برای مساله قومیت عربی نمود. موج پان عربیسم در آن دروان جهان عرب را فراگرفته بود و کسانی مانند جمال عبدالناصر نیز در دهههای بعد بر اساس این تئوری به قدرت دست یافتند. عفلق جنبشی را تحت عنوان حرکه الاحیا العربی را از طریق انتشار مقالاتش شروع کرد و اولین بیانیه رسمی با این عنوان در سال ۱۹۴۱ منتشر شد سپس در ۱۹۴۷ اولین کنگره رسمی حزب در حمص برگزار گردید و رسماً حزب بعث پای در عرصه فعالیت سیاسی اجتماعی گذارد. حزب بعث سپس خیلی سریع به سایر کشورهای عربی راه یافت. در عراق و سوریه این حزب توسط کودتا به قدرت رسید. یکی از اهداف این حزب وحدت عربی عنوان شده است در حالی که اختلافاتی که بین کادرهای این حزب رخ داد سبب تصفیههای خونین و نیز اختلافات عمیق بین کشورهای عربی شد. قبل از کودتای بعثی در سوریه، احزاب ناصری پروژه وحدت عربی را دنبال میکردند و به نحوهای شعارگونه و نمایشی بین سوریه و مصر وحدت ایجاد شده بود که بعد از کودتای بعثی این وحدت نمایشی هم برچیده شد. کسی که وارد بعث میشود و به این ایدئولوژی ایمان میآورد باید کلیه ریشههای هویتی دیگر را کنار بگذارد. دین و مذهب و قوم و قبیله برای بعث بی معناست. در شعار میگونید بعثی بعثی است و ما بعثی شیعه و یا سنی و یا دروزی نداریم اما عملاً در سوریه کلیه کاردهای بعثی سنی عرب بعد از کودتا توسط علویهایی که به قدرت رسیده بودند تصفیه شده یا به جرم خیانت به جوخههای اعدام سپرده شدند و یا برای همیشه بازنشسته شده و به تبعیدهای خود خواسته رفتند. این تجربه بعد از قدرت گرفتن صدام در حزب نیز تکرار شد و صدام تمام کادرهای بعثی که با وی همراه نبوده و عمداً بین شیعیان بودند تصفیه شدند. صدام بارها پاکسازی های خونینی به بهانه توطئه علیه انقلاب و همکاری با کشور بیگانه را در درون حزب بعث عراق انجام داد. بعثیها از واژه رفیق برای یکدیگر استفاده میکردند که احتمالاً باید تحت تأثیر واژه تاواریش روسی به معنای برادر و دوست باشد. تجربه حزب بعث با شعار آزادی بسیار قابل تأمل است. بعد از کودتا در سوریه و به قدرت رسیدن حزب بعث دیگر احزاب سکولار مانند ناصریها و یا چپهای ناصری نیز تعطیل شده و کلیه روزنامههای مستقل و حزبی نیز مصادره شده و چاپخانههای آنها مصادره و به وزارت خانههای دولتی سپرده شد. روزنامه نگاران مستقل نیز برای همیشه از کار محروم شدند. حزب بعث در سوریه و عراق کارنامهای فاجعه بار دارد. در عراق بین سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۹ که احمد حسن البکر تصدی امور را داشت اوضاع اقتصادی و توسعه مناسبی در کشور حاکم شد و عراق به الگویی برای دیگر کشورهای عربی تبدیل شد اما بعد از به قدرت رسیدن صدام و پشت سر گذاشتن دو جنگ ویران گر این حزب عراق را به ویرانهای تبدیل کرد. در سوریه نیز حزب بعث کارنامه خوبی نداشت. طایفه علویهای سوریه عمده مناصب کلیدی و امنیتی را به عهده داشتند وحزب بعث با دو روزنامه کل کشور را اداره میکرد. اوضاع آزادیهای مدنی و سیاسی فاجعه بار بود و داشتن کتابهای سید قطب و یا هر گونه معارضه سیاسی زندان مادام العمر و یا اعدام را در پی داشت. بیش از چهار دهه قانون طوارئ و یا حالت فوق العاده در کشور اجرا میشد و تا کنون نیز ادامه دارد. بیش از ده سال کشور بدون قانون اساسی اداره میشد و در دهه هشتاد یک قانون اساسی به همه پرسی گذاشته شد که محصول آن ریاست جمهوری مادم العمر بود که بعد از حافظ اسد شکل موروثی نیز به خود گرفت. یکی از آرمانهای حزب بعث با شعاد امه عربیه واحده ذات رساله خالده یعنی امت عربی یکپارجه با رسالتی جاویدان، وحدت عربی بود که بعد از عمری حضور دیگر نه از آن آرمان خبری هست و نه تنها کمی به وحدت عربی نکرد بلکه سبب جنگهای عربی و تکه تکه شدن کشورهای عربی و تبدیل شدن آنها به دولتهای کوچکتر و ضعیفتر شد. تجربه حزب بعث در عراق و سوریه نمودی از یک تمامیت خواهی شرقی است که علیرغم داشتن ظاهری مدرن و تشکلی حزبی، از یک مدل دموکراتیک حزبی به سمت یک مدل تمامیت خواه و فردی حرکت میکند. گویی بستر سنتی جهان عرب به مثابه زمینهای عمل میکند که هر اندیشهای که به ظاهر و در آرمان و فلسفه وجودی نیز اگر دموکراتیک باشد اما در عمل تحت تأثیر بستر استبدادی خیلی سریع تغییر شکل و ماهیت میدهد. در عراق حزب بعث شکل قبیلهای به خود گرفت و مدلی عراقی از بعث را به نمایش گذاشت و در سوریه اقلیت قومی علوی، مدلی از بعث قومیت مذهبی علوی را تولید نمود که هر دو تمامیت خواه و غیر دموکراتیک هستند. حزبی که آرمانش آزادی و استقلال و مبارزه با استعمارگر خارجی و مستبد و ظالم داخلی بود آنقدر در ظلم و کشتار افراط نمود که ملتهای عراق و سوریه در دوران زمامداری بعث، آرزوی نظام پادشاهی گذشته را میکردند. استبداد پدرشاهی سنتی عربی در قالب حزب بعث تبدیل به استبداد خشن و نظامی مدرن شد که در کشتار شهره آفاق شد. در عرصه مبارزه با استعمارگر خارجی نیز کارنامه بعث قابل دفاع نیست. در کشورهای سوریه و عراق کارنامه بعث سبب تضعیف استقلال این دو کشور و گسترش نفوذ قدرتهای خارجی شد. اگر در دوران سلطنت صرفاً قدرتهای بزرگ در این دو کشور بازیگر اساسی محسوب میشدند بعد از گذشته چهار دهه حکمرانی این حزب اکنون قدرتهای منطقهای نیز علاوه بر قدرتهای بزرگ در این دو کشور صاحب نفوذ شدهاند. در آغاز راه حزب بعث مخالف جدی مهاجرت و شکل گیری دولت مستقل یهودی در فلسطین بود و همیشه بر آرمان مبارزه با اسرائیل تاکید میکرد اما این حزب در عمل هیچ پیروزی جدی را در مقابل اشغال گران نداشته است. صدام به جای نبرد با اسرائیل هشت سال با کشور همسایه خود جنگید و سوریه نیز بعد از شکست ۱۹۶۷ که سبب واگذاری جولان به اسرائیل شد بیشتر هم خود را متوجه کنترل کشور کوچک و ضعیف همسایه یعنی لبنان نمود و بعد از تحولات ترور حریری مجبور به خروج از این کشور شد. در بعد هویت دهی و شکل دادن به هویت عربی نیز این حزب اوضاع اسف باری دارد. هرچند این حزب در شعار هیچ تعارضی با مفاهیم دینی ندارد اما عملاً نتوانست اکثریت مسلمان کشورهای عرب را به سوی خود جلب کرده و عنصری هویت ساز باشد. در این خصوص مکالمهای جالب بین احمد ابو صالح از کادرهای عالی رتبه حزب بعث سوریه با میشل عفلق وجود دارد. صالح میگوید یک بار به میشل گفتم: میشل نام تو میشل است و نام من احمد است اگر نام تو مصطفی یا احمد بود ما توفیق بیشتری در بین مردم داشتیم اما این که رهبر ما نامش میشل است خود یک عامل بازدارنده در توسعه و همراهی مردم با ماست. این مکالمه و دیگر حوادث تاریخی و نیز وضع کنونی جهان عرب حاکی از آن است که حزب بعث در هویت دهی، مفهوم سازی، ملت سازی و فرهنگ سیاسی نیز بی توفیق بوده است. کلیت کارنامه حزب بعث در عرصه زمامداری و حکمرانی به هیچ وجه قابل دفاع نیست. این حزب سکولار هم چون وصلهای ناجور بر تارک جامعه عربی اسلامی است. حزبی بدون عقبه و سابقه تئوریک در جهان عرب که با ضرب شعارهای انقلابی و کودتا به قدرت رسید و به خشنترین شکل ممکن بنیانهای فکری فرهنگی سیاسی و هویتی دو کشور سوریه و عراق را نابود کرد. مهمترین شاهد بر نابودی این زیرساختهای هویتی، وضع کنونی و رشد احزاب اسلام گرای رادیکال و گروههای تکفیری در این دو کشور است. عمل حزبی و تولد یک حزب سیاسی در جامعه باید ناظر به تجربه تاریخ سیاسی آن جامعه باشد و با کارهای چریکی و پارتیزانی نمیتوان هیچ کشوری و هیچ ملتی را سعادتمند نمود.
منبع: موسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر