بالکانجریان شناسیجریان شناسی فکری و مذهبی

تصوف جریانی به شدت متکثر؛ صوفی داعشی هم داریم!

فرید افتخاریمحمدجواد حسین زاده – جمعیت بسیار وسیع صوفیان در جهان اسلام و همچنین اشتراکات بسیاری که با تشیع دارند ظرفیت عظیمی برای همکاری های فرهنگی را فراهم کرده است اما متاسفانه حداقل های شناختی از تصوف و صوفیان در جامعه ما وجود ندارد و همین عدم شناخت راه را بر بسیاری از همکاری ها بسته است. برای آشنایی با بیشتر با جریانات صوفی، خصوصا صوفیان بالکان با آقای فرید افتخاری وابسته فرهنگی اسبق جمهوری اسلامی در صربستان به گفتگو نشستیم. متن زیر حاصل مصاحبه ما با ایشان است:

با توجه به تجربیاتی که در مورد متصوفه سایر کشورها دارید، مشتاق بودیم که با شما گفت‌و‌گویی داشته باشیم. بفرمایید که از کجا شروع کردید و از کجا باب آشنایی شما با متصوفه باز شد؟

حقیر در ایام جوانی بواسطه‌ی سؤالاتی که در حوزه‌ی معارف برایم مطرح بود و در محیط‌های دیگر نتوانستم به پاسخ عمیق و قانع کننده‌ای برای آنها برسم، شروع به تحصیل دروس حوزوی کردم.

بعد از چند سالی درس خواندن با تراکم بالا، به این نتیجه رسیدم که پاسخ آن سؤالات معرفتی را تنها در عرفان اسلامی می‌توانم بیابم و برخی نحله‌های دیگر فکری دینی نه تنها پاسخی در این زمینه‌ها ندارند، بلکه خود مسبب ایجاد این سؤالات هستند.

البته ادامه تحصیل در رشته‌ی عرفان و تصوف هم باعث شد که در کنار خواندن کتب کلاسیک فلسفه، حکمت و عرفان که در حوزه تدریس می شوند، به کار روی تصوف بین‌الملل هم کشیده شوم.

در این بین کار در مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و اعزام به مأموریت‌هایی از جانب این سازمان هم دست به دست هم دادند تا بیشتر در زمینه تصوف بین‌الملل کار کنم. این که روی بین‌الملل تأکید می‌کنم، از این روست که روی تصوف داخلی خیلی کاری نکرده‌ام. تنها تجربه‌ی عینی که در مورد تصوف داخلی داشته‌ام در اوایل دهه 60 و در گیرودار جنگ تحمیلی بود که در ضمن ماموریت در کردستان با برخی صوفیان آنجا و مجالس خاصی که داشتند و کارهای عجیب و غریبی که انجام می دادند، آشنا شدم.

تصوفی که در کتاب‌ها می‌خواندید با تصوفی که از نزدیک دیدید و تجربه کردید چه تفاوت‌هایی داشت؟

در مورد تصوف بین‌الملل در داخل خیلی کم کار شده و کتاب‌های انگشت‌شماری داریم. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم کار منظم و سیستماتیکی انجام نشده چون رشته‌های تخصصی مرتبط فعال و پرشماری در دانشگاه‌ها نداریم و کتاب‌هایی هم که عمدتا در سال‌های اخیر به نگارش درآمده همگن نیستند و به صورت منظم همه‌ی جغرافیای تصوف در جهان را پوشش نمی‌دهند. فی الواقع به لحاظ منابع داخلی، اگر مقالات این دو – سه تا دایره‌المعارف بزرگی که داریم، را کنار بگذاریم، می‌توانم بگویم که اصلا کتاب جامعی درباره تصوف بین‌الملل نداریم. حتی وقتی اسم تصوف فلان کشور یا قوم خاصی را در مقالات هم جستجو می‌کنیم، نتیجه‌ قابل توجهی عاید نمی‌شود.، مثلا در مورد تصوف آسیای مرکزی، کتاب جناب آقای پاکتچی منبع خوبی است، ولی در مورد تصوف بسیاری از کشورهای صوفی‌خیز جهان چنین منبعی به زبان فارسی نداریم.

در مورد روبرو شدن با تصوف کشورهای دیگر از نزدیک، بلی، حقیر به نکات جالب و غیرمنتظره‌ای برخوردم. برای مثال بنده فکر نمی‌کردم در جاهایی که هیچ اتصالی با مرکز جهان اسلام ندارند و بلکه یک منطقه‌ی جفرافیایی وسیع کفرآلود میان ما و آنها فاصله انداخته است، این مقدار حب اهل‌بیت علیهم‌السلام وجود داشته باشد. البته مشهور است که متصوفه اهل‌بیت علیهم‌السلام را دوست دارند یا سنی‌های دوازده امامی هستند، ولی اینکه انسان از نزدیک با حب و نگاه به اهل بیت علیهم‌السلام  به همین سبکی که عرف شیعه است، در میان متصوفه – در جاهایی که فکرش را هم نمی‌کنیم، مانند جنوب اروپا – مواجه شود، واقعا جالب است.

این سلسله‌های تصوف به هم وصل نیستند و مثلا نمی‌توانیم بگوییم که تصوف ایران با تصوف فلان جا با هم سلسله و هم فکر هستند؟

نه؛ اصلا مدلشان با هم فرق دارد. علتش هم این است که از یک سو تصوف بالذات اهل رواداری و متسامح است و به همین دلیل از جوامعی که در آن رواج یافته بسیار رنگ گرفته است.

از سوی دیگر در اکثر نقاط جهان متصوفه تحت فشار بوده‌اند و بخصوص در دهه‌های اخیر با رشد جریانات سلفی در میان کشورهای اسلامی باید گفت تقریبا در همه جای دنیا صوفیان با جریانات مخالف رادیکال مواجه هستند. در مقاطع مختلف تاریخی هر کشور اسلامی  هم که نگاه می‌کنیم این امر خود را بسیار نشان می‌دهد. البته چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ جغرافیایی این قاعده، عام نیست ولی شمول خیلی بالایی دارد.

در مجموع رنگ‌پذیری ذاتی متصوفه از عرفیات هر جامعه و تنوع این فشار اجتماعی، در عمق و شکل جریانات متصوفه در هر منطقه موثر بوده‌اند. لذا هم در نگاه مردم به متصوفه و هم در ویژگی‌های خود طریقت‌های صوفی در مناطق مختلف جهان، اشتراکات قلیلی می‌توان یافت. این تفاوت نوع نگاه به تصوف و همچنین تفاوت در ویژگی‌های متصوفه را می‌توانیم در مقایسه‌ی متصوفه‌ی همسایگان کشور خودمان با هم و با متصوفه‌ی داخل هم ببینیم. این تفاوت حتی در طریقت‌‌های مشابه هم وجود دارد. برای مثال در بالکان آسیای میانه، در هر دو بعد نظری و عملی تصوف بسیار سطحی داریم، چون حکومت کمونیستی که مدت طولانی در آنجا سلطه داشته، باعث شده دسترسی اینها در یک بازه‌ی زمانی طولانی به منابع علمی و اصولا جهان خارج قطع باشد.

در مورد متصوفه ایران، از آنجا که واژه‌ی صوفی در داخل و خارج ایران کاربردهای متفاوتی دارد، بهتر است کلمات دقیق‌تری استعمال کنیم. به هر حال عرفانی که در حوزات علمیه و تحت عنوان نحله‌ی فقهای عارف کشور ما مطرح است با عرفانی که در میان کشورهای دیگر مرسوم است، زمین تا آسمان به لحاظ عمق علمی و سلوک عملی متفاوت است.

رنگ‌پذیری ذاتی متصوفه از عرفیات هر جامعه و تنوع این فشار اجتماعی، در عمق و شکل جریانات متصوفه در هر منطقه موثر بوده‌اند. لذا هم در نگاه مردم به متصوفه و هم در ویژگی‌های خود طریقت‌های صوفی در مناطق مختلف جهان، اشتراکات قلیلی می‌توان یافت.

فاکتورهای دیگری نیز در این میان هست، برای مثال در کشورهایی نظیر عراق و برخی کشورهای جنوب خلیج فارس و پاکستان و امثال این موارد می‌بینید که چون به مرکز جهان اسلام نزدیک‌تر هستند، عنصر فقه‌ در تصوف و بلکه اصل اسلام آنها خیلی پر‌رنگ است. اما وقتی از مرکز جهان اسلام دور می‌شویم، فقه به تدریح کمرنگ می‌شود. صوفیان و بلکه مسلمانان نقاط دوردست نسبت به مرکز جهان اسلام، پایبندی خیلی کمتری به فقه دارند.

می‌توانیم اینطور نتیجه بگیریم که هر چه از شرق به سمت غرب می‌رویم بیشتر به متصوفه نزدیک می‌شویم؟ یعنی تصوف ما پر‌رنگ‌تر می‌شود؟

پررنگ نمی‌شود. اینطور به نظرم می‌آید که وقتی از مرکز جهان اسلام دور می‌شویم، از کیفیت کاسته شده و به کمیت اضافه می‌شود، مثلا در شمال آفریقا، از مصر به سمت غرب و لیبی می‌رویم، لیبی اصلا قابل مقایسه با مصر نیست، چون مصر تاریخ تصوف غنی‌تر و رنگ و بوی تصوف بیشتری دارد. آن طرف‌تر که بروید، در الجزایر، تونس، مراکش و… هم متصوفه هستند و خیلی هم نفوذ دارند، منتهی تصوف مصر کجا و تصوف موریتانی یا تونس، کجا؟! منابع اولیه صوفیه اولین بار آنجا چاپ شدند. پایین‌تر هم که بیایید، همین اتفاق می‌افتد؛ کمیت زیاد می‌شود و کیفیت پایین می‌آید. کیفیت هم فقط به معنی سطح علمی نیست. سوابق تاریخی آنها را هم که نگاه می‌کنید همین طور است، مثلا صوفیان شمال آفریقا سوابق قوی‌تری در مبارزه با استعمار دارند و اصولا بیشتر مبارزات ضداستعماری صوفیان آفریقا علیه استعمارگرانی نظیر ایتالیا، فرانسه، انگلیس، پرتغال و اسپانیا در این ناحیه رخ داده است. برای مثال شخصیتی مثل عمر مختار از میان صوفیان سنوسی لیبی برخاسته است.

در همین مصر که می‌گویید، آمار و ارقام متصوفه چگونه است؟

بنابر یک تخمین مربوط به سال 2015 در مصر، پانزده میلیون صوفی وجود داشته است که وابسته به 77 طریقت هستند. مقامات بزرگان صوفیه در مصر که در آن کشور به «ضریح» موسوم‌اند بالغ بر 3000 تاست که قریب به 300 تا از آنها در شهر قاهره قرار دارد و مقام السیده زینب علیهاالسلام یکی از آنهاست.

البته این آمارهایی که راجع به صوفیه هست، به دو دلیل قطعا کمتر از مقدار واقعی است؛ یکی اینکه مراجع دولتی که آمار می‌گیرند، عموما دوست ندارند اینها را بشمارند! و دیگر اینکه خود اینها تمایل دارند مخفی باشند، حتی دوست ندارند آنها را در حال ذکر گفتن و جلسه‌شان ببینیم.

در سفری به جنوب مقدونیه رفته بودم، ساعت 4 صبح در مسجدشان حلقه ذکر داشتند و حقیر رفتم تا حلقه ذکرشان را ببینم. بیرونم نکردند ولی طوری رفتار کردند که احساس کردم اگر خودم بیرون بروم، خیلی بهتر است تا خودشان این را به رویم بیاورند. این ماجرا در یکی از تکایای شهر «اوخرید» بود که از جنوبی‌ترین شهرهای مقدونیه است. منظور این است که چون خودشان نمی‌خواهند دیده شوند، پس آماری دقیقی هم از آنها وجود ندارد.

در برخی کشورهای عربی، اگر چند میلیون صوفی هم باشند، یک نفرشان هم در آمار نمی‌آید. در کشورهایی نظیر برخی کشورهای حوزه‌ی بالکان هم همینطور است، اما به دلیل دیگری و آن ترس صوفیان از ابراز عقیده‌شان است. حتی در همان مصر هم سلفی‌ها و اعضای داعش و سایر گروه‌های تکفیری چقدر از این صوفی‌ها را کشتند و تکایاشان را غارت کردند. به همین دلیل است که خود اینها آماری بیرون نمی‌دهند و  آمارهایی که می‌شنویم را معمولا باید ضرب در n کرد. ولی با همه‌ی این احوال در بسیاری از کشورها آمار بالایی دارند.

در برخی از آمارها می‌گویند تقریبا نیمی از جمعیت مسلمان‌ها و حدود 800 میلیون، صوفی هستند.

آخرین آمار مسلمانان جهان  که حقیر  در سال 2012  دیدم، 1/57 میلیارد نفر بود و منبع آن غربی است. در آن زمان گفته می‌شد که حدود 650 تا800  میلیون نفر از این تعداد، از متصوفه هستند.

همزمان آماری که حجت‌الاسلام فرمانیان برای صوفیان جهان ارائه می‌دادند، حدود 500 میلیون نفر بود.

آقای ماضی ابوالعزائم در مصر این رقم را 600 میلیون نفر می‌دانست.

همین اخیر در سایت ایران-بالکان خواندم که طبق آمار دانشگاه الزیتونه تونس که یک دانشگاه بسیار قدیمی و معتبر است، حدود 950 میلیون نفر صوفی در جهان وجود دارند.

حسین حقانی سفیر اسبق پاکستان در سازمان ملل هم در همان سال‌های دهه‌ی اول قرن بیست و یکم گفته بود که 1/2 میلیارد نفر مسلمان داریم که نصفشان صوفی یا تحت تأثیر آموزه‌های صوفیانه هستند و یا ارتباطی با اینها داشته و متأثر از یکی از طریقت‌های آنها هستند.

انجمن تحقیقات مذهبی و زندگی عامه وابسته به مرکز پژوهشی «پیو» در آمریکا با انجام بیش از 38000 مصاحبه رودردو به بیش از 80 زبان با مسلمانان بیش از 39 کشور جهان در میانه سال 2012 میلادی اعلام کرد که بیشترین گرایش به تصوف در کشورهای جنوب صحرای آفریقا شناسایی شده است. در 11 کشور از 15 کشور مورد بررسی در منطقه مزبور، بیش از یک چهارم از مسلمانان اظهار داشته‌اند که به یک طریقت صوفی وابسته‌اند. یکی از این جوامع سنگال است که 92% از پرسش شوندگان ابراز داشتند که به یک طریقت تعلق دارند. در مناطق دیگر مورد بررسی وابستگی به فرق صوفیه کمتر بوده است، پیروی از طریقت های متصوفه در بنگلادش 26%، روسیه 19%، تاجیکستان 18%، پاکستان 17%، مالزی 7 %، آلبانی 3 % و ازبکستان 11% گزارش شده است.

نگاه شما به تصوف ایرانی مثبت‌تر از تصوف سایر مناطق است؟

ویژگی‌های اینها با هم فرق می‌کند. از هیچ جهتی نمی‌شود تصوف یک کشور را با کشور همسایه مقایسه کرد. این درست که شما می‌گویید فلان سلسله یا فلان طریقت در همه جا هست ولی مثلا بزرگ‌ترین و ‌پراکنده‌ترین طریقت‌ صوفیه در جهان  نقشبندیه است که در هر جایی با جای دیگر تفاوت می‌کند. اینکه صوفیه فلان کشور طریقت‌اش اینطور است، هیچ چیزی را بیان نمی‌کند و بستگی به شرایط پیرامونی و تاریخی دارد. در این مورد در سئوالات قبلی مطالبی عرض شد.

اما از بحث صوفیه که بیرون بیاییم، کار فرهنگی در خارج از کشور مستلزم این است که مخاطب را بشناسیم. بحثی هست به نام ذائقه فرهنگی، ذائقه فرهنگی دو قوم یا دو کشور مثل هم نیست. پس نمی‌توانیم بگوییم کدام یکی مثبت است و کدام منفی. بهتر است بگوییم چه ویژگی‌هایی دارند. مثلا صوفیان هند و پاکستان متجمل هستند و خیلی به خودشان زیورآلات می‌آویزند. در خانقاه و در آداب‌شان هم همین رویه هست. اینها مثلا اگر بودایی هم باشند، همین بلا را سر معبدهایشان می‌آورند.

در آفریقا خانم‌ها در فرقه‌های صوفیه جایی ندارند ولی در بالکان این امر پذیرفته شده است.

بنابراین صوفیان کشورهای مختلف را بایستی با ویژگی‌های مختص خودشان شناخت و نگاه مقایسه‌ای نمی‌تواند ما را به حقیقت آنها نزدیک کند.

در کشورهایی نظیر عراق و برخی کشورهای جنوب خلیج فارس و پاکستان و امثال این موارد می‌بینید که چون به مرکز جهان اسلام نزدیک‌تر هستند، عنصر فقه‌ در تصوف و بلکه اصل اسلام آنها خیلی پر‌رنگ است. اما وقتی از مرکز جهان اسلام دور می‌شویم، فقه به تدریح کمرنگ می‌شود.

اگر این همه تفاوت با هم دارند، پس چرا به همه آنها صوفی گفته می‌شود؟ واقعا هیچ وجه مشترکی ندارند؟

مسلمان‌ها هم همینطور هستند. نباید فکر کنیم مسلمان‌ها در کشورهای مختلف با هم تفاوت ندارند. در همان تحقیق موسسه پیو در مورد اعتقادات مسلمانان جهان که نتایجش را به شکل یک کتاب کوچک داده‌های خام و تحلیل شده‌ی آماری منتشر کردند، غیر از تصوف، نمونه‌های بسیار دیگری از اعتقادات مسلمانان جهان هم بررسی شده بود، برای نمونه در مورد «چشم کردن»، دو مسلمان در دو ناحیه جهان در مورد «چشم زدن و چشم خوردن» یک نوع نگاه نمی‌کنند. یا مثلا جادو. در این موارد، نظرها و اعتقادات متفاوت است. تصوف هم همینطور است. مثلا اعتقاد به مسجد. مسجد در بعضی جاها جزو اسلام است و وقتی کسی می‌خواهد مسلمان بشود، یعنی بعد از تشرف به اسلام، باید مسجد برود. اما مثلا ما خودمان چقدر به مسجد می‌رویم و در عرف جامعه ما، اگر به مسجد نرویم، یعنی مسلمان نیستیم؟

وقتی کشورهای مختلف می‌رویم می بینیم که دیدی که ما نسبت به اسلام و مسلمانان داریم خیلی ناقص است. برای مثال همانطور که می‌دانیم در کشور بوسنی شهید دادند، به خاطر اسلام جنگ کردند و شهید دادند و قتل عام شدند و… ولی با این همه هزینه‌ای که بابت دین‌شان داده‌اند، اگر به یک فرد عادی در آنجا بگوییم ده دقیقه در مورد اسلام صحبت کن، شاید اطلاعات کافی نداشته باشد. اطلاعاتی هم که دارند بسیار سطحی دارند. این هم فقط در مورد صوفیه نیست. 10 سال پیش که ما آنجا می‌توانم بگویم اکثریت مسلمانان بومی در قلب اروپا فرق بین شیعه و سنی را به درستی نمی‌‌دانستند. ولی در مناطق دیگر بر‌عکس‌اش هم صادق است، مثلا در بسیاری از کشورهای مسلمان غرب آسیا تنها چیزی که واقعا از اسلام می‌دانند، همین فرق شیعه و سنی است!

بین مسلمان‌ها یک وجه مشترک به نام توحید هست. وجه مشترک ظاهری بین متصوفه چیست که به همه آنها صوفی می‌گوییم؟

اولا یک تعریف جامع و عام از صوفی نداریم که بتوانیم همه صوفیان دنیا را در آن جمع کنیم. به نظرم همان معادل انگلیسی عرفان یعنی Mysticism را که به رازورزی ترجمه‌اش می‌ کنیم، شاید بد نباشد. یعنی بطور کلی صوفیان جهان و هرکس به اندازه فهم خودش یک چیز باطنی در دین می‌بیند. آنجایی که ما بودیم می‌گفتند صوفی کسی است که کرامت دارد. دیگران نماز می‌خوانند و دعا می‌کنند و اتفاقی نمی‌افتد، ولی صوفی که دعا کند، بچه‌ی مریض ما خوب می‌شود. این راز‌ورزی را اگر عام بگیرید، همه صوفیان زیر یک چتر قرار می‌گیرند و آنها کسانی هستند که در دین دنبال یک چیزی ورای ظاهر می‌گردند.

وقتی شما در خارج از ایران می‌گویید عرفان، از آن یک مفهوم عام می‌فهمند؛ یعنی رازورزی. رازورزی از عرفانی که در ذهن ماست آن‌طرف‌تر است و مثلا جادو و سحر را هم شامل می‌شود.

صوفیزم (Sufism) در خارج از کشور و به خصوص محافل آکادمیک بین المللی به معنای عرفان اسلامی در برابر عرفان‌های دیگر استعمال می‌شود.

این راز‌ورزانی که در همه ادیان هستند، کنش‌گر اجتماعی هم هستند؟ یعنی اجازه دارند که در اجتماع هم نقش‌آفرینی کنند؟

بستگی دارد. امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف هم از جمله رازورزان کنش‌گر بودند. صوفیان در زمان صفویه که بزرگترین امپراطوری شیعی ایرانی بود، کنش‌گری اجتماعی بالایی داشتند. به طور مثال در ویژگی‌های منطقه‌ای مانند لیبی که کشور بزرگی است و قبایل زیادی هم دارد، می‌بینید که تاریخ راز‌‌ورزان ‌آنجا سرشار از کنش‌گری اجتماعی و حتی نظامی است. در الجزایر راز‌ورزان انقلاب کردند و مقابل استعمار ایستادند. صوفیان مراکش و سودان هم در تاریخ خود چنین صفحاتی دارند. حتی در تاریخ سومالی هم  که بالنسبه جنوبی‌تر است هم مبارزات ضد استعماری صوفیه را می‌بینیم. اینها مثال‌هایی هستند از کنش‌گران متصوفه. اما فرضا در صوفیان شبه قاره و به خصوص هندی‌ها این کنش‌گری خیلی مشاهده نمی‌شود.

تصوف

ورای ویژگی های منطقه‌ای این کنش‌گری به طریقت‌شان هم مربوط است. پس همه طریقت‌ها مثل هم نیستند. مثلا قادریه، شاذلیه، ادریسیه و سنوسیه سابقه‌ای طولانی در درگیری با استعمارگران دارند و از قرن 18 شروع به جنگ‌های پی در پی کردند و بالاخره پیروز شدند. نقشبندی‌ها هم درون‌گرایی‌شان ضعیف است و شعاری دارند با عنوان «خلوت در انجمن». یکی دیگر از این موارد بکتاشیه است که بسیار کنش‌گری دارند. ارتش امپراطوری عثمانی هرجا را که می‌گرفتند بازوی فرهنگی‌شان اینها بودند؛ یعنی قلمروهای تصرف‌شده به دست اینها می‌دادند تا اهالی آنجا را مسلمان کنند. در بالکان و بطور کلی شرق و جنوب اروپا که 5 قرن تحت سلطه‌ی عثمانی‌ها بوده است، الان در هر شهر اروپای شرقی  قلعه‌های دوران عثمانی را می‌توان مشاهده کرد. عثمانی‌ها به زور شمشیر جایی را تصرف می‌کردند و بعد که مقاومت‌ها تمام می‌شد و همه تسلیم می‌شدند، صوفیان بکتاشی می‌آمدند و ملت را به روش خود جذب اسلام می‌کردند.

پس صوفیان داعشی و خشونت‌طلب هم داریم و این تلقی که همه صوفیان یک نوع مسامحه در دین و مذهب را دنبال می‌کنند، تلقی نادرستی است؟

زمانی که داعش عراق را گرفت، یک طایفه از صوفیان خشونت‌طلب از طریقت نقشبندیه موسوم به جیش رجال طریقه نقشبندیه با داعش همکاری می‌کردند که رهبری این گروه با عزت ابراهیم الدوری معاون صدام بود و بیشتر عمّال سابق صدام و حزب بعث بودند. ولی همانطور که عرض شد کنش‌گری صوفیان بیشتر بستگی به طریقت و محیطشان دارد و لذا در هرجایی حتی با طریقت‌های مشابه، ویژگی‌های خودش را دارد. یک علتش هم این است که در میان هر گروه از صوفیان شیخی هست که همه به رنگ آن شیخ در می‌آیند. و طریقت‌هایی که ما فکر می‌کنیم که اعضایشان همه مشابهند در عمل و در طول زمان خیلی شاخه‌شاخه شده‌اند. یکی از اشکالات عمومی که به صوفیان می‌گیرند هم همین است. هر کدام از این طریقت‌ها یک یا دو پسوند دارند که به نام اصلی طریقت اضافه می‌شود مانند طریقت شاذلیه‌ی درقاویه. این شاخه‌شاخه‌شدن هم بخاطر این است که یک شیخی از دنیا رفته و n تا شاگرد داشته که هرکدام از این شاگردان بنا به برداشت خودش مشرب شیخ را ادامه می‌دهد.

متصوفه بالکان که از نزدیک آنها را تجربه کردید، چه ویژگی‌هایی دارند؟

یک بحثی در رشته‌های دانشگاهی مرتبط با تصوف به نام ویژگی‌های منطقه‌ای تصوف مطرح است. در این چهارچوب اگر بخواهیم در بالکان ویژگی‌های‌شان را بگوییم، صوفیان بالکان پرچمدار بردباری دینی هستند و این طرز تفکر به شدت در آنجا نفوذ دارد. اصلا اینها سمبل هستند، یعنی حتی مسلمان‌های دیگر آن سامان هم اینطور نیستند. مسیحیان‌شان هم که ارتدوکس هستند و بطور کلی تعصب دینی میان ارتدوکس‌ها از کاتولیک‌ها بیشتر است. مسلمان‌هایشان هم به دلایل مختلف کمتر صبر و بردباری به خرج می‌دهند. ولی صوفیان‌شان واقعا سمبل رواداری و زیاده از حد صبور هستند.

زمانی که داعش عراق را گرفت، یک طایفه از صوفیان خشونت‌طلب از طریقت نقشبندیه موسوم به جیش رجال طریقه نقشبندیه با داعش همکاری می‌کردند که رهبری این گروه با عزت ابراهیم الدوری معاون صدام بود و بیشتر عمّال سابق صدام و حزب بعث بودند.

جنوب بالکان هم منطقه‌ای صوفی‌خیز است. علتش هم این است که تقریبا شبیه همان اتفاقی که در صفویه افتاد، در عثمانی هم افتاد. صفویه هم اولین امپراطوری سراسری ایرانی بعد از ساسانیان بودند که تبارشان به صوفیه می رسید نامشان نیز از نام شیخ صفی‌الدین اردبیلی گرفته شده بود که از شیوخ بزرگ صوفیه بود. نقطه اوج صوفیه در تاریخ ایران، دوران صفویه است. نقطه حضیض هم همین دوره‌ی صفویه است. یعنی در حالی که در ابتدای سلطه‌ی صفوی، شبکه‌های فعال تصوف در سراسر ایران وجود داشت، در انتهای حکمرانی صفویان شواهد چندانی از تصوف فعال و نهادینه در ایران در دست نیست. حتی برخی سلسله‌های مطرح در این دوران یعنی نعمت اللهیه مرکز فعالیت خود را به هندوستان منتقل کردند.

عیناً همین اتفاق در عثمانی هم افتاد. بکتاشی‌ها در قرن 18 میلادی در امپراطوری عثمانی از بیشترین نفوذ و گسترش برخوردار بودند ولی در اوایل قرن نوزدهم میلادی سلطان محمود دوم در یک پاکسازی خونین اینها را قلع و قمع کرد به نحوی که باقیمانده‌ی بکتاشی‌ها به دورترین مناطق دولت عثمانی مثل آلبانی، کوزوو و مقدونیه رفتند. لذا هرچه به سمت جنوب بالکان بروید، بکتاشی‌ها بیشتر می‌شوند و همانطور که عرض شد بکتاشی‌ها به نوعی افراط در بردباری دینی گرفتارند برای مثال برای دست دادن با خانم‌ها مشکلی ندارند، مشروب می‌خورند و برخی اعتقادات مسیحی دارند و…

از دیگر ویژگی‌های صوفیان بالکان می‌توان به ضعیف بودن مرزبندی میان طریقت ها اشاره کرد بطوری که یک شیخ مشترک برای دو طریقت را زیاد می‌بینیم. همچنین از متون عرفان ادبی فارسی زیاد استفاده می‌کنند و یک فقر محسوس علمی در جنبه‌های نظری تصوف از دیگر جنبه‌های تصوف این منطقه است.

در تاریخ متصوفه و در کنار صوفیان یک جریان فُتیان و جوانمردان هم وجود دارد. تصوفی که در حوزه بالکان وجود دارد، بحث ظلم‌ستیزی و جوانمردی هم در میان آنها مطرح است؟

در شهر نیش واقع در جنوب صربستان به خانقاه یکی از شیخ‌های آنجا رفته بودیم که داخل خانه‌ی خود او بود. وقتی متوجه شدند که ما ایرانی هستیم خیلی استقبال و پذیرایی کردند و البته غیر از خود خانواده ایشان کسی آنجا نبود. این آقا قبل از رفتن ما سکته کرده بود و همسر این شیخ می‌گفت: خیال نکنید خانه ما همیشه همینطور ساکت و خلوت بوده است. سال‌های قبل که ایشان سالم بود، خانه ما همیشه ملجأ و مأوای همه مردم بود که برای حل مشکل و اخذ دعا و ابراز ارادت به اینجا می‌آمدند.

این را می‌توان فتوت معنا کرد. البته فتوت داریم تا فتوت. لیبیایی‌ها و الجزایری‌ها فتوت به معنای ظلم‌ستیزی داشته‌اند. هرجایی را باید در چهارچوب خودش بررسی کرد. اصطلاحاتی نظیر فتوت که ما در ایران به کار می‌بریم، در آنجا معنا و کاربرد مشابه ندارد. همانطور که در بالا اشاره شد فرضا در سومالی تعداد زیادی صوفی داشتیم که در مقابل استعمار انگلیس و ایتالیا و حتی تجاوز اتیوپی ایستادند و به اندازه دو قرن جنگ و از مردمشان دفاع ‌کردند. این هم از مصادیق فتوت است.

در جریان بوسنی و جنایتی که صرب‌ها کردند، موضع مسلمانان و صوفیان آن منطقه چگونه بود؟

اکثریت مسلمانان در آنجا تحت امر مشیخت آنجا هستند. مثلا غالب مسلمانان بوسنی تحت امر مشیخت بوسنی قرار دارند که در سارایوو مستقر است.

صربستان بازمانده‌ی یوگوسلاوی سابق است که تجزیه و شش کشور از آن جدا شده‌اند. در همان شهر «نیش» که دومین شهر بزرگ صربستان است، جایی هست بنام Ćele kula یا ستون جمجمه‌ها  با طول و عرض 4 و ارتفاع 4.5 متر که از قریب به هزار جمجمه انسانی پوشیده شده است و عثمانی‌ها این ستون را از سرهای کشته‌های یک قیام محلی صرب‌ها در این شهر در ابتدای قرن نوزدهم میلادی، ساخته‌اند و نمادی از بی‌رحمی و خشونت عثمانی‌هاست. نیروهای عثمانی در طول پنج قرن سلطه‌ی خود بر این مناطق عثمانی‌ها با صرب‌ها، بلغار‌ها، مجار‌ها، رومانیایی‌ها و دیگر ساکنین متصرفاتشان برخوردهای اینچنینی زیادی داشتند و نتیجه این شد که با تضعیف حکومت عثمانی در سال‌های انتهایی قرن نوزدهم و بعد از میان رفتن و تجزیه شدن این امپراطوری در جنگ اول جهانی، قضیه به عکس شد و پاکسازی‌های دینی متعددی علیه مسلمانان رخ داد تا آنجا که در برخی مناطق مسلمان نشین قبلی حالا باید بگردیم تا یک مسلمان پیدا کنیم. مسلمانان بالکان هنوز هم زیر فشار چنین اعمالی هستند.

در صربستان مسلمانان سه دسته‌اند: دسته‌ی تحت امر مشیخت بلگراد (پایتخت) هستند، دسته‌ی دیگر تحت امر مشیخت نوی پازار هستند که مرکز استان مسلمان سنجاک در جنوب غربی صربستان هستند و اکثریت ساکنین این استان را بوشنیاک ها تشکیل میدهند و دسته‌ی سوم مسلمانان آلبانیایی تبار هستند که باز هم تحت امر همین مشیختند و در جنوب شرقی صربستان یعنی منطقه‌ی بویانوواتس زندگی می‌کنند.

مسلمانان صربستان اقلیتی در قبال اکثریت مسیحی ارتدوکس این کشورند و صوفیان هم اقلیتی پراکنده در میان مسلمانان این کشور محسوب می‌شوند.

این دو مشیخت با یکدیگر اختلافات دامنه‌داری دارند که منشاء آن بیشتر به سیاست و تقسیم قدرت بر می‌گردد و هر دو هم صوفیه را تحمل نمی‌کنند در مقابل این فشار اهل تصوف بیشتر به پنهان کاری و عدم مواجهه‌ی مستقیم روی آورده‌اند و معمولا جلسات خود را مخفی برگزار می‌کنند.

در مورد بوسنی و هرزگوین ابتدائا باید توجه داشت که وقتی می‌گوییم بوسنیایی‌ها با صرب‌ها جنگ کردند، نباید صربستان به ذهنمان بیاید. نام کشور صربستان به لاتین صربیا است و ما در آنجا سفارت داریم و بر خلاف کشورهای اروپای غربی روابط سیاسی خوبی هم میان ج.ا.ا و این کشور وجود دارد. یک منطقه‌ی دیگر هم داریم به نام لاتینی «صربسکا» که در درون کشور بوسنی و هرز‌گوین واقع است و حدود دوسوم مساحت آن را دربرمی‌گیرد و بر اساس قوانین کشور بوسنی برای خودش رئیس جمهوری دارد. جنگ بوسنی میان صرب‌ها و کروات‌ها و بوشنیاک‌های کشور بوسنی و در داخل آن رخ داد. البته به هر حال رادیکال‌های صربستان از صرب‌های بوسنی و تندروهای کرواسی از کروات‌های بوسنی حمایت می‌کردند.

این جنگ با امضای توافقنامه‌ی دیتون در 1995 در آمریکا به پایان رسید و به خلاف تصور رایج در ایران با حمله‌ی ناتو به صربستان ارتباطی نداشت و در نتیجه‌ی این توافق الان بوسنی و هرزگوین کشوری است با سه تا پایتخت و سه رئیس جمهور و سه دولت که به صورت نوبتی مسئولیت می‌پذیرند.

جنگ صربستان و استان مسلمان‌نشین جنوبیش کوزوو در سال‌های 1998-1999 میلادی بر سر اعلام استقلال این استان رخ داد و در این جنگ بود که ناتو با بیش از هزار هواپیمای جنگی به صربستان حمله کرد. این حمله ناتو ارتباطی با  جنگ قبلی بوسنی نداشت و  بمباران‌ها 87 روز طول کشید و بالغ بر 38 هزار سُورتی پرواز رزمی را دربرگرفت که به تخریب تمامی زیرساخت‌های صربستان انجامید.

این تصوف و متون درسی ما در حوزه، مثل فصوص، فقط مخصوص ایران است و هیچ جای جهان اینطور نیست. حتی در برخی کشورهای شمال آفریقا مانند مصر و تونس که تصوف را در مقاطع دانشگاهی خود هم دارند این مدل عمق علمی تصوف که ما داریم، دیده نمی‌شود.

با این مقدمه به بحث صوفیه برگردیم در جنگ بوسنی، صوفیان نیز در کنار سایر مسلمانان جنگیدند و به دفاع از جان و مال خویش پرداختند ولی اکنون و با وجود گذشت 25 سال از خاتمه‌ی این جنگ نابرابر، بیشتر به دلایل حفاظتی و امنیتی، کمتر جزئیات ایفای نقش صوفیان در آن در دسترس قرار گرفته است.

با توجه به سوابقی که در مورد سلطه‌ی عثمانیان و آثار منفی بعدی آن روی مسلمانان گفته شد و پاکسازی های دینی-نژادی که مکررا بعد از خروج ارتش عثمانی در بالکان رخ داد، فشاری که روی مسلمانان این کشورها هست، بخاطر اقلیت بودن صوفیان میان مسلمانان، بالطبع روی متصوفه مضاعف خواهد  بود.

البته در بوسنی هم اکنون گروه‌های صوفی آزادانه فعالیت دارند و با اقبال بالنسبه خوبی هم از جانب مردم مواجهند، در کل منطقه بالکان هم بطور کلی می‌توان گفت که هرچه به سمت جنوب می‌رویم، وضعیت بهتر می‌شود، مثلا در کوزوو و همینطور در آلبانی و مقدونیه فعالیت‌های متصوفه بسیار بارز است و در مونته‌نگرو هم صوفیان جمعیت رو به رشدی دارند.

چه فرقه‌هایی از متصوفه در آنجا وجود دارد و آداب و رسومشان چگونه است؟

رفاعیه در بالکان زیاد هستند. اینها هر سال دو سه روز خاص مراسم دارند، مثلا در روز عاشورا مراسم دارند. در روز عاشورا مراسم می‌گیرند و در خانقاه‌ها انواع و اقسام کارهای عجیب انجام می‌دهند، مثلا در جاهای مختلف بدن‌شان سیخ‌های فلزی فرو می‌کنند و چیزهای عجیب و غریب می‌خوردند. البته اینها با مراسمی است مانند این که سیخ را اول شیخ تکیه با آب دهان، به اصطلاح خودشان تبرک می‌کند، بعد یک نفر این سیخ را در جاهای مختلف بدنش فرو می‌کند و خونی دیده نمی‌شود. گاهی در جاهایی از بدن را با آلاتی نظیر خنجر و جاقو زخم های عمیق ایجاد می‌کنند که در حالت عادی موجب خونریزی شدید و مرگ است، ولی مشکلی پیش نمی‌آید. اینطور کرامت‌نمایی ها هم یکی از دلایل جذب مردم به این طریقت‌هاست.

صوفی

تعالیم عرفان نظری مثل وحدت وجود در تصوف آنجا مطرح است یا خیر؟ اینجا در تصوف ایران یک سری متون نظری و متون عرفانی داریم، آنجا چطور است؟

این تصوف و متون درسی ما در حوزه، مثل فصوص، فقط مخصوص ایران است و هیچ جای جهان اینطور نیست. حتی در برخی کشورهای شمال آفریقا مانند مصر و تونس که تصوف را در مقاطع دانشگاهی خود هم دارند این مدل عمق علمی تصوف که ما داریم، دیده نمی‌شود. این موضوع را می‌توان از خروجی‌های مکتوب طریقت‌های فعال این مناطق و سایر مناطق جهان هم استنباط نمود. البته بعضی مناطق هستند که به مباحث نظری توجه دارند و بعضی‌ها هم توجه ندارند. بعضی مناطق هم هستند که اصلا مباحث نظری در دسترس‌شان نبوده است.

در جنوب صربستان در منطقه‌ای به نام نسالتسه جمعی از صوفیان سعدیه را ملاقات کردیم که همه دارای تحصیلات دانشگاهی در رشته‌های غیرمرتبط بودند. ما کتاب‌هایی نظیر ترجمه صربی نهج‌البلاغه و  یا متون ادبی-عرفانی ترجمه شده نظیر منطق الطیر عطار را برای آنها برده بودیم و متقابلا از یکی از بزرگان‌شان که می‌پرسیدم شما چرا روی بخش نظری عرفان اسلامی کار نمی‌کنید؟ می‌گفت: ما نمی‌توانیم، منابع در دسترس‌مان نیست و از طرف دیگر درگیر تامین معیشت‌مان هستیم و وقتی برای مطالعات عمیق نداریم.

تصوف آسیای میانه هم همین حالت را دارد. در ترکیه هم علاقه‌ای به بحث‌های نظری ندارند و از یک حدی آن‌طرف‌تر نمی‌روند. با اینکه همه چیز برایشان فراهم است و حکومت همراه است و با صوفیه هم مشکلی ندارد ولی دنبال بحث‌های نظری نیستند. در بالکان و در شرایطی که کمونیزم حاکم بوده و همه مساجد و تکایا و تربت‌ها  را خراب کرده بودند، اینها نمی‌توانستند بحث عرفان نظری بکنند. در جنگ بوسنی هم که شد اولین جنایتی که  صرب‌های آنجا مرتکب شدند هدف قرار دادن کتابخانه ملی سارایوو بود که به آتش‌سوزی عظیمی در آن منجر شد و عمده‌ی منابع تاریخ اسلامی بوسنی را نابود کرد.

شما در پایان‌نامه‌تان نوشته‌اید که در دوران حکومت کمونیستی در بالکان، متصوفه نیز مانند سایر مسلمانان تحت فشار بودند و سرکوب شدند. آیا این وضعیت و عدم ظهور و بروز و کنش اجتماعی همچنان و با فروپاشی کمونیسم ادامه دارد؟

در جاهای مختلف تفاوت می‌کند. در خود صربستان که بزرگترین کشور بازمانده یوگسلاوی سابق است، اصلا کنش اجتماعی  از صوفیه نمی‌بینیم. علتش هم همین فشارهایی است که گفتم. به هر حال سایه‌ی جنگ همیشه روی سر مسلمانان و یا لااقل در خاطر آنان هست که شاید روزی باز ورق برگردد و دوباره جنگ قومی-دینی داشته باشیم و همین امر باعث درون‌گرایی و اجتماع‌گریزی می‌شود.

به سمت جنوب که می‌رویم شمار مسلمان‌ها زیاد و تربت‌ها و  تکیه‌ها آشکارند، ولی به سمت شمال بالکان که می‌رویم خانقاه‌ها یا همان تکیه‌ها (به زبان محلی: تِکّه) مخفی و در خانه‌هاست. از بیرون که نگاه می‌کردیم یک خانه و منزل عادی بود اما وقتی وارد می‌شدیم خانقاه یا تکیه بود. ولی در رومانی همین را هم نمی‌بینیم. در بلغار خیلی ضعیف و کمتر است. در کوزوو زیاد است، چون حکومت اجازه می‌دهد و حتی یکی از جاذبه‌های توریستی‌شان همین خانقاه‌هاست. در مقدونیه وضعیت صوفیه خوب است، به علت اینکه مقدونیه یک چهارراه دینی است؛ یعنی انواع و اقسام طریقت‌ها و ادیان و مذاهب در این کشور در کنار هم وجود دارند. حتی سه‌‌ـ‌چهار تا زبان رایج دارند، مثلا با یکی از مشایخ صوفیه آنجا  صحبت می‌کردم که زبان آلبانی، مقدونیه‌ای، صربی، بلغاری، عربی و انگلیسی را بلد بود و به راحتی همزمان با ترکیب اینها صحبت می‌کرد.

متصوفه در جایی مثل کوزوو خودشان را مخفی نمی‌کنند، چون حتی دولتشان هم مسلمان است. دولتشان صوفی نیست ولی نسبت به متصوفه آلرژی هم ندارد. جایی مثل آلبانی با صوفی‌ها بد نیست. ولی به سمت شمال بالکان که می‌رویم مسلمان و صوفی کمتر می‌شود.

چه کشورهایی روی متصوفه بالکان سرمایه‌گذاری کرده‌اند؟

در مونته‌نگرو که به همراه آلبانی از جنوبی‌ترین کشورهای بالکان است، خانقاه‌هایش مدل دیگر است و سعدیه در آن منطقه زیاد هستند. خانقاه و آدم‌هایشان با همه فرق دارد و خیلی تحت تأثیر ترکیه هستند. البته ترکیه برای همه مسلمانان بالکان حالت سرپرستی و ریاست دارد و نفوذش را طی سال‌های اخیر بین مسلمانان‌های آنجا حفظ و گسترش داده است.

در صحبتی که با مفتی مشیخت یکی از این کشورها داشتیم و در مورد علت دنباله‌روی از ترکیه می‌پرسیدم می‌گفت: همین ترکیه بود که ما را مسلمان کرد و اگر ترکیه نبود ما اصلا مسلمان نمی‌شدیم و لذا طبیعی است که دنباله‌روی ترکیه باشیم.

و سازمان دیانت ترکیه در این کشورها کاملا فعال است و یک بازوی اقتصادی هم در بالکان دارد که هم با اجرای پروژه‌های اقتصادی درآمدزایی می‌کند و هم مسجد-تکیه می‌سازد و یا مساجد و خانقاه‌ها و قبرستان‌های قدیمی مسلمانان و متصوفه را بازسازی می‌نماید.

آمریکا هم در موارد بالا در مناطق مختلف بالکان هزینه می‌کند

نظر صوفیان بوسنی و صربستان نسبت به جمهوری اسلامی چگونه است؟

نه تنها صوفیان، بلکه قریب به اتفاق اهالی بالکان نسبت به ج.ا.ا نظر مثبتی دارند. در مورد صربستان علل مختلفی هست ولی یک علت مهم این است که آنها نوعی همذات‌پنداری با ملت ایران دارند. آمریکا و  ناتو بدون اجازه از شورای امنیت سازمان ملل به این کشور حمله و آن را ویران کرده‌اند و به قول یکی از شخصیت‌های صرب به حقیر، این کشور را بیست سال به عقب برگرداندند و ایران هم سردمدار مبارزه با آمریکا به عنوان شیطان بزرگ در جهان است و همین دشمن مشترک ما و صربستان زخم‌خورده از آن را به کنار هم می‌کشاند.

در بوسنی هم حمایت‌ها و کمک‌های بی‌شائبه‌ی ج.ا.ا هنوز در خاطره‌ی مردم این کشور باقیست.

در صحبتی که با مفتی مشیخت یکی از این کشورها داشتیم و در مورد علت دنباله‌روی از ترکیه می‌پرسیدم می‌گفت: همین ترکیه بود که ما را مسلمان کرد و اگر ترکیه نبود ما اصلا مسلمان نمی‌شدیم و لذا طبیعی است که دنباله‌روی ترکیه باشیم.

آیا در متصوفه بالکان ظرفیت تعامل با جمهوری اسلامی وجود دارد؟

به نظر حقیر ما الآن با قشرهای مختلفی در جهان اسلام طرف هستیم که طیف وسیعی از اعتقادات مختلف اسلامی را تشکیل می‌دهند. اگر بخواهیم درجه نسبیتی با توجه به اعتقادات خودمان در نظر بگیریم، خواهیم دید که متصوفه نزدیک‌ترین به ما و سلفیه دورترین از ما هستند. در آن بین هم مابقی مذاهب و قرائت‌های مختلف اسلامی جای می‌گیرند. علت این امر آن است که متصوفه و شیعه هر دو به وجوب وجود یک انسان کامل زنده در همه‌ی زمان‌ها معتقدند، ما این انسان کامل را امام (علیه السلام) و آنها قطب می‌نامند و حداکثر اشتباه آنها در تشخیص مصداق است.

مشاهدات عینی و مکرر حقیر در میان متصوفه بالکان آن است که همانند ما به اهل‌بیت علیهم‌السلام اعتقاد دارند. صلواتی که می‌فرستند دقیقا مانند صلوات ماست، حتی در خیلی از تکایا از همین پرچم‌ها و پوسترهای عتبات عالیات که در ایران رایج است استفاده می‌کنند.

یک وقتی در ماموریتی در مونته‌نگرو از تکیه‌ای مربوط به طریقت سعدیه بازدیدی داشتیم، در میان تزئینات داخلی تکیه دیدیم یک درختچه‌ی فلزی تقریبا به اندازه کتابی در قطع وزیری، با وزن تقریبی یک کیلو، ریخته‌گری کرده بودند، بَرّاق، استیل، حالت گُل و درخت و دوازده شاخه داشت که عکس صورت مبارک همه ائمه شیعه علیهم السلام در هر یک از این شاخه‌ها گنجانده  و تنها عکس امام زمان عحل الله تعالی فرجه الشریف را تار کرده بودند. انصافاً حقیر در ایران چنین چیزی را با این کیفیت ندیده بودم. و مشخص بود که اصلا آن را مخصوص عکس‌های امام‌های دوازده گانه شیعه علیهم السلام ساخته‌اند. اصولا در بالکان بر خلاف کشورهای شیعه‌ی غرب آسیا، نصب پوسترها و عکس‌های همه اهل بیت علیهم السلام در کنار هم در خانه‌ها و تکایا رواج دارد.

این برداشت درست است که می‌گویند جمهوری اسلامی پس از جنگ صرب‌ها و مسلمان‌ها و کروات‌ها، و حمایتی که از مسلمان‌ها کرد، فرصت سوزی کرد و موقعیتی که داشت را دست داد؟

بطور کلی اینطور نیست.

از یک طرف این که ما موقعیت قبلی‌مان را نداریم، به این دلیل است که در طی قریب به سه دهه‌ی بعد از جنگ آمریکا با تکیه بر اهرم‌های اقتصادی و سیاسی، نفوذ خود را در منطقه‌ی بالکان افزایش داده است و این امر ما را با مشکلاتی مواجه می‌کند.

از طرف دیگر یک نسل عوض شده و نسل جوان بوسنی مثل نسل جوان خود ایران است که انقلاب و جنگ را ندیده‌اند، تبلیغات شدید سبک زندگی غربی، همسایگی با اروپای غربی و تاثر از ارزش‌های مادی و دنیاگرایانه‌ی این کشورها، در کنار مشکلات حاد اقتصادی، روی نسل جوان بالکان تاثیرات منفی عمیقی در جهت غرب‌گرایی می‌گذارد که تلاش و کوشش بیشتر نهادهای ج.ا.ا را در آن سامان می‌طلبد.

در کنار این نیاز، نهادهای ایرانی نظیر بنیاد ملاصدرا و موسسه ابن سینا در سارایوو، موسسه قم در بلگراد و رایزنی های فرهنگی ج.ا.ا در برخی کشورهای بالکان، فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی مستمر و مفیدی دارند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا