جامعه شناسی کشورهای اسلامیشاماتکشور شناخت

بررسی ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی لبنان؛ چرا لبنانی‌ها اهل تسامح‌اند؟

فاطمه شاه آبادی – از آنجایکه لبنان به چهارراه فرهنگی جهان معروف است، برای فهمِ چراییِ این نامگذاری به آقای محمدمهدی شریعتمدار، رایزن فرهنگی سابق در لبنان مراجعه کردیم تا با ترکیب فرهنگی و اجتماعی جامعه لبنان بیشتر آشنا شویم.

اگر ممکن است جامعه لبنان را از بُعد دینی و قومی معرفی اجمالی بفرمایید؟

جامعه لبنان از جهات مختلف جامعه‌ای متکثر می باشد. از لحاظ قومی لبنانیان فقط عربند با تعداد کمی کُرد و ارامنه که در آنجا اقلیت دینی تلقی می شوند، اما به لحاظ دینی بسیار متکثر است. ما در لبنان ۱۸ طایفه دینی و مذهبی داریم. طایفه مذهبی اول مسلمانان هستند که خود به چندین دسته تقسیم می شوند و بعد از آن مسیحیان هستند که از همه فرقه های مسیحیت در لبنان زندگی میکنند. از مهم ترین فرقه های مسلمانان شیعیان، سنی ها، دُرزی ها و علویان را میتوان نام برد. نکته حائز اهمیت این است که همین شیعیان یا سنی ها را می توان به جهت سیاسی نیز تقسیم بندی کرد مثلاً سنی های ۱۴ مارس و سنی های ۸ مارس که  طرفدار  مقاومت و ایران هستند.  شیعیان را نیز از بعد سیاسی شیعیان طرفدار مقاومت یا طرفدار جنبش امل و تعداد محدودی از شیعیان را شیعیان سفارت (شیعه السفاره) مینامند که منظور افراد لیبرالی می باشند که در ارتباط با سفارت آمریکا یا طرفدار جنبش ۱۴ مارس هستند.

درزی ها فرقه‌ای از اسماعیلیان هستند که در سوریه، لبنان و بخش‌هایی از فلسطین اشغالی می زیند و به دلیل انقطاع از جوامع انسانی جمع های بسته ای داشته و ادبیات مکتوب چندانی ندارند.

جامعه لبنان از جهات مختلف جامعه‌ای متکثر می باشد. از لحاظ قومی لبنانیان فقط عربند با تعداد کمی کُرد و ارامنه که در آنجا اقلیت دینی تلقی می شوند، اما به لحاظ دینی بسیار متکثر است. ما در لبنان ۱۸ طایفه دینی و مذهبی داریم.

در بین مسیحی ها هم تقریبا از همه فرق وجود دارند. فرقه ای به نام فرقه مارونی که کاتولیک هستند و تابع واتیکان که سرسلسله آن شخصی به نام مارمارون در سوریه بوده و نام کلیسایی در سوریه است، اکثر مارونی ها در لبنان زندگی میکنند و مارونیِ مهاجر به اروپا و آمریکا زیاد داریم. حتی از قبطی ها که اصلاً در مصر هستند در لبنان هم داریم و ارامنه و قص علی ذلک.

در بین مسیحی ها نیز تقسیم بندی سیاسی وجود دارد، یعنی مسیحیانی هم‌پیمان حزب الله و جریان 8 مارس و مقاومت هستند، مثل جریان ملی آزاد به رهبری آقای عون، مثل طیار المرده، سلیمان فرنجیه و بسیاری دیگر از نخبگان و روشنفکران مسیحی که امروز طرفدار جریان مقاومت هستند. حتی برآورد شده که حدوداً 60% تا 70% مسیحیان طرفدار جریان مقاومت و 30% تا 40% طرفدار جریان 14 مارس هستند که عمدتا قوات لبنانیه به رهبری آقای سمیر جعجع  و کتائب به رهبری آقای جُمیِل می باشند. پس هم در بین مسلمان و هم در بین مسیحیان این تقسیم بندی 14 و 8 مارس وجود دارد که عمدتا در خلال و بعد از جنگ33 روزه شکل گرفت.

چگونه چنین جامعه ای با وجود تعدد و تکثر ادیان، مذاهب و احزاب مختلف دچار بحران یا از هم پاشیدگی نمی‌شود؟

برای این سوال باید شرایط جغرافیایی و تاریخی را بررسی کنیم. بودن در سواحل مدیترانه، قرار گرفتن در خاورمیانه که همواره مرکز و کانون فعل و انفعالات سیاسی زیادی بوده، هم‌مرزی با فلسطین اشغالی، تنوع و تعدد مذهبی و سیاسی، درگیری های تاریخی چه پیش از عثمانی یا در دوره عثمانی و در زمان استعمار باعث ظهور پدیده هایی شده که در دنیا کم نظیر یا حتی بی نظیر است.

مثلا در لبنان خاندان مسیحی معروفی هستند که در اصل شیعه بودند با نام الحسینی، یا خاندان الهاشم که مسیحی اند و آقای جوزف الهاشم یکی از چهره های سرشناس مسیحی لبنانی است که شاعر و ادیب بزرگی‌ست و وزیر هم بوده است. همچنین خاندان هایی هستند که بخشی‌ مسیحی و بخشی شیعه، بخشی سنی و بخشی درزی می باشند، مثلا خاندان قانصو که از هر چهار مذهب را دارند. البته مسیحی ها در محله مسیحی نشین، شیعیان در محله خودشان سکونت دارند ولی به هر حال از یک ریشه اند. علت نیز این است که برخی افراد خانواده در محله مسیحی نشین زندگی میکردند و به مرور زمان تغییر مذهب داده اند. بعضی نیز تحت فشار تغییر مذهب دادند، مثلاً در دوره عثمانی به شیعیان فشار بیشتری می آمد یا برای فرار از سربازی اجباری (عثمانی ها مسیحیان را به سربازی نمیبردند).

اگرچه درگیری های دینی و مذهبی از زمان جنگ های صلیبی تا کنون عامل بسیار مهمی در تعیین مناسبات سیاسی اجتماعی لبنان بوده اما لبنانی ها به مرور زمان آموختند که با هم همزیستی داشته باشند، نمونه ای از این همزیستی را در همین خاندانها که مثال زدم میتوانید ببینید. پدیده دیگری که شاید برایتان جالب باشد آثار ادبیِ مسیحیان لبنانی ست درباره ائمه معصوم، پیامبران، درباره حضرت زهرا و پیشوایان ما، که کتب، اشعار و آثار متعددی را خلق کرده اند. شاعری هست که حماسه حسینی را سروده و یا شاعری به نام پل سلامه که حماسه غدیر را سروده است، آقای جرج جرداق که در ایران هم معروف شده مسیحی لبنانی است. من دوستی دارم به نام آقای دکتر میشل کعدی که استاد ادبیات عرب هستند و من بر کتاب او درباره حضرت زهرا مقدمه ای نوشته ام.

این پدیده در دنیا کم نظیر است و شما نمونه های مشابه کمی را میتوانید پیدا کنید؛ پس تکثر فرهنگی و دینی و همزیستی آنها شد نکته اول. اما این پدیده ها باعث شده که جامعه لبنانی بتواند به نقطه تعادلی برسد که اگر این نقطه تعادل به خاطر یک عامل خارجی یا داخلی بهم بخورد وضع جامعه لبنان بهم بریزد و حتی منجر به جنگ داخلی شود همانطور که در اواخر دهه 70 شد. پس همه در لبنان هوشیارانه تلاش میکنند که این نقطه تعادل بهم نخورد یعنی به عنوان نکته دوم میتوان گفت دوگانه ای از همزیستی و رقابت هوشیارانه برای حفظ نقطه تعادل وجود دارد. نکته سوم این است که لبنان جامعه ای آزاد است که در طول تاریخ بوته آزمایش سیاست ها و حزب های مختلف شده است به گونه ای که هر حزب یا کشور در آنجا میدانی برای آزمایش سیاست هایش دارد. مثلا مارکسیست ها، لیبرال ها، اسلامگرایان، صدام، لیبیِ قذافی و حتی سوریه که لبنان را باید بخشی از خاک آن دانست، عربستان، ترکیه و… همه و همه در آنجا جولان دادند و جای پایی برای خودشان دارند.

این سه نکته به علاوه میثاق طائف که با قانون اساسی سندی دوگانه را تشکیل می دهد؛ ساز و کار تقسیم مناسبات بین طوائف مختلفِ مذهبی یا همان فرقه های مذهبی در لبنان را تعیین میکند، به لبنانیان آموخت که باید اهل تسامح، مدارا و همزیستی باشند. قانون اساسی لبنان بدون میثاق معنی ای ندارد و میثاق هم بدون قانون اساسی معنی ندارد.

این شرایط باعث شد که بعد از استعمار فرانسه همه مناسبات بین مسلمانان و مسیحیان به صورت 50-50 تقسیم شود. البته اهل سنت سهم عمده مسلمانان را داشتند.

این پدیده ها باعث شده که جامعه لبنانی بتواند به نقطه تعادلی برسد که اگر این نقطه تعادل به خاطر یک عامل خارجی یا داخلی بهم بخورد وضع جامعه لبنان بهم بریزد و حتی منجر به جنگ داخلی شود همانطور که در اواخر دهه 70 شد. پس همه در لبنان هوشیارانه تلاش میکنند که این نقطه تعادل بهم نخورد یعنی به عنوان نکته دوم میتوان گفت دوگانه ای از همزیستی و رقابت هوشیارانه برای حفظ نقطه تعادل وجود دارد.

تا قبل از این، قدرت چگونه تقسیم میشد؟

همانطور که میدانید هنگام ورود امام موسی صدر به لبنان و تا زمان انقلاب اسلامی شیعیان در لبنان بسیار فقیر بودند و حتی شاید آرزوی یک شیعه لبنانی این بود که برود و در بندر بیروت شغلی مثل جا به جایی بار به دست بیاورد. حتی اگر صریح تر بخواهم بگویم در خیلی از احزاب ضددینی یا حتی مراکز فساد، کاباره ها یا هرجای دیگری جوانان و دختران شیعه خیلی حضور داشتند برای کسب پول چون جامعۀ مظلوم و مستضعفی بودند که دسترسی به موقعیت های بالاتر و بهتر را نداشتند و اصلا سازمان یافته نبودند و با توجه به خصوصی بودن بخش غالب آموزش و پروش، مدارسی برایشان اختصاص نداشت و بعضا بچه هایشان را به مدارس مسیحی میفرستادند. شاید این نکته جالب باشد که بعضی جاها آنقدر از فضای مذهبی و اسلامی دور افتاده بودند که بچه هایشان را غسل تعمید میدادند، مرده هایشان را به سبک مسیحیان دفن میکردند. یعنی امام موسی صدر وارد روستاهایی شد که دید سبک زندگی‌ شیعیان کاملا مسیحی ست. حتی در حال حاضر هم شاید همچین مواردی را شما مشاهده کنید که یک شیعه لبنانیِ طرفدار 8 مارس و طرفدار مقاومت با ظاهر بی حجاب و پوشش مسیحیان حضور پیدا کند و در انجام مناسک و مراسم دینی اصلا پایبند نباشد یعنی به لحاظ تاریخی و خاندانی شیعه باشد، از لحاظ سیاسی هم طرفدار مقاومت ولی از لحاظ دینی و پوشش اصلا اسلامی نباشد.

این نکته را داشتم عرض میکردم که همه مناسبات در لبنان بر اساس طایفه گرایی (فرقه مذهبی) شکل میگیرد. مناسبات سیاسی بدین گونه است که روسای سه قوه و کابینه باید بین همه طوایف تقسیم شود. مثلا اگر شیعه یا وزراء هر طایفه ای از کابینه بیرون بیاید کابینه تعطیل میشود. به مرور زمان این وضعیت به همه رده ها کشیده شد، مثلا در دانشگاه ها هم کرسی ها بین طوائف مذهبی سهمیه بندی شده است یعنی ممکن است در دانشگاهی سهمیه استادان مسلمان پر شود اما بر اساس ملاک ها و استاندارد های علمی، استاد مسیحی ای برای آن سطح پیدا نشود پس استانداردها را کاهش میدهند تا یک مسیحی بتواند به کار گرفته شود یعنی شایسته سالاری برای آن منصب ملاک نیست بلکه مذهب اول از همه مطرح است. در مورد کارمندان معمولی و ادارت، ارتش و سایر جاها این مسئله بازهم مطرح است. پس تمام مناسبات سیاسی و اجتماعی بر اساس طوایف [مذهبی] شکل گرفته است.

علت این همزیستی و تسامح چیست؟ آیا آموزش های خاصی وجود دارد؟

دلیل اول این است که آنجا اکثریت و اقلیت معنی ندارد. در لبنان تقریبا سه طایفه اصلی وجود دارد که هیچ یک نمیتواند بر دیگری برتری داشته باشد. گرچه در حافظه تاریخی یا ناخودآگاه مسیحیان این وجود دارد که ما حاکم مطلق لبنان و منطقه بودیم و امروز باید در کنار مسلمانان تعریف بشویم که همین هم در مورد مسلمانان صادق است. دلیل دوم هم میتواند این مسئله باشد که چنین همزیستی ای تبدیل شده است به یک فرهنگ رسوخ یافتۀ اجتماعی که نیاز به آموزش خاصی ندارد چون از بچگی با همین فرهنگ بزرگ میشوند چون در همسایگی و اطرافش از همان ابتدا فرقه ها و افکار گوناگونی را می بینند. ساز و کارها، مدارس و دانشگاه ها و مراکز گوناگون نیز تولیدات بین الادیانی دارند و آموزش هایی در این راستا میدهند. کلا تمام سازوکارها در لبنان بر این اساس هستند که اگر زهری برای بهم زدن تعادل ریخته شد به دنبال پادزهر آن باشند. یعنی در آنجا یا همزیستی ست یا درگیری، چیزی بینابین نداریم.

عناصر نقطه اعتدال چه چیزهایی هستند؟

برخورداری از آزادی های سیاسی اجتماعی، پذیرش عمومی سهم هر فرد یا گروه و مجموعه عوامل داخلی- منطقه ای و فرا منطقه ای. برای روشن شدن مطلب شما عنصر مهاجران فلسطینی را در نظر بگیرید، وقتی این عامل وارد جامعه لبنان شد نقطه تعادل بهم خورد. یا وقتی حزب الله وارد شد، با توجه اینکه تا قبل از آن جامعه شیعی فقط حزب امل را داشت، این نقطه تعادل بهم خورد و مدتی طول کشید تا به تعادل رسید چون افراطیون مسیحی حضور فلسطینی ها یا تشکیل حزب الله را عامل اقتدار مسلمانان میدانستند و با آن مواجهه کردند.

همه مناسبات در لبنان بر اساس طایفه گرایی (فرقه مذهبی) شکل میگیرد. مناسبات سیاسی بدین گونه است که روسای سه قوه و کابینه باید بین همه طوایف تقسیم شود. مثلا اگر شیعه یا وزراء هر طایفه ای از کابینه بیرون بیاید کابینه تعطیل میشود. به مرور زمان این وضعیت به همه رده ها کشیده شد، مثلا در دانشگاه ها هم کرسی ها بین طوائف مذهبی سهمیه بندی شده است یعنی ممکن است در دانشگاهی سهمیه استادان مسلمان پر شود اما بر اساس ملاک ها و استاندارد های علمی، استاد مسیحی ای برای آن سطح پیدا نشود پس استانداردها را کاهش میدهند تا یک مسیحی بتواند به کار گرفته شود یعنی شایسته سالاری برای آن منصب ملاک نیست بلکه مذهب اول از همه مطرح است.

آیا لبنانیان خود را نسبت به سایر اعراب برتر میدانند؟

سطح آموزش، سواد و فرهنگ در لبنان بالاتر از سایر کشورهای عربی اطراف است. دوم اینکه به دلیل تعدد فِرق و آزادی های اجتماعی و سیاسی و به دلیل ارتباط لبنانی ها با جهان خارج میتوان ادعا کرد سطح فرهنگی و اجتماعی آنها بالاتر است. شاید برای شما جالب باشد که جمعیت لبنان 4 میلیون نفر است اما جمعیت لبنانیان خارج از کشور 4 برابر این عدد یعنی 16 میلیون نفر باشد. این سطح تماس با خارج باعث شده به لحاظ فرهنگی و تمدنی متفاوت‌تر و متنوع‌تر باشند.

دلیل سوم هم بُعد اقتصادی ست، لبنان تجار خیلی بزرگی دارد که در جاهای مختلف دنیا زندگی میکنند و بعضا انحصارات اقتصادی برخی از کشورها را هم در دست دارند به خصوص در آفریقا که به طبع در مناسبات سیاسی بعضی از کشورها حتی تاثیرگذار هم هستند مثل آقای کارلوس مُنعم در آرژانتین که به ریاست جمهوری هم رسید. به هر حال آورده‌ی لبنانیان خارج از کشور به داخل لبنان 8 میلیارد دلار در سال است که یکی از دلایل منابع درآمد خانواده‌های لبنانی می باشد. از بُعد سیاسی هم به دلیل آزادی ای که در لبنان وجود دارد طبیعی ست که سطح فرهنگ و برخورد آنها با وجود چنین تنوعی بالا برود که  باعث ایجاد رشد در مردم این کشور شده است. مجموع این عوامل باعث شده که لبنان و لبنانی ها متفاوت باشند اما به معنای برتر پنداشتن خودشان نسبت به بقیه نیست. یعنی شما در رفتار لبنانی ها خیلی نمی بینید که اهل استعلا، برتری جویی و تکبر باشند چون اهل تعامل هستند و آن تنوع و تکثری که در کشورشان وجود دارد به آنها آموخته که اهل تعامل و همزیستی باشند تا فخر فروشی. شما رفتار یک انسان لبنانی را با یک انسان خلیجی مقایسه کنید فرد قطری یا اماراتی یا سعودی چون پول دارد خیلی مغرور است اما این رفتار را در یک لبنانی نمی بینید.

از این آمار 4 میلیونی که ذکر کردید چه تعداد مسلمان و چه تعداد مسیحی هستند؟

در لبنان سرشماری جمعیت صورت نمیگیرد. به دلیل اینکه همه چیز بر اساس قومیتِ مذهبی شکل میگیرد، جامعه لبنان به خصوص مسیحیان تمایل ندارند که تغییرات جمعیتی را مستند کنند چون اگر امروز ثابت شود که آمار مسیحیان به طور مثال 30% شده است پس سهم‌شان در حاکمیت هم پایین می آید یا برای انتخابات برای اینکه تعداد به حد نصاب برسد از خارج کشور افراد را فرا میخوانند، برای همین یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار در انتخابات ریاست جمهوری لبنانیان خارج از کشور هستند.

چرا لبنانیان در خارج از کشور تجار موفقی شدند؟ آیا لبنانیان افراد تاجر مسلکی هستند؟

لبنان به دلیل فضای محدود و کوچکی که دارد و به دلیل درگیری هایی که در آنجا واقع میشد، باعث شد خیلی از لبنانیان مهاجرت کنند. هم به عنوان نیروی کار در کشورهای دیگر هم به عنوان تاجر. که حدود 600000 لبنانی به عنوان نیروی کار در کشورهای خلیجی مشغول به کارند. و عده ای از لبنانیان مهاجر نیز تجار بسیار موفقی شدند که دوستان و خانواده خود را به امر تجارت فراخواندند، مثلا نصف افراد شهری به نام بنت جُبیل در یکی از ایالتهای آمریکا زندگی میکنند. نکته ای که دوباره در توضیح تاجر مسلک بودن باید تکرار کنم همزیستی و سازگاریِ بالای لبنانیان است که باعث شده در کشورهای دیگر بتوانند مسالمت آمیز مشغول به کار شوند که دلایل همزیستیِ بالای آنها قبلا ذکر شد.

دلیل دیگری که به ذهنم میرسد کمبود امنیت اقتصادی در لبنان است، به شرایطِ کنونی که بعد از حزب الله در لبنان به وجود آمده نگاه نکنید، قبلا به دلیل درگیری های متعدد اگر فردی کارخانه ای تاسیس میکرد و جنگ اتفاق می افتاد تمام سرمایه فرد در خطر بود که باعث شد اکثرا برای فعالیت اقتصادی به خارج از کشور بروند.

در لبنان سطح سواد یا سطح اقتصادی نمیتواند شأنی را برای افراد به وجود آورد و تنها ظاهر است که میتواند در فضایی که باید همزیستی را رعایت کنند و برتری جویی نداشته باشند، روحیه خودنمایی آنها را ارضا کند و یا برای آنها شأن ایجاد کند.

تجمل گرایی تا چه حد در لبنان رایج است؟

ببینید در لبنان شکل گرایی بیداد میکند، مثلا کسی که در لبنان حتی برای چند ماه وزیر بوده، حتی بعد از وزارت تا آخر عمر هم باید عالیجناب خطاب شود. در همایشها و مراسمات بر سر جای نشستن در صف اول  دعواست، مثلا درجلسات عمومی یا در جلسات احزاب اگر به کسی در صف اول جا ندهند قهر می کند می رود. این رفتار در لبنان شاید بخاطر حضور فرانسویان بوده باشد چون فرانسویان اهل تشریفات‌ند.

این تجمل در سطح خانه ها بسیار زیاد است. اگر به خانه مقامات، تجار، استاد، شاعر و وکیل دادگستری بروید بعضا خانه‌شان شبیه موزه است. بنده به خانه کسی که کار کشاورزی میکرد رفتم که در شهری دسته چهارم در جنوب لبنان بود، انواع اقسام گیاهان، میوه ها و گلها را از سراسر دنیا جمع کرده بود و برای هرکدام فضایی را تعیین کرده بود، یعنی شکل گرایی و تشریفات و تجمل گرایی به این معنا بسیار زیاد است. البته من معتقدم این تجمل گرایی به صورت افراطی و زننده در روابط افراد و نوع پوشش آنها وجود ندارد. مثلا شما به ندرت خانمی را با آرایش غلیظ می بینید. می توان گفت تفاخر و احساس تفاوت و تمایز نسبت به یکدیگر خیلی کم است یعنی یک ثروتمند در کنار فقیر یا فردی با حجاب کامل کنار کسی که پوشش مناسبی ندارد مینشینند گفتگو میکنند و چایی میخورند.

به نظر شما این ظاهر گرایی علاوه بر تاثیر فرانسه، چه علل دیگری میتواند داشته باشد؟ آیا ممکن است به عمد لبنانیان را سرگرم ظاهر کرده باشند؟

پاسخ این سوال به روانشاسی عمیق اجتماعی نیاز دارد اما این مسئله را میدانم که در لبنان سطح سواد یا سطح اقتصادی نمیتواند شأنی را برای افراد به وجود آورد و تنها ظاهر است که میتواند در فضایی که باید همزیستی را رعایت کنند و برتری جویی نداشته باشند، روحیه خودنمایی آنها را ارضا کند و یا برای آنها شأن ایجاد کند. این البته تلقی من می باشد و برای مطالعه عمیق باید مطالعه روانشناسی اجتماعی با بررسی ریشه های تاریخی انجام شود. اما همین شکل گرایی عامل شکاف اجتماعی نیست، نه اینکه 100% نباشد اما درصد کمی را دارد. این نکته در نهاد و ناخودآگاه یک فرد لبنانی همیشه هست که ما باید با هم بسازیم. یعنی تجمل‌گرایی علیه دیگری نیست، مایه ارضای روحیه خودنماییِ شخصی ست البته این بدین معنی نیست که کسی فخرفروشی نمیکند، منظور این است که در عامه مردم چنین چیزی رایج نیست.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا