از بقیع تا زاریا؛ نقدی بر وهابیتستیزی غیرمکتبی
حجت الاسلام مهدی محمدآبادی
بر اساس گزارشهای تاریخی، هشتم شوال 1344 ه.ق، سالروز غمبار تخریب بقیع به دست حاکمان وقت حجاز است. برخی جریانات و تریبونهای مذهبی در سالیان اخیر تلاش کردهاند با پرداختن و ضریب رسانهای دادن به این حادثۀ تلخ، آن را در افکار عمومی برجسته کرده و در فهرست مناسبتهای مذهبی اولویتدار قرار دهند. اما آیا این تلاشهای خیرخواهانه، در مجموع به سود تشیع تمام شده است؟
قبل از هرگونه سوء برداشت، باید تأکید کنیم که یادآوری تاریخ، به خودی خود اشکالی ندارد؛ مهم این است که بازخوانی رخدادهای تاریخی، آیا در چارچوب اندیشۀ متقن دینی صورت گرفته و در مجموع، به نزدیکتر شدن جامعه به اهداف کلان دین میانجامد یا خیر؛ که اگر دومی باشد، باید در نوع نگاه خود تجدیدنظر کنیم.
با این مقدمه، از چند زاویه میتوان کیفیت و تبعات پدیدۀ تعظیم هشتم شوال را مورد بررسی قرار داد:
- کدام وهابیت؟
معمولا نتیجۀسبک رایج مرثیهسرایی بر تخریب بقیع، این دو گزاره است: وهابیت، دشمن شمارۀ یک تشیع است و بزرگترین جنایتش، تخریب بقیع است. اما نه بر اساس مبانی مسلم دینی و نه تاریخ، هیچ یک از این دو گزاره را نمیتوان صحیح دانست؛ زیرا:
- بهمانند دیگر فرقههای انحرافی در طول تاریخ اسلام، وهابیت نیز از بدو پیدایش، جادهصافکن طاغوتها و قدرتهای سیاسی تجاوزگر بوده است.[1] بهراستی اگر پیوند وهابیت با قدرت سیاسی آلسعود و پشتیبانی استعمار انگلیس و سپس آمریکا از این «نوکران حلقهبهگوش»[2]خود نبود، آیا عقاید خشک و انحرافی وهابیت، بهتنهایی قابلیت مانایی و فراگیری در بین مسلمانان داشت؟! این حقیقتی است که عالم بصیری همچون امام خمینی رحمهاللهعلیه در تنها کتاب کلامی خود –کشف الأسرار- بارها به آن اشاره کرده و دغدغۀ خود را از نگاشتن چنین کتابی، نه صرفا پاسخ نظری به شبهات عقایدی، که خطر مذهب ضالۀ وهابیت و دنبالروان آن برای وحدت و عظمت امت اسلامی بیان میکنند.
اگر روزی طواغیت عالم، برای مبارزه با تشکیل حاکمیت الهی عادلانه، از تقدس خرافی بتها و خدایان دروغین بهره میبردند، در روزگار ما، شعار دروغین «مبارزه با شرک» وهابیت است که در خدمت عینیت شرک و کفر و استکبار جهانی است؛ بهفرمودۀ رهبری: «اینهابه عنوان اینکه این کارها پرستش است، این اقدامهای خبیث را میکنند! رفتن سر قبر یک انسانی و طلب رحمت کردن برای او از خدای متعال، و طلب رحمت کردن برای خود در آن فضای معنوی و روحانی، شرک است؟ شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاستهای اینتلیجنس انگلیس و سی.آی.ای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غمدار کند، آزرده کند. اینها اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمیدانند، احترام به بزرگان راشرک میدانند!»[3]
- تخریب گنبد و بارگاه اولیای خدا در بقیع، نه بزرگترین، بلکه کوچکترین جنایت وهابیت است. ام الجرائم وهابیت این است که «از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملّاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدسنماهاى بیشعور حوزههاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها، و در یک کلمه اسلام امریکایى را ترویج مىکنند و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکاى جهانخوار، مىگذارند.»[4]ریشۀ تمام خباثتهای وهابیت این است که از اول «برای ضربه زدن به وحدت اسلام و ایجاد پایگاهی مثل اسرائیل در بین جامعۀ مسلمانها»پدید آمده است.[5]به تعبیر قرآن کریم، اینها همان موحد نمایانی هستند که برای کسب عزت دنیا، دستبهدامان طاغوت شدهاند: «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا* الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا» (آلعمران/138 و 139)
بهراستی اگر تبرّی ما، صددرصد برآمده از معیارهای قرآن است، خیانتهای آلسعود و وهابیت به امت اسلامی و کمک به پروژههای استعماری فروپاشی عثمانی -که سد محکمی در برابر کفارحربی بود- و اجرای معاهدۀ سایکس-پیکو در تجزیۀ دنیای اسلام، شکلگیری رژیم نامشروع صهیونیستی، تفرقه و درگیریهای چند دهساله بین برادران مسلمان و قلب ماهیت حج ابراهیمی به نفع ابرقدرتها چه سهمی در نفرت ما از آنان دارد؟
- تخریب بقیع؛ ضدشیعی یا ضداسلامی؟
در پروژۀ تخریب مقامات و قبور توسط وهابیت، فرقی بین قبور بزرگان شیعه و سنی نبوده است. حتی بنا بر نقل، اولین قبری که توسط آنان خراب شده، قبر زیدبن خطاب –برادر خلیفۀ دوم- بوده است. همچنین در بین قبور تخریب شده در بقیع، مزار بسیاری از صحابۀ پیامبر و بزرگان اهل سنت از جمله جناب مالکبن انس -پیشوای فقهی مالکیها- وجود داشته است و اتفاقا اولین مخالفان و بیشترین مخالفتها با این عمل زشت و بیمبنای وهابیت، از علمای اهل سنت –از مذاهب اربعه- بوده است، به گونهای که اگر مقاومت علما و تودههای عظیم اهل سنت نبود، میرفت که علمای متحجر دیار نجد، فتوا به تخریب حرم مطهر نبی اکرم نیز بدهند. اما عجیب است که این واقعیت مهم تاریخی که دستمایۀ مهمی برای وحدت شیعه و سنی علیه وهابیت است، بهدرستی بازگو نمیشود و با روایت یک گوشه از ماجرا –که اسائۀ وهابیت به حرم مطهر اهل بیت بقیع است- تلاش میشود تا جلوۀ «شیعهستیزانه» به ماجرا داده شود؛ در حالیکه جانب «سنیستیزانه» این فاجعه، پیشتر و بیشتر است. به این اضافه کنید کجسلیقگی برخی را که با کنار هم قرار دادن تصویر مخروبههای بقیع و قبور ائمۀ اربعۀ اهل سنت، عملا بهجای زدن وهابیت، اهل سنت ضدوهابی را رقیب شیعه دانسته و با همجبهه معرفی کردن وهابیت و اهل سنت، ناخودآگاه، مدام از جبهۀ برادران و حامیان بالقوۀ تشیع تراشیده و وهابیت را تقویت میکنند!
به نظر میرسد ریشۀ این روایت شیعی از حادثهای با این حجم از پیامدهای اسلامی را باید در همان رویکرد تاریخی-کلامی صرف به قضایای عینی جستجو کرد؛ جریانی که بدون در نظر گرفتن معادلات واقعی درگیری حق و باطل، صرفا در پی مرزبندی هویتی با مذاهب اسلامی هستند؛ حتی اگر به نام نقد وهابیت، به زدن باورهای اهل سنت و برافروختن تعصبات کور مذهبی بینجامد.
راستی بر چه مبنایی، یک عده اصرار دارند که تشیع را به عنوان یک فرقه معرفی کنند و به هر مناسبتی، به تیز کردن اختلافات عقیدتی و غیریتسازی با سایر مسلمین بر مبنای تفاوتهای مذهبی بپردازند؟ آیا این فرقهسازی از تشیع، سنخیتی با دستور پرتکرار ائمۀ اطهارعلیهمالسلام برای حضور شیعیان در نماز جماعت برادران مسلمان و شرکت در تشییع جنازهشان و عیادت از بیمارانشان دارد؟ آیا اهل بیت علیهمالسلام به دنبال این بودند که شیعیان عضوی طبیعی از امت بزرگ اسلامی باشند و با عمل به «کونوا لَنا زَیناً ولا تکونوا عَلَینا شَیناً»[6] و «جُرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّهٍ»[7]و «حبٍّبونا إلی الناس»[8]اسلام ناب محمدی و جعفری را با رفتار و پایبندی عملی خود و بدون کمترین تنش، به باور و خواست قلبی همۀ مسلمین تبدیل کنند یا اینکه –نعوذ بالله- مثل برخی دوستان، دائما روی مرز بگومگوهای مذهبی حرکت میکردند و در تلاش برای کندن هرچه سریعتر شیعیان از بدنۀ امت اسلام بودند؟
اینکه امروز بعد از 14 قرن و علیرغم خواست حکام جور و ترفندهای شیطانی آنان، هنوز هم محبت اهل بیت علیهمالسلام محور مشترک بین همۀ مذاهب اسلامی است و حتی سرسختترین دشمنان شیعه نیز جرأت ندارند صراحتا دم از مخالفت با اهل بیت پیامبر بزنند و مجبورند در لباس مخالفت با شیعیان پنهان شوند، دقیقا مرهون همان سیاست حکیمانۀ اهل بیت و پدری آنان برای امت بوده است. اما مدعیان پیروی از این پرچمداران توحید، چهقدر به خواست و برنامۀ ایشان تن دادهاند؟
واقعا اگر شیعه مجاهدت میکرد موبهمو طبق سفارش ائمه علیهمالسلام عمل کرده و خودش را در عین التزام به معارف ناب اهل بیت، به عنوان عضوی، و بلکه مهمترین عضو از خانوادۀ بزرگ امت اسلام بشناساند و برادریش را در عمل ثبات کند، آیا وهابیت جرئت داشت جنایتی مانند تخریب قبور مطهر ائمۀ بقیع را مرتکب شود؟
اما این صرفا یک سؤال تاریخی نیست و دامنۀ آن به وضعیت امروز شیعه هم میکشد؛ اگر ما در تبلیغات و رسانههای خود، مثل رهبران انقلاب، «فرامذهبی» -دقت شود؛ فرامذهبی، نه بلامذهب- عمل میکردیم، آیا سعودی به راحتی میتوانست حج خونین و فاجعۀ منا راه بیندازد و از زیر بار پاسخگویی دربرود؟ حکام منافق و ضدمردمی منطقه، به چه امیدی شبهۀ «ضدسنی» بودن قیام ظلمستیزانۀ ملت مظلوم بحرین را در جریان بیداری اسلامی مطرح میکنند و روی آن سرمایهگذاری میکنند؟ آیا اگر بهجای تبلیغات پرحجم و ذوقزدگی از شیعه شدن جمعیت میلیونی در نیجریه، بر اضافه شدن میلیونها مسلمان مکتبی امتی تأکید کرده بودیم، باز هم حق شیخ زکزکی مظلوم و شاگردان پاکباختۀ او، به همین راحتی زیر پا گذاشته میشد؟ آیا میتوان همۀ غربتهای شیعه را پای طراحی دشمنان نوشت، یا باید سهم جدی برای سطحینگری و بازی خودمان در زمین دشمن قائل شویم؟
- نقدهای تاریخگذشته
همانطور که گذشت، تشکیل و بقای وهابیت، بیش از هر چیز مدیون پیوند منحوس آن با حکام آلسعود و خدماتی است که به اربابان غربی اش داده است. جالب است که هرچه حکومت عربستان بیشتر به خدمت استکبار جهانی درآمده، جایگاه عالمان درباری وهابی نزد حکام سعودی متزلزلتر شده است.
اگر روزی پادشاه سعودی برای وارد کردن سادهترین محصولات تکنولوژی غرب و یا راه دادن سربازان آمریکایی به خاک عربستان در جریان جنگ دوم خلیج فارس، خود را محتاج فتوای مفتی بزرگ وهابی میدید، با رونق گرفتن صنعت نفت و سپس راه افتادن موج مبارزه با افراطیگری پس از 11 سپتامبر، حکام سعودی هیچ ابایی از قربانی کردن شرکای سابق خود در نهاد دینی عربستان ندارند. وقتی زمامداران عربستان احساس کنند عالمی پایش را از گلیمش درازتر کرده و منتقد سیاستهای آنان شده، این واگرایی شدیدتر هم میشود و به صدور احکام حبس طولانیمدت و حتی اعدام نیز میکشد؛ اتفاقی که با قدرت گرفتن محمدبن سلمان و هدفگیری چشمانداز 2030 و تشدید روند سکولاریزاسیون در این کشور، دربارۀ چندین نفر از علما و مبلغان معروف این کشور رخ داده است.
با این مقدمه، روشن میشود که امروز دیگر نقد پرحجم عقاید وهابیت تندرو به بهانۀ تخریب بقیع، نسبت درستی با واقعیتهای میدانی ندارد. چراکه آن وهابیتی که ما در کتابهای عقاید میخوانیم، امروز بیشتر از اینکه به کار ولی عهد متهور سعودی بیاید، دستوپای او را برای غربی شدن میبندد. لذا این نقد افراطیگری و باز کردن میدان برای علمای قائل به تساهل و تسامح دینی است که پیشران نقشههای بلندپروازانۀ کسی مثل محمدبن سلمان است. لذا اگر همچنان اصرار داشته باشیم که تمام هموغم خود را صرف درگیری با انحرافات مذهبی وهابیت و آل سعود کنیم، با سؤالات جدی روبرو خواهیم شد؛ مانند اینکه اگر بن سلمان در راستای پروژۀ تسامح حداکثری و در ادامۀ اقداماتی مانند اعطای مجوز رانندگی به زنان، محدود کردن فعالیت گروههای امر به معروف و نهی از منکر و راهاندازی گروههای سرگرمی، تصمیم به بازسازی بقیع بگیرد، موضع ما در قبال آل سعود چه خواهد بود؟
پی نوشت:
[1]. «تا به حال یک آخوند دربارى یا یک روحانى وهابى را ندیده ایم که در برابر ظلم و شرک و کفر، خصوصاً در مقابل شوروى متجاوز و امریکاى جهانخوار ایستاده باشد.» (صحیفه امام،ج21،ص120)
[2]. صحیفۀ امام، ج20، ص372
[3]. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=33778
[4]. صحیفۀ امام، ج21، ص80
[5]. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2237
[6]. أمالی طوسی، ص 440
[7]. تحف العقول، ص 488
[8]. صفات الشیعه، ص 28