تجربه نگاریعربستانکشور شناخت

مشاهدات نمایندۀ سابق ایران در سازمان کنفرانس اسلامی از دربار سعودی

قریب به یک سال از برگزاری این مصاحبۀ ذی قیمت با استاد صباح زنگنه می گذرد. اکنون با توجه مناقشات درونی شاهزادگان ریاض تصمیم بر آن شد تا این مصاحبه برای عموم مخاطبان به انتشار در آید. خوانندگان در این متن با حجم وسیعی از اطلاعات بکر و دست اول استاد که در تماس مستقیم با فضای خاندان حاکم سعودی به دست آمده مواجه خواهند شد.

♦ من دورادور شنیده ام، در میان افراد حاضر در جمهوری اسلامی کسی که خیلی با شاهزاده‌ها ارتباط مستقیم داشته و از آنها مطلع باشد شما هستید. اگر صلاح می دانید کمی در مورد جریانات مذهبی و فکری داخل همین شاهزاده‌ها صحبت کنیم.

◊ بحث تاریخی گرایشات مذهبی در عربستان تا حدودی مشخص است، یک زمانی در مسجدالحرام هر چهار پیروان مذاهب برای خودشان نماز و درس و کرسی داشتند که با آمدن وهابیت این ها جمع شد و در واقع با اعمال زور حاکمیت مذهبی وهابیت تعمیم داده شده؛ یعنی در عمده ی کار قضاوت قضا با وهابی ها و با فقه حنبلی است. در دستگاه های آموزش و پرورش، تفکر وهابی و حنبلی حاکم است. در تدریس مسایل دینی و معلم هایی که عمدتا مسایل دینی و مذهبی را درس می دهند و در سایر رشته های علوم انسانی و دانشگاه ها کار می کنند، عمدتا وهابی هستند. یک سلطه و هیمنه‌ی گسترده و کاملی پیدا شده. دستگاه قضا، دستگاه آموزش و پرورش، دستگاه تبلیغات، دستگاه دعوت و تبلیغ دینی، دانشگاه ها و مراکز اجتماعی، تشکیلات بین‌المللی با صبغه‌ی دولتی و مردمی، همه با تسلط و فکر و مدیریت وهابی ها اداره می شود.

♦ این مطلق بودنی که می گویید یعنی کلا بقیه را راه نمی دهند؟ مثلا می گویند در علمای کبار یک وقتی کم کم از علمای مذاهب هم وارد کرده اند.

◊ بله، در این چند سال اخیر این اتفاق افتاده زمان عبدالله بود، قبل از آن راه نمی دادند. ریاست آن مهم است. در زمان عبدالله چند نفری از علمای مذاهب دیگر وارد کرده اند که بعضی هایشان حتی ریش تراشیده هم هستند، در عرف وهابی ها ریش تراشیدن در حد ارتداد و کفر است. ولی دو سه تا از روحانیون غیر حنبلی و غیر وهابی آمدند اما باز هم ریاست هیات با وهابی هاست و قدرت اعمال نظر و نفوذ به دیگران داده نمی شود. گاهی وقت ها این افتا و نظر، کار و زندگی را هم مختل می کرد و می کند. مثل آن فتوای تحریم بانک هاست که یک اتفاق خیلی عجیبی بود. بن باز بنا به نظرخواهی که از او شد، فتوایی داد و گفت بانک ریاض کاملا معاملات ربوی دارد و بنابراین بانک ریاض با فتوای بن باز تحریم شد و به هم خورد.

♦ مختل شدن بانک ریاض نشانه مذهبی بودن حاکمیت عربستان است؟

◊ مردم حساب هایشان را خالی کردند. اما شخص فهد وارد شد. با فتوای ولایی مفتی را ساکت کرد. کافی است در یک بانک همان کاری که بچه ها سر بانک سپه و ملت آوردند، صد نفر غیرتمند شوند و بیایند پول از حساب ها بکشند ولوله ای می افتد. چون اساس بانک اعتماد و آرامش است. بانک ریاض بزرگترین بانک است و بانک دولتی است. مثل بانک ملی است.


♦ بانک راجحی مشهور که مربوط به اسلام گراها در عربستان است و جزء بانک‌های رده یک آن هاست. سرمایه‌دارشان  به جریان های مختلف کمک زیادی می کردند و یکی از اتهاماتش کمک به جریان تروریستی بود و برایش مشکل درست کرد. می خواهم ببینم فضای بانکداری این ها چطور بود یک بانک خاص درگیر بود یا سیستم بانکداری این طور بود؟

◊ در آن موقع آن بانک طرح جدیدی داده بود که باعث حساس شدن مردم و سوال و جواب شده بود. تا به حال از این ها استفتا نمی کردند. استفتا کردند. شاید هم کسی شیطنتی کرده و می خواسته بل بشویی به پا کند. مهم این است که با آن صحبت عملا دولت آچمز شده بود، مثلا بلاتشبیه رهبری بگویند بانک ملی براساس قوانین اسلام عمل نمی کند. چقدر مشکل ایجاد می کند؟ به هم می ریزد. این ها می خواستند قدرت تاثیرگذاری شان حتی روی بافت دولتی نشان داده شود. و اگر یک مقداری بیشتر به این ها میدان داده شود کشور را به سمت دیگری می برند. ولی ما شاهد دو لایه از نفوذ مذهبی و علمای مذهبی هستیم یک لایه همین لایه رسمی است که تا مدتی پیش کسی اجازه و قدرت تعرض به ان ها را نداشت، همین وهابیت. یک لایه هم آن زیر برای خودش کار می کند، روحانبون شافعی، مالکی که قدرت زیادی دارند.


♦ مالکی‌ها نکته خاصی دارند که به صورت ویژه تری مورد توجهند؟ از نظر جمعیتی مالکی ها بیشترند یا شافعی ها؟

◊ در غرب کشور بیشتر مالکی اند. در منطقه شرقیه هم یک بخشی مالکی هستند. ظاهرا در نزدیکی دریاها بیشتر به مالکی ها خوش می گذرد و آن ها هستند! چون امارات مالکی است. قطر و بخشی از کویت مالکی هستند، شمال افریقا عمدتا مالکی هستند. شافعی ها هم در غرب عربستان هستند هم در جنوب نزدیک به یمن حضور بیشتری دارند و در ریاض هم لابه لای جمعیت پخش هستند و خیلی متمرکز نیستند. هر چه به مصر نزدیک تر، شافعی حضور بیشتر دارد این ها هر کدام در درون خود لایه ای دارند که در لایه خودشان هم کارهایشان را با احتیاط انجام می دهند. دولت هم در یک حدی به آن ها متعرض نمی شود تا زمانی که بخواهند وارد جرگه فعالیت اجتماعی شوندکه در این صورت محدودشان می کنند.

در جده شافعی ها و مالکی ها و … برای شب های جمعه یا دوشنبه ها یا نیمه شعبان یا نیمه رمضان مراسم خاصی داخل خانه هایشان می گیرند. افراد زیادی می آیند  امنیتی ها هم می آیند. در باز است و جمعیت می آیند. یک اتفاق کم رمقی، در حد انجمنی های قدیم، که در خانه پولدارها مراسمی می گرفتند ولی بیرون نمی آمدند. باز هم انجمنی ها به دلیل فضای کلی شیعه گری و تعلق به اهل بیت ع مراسم نیمه شعبان را در شهر مفصل می گرفتند اما آن ها دیگر چنین قسمتی ندارند؛ چون فضای اصلی وهابی است این ها در خانه های خودشان محافل خودشان مراسم می گیرند.


♦ خود وهابی ها مراسم خاصی ندارند؟

◊ نه ، اصلا. مراسمشان همان نماز تراویح است. وارد شدن به بافت آخوندهای وهابی حقیقتا کاری شاق و مشکل است. من در همه اجلاس های مجمع فقه اسلامی شرکت می کردم. از
طرف ایران آیه الله تسخیری می آمدند. خیلی خوب می شناسد. آیه الله جواهری که به نجف رفتند، آقای واعظ زاده و یک بار هم آیه الله مومن شرکت کردند. ما شرکت می کردیم که ببینیم این ها که و چه هستند و چطور فکر می کردند، مفتی های بقیه کشورها مشخص هستند، در این مجمع فقه، دبیر کل مفتی سابق تونسی و مالکی مذهب است آدمی بسیار روشن با دید مثبت بود اما در ریاستش همیشه با یک وهابی همراه بود. دبیر کل کارهای اجرایی را انجام می دهد و نمی تواند در جهت گیری ها و ترجیحات این به آن نقشی ایفا کند. وقتی رئیس جلسه صحبت می کند این بنده خدا که علمش و سنش و شخصیتش، همه، صد برابر از آن بالاتر است حق صحبت ندارد. با اینکه مفتی اعظم تونس بود شناخته شده بود و از شاگردان بن عاشور بود که بزرگ مالکی هاست.


♦ الان که رئیسش نیست؟

◊ نه، بلخوجه بود که مرحوم شد

♦ بیشتر از طرف مالکی ها بن بیه است

◊ بن بیه آدم قابل استفاده ای برای موریتانی است که از طرف موریتانی می آمد یا به عنوان شخص خودش دعوت می شد. وزن بالایی دارد و الان در دست و بال دولت امارات است در شبکه رادیو و تلویزیون و تشکیلات است و شبکه تلویزیونی دارد. خود شبکه های امارات و ابوظبی عمدتا در اختیار ایشان است. آدم روشنی است و ضد وهابیت هم هست.

♦ موسسه بن بیه اسم خاصی دارد؟

◊ نمی دانم. ولی می دانم که امکانات خیلی زیادی در اختیارش گذاشته اند و مشغول کارند.

به هر حال یک بار تلاش کردم رئیس مجمع فقه اسلامی را ببینیم، از ده جلسه یک جلسه با هم بودیم. یک جلسه هم در دارالسلام بودیم. گفتم می خواهم بیایم به دیدنت. باکلی تمنا و احتراز گفت باشد از ریاض برگردم، بعد یک وقتی می دهم. من هم دست بردار نبودم. سال ۷۶ بود.

♦ اسمش یادتان هست؟

◊ دکتر أبو زید، آقای تسخیری کاملا سوابقش را دارد.

به او گفتم می‌خواهم ببینمتان. گفت باشد در ریاض تماس بگیر. گفتم تلفن های دفتر خودت را بده. هر چه زنگ زدیم جواب نداد. تا اینکه بالاخره به دفترش اطلاع دادم که به او بگویید من فردا عازم ریاض هستم و چه ساعتی مناسب است؟ قبول کرد. گفت ساعت ۱۱ که نزدیک به اذان باشد. ما هم سر وقت رفتیم و بچه مودب شدیم! خلاصه یک ربع ۲۰ دقیقه ای ما را منتظر گذاشت. به روی خودمان نیاوردیم. یادم نمی آید که حتی چای آورده باشند. اینقدر کینه داشت. ما هم شروع به بحث های کلی کردیم. که اینجا درس ها را چه طور می دهید؟ تعریف کنید حوزه های علمیه اینجا چه طور است؟ چه کتاب ها و چه استادی دارید؟ در فقه چه کار می کنید؟

♦ وارد بودید!

◊ یک چیزهایی می انداختیم. چهار پنج تا حوزه را اگر وارد نشده باشیم دیده ایم که. در فقه کدام کتاب را دارید؟ اساتید مشهورتان که هستند؟ یک چیزهایی ثبت کردم. اما الان خاطرم نیست. پرسیدم بهترین استاد کیست و از این حرف ها. تا ذهنش یک مقداری به سمت مسایل خودشان برود. پرسیدم مبانی تان چیست؟ می گویند شما خیلی تعصب دارید. گفت: نه، ما شاگرد بن باز هستیم او هم صراحتا گفته نحن ابناء الدلیل؛ هر کس دلیل بیاورد قبول می کنیم. به فرقه خاصی تعصب نداریم. گفتم: خب این خیلی خوب است. حتی اگر دلیل از فرقه خصمتان هم باشد می پذیرید؟ گفت: بله. یکی دوتا نمونه هم آورد. گفتم: خب در فقه چه دارید؟ کتاب های قدیمی دارید و روی آن ها کار می کنید؟ آیا اجتهاد هم دارید؟ گفت: اجتهاد بر اساس دسترسی یافتن به مبانی و ادله جدید است. این ها حنبلی بودند.

♦ در همین قضیه اهل حدیث در یک دوره ای در حال اوج گرفتن بودند. البانی و داستان درگیری اش با حنبلی های سر تقلید از مذهبشان. ظاهرا خیلی به آن ها در مقامات رسمی دولتی اجازه ورود نمی دادند؟

◊ نه، حضور نداشتند. در بعضی از همین محافل طلبگی شان بودند.

♦ کلا می گویند بن باز متاثر از اهل حدیث بوده. حنبلی خیلی استانداردی نبوده.

◊ بله، سعی می کردند تحت فشارهای روز کمی انفتاح داشته باشند. آنجا در برابرشان شیعه حضور ندارد اما شافعی ها حضور دارند بالاخره شافعی ها ده بار به وهابیت و ریاض حمله کردند و تبعیدشان کردند. امیرشان را بردند عثمانی و کشتند. این است که باید خودشان را یک جاهایی آماده می کردند ولی خیلی از آخوند های باسوادشان تحصیل کرده ی الازهر هم بودند.

♦ واقعا خیلی؟  

◊ چند نفری که ما می شناختیم الازهر تحصیل کرده بودند. مثلا یکی از آن ها رئیس شئون حرمین شریفین شده بود. شیخ حصین ابن الحصین. ایشان مرحوم شده. یک جلسه با ایشان در مکه با آیت الله شاهرودی داشتیم افتخار می کرد که من تحصیل کرده الازهر هستم و همه مذاهب را خوانده ام و می دانم و مطلع هستم.

♦ خودش را حنبلی می دانست؟      

◊ نه، می گفت رساله امام خمینی را هم دارم روحانی هایتان که می آیند اعتراض می کنند برایشان از رساله می آورم، آیه الله سبحانی آمد گفت چرا نمی گذارید روی مهر اینجا سجده شود. رفتم رساله امام را برایش آوردم و گفتم این فتوای امام است. اجازه دادند، شما می خواهید جلوتر از امام حرکت کنید.

♦ یعنی از این تیپ اجتهادی ها بود؟

◊ بله، با ایشان بحث را ادامه دادم و پرسیدم اصول فقهتان چیست؟ گفت: ما در اصول فقه ضعیف هستیم گفتم مهم ترین استادتان کیست؟ گفت فلانی که الان پیر شده. گفتم کتاب چه؟ یک مستندی چیزی به ما بدهید که یاد بگیریم. گفت: یک جزوه کوچکی داریم و حقیقتا احساس ضعف می کنیم. این ها اعترافات خیلی مهمی بود. گفتم: از اصول فقه بقیه فرق استفاده کردید؟ گفت: نه. گفتم: اجازه می دهید برایتان چیزی بفرستم. گفت: از این چیزهای قدیمی که همه اش ما را نجس و کافر می داند، نه. گفتم: نه، یک چیز جدیدی می فرستم مربوط به آیه الله محمد باقر صدر است. گفت: آها، صدر باشد، بله قبول است. گفتم: چرا؟ گفت: تنها عالم و آخوندی از شیعیان است که ما شناخته ایم و در کتاب هایش با ادب و احترام صحبت می کند. و آدم گردن کلفت و مهمی است. کتاب اقتصادنا و فلسفتنا. گرچه ما با فلسفه ارتباطی نداریم. ولی این نشان می دهد که ذهن خیلی سیالو جوالی داشته.

♦ این آقا احتمالا کمی روشن بوده.

◊ نمی دانم. آخر سنگینی شخصیت علمی صدر (خدا رحمت کند) خیلی بالا بود.

♦ با این وجود سنتی هایشان به وزنه های سنگین خود سنی ها اعتنایی ندارند.

◊ آخر آن ها همچین وزنه ای ندارند. گفتم: من یک مجموعه از اصول فقه را برایتان می فرستم. نداشت و گفت بفرستید. گفتم می فرستم که بخوانید و ببینید شاید خوشتان آمد، اگر هم نیامد که هیچ. به این مراحل که رسید یک مقداری باز شد و الا آن لحظه ای که وارد شد مثل این می ماند که پدر و مادرش و تمام اقوامش را کشته باشند، رنگ زرد. عصبانی، خشمگین. به این بحث ها که رسیدیم یک مقداری آرام شد و گفتم: ما استفاده کردیم و اجازه بدهید فرصت های دیگر هم شما را ببینیم.

یک حالت بن بستی برای خودشان ایجاد کرده اند و حاضر نیستند خیلی باب گفتگو را باز کنند. این یک تیپ است. افرادی از این تیپ زیاد بودند، یک تیپ دیگرشان معتدل تر بودند. آن هایی بودند که در رابطه العالم آمده بودند، مثل دکتر عبدالله ترکی که الان هم هست و یک زمانی وزیر بود. بعد رئیس یک سازمان دیگر شد. عضو هیات اتحادالعلما هم هست. متهم به اخوانی گری ست و گرایشات مصری دارد ولی وهابیتش هم کاسته نشده. با او هم جلسات متعددی داشتیم قابلیت داد و ستد فکری و بحثی را داشت.

عبد الله ترکی منفتح تر است و روابطش هم با شاه و شاهزاده ها خوب و مورد احترام بود. در زمان عبدالله یک مدتی به عنوان مشاور مذهبی عبدالله شده بود. مشاور یک موقعیت بالایی دارد. مثل مشاورهای ایران نیستند. یک مقدار اعتبار و اثرگذاری بیشتری دارند.

تیپ دیگری مشابه بکر ابو زید، صالح اللُحیدان رئیس شورای قضایی است. دولتی، متعصب و خشک است.

تیپ های دیگری که درس خوانده و بحث کرده اند ولی ممکن است کاسه هم شکسته باشند. مثل شیخ حَمَد الجاسر که به علامه جزیره العرب معروف بود. چون بین علوم فقه و علوم دینی جمع کرده بود. هم دوره ی بن باز بود و با هم مباحثه و کار هم داشته اند. ادبیات و صرف و نحو عرب در اوج، تاریخ و جغرافیا ، این ۴ـ ۵ علم را یک جا داشت. منطقه ای در تاریخ اسلام در شبه جزیره عرب نبود که نرفته و متر نکرده باشد. تمام وقایع تاریخی را با موقعیت جغرافیایی فعلی اش تطبیق داده و عکس گرفته و تثبیت کرده، متون مهم تاریخ اسلام را هم بررسی و ثبت کرده. با او خیلی راحت رفت و آمد داشتیم. کاسه را شکسته بود و از باب سنتی و مذهبی بیرون آمده و علیه بن باز حرف می زد.

♦ یعنی درگیر شده بود؟

◊ بله.

♦ اعتقادش بر چه بود؟ 

◊ می گفت این ها دین ندارند

♦ از جهت حکومتشان؟

◊ نه، می گفت این ها دین ندارند که حالا آمده اند در حکومت برای خودشان شخصیت کاذبی درست کرده اند، هر چه بلا سر ما آمده از دست همین هاست. می گفت این ها لیسوا ملالی هؤلاء بلاوی. این ها بلوا هستند ملا نیستند. با شیعه های شرقیه رفت و آمد داشت.با علمای کشورهای دیگر رفت و آمد داشت.

♦ در واقع وهابی نبوده.

◊ وهابی بود. وهابیت را انکار نمی کرد. ملتزم بود ولی انقدر حریت داشت که به راحتی با همه تعامل و رفت و آمد داشت و می گفت من به خانه شیعه ها در احسا و قطیف می روم و آن ها هم می ایند. این درخت های خرما را می بینید دوستانم از احسا و قطیف آورده اند. و اینجا کاشته اند. خرمایی بسیار عالی و جایتان هم خالی. ما برایش پسته می بردیم و او هم به ما خرما می داد. در ریاض ساکن بود.

♦ شما مگر در بیشتر در مکه و جده نبودید؟

◊ چرا. مدام به ریاض سفر می رفتم. چون چیزهایی در ریاض هست که در جده نیست.

♦ مدینه چه؟

◊ مدینه هم می رفتم ولی محدودتر. حالامی گویم. آقای حمدالجاسر تقریبا هم سن بن باز بود که مرحوم شد. مورد احترام دولت و شاه بود. یک موسسه تحقیقاتی و مطالعاتی، چاپ و نشر برایش درست کردند.

♦ فقه هم نوشته؟

◊ بله، فقیه بود.

♦ اثر داشته؟ 

◊ بیشتر خودش را در این رشته انداخته.

♦ بیشتر برای جامعه کسی مثل علامه عسکری بوده تا اینکه فقیه باشد

◊ بله، به لحاظ اطلاعات و ارتباطات وسیع تر از علامه عسگری بود، می نشست تعریف می کرد که همین منطقه ریاض در زمان ناصر خسرو در اذانشان حی علی خیر العمل گفته می شد اما حالا عوض شده، اما اگر با یکی از وهابی های متعصب دیگر صحبت کنی اصلا اسم نمی آورد که یک زمانی این حی علی خیرالعمل در اذان گفته می شد.

♦ این بنده خداهایی که این طور بودند، جریان ساز و شاگرد پرور هم بوده اند.

◊ بله، شاگرد داشتند، محدود بود. وقتی ایشان فوت کرد من یک مقاله یک صفحه ای کامل نوشتم. ارتباطش با کشورها، کتاب‌خانه‌ها و بحث های علمی و تاریخی و جغرافیایی و فقهی و … دادم در یک روز هم روزنامه الحیات وهم الشرق الاوسط چاپ کرد. این معدود مقالاتی بود که در دو روزنامه ضد هم یکی صد در صد وابسته به دربار که اصلا سازمان  امنیتی بود (شرق الاوسط) یکی هم روشنفکری لندن و لیبرال. این مقاله را که چاپ کردم عده ای از افراد و مقالات که با ما آشنا بودند گفتند چه کردی که دولتی ها و آخوندهایمان علیه تو شمشیر بسته اند؟ چرا از این شخصیت تعریف کردی؟ این را مرتد می دانند و ساختارهای رسمی دینی اصلا چنین آدمهایی را تحمل نمی کرد. چون با شاه و ملک عبد الله ارتباط داشت و او به این رسیدگی می کرد. بعد به سلمان که امیر ریاض بود دستور داده بود که برایش تشکیلات عظیمی و موسسه مطالعاتی و تحقیقاتی راه انداخت که هنوز هم هست اسمش دارالیمامه است و نشریه‌ی العرب را هم داشت. مجله اش خیلی وزین و مهم بود یک مجله علمی بود، معرفی آثار مختلف، نسخ خطی، اختلافات و نارسایی ها، انتقاد از اینها را در بر داشت. این هم تیپ دیگری است بنابراین همه را نمی شود با یک چوب راند، اینها همه بین دولتی ها هستند.

در میان شاهزاده ها صبغه ی عمومی شان لیبرال بودن است و نمی شود گفت مذهبی هستند. هر چه شاهزاده ها قدیمی تر باشند تعلقشان به وهابیت بیشتر است و هر چه نزدیکتر باشند تعلقات مذهبی شان کم رنگتر می شود و این خودش شاخص جالبی است

♦ اینکه خارج درس خوانده باشند تاثیری دارد؟

◊ تاثیر دارد اما نه همیشه، خیلی ها خارج درس خوانده اند اما متعصب تر مانده اند. ریش و…در آمریکا و وقتی بر می گردند از حرکت های تندروانه شدیدتر حمایت می کنند. یک عده هم که طرف مصر رفته اند گرایشات اخوانی آنها را گرفته است. مثلا یک مورد ترکی فیصل برادر محمد فیصل است که گرایشات اخوانی دارد و یک سلسله مدارسی هم به نام مدارس المنارات در جده و ریاض ومدینه و…درست کرده است و این مدارس بین المللی و در حد راهنمایی و دبیرستان است

در بین این شاهزاده ها که سراغ اخوانی ها رفتند و سازمان راه انداختند، مدارس المنارات عملا پایگاه اخوانی هاست. معلمان و مدیران و نیروهای فنی که می آیند همه اخوانی هستند و حامی شان همان شاهزاده محمد الفیصل است.

♦ آنها که تابلو دارند و گرایشات اخوانی دارند و تندتر هستند چه کسانی هستند؟ بعضی از این ها در دعوای سدیری ها در دوران ملک عبدالله مشخص شدند اما از نسل جدید اینها کسی خبر ندارد که کدامیک از شاهزاده ها هستند؟

◊ ملک عبدالله تافته جدا بافته بود، هم به لحاظ مادر، هم محیط تربیت و هم معلمش که شیخ عبدالعزیز تویجری بود. تویجری روشنفکر بسیار منفتحی بود و با شیعه ها خیلی خوب بود و همیشه ۴_۵نفر از نویسنده های شیعه دور او می چرخیدند و او آنها را حمایت می کرد. پسر هم در همین روال است اما فاصله پدر و پسر زیاد است. پسرش محسن بن عبدالعزیز تویجری که مدتی هم رئیس دفتر ویژه ملک عبدالله بود. خود پدر اهل شعر و ادبیات و ملاقات با ادبا و شخصیت های علمی کشورهای مختلف بود و این روی ملک عبدالله اثر گذاشته بود و ملک عبدالله نسبت به شیعه با دید مثبت برخورد می کرد. یک جلسه که با عبدالله بودیم تعریف می کرد؛ به آیت الله شاهرودی می گفت ما از شما استمداد می کنیم، من و آیت الله شاهرودی با ایشان جلسه خصوصی داشتیم، می گفت ما از شما کمک می خواهیم، ما را از شر این آخوندها نجات دهید!

♦ این را شنیده بودم که عبدالله جاهای مختلف این را مطرح کرده

◊ نه، فقط با ما مطرح کرد. اگر شنیده اید مبنایش همین جلسه ما هست. عبدالله می گفت: شما نمی دانید ما چه می کشیم؟! شما شکایت می کنید که این آخوندها با شما در مدینه و جده و…چه کردند ولی بدانید مشکل ما خیلی بیشتر از اینهاست. یکی از افراد فامیل برایم نقل می کرد که با پسرش، با یک دوستی ملاقات می کرده که آن دوستش سرخ و سفید و ریش تراشیده بوده. سلام و حال و احوال می کنند و بعد از ملاقات پسرش به پدر می گوید: من از شما تعجب می کنم شما چرا با این کفار اینقدر خوش و بش می کنید. می گوید چرا پسرم؟ جواب می دهد چون ریشش را تراشیده و صورتش هم سفید و سرخ است و معلوم می شود از ما نیست. می گفت اینها اینقدر در خانواده ما نفوذ کرده اند که پسر از پدرش که شاهزاده است گلایه می کند. بنابراین خواهش می کنم شما کمک کنید و رفت و آمد کنید. ما هم یک جلسه ای گذاشتیم وعده ای را دعوت کردیم، آیت الله جنتی و شاهرودی و تسخیری، که زبان آنها را می شناخت، هم بودند و آنها هم ۴ـ۵نفری را معرفی کردند، البته دیگر آن جلسه ادامه پیدا نکرد.

از آن طرف هم شیخ عبدالله بن منیع که خیلی قابل کار است بود، تندرو است اما قابل گفتگوست. مثل لحیدان نیست، او اصلا قابل معاشرت نیست. به ایران دعوتش کردیم ولی نیامد.

♦ مگر کسی آمده؟

◊ آن زمان.

♦ از کبار العلما که بعدا شدند کسی ایران آمده؟

◊ بله، صالح بن حمید آمده که الان خطیب مسجدالحرام شده و یک زمانی هم رئیس مجلس بود. یکی هم شیخ عبدالعزیز آل شیخ که الان رئیس مجلس شده. آدم بازی است، خیلی راحت است.

♦ قبل از مجلس در اوقاف بود؟

◊ وزیر دادگستری بود، وزیر عدل.

♦ این همانی بود که وقتی احمد الطیب عربستان آمد کنار او این طرف و آن طرف می رفت.

◊ بله، اینجا هم که آمده بود می گفت ما هم حاضریم همکاری کنیم همراهی کنیم و مشکلی نداریم. ولی خب می دانید بخشی از کار من سرمایه گذاری است. گفتم: کجا؟ گفت: لندن، و این طرف و آن طرف. این ها به فکر بیزینس هستند. خیلی دنبال مسلمان کردن جمعیت و دنیا و مردم نیستند.

♦ کلا این آل شیخ های جوان که سوتی می دهند و لیبرال شدند دردسری شدند.

داشتید اسم ها را می گفتید.

◊ این هایی که با آن ها رفت و آمد کردیم فقط یک جلسه شد و هر چه دنبال کردیم تا جلسه بعدی آنجا تشکیل شود امتناع کردند و امتناع و سکوت. با اینکه عبدالله هم بالای سرشان بود و مدام دعوا می کرد که بروید و بیایید. ولایت امر بود، اما افاقه نکرد. خیلی سخت است. صالح بن حُمید باز هم روشن و قابل تعامل است کلی با ایشان گعده داشتیم و بحث می کردیم و فکر می کنم آن طور که به خاطر دارم یک دوره ای در ایران تحصیل کرده باشد.

حقیقتا اتفاقی که دارد می افتد این است که کسانی که یک بار دو بار به ایران رفت و آمد کرده باشند خیلی فرق می کند با کسانی که اصلا نیامده اند. و ما برای این هیچ فکری نکردیم یعنی فقط سراغ کارهای سخت افزاری رفته ایم یا نرم افزاری آن طرفی که اول مخش را عوض کنیم بعد بیاوریم. این هایی که رفت و آمد داشتند مثل شیخ محمد دُبی خیلی بازتر هستند، مقایسه کنید با شیخ محمد بن زاید که اصلا نیامده. این دو تا را ببینید چقدر تفاوت دارند. ایاد علاوی اصلا ایران نیامده، ببیند چقدر موضع دارد. بقیه چه سنی چه ترک  و چه مسیحی یک بار که به ایران بیایند آب و هوای ایران راببینند و آب کرج را بخورند یک چیز دیگر می شوند. آب قم حالا! دود خشک قم!! این یک بحث جامعه شناسانه جدی است که باید رویش کار کنند. به هر بهانه ای باید این ها را به یک صورت آورد. دیگران که علیه ما برنامه ریزی می کنند دقیق این مسئله را گرفته اند و سدی ایجاد می کنند تا هیچ کس نیاید. در بقیه شاهزاده هایی که ما شناختیم و دیدیم، فهد که اصلا دین و ایمان نداشت، لیبرال است. سلمان به سلفی ها گرایش دارد.

♦ در مورد سلمان سر بحث غرب درس خوندن جمع بندی ای که غربی ها ارائه می کنند این است که هم خود سلمان به وهابی ها نزدیک تر است و هم خود پسرش، بن سلمان. چون اصلا درس نخوانده در مقایسه با کسی مثل بن نایف.

◊ ما باید اعتراف کنیم که عربستان را نمی شناسیم. یعنی ما همه افرادی که بودیم و رفتیم و دیدیم همه اطلاعات و ارتباطاتمان که جمع شود به اندازه استکانی نمی شود. عربستان را نمی شناسیم یعنی روابط داخلی شان را نمی شناسیم. در حالی که قبل از انقلاب جعفر رائد سفیر ما بود. شیعه بود ولی شیعه شیخی. در خانه شاهزاده ها و امرا رفت و آمد داشت و زن هایشان را می شناخت. یعنی اینقدر اطلاعات داشت.

به لندن برگشت و عربستان به او پول و امکانات و تشکیلات داد.

در همان لندن نشریه داشت منتشر می کرد، بعد نشریه اش به دست علیرضا نوری زاده (که ضد انقلاب است) افتاد تا زمانی که او زنده بود باز هم از ایران تعریف می کرد و دنبال ایجاد ارتباط و تقویت آن بود. برای ما هم به جده و ریاض و …یکی دو نسخه می فرستاد.

♦ اسم نشریه اش چه بود؟ 

◊ الحوار، یک همچین چیزی بود. عربی بود.

♦ خوب جمع بندیتان در مورد شاهزاده ها چیست؟

◊ شاهزاده ها عموما ۸۰ـ ۹۰ درصدشان بی مذهب و لامذهبند. اصلا به شرط لا هستند نه لا به شرط! لائیک هستند. در خانه هایشان همه چیز پیدا می شود

♦ در چه حد؟ خیلی؟

◊ خیلی. مشروبات، امور جنسی، انحرافات جنسی، رفت و آمدهای آنچنانی

♦ می گویند این ها وقتی به اروپا می روند این کارها رانشان می دهند و خیلی جرات نمی کنند در خود مملکت این طور باشند.

◊ در خانه هایشان، خانه هایشان مثل خانه های ما که نیست که کنجی باشد، باغ دارند.

♦ به نقل از جای خاصی می گویید؟   

◊ به نقل از اشخاصی که با آن ها حشر و نشر داشتند می گویم.

مثلا ولید بن طلال معروف بود آدم بسیار بازی بود. دو ساختمان عظیمی که دارد در طبقاتش انواع مشروبات و کار های خلاف و قمار بازی و فحشا دارد.

♦ شاهزاده هایی که خیلی به قدرت نزدیک ترند مثلا خانواده سلمان، اطلاعاتی در موردش دارید؟یا مثلا پسرهای ارشد هفت تا سدیری ها. یا متعب پسر عبدالله که الان رئیس گارد است.

◊ متعب هم لیبرال است. به تیپ پدرش هم می خورد ولی در همان بافت پدرش و آن مجموعه گیر کرده، با آمدن حاکمان جدید دیگر هیچ قدرت تحرک و حتی ظهور و حضور هم ندارد. بزرگترین فرزند فیصل شاهزاده عبدالله الفیصل شاعر بزرگی بود همه زندگی اش در جده بوده. محمد، خالد و عبدالله زندگی شان در جده بود و به ریاض نمی رفتند. این هایی که در جده می ماندند یک طوریشان می شد.

♦ خود فیصل هم از این لحاظ کم نبود. هم اخوانی ها هم با فضای بازرگانی حجاز تعامل بهتری داشت

◊ او انگیزه سیاسی ضد ناصری داشت. اخوانی ها را تقویت می کرد تا علیه ناصر اقدام کنند فی سبیل الله نبود.

♦ نسبت به فضا آدم روشنی بود.

◊ بله ، مقتدر و روشن بود. ولی عملکردش مشکوک بود. در فضای مربوط به فلسطین و قطع تحریم نفتی این یک بازی بود ولی بازی اش گرفت. پسر بزرگش عبدالله اهل شعر و شاعری و گعده و عرق خوری بود و اهل انحرافات جنسی بود. مشهور است.

♦ چقدر لایه های مذهبی این داستان را می دانند

◊ می دانند، رویش خاکستر می ریزند.

♦ پس چطور این همه حفظ ظاهر توجیه می شود شاهزاده ها که دخترشان آن همه با حجاب است.

◊ عبدالله همه کارها را در خانه می کند و در حفاظ خانه هر کاری می کند. سه سال است که مرده. اما سعود الفیصل معروف به فساد نبود. ولی در معاملات کارهای مالی و فلان بود. و در حمایت از یک جناح مذهبی هم شناخته شده نبود.

♦ یعنی در بحث فساد اقتصادی حضور داشت.

◊ قبل از اینکه وزیر خارجه شود معاون وزیر اقتصاد بود. از این فسادها داشت. شخصی که با او کار می کرد اتفاقا یک سعودی مالکی مذهب بود. اواخر با ما دوست شده بود و می گفت ده پانزده میلیارد ناقابل برای خودش برداشته. ۱۰ـ ۱۵ میلیارد دلار، یک مختصر پولی، رقمی نیست!! همین آدمی که برای من نقل می کرد وقتی فوت کرد ثروتش چند میلیارد بود حالا اگر سعود الفیصل سه برابر این داشته باشد چیز نجومی ای نیست!

♦ شما گفتید در یک معامله اش؟

◊ نه، در کارهایی که کرده و چند شرکتی که آورده و برده چند شرکت هم که دارد. اینقدر پول جمع کرده و از وزارت نفت بیرون آمد. حساب کنید احمد زکی یمانی چقدر درآورده باشد. اگر همین معادله درست باشد. زکی یمانی به شدت طرفدار فعالیت های مذهبی اهل بیتی است در لندن تشکیلاتی دارد.

من ۷ سال در عربستان بودم  از ۷ سال کلی مطلب در می اید.

ترکی فیصل از همه این ها شیطان تر و بدجنس تر و بسیار باهوش است. بسیار دقیق و بسیار مودب است. همه این چیزها را کنار هم بگذارید تربیت خانواده فیصل دستتان می آید خود ترکی فیصل با اینکه خیلی با هم دعوا و اختلاف داشتیم وقتی سر میز نشسته بود و من می آمدم تا احوالی از او بکنم امکان نداشت در حالت نشسته جواب دهد حتما بلند می شد و با احترام می ایستاد. تعجب می کردیم. این شاهزاده است وزیر است! ادب و احترام خیلی خوب. بقیه شاهرزاده ها شان معلوم نیست این طور باشند. یک حالت مغرور دارند. جلسه مفصلی با ترکی فیصل داشتیم آقای محمد هاشمی رئیس صدا و سیما آمده بود. بعد از بحث برائت آمده بود و میزبانش ترکی فیصل بود. دکتر هادی بود. آمد و با ما رفاقتی داشت و درخواست کرد که شما هم باشید ما هم که سرمان برای این کارها درد می کرد. به ریاض رفتیم و یک جلسه مفصلی هم داشتیم. آقای محمد هاشمی بر ساختن بقیع و قبور ائمه را اصرار کرد و او هم مدام رد می کرد. هاشمی گفت بالاخره شما به قبور اهل بیت توهین می کنید و آشغال و خاک می ریزید. او هم عصبانی شد که ما آشغال می ریزیم؟ این ها برای ما هم محترمند. یک حمله جانانه ای به محمد هاشمی کرد که نتوانست جواب بدهد. گفت این چه حرفی است؟ اولا شما این حرفی که می زنید بدانید ما آشغال نمی ریزیم ثانیا آدم هایتان می آیند اینجا خاک برمی دارند خاک برداشتن از قبور درست نیست این کار خلاف نیاکان ماست. اینجا می آیند به جای اینکه به طرف قبله توجه کنند به طرف قبور توجه و التماس و دعا می کنند من رفتم عراق و جاهای دیگر مرده هایتان را می برید حرم طواف می دهید آخر این چه کاری است ما مشرکیم یا شما؟ من خودم دیدم حرم امام علی مردم سجده می کنند آخر این چه کاری است؟

♦ با اینکه این قدر تهاجمی بود آقای هاشمی هیچ چیز نگفت؟

◊ تهاجمی بود، او هم دست پاچه بود گفتم محمد تو این همه آبمیوه و چای و میوه و این ها خوردی نمی خواهی بروی دستشویی؟! رفت دستشویی. نشستم با او بحث کردم و گفتم این ها چه حرف هایی بود چرا این طور استدلال می کنی؟ گفت مگر ندیدی  چطور بحث می کرد؟ اولا اهل بیت هم برای همه فرق اهل سنت و هم برای شما محترمند. درست؟ گفتم بله. حالا عمدا آشغال نیم ریزید ولی من دیدم روغن سیاه ریخته شده گفت بله برای اینکه خاک برندارند.. گفتم خب این راهش نیست این برای ما به عنوان توهین تلقی می شود. پس شما روغن سیاه می ریزید و این کار هم از نظر بهداشتی خطرناک است و هم توهین به حساب می آید، خواهش می کنم بگویید دیگر نریزند. گفت باشه. گفتم: این همه سال گذشته، شما نمی خواهید قبور را بسازید؟ گفت: آخر نمی دانید ما با چه آدم هایی طرفیم، ما اینجا گرفتاریم. ما داشتیم جلوی بقیع و آستانه ورودی را سنگ و معماری قشنگی درست می کردیم، مانع شدند. آخوندهایمان ناگهان حمله کردند، ما قبل از اینکه شما بگویید به دنبال انجام این کار بودیم، می خواستیم کم کم شروع کنیم تا بعد بیاییم در آن منطقه هم نمای اسلامی درست کنیم، بالاخره جزو تاریخ اسلام است. گفتم: ببینید آقای امیر ترکی، من فقه و کار و روابط شما را می شناسم، با من این طور حرف نزنید. مگر شما به عنوان ولی امر محسوب نمی شوید؟ حکومت اینجاست. کدام آخوند می تواند در برابر دستور ولی امر اعتراض کند. من ولی امرم می بینم که باید این طور باشد، نمی خواهید الان بسازید لااقل یک سایبان بزنید، سایبان حرام است؟ شما نمی توانید استدلال کنید که سایبان لازم است؟ آن هم با این آفتاب سوزان. مردم مریض می شوند، آفتاب زده می شوند؛ این را که می توانید. یک سایبان ساده، نخواستیم از سنگ باشد، غیر سنگ.گفت:چرا. گفتم: خب همین کار را بکنید. یک آب خنکی بگذارید که وقتی مردم می آیند آب خنکی باشد، آخر صحرا که نیست. با این استدلال ها قبول کرد و بعد از مدتی دیدم این سه مطلب انجام شد

♦ سایبان ندارد که!

◊ روی قبور که نیست. آنجا اصلا هیچی نبود و همه جا آفتاب بود. در ورودی دست چپ، سایبانی درست کرده اند که مردم آنجا بایستند و زیارت کنند، آب گذاشته اند و دیگر روغن سیاه نریختند. کارهایی است که توانستیم بکنیم. می خواهم بگویم ترکی فیصل هم موضع داشت ولی از موضع حاکمیت حرف می زد. باید بتوان تشخیص داد که این ها در کجا خط حاکمیت دارند و در کجا خط مذهبی؟

♦ سلطان چه؟ بندر بن سلطان.

◊ او را من ندیدم چون امریکا بود و ما امریکا نمی رفتیم. سلطان بن سلمان هم بود. همان فضا نورد معروف است، تنها عرب یا مسلمانی که سوار فضاپیما شده. بعد هم رییس سازمان میراث فرهنگی عربستان شد. میراث فرهنگی مدخل بسیار مهمی است برای به هم ریختن بافت سنتی مذهبی. چون آن را شرک و محل عیاشی می دانند، بحث توریسم و گردشگری عیاشی است و شرک است.

♦ در رویت ۲۰۳۰ بر توریسم تاکید داشتند

◊ سلطان را به این خاطر گذاشتند که یک شاهزاده بتواند سدها را بشکند، چون غیر شاهزاده نمی تواند. سلطان بن سلمان، پسر همین سلمان است، برادر محمد منتها از یک مادر دیگر و از او بزرگتر است. یکی دیگر هم عبدالعزیز بن سلمان است که باز هم از این بزرگتر است و معاون وزیر نفت است، جایگاه حکومتی اش اما از این پایین تر است که این خود یک تناقض است و درگیری و اختلاف ایجاد می کند. این محمد بچه سوگولی پدرش و ته تغاری است. یکی هم احمد بود که فوت کرد و رییس تشکیلات روزنامه شرق الاوسط بود

♦ این ها تحصیلات هم دارند

◊ بله، دارند. احمد و سلطان دارند و عبدالعزیز هم تحصیلاتی دارد

♦ دانشگاهی؟

◊ بله، در عربستان. سلطان اما بیرون بوده.

♦ کسی از میان این ها تحصیلات مذهبی دارد

◊ نه

♦ این ها در حد استماع از اطراف و محیط و … هستند و جلسه و کلاس مذهبی خاصی ندارند

◊ یعنی همه لیبرالند

غیر از این محمد که شناختی از او نیست، بقیه لیبرالند. شاید محمد بن فیصل تحصیلات دینی داشته. از بچه های فهد که قوی ترین ملک بود عملا الان هیچ کدامشان در حکومت نیستند.

♦ احمد چه؟ کوچکترین برادر سدیری.

◊ اوهم کنار است

♦ داستان خاصی داشت؟ سر مقاله گاردین که سرو صدا کردند که محمد را می‌گذاریم کنار. ادعایش این بود که الان رغبت به جانشین شدن احمد است. می‌خواهم بدانم او گرایش ویژه ای دارد؟

◊ نه، اصلا مذهبی نیست. ولی مردم دار است و اصلا بلندپروازی ندارد دنبال دردسر نیست

♦ مقرن چه؟ تیپ او گویا به عبدالله نزدیک تر بود.

◊ بله، ظاهرا نزدیک تر بود چون مادر او هم جدا بود و لذا سوته دلان کنار هم می آیند دیگر!

♦ به تحصیلات دینی و مباحث فکری شاهزاده ها هیچ توجهی وجود ندارد؟

◊ نه، در خانواده هایشان کلاسکی می گذارند در این چیزها. در مراسم حضور یک آخوند در سفرمقامات عقیدتی سیاسی است. در همه مراسم و در همه سفره ها باید آخوند کنارشان باشد. آخوند حکومتی. این هم از سلمان.

♦ نکته دیگری بین این ها هست که بخواهید مورد شاخصی بگویید. من آماری شنیدم که جریان اخوانی برش خوبی از شاهزاده ها ی نسل سوم ( نه پسرهای سلمان، نسل بعدترش) است که تاثرات اخوانی دارند و متاثرند. به نظر شما چقدر چنین چیزی ممکن است؟ آنچه می گفت بنظرم درصد بالایی هم بود

◊ فکر نمی کنم. آن مدارس المنارات که گفتم جریان اخوانی بود. بعضی از شاهزاده ها در مدارس هم بودند ولی آن ها رقم بزرگی را تشکیل نمی دهند

♦ شاهزاده ها مدارس ویژه خودشان دارند؟

◊ نه، معمولا به مدارس اروپایی و غربی می روند یا به مدارس نزدیک محل زندگی شان.

♦ از نظر امنیتی مشکلی ندارند

◊ نه اینقدر بگیر و ببند نبود. راحت تردد می کنند. گاهی حتی می بینی در قهوه خانه نشسته اند. بعدکه درگیری ها شروع شد شاهزاده های دارای موقعیت حاکمیتی، به خط حمایت و حفاظت رفتند.

♦ در مثالی که در مورد مالکی ها زدید مثلا شاخص‌هایشان چه کسانی هستند؟

◊ آن زمان مادر علامه مالکی فوت کرده بود برایش تسلیتی فرستادم. آن را هم به‌نظرم یکی از وزرای سابق پیشنهاد کرد من هم بی خبر از همه جا فرستادم. بنده خدا بلافاصله جواب تشکر فرستاد و بعد هم در جمعشان کلی تعریف می کرد که کسی از خارجی ها به ما تسلیت نگفت ولی این ایرانی به ما تسلیت گفت. و چقدر خوب و مبادی آداب هستند. بعد در محافلشان کم کم اثر گذاشت. یک کار کوچک که فکر نمی کردیم بگیرد.

♦ خیلی آداب دارند و عاطفی هستند

◊ بله، می بینند که غیر از بحث اخلاق و ادب و … احساس نمی کنیم که با آن ها فاصله داریم یا آن ها را چون از یک مذهب دیگر هستند قبول نداریم درک می کنند. چون معتقدیم مادرت مرد ان شاالله برود بهشت. قبول داریم که بروند و آن را منحصر به خودمان نمی دانیم. از این بعدش برایشان جالب  توجه است. که بعد می بینیم محمد فرحان مالکی کلی مطلب دارد.

♦ بن فرحان را چقدر در سعودی جدی می گیرند

◊ کجا؟ دولت؟ نه،نگرانش هستند. هر تشکلی که ایجاد شود چه بین وهابی ها چه بین مالکی ها، چه شیعه چه اسماعیلی چه شافعی خارج از حیطه دولت که باشد خطر محسوب می شود و آلارم می دهد. ما هم همین طور هستیم.

♦ چقدر بدنه اجتماعی دارد؟ می تواند جریان ساز باشد؟ چون در ایران چون هم سعودی است و هم وهابی خیلی دست بالا گرفته می شود.

◊ تشکیلاتی ندارد فرد است. ولی محیطی برای تحرک دارد . البته عربستان رو به بروز تحول و اختلافات بیشتری می رود. که اخیرا خالد الجوعید استاد دانشگاه محمد بن سعود زیر آب خیلی از مسایل را زده. بحث توطئه های عمر و ابوبکر و جماعت علیه پیغمبر. گوش نکردن به ضرورت نوشتن وصیت، توطئه ای که در راه تبوک علیه پیامبر می خواستند بکنند. و اینکه حذیفه آن افراد را شناخته.

♦ روایتش را دارند و معتقدند.

◊ اگر بخواهید سنت را ببینید این ها سنت است با این سنت این ۱۰ـ۱۲ نفر منافقند. دنبال چه هستید؟

♦ با چنین آدمی چطور برخورد می شود؟

◊ اخراج می شود .منتها در انتهای بحث ها و صحبت هایش می آید می گوید ما باید همین میراث فکری و روایی را حلاجی کنیم. یک جاهایی هم اصلا قابل قبول نیست. شما می گویید داعش ربطی به اسلام ندارد. نه، خیلی هم ربط دارد. همه کارهایی که کرده اند مستند اسلامی دارد، حتی آتش زدن امام علی و ابوبکر و عمر مخالفین را آتش زدند. سر بریدند. همه ی این ها سر بریدند. تازه در مورد پیامبر یک چیز بدتری هم مطرح می کنند که چشم فلانی راکور کرد و کجا گذاشت و او از تشنگی چه می کرد و آبی هم به آن ها ندادند و آن ها مردند. این هم جزء میراث تاریخ ماست این راهم باید بررسی کنیم. اگر این ها بد است این روایت چیست اگر درست است خب …

شدت این اقدامات خشن ممکن است کم کم باعث عکس العمل های چنینی شود.

منبع: اندیشکده مرصاد
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا