جریان شناسیجریان شناسی سیاسی

مروری خلاصه بر تاریخ اخوان‌المسلمین؛ پس از مرگ حسن البنا اخوان هم مُرد!

محمد الهامی محمد الهامی

ترجمه: رامین حسین آبادیان

1ـ امام حسن البنا شخصیتی منحصربه‌فرد بود و در عینِ فراگیری علوم دینی از ویژگی‌هایی نظیر درک واقعیت‌ها، قدرت یافتن راه‌حل‌ها و نیز مهارت‌های عملی برای اجرای تصمیمات، برخوردار بود.

2ـ او توانست یک ساختارِ برخوردار از نبوغ یعنی «اخوان‌المسلمین» را شکل دهد و این گروه را به دو بخش تقسیم کرد؛ یک بخش کلی برای بازگرداندن مردم به اسلام و یک بخشِ خاص تحت عنوان «تشکیلات ویژه» برای ایجاد قدرتِ لازم جهت محقق ساختن اهداف و رؤیاها.

3ـ هوش و نبوغ حسن البنا موجب برتری او بر تمامی هم‌عصران و پیروانش شد. یکی از مشکلات این بود که او «شورا» را هدایتگر می‌دانست و نه لازم و ضروری و در نهایت نتوانست نسل دومی را برای انتقال رسالت خود پرورش دهد. در نتیجه اخوان‌المسلمین در حسن البنا و حسن البنا در اخوان‌المسلمین خلاصه شد.

4ـ دشمنان اسلام به خطرناک بودن رسالت اسلامی حسن البنا پی بُردند و در تمامی تلاش‌های خود برای مَهار او ناکام ماندند. خطر این رسالت اسلامی به ویژه در جریان جنگ فلسطین آشکار شد. بدین‌ترتیب، تصمیمِ از میان برداشتن حسن البنا اتخاذ شد.

5ـ حسن البنا در حالی که هنوز در دهه چهارم عمر خود قرار داشت، ترور و کشته شد. از آنجایی که پس از او نسل دوم و یا یک رهبر جایگزین پرورش داده نشده بود، جمعیت اخوان‌المسلمین با یک آشفتگی واقعی مواجه شد. به عقیده من این مرحله، مرحله پایانِ جمعیت اخوان‌المسلمین بود؛ جمعیتی که حسن البنا آن را تأسیس کرد اما پس از او نسل متفاوتی وارد این جمعیت شد.

6ـ پس از گذشت 3 سال از مرگ حسن البنا جمعیت اخوان‌المسلمین به تدریج توانست شکاف‌های ایجادشده را پُر کند. در طول این سال‌ها، بسیاری از حوادث و فجایع تأثیرگذار به وقوع پیوست که به مهمترین آن‌ها اشاره می‌شود:

ـ فروپاشی «تشکیلات ویژه» که در واقع نشانگر قدرت واقعیِ اخوان‌المسلمین بود.

ـ قرار گرفتن اراذل و اوباش و افراد فاسد در ساختارِ «تشکیلات ویژه» توسط «عبدالناصر» بدون اطلاع جمعیت اخوان‌المسلمین.

یکی از مشکلات این بود که او «شورا» را هدایتگر می‌دانست و نه لازم و ضروری و در نهایت نتوانست نسل دومی را برای انتقال رسالت خود پرورش دهد. در نتیجه اخوان‌المسلمین در حسن البنا و حسن البنا در اخوان‌المسلمین خلاصه شد.

7ـ در جریان حوادثی که همچنان مانند یک معمّای حل‎‌نشده باقی مانده‌اند «حسن الهضیبی» به عنوان رئیس دفتر ارشاد انتخاب شد. با روی کار آمدن «حسن الهضیبی» که یک حقوقدان بود، مجموعه‌ای متشکل از بسیاری از حقوقدانان مانند «عبدالقادر عوده»، «حسن عشماوی» و … نیز روی کار آمدند و سیاست‌هایشان موجب فراگیر شدن آشفتگی در صفوف داخلی اخوان‌المسلمین شد. ‌

8ـ آثار و تبعات ناشی از این آشفتگی در 2 مسأله قابل رؤیت است؛ یکی آنکه رهبران جدید اخوان‌المسلمین نتوانستند مانند حسن البنا قلب‌ها و عقل‌ها را به سمت خود جذب کنند و دوم آنکه هرج‌ومرج تمامی تشکیلات ویژه اخوان را فرا گرفت.

9ـ «عبدالناصر» به عنوان یکی از اعضای سابق «تشکیلات ویژه» توانست با هوش خود از غفلت رهبران جدید اخوان‌المسلمین استفاده کرده و آن‌ها را بازی دهد. بدین‌ترتیب، «عبدالناصر» توانست «تشکیلات ویژه» را به طور کامل از بین ببرد و برخی از اعضای آن را نیز به سمت خود جذب کند. در ادامه شکاف‌هایی نیز در اخوان‌المسلمین ایجاد شد و برخی در مقابل حسن الهضیبی ایستادند.

10ـ در ادامه جمعیت اخوان‌المسلمین به یک گروه تبلیغیِ ضعیف تحت رهبری حسن الهضیبی تبدیل شد و دیگر از تشکیلات ویژه‌ای که بتواند از این جمعیت در برابر حوادث مختلف حمایت به عمل آورد، برخوردار نبود. در این مرحله عبدالناصر کمر به نابودی اخوانی‌ها بست و محنت سال 1954 میلادی به وقوع پیوست.

11ـ کسانی که با عبدالناصر موافق بودند حرکت زیر پرچم حسن الهضیبی را رد کردند. برخی اخوانی‌ها گمان می‌کردند که عبدالناصر برادر آنهاست. این دسته از اخوانی‌ها با سوزش ضربات شلاق عبدالناصر بر پیکرهای‌شان در زندان‌ها، از خوابِ خود بیدار شدند.

12ـ سید قطب تلاش کرد تا خط مشیِ حسن البنا را احیاء سازد اما سید قطب بیش از آن‌که یک فردِ سازمانی و حزبی باشد، یک متفکرِ ادیب بود. او خط مشیِ حسن البنا را با الفاظ و عباراتی که بر در آن‌ها طعم رنج و محنت وجود داشت، بازتولید کرد.

13ـ با این حال، تلاش‌های مذکور با اقدامات خشونت‌آمیز نظام حاکم از یک سوی و مبارزات فکری حسن الهضیبی و گروهِ تحت امرش از سوی دیگر، خنثی شدند. الهضیبی به پیروانش القاء کرده بود که اخوان‌المسلمین تنها یک گروه تبلیغی است و نه بیشتر. این درحالی است که هرکسی که آثار به جای مانده از حسن البنا را مطالعه کرده باشد به یقین درخواهد یافت که البنا هیچگاه به اخوان به عنوان یک گروه صرفا تبلیغی نگاه نکرد.

14ـ حدود 20 سال پس از محنت، دوران «انور سادات» آغاز شد. طبیعتا او برای مستحکم‌تر کردن ارکان حکومتش به پایگاه جدیدی نیاز داشت. این درحالی است که عبدالناصر میراثی متشکل از کمونیست‌ها و چپ‎‌گرایان را برای او باقی گذاشته بود.

15ـ سادات به عنوان باهوش‌ترین رؤسای جمهور مصر یک «دموکراسی جعلی» را پدید آورد و اسلام‌گرایان را فریب داد. او اسلام‌گرایان را اینگونه قانع ساخت که فضا در برابر آن‌ها کاملا باز است و آن‌ها از آزادی کاملی برخوردار هستند؛ این درحالی است که تمام قدرت در دستان او قرار داشت.

جمعیت اخوان‌المسلمین به یک گروه تبلیغیِ ضعیف تحت رهبری حسن الهضیبی تبدیل شد و دیگر از تشکیلات ویژه‌ای که بتواند از این جمعیت در برابر حوادث مختلف حمایت به عمل آورد، برخوردار نبود. در این مرحله عبدالناصر کمر به نابودی اخوانی‌ها بست

16ـ باید از نسل اسلام‌گرایِ دهه 70 میلادی به عنوان «نسل فریفته‌شده» یاد کرد؛ نسلی که گمان می‌کرد از آزادی فراوانی برخوردار است. این در حالی است که برخورداری این نسل از آزادی در واقع در گروِ رغبت و تمایل نظام حاکم بود؛ نظامی که قدرتش بر تمامی بخش‌های کشور سایه گسترانیده بود. به همین دلیل همگان در برابر راه و مسیر دعوت و تبلیغِ صِرف تسلیم شدند؛ بدون آنکه از یک قدرت واقعی برای حمایت از خود و فعالیت‌های تبلیغی‌شان برخوردار باشند. هرچند که آن‌ها حقیقتا در مسیر تبلیغ موفق عمل کردند اما همواره در سایه کنترل نظام حاکم قرار گرفتند؛ نظامی که می‌توانست هرچیزی را که بخواهد، نابود کند و از بین ببرد.

17ـ تنها کسانی به این خدعه و فریبِ نظام حاکم پی بردند که سلاح به دست گرفتند. مقصود من به طور دقیق جماعت «الجهاد» مصر است. در همین حال، «جماعت اسلامی» نیز ــ ولو در سطوح خیلی پائین ــ اما به این خدعه و فریب پی بُرد. در این میان، اخوان‌المسلمین و سلفی‌ها به طور کامل در دام این نیرنگ گرفتار شدند.

18ـ در دهه 70 بود که جمعیت اخوان‌المسلمین مهمترین افکار و ایدئولوژی‌های حسن البنا را کنار گذاشت. این جمعیت از اقدامات خشونت‌آمیز در پیش از کودتای ژوئیه برائت جست. به طور کلی جمعیت اخوان‌المسلمین افکار و ایدئولوژی‌هایی را که به مذاق نظام حاکم خوش نمی‌آمد، عملا کنار گذاشت. در این مرحله عمر التلمسانی رهبری اخوان‌المسلمین را برعهده داشت. او نیز یک حقوقدان بود. به طور کلی باید بگویم که هیچ جنبشی را به یاد نمی‌آورم که توانسته باشد با رهبران حقوقدانان به موفقیت دست پیدا کرده باشد. به هر حال، این مسأله نیازمند بحث و بررسی وسیع‌تری است.

19ـ از زمان روی کار آمدن عمر التلمسانی 2 گروه در اخوان‌المسلمین پدید آمدند؛ گروه اول به طور کامل فریفته نظام حاکم شدند اما گروه دوم در برابر خدعه و نیرنگ نظام حاکم مقاومت کردند. از مهمترین چهره‌های برجسته این گروه می‌توان به «مصطفی مشهور» اشاره کرد که از اعضای سابق «تشکیلات ویژه» اخوان بود. گروه دوم اعلام کرد که فعالیت‌های تبلیغی می‌بایست در سایه یک تشکیلات ویژه و قدرتمند انجام گیرد.

20ـ من معتقدم که اگر این گروه دوم و خطِ مشیِ آن در اخوان‌المسلمین وجود نداشت، این جمعیت در همان دهه 70 از بین رفته و کاملا ذوب شده بود. با این حال، وجود چنین گروهی در ساختار اخوان‌المسلمین موجب شد تا این گروه همچنان از اندک قدرتی در برابر نظام حاکم برخوردار باشد.

21ـ پس از تحولات مذکور چهره نظامی مصری یعنی «حسنی مبارکِ» احمق و پلید بود که روی کار آمد. او نه از جرأت و جسارت عبدالناصر برخوردار بود که اخوان‌المسلمین را قتل عام کند و نه زیرکی انور سادات را داشت که آن‌ها را به بازی گرفته و فریب دهد. جمعیت اخوان‌المسلمین تا اوایل دهه 90 خطری برای حسنی مبارک محسوب نمی‌شد.

22 ـ در طول سال‌های 1981 تا 1990 میلادی جمعیت اخوان‌المسلمین علیرغم سنگ‌اندازی‌های نظام حاکم در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسید. در همین سال‌ها حسنی مبارک نیز به صورت موازی ارکان حکومت دیکتاتوری خود را تثبیت کرد تا اینکه یک عملیات مسلحانه بدونِ هدف از سوی جماعت اسلامی انجام شد. اینجا بود که نظام مبارک اقدامات خشونت‌آمیز علیه تمامی گروه‌های مسلحِ اسلام‌گرا را کلید زد. نظام مبارک از اخوان‌المسلمین و سلفی‌ها برای ضربه زدن به گروه‌های مسلح بهره‌برداری کرد اما به محض اینکه گروه‌های مسلح را نابود کرد، اخوانی‌ها و سلفی‌ها را نیز به زندان انداخت و آن‌ها را دادگاه‌های نظامی محاکمه کرد.

23ـ دهه 90 دهه شکست اخوان‌المسلمین محسوب می‌شود، زیرا در این مرحله بود که نظام حاکم آن‌ها را به شدت مورد هدف قرار داد و به حاشیه راند. در نقطه مقابل نیز، آن‌ها تلاش زیادی کردند تا فقط و فقط فعالیت‎‌های تبلیغی خود را از سَر گیرند و نه بیشتر.

تنها کسانی به این خدعه و فریبِ نظام حاکم پی بردند که سلاح به دست گرفتند. مقصود من به طور دقیق جماعت «الجهاد» مصر است. در همین حال، «جماعت اسلامی» نیز ــ ولو در سطوح خیلی پائین ــ اما به این خدعه و فریب پی بُرد. در این میان، اخوان‌المسلمین و سلفی‌ها به طور کامل در دام این نیرنگ گرفتار شدند.

24ـ در مراحل پایانی این دههِ سرشار از شکست، اختلافات میان التلمسانی و مشهور آشکار شد. گروهی معتقد بودند که بسته بودن فضا موجب شده است تا اخوان‌المسلمین با مشکل مواجه شود و گروه دیگر نیز بر این باور بودند که اندیشه و ایدئولوژی حاکم بر بخشی از اخوان‌المسلمین خود به تنهایی برای فروپاشی این جمعیت کافی است.

25ـ قرن 21 فرارسید و حوادث هولناکی به وقوع پیوست که از جمله آن‌ها می‌توان به «انتفاضه»، «حادثه 11 سپتامبر»، «جنگ افغانستان»، «جنگ عراق» و ترور «احمد یاسین» اشاره کرد. در این میان، گروه‌های تبلیغیِ شکست‌خورده چاره‌ای جز تلاش برای اثبات عدم تروریستی بودنشان نداشتند. اما نظامِ سرکوبگر با حمایت آمریکایِ دیوانه هیچ ترحمی در قبال این گروه‌ها به خرج نداد.

26 ـ در این دهه پس از مدتی نشانه‌هایی از ارتقاء مجدد اسلام‌گرایان و شکست آمریکایِ دیوانه آشکار گشت. از جمله این نشانه‌ها می‌توان به «انتخابات فلسطین»، «پیروزی حزب‌الله»، «پیروزی حماس»، «شکست آمریکا در افغانستان و عراق» و… اشاره کرد. با تمامی این‌ها مصلحت‌اندیشی اخوان‌المسلمین موجب شد تا این جمعیت بیش از آنکه در قامت یک گروه فعال و مؤثر ظاهر شود، یک گروه محتاط باشد و جانب احتیاط را رعایت کند.

27ـ بر اساس آنچه که گفته شد باید گفت که جمعیت اخوان‌المسلمین تنها در دوران حسن البنا یک جمعیت فعال و مؤثر بود و در دیگر دوران کاملا منفعل ظاهر شد. کار این جمعیت ادامه پیدا کرد تا دوره انقلاب‌های عربی فرا رسید. این جمعیت تمام تلاش خود را در این دوران به کار بست تا به نظام داخلی و قدرت‌های خارجی تضمین دهد که خطری برای آن‌ها محسوب نمی‌شود. اگر خداوند به ما و به آن‌ها رحم نمی‌کرد، اخوان‌المسلمین در جریان انقلاب‌های عربی هیچ موضعی اتخاذ نمی‎‌کرد.

در واقع، سلسله اتفاقات مختلفی به وقوع پیوست که موجب شد تا اخوان‌المسلمین برای نقش‌آفرینی در قدرت پس از انقلاب وارد میدان شود. یکی از این اتفاقات عدم توافق با شورای نظامی بود؛ به ویژه اینکه فردی خونریز نظیر «عمر سلیمان» نیز برای تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری در انتخابات کاندیدا شد. در این شرایط بود که اخوانی‌ها تصمیم خود برای کاندیداتوری در انتخابات مذکور را گرفتند. از سوی دیگر، سران اخوان‌المسلمین به این نتیجه رسیدند که سکولارها تمام تلاش خود را برای به حاشیه راندن اخوانی‌ها در مرحله پساانقلاب به کار بسته‌اند. لذا رهبران این جمعیت درحالی که تنها به دنبال کاندیداتوری برای کسب یک سومِ کرسی‌های پارلمان بودند، تصمیم خود برای به دست گرفتن قدرت در کشور و تصاحب کرسی ریاست جمهوری اتخاذ کردند. به هر حال، شرایطی رقم خورد که رهبران اخوان‌المسلمین خود را در برابر 2 گزینه «قصر» یا «قبر» ببینند. ازهمین‌روی، ناگزیر گزینه «قصر» را انتخاب کردند تا در دوران پساانقلاب از صحنه اسلامی و سیاسی به طور کامل کنار گذاشته نشوند.

28ـ من معتقدم که جمعیت اخوان‌المسلمین که توسط حسن البنا تأسیس شد با مرگ وی مُرد. پس از حسن البنا دیگر کسی در حد و اندازه او نبود که بتواند رهبری این جمعیت را برعهده گیرد. هیچ فردی نگرش و خط مشیِ حسن البنا را برای هدایت این جمعیت نداشت. کسانی هم که پس از البنا روی کار آمدند تنها از رهگذر نام اخوان برای خود کسب شهرت کردند.

29ـ من نمی‌خواهم بدبین باشم اما باید بگویم که نمی‌توانم روی موفقیت اخوان‌المسلمین در هیچ حکومتی حساب باز کنم. اعضای این جمعیت پیر شده و واپسین روزهای زندگی خود را سپری می‌کنند. این چیزی است که من حتی پیش از انقلاب مصر به آن اشاره کرده‌ام و گذر زمان تنها مرا نسبت به آنچه که پیشتر گرفته بودم، مطمئن‌تر می‌سازد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا