مکتب انقلاب

بحران هویت اکتیویست‌ها در ایران

حسین شیخیان[1]

کنشگری فعال در عرصه فرهنگ و اجتماع چه در داخل و چه در مقیاس جهان اسلام، امری است که در دهه های اخیر در حال پوست اندازی و نشان دادن ابعاد جدیدی از خود در جامعه ایران است. و این فرآیند در حالی طی میشود که همچنان برای توده مردم و همچنین دستگاههای حاکمیتی چنین پدیداری، ناشناس و موهوم به نظر می رسد تا جایی که می توان گفت فعالان فرهنگی و بین المللی ایران علاوه بر مصائب مختلفی که بر سر راه تلاش برای آرمانهای خود دارند از ام المصائبی با عنوان «بحران هویت» در جامعه خود نیز رنج می برند.

بحران هویت کنشگران فرهنگی در ایران آنگاه بیش از همه رخ می نمایاند که در هیچ کدام از نهادهای اجتماعی اعم از خانواده، مدرسه، حوزه علمیه، دانشگاه و یا ساختارهای حکومتی، اساسا تعریفی برای «کنشگری فرهنگی» یا عناوین مشابهی همچون: «کنشگر بین الملل»، «فعال فرهنگی» یا اصطلاحا «اکتیویست» وجود ندارد. به عبارت دیگر جامعه و مفروضات ذهنی افراد همچنان مشغله ای با عنوان «کنشگری فرهنگی» را به رسمیت نمی شناسد. این امر البته با ضعف رسمیت بخشی به موسسات مردم نهاد (NGOs) چه در قانون اساسی و چه در نهادهای دولتی و حکومتی و رسانه های متبوع بی ارتباط نیست. امری که در عموم کشورهای جهان (حتی ضعیف ترین کشورها به لحاظ توسعه یافتگی و اقتصاد) امری پذیرفته شده و دارای جایگاه مشخص، تعاملات اقتصادی مشخص و حقوق اجتماعی مشخص می باشد، لیکن در ایران اسلامی همچنان محلی از اعراب ندارد.

اما کنشگری اجتماعی که امروز در قالب های متعددی همچون عدالت خواهی سیستمی، فعالیت خودجوش فرهنگی و دینی، فعالیت های خودجوش فرهنگی و اجتماعی فرامرزی، فعالیت های خودجوش زیست محیطی و فعالیت های متمرکز بر محرومیت زدایی و امور خیریه تجلی یافته است به چه معناست؟

سیگنال های دریافتی این چنینی بدان معناست که مجموعه عوامل حاکمیتی از یک سو و فرهنگ عامه از سوی دیگر در قرن اخیر و بعد از ظهور دیوان سالاری تا به امروز، قشر جوان و مطالبه گر را به سمت تخدیر و رخوت کارمندی با فشار زیادی هل می دهد تا درب قطار بی تفاوتی هرچه زودتر بسته شده و از «شر» سر و صدای زیاد و مزاحمت های مداوم این قشر خلاصی یابند. حال آنکه بردگی و زندگی گوسفندی نه تنها مطلوب آموزه های اسلامی نبوده است بلکه جامعه را نیز با منقطع و ناامید نمودن بدنه مردمی از حاکمیت، رو به اضمحلال می راند.

لغت نامه آکسفورد واژه «اکتیویسم» را «سیاست یا عملکردی با استفاده از مبارزات جدی برای ایجاد تغییرات سیاسی یا اجتماعی» معنا می نماید.  لغت نامه عامیانه نیز آن را «عملی عمدی که برای ایجاد تغییرات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی یا محیطی توصیف شود و در حمایت یا مخالفت با یک طرف یک بحث اغلب جنجالی» تعریف می نماید. به عبارت دیگر از آنجا که جنبش های اجتماعی و مردمی در طول تاریخ بشر بیشتر شناخته شده هستند می توان کنشگری اجتماعی را با استخدام متغیر «جنبش اجتماعی» آسان تر تعریف نمود و عرضه داشت: «کنشگری اجتماعی ابزاری برای نیل به جنبش های اجتماعی است.» کنشگری اجتماعی در واقع نشان می دهد که مردم با ارتباطات موجود میان خود و بدون دخالت حاکمیت چگونه می توانند خود را سازماندهی کنند، چگونه می توانند در اعتراضات شرکت کنند و چگونه می توانند در تصمیمات مرتبط با زندگی اجتماعی خود و دیگران موثر باشند. کنشگری اجتماعی تقریبا در تمام جوامع و سیستم های سیاسی همواره وجود داشته است، اما هرگز مورد توجه کافی مورخان، دانشمندان علوم اجتماعی یا دانشمندان علوم سیاسی قرار نگرفته است. در کم و کیف کنشگری اجتماعی نیز می توان دسته های مختلفی ارائه نمود که از نوشتن نامه ای سرگشاده توسط یک نفر آغاز شده و تا تظاهرات میلیونی مردمی طیف و تنوعی رنگارنگ را ارائه می نماید.  اما نوعا می توان کشنگری را در ساحت های ذیل دسته بندی نمود:

  • مطالبه راه حل برای مشکلات موجود از طریق اتخاذ مواضع اعتراضی در قبال سیاست های موجود که شامل اقدامات کوتاه مدت مانند اعتصاب، اعتراض و تظاهرات است.
  • انجام فعالیت هایی که خود را از طریق ایجاد آلترناتیوهایی در برابر سیستم موجود و از طریق ایجاد شیوه های جدید رفتار اجتماعی معرفی می نماید.
  • انجام فعالیت هایی برای ایجاد گزینه های جدید در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه مانند آنچه در تعاونی های کارگران و غیره اتفاق می افتد.
  • کنشگری انقلابی که مربوط به تغییر اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه و نهادهای مهم آن است. [2]

مارول جی (1992) جامعه شناس و استاد دانشگاه نیویورک از معدود کسانی است که به تئوری پردازی امر فعالیت اجتماعی اهتمام داشته است او «کنشگران اجتماعی» را چنین تعریف می کند: «افرادی که به اندازه ای یک مساله برایشان جدی است و اهمیت دارد که حاضر هستند متحمل هزینه های قابل توجهی شوند اما برای رسیدن به اهداف خود از پای ننشینند.» آری هزینه کردن از خود و از مال خود و از زبان خود[3] جزء لاینفک کنشگری اجتماعی است. و این در جهان معنایی اسلام «جهاد» در ادبیات مسیحیان «کروسید»[4] و در ادبیات عصر مدرنیته و در بحبوحه تلاشهای اقلیت های مستضعف برای احقاق حقوق شهروندی و غیر شهروندی خود، «اکتیویسم» نامیده شد.

حمایت نشدن توسط ارکان قضایی و امنیتی، مصائبی به مراتب سخت تر را به این جمعیت جوان و انقلابی تحمیل می کند. نمونه هایی همچون برخوردهای حفاظتی و امنیتی با مستندسازان بین المللی، بازخواست نمودن های مکرر دستگاههای اطلاعاتی از فعالان عرصه وحدت بین المذاهب، برخوردهای امنیتی با فعالان فرهنگی عرصه بین الملل در کشورهای مختلف توسط سفارت ها، دستگاههای نظامی و اطلاعاتی و حتی رایزنی های فرهنگی! همه و همه منتشر کننده سیگنال هایی مخرب برای این قشر است.

کنشگر فرهنگی نماینده مردم و صدای مطالبات مردمی است که گاها فایده ای بر بلند کردن صدا مترتب ندیده و گاهی راه و روش آن نمی دانند و گاهی هم حس و حال پیگیری مطالبات را به هر دلیلی ندارند. کنشگری فرهنگی پر کننده خلاء میان مردم و حاکمیت است. اما کنشگری در ایران با توجه به خلاء های ساختاری و فرهنگی – بدان جهت که حتی در فرهنگ عامه مردم هم چنین عنوانی به رسمیت شناخته نمی شود – هیچ گاه به عنوان یک «شغل» مطرح نبوده است. هرچند گاهی شغل هایی بوده اند که توانسته اند در خدمت و راستای فعالیت کنشگران فرهنگی قرار گرفته و ممر درآمد آنها گردند. اما علی ای حال، آنچه برای ایشان اصالت داشته است نه درآمد و جایگاه شغلی که اهداف و آرمانهایی بوده است که ایشان را به این راه و به این سمت و سو کشانده است.

در سوی دیگر البته همچون تمام استثنائات انقلابی تاریخ که دچار وساوس نفسانی شده و انقلابی بودن را سکویی برای رسیدن به مطامع دنیوی قرار داده اند در ورطه ی کنشگری نیز از این دست استثنائات بوده و هست. اما اصل بر آن بوده است که فعالان فرهنگی و اجتماعی عطای کارمند شدن را به لقایش بخشیده و از محیط رخوت آلود کارمندی علیرغم تمام امتیازات مادی و اجتماعی آن و علیرغم فرصت های زیاد خود را به دور داشته اند و این خود به تنهایی مصائبی را به آنها تحمیل نموده است و اصل بر آن بوده است که «مردم» اعم از خیرین و متمولین و یا مردم عادی در همه کشورهای دنیا با توجه به فهمی که از فعالیت های کنشگران داشته و آن را به سود و در راستای رسیدن خود به مطالبتشان می دانسته اند همواره حامی و اسپانسر این حرکت ها به شمار بیایند. اما در کشور ما فقدان هویت و جایگاه محترم اجتماعی مذکور، راه را بر این مهم نیز مسدود کرده است. به عبارت دیگر فعال فرهنگی و اجتماعی نمی تواند حامی و اسپانسری برای حرکت خود بیابد چراکه فعالیت فرهنگی و اجتماعی وی اساسا در توده مردم شناخته شده و دارای جایگاه مشخصی نیست. این امر فعالیت فرهنگی را یا به تعطیلی می کشاند و یا محتاج حمایت ارگانهای حکومتی می کند. که در هر دو حالت باید فاتحه آن را قرائت کرد.

دشواری های این بحران هویتی به این جا ختم نمی شود؛ فقدان فرهنگِ فعالیت فرهنگی در توده ها باقی نمانده و به حاکمیت هم رسوخ می نماید. حمایت نشدن توسط ارکان قضایی و امنیتی، مصائبی به مراتب سخت تر را به این جمعیت جوان و انقلابی تحمیل می کند. نمونه هایی همچون برخوردهای حفاظتی و امنیتی با مستندسازان بین المللی، بازخواست نمودن های مکرر دستگاههای اطلاعاتی از فعالان عرصه وحدت بین المذاهب، برخوردهای امنیتی با فعالان فرهنگی عرصه بین الملل در کشورهای مختلف توسط سفارت ها، دستگاههای نظامی و اطلاعاتی و حتی رایزنی های فرهنگی! همه و همه منتشر کننده سیگنال هایی مخرب برای این قشر است.

سیگنال های دریافتی این چنینی بدان معناست که مجموعه عوامل حاکمیتی از یک سو و فرهنگ عامه از سوی دیگر در قرن اخیر و بعد از ظهور دیوان سالاری تا به امروز، قشر جوان و مطالبه گر را به سمت تخدیر و رخوت کارمندی با فشار زیادی هل می دهد تا درب قطار بی تفاوتی هرچه زودتر بسته شده و از «شر» سر و صدای زیاد و مزاحمت های مداوم این قشر خلاصی یابند. حال آنکه بردگی و زندگی گوسفندی نه تنها مطلوب آموزه های اسلامی نبوده است بلکه جامعه را نیز با منقطع و ناامید نمودن بدنه مردمی از حاکمیت، رو به اضمحلال می راند.

فعال فرهنگی و اجتماعی نمی تواند حامی و اسپانسری برای حرکت خود بیابد چراکه فعالیت فرهنگی و اجتماعی وی اساسا در توده مردم شناخته شده و دارای جایگاه مشخصی نیست. این امر فعالیت فرهنگی را یا به تعطیلی می کشاند و یا محتاج حمایت ارگانهای حکومتی می کند. که در هر دو حالت باید فاتحه آن را قرائت کرد.

اساسا نگاه به کنشگری اجتماعی به مثابه یک «شرّ اجتماعی» ریشه در گرفتار شدن نهادهای انقلابی ایران پس از انقلاب، به تار عنکبوت دیوان سالاری دارد که فامیل بازی، اقتدارگرایی و اعطای امتیازهای ویژه به افراد صاحب جایگاه قدرت، عدم پذیرش نقطه نظرهای مخالف، گریز از مسئولیت ها، سطح پایین آینده نگری، پارتی بازی، احساسی و هیجانی عمل کردن؛ ارکان تشکیل دهنده فرهنگ حاکم بر آنها به شمار می آید و خود بحثی مجزا می طلبد که از حوصله این مقال خارج است. حال آنکه در ایران اسلامی علیرغم نیاز همواره «اتصال حاکمیت به بدنه مردمی» که آن را «در صحنه بودن مردم» اعتبار می کنند، مع الاسف پس از پیروزی انقلاب که الحق و الانصاف شکوه و عظمت قدرت سازماندهی مردمی توسط مردم را در قرن اخیر به نمایش گذارد؛ این حرکت های خودجوش اصلاحی و اعتراضی را به غلط پایان یافته تلقی نموده و گویی پیروزی انقلاب اسلامی (که خود عبارتی غلط انداز و رهزن است) سوت پایانی بر کنشگری فرهنگی قلمداد شد و از آن پس هر حرکت اصلاحی و اعتراضی توسط سازمان های امنیتی جزم گرا اقدام علیه امنیت ملی تلقی گشت. این در حالی است که امام عظیم الشان و رهبر معظم انقلاب به عنوان تئوری پردازان و رهبران حقه این انقلاب همواره بر لزوم جوشش مردمی و مطالبه گری اقشار گوناگون بخصوص جوانان تاکید داشته و «جمهوری» اسلامی را سوای مردم ترکیبی نامانوس و بی معنی می دانسته اند. حال آنکه دستگاههای بروکراتیک امنیتی این حضور در صحنه را که از مهم ترین مقوم های انقلاب اسلامی بوده است تنها در کلیشه ای خبری و تنها در انتخابات ها و یا راهپیمایی های سالیانه محدود نموده اند.

علی ای حال برای جماعت فعال فرهنگی و اجتماعی پیروزی انقلاب نه سوت پایان که اعلان آغاز جنگی سخت و پر فراز و نشیب برای اعتلای کلمه حق بوده است. «ما هدفمان بالاتر از آن است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. پس‌ای نیروهای مردمی، هرگز از دست دادن موضعی را با تأثر و گرفتن مکانی را با غرور و شادی بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدری ناچیزند که تمامی دنیا در مقایسه با آخرت.» (صحیفه امام خمینی – جلد 21 – صفحه 88)

پانوشت:

[1] پژوهشگر و فعال فرهنگی بین الملل

[2] Introduction to activism. (n.d.). Retrieved from Permanent culture now

[3] سوره ۹: التوبه – آیه 41

[4] Crusade

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا