اخوانیهای سابق؛ روایتهای جدایی از اسلامگرایان اخوانی
مقدمه
پریسا رضایی – مسئول میز اخوان المسلمین پایگاه شعوبا تاریخِ انشقاقهای درونی اخوان به روزهای اولیه دوران رهبری البنا باز میگردد، هنگامی که گروهی از اعضای پرشور جمعیت، رویکرد به نسبت تندتری نسبت مسائل سیاسی و اجتماعی داشتند و خواهان استفاده از قدرت نظامی در مقابل اشغالگری انگلیسیها بودند. این گروه «جوانان محمد» نامیده میشد و در سال ۱۹۳۹ از اخوان جدا شد. دومین انشقاق و جدایی اعضای اخوان در دوران البنا، به جدا شدن احمد السکرى، دوست نزدیک البنا و از موسسین این جمعیت در سال ۱۹۶۷ برمیگردد. این تفرقه ها در دوران حسن الهضیبی، جانشین البنا؛ ادامه یافت. هنگامی که شماری از رهبران شاخه نظامی اخوان، تشکیلات ویژه؛ در پی به دست گرفتن رهبری جنبش و کنار زدن الهضیبی به خاطر رابطه نزدیک او با جمال عبد الناصر بودند. این اختلاف، جدیتر از موارد پیشین و ناشی از آسیبپذیری سازمان در دوران پس از مرگ البنا بود. در میانه دهه ۱۹۹۰ نیز، اخوان با یکی از حساسترین بحران های خود در دوران مبارک مواجه شد، هنگامی که گروهی از اعضای رده میانی به رهبری عصام سلطان و أبو العلا ماضی تصمیم گرفتند به تاریخ بلندمدت ممانعت فعالیت سیاسی در اخوان پایان داده و «حزب الوسط» را تشکیل دهند. در آن زمان، رهبری اخوان بر عهده مصطفی مشهور، پنجمین مرشد عام، و معاون وی مأمون الهضیبی بود که وجود «حزب الوسط» و چنددستگی در سازمان را به صلاح ندیدند و اعضای آن را وادار به استعفا از جمعیت کردند. با وجود پیامدهای سازمانی این بحران، اخوان توانست از این طوفان عبور کند و یکپارچگی خود را حفظ کند. پس از آن تا زمان انقلاب ژانویه 2011، اخوان شاهد بروز اختلافات درونی جدی نبود. با حوادث 25 ژانویه اختلافات دوباره بین اخوان شدت گرفت. پیش از این در شعوبا، در گزارشها و مقالات متعددی به موضوع جدا شدن اعضای اخوان و خصوصا جوانان از سازمان پرداخته شده است. در این جا، با انتخاب مقاله «بررسی پدیده اخوانیهایِ سابق» نوشته منتصر حماده، پژوهشگر متخصص در اسلام سیاسی، به پدیده رهایی و فاصله گرفتن اعضای سابقِ اخوان از این جمعیت میپردازیم. حماده در این مقاله جدایی شخصیتهای جمعیت اخوانالمسلمین را در 4 دسته طبقه بندی میکند و به توضیح و تحلیل هر دسته میپردازد.
ترجمه: رامین حسین آبادیان
در زمینه تحقیقات و پژوهشها پیرامون جمعیت اخوانالمسلمین در کشورهای عربی و نیز کشورهای غربی، عمدتا بر روی پروژه اخوانیها و یا احزاب و گروههای وابسته به آن تمرکز میشود. این درحالی است که پدیده دیگری نیز در صفوف اخوانالمسلمین وجود دارد که در جریان تحقیقات و پژوهشها خیلی کم به آن پرداخته شده است. مقصود از این پدیده در واقع همان افرادی هستند که به طور کلی پروژه اخوانالمسلمین را برای همیشه رها کردند و از این جمعیت فاصله گرفتند. شاید مخاطبان خیلی کم با کتاب پژوهشگری به نام «لورنزو ویدینیو» مدیر برنامه مطالعات افراط گرایی در دانشگاه جورج واشنگتن و نیز کارشناس امنیتی ایتالیایی و متخصص در امور اسلام گرایی و خشونت سیاسی آشنا باشند. کتاب این پژوهشگر که با محوریت جمعیت اخوانالمسلمین نگاشته شده، «حلقه بسته؛ پیوستن و ترک اعضای اخوان المسلمین در غرب» نام دارد. در این کتاب به سوژهای که هماکنون در جریان مقاله پیش روی به دنبال سخن گفتن از آن هستیم، پرداخته شده است. در این مقاله تمام تلاش خود را به کار بستهایم تا به جزئیات مسئله [اخوانیهای سابق] اشاره کنیم. همانطور که گفته شد، پیشتر تحقیقات و پژوهشهای درخوری پیرامون این مسئله انجام نشده است. معمولا در توصیفِ افرادی که از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شدهاند، گفته میشود: «اینها به طور کلی پروژه اخوان را رها کردهاند و دیگر هیچگونه ارتباطِ سازمانی و یا ایدئولوژیک با این جمعیت ندارند». با اینحال، نگارنده معتقد است که موضوع، پیچیدهتر از این توصیف است. میتوان گفت که بخشی از این توصیف به نفع پروژه اخوانی است.
از همین روی، ما تلاش کردهایم به بررسی پدیدهای بپردازیم که همواره مسکوت مانده است. این پدیده جدایی اسلامگرایان از گروهها و جریانهای اسلامیای است که پیشتر به آنها گرایش داشتند و در آنها فعالیت میکردند. در اینجا، تمرکز ما بر روی اخوانالمسلمین و جنبشهای وابسته به آن است. علت هم آن است که در مقایسه با جنبشهای اسلامی نظیر جریانهای سلفی و حتی طریقتهای صوفی، بیشترین نگرانیهای سیاسی نسبت به پروژه اخوانی وجود دارد. در این میان، ما بر روی یک واقعیتِ میدانی تأکید داریم و آن، این است که سخن گفتن از جدایی یک متدیّن اسلامگرا از یک جنبش اسلامی لزوما بدان معنا نیست که با یک شرایط کاملا یکسان در خصوص تمامی جداشدگان و اعضایِ سابق جنبش اخوانالمسلمین مواجه هستیم. اگر ما در رابطه با یک اسلامگرای جداشده از صفوف اخوانالمسلمین شرایطی را ترسیم میکنیم، این لزوما بدان معنا نیست که این شرایط بر دیگر اعضای جداشده از اخوان نیز منطبق هستند. اگر بخواهیم همه جداشدگان از صفوف اخوانالمسلمین را در یک شرایط یکسان قرار دهیم، آنگاه در زمینه بررسی اختلاف مواضعِ این افراد [جداشدگان از اخوان] در تعامل با سازمانِ سابق خود و یا دیگر سازمانهایِ اسلامی و ایدئولوژیک و نیز در تعامل با دولت و جهان، دچار سردرگمی و گمراهی میشویم. آنچه که این گفته را تأیید میکند، چیزهایی است که در جریان بازدیدهای میدانی، مطالعات و جلساتمان دیدهایم. به طور کلی، مهمترین و برجستهترین رویکردها و اشکال مربوط به جداییِ بازیگران اخوانی از صفوف این جمعیت را میتوان در 4 مورد ذیل خلاصه کرد؛
1ـ جداییِ سازمانی همراه با جداییِ ایدئولوژیک به صورت کاملا واقعی. این یک شرایطِ ویژه است و از کسی که به این صورت از صفوف اخوان جدا شده به عنوان «اخوانیِ سابق» یاد میشود.
2ـ جدایی ایدئولوژیک همراه با تداوم وابستگی سازمانی. این هم یکی از مواردی است که در تحقیقات میدانی با آن مواجه شدیم.
3ـ جداییِ سازمانی همراه با تداوم وابستگی ایدئولوژیک به اخوانالمسلمین. این هم حالتی است که در موارد بسیاری آن را مشاهده کردیم.
4ـ جدایی ایدئولوژیک همراه با جداییِ سازمانی به صورت غیر واقعی. در رابطه با این حالت باید گفت که چنین چیزی از سطح یک ادعاء فراتر نمیرود. علت هم آن است که در این حالت، یک فرد اسلامگرایِ اخوانی تنها در حرف و سخن اعلام جدایی ایدئولوژیک و سازمانی از اخوان میکند اما در عرصه عمل، این جدایی مطلقا دیده نمیشود.
بر این اساس، زمانی که در خصوص پدیده «اخوانیهای سابق» سخن میگوییم در واقع در حال صحبت کردن از یکی از 4 شکل مذکور هستیم. بنابراین، پُر واضح است که در رابطه با پدیده «اخوانیهای سابق» ما با یک سلسله شرایط و اشکالِ یکسان در خصوص همگان مواجه نیستیم و نمیتوانیم قضاوت یکسانی نسبت به تمامی جداشدگان داشته باشیم. درست به همین دلیل است که تصمیم گرفتیم تا بر اساس تحقیقات و پژوهشهای میدانی و غیر میدانی، تقسیمبندیِ یادشده را انجام دهیم. این کار کمک میکند تا پژوهش درباره «اخوانیهای سابق» عمیقتر و دقیقتر انجام شود.
همانگونه که اشاره شد؛ در رابطه با جدایی شخصیتهای جمعیت اخوانالمسلمین از این جمعیت 4 نمونه وجود دارد که در ادامه به تفصیل به بررسی هریک از نمونهها میپردازیم؛
1ـ جداییِ سازمانی همراه با جداییِ ایدئولوژیک به صورت کاملا واقعی
این نمونه در واقع شخصیتهایی را در بر میگیرد که به طور کاملا واقعی، چه از لحاظ ایدئولوژیک و چه از لحاظ سازمانی، جمعیت اخوانالمسلمین را برای همیشه ترک کردهاند. این تنها نمونهای است که میتوان در آن از افراد جداشده از صفوف اخوانالمسلمین به عنوان «اخوانیهای سابق» یاد کرد. نمونه اول، در حقیقت افرادی را شامل میشود که به این نتیجه رسیدند که پروژه اخوانی بیفایده بوده و گرایش به اخوانالمسلمین هیچ سودی برایشان نخواهد داشت. از همین روی، آنها تصمیم نهایی به جدایی از اخوان گرفتند. نکته حائز اهمیت در این زمینه، آن است که در نمونه اول، کار جداشدگانِ اخوانی با جمعیت اخوانالمسلمین با جداییِ نهایی آنها از این جمعیت تمام نمیشود. علت هم آن است که بخشی از این افراد جداشده در محافل و جلسات دوستانه و یا حتی در رسانهها و شبکههای اجتماعی لب به انتقاد از پروژه اخوانالمسلمین باز میکنند. حتی در رابطه با برخی از آنها ممکن است کار به جایی برسد که اقدام به انتشار آثاری مینمایند تا نشان دهند به طور کامل از این پروژه [اخوانی] بُریدهاند. در نمونه اول، اکثر اوقات با دیدگاههایی [تند] مواجه میشویم که حتی در نگاشتههای نقادانه علیه پروژه اخوانی که توسط پژوهشگرانی که در خارج از دایره اخوان به رشته تحریر درآمدهاند، دیده میشود. علت این نگرش نقادانه نسبت به پروژه اخوان توسط جداشدگانِ نمونه اول، به دو عامل بازمیگردد. اول اینکه این افراد به طور کامل و به صورت نهایی از اخوانالمسلمین جدا شدند و بدینترتیب، دیگر هیچ نوع ارتباطی میان آنها با این جمعیت وجود ندارد. دوم اینکه دارای یک احساسِ نقادانه فراگیر هستند و میخواهند خود را از تأثیرپذیری از گفتمان ایدئولوژیکِ اخوان مبرّا نشان دهند.
ازجمله افرادی که در زمره جداشدگانِ نمونه اول وجود دارند، میتوان به «ثروت الخرباوی» با تابعیت مصری، «فرید الأنصاری» با تابعیت مغربی و «محمد لویزی» با تابعیت فرانسوی و اصالت مغربی، اشاره کرد. در رابطه با «ثروت الخرباوی» باید گفت که وی در سال 2002 از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شد. او دو کتاب در خصوص جمعیت اخوانالمسلمین به رشته تحریر درآورده است که هریک از آنها به یک مرجع در زمینه تحقیقات و پژوهشها پیرامون این جمعیت تبدیل شده است. تمامی پژوهشگرانی که در زمینه تحقیق درباره پروژه اخوان در مصر و دیگر کشورهای منطقه فعالیت میکنند، لازم است با این دو اثر آشنا شوند. کتاب اول «قلب اخوان؛ دادگاههای تفتیشِ جمعیت» و کتاب دوم «اسرار پنهان جمعیت اخوانالمسلمین» نام دارد. شاید نگاشتهای که «الخرباوی» در ابتدای کتاب «قلب اخوان» آورده است، نشاندهنده عمق تجدیدنظر وی در تجربههایی است که پیشتر با اخوانالمسلمین سپری کرده است. او در ابتدای کتاب خود نوشته است: «این کتاب، ارزشمندترین چیزی است که دارم، زیرا در آن به تشریح تجربه انسانی و فکری خود با جمعیت اخوانالمسلمین پرداختهام؛ تجربهای که البته آن را کنار گذاشتم و از آن خارج شدم. من این کتاب را به مصر تقدیم میکنم». در رابطه با «فرید الأنصاری» مغربی نیز باید گفت که او یک کتاب در نقد پروژه اخوانالمسلمین به رشته تحریر درآورد. او با چاپ کتاب خود تحت عنوان «بیاخلاقیِ سیاسی و جنبش اسلامی در مغرب» به انتقاد از جمعیت اخوانالمسلمین پرداخت و توانست با همین کتاب در نزد کسانی که تحولات اخوان را پیگیری میکردند، شهرت یابد. پس از آن، «فرید الأنصاری» 3 کتاب دیگر را چاپ کرد و در آنها به صورت کاملا صریح، واضح و آشکار به نقد اخوانالمسلمین مبادرت ورزید. ازجمله آنها میتوان به کتاب «اشتباهات ششگانه جنبش اسلامی» در مغرب اشاره کرد. انتشار 3 کتاب در نقد جمعیت اخوانالمسلمین و پروژه آن انتقادات وسیعی از سوی برخی منتسبان به این جمعیت را به دنبال داشت. بیشترین انتقادات علیه کتاب «اشتباهات ششگانه جنبش اسلامی در مغرب» انجام شد. به عنوان نمونه، «احمد الریسونی» مبلغ اخوانی که در آن زمان رئیس جنبش «توحید و اصلاح» بود به یکی از منتقدان اصلی «الأنصاری» و کتابهایش تبدیل شد. اینجا تفاوت میان دو گروه از اسلامگرایان کاملا واضح و روشن میشود؛ گروهی که به صورت واقعی و نهایی، چه از لحاظ ایدئولوژیک و چه از لحاظ سازمانی، از جنبش اخوانالمسلمین جدا شدند و گروهی که تنها در ظاهر ادعای این جدایی را مطرح کردند. «فرید الأنصاری» در زمره کسانی است که در عرصه عمل ثابت کرد روابط ایدئولوژیک و سازمانی خود با اخوان را به طور کامل و نهایی قطع کرده است. همین رویکرد «الأنصاری» موجب شد تا انتقادات شدیدی علیه او مطرح شود. البته در کنار «الأنصاری» افراد و شخصیتهای دیگری نیز بودند که در مسیر وی گام برداشتند. به عنوان مثال، «عمر العمری» فعال رسانهایِ مغرب با انتشار یک رُمان تحت عنوان «اسلامگرا بودم» درست در همان مسیری گام برداشت که «فرید الأنصاری» در آن قدم گذاشته بود.
اکنون نوبت به «محمد لویزی» میرسد. او نیز درست مانند «الخرباوی» و «الأنصاری» سلسله کتابهایی را در نقد جمعیت اخوانالمسلمین به رشته تحریر درآورد. او در کتاب اول خود به تشریح تجربهاش با اخوانالمسلمین و چرایی جدایی از این جمعیت و پروژه آن میپردازد. «چرا از اخوانالمسلمین جدا شدم» نامی است که «لویزی» برای کتاب اول خود انتخاب کرد. او در این کتاب به مسیری که در نهایت به اتخاذ تصمیم جدایی از جمعیت اخوانالمسلمین منجر شد، اشاره میکند. البته «لویزی» کتابهای دیگری را نیز به رشته تحریر درآورد که ازجمله آنها میتوان به کتاب «ندایی به خاطر اسلام و نه سیاست» و نیز کتاب «رهایی اسلام از اسلامگرایی» اشاره کرد.
گفتمان «ثروت الخرباوی» مصری، «فرید الأنصاری» مغربی، «محمد لویزی» فرانسوی و نیز دیگر افراد و شخصیتهایی که مسیر جدایی از پروژه اخوانی را برگزیدند دارای نقاط اشتراکی است. ازجمله مهمترین و برجستهترین نقاط اشتراک میان گفتمان شخصیتهای مذکور، قائل بودن آنها به «وسعتِ اسلام و بسته نبودن دایره آن» است. در همین ارتباط، «الخرباوی» به صورت آشکار در کتابهای خود اعلام کرد که باید اسلام را دوباره کشف کنیم. ما در نگاشتههای «الخرباوی» مصری میخوانیم: «جای هیچ شک و تردیدی وجود ندارد که ماه رمضان باعث شد تا در افکار خود تجدیدنظر کنم. این ماه مبارک به من قدرتی معنوی داد تا بتوانم گستردگی دامنه اسلام و بسته بودن فضایِ سازمان را درک کنم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که یک سازمان با دایرهای بسته هرچقدر هم که قدرتمند باشد، نمیتواند وسعت اسلام را در خود جای دهد. در این میان، کسانی هم که برای وارد کردن اسلام در سازمان تلاش میکنند در حقیقت مشغول اقدامِ بیهودهای هستند. بدونِ تردید، این افراد اسلام را نمیشناسند و به صورت تعمّدی یا غیر تعمّدی، اسلام و سازمان را با یکدیگر درمیآمیزند». «عمر العمری» مغربی نیز در کتاب خود تحت عنوان «اسلامگرا بودم» درست از همین مضامین استفاده کرده است. به عنوان نمونه، او در بخشی از کتاب خود آورده است: «پروردگارا، من بسیار پشیمان هستم که خود را اسلامگرا نامیدم درحالی که تو مرا مسلمان خواندهای». افزون بر آنچه که گفته شد، این شخصیتها یک نقطه اشتراک دیگر نیز با هم دارند و آن، این است که پس از جداییشان از پروژه اخوانی سؤالاتی را مطرح کردند که تا پیش از جدایی قادر به طرحشان نبودند. البته آنها به دلیل پایبندیِ ایدئولوژیک به اخوانالمسلمین از طرح این سؤالات اجتناب میکردند. آنها حتی در راستای جستجوی پاسخ سؤالاتشان به انتشار کتابها و مقالات مبادرت ورزیدند. این درحالی است که در زمان عضویتشان در اخوانالمسلمین، برای انتشار هر نوع مقاله یا کتاب باید از رهبران جمعیت مجوز دریافت میکردند.
2ـ جدایی ایدئولوژیک از اخوانالمسلمین همراه با تداوم وابستگی سازمانی
نمونه دیگر در خصوص افراد جداشده از جمعیت اخوانالمسلمین کسانی هستند که از لحاظ ایدئولوژیک این جمعیت را رها کردند اما از لحاظ سازمانی همچنان به آن وابسته ماندند. ما در مغرب با چنین شخصیتهایی مواجه شدیم. البته برخی از کسانی که در این چارچوب قرار میگیرند، تلاش میکنند وابستگی سازمانی خود به جمعیت اخوانالمسلمین را مخفی کنند تا توجه دیگران به آنها جلب نشود. پس از حوادث و رویدادهای موسوم به «هرج و مرج خلّاقانه» در مغرب طی سال 2011 مشخص شد که برخی از اعضای جنبش «توحید و اصلاح» شاخه تبلیغی حزب «عدالت و توسعه» (نسخه مغربیِ جمعیت اخوانالمسلمین) علیرغم جدایی ایدئولوژیک از اخوانیها، به منظور مشارکت در انتخابات، به حضور سازمانیشان در جمعیت اخوانالمسلمین ادامه دادند. این همان چیزی است که در نزد اعضای مدرسه اخوانی «آگادیر» نیز مشاهده کردیم. در خصوص مدرسه «آگادیر» باید گفت که این مدرسه یک نهاد اسلامیِ مغربی است؛ نهادی که صدها جوان اسلامگرا در مغرب از منطقه «آگادیر» [در جنوب مغرب] از اوایل دهه 90 قرن گذشته در آن به فراگیری ادبیات اسلامیِ متفاوت از ادبیاتِ اخوان پرداختند. رهبران جنبش «توحید و اصلاح» با این افراد [مغربیهایِ تربیت شده در مدرسه آگادیر] به مشکل خوردند و خواستار فاصله گرفتن همگان از ادبیاتِ آنها شدند. «احمد الریسونی» که در آن زمان رئیس جنبش «توحید و اصلاح» بود صراحتا علیه افراد مذکور موضعگیری کرد.
نکته قابل تأمل این است که اغلب اعضای این مدرسه یعنی مدرسه «آگادیر» چه از لحاظ سازمانی و چه از لحاظ ایدئولوژیک از جمعیت اخوانالمسلمین فاصله گرفتند. ما در خصوص بسیاری از شخصیتها این مسئله را مشاهده کردیم. شاید بتوان از «مصطفی تاج الدین» به عنوان یکی از برجستهترین اعضای مدرسه اشاره کرد که از اخوانیها فاصله گرفت. او در نهایت وارد مسیر نقدِ پروژه اخوانی شد و هماکنون نیز به همین مسیر ادامه میدهد. در این میان، اعضای دیگری نیز در مدرسه «آگادیر» دیده میشوند که پس از جدایی از اخوانالمسلمین، بار دیگر به این جمعیت بازگشتند. هدف آنها از بازگشت سازمانیِ مجدد به جمعیت اخوانالمسلمین، مشارکت در انتخابات بود. در همین راستا، این شخصیتها نام خود را در برخی لیستهای انتخاباتی در مغرب قرار دادند. ازجمله آنها میتوان به «ابراهیم بوغضن» اشاره کرد که در سال 2015 خود را به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات شهرداری معرفی کرد. او در نهایت موفق به تصاحب کرسی ریاست شهرداری شهر «تیزنیت» در جنوب مغرب شد. برخی از این افراد به دلیل تجدیدنظر در افکار سابقشان و برخی دیگر به منظور کسب دستاوردهای سیاسی، راهکار بازگشت به سازمان اخوانالمسلمین را انتخاب کردند. به عنوان نمونه، این بازگشتها عمدتا پس از پیروزی حزب «عدالت و توسعه» (همراه با هستههای اخوانیاش) در انتخابات شهرداری و پارلمانی، اتفاق افتاد. این پیروزی موجب شد تا امتیازات مادی و معنوی فراوانی عایدِ جنبش «توحید و اصلاح» که یکی از هستههای «عدالت و توسعه» به شمار میرود، بشود. به طور کلی باید گفت که شخصیتهای نمونه دوم [حالت جدایی ایدئولوژیک از اخوان همراه با تداوم وابستگی سازمانی] در اقلیت هستند، زیرا تحقیقات و پژوهشهای ما نشان میدهد که شخصیتهای نمونه سوم ـ که در ادامه به آن اشاره میکنیم ـ در کشورهای جهان عرب ظهور و بروز بیشتری دارند.
3ـ جداییِ سازمانی از اخوانالمسلمین همراه با تداوم وابستگی ایدئولوژیک
نمونه سوم دربردارنده افرادی است که از لحاظ سازمانی از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شدند اما از لحاظ ایدئولوژیک همچنان به آن وابسته باقی ماندند. بسیاری از اعضای جداشده از جمعیت اخوانالمسلمین [اخوانیهای سابق] در این زمره قرار میگیرند. جداشدگانِ حالت سوم عمدتا از طریق فضای مجازی با اعضای کنونی جمعیت اخوانالمسلمین ارتباط برقرار میکنند و این یکی از وجوه تمایز آنها با دیگر جداشدگان است. در واقع، این دسته از اخوانیها همچنان تحت تأثیر ایدئولوژیِ اخوانالمسلمین قرار دارند؛ هرچند که از تشکیلاتِ این جمعیت جدا شدهاند.
بسیار سخت است که بخواهیم تعداد مثالهای مرتبط با نمونه سوم را برشماریم، زیرا همانطور که پیشتر اشاره شد، بیشترین تعداد از اخوانیهای سابق جزو همین دسته هستند. در همین راستا، کافی است که به برخی اقداماتی که هوادارانِ مشروع اخوانی انجام دادهاند، اشاره کنیم. به عنوان نمونه، برخی طرفداران اخوان در ماه رمضان سال 2021 اقدام به ساخت و پخش دو سریال به نامهای «اختیار» و «قاهره ـ کابل» کردند. در این سریالها دو دسته از اخوانیها با یکدیگر مقایسه شدند. دسته اول، کسانی بودند که همچنان در اخوانالمسلمین عضویت داشتند و دسته دوم نیز افرادی بودند که ادعا میکردند دیگر اخوانی نیستند اما همچنان جزئی از پروژه اخوان بودند. دسته دوم در واقع همان افرادی هستند که ذیل نمونه سوم [جداشدگانِ سازمانی از اخوانالمسلمین همراه با تداوم وابستگی ایدئولوژیک] قرار میگیرند. در واقع، در نمونه سوم افرادی جای دارند که علیرغم ادعایشان مبنی بر عدم همکاری با جمعیت اخوانالمسلمین، همچنان با این جمعیت در ارتباط هستند. بر اساس آنچه که گفته شد، در نمونه سوم ما شاهد جدایی ایدئولوژیکِ افراد از اخوانالمسلمین نیستیم. بنابراین، جدایی یک فردِ متدیّن اسلامگرا از جمعیت اخوانالمسلمین لزوما بدین معنا نیست که او از لحاظ ایدئولوژیک دیگر تحت تأثیر این جریان نیست.
اگر بخواهیم از شخصیتهایی نام ببریم که ذیل نمونه سوم قرار میگیرند، باید به «رشید لحلو» اشاره کنیم. او یک شخصیت فرانسویِ مغربیالأصل است. وی کتابی را به رشته تحریر درآورده و در آن از تجربه خود با جمعیت اخوانالمسلمین سخن گفته است. نگاهی هرچند گذرا به کتاب این شخصیت مغربیالأصل نشان میدهد که وی از شماری از شخصیتهای اخوانی به عنوان شخصیتهای بارز و برجسته یاد کرده است. «حسن الترابی» سودانی و «راشد الغنوشی» تونسی دو تَن از افرادی هستند که «رشید لحلو» در کتاب خود از آنها یاد کرده و هیچ نامی از شخصیتهای دینی از «الازهر» و یا دیگر نهادها و مؤسسات دینی به میان نیاورده است. حال سؤال اینجاست که چرا «لحلو» که از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شده است، باید در کتاب خود از شخصیتهای این جمعیت به نیکی یاد نماید؟ پاسخ کاملا واضح است. علت این است که وی همچنان تحت تأثیر ایدئولوژی اخوانالمسلمین قرار دارد و از این ایدئولوژی رها نشده است. آنچه که اشاره شد تنها یک نمونه از شخصیتهایی بود که همچنان به اخوانالمسلمین وابستگی ایدئولوژیک دارند. این درحالی است که شخصیتها و نهادهای بسیارِ دیگری نیز هستند که ادعاء میکنند از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شدهاند اما همچنان از لحاظ ایدئولوژیک به آن وابسته هستند. در فرانسه شمار زیادی از شخصیتها و تعداد بسیاری از نهادها ذیلِ نمونه سوم [وابستگی ایدئولوژیک به اخوان] قرار دارند. اغلب این نهادها و مؤسسات در زمینه مربوط به «اسلامهراسی» فعالیت میکنند. به عنوان مثال، مهمترین انجمن اسلامی ـ فرانسوی تحت عنوان «انجمن ضدِ اسلامهراسی» به اخوانالمسلمین وابسته است. و مقامات فرانسوی این انجمن را در اواخر سال 2020 منحل کردند. این اتفاق پس از آن افتاد که «امانوئل ماکرون» رئیسجمهور فرانسه در روز 2 اکتبر سال 2020 از پدیده «جدایی طلبی اسلامی» سخن گفت و بر لزوم مقابله با آن تأکید کرد.
در همین حال، «سمیر امغار» پژوهشگر عربزبان در کتاب خود تحت عنوان «اسلامِ مبارز در اروپا» به بررسی عملکرد جمعیت اخوانالمسلمین پرداخته است. وی در این خصوص میگوید: «ما در صفوف اخوانیها در فرانسه شاهد دو دسته اصلی و اساسی هستیم؛ دسته اول، کسانی هستند که به پروژه اخوانی وفادار هستند. این افراد تلاش میکنند در جمعیت اخوانالمسلمین باقی بمانند اما در عین حال، ساختارِ سازمانی آن را نقد میکنند. دسته دوم، افرادی هستند که از اخوانالمسلمین جدا شده و سازمانهای موازیِ دیگری را تأسیس میکنند. با اینحال، این افراد همچنان به ایدئولوژی اخوانالمسلمین وابسته باقی میمانند. تمامی مثالهایی که بدان اشاره شد، به وضوح نشان میدهند که شمار افراد و مؤسساتی که ذیل نمونه سوم [وابستگی ایدئولوژیک به اخوان] قرار میگیرند، زیاد است. علاوه بر افراد و شخصیتها، نهادها و مؤسساتی نیز هستند که در زمره نمونه سوم قلمداد میشوند. به عنوان نمونه میتوان به نهادهای پژوهشی عربی اشاره کرد که طی 10 سال اخیر تأسیس شدند. هرچند که این مراکز، تبعیت خود از جمعیت اخوانالمسلمین را علنی نمیکنند اما جملگیِ آنها از پژوهشگرانِ دارایِ گرایش اخوانی بهرهبرداری مینمایند. «مرکز نماء للدراسات و البحوث»، «مرکز نهوض للدراسات و البحوث» و «منتدی العلاقات العربیه و الدولیه» (1) نمونههایی از این مراکز هستند. در همین حال، در مجلات و نشریهها نیز شاهد ایدئولوژی اخوانالمسلمین هستیم. به عنوان مثال، باید به نشریه «أواصر» اشاره کرد که نمیتوان آن را به دور از ایدئولوژی اخوانالمسلمین قلمداد کرد.
افرادِ ذیلِ نمونه سوم علیرغم ادعایشان مبنی بر جدایی از اخوان، همچنان در سایه ایدئولوژی آن زندگی میکنند. البته رها شدن آنها از بندِ ایدئولوژی اخوان نیاز به زمان دارد. یک متدیّنِ اسلامگرا برای اینکه بتواند خود را از ایدئولوژی اخوانی رهایی بخشد باید یک مرحله انتقالی را سپری کند. تا زمانی که این افراد گفتمان و ایدئولوژی اخوانالمسلمین را داشته باشند، اخوانیها از آنها در منازعات با دولت [مصر] استفاده خواهند کرد. بر این اساس، افرادِ ذیل نمونه سوم [وابستگانِ ایدئولوژیک به اخوان] باید بدانند در صورتی که به صورت مستقیم نسبت به انتقاد از اخوانالمسلمین اقدام نکنند، رهبران این جمعیت از خدمات آنها نهایت بهرهبرداری را خواهد داشت.
4ـ جداییِ ایدئولوژیک و سازمانی از اخوانالمسلمین به صورت غیر واقعی
افرادِ ذیلِ نمونه چهارم آن دسته از متدینینِ اسلامگرایی هستند که مدعیِ جدایی سازمانی و ایدئولوژیک از اخوانالمسلمیناند اما در عرصه عمل، چنین چیزی قابل مشاهده نیست. در واقع، میتوان گفت آنچه که اخوانیهایِ نمونه چهارم را از دیگران متمایز میسازد، اقدامشان در متوسل شدن به «تقیّه» است. این بدان معناست که آنها به صورت لفظی به گونهای سخن میگویند که در عمل، به گونهای دیگر رفتار میکنند. یک متدیّن اسلامگرا شاید در میان مردم ادعاء کند که از پروژه اخوانالمسلمین فاصله گرفته و از آن جدا شده است اما در عرصه عمل همچنان عضوی از این جمعیت بوده و تحت تأثیر ایدئولوژی آن قرار دارد. بر اساس توضیحاتی که داده شد، نمیتوان چنین پدیدهای را جدایِ از تقیّه کردنِ بخشی از پیروان جمعیت اخوانالمسلمین دانست. شاید یکی از دلایلی که موجب شده تا در کلام و عمل افرادِ نمونه چهارم نوعی دوگانگی دیده شود، تأثیر بسزایِ ادبیاتِ ایدئولوژیک اخوانی بر روی آنها است ؛ حال تفاوتی ندارد که این ادبیات، متعلق به «حسن البنا»، «ابو الاعلی المودودی» و یا حتی «سید قطب» و دیگران باشد. از همین روی، برای متدیّنِ اسلامگرایی که با این گفتمان تربیت شده و پرورش یافته است، بسیار سخت است که بتواند به راحتی از پروژه اخوانی جدا شود. به همین دلیل است که افرادِ نمونه چهارم هرچند که در مقام حرف و سخن از جدایی خود از اخوانالمسلمین سخن میگویند اما در عمل نمیتوانند به راحتی از اخوان جدا شوند. این افراد زمانی که افکار دینیِ شاذ و استثنائی خود را در تقابل با فرهنگها، ارزشها و باورهای ملتهای جهان عرب و جهان اسلام میبینند، چارهای جز تقیّه کردن نمییابند، چراکه اساسا جداییِ عملی از جمعیت اخوانالمسلمین برایشان سخت است. بنابراین، آنها در خفا به گفتمان اخوانالمسلمین پایبند میمانند و از آن دفاع میکنند اما به صورت علنی مدعی جدایی از این جمعیت میشوند.
پایان
در سایه تقسیمبندیِ ارائهشده در طول مقاله، میتوان به طور خلاصه به موارد ذیل اشاره کرد؛
1ـ زمانی که از «اخوانیهای سابق» سخن به میان میآید، هیچگاه نمیتوان یک تصویرِ روتین و یکنواخت از آنها را ارائه کرد. علت این مسئله هم آن است که در رابطه با اخوانیهای سابق حداقل 4 قشر مختلف در پژوهشهای میدانی مشاهده شده است. طبیعی است که هریک از اقشارِ شناساییشده ویژگیهای خاصّ و متفاوتِ خود را دارند؛ هرچند که همه آنها دارای مرجعیتِ اخوانی هستند.
2ـ در بررسی نمونههای مختلف از اخوانیهای سابق مشخص شد که همواره باید دو عامل اصلی و اساسی در رابطه با آنها را مد نظر داشته باشیم؛ عامل اول، میزان تأثیر تربیتِ ایدئولوژیک بر روی فردِ اخوانی و عامل دوم، مدتزمانی که یک اخوانی در جمعیت اخوانالمسلمین عضویت داشته است. نتیجه اینکه هرچقدر که یک اخوانی بیشتر از ایدئولوژی اخوانالمسلمین تأثیر پذیرفته باشد و یا هرچقدر که زمان بیشتری را در عضویت این جمعیت بوده باشد، بنابراین جدایی او از اخوان به همان میزان سخت خواهد بود.
3ـ همانطور که در طول مقاله اشاره شد ما در نمونه سوم از اخوانیهای سابق با کسانی مواجه هستیم که ادعا میکنند از جمعیت اخوانالمسلمین جدا شدهاند اما با این حال، آنها همچنان تحت تأثیر ایدئولوژی اخوان قرار دارند. این بدان معناست که ما حتی در خارج از سازمان اخوانالمسلمین نیز با یک گفتمانِ اخوانی مواجه هستیم. این همان مسئلهای است که کمتر بدان توجه میشود. زمانی که مخاطب با واژه «اخوانیهای سابق» مواجه میشود، در وهله اول تصور میکند که مقصود، افرادی هستند که دیگر هیچ فعالیتی در اخوانالمسلمین ندارند. این درحالی است که چنین تصور، صحیح نیست، زیرا در میان اخوانیهای سابق کسانی هستند که علیرغم ادعایشان مبنی بر جدایی، مواضع عملی و سیاسیشان تفاوتی با مواضع اخوانیها ندارد، گویی که ما با «اعضایِ ذخیره» مواجه هستیم؛ اعضایی که از خارج [از سازمان اخوانالمسلمین] به پروژه اخوان خدمت میکنند.
1)در مجموعه اندیشکده های جهان عرب این موارد در پایگاه شعوبا بررسی می شوند