درباره نگاه عبدالوهاب المسیری به فمنیسم؛ این مونثمحوری است نه جنبش زنان!
لیلی الرفاعی – الجزیره
ترجمه: رامین حسین آبادیان
تا اواخر دهه ۶۰ میلادی انسان با انسانیتِ خود به عنوان یک مرجع محسوب میشد. علت این مسأله هم آن بود که حدود و ثغوری میان انسان و طبیعت وجود داشت و انسان، در حقیقت همان «مرجعیتِ مرکزی» بود. با اینحال، از اواخر دهه ۶۰ میلادی به بعد روند بهرهبرداری مادّی از انسان به تدریج کلید خورد و اینبار، ساختار جامعه و انسان در چارچوب معیارهای مادی و اقتصادی تشکیل شد. این چیزی است که «عبدالوهاب المسیری» اندیشمند مصری بدان اعتقاد دارد.
این اندیشمند مصری معتقد است که بهرهبرداری از انسان در چارچوب معیارهای مادّی باعث شد تا انسان از متن به حاشیه برود و رفته رفته از مرکزیتِ جایگاه خود دور شود. به گفته عبدالوهاب المسیری، انسان به تدریج از جایگاه خود دور شد و أشیاء و کالاها جای او را گرفتند. به اعتقاد المسیری، این رویکرد و گرایش مادّیگرایانه دامنه گستردهتری پیدا کرد؛ تا جایی که ابعاد و جوانب مختلف زندگی را نیز در بر گرفت. این روند آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه هرآنچه که از لحاظ اقتصادی و مادّی، سود و منفعت داشت به یک ارزش در جامعه تبدیل شد. بنابراین، این باور در جامعه ایجاد شد که این «پاداش مالی» است که ارزش هر کار و اقدامی از سوی انسان را مشخص میکند. بدیهی است که در ساختار چنین جامعهای، فعالیتی نظر «انجام وظایف مادرانه در قبال فرزندان» به یک کار بیارزش تبدیل میشود، چراکه در ازای آن هیچگونه «پاداش مالی» وجود ندارد. به طور کلی، در ساختار مادیگرایانه، هر کاری که پاداش مالی به دنبال نداشته باشد، فاقد هرگونه ارزش است.
بر اساس آنچه که گفته شد، مفهوم مذکور [ارزشگذاری مادی بر روی فعالیتهای انسانها] در گذشتهای نهچندان دور در ضمیر ناخودآگاه زنان نفوذ کرد. لذا فضایی شکل گرفت که اگر از زنان در رابطه با نوع فعالیت و یا شغلشان سؤال میشد، خجالتزده میشدند و در پاسخ میگفتند: «ما کار و فعالیت خاصی نداریم؛ تنها در خانه مینشینیم». زمانی که یک انقلاب اطلاعاتی ایجاد شد و شاهد رشد غیرسازمانیافته و غیربرنامهریزیشده شبکههای ارتباط جمعی بودیم، مشدهده کردیم که این تفکر، رویکرد و گرایشِ نامناسب تأثیر منفی زیادی بر روی زنان خانهدار گذاشت؛ زنانی که در اهتمام به کارهای مربوط به خود در منزل مشقتهای زیادی را متحمل میشدند. پس از گسترش فعالیتها در شبکههای اجتماعی، اینگونه القاء شد که کارهای زنان در منازل فاقد هرگونه ارزش است، زیرا در قبال این فعالیتها هیچ دستمزد مادّی وجود ندارد.
بدینترتیب، انسان از جایگاه مرکزی خود که همواره مستقل از طبیعت بود فاصل گرفت و به انسانِ مادیگرایِ متحدِ با طبیعت و ادغامشده در آن، تبدیل شد؛ به گونهای که رفته رفته ارزش خود را از اشیاء و مادیات دریافت کرد. در عرصه مربوط به زنان، این تغییر و تحول در جامعه در ظهور و بروز «فمنیسم» متجلی شد. عبدالوهاب المسیری از این جنبش تحت عنوان «جنبشِ مؤنثمحور» یاد میکند و آن را به عنوان «جنبش زنان» به رسمیت نمیشناسد. «جنبش مؤنثمحور» همان چیزی است که از آن تحت عنوان «فمنیسم» یاد میشود. با این حال، المسیری معتقد است که اصطلاح «فمنیسم» دربردارنده مفاهیم و معانی پنهان و متعدد «جنبشِ مؤنثمحور» نیست.
دوگانه مرد و زن و مرکزیتِ واحد
عبدالوهاب المسیری میگوید که طبق رویکرد «جنبشِ مؤنثمحور» تفاوتهای عمیقی میان زنان و مردان وجود دارد. او معتقد است که جنبش مذکور دوگانه «مَن زن هستم و دیگری مَرد» را مطرح میکند و به وجود هیچ مرجعیت مشترکی در میان زنان و مردان قائل نیست؛ گویی که هیچ جوهرِ انسانیِ فراگیری به صورت مشترک در آنها وجود ندارد. بدینترتیب، زنان تلاش میکنند خود را به صورت مستقل در مرکز قرار دهند. آنها بر اساس تعریفی که از «جنبش مؤنثمحور» دارند، خود را خارج از هرگونه چارچوب اجتماعی میبینند؛ گویی که در مبارزهای تاریخی و ابدی با مَرد به سَر میبرند. بر این اساس، «جنبش زنان» به تدریج به جنبشی تبدیل شد که؛
ــ دیگر همچون گذشته در اندیشه حقوق اجتماعی و انسانی زنان نبود و تنها به سمت اندیشه هویتِ خود به حرکت در آمد.
ــ «جنبش زنان» به مرور زمان به جنبشی تبدیل شد که تمامی تعریفات و توصیفات از مفاهیم مختلف در حوزه زنان را دستخوش تغییر ساخت و تمامی نظریات و دیدگاههای خود را بر مبنای «دوگانه زن و مَرد» بنیان نهاد.
ــ «جنبش زنان» در نهایت خود را به «جنبش مؤنثمحور» تبدیل کرد؛ جنبشی که معتقد است تاریخ تمدن بشری در نبرد و مبارزه میان «زن و مَرد» و نیز تلاش زنان برای آزادی از هیمنه مَرد خلاصه میشود.
عبدالوهاب المسیری معتقد است که «جنبش مؤنثمحور» یک برنامه تحولگرایانه را دنبال میکند که بر اساس آن خواستار بازسازی مجدد تاریخ و طبیعت بشری است. برخی از بیمارستانها در ایالات متحده آمریکا دورههای آموزشیای را برای مردان برگزار میکنند و طی این دورهها، کیسههای پلاستیکی را به شکم مَردان میبندند. مردان در چنین حالتی، لرزشهای معینی را احساس میکنند که در نهایت احساس مشابهی نظیر آنچه را که همسرانشان در دوران بارداری دارند، تجربه میکنند. چرا چنین کاری در بیمارستانهای ایالات متحده آمریکا انجام میشود؟ علت آن است که «جنبشِ مؤنثمحور» قائل به این است که مَردان همچون زنان باردار نمیشوند و به همین دلیل قادر نیستند درد و رنجی را که زنان در هنگام بارداری متحمل میشوند، درک کنند و آن را با تمام وجود احساس کنند».
دیدگاهها و گرایشات «جنبشمؤنث محور» زمانی به فاجعه نزدیک میشود و به اوج خود میرسد که زنان بر اساس این دیدگاهها و گرایشات، به طور کامل به مَردان پشت میکنند و مسیر خود را از آنها جدا میسازند. در این دیدگاه، زنان قائل به مرجعیت خود هستند و مرجعیتی برای مَردان قائل نیستند. در این دیدگاه، زنان خود را مستقل از تمامی پدیدههای دیگر میدانند. لذا زنان هرگونه وجود جوهر انسانی مشترک میان خود و مَردان را قویا انکار میکنند.
تعریف زن در چارچوب مادیگرایی
پس از آنکه «زن» از یک انسان به موجودی مادّی تبدیل شد، آنگاه دیگر در چارچوب مادیگرایی قابل تعریف است و در ذات و ماهیت خود ارزشی ندارد. ارزش او تنها در چارچوب مادیگرایی است که مشخص میشود. در اینجا دیگر زنان به مبارزه با مَردان در تمامی ابعاد و جنبههای مختلف زندگی میپردازند و برای خود جایگاه مستقلی قائل هستند. این بدان معناست که دیگر خبری از جایگاه انسانیت در زنان نیست، چراکه آنها تنها به فکر اعتلای ارزشهای مادی میافتند و نه بازیابی جایگاه مرکزی و محوری خود در جامعه بشریت. به هر حال، وقتی سخن از واژه «زن» و مفاهیم آن مطرح میشود، در وهله اول مفاهیمی نظیر «مادر، همسر، خواهر» و… به ذهن خطور میکند. در واقع، مفهومی که ما در طول مدت زمان گذشته آن را «مادر» تلقی میکردیم، امروز به یک شخصیت مستقل تبدیل شده است و با مفهوم سابق خود هیچ ارتباطی ندارد. همین مسأله موجب میشود تا خطر «جنبش مؤنثمحور» بیش از هر زمان دیگر آشکار شده و نگرانیهای زیادی را ایجاد کند.
در همین ارتباط، دکتر «هبه رؤوف عزت» اندیشمند و متفکر مصری تأکید میکند: «زمانی که مفهوم مادری و همسری از یک زن ساقط میشود، میتوانیم ادعا کنیم که یک خانواده ساقط شده است. فقدان مفاهیم مذکور در زنان به معنای این است که آنها وجود یک جوهر انسانی مشترک در خود و مَردان را نمیپذیرند. در چنین شرایطی، هریک از زنان منافع و مصالح خاص خود را دنبال میکنند و در عینِ حال، رفته رفته به کتمان تمامی وجوه اشتراک خود با مردان میپردازند». از سوی دیگر، «علی عزت بگوویچ» اندیشمند مشهور بوسنیایی در گفتگویی پیرامون نقش مادرانه زنان تصریح میکند: «واقعیت این است که اگر نقش مادرانه را از زنان بگیریم، دیگر چیزی باقی نمیماند، زیرا اساسا هیچ پست و مقام و جایگاه دیگری با این جایگاه [جایگاه مادری] برابری نمیکند. در این شرایط، شاهد فروپاشی خانواده خواهیم بود. دعوت به آزادی جنسیتی، آزادی اجتماعی و رهایی از چارچوب دین و اخلاق، نتیجهای جز فروپاشی ارزشهای خانوادگی به دنبال نخواهد داشت».
از سوی دیگر،، اوج ایدئولوژی «جنبشمؤنثمحور» زمانی قابل مشاهده است که میبینیم هواداران آن میگویند که در رابطه با خطاب قرار دادن «الله» نباید از ضمیر مفرد مذکر و یا ضمیر مفرد مؤنث استفاده کرد، چراکه چنین چیزی موجب جانبداری از مَردان و یا زنان میشود. آنها معتقدند که یاد کردن از «الله» با ضمیر مفرد مذکر موجب ظلم به زنان میشود. حال سؤال این است که راه حل چیست؟ به نظر میرسد که راهحل را باید در ترجمههای اخیر کتاب «انجیل» جستجو کرد؛ جایی که کلمه «الله» به ۳ روش «it، She، He» ترجمه شده است تا نه جانبداری از زنان تلقی شود و نه جانبداری از مَردان!
عبدالوهاب المسیری جنبشهای «مؤنثمحور» و «صهیونیسم» را شبیه یکدیگر میداند و میگوید که آنها با یکدیگر مشترک هستند. به گفته این اندیشمند مصری، هر دو جنبش مذکور دارای روحیه استقلالخواهی هستند و دیگران را طرد میکنند. او میگوید که هر دو جنبش معتقدند که «من باید باشم و دیگری نباشد». المسیری همچنین عنوان میکند: «جنبش صهیونیسم چه ایدئولوژیای دارد؟ این جنبش وجود جوهر انسانی مشترک را انکار کرده و بشریت را به یهود و اغیار تقسیم میکند». این سخنان را کسی مطرح میکند که دایره المعارف «یهود، یهودیان و صهیونیسم» را به رشته تحریر درآورده است. این اثر او یکی از بزرگترین دایره المعارفهای عربی در قرن بیستم به شمار میرود.
راهکار چیست؟
عبدالوهاب المسیری معتقد است که بهترین راهکار برای جایگزینسازی جنبشهایی تحت عنوان «فمنیسم» و «مؤنثمحور» که در حقیقت تهدیدی برای جامعه محسوب میشوند، این است که قضایا و مسائل مربوط به زنان عربی مسلمان در چارچوب تاریخی و انسانی خود مورد بررسی قرار گیرند، زیرا مشکل زنان در نهایت مشکل انسانیت است که ابعاد و جنبههای خاص خود را دارد. از سوی دیگر، وی همچنین معتقد است که الگوهای معرفتی، ارزشی و اخلاقی جوامع مسلمان باید تغییر کرده و بر جوهر انسانی مشترک در میان همگان تأکید گردد. آنگاه است که ما میتوانیم از حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق خانوادهها و… به درستی سخن بگوییم. حقوق افراد در چارچوب حقوق خانواده است که مشخص میشود. در این شرایط، ما میتوانیم از ایدئولوژی «خودمحوری» عبور کنیم و حقوق افراد را در چارچوب خانواده مشخص نماییم. در این میان، جوامع اسلامی باید به ارتقاء نظام و سازوکارهای آموزشی خود بپردازند؛ به گونهای که زنان بتوانند بدون «درگیری درونی با خود بر سَر گرایش به علم و یا گرایش ذاتی به نقش مادرانه» به تحصیل علم و دانش بپردازند.
افزون بر آنچه که گفته شد، این اندیشمند و متفکر مصری معتقد است که باید تدبیری اندیشید تا از بار روانی ناشی از وظیفه سنگین مادریِ زنان کاسته شود و در عین حال، شرایطی فراهم شود تا آنها مجبور به انجام فعالیتهای فیزیکی سنگین در منزل نباشند. در کنار تمامی اینها، میبایست تحقیقات و پژوهشهای جدی و عمیقی پیرامون پدیده «آزادی زن در غرب» انجام شود تا در این تحقیقات و پژوهشها، بهرهبرداری مادی از زنان به طور کامل نمایان گردد. المسیری میگوید: «به جای سخن گفتن از آزادی زن، باید نگاهی به محیط پیرامونی خود بیندازیم و درک کنیم که بحران زنان جزئی از بحران انسان در عصر معاصر بوده که ناشی از سنگینی مسئولیتهای آن در خانواده است. لذا باید آموزشهایی برای مردان تدارک دیده شود تا برای ایفای نقش پدری در چارچوب خانواده از تجربه برخوردار گردند. در این شرایط، مردان هم میتوانند در پرورش کودکان و تربیت آنها به زنان کمک کنند و در عین حال، از نزدیک تلاشهای زنان در این زمینه را درک کنند». آنگونه که المسیری میگوید، راهکار حل و فصل مشکل زنان، شکلگیری «مؤنث و یا مذکرمحوری» در خانواده نیست، بلکه راهکار این است که هر دو نقش مکمل یکدیگر را ایفاء کنند و خانواده در مرکز قرار گیرد. این متفکر مصری بر این باور است که در چنین حالتی، احساس مظلومیت در زنان تا حدود زیادی کاهش پیدا میکند و مانع از آن میشود تا آنها به سمت «مؤنثمحوری» کشیده شوند.