علل شکل گیری جریانهای تکفیری در افغانستان و شبه قاره هند

نویسنده: محمدطاهر رفیعی (۱)
چکیده
جهان اسلام در دو قرن اخیر، و به ویژه چند دهه گذشته، شاهد شکل گیری و رشد جریانهای گوناگون با افکار متفاوت بوده است. افراطی گری تکفیری از بدترین و خطرناکترین رویدادهایی است که در این دوران به وجود آمده است. این درحالی است که تکفیر و کشتار بیجهت انسانها، نه با مبانی دینی اسلام سازگار است و نه رهبران دینی و علمای بزرگ اسلامی آن را تأیید میکنند. بنابراین، پی بردن به علل شکل گیری و گسترش چنین جریانهایی در منطقه، اهمیت زیادی دارد. نوشتار حاضر درصدد است ضمن شناسایی اجمالی مهمترین جریانهای تکفیری و افراطی افغانستان و شبه قاره هند، علل شکل گیری و رشد آنها را بررسی کند. به خصوص آن که امروزه شاهد گسترش اختلافات مذهبی، توسعه مدارس مذهبی و نیز تهاجمهای گسترده خارجی هستیم که این امور در پیدایش و تقویت جریانهای تفکیری بیتأثیر نیست.
مقدمه
پس از گسترش اسلام به افغانستان (در قرن اول هجری) و شبه قاره (از قرن چهارم به بعد)، در طول قرنهای طولانی، مسلمانان این مناطق با صلح و آرامش نسبی زندگی میکردند و غیر مسلمانان نیز تحت حاکمیت حاکمان مسلمان، زندگی نسبتاً آرامی داشتند. در این میان، ترویج مذهب حنفی، مکتب کلامی ماتریدی و عرفان و تصوف، بر تعامل بیشتر اهل سنت با دیگر مذاهب و نیز نحلههای غیر مسلمان منطقه کمک میکرد، اما حاکمیت اسلام و تثبیت مذهب خاص، به خصوص در سرزمین هزار ادیان هند، که نحلههای گوناگون اسلامی نیز به آن افزوده شده بود، نمیتوانست به دور از اعمال خشونت دینی و مذهبی صورت گیرد، چنان که حاکمان اسلامی نیز در مواردی، خشونتها و محدودیتهای زیادی را بر غیر مسلمانان و پیروان مذاهب دیگر اعمال میکردند. (۲)
همین امر، مشکلات فزایندهای برای آینده مسلمانان به وجود آورد، تا جایی که قرنها بعد با حضور استعمار انگلیس در شبه قاره هند از ۱۷۰۷ م. هم زمان با زوال حکومت اسلامی مغولان، غیر مسلمانان، به خصوص هندوها و سیکهای هند، در رویارویی مستقیم با مسلمانان هند قرار گرفتند. حمایت انگلیس از هندوها در کنار فعالیتهای ضداسلامی دیگر این کشور، باعث شد مسلمانان از ادارات دولتی اخراج و از صحنه سیاسی کنار گذاشته شوند و فعالیتهای اجتماعی آنان نیز کاملاً محدود شود. (۳) در پی این تحولات، مسلمانان با راه اندازی قیامهای مختلف تشکیل دادن احزاب سیاسی گوناگون و توسعه مدارس مذهبی، مبارزههای گستردهای علیه استعمار انگلیس و سیکها آغاز کردند که در نهایت به تجزیه شبه قاره هند و تأسیس کشور مستقل اسلامی پاکستان انجامید. گسترش مدارس مذهبی و اختلافات فکری حاکم در میان مسلمانان در فرآیند مبارزههای ضد استعماری آنان و تشدید آن پس از استقلال پاکستان، باعث به وجود آمدن مکتبها و گروههای مختلفی، از جمله مکتب دیوبندیه، بریلویه، جماعت اسلامی مودودی و جمعیت اهل حدیث میان اهل سنت شد. (۴)
تشدید اختلافات فکری و اعتقادی جریانهای فوق در کنار تحولات بعدی، مانند تشدید اختلافات هند و پاکستان بر سر منطقه مورد مناقشه کشمیر، جدایی بنگلادش از پاکستان، تحقق نیافتن کامل اهداف مورد نظر اسلام گرایان از استقلال پاکستان، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان و آغاز جهاد ضد کمونیستی (۱۳۵۸-۱۳۶۷ش.)، جنگهای داخلی نیروهای جهادی افغانستان (۱۳۶۷ ش. به بعد)، ظهور طالبان (۱۳۷۱ش.) و القاعده (در طول دوران جهاد و زمان طالبان) و آغاز جنگ جامعه بین المللی به رهبری آمریکا علیه این دو گروه (۱۳۸۰ ش.)، باعث گسترش افراطیگری شد که در نتیجه آن، گروههای تندروی جدیدی مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه، گروههای مختلف طالبان افغانستان و پاکستان، القاعده و برخی گروههای دیگر، اکثراً با ایدئولوژی واحد و حوزههای فعالیت مختلف به وجود آمدند یا تقویت شدند.
نوشتار حاضر درصدد است ضمن شناسایی بیشتر مهمترین گروههای تکفیری و تندروی معاصر در افغانستان و شبه قاره هند، محرکها و عوامل شکل گیری و تقویت آنها را با روش توصیفی مبتنی بر تحلیل تحولات منطقه و بر اساس اطلاعات کتاب خانهای، بررسی کند. تأکید بر عنوان تلفیقی «شبه قاره هند و افغانستان» نیز به این دلیل است که اهل سنت این مناطق و تحولات سیاسی – اجتماعی آنها در دو قرن اخیر، کاملاً با هم گره خوردهاند؛ به طوری که جریانهای اهل سنت، قطع نظر از خاستگاه اصلی آنان، در تمام آن مناطق نفوذ دارند.
مهمترین جریانهای تکفیری و تندروی منطقه
چنان که اشاره شد، تحولات سیاسی – اجتماعی دو قرن اخیر، به خصوص چند دهه گذشته شبه قاره هند و افغانستان، باعث ظهور جریانهای مختلف با رویکردهای گوناگون میان مسلمانان شد که برخی معتدل و آزادی خواه و شماری نیز تندرو و فرقه گرا هستند. تندروان، با برداشتهای سطحی خود از متون دینی، فضای همدلی و هم فکری مسلمانان را به سوی خشونتهای مذهبی در سایه تکفیر دیگران سوق میدادند، اما جریانهای اعتدال گرا، ضمن آن که به تعامل با دیگر مسلمانان تأکید داشتند، از رویکردهای تکفیری گروههای تندرو نیز شدیداً پرهیز میکردند.
در این میان، «بریلویه»، از جمله مکتبهای مهم معاصر است که احمدرضا خان بریلوی (۱۲۷۲-۱۳۴۰ق.) آن را در شهر رای بریلی هند، و با شعار مبارزه با افکار جریانهای دیگر، به خصوص «دیوبندیه» به وجود آورد. (۵) بریلویه از مکتب کلامی ماتریدی، مذهب فقهی حنفی، طریقه تصوف قادریه و سلسلههای دیگر تصوف پیروی میکند، اما با وجود این، متأسفانه تکفیر از ابزار اساسی برخی بریلویان در نقد دیدگاه مخالفان است و آنان افزون بر تکفیر و تفسیق ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و پیروان وهابی آنان، (۶) بسیاری از بزرگان دیوبندیه را نیز با انتساب به وهابیت (۷) یا دلایل دیگر، تکفیر میکنند. (۸) به تعبیر برخی نویسندگان، بریلویه در راستای مخالفت با دیوبندیه، جریانی تکفیری به راه انداخته بود (۹) و به گفته برخی دیوبندیان، اساساً تکفیر، شغل اصلی بریلویان است و با پرچم تکفیری که آنان برافراشتهاند، کمتر کسی از تیررس آنان در امان مانده است، (۱۰) تا جایی که آنان تمام دیوبندیان و بسیاری از بزرگان دیگر شبه قاره و نیز حاکمان سعودی و همه مسلمانان حجاز و زائران مکه و مدینه را تکفیر کردهاند. (۱۱) هم چنین دیوبندیان را در کنار وهابیت و «پنجپیریه» و برخی گروههای دیگر، کافر و مرتد و بدترین منافق خواندهاند و ذبیحه آنان را نجس و مردار و حرام میدانند (۱۲) و از بزرگان آن با عناوین اشقیاء بدبخت، مرتد، بیدین، بد مذهب، خبیث، فاجر، کافر، ملحد، کذاب، گمراه، ستمکار، جهنمی، گروه شیطان، ملعون، شیطان، زندیق، مکار، معاند حق، خارجی و امثال اینها، یاد میکنند. (۱۳) احمدرضاخان، محمد قاسم نانوتوی، بنیان گذار دیوبندیه را به اتهام انکار خاتمیت پیامبر (صلی الله علیه السلام و آله و سلم) و اشراف علی تهانوی را به اتهام انکار علم غیب نبی، کافر دانسته، با تعابیر زنندهای از آنها یاد کرده است. (۱۴) در موردی نیز، حدود سی صد عالم بریلوی، فتوای کفر و ارتداد دیوبندیها را به شرح زیر صادر کردند:
وهابیون دیوبندی به خاطر اهانت و هتک تمام اولیا و انبیا، حتی حضرت پیامبر اسلام و مخصوصاً ذات باری تعالی در عبادتهایشان، قطعاً مرتد و کافرند و کفر و ارتداد آنان به شدیدترین مرتبه رسیده است. اگر کسی ذرهای در کفریت و ارتداد آنان تردید کند، او خودش کافر و مرتد است. مسلمانان باید از آنان به طور کلی دوری گزینند. نه تنها پشت سر آنان نماز نخوانند، که حتی آنان را در صف جماعت خود و در داخل مساجد نیز راه ندهند. نه از ذبیحه آنها بخورند و نه در خوشی و غم آنان شرکت کنند، نه اجازه ورود در نزد خود دهند و نه به عیادت آنان روند. در تدفین و تکفینشان شرکت نکنند و در قبرستان مسلمین جای ندهند. باید با احتیاط کامل از آنان اجتناب کنند. (۱۵)
هر چند بسیاری از موارد تکفیر فوق از طریق دیوبندیان نقل شده است، اما بسیاری از استنادات آنها بر منابع بریلویان، قابل تأیید است.
در مجموع، تضادهای دیوبندیان و بریلویان بسیار شدید است که با وجود تلاشهای زیاد برای کاهش تنش و ایجاد هم فکری میان آنان، توفیقی در این زمینه به دست نیامده است. (۱۶) اختلاف آنان در بدعتهای عملی، به اختلافات سیاسی آنان نیز کشیده شده است، تا آن جا که هر دیدگاهی را که دیوبندیه تأیید میکرد، بریلویه به آن به دیده تردید مینگریست و آن را نمیپذیرفت (۱۷) که برخی از جزئیات آن، ذیل بحث «تأثیر دخالتهای خارجی در رشد اندیشه تکفیری» بیان میشود.
در مقابل، «دیوبندیه» که در فرآیند مبارزه مسلمانان هند با استعمار انگلیس به وجود آمد، (۱۸) بر اعتدال و وحدت مسلمانان تأکید میکند و بر همین اساس، در صدور حکم تکفیر سایر مسلمانان، حتی بریلویان، احتیاط میکنند و مدعیاند تا کفر قطعی کسی ثابت نشود، نمیتوان او را مشرک و کافر دانست، (۱۹) تا جایی که به بریلویان نیز تذکر میدهند که از عذاب قیامت بترسند و از تکفیر دیگران دست بردارند.
چگونه دیوبندیان کافرند، در حالی که هیچ یک از جریانها و چهرههای هندوی آنها را کافر ندانستهاند؟ (۲۰) اشرف علی تهانوی، در پاسخ به این پرسش که «بریلویه، دیوبندیها را تکفیر میکنند، آیا شما نیز آنها را کافر میدانید؟» گفته است ما نمیتوانیم دیگران را به صرف آن که ما را کافر میدانند، تکفیر کنیم، زیرا:
“تکفیر مسلمانان از دو حال خارج نیست: یا به حق است یا برخلاف حق. اگر کسی را که احتمال کافر بودنش وجود دارد، کافر ندانیم، ولی در حقیقت او کافر باشد، گناهی نکردهایم، اما بدترین گناه آن است که ما افرادی را تکفیر کنیم که آنها در حقیقت کافر نیستند… با صرف شبهه، کسی از ملت اسلام خارج نمیشود و ما عقاید آنها را توجیه و تأویل میکنیم، هر چند تأویلات دور از ذهن باشد، مگر آن که مانند قادیانیه، کفر آنها ثابت شود. (۲۱)”
در عین حال، با وجود مخالفت بسیاری از علمای دیوبند با تکفیر و کشتار مسلمانان، برخی از دیوبندیان، از جمله مولوی، سید محمد مرتضی دیوبندی، از احمدرضاخان بریلوی به کافر، دجال، میته حاضره، خارج از اسلام و غیره نام برده است. (۲۲) برخی اعضای جماعت تبلیغ دیوبندی نیز در سخنانی گفتهاند که بریلویه مشرک واقعی هستند. (۲۳) هم چنین، متأسفانه مهمترین گروههای تکفیری شبه قاره و افغانستان، از جمله سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره، از سوی افراد وابسته به مکتب دیوبندیه شکل گرفته است که از این جهت میتوان دیوبندیه را خاستگاه اصلی مهمترین جریانهای تکفیری منطقه دانست.
سپاه صحابه (SSP)، (۲۴) از گروههای افراطی و پرنفوذ فرقه گرای معاصر است که حقنواز جهنگوی (متولد ۱۹۵۲ م.)، از افراد وابسته به جمعیت علمای اسلام دیوبند، در ششم سپتامبر ۱۹۸۵ م. آن را در شهر جهنگ (۲۵) از توابع ایالت پنجاب پاکستان، به منظور مقابله با نفوذ ایران و دشمنی با شیعیان به وجود آورد. (۲۶) این گروه، از گروههای قدرتمند و پرنفوذ فرقه گراست، (۲۷) تا جایی که گفته شده است تنها در کراچی و پنجاب، اعضای آن به سی صد هزار عضو میرسد. (۲۸) خشونتهای تروریستی زیادی در کارنامه این گروه به ثبت رسیده است (۲۹) که مجال طرح آنها در این جا نیست و در ادامه به تناسب، به مواردی از آن اشاره میشود. اما تشدید فعالیتهای فرقهای سپاه صحابه، باعث شکل گیری جریانهای تکفیری افراطیتر دیگر، به نام «لشکر جهنگوی» (Lashkar-i-LJ) (jhangvi) (30) در دهه ۱۹۹۰ (۱۳۷۴ ش.) شد.
لشکر جهنگوی یکی از بدترین گروههای تکفیری است که در دهه ۱۹۹۰، پس از ترور حقنواز جهنگوی، رهبر سپاه صحابه، سه تن از اعضای برجسته «سپاه صحابه» به نامهای «ریاض بسرا»، «اکرم لاهوری» و «مالک عشاق» آن را تأسیس کردند و نام آن نیز با انتساب به حقنواز جهنگوی انتخاب شد. (۳۱) هدف اصلی این گروه، ادامه دادن راه سپاه صحابه در مبارزه با شیعیان بود و تنها تفاوت آنها، شاید گرایش شدیدتر لشکر جنهگوی به خشونت باشد، تا جایی که همین امر باعث قطع رابطه اعظم طارق، رهبر سپاه صحابه با آن شد؛ (۳۲) هر چند برخی معتقدند با وجود اختلافات لشکر جهنگوی و سپاه صحابه، این دو گروه ارتباطشان را با یکدیگر حفظ کردهاند و هنوز هم روابط نزدیکی با هم دارند و با همکاری یکدیگر، علیه شیعیان فعالیت میکنند. (۳۳)
مهمتر از همه، طالبان افغانستان و پاکستان و نیز القاعده است که همکاری آنها با سایر تندروان، باعث تقویت بیشتر جریانهای تکفیری منطقه شده است. طالبان افغانستان که در فرایند جنگهای داخلی نیروهای جهادی افغانستان، از میان فارغ التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان و افغانستان شکل گرفت، (۳۴) هر چند بیشتر به عنوان گروهی تندرو مطرح است تا تکفیری، اما خشونتهای فراوانش علیه مخالفان، به خصوص شیعیان هنگام تسلط بر افغانستان (۳۵) و نیز ارتباط مستمر آن با گروههای تروریستی تکفیری، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و دیگر گروهها، حمایت قاطع آنها از القاعده و تشکیل شاخههای جدید تکفیری طالبان به خصوص در پاکستان که در ادامه بیشتر معرفی میشود، تأییدی بر تکفیری بودن حداقل طیفی از طالبان یا به تعبیر محتاطانهتر، نفوذ جریانهای تکفیری میان آنان است.
گروه «تحرک طالبان پاکستان» و شاخههای فرعی آن، از جمله تحریک نفاذ شریعت محمدی، طالبان هوادار ملانذیر، گروه بیت الله محسود، طالبان پنجابی و غیره (۳۶) نیز از شاخههای افراطی طالبان در پاکستان هستند که گرایش تکفیری دارند. (۳۷) این گروهها، که در چند دهه اخیر از سوی گروههای جنگ جو در مناطق قبالی پاکستان به وجود آمدهاند، با در اختیار داشتن دهها هزار نیروی تندرو و تشکیل نوعی حکومت مستقل با قوانین خاص خود در آن مناطق، مشکلات زیادی برای شیعیان و حکومت پاکستان به وجود آوردهاند (۳۸) که حتی ارتش و دولت پاکستان نیز در رویارویی با آنان نتوانسته است کاری از پیش ببرد. همچنان که حملات مکرر پهپادهای آمریکایی به مناطق تحت نفوذ طالبان و کشته شدن چند تن از رهبران آن نیز مانع تسلط آنان بر آن مناطق نشده است.
افزون بر گروههای فوق، گروههای تندروی دیگری نیز متأثر از آنها در شبه قاره هند و افغانستان فعالیت داشته و دارند، هر چند ممکن است رویکرد تکفیری آنان به اندازه سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، شدید نباشد، یا زمینه بروز چنین تفکری برای آنان کمتر فراهم شده باشد. از جمله این گروهها میتوان به «حرکت الجهاد الاسلامی»، از گروههای جهادی دیوبندی اشاره کرد که در فرآیند جهاد مردم افغانستان علیه شوروی در ۱۹۸۰ م. تشکیل شد. (۳۹) بنیان گذاران آن، ابتدا به جریان تندروی حرکت انقلاب گروه «مولوی نصرالله منصور افغانستان» پیوستند که نفوذ زیادی نیز در استان «پکتیا» داشت. هم چنین آنان با حزب اسلامی شاخه یونس خالص و جلال الدین حقانی، که هر دو گرایشهای سلفی وهابی دارند و حقانی یکی از فرماندهان بلند پایه طالبان شد، رابطه نزدیک داشتند. (۴۰)
سازمان «حرکت المجاهدین» به عنوان جناح انشعابی از حرکت الجهاد الاسلامی (HuJI) (41) از سوی جمعیت علمای اسلام (شاخه فضل الرحمان) و به رهبری شخصی به نام«اختر» در ۱۹۸۵ م. تأسیس شد. این گروه به سرعت مورد حمایت «آی.اس.آی» قرار گرفت و سازمان اطلاعات پاکستان، امکانات آموزشی برای این گروه در وزیرستان جنوبی (پاکستان) و ولایت «خوست» افغانستان فراهم کرد. این گروه، افزون بر نقش داشتن در جنگهای فرقهای، بیشتر، گرایشهای ضد هندویی و ضد آمریکایی دارد و به همین جهت، حمایت آن از طالبان و القاعده، باعث قرار گرفتن آن در فهرست گروههای تروریستی و ممنوعیت فعالیت آن در اواخر ۲۰۰۱م. شد. (۴۲) این گروه با پیوستن رسمی به القاعده پس از آن واقعه، فعالیت خود را در کشورهای دیگر گسترش داد. (۴۳) چنان که سازمان «حرکت المجاهدین العالمی» نیز، که یکی از شاخههای انشعابی «حرکت المجاهدین» است، مورد حمایت القاعده قرار دارد. (۴۴)
جیش محمد (JM) (Jaish-e-mohammad)، یکی دیگر از گروههای تروریستی فعال نسبتاً جدیدی است که در ۳۱ ژانویه ۲۰۰۰ م. به دست شماری از اعضای ناراضی «حرکت الجهاد الاسلامی» به رهبری مولانا مسعود اظهر، ابتدا در کراچی به وجود آمد و هم اکنون در بهاولپور مستقر است. (۴۵) جیش محمد با گروههای تندروی لشکر طیبه، لشکر جهنگوی، سپاه صحابه طالبان و القاعده پیوند نزدیک دارد و «جمعیت علمای اسلامی – شاخه فضل الرحمان» (JHI-F)، سازمان اطلاعات پاکستان، طالبان، اسامه بن لادن و برخی گروههای دیگر نیز از حامیان سیاسی، مالی و لجستیکی آن به شمار میآیند. (۴۶) این گروه به عنوان قسمتی از شبکه اسلام گرایان افراطی، حضور فعالی در خشونتهای تروریستی در جامو و کشمیر دارد (۴۷) و به استقلال کشمیر و تضعیف قدرت هند معتقد است و از نوعی ایدئولوژی اسلام خواهانه دفاع میکند که با غرب، یهودیان و هند سر ستیز دارد. رهبر این گروه معتقد است مسلمانان تا زمانی که هند و آمریکا را نابود نکرده اند، نباید آرام و ساکت بمانند. (۴۸) بر همین اساس، این گروه که از سکوت و سازش ضمنی دولت پاکستان با هند بر سر کشمیر ناراضی بود، به تقابل نظامی علیه آن متمایل شد. (۴۹) چنان که افراد این گروه جز کسانی بودند که به شرکت در سوء قصدهای نافرجام علیه «مشرف» در اواخر ۲۰۰۳ م. متهم شدند. عمر سعید شیخ، یکی از مقامات جیش محمد نیز به دلیل قتل دنیل پرل، روزنامه نگار غربی، به اعدام محکوم شد. (۵۰)
القاعده و سلفیه جهادی نیز هر چند گروه تروریستی و تکفیری فراگیر دارای فعالیتهای جهانی هستند، اما تحولات چند دهه اخیر افغانستان، عامل اصلی شکل گیری آن به شمار میآید که در ادامه به تناسب از آن بیشتر بحث میشود.
در مجموع، مهمترین گروههای تندرو و تکفیری معاصر شبه قاره هند و افغانستان به لحاظ نوع فعالیتها، عوامل شکل گیری و ارتباطات آنان با همدیگر، که طی تحولات سیاسی اجتماعی چند دهه اخیر به وجود آمدهاند، در قالب جدول زیر معرفی میشود و در ادامه مباحث بیشتری در خصوص هر یک از جریانها طرح خواهد شد:
نقش اختلافات فکری و مذهبی در افزایش افراطیگری و تکفیر
اختلافات مذهبی و فکری مسلمانان شبه قاره و افغانستان، به خصوص میان طیفی از اهل سنت با شیعیان، نقش بنیادی در تشدید تندروی و پیدایش گروههای تکفیری داشته است که ریشه آن نیز بیشتر به ظهور وهابیت در شبه جزیره عربستان باز میگردد. رویکرد افراطی وهابیت در آغاز، موجی از نفرت و انزجار در مورد خود را میان مسلمانان، به خصوص در افغانستان و شبه قاره هند به وجود آورده بود، تا جایی که ارتباط با وهابیت جرم تلقی میشد و حتی برخی میکوشیدند مخالفان خود را بیشتر بر مبنای ارتباط با وهابیت تکفیر کنند. (۵۱) اما از طرف دیگر، به وجود آمدن گروههای هم سو با وهابیت در شبه قاره و افغانستان، باعث ترویج خشونتهای فرقهای به نام مبارزه با بدعتها و خرافات با هدف حذف مخالفان مذهبی، به خصوص شیعیان، با ابزار تکفیر و مشرک دانستن آنها، شد.
از نظر زمانی، احمدبن عرفان (۱۲۰۱-۱۲۴۶ ق.) و شاه اسماعیل دهلوی (۱۱۹۳-۱۲۴۶ ق.)، جزء نخستین افرادی هستند که به وهابیگری متهم شدند. زیرا آن دو تا اندازه زیادی تحت تأثیر تفکر افراطی وهابیت قرار داشتند یا دست کم مانند آن میاندیشیدند. احمد عرفان و شاه اسماعیل در راستای مبارزههای ضد استعماری، در شرایطی که برخی علمای هند، بیشتر به خاطر تسلط وهابیت بر حجاز، فتوای واجب نبودن حج را برای مسلمانان هند صادر کرده بودند، تعمداً برای شکستن این وضعیت، با جمع زیادی از مردم به حج رفتند و پس از دو سال اقامت در حجاز (۱۲۳۷-۱۲۳۹ق.) به هند بازگشتند. پس از این سفر بود که آنها ضمن آغاز مبارزه با انگلیسیها و هم چنین سیکها، در مخالفت با بدعتها و خرافاتی که به اعتقادشان دامن گیر مسلمانان شده بود، جدیتر شدند. آنها ابتدا بر مناطقی از هند (شمال و غرب هند، پیشاور و شهرهای قریههای مجاور آن) مسلط شدند و با شعار «احیای خلافت اسلامی»، حکومت موقتی را بر مبنای شریعت اسلامی تشکیل دادند و قوانین اسلامی مطابق با برداشتهای افراطی خود را در آن اجرا کردند. پس از آن، قیام بزرگ و نافرجام «بالاکوت» را در شمال غربی هند در ۱۲۴۶ ق. / ۱۸۳۱ م.، علیه سیکها و انگلیسیها راه انداختند، ولی به دلایلی، از جمله همکاری نکردن برخی مسلمانان با آنان به خاطر متهم بودن آنها به وهابیت، قیامشان شدیداً سرکوب شد و رهبران قیام به همراه شمار زیادی از طرفداران خود کشته شدند. (۵۲)پیروان احمد بن عرفان و شاه اسماعیل نیز میپذیرند که دعوت آنها با دعوت محمدبن عبدالوهاب همخوانی داشته است و این که در نوع تبلیغات و عقاید، با هم تفاوتی نداشتهاند، (۵۳) اما ادعای ارتباط آن دو را با وهابیت، از توطئههای انگلیس میدانند. (۵۴) زیرا انگلیس با استناد به سخنان و رفتارهای آنان، حیلهای به کار برد و سید احمد و طرفداران او را به وهابی بودن متهم کرد؛ امری که برای مردم بسیار نفرت انگیز بود و به همین دلیل مردم از همکاری با سید احمد خودداری و زمینه نابودی او و شکست قیامش را فراهم کردند. (۵۵)
تأکید آنها بر مبارزه با آنچه آن را خرافات و بدعتها میدانستند، (۵۶) پیروان آن دو را در تضاد کامل با شیعیان و برخی جریانهای صوفی مسلک اهل سنت قرار داد، تا جایی که آنان به علت تضاد با عقاید شیعه و مراسم مذهبی شیعیان، مبارزه با آنان را بر جهاد با سیکها نیز مقدم میداشتند. (۵۷)
پس از آن نیز ارتباط با وهابیت، به ابزار مهم بریلویه در تکفیر مخالفان، به خصوص وهابیان تبدیل شد که جزئیات بیشتر آن ذیل معرفی جریانهای تکفیری بیان شد. در چند دهه اخیر نیز، مهمترین گروههای تکفیری، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره، که از سوی افراد وابسته به مکتب دیوبندیه ایجاد شدهاند، بیشتر با تأثیرپذیری از تفکر وهابیت و گروههای تندروی دیگر به کشتار و ترور مخالفان خود میاندیشند. (۵۸) سپاه صحابه، اساساً با هدف جلوگیری از نفوذ ایران در پاکستان، (۵۹) دشمنی با شیعیان، (۶۰) مبارزه با مراسم مذهبی آنان (۶۱) و ادعای حفظ و پاسداری از حرمت صحابه (۶۲) به وجود آمده است. (۶۳) حقنواز جهنگوی، رهبر سپاه صحابه، فردی متعصب و به شدت ضد شیعه بود، تا جایی که او، محبت علی (رضی الله عنه) و بغض معاویه را دیوار حایل میان شیعه و اهل سنت و سب و توهین به صحابه را دیوار ثابت میان شیعه و سنی دانسته است. (۶۴) پیروان حقنواز نیز او را مجدد عصر شمردهاند (۶۵) و تولدش را اعلان پیام مرگ به شیعه تلقی میکردند. (۶۶)
سپاه صحابه، خواهان آن است که پاکستان، کشور سنی خالص (۶۷) و بر مبنای خلافت راشده اسلامی (۶۸) باشد و دولت، شیعه را رسماً اقلیتی غیر مسلمان اعلام کند. زیرا به اعتقاد آنها ۹۸ درصد جمعیت پاکستان را اهل سنت تشکیل میدهند و تنها دو درصد آن از شیعیان است؛ پس این اقلیت، صلاحیت ندارد که با تشکیل حزب و امثال آن در پاکستان مانور دهد. (۶۹) در همین راستا، این گروه و شاخه نظامی آن، یعنی لشکر جهنگوی، که هر دو از خطرناکترین گروههای تکفیری منطقه به شمار میآیند، مبارزههای گستردهای علیه خطرهای احتمالی شیعیان به راه انداختند. (۷۰) تا جایی که آنان، افزون بر ترور بسیاری از سیاست مداران پاکستانی، مسئول اصلی کشتار بسیاری از شیعیان پاکستانی و مقامات و شهروندان ایرانی نیز به شمار میآیند. (۷۱) به گفته رحمان ملک، وزیر کشور پاکستان، هشتاد درصد اقدامات تروریستی و عملیاتهای فرقهای در مناطق مختلف پاکستان، توسط عناصر افراط گرا و تندروی گروه لشکر جهنگوی انجام میشود. (۷۲) خشونتهای بیحد و حصر گروه تروریستی «لشکر جهنگوی» در مناطق شیعه نشین پاکستان و کشتار شیعیان مظلوم و بیگناه پاکستانی، نام این گروه افراطی و مخوف را بیش از هر زمان دیگری بر سر زبانها انداخته است. (۷۳) این گروه پس از حمله تروریستی بهمن ماه ۱۳۹۱ ش. به شیعیان «کویته» پاکستان که باعث کشته و زخمی شدن بیش از صد نفر شد، ضمن به عهده گرفتن مسئولیت انفجار، در نامهای رسماً اعلام کرد: «شیعه کافر و کشتنش واجب است. ما پاکستان را از قوم ناپاک رها میکنیم. معنای پاکستان، سرزمین پاک است و شیعیان در این جا حق زندگی کردن ندارند. ما فتوا و دست خط علمای دینی را در دست داریم که شیعیان کافرند». (۷۴)
در این میان، نقش آثار ضدشیعی منتشر شده از سوی علمای شبه قاره هند را نیز نمیتوان نادیده گرفت که به تشدید اختلافات مذهبی در رویارویی بیشتر تندروان با شیعیان انجامید. زیرا متأسفانه در طول دو قرن اخیر، کتابهای زیادی از سوی علمای جریانهای گوناگون علیه شیعیان و در نقد و رد عقاید آنان نوشته شده است که تحفهی اثناعشریه شاه عبدالعزیز دهلوی (۱۱۵۹-۱۲۳۹ ق.) از بدترین نوع آنهاست.
نقش مدارس مذهبی پاکستان در رشد افراطیگری
به طور کلی، سه نوع نظام آموزشی در پاکستان حاکم است: مذهبی، دولتی و خصوصی. مدارس مذهبی پاکستان، مشهورترین بخش ساختار آموزش و پرورش این کشور به شمار میرود و عمدتاً از دانش آموزانی تشکیل شده است که به فقیرترین اقشار جامعه وابستهاند. نظام آموزش دولتی به زبان اردوست و شصت درصد کودکان واجد شرایط تحصیل در چنین مدارسی تحصیل میکنند. اکثر دانش آموزان مدارس دولتی، به اقشار اجتماعی – اقتصادی متوسط و کمی پایینتر از حد متوسط تعلق دارند. خانوادههای اقشار ثروتمند پاکستان، نظام آموزش و پرورش دولتی را به کلی کنار گذاشتهاند و فرزندان خود را انحصاراً به مدارس انگلیسی زبان خصوصی میفرستند که آموزشی با کیفیت بالا ارائه میدهند.
این نظام سه بعدی آموزش، باعث شکل گیری تفاوتهای چشمگیری در نوع نگرش دانش آموزان این مدارس شده است؛ از جمله دانش آموزان مدارس دولتی اردوزبان، تا حدودی بیشتر با مخالفان مدارا میکنند و کمتر به افکار جهادی گرایش دارند، اما با این حال، نسبت به دانش آموزان مدارس خصوصی، بیشتر در مقابل این پدیده انعطاف دارند، چنان که بسیاری از آنها به شکلی اجتناب ناپذیر، کسانی همچون اسامه بن لادن و صدام حسین را به دلیل رویکرد ضد غربیشان ستایش میکنند.
دانش آموزان خصوصی، همتایان خود در مدارس دولتی را قبول ندارند و حاضر به تحمل روستاییان نیستند. اکثر آنها، ترکیه را الگوی مناسبی برای پاکستان میدانند. در این میان، دانش آموزان مدارس مذهبی، نظر مثبتی در خصوص جهاد دارند. آنها دیدگاههای اسامه بن لادن را بیشتر میپذیرند و او را قهرمانی میپندارند که بر غرب فاسد تاخته است. هم چنین آنها اغلب به افغانستان تحت حکومت طالبان و ایران، به دلیل سیاستهای ضدغربیشان، به عنوان کشورهای الگو مینگرند. (۷۵)
توسعه مدارس مذهبی، به خصوص در پاکستان، در سایه همکاری برخی حاکمان با اسلام گرایان، بستر مناسبی برای تشکیل گروههای مختلف سیاسی و نظامی از میان فارغ التحصیلان مدارس فراهم کرد که تماماً با هدف واحد (دفاع از اسلام مورد نظرشان)، اما با شیوههای نسبتاً متفاوت وارد مبارزه شدند. (۷۶) با وجود آن که مراکز اصلی مذهبی در هند و پاکستان، نظام آموزشی خود را توسعه دادهاند و فراگیری علوم جدید را نیز در کنار علوم اسلامی الزامی کردهاند، (۷۷) اما اغلب مدارس مذهبی پاکستان، ضمن دور نگه داشتن محصلان خود از فراگیری علوم جدید، مبارزه با مراکز آموزشی علوم روز را جزء برنامهها و وظایف اصلی خود میدانند، چنان که در زمان حاکمیت طالبان بر افغانستان نیز بیشتر مدارس دولتی تعطیل شد و به خصوص، تحصیل دختران و زنان در مدارس دولتی کاملاً ممنوع گردید؛ و هم اکنون نیز در مناطق تحت سلطه طالبان در افغانستان و پاکستان، اوضاع همین گونه است.
از آن طرف، حاکم نبودن نظام آموزشی واحد و مناسب با شرایط زمان بر مدارس مذهبی و اداره سلیقهای آنها در کنار اختلافات فکری جریانهای گوناگون، این مدارس را به سوی افراطیگری درونی و مذهبی سوق داده است، زیرا هدف عمده مدیران، رؤسا و طلاب مدارس مذهبی، ترویج و اشاعه چیزی است که از نظر آنان رفتار اصیل اسلامی است. به همین جهت، اغلب این مدارس، گسترش ایدئولوژی اسلامی را در عرصه داخلی از وظایف خود میدانند. (۷۸) متأسفانه استفاده از ابزار تکفیر و تفسیق دیگران و ارتکاب خشونتهای بیشتر در سایه این تفکر از بدترین ابزار آنها برای رسیدن به اهدافشان به شمار میآید. به همین جهت در طول سه دهه اخیر، بخش اعظم افراطیون تکفیری، از فارغ التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان یا مرتبط با آنها به وجود آمدهاند و برخی از آنان، مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، با گرایشهای شدید فرقه گرایانه به فعالیتهای دهشت افکنانه مسلحانه، از جمله ترور اهل تشیع، روی آوردند. (۷۹)
پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م.، بیشتر مدارس مذهبی به سوی ضدیت با غرب هدایت شدند و بر این اساس، هم اکنون این مدارس منشأ احساسات ضدغربی به شمار میآیند و آنها همه مظاهر اجتماعی و سیاسی غرب را نفی میکنند، تا حدی که حتی ورزش کریکت را دسیسه میدانند. چنان که در اوایل ۲۰۰۸ م.، «وفاق المدارس العربیه» وابسته به مکتب دیوبندیه، برگزاری مسابقات کریکت را محکوم کرد. (۸۰)
در همین دوران، نوعی «طالبانیسم» جدید از میان فارغ التحصیلان مدارس به وجود آمد که با پناه دادن به جنگجوهای انتحاری از کشورهای خارجی، درصدد بیثبات کردن دولت تازه تأسیس افغانستان و نیز مبارزه با پاکستان و حتی برخی کشورهای دیگر برآمدند. (۸۱)
به دنبال این قضیه، آمریکا و جامعه بین الملل در چارچوب مبارزه با افراطیگری مذهبی، پاکستان را مجبور کردند تا فشار بر مدارس دینی این کشور و اخراج طلبههای خارجی آن را در صدر برنامههای خود قرار دهد. (۸۲) ژنرال مشرف، رئیس جمهور وقت پاکستان، ابتدا زیر بار نمیرفت و میگفت که مدارس دینی، تشکیلات وسیع غیر دولتی هستند که به بیش از یک میلیون طلبه به صورت مجانی آموزشهای دینی میدهند و نباید تصور کرد که تمام آنها خلاف کارند، (۸۳) اما پس از وقوع حمله انتحاری در لندن در تاریخ ۷ جولای ۲۰۰۵ م.، اتهامها علیه مدارس دینی پاکستان به اوج خود رسید، به خصوص آن که شخص محارب، از انتحاریون پاکستانی تبار و در یکی از مدارس دینی لاهور آموزش دیده بود. پس از این حمله، فشار غربیها بر دولت پاکستان برای مهار تندروان فارغ التحصیل از مدارس دینی بیشتر شد. تا اندازهای که سرکنسول آمریکا در پیشاور، مستقیماً از دارالعلوم مرکزی پیشاور بازدید کرد و از نزدیک از جزئیات کار آن مطلع شد. در پی افزایش فشارها، پرویز مشرف در پانزده جولای ۲۰۰۵ م.، اجلاسی با مسئولین امور امنیتی ایالتهای چهارگانه پاکستان در اسلام آباد تشکیل داد و از آنها خواست اقدامات جدی و فوری علیه دهشت افگنان و تروریستها آغاز کنند که در پی آن، فشارها بر مدارس دینی بیشتر شد و شمار زیادی از فعالان مدارس دینی دستگیر و بازداشت شدند.(۸۴)
پس از آن، حکومتهای پاکستان برای اصلاح متون آموزشی مدارس بسیار کوشید، هر چند در عمل توفیق چندانی نداشت؛ از جمله در اوایل جولای ۲۰۰۸ م.، آصف علی زرداری، رهبر حزب مردم پاکستان در بیست و سومین کنگره بین المللی سوسیالیستها در شهر آتن، در اظهاراتش از تبدیل شدن مدارس به پناهگاههای شورشیان در مناطق قبایلی افغانستان و پاکستان خبر داد. زرداری، آن روز این وعده مشرف را تکرار کرد که حکومت وی متون آموزشی مدارس پاکستان را بررسی میکند و هر نوع محتوای ترویج دهنده خشونت را حذف خواهد کرد. (۸۵)
اغلب گروههای مذهبی و سیاسی، طرح زرداری را برای مهار این مدارس تقبیح کردند. قاضی حسین احمد، رهبر حزب جماعت اسلامی پاکستان اظهار داشت که بیانیه آصف علی زرداری، بازتاب دهنده بیانیههای رئیس جمهور، مشرف است که پاکستان میکوشید از طریق آن به غرب اطمینان همبستگی دهد. حسین احمد احمد، هشدار داد که زرداری و دیگر رهبران پاکستانی باید سر و صدای سودجویانه علیه مدارس را که از اصطلاح «پاکستان سرزمین تروریستها»، بهره میگیرند، خاموش کنند. هم چنین اغلب احزاب با حزب مردم زرداری در این زمینه مخالف بودند. مولویهای پاکستان نیز از دولت خواستند تا محصلان خارجی را، که اغلب از اتباع تندروی عرب هستند، در فهرست سیاه درج کنند. (۸۶)
تأثیر دخالتهای خارجی در رشد جریانهای تکفیری
طبق گزارشها، استعمار انگلیس در زمان تسلط بر شبه قاره هند از ۱۷۰۷ تا حدود ۱۹۵۰م.، در تشدید بسیاری از اختلافات فکری و مذهبی میان مسلمانان نقش مستقیم داشته است، تا اندازهای که گروههای مختلف، به خصوص دیوبندیه و بریلویه، افراطیگری طرف مقابل را متأثر از ارتباط آنها با استعمار میدانستند؛ (۸۷) از جمله درباره بریلویان گفته شده است که آنان با حرکتهای ضد استعماری دیوبندیان در قالب جنبش خلافت، جنبش ترک موالات با استعمار و نیز قیام ضد استعماری حریریه محمود حسن دیوبندی، شدیداً مخالفت میکردند و در مقابل، دیوبندیان، بریلویان را به علت همین مخالفتها و دلایل و شواهد دیگر، به همکاری با استعمار برای ضربه زدن به دیوبندیان متهم کردهاند (۸۸) و گفتهاند که بریلویان، معافیت نامههای گوناگونی از استعمار انگلیس گرفته بودند و بر این اساس، با آزادی کامل به ترویج افکار خود و تخطئه و تکفیر دیگر میپرداختند. (۸۹) به گفته برخی از نویسندگان، انگلیسیها از یک سو بریلویان را تشویق میکردند که با وهابی خواندن حکومت حجاز و وهابی دانستن دیوبندیان، مسلمانان را علیه آنان تحریک کنند؛ و از سوی دیگر، با تشویق بریلویان به قبرپرستی و انجام دادن سایر کارهای خرافی، زمینه رویارویی دیگر مسلمانان با آنها را فراهم میکردند. (۹۰)
از آن طرف، فعالیتهای گسترده ضد استعماری علمای دیوبندیه نیز مانع آن نشده است که مخالفان آنان شواهد فراوانی دال بر ارتباط آنان با استعمار، بیان نکنند. از نظر آنان، رویکردهای افراطی دیوبندیان، بیشتر به دخالتهای انگلیس در متون و برنامههای خود را از اهل حدیث، شیعیان و غیره به اتهام ارتباط با وهابیت یا اعتقاد به تجسیم و مکان برای خداوند تعالی یا جایز دانستن تقیه و توهین به سلف، تکفیر و تفسیق میکردند، ازدواج با آنان و خوردن ذبیحهشان را حرام میدانستند و با یاغی خواندن آنها، خود را از دست داشتن در شورشهای آنان تبرئه و زمینه سرکوبیشان را به دست انگلیس فراهم میکردند. (۹۱)
قطع نظر از صحت و سقم این نسبتها، مجموع اظهارنظرهای فوق از سوی جریانهای مختلف علیه همدیگر، نشان دهندهی آن است که تشدید افراطیگری و ترویج تکفیر و تفسیق میان مسلمانان باعث شده بود آنها استعمار انگلیس را مهمترین عامل در ایجاد اختلاف میان مسلمانان بدانند؛ امری که قطع نظر از اظهارنظرهای فوق نیز دور از ذهن نیست.
نقش استعمار انگلیس در گسترش اندیشههای تکفیری و جنایتهای متأثر از آن در افغانستان نیز مشهود است. انگلیس پس از تسلط بر شبه قاره هند، چندین بار برای تسلط بر افغانستان نیز اقدام کرد، اما هر بار با شکست سنگینی، مجبور به عقب نشینی شد تا آن که تصمیم گرفت سیاستهای استعماری خود را از طریق حاکمان خائن پی گیری کند.
در این میان، حکومت «عبدالرحمان خان جبار» (۱۸۸۰-۱۹۰۱م.) از فرقه گراترین حکومتهایی بود که با همکاری و برنامه ریزی کامل انگلیس به وجود آمد. عبدالرحمان، که مردی جاه طلب و از سلسله شاهان پیشین افغانستان بود، در ۱۸۸۰ م.، هم زمان با شکست انگلیس در چند شهر مهم افغانستان، حکومت کابل را به دست گرفت. از آن به بعد نامه نگاریهای انگلیس با او شروع شد که در نهایت، به پیوند دوستانه و وابستگی کامل او با این کشور انجامید، (۹۲) تا آن جا که انگلیسیها رسماً اعلام کردند که در قدرت یافتن عبدالرحمان نقش مستقیم داشتهاند و جالب آن که خود او نیز نه تنها وجود این ارتباط را نفی نمیکرد، بلکه همکاریهای طرفینی را امری عادی نشان میداد. (۹۳) انگلیس برای اثبات حمایتهای همه جانبه خود از عبدالرحمان، سالانه مقدار زیادی اسلحه و مهمات جنگی به حکومت افغانستان در مقابل مبلغی پول تحویل میداد و در ۱۸۸۵م.، یکی از فرماندهان انگلیسی، شمشیر مزین به الماس و طلا را با تعظیم و تکریم به عبدالرحمان هدیه داد و او نیز در مقابل پاسخ داد: «گردن دشمن دولت خود و دولت شما را را با این شمشیر خواهم زد». پس از آن نیز پیوسته به صراحت اعلام میکرد که در انجام دادن کارهایم از «فرمان فرما» (انگلیسیها) دستور میگیرم و آنها هر تصمیمی بگیرند، همان اجرا خواهد شد.(۹۴)
آنچه پس از این پیوند نامبارک و حمایتهای همه جانبه اتفاق افتاد، ترویج نفاق و اختلافات قومی و مذهبی بود که فتاوای علمای درباری اهل سنت نیز هر روز بر دامنهاش میافزود و در نتیجه آن، تصفیه کامل قومی و مذهبی، به خصوص در مورد قوم هزاره و شیعیان، رقم خورد که شاید تاریخ بشر مانند آن را کمتر به ثبت رسانده باشد، تا جایی که از سرهای کشتگان، منارههای نمایشی میساختند؛ از جمله عبدالرحمان با حمایت سیاسی و نظامی انگلیس و فتاوای علمای درباری اهل سنت در ضرورت مبارزه با شیعیان هزاره، پس از سه سال جنگ با شیعیان مناطق مرکزی (۱۸۹۱-۱۸۹۳م.)، در نهایت با حمله گسترده به آن مناطق، قتل و غارت بیسابقهای راه انداخت که در نتیجه آن، هزاران نفر از مردم در مناطق گوناگون به بهانههای واهی قتل عام شدند و دختران، زنان و فرزندان خردسال شیعیان به عنوان برده و کنیز در بازارهای افغانستان و شبه قاره به هندوها، سیکها، مسیحیان و دیگران فروخته شدند. (۹۵) به گفته مقامات انگلیسی، از ماه جولای ۱۸۹۲ تا ژوئن ۱۸۹۴ م.، تنها در بازار کابل حدود نُه هزار نفر از شیعیان هزاره به عنوان کنیز و غلام در معرض خرید و فروش قرار گرفته بودند. حتی عبدالرحمان نیز وقتی خبر خوش گذرانیهای جنگجویان خود را در مناطق مرکزی شنید با کمال وقاهت، از آنان خواست که شماری از زنان و دختران را برای حرم سرا برگزینند. (۹۶)
بیشتر تحلیل گران، این رویکرد عبدالرحمان را از تضاد او با مذهب شیعه متأثر میدانستند که فتاوای علمای درباری در سایه حمایتهای همه جانبه انگلیس، هر روز بر دامنه آن میافزود که جزئیات دردناک آن در کتابهای تاریخی افغانستان، تماماً بیان شده است و مجال بررسی بیشتر آن در قالب این نوشتار کوتاه میسر نیست. (۹۷)
در عصر حاضر نیز با وجود تشکیل جبهه بین المللی مبارزه با «تروریسم» به رهبری آمریکا و انگلیس و لشکرکشی گسترده آنها به افغانستان و جاهای دیگر به بهانه مبارزه با جریانهای تندرو و تکفیری، نه تنها توفیقی در این زمینه به دست نیامده است، بلکه گروهها و احزاب گوناگونی به نام دفاع از دین و مذهب در منطقه ظهور کردهاند که بیشترشان به جای رویارویی با آمریکا و غرب، مسلمانان و کشورهای اسلامی را با ابزار تکفیر و ترور هدف قرار دادهاند. شواهد نشان میدهد که کشورهای غربی، نه تنها برای نابودی گروههای تکفیری و تندرو تلاش نمیکنند، بلکه به شیوههای مختلف از آنان حمایت میکنند. چنان که بر اساس برخی گزارشها، حمایت آمریکا و بعضی از کشورهای عربی از گروههای تکفیری، مانند لشگر جهنگوی و غیره، تا اندازهای است که برخی منابع غربی از شماری از کشورهای عربی با عنوان «عابربانک تروریستها» یاد کردهاند و جالب آن که وزارت خارجه آمریکا، حمایت مالی این کشورها از تروریسم، مانند طالبان و لشکر طیبه در پاکستان را به رسمیت میشناسد. (۹۸) بر این اساس، برخی معتقدند گروههای تروریستی، مانند لشکر جهنگوی، اساساً بخشی از شبکه ترور آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای عربی هستند که در قالب تروریسم جهانی از آنها حمایت میشود. (۹۹)
نقش دولت و احزاب اسلامی پاکستان در تقویت جریانهای تکفیری
براساس گزارشها، گروههای تندروی پیشین، پیوسته از حمایت برخی سازمانهای دولتی و احزاب و جریانهای سیاسی – مذهبی پاکستان و همکاران خارجیشان بهرهمند بودهاند؛ از جمله جریان تکفیری «سپاه صحابه» با حمایت پاکستان و برخی کشورهای غربی و عربی برای مقابله با نفوذ ایران در پاکستان و جلوگیری از رشد تشیع، به وجود آمده بود. (۱۰۰) زیرا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برخی کشورهای عربی و غربی، از پاکستان و جاهای دیگر احساس خطر کردند، به خصوص آن که تحرکاتی نیز در قالب تشکیل احزاب سیاسی – مذهبی، از سوی شیعیان صورت گرفته بود. از این رو، آنان سپاه صحابه را صرفاً به منظور مبارزه با رشد تشیع تشکیل دادند. (۱۰۱) این گروه و هم چنین شاخه نظامی آن، لشکر جهنگوی، سالها تحت حمایت سازمانهای اطلاعاتی و احزاب سیاسی پاکستان، آزادانه فعالیت میکرد، هر چند به دلیل تندرویهای گسترده سپاه صحابه، دولت پاکستان این گروه را پس از یازده سپتامبر منحل اعلام کرد و فعالیت اعضای آن غیر قانونی دانسته شد. (۱۰۲) هم چنین، اقدامات گسترده تروریستی جهنگوی در مورد فعالان گروهها و جریانهای مخالف، به خصوص شیعیان، مقامات دولتی، پزشکان، تجار و متفکران پاکستانی، باعث قرار گرفتن نام این گروه در فهرست گروههای تروریستی شد (۱۰۳) که سرانجام در ۲۰۰۲ م.، فعالیت این حزب نیز به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام شد. (۱۰۴)
سازمان «حرکت المجاهدین» نیز، که آن را جمعیت علمای اسلام (شاخه فضل الرحمان) به رهبری شخصی به نام «اختر» در ۱۹۸۵م. تأسیس کرده بودند، به زودی مورد حمایت «آی. اس. آی» قرار گرفت و سازمان اطلاعات پاکستان، امکانات آموزشی برای این گروه در وزیرستان جنوبی (پاکستان) و ولایت «خوست» افغانستان فراهم کرد. (۱۰۵) هم چنین «جیش محمد» که به لحاظ سیاسی با «جمعیت علمای اسلامی – شاخه فضل الرحمان» (JHI-F» پیوند نزدیک دارد، سازمان اطلاعات پاکستان به همراه طالبان و القاعده، تأمین کننده اصلی منابع مالی و لجستیکی آن به شمار آمدهاند.(۱۰۶)
در دوران ظهور و حکومت طالبان در افغانستان نیز احزاب سیاسی پاکستان در کنار ارتش و اطلاعات دولت از حامیان اصلی آن بودند؛ از جمله «مولانا فضل الرحمان» و «مولانا سمیع الحق» از رهبران جمعیت علمای اسلام، هزاران نفر از دانش آموزان مدارس خود را به افغانستان اعزام کردند تا در کنار طالبان بجنگند. آنها بارها به تحریک طالبان و به نفع آن فتوا صادر کردند تا انگیزه پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را به طالبان افغانستان تقویت کنند. (۱۰۷)
پس از حوادث یازده سپتامبر و سقوط طالبان، هر چند حکومت پاکستان با تغییر سیاست خود در ظاهر از حمایت از طالبان دست برداشت و به صف مخالفان آن پیوست، اما احزاب سیاسی و نهادهای مهم دولت، مانند ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان، همچنان روابط دوستانه خود را با طالبان حفظ کردند. اسلام گرایان با ارادت خاصی که به طالبان داشتند، ضمن پناه دادن به نیروهای فراری آنان، برای «ملاعمر» دعا میکردند و از «طالبانی» که در جریان جنگ با جبهه متحد شمال و آمریکا کشته شده بودند، تجلیل میکردند. (۱۰۸) از نظر سیاسی نیز، عناصر دیوبندی پشتون تبار در دولت پاکستان، همواره برای تقویت طالبان مخفیانه میکوشیدند. (۱۰۹)
در خصوص گروه «القاعده» نیز باید گفت افزون بر آن که در آغاز تشکیل خود از حمایت مستقیم احزاب سیاسی و سازمانهای دولتی پاکستان برخوردار بود، پس از حمله آمریکا به افغانستان برای نابودی القاعده، بازهم نهادهای فوق، ارتباط سری خود را با القاعده حفظ کردند، تا جایی که احزاب سیاسی پاکستان، اسامه بن لادن را به عنوان ناجی و مجاهد فی سبیل الله تقدیس میکردند. (۱۱۰) به همین جهت، آنها با همکاری دولت مشرف با آمریکا برای حمله به افغانستان به شدت مخالفت کردند و در مورد هر اقدامی در این زمینه هشدار دادند. (۱۱۱) این گروهها، از جمله جمعیت علمای دیوبندی و سپاه صحابه که از موضع گیریهای مشرف علیه بن لادن به خشم آمده بودند، تظاهرات گسترده و دوام داری راه انداختند. (۱۱۲) در این راه پیماییها، تصاویر بن لادن در شکل جنگجوی مقدس اسلامی حمل میشد. (۱۱۳) «مَثَل خان دوران صافی»، یکی از سران جمعیت علمای پاکستان، گفته بود: «هر کس اسامه را تروریست بگوید، بیدین است». (۱۱۴) با وجود این، طبق برخی گزارشها، پس از تشدید فعالیتهای تروریستی گروههای تندرو، احزاب سیاسی، تحت فشار آمریکا و غرب، تا اندازهی از تندروان فاصله گرفتند، چنان که مولانا فضل الرحمان، رئیس جمعیت علمای اسلام و دبیر اجرایی «مجلس متحد عمل»، در سفر رسمی خود به دهلی و کابل در ۲۰۰۳ م.، علناً «مجلس متحد عمل» را از نیروهای جهادی در کشمیر و جنگجویان بازگشته طالبان درجنوب افغانستان جدا کرد. (۱۱۵) در تاریخ هجده مهر ۱۳۹۲ ش. نیز فضل الرحمان سفری سه روزه به کابل داشت و در گفت و گو با کرزی، رئیس جمهور افغانستان، هر دو طرف بر اهمیت مبارزه با تروریزم تأکید کردند. (۱۱۶) هم چنین مولانا فضل علی، از رهبران ارشد جمعیت علمای اسلام (فضل الرحمان)، در فوریه ۲۰۱۳ م. گفته بود که اسلام از خشونت تنفر دارد؛ در اسلام هیچ جایی برای اقدامات خشن، به ویژه قتل مردم بیگناه در مسجد، خیابان و بازار نیست، تخریب مدارس آموزشی و مذهبی، کاملاً برخلاف آموزههای اسلام و شریعت است و آنهایی که پاکستان را بیثبات میکنند، خواستههای دشمنان پاکستان و اسلام را برآورده میکنند. (۱۱۷)
حاجی جلیلجان، دبیر اطلاع رسانی استانی جمعیت، ضمن اعلام انزجار از کشتار افراد بیگناه و غیر اسلامی دانستن آن گفته بود: «جمعیت علمای اسلام، حمایت از طالبان را قبلاً متوقف کرده است و کشتار مردم بیگناه را محکوم میکند». (۱۱۸)
تأثیر ائتلاف تندروان در افزایش خطر جریانهای تکفیری
افزون بر عوامل پیشین، همکاریهای گسترده گروههای تندرو با همدیگر نیز نقش زیادی در افزایش خطر جریانهای تکفیری داشته است. مهمترین نوع همکاری آنان، چنان که پیش از این نیز مطرح شد، به دوران جهاد افغانستان و پس از آن، ظهور طالبان بازمیگردد که حکومت موقت طالبان، اوج قدرت القاعده و سایر گروههای تندرو به شمار میآمد. پس از سقوط طالبان نیز اغلب گروههای تندروی دیگر که در بسیاری از آموزهها، به ویژه «جهاد با کفار» با القاعده فصل مشترک داشتند، به عضویت جبهه بین المللی بن لادن درآمدند و به حمایت مالی و نظامی از یکدیگر پرداختند. (۱۱۹) تا جایی که این ائتلاف، اسامه بن لادن را به بزرگترین یار و حامی طالبان تبدیل کرد و ظرف پنج سال اول این ائتلاف، القاعده بیش از صد میلیون دلار به طالبان کمک کرده بود. (۱۲۰)
پیوستن گروههای تکفیری به القاعده، زنگ خطر بزرگی برای جهان بود که ناظران سیاسی به آن هشدار داده بودند، (۱۲۱) چنان که پس از آن نیز عملیات القاعده بیش از پیش گسترش یافت، (۱۲۲) و به دلیل ناتوانی القاعده به دلایل امنیتی ( از جمله ناتوانی در اجرای عملیات مستقیم در بعضی مناطق به سبب آشکار شدن هویت اعضایش) از این گروهها برای رسیدن به مقصود خود استفاده میکرد. (۱۲۳) در این مرحله، القاعده توانست با همکاری جریانهای تندروی منطقه، پایگاهها، شرکا و پیروان بیشتری نسبت به گذشته در سراسر دنیا، به ویژه پاکستان به دست آورد. (۱۲۴) با گسترش مبارزهی نیروهای ائتلافی تندروان به رهبری القاعده از ۲۰۱۰ م. به بعد این گروهها به خطر جدی برای پاکستان و افغانستان، کشورهای عربی و جامعه جهانی تبدیل شدند. (۱۲۵) زیرا آنها بر اساس مبانی کلامی القاعده در تعریف کفر و ایمان و مبارزه و جهاد، دامنه فعالیتهای خود را با جذب افراد و گروههای جدید به سرعت گسترش دادند که در پی آن، القاعده بیش از پیش گسترش یافت، تا جایی که هم اکنون گروهها و شاخههای فرعی فراوانی وابسته به القاعده در کشورهای گوناگون شمال آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا، دیده میشوند که آمار نیروهای هر کدام به هزاران و چه بسا دهها هزار نفر میرسد و ممکن است طی تحولات گوناگونی، در آینده نیروهای بیشتری به القاعده ملحق شوند و اهداف و برنامههای آنان نیز در سطح جهانی گسترش یابد. (۱۲۶)
طالبان پاکستان نیز با همکاری گروههای جیش محمد، لشکر طیبه، حزب المجاهدین، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره و نیز جنگجویان خارجی اعراب و القاعده و با حمایت «سازمان اطلاعات پاکستان» (ISI)، در نوامبر و سپتامبر ۲۰۰۹ م.، مناطق فتا، به ویژه وزیرستان شمالی و جنوبی را از کنترل دولت پاکستان خارج کردند و تحت سلطه خود درآوردند. (۱۲۷)
به اعتقاد مقامات اسلام آباد، نوع روابط برخی از این گروهها به گونهای است که اعضای آنها در کنار یکدیگر آموزش میبینند و مبارزه میکنند، (۱۲۸) تا آن جایی که بیشتر گروههای تندرو به دلیل انجام دادن عملیاتهای تروریستی و حمایت از القاعده تحت تعقیب قرار گرفتند و برخی از آنها تا سر حد نابودی پیش رفتند؛ از جمله حمایتهای حرکت المجاهدین و سازمان «حرکت المجاهدین العالمی» از شاخههای انشعابی «حرکت المجاهدین» از القاعده و طالبان، باعث ممنوعیت فعالیت این گروهها در ۲۰۰۱ م. شده است. (۱۲۹) هم چنین آمریکا و سازمان ملل متحد، گروه اول را در آگوست ۲۰۰۱ م. به اتهام همکاری با القاعده، در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دادند. (۱۳۰) ممنوعیت فعالیت سپاه صحابه و لشکر جهنگوی و قرار گرفتن آنها در فهرست گروههای تروریستی نیز پیش از این مطرح شد. پافشاری طالبان افغانستان نیز بر حمایت همه جانبه از القاعده و بن لادن، باعث سقوط حکومت آنها، حذف رهبرانشان از صحنه سیاسی افغانستان و تبدیل شدن آن به گروه معارض تروریستی شد.
نتیجه گیری
تکفیر مخالفان برای توجیه مبارزه با آنان، پدیدهای است که طی دو قرن اخیر در شبه قاره و افغانستان به وجود آمده است و در چند دهه گذشته، به شدت افزایش یافته است، در حالی که تکفیر و کشتار بیجهت انسانها، نه با مبانی دینی اسلام سازگار است و نه رهبران دینی و علمای بزرگ اسلامی آن را تأیید میکنند. بررسی بسترهای شکل گیری و گسترش جریانهای تکفیری و تندروی منطقه نشان میدهد که گسترش اختلافات فکری و مذهبی مسلمانان، تحت تأثیر نفوذ افکار افراطی و تحولات سیاسی – اجتماعی، باعث شکل گیری نحلههای گوناگون شده، که تلاش هر کدام با توسعه مدارس مذهبی و تربیت جوانان بر اساس برداشتها و رویکردهای خاص خود، زمینه را برای به وجود آمدن نسل جدید از افراطیون در منطقه فراهم ساخت. در این میان، تهاجم گسترده شرق و غرب به منطقه، در کنار برخی تحولات مهم جهان اسلام، از جمله پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بستر مناسبی برای ورود تندروان به میدان مبارزه فراهم کرد. حمایتهای سازمانهای دولتی و احزاب اسلام گرا از تندروان، و نیز تربیت حداقل جمعی از آنان بر مبنای تفکر افراطی وهابی، باعث تشدید فعالیتهای گروههای تندرو شد که با ابزار تکفیر و تفسیق به کشتار بیرحمانه مسلمانان میپرداختند. در این میان، فشارهای جامعه جهانی به رهبری آمریکا برای محدود کردن فعالیتهای آنان و جلوگیری از حملات آنها به کشورهای دیگر، نه تنها باعث متوقف شدن تندرویهای آنان نشد، بلکه زمینه را برای ائتلاف گسترده گروههای تندرو فراهم کرد، تا جایی که پس از آن، حملات تروریستی آنها بر مبنای تکفیر و تفسیق دیگران، فراتر از افغانستان و شبه قاره هند را تحت تأثیر قرار داد که هر روز با حملات مرگبار خود، باعث کشتار افراد زیادی در منطقه و جهان میشوند.
پینوشتها:
۱. سطح ۴ جامعه المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمهالله).
۲. جواهر لعل نهرو، ضمن نقل فتوحات سلطان محمود غزنوی و نقش آن در گسترش اسلام، بیش از آن که او را سلطانی فاتح و سیاسی بداند، حاکمی خشن و خون ریز میداند که تمام هدفش، گسترش قلمرو حکومت با فتح مناطق جدید بود. او مینویسد: «محمود غزنوی، که بزرگترین ویران کننده و غارتگر هند بوده است و به نام قهرمان اسلام در جنگ با «کفار بت پرست» مشهور شده، یک سپاه هندو تحت فرماندهی یک سردار هندو به نام «تیلک» داشت. محمود این سپاه هندو را با خود به غزنین برد و از آنها برای درهم کوفتن شورشهای مسلمانان استفاده میکرد. بدین قرار، برای محمود موضوع مهم و هدف اصلی، فتح و پیروزی بود، نه هدفهای مذهبی. در هند او به اصطلاح «بت پرستان» را با کمک سربازان مسلمان خود میکشت و در آسیای مرکزی نیز مسلمانان هم کیش خود را با دست سربازان هندوی خود از میان برمیداشت و میکشت (جواهر لعل نهروف نگاهی به تاریخ جهان، ج۱، ص ۴۱۶ و ۴۱۷؛ همو، کشف هند، ج۱، ص ۳۷۷).
۳. همو، نگاهی به تاریخ جهان، ص ۴۵۸؛ عبدالمنعم نمر، تاریخ الاسلام فی الهند، ص ۵۶۰-۵۶۵: قاسم صافی گلپایگانی، سفرنامه پاکستان، ص ۳۱؛ عبدالوهاب خلیل الرحمن، الدعوه السلفیه فی شبه القاره الهندیه و أثرها فی مقاومه الانحراف الدینیه، ص ۳۶۳-۳۶۷.
۴. برای اطلاع بیشتر از چگونگی شکل گیری این گروهها، فعالیتها و روابط آنان با همدیگر، نک: قاسم صافی گلپایگانی، سفرنامه پاکستان، صفحات گوناگون؛ محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، صفحات گوناگون؛ و رفیعی، محمدطاهر، «نقد و بررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه»، پایان نامه کارشناسی ارشد، فصل اول و نهم.
۵. محمد مسعود احمد، الشیخ احمدرضاخان البریلوی، ص ۱۵-۲۳ و ۳۵-۳۹؛ مانع بن حماد جهنی، الموسوعه المیسره فی الأدیان و المذاهب المعاصره، ج۱، ص ۳۰۲ و ۳۰۳؛ حسن انوشه، دانش نامه ادب فارسی در شبه قاره هند، ج۴، بخش یکم، مدخل «احمدرضاخان بریلوی»، ص ۱۱۵-۱۱۶؛ مصباح الله عبدالباقی، المدارس الدینیه الباکستانیه، ص ۵۹ و ۶۰.
۶. محمد رابع حسنی ندوی، رسائل الأعلام إلی أبی الحسن الندوی، ص ۴۴.
۷.مانع بن حماد جهنی، الموسوعه المیسره فی الادیان و المذاهب المعاصره، احمدرضاخان، مؤسس بریلویه، ضمن نکوهش و تکفیر رشید احمد گنگوهی و خلیل احمد سهارنپوری به دلیل اقدامشان بر نوشتن کتاب المنهد علی المفند، گفته است که علمای حرمین نیز خلیل احمد و هم کیشان او را به سبب عقاید وهابیگری تکفیر کردهاند (احمدرضا خان بریلوی قادری، الدوله المکیه بالماده الغیبیه، ص ۷۱-۷۳.
۸. محمد رابع حسنی ندوی، رسائل الأعلام محمد رابع، ص ۴۴ و ۴۵.
۹. خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج۱، ص ۲۷۲-۲۷۸؛ حافظ عبدالحق، البیان الحق: تحریک آزادی مین اکابر علمائی دیوبند کاکردار اوربریلویت کامکروه چهره، ص ۱۸-۲۰.
۱۰. نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص ۲۳۰ و ۲۳۱. عبدالحی حسنی در توصیف احمدرضا خان بریلوی گفته است: «کان متشددا فی المسائل الفقهیه و الکلامیه، متوسعا، مسارعا فی التکفیر، قد حمل لواء التکفیر و التفریق فی الدیار الهندیه فی العصر الأخیر و تولی کبره، و أصبح زعیم هذه الطائفه تنتصر له و تنتسب إلیه و تحتج بأقواله، و کان لا یتسامح و لا یسمح بتأویل فی کفر من لا یوافقه علی عقیدته و تحقیقه أو من یری فیه إنحرافا عن مسلکه و مسلک آبائه شدید المعارضه دائم التعقیب لکل حرکه إصلاحیه»؛ محمد عاشق الاهی بلندشهری مدنی، بریلوی علماء و مشائخ کیلئی لمحه فکریه، ص ۹۱ و ۹۲.
۱۱. رضاخانیون کی کفرسازیان، ص ۱۲۵-۱۸۲ و ۲۱۴-۲۷۴؛ محمد الیاس گهمن، فرقه بریلویت پاک و هند کاتحقیقی جائزه، ص ۴۷۸-۵۱۹؛ حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب، ص ۱۲۸ و ۱۲۹؛ نجم الدین إحیائی، زلزله در زلزله، ص ۱۳۰-۱۳۸؛خالد محمود، شاه اسماعیل محدث دهلوی، ص ۲۲؛ محمدتقی عثمانی، اکابر دیوبند کیاتهی؟، ص ۳۳-۳۶؛ خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج۷، ص ۳۴ و ۳۷.
۱۲. نثار احمدخان فتحی، تهمت وهابیت اور علمائی دیوبند، ص ۱۲-۱۴ و ۳۵.
۱۳. حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب، ص ۹۲-۹۴.
۱۴. احمدرضاخان بریلوی، العقیده فی الاسلام، ص ۲۱.
۱۵. «تین سو علماکا متفقه فتوی (فتوای مشترک سیصد تن از علما)، به نقل از: محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص ۱۶۶ و ۱۶۷.
۱۶. مطالعه بریلویت (اردو)، ج۸، ص ۲۶۹-۲۷۶.
۱۷. مصباح الله عبدالباقی، المدارس الدینیه الباکستانیه، من الجامعه الحقانیه إلی المسجد الاحمد، ص ۸۵.
۱۸. مکتب «دیوبندیه» در ۱۵ محرم ۱۲۸۳ ه.ق. در فرآیند مبارزه با استعمار انگلیس، بر مبنای نوعی تفکر کلامی – فقهی در چارچوب فقه حنفی و کلام ماتریدی – اشعری و با تأثیر از افکار شاه ولی الله دهلوی و تصوف احمد سرهندی به وجود آمد. محمد قاسم نانوتوی، محمود حسن دیوبندی، اشرف علی تهانوی، خلیل احمد سهارنپوری، انورشاه کشمیری و برخی دیگر، از مهمترین بزرگان آن به شمار میآید. درباره تاریخچه دیوبند و دیوبندیه مراجعه شود به: محمد طیب قاسمی، علما دیوبند، عقیده و منهجا، ص ۲۲۵-۲۲۶؛ همو، گزارش سفر افغانستان، ص ۳۰-۳۲؛ طالب الرحمان ابی اسامه، الدیوبندیه، تعریفها و عقائدها، ص ۲۱ و صفحات دیگر آن، «الجامعه الاسلامیه دارالعلوم دیوبند، الهند فی سطور»، http://www.darululoom-deoband.com؛ محمود حافظ عبدالرب میرزا، «ضوء علی قصه تأسیس جامعه دارالعلوم/ دیوبند (الهند)»، الداعی، س ۳۰، ش ۵، جمادی الاولی ۱۴۲۷؛ محمدتقی عثمانی، «أساس مذهبی علما دیوبند»، سایت دارالعلوم، http://www.darululoom deoband.com؛ محمد طاهر رفیعی، «نقد و بررسی اندیشههای کلامی دیوبندیه»، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص ۱۲-۶۱.
۱۹. محمد اقبال قرشی، معارف الاکابر، ص ۲۵۶-۲۵۷؛ محمد رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمه و شیخ مشایخ العصر فی المسند، ص ۱۵۰-۱۵۲.
۲۰. محمد عاشق الاهی بلند شهری مدنی، بریلوی، علماء و مشائخ کیلئی لمحه فکریه، ص ۷۶ و ۷۷.
۲۱. اشرف علی تهانوی، حکیم الأمه و شیخ المشایخ العصر فی المسند، ص ۱۵۰-۱۵۲.
۲۲. رساله در رد التکفیر علی الفحاش الشهیر، به نقل از: محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص ۱۶۶ و ۱۶۷.
۲۳. یوسف الملاحی، «إصلاح و إنصاف لا هدم و لا إعتاف»، سایت جماعت تبلیغ: http://www.binatiih.com
۲۴. Sipah-e-Sahaba Pakistan.
۲۵. Jhang.
۲۶. رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص ۱۵ و ۵۶؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۳۸-۳۹ (پی نوشتهای صفحه ۲۹)، ص ۱۸۷-۱۸۸ و ۲۴۴؛ جمالی، جواد، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
۲۷. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۳۸-۳۹، ص ۱۸۷ و ۱۸۸ و ۲۴۴.
۲۸. ناصری، عنایت الله، «به بهانه نزدیک شدن گروه طالبان به پایتخت پاکستان و بررسی شبکه تروریزم در آن کشور»: http://www.afghanirca.com شفیعی، نوذر، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»:
http://www.iranembassy.pk.
۲۹. «جایگاه احزاب و گروهها در پاکستان»، در: روزنامه کیهان، سال شصت و چهارم، ش ۱۹۲۱۵، ۶ آبان ۱۳۸۷؛ مهدی عراقی، «نقش احزاب و جنبشهای اسلامی در صحنه سیاسی پاکستان»: http://www.aftab.ir؛ نوذر شفیعی http://www.iranembassy.pk: رادیکالیسم اسلامی در پاکستان.
۳۰. Lashkar-i-jhangvi.
۳۱. http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
۳۲. http://www.asnoor.ir/Public/Articles/ViewArticlesaspx?Code=172551,27/9/1387.
۳۳. http://www.avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
۳۴. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵)، ویژه مسائل پاکستان، ص ۵۵؛ میرآقا حق جو، افغانستان و مداخلات خارجی، ص ۱۷۰ و ۱۷۱.
۳۵. همان، ص ۲۳۴.
۳۶. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴)، (ویژه القاعده)، ص ۹۳-۱۲۲.
۳۷. جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما:
http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
ضیاء دانش، کشته شدن محسود و تأثیر آن در امنیت منطقه،
http://www.Hamshahrionline.ir/details/238040; http://www.payam-aftab.com/fa/news/24990
۳۸. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) ویژه القاعده، ص ۱۰۵-۱۱۲.
۳۹. همان، ص ۷۸.
۴۰. عنایت الله ناصری، «به بهانه نزدیک شدن گروه طالبان به پایتخت پاکستان و بررسی شبکه تروریزم در آن کشور»: http://www.afghanirca.com
۴۱. همان.
۴۲. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴)، (ویژه القاعده)، ص ۷۸، ۷۹ و ۸۳.
۴۳. جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما:
http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
مقاله مذکور، تأسیس این گروه را در ۱۹۹۲ م. به رهبری «قاری سیف الله» بیان کرده است.
۴۴. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) (ویژه القاعده)، ص ۸۳.
۴۵. «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما.
۴۶. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) (ویژه مسائل پاکستان)، ص ۱۸۶-۱۸۷.
۴۷. همان، ص ۴۱، ۲۵۳ و ۲۵۴؛ نوذر شفیعی، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»: http://www.iranembassy.pk
۴۸. همان و ص ۲۵۲ و ۲۵۳.
۴۹. «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
۵۰. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۱۸۶ و ۱۸۷.
۵۱. عبدالمنعم نمر، تاریخ الإسلام فی الهند، ص ۵۳۱ و ۵۳۲.
۵۲. ابوالحسن علی حسنی ندوی، إذا هبت ریح الإیمان، ص ۱۵ و ۱۷؛ همو، سیرت سیداحمد شهید، صفحات گوناگون؛ همو، التفسیر السیاسی للإسلام، ص ۱۱۳-۱۱۶؛ همو، ربانیه لارهبانیه، ص ۶۴-۶۷؛ عبدالحی حسنی، نزهه الخواطر، ج۷، ص ۹۰۰؛ مسعود ندوی، تاریخ الدعوه الإسلامیه فی الهند، ص ۱۶۶ و ۱۷۶؛ حسن انوشه، دانش نامه ادب فارسی در شبه قاره هند، ج۴، بخش یکم، مدخل «احمد رای بریلوی»، ص ۱۱۲-۱۱۵؛ احمد شنتناوی، و ابراهیم زکی خورشید، دائره المعارف الاسلامیه، ج۱، ص ۴۹۷.
۵۳. ابوالحسن علی حسنی ندوی، من أعلام المسلمین و مشاهیرهم، ص ۱۳۶؛ همو، إذا هبت ریح الإیمان، ص ۱۸؛ أبوالمکرم بن عبدالجلیل، الإمام محمدبن عبدالوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القاره الهندیه، ص ۱۲ و ۱۳، (مقدمه مبارکفوری).
۵۴. ابوالحسن علی حسنی ندوی، همان، ص ۱۴۰-۱۴۳؛ مصباح الله، عبدالباقی، المدارس الدینیه الباکستانیه، ص ۷۶-۷۷؛ علیرضا عطار، دین و سیاست، ص ۳۱۸.
۵۵. عبدالمنعم نمر، تاریخ الإسلام فی الهند، ص ۵۳۱ و ۵۳۲.
۵۶. أبوالمکرم بن عبدالجلیل، الإمام محمدبن عبدالوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القاره الهندیه، ص ۱۲ و ۱۳؛ محمد حماد کریمی، «حضرت سیداحمد رحمه الله کی نمایان دعوتی خدمات اور امتیازی خصوصیات»، ماه نامه دارالعلوم، ش ۱۱، ذی حجه ۱۴۳۲-نوامبر ۲۰۱۱.
۵۷. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۷، مدخل «احمد رای بریلوی»، ص ۴۱.
۵۸. رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص ۱۷ و ۱۸؛ صالح وردانی، فرق أهل السنه جماعات الماضی و جماعات الحاضر، ص ۲۲۳.
۵۹. جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما:
http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
۶۰. نقوش جهنگوی، ص ۵۶.
۶۱. همان، ص ۴۰.
۶۲. همان، ص ۱۵، (مقدمه «مهر محمد میانوالوی»).
۶۳. همان، ص ۲۲.
۶۴. همان، ص ۱۲ و ۱۳.
۶۵. همان، ص ۲۹، ۵۷ و ۶۱.
۶۶. همان، ص ۱۵-۱۸.
۶۷. همان، ص ۲۸ و ۵۹-۶۰.
۶۸. همان، ص ۲۸.
۶۹. همان، ص ۵۴ و ۵۵.
۷۰. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۳۸، ۳۹، ۱۸۷، ۱۸۸ و ۲۴۴.
۷۱. همان، ص ۳۹، ۴۰، ۱۸۹، ۱۹۰، ۲۴۵ و ۲۴۹؛ جمعی از نویسندگان، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، ص ۱۶۰، ۱۶۱ و ۱۶۶؛ جایگاه احزاب و گروهها در پاکستان، روزنامه کیهان، ش ۱۹۲۱۵ و مهدی عراقی، «نقش احزاب و جنبشهای اسلامی در صحنه سیاسی پاکستان»: http://www.aftab.ir
۷۲. http://www.asnoor.ir/Public/Articles/ViewArticles.aspx?Code=219172,1392/12/24
۷۳. http://www.avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
۷۴. متن اصلی و کامل نامه جهنگوی به زبان اردو و ترجمه آن به فارسی که با عنوان «فقاتلوا أئمه الکفر، شیعه کافرهی، شیعه واجب القتل هی» آغاز میشود، در این آدرس موجود است:
http://hazarapix.jimdo.com…D8%A7.
۷۵. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۲) (ویژه القاعده)، ص ۱۱۲-۱۱۷.
۷۶. محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص ۸۱.
۷۷. انجمن فقه دارالعلوم دیوبند در تاریخ ۸-۹ محرم الحرام ۱۴۳۱ه.ق. (۲۶-۲۷ دسامبر ۲۰۰۹م.) گردهمایی بزرگی با حضور مدارس وابسته به دارالعلوم، از جمله مظاهر العلوم سهارنپور، ندوه العلماء لکهنو و جامعه اسلامیه علیگره تشکیل داد. در این اجلاس، دیوبندیان ضمن تأکید بر ضرورت توجه جدی به آموزش فقه در مدارس دینی، توجه به مسائل جدید و هم چنین تربیت افراد متخصص را برای یافتن احکام مسائل مستحدثه، از ضروریات مدارس دینی دانستند (تنویر خالد، قاسمی، «مجمع الفقه الإسلامی یعقد بمدینه دیوبند ندوه حول مناهج تدریس الفقه الإسلامی بالمدارس و الجامعات الإسلامیه فی شبه القاره الهندیه، الداعی، س ۳۴، ش ۴-۵، ربیع الثانی – جمادی الاول ۱۴۱۳ ق).
۷۸. جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما:
http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
۷۹. جعمی از نویسندگان، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، ص ۱۴۸.
۸۰. مهین السادت صمدی، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش ۴۰۴۰، ص ۱۹، ۱۳/۷/۱۳۸۷.
۸۱. همان.
۸۲. آزاده بابایی نژاد، آینده نامعلوم برای مدارس دینی پاکستان، روزنامه اعتماد ملی، ش ۱۴۴۸، ص ۱۳، ۳۱/۴/۱۳۸۶.
۸۳. «پیشینه و حال مدارس دینی پاکستان»: www.aftab.ir
۸۴. احمد سعیدی، «مدارس دینی و مسئولیت حکومت پاکستان»: http://www.jame-ghor.com
۸۵. مهین السادات صمدی، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش ۴۰۴۰، ص ۱۹، ۱۳/۷/۱۳۸۷.
۸۶. همان.
۸۷. خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج۳، ص ۳۵۸-۳۶۸؛ نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص ۲۴۵-۲۵۴؛ عبدالغنی شاهوزهی، صراط المستقیم، ص ۱۳۵-۱۳۸.
۸۸. خالد محمود، همان، ج۳، ص ۳۵۸-۳۶۸.
۸۹. نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص ۲۴۵-۲۵۴.
۹۰. خالد محمود، همان، ج۵، ص ۳۴-۳۷ .
۹۱. عبدالغنی شاهوزهی، صراط المستقیم، ص ۱۳۸.
۹۲. میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ۳۹۰-۳۹۲.
۹۳. ایرج افشار، تاریخ افغانستان، سفرنامه و خاطرات عبدالرحمان خان، ص ۴۱۲-۴۲۰.
۹۴. محمدعیسی غرجستانی، کلّه منارها در افغانستان، ص ۵۲ و ۵۳.
۹۵. میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ۴۰۲ و ۴۰۳؛ محمدعیسی غرجستانی، همان، ص ۲۱۷-۲۳۴.
۹۶. میرمحمّد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص ۴۰۳.
۹۷. برای اطلاع بیشتر از فجایع و جنایتهای عبدالرحمن، نک: محمد ملافیض، سراج التواریخ، ج۳،ص۱۹۳-۴۵۳؛ محمدعیسی غرجستانی، کله منارها در افغانستان، ص ۲۱۷-۲۳۴.
۹۸. تونی کارتالوچی (Tony Cartalucc)، «شبکه ترور آمریکا در پاکستان»:
http://www.rah-nama.ir/fa/content/682.
۹۹. همان.
۱۰۰. صالح وردانی، فرق أهل السنه جماعات الماضی و جماعات الحاضر، ص ۲۲۳؛ جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
۱۰۱. رب نواز ظاهر، نقوش جهگوی، ص ۱۵ و ۵۶؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۳۸، ۳۹ (پی نوشتهای ص ۲۹)، ص ۱۸۷، ۱۸۸ و ۲۴۴؛ جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192
۱۰۲. همان و احمد فراهانی، «قتل رهبر گروه سپاه صحابه»، روزنامه جام جم، ش ۲۶۳۷، ص ۶، ۲۷/۵/۱۳۸۸.
۱۰۳. http://avapress.com/prj8vei.uqehzffu.html.
۱۰۴. http://www.asnoor.ir/Public/News/ViewNews.aspx?Code=806340,15/12/91.
۱۰۵. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) (ویژه القاعده)، ص ۷۸-۷۹ و ۸۳.
۱۰۶. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۱۸۶-۱۸۷.
۱۰۷. محمد اکرم اندیشمند، «ظهور پاکستان در همسایگی افغانستان»، afghanistanhistory.net
۱۰۸. محمدحسن، خوشبو والاعقیده یعنی عقیده حیات النبی، ص ۱۱۷ و ۱۱۸.
۱۰۹. محمد سرافراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول، ص ۲۷۱-۲۷۹.
۱۱۰. عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص ۲۲۹.
۱۱۱. همان، ص ۱۹۸.
۱۱۲. همان، ص ۱۹۰.
۱۱۳. مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از ۱۱ سپتامبر» (با تأکید بر عراق)، فصل نامه سیاست، دوره ۴۰، ش۲، ص ۱۵۹، ۱۳۸۹ ه.ش.
۱۱۴. روزنامه پشتوزبان «وحدت»، چاپ پیشاور، ۱۱/۶/۱۳۷۸ (به نقل از: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص ۶۹).
۱۱۵. زیبا فرزین نیا، سیاست خارجی پاکستان، ص ۹۶ و ۹۷ .
۱۱۶. http://www.avapress.com/vdcjymea.uqemvzsffu.html 1392/7/19, http://tolonews.com/fa/afghanistan/12 … ana-fazl-rahman22/07/1392,
۱۱۷. http://centralasiaonline.com/fa/artic … n/main//feature-22.2.2011.
۱۱۸. Ibid.
۱۱۹. حسین هوشنگی، و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص ۷۶ و مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از ۱۱ سپتامبر» (با تأکید بر عراق)، ص ۱۵۶.
۱۲۰. روزنامه انتخاب، ۲۱/۷/۱۳۸۰، (به نقل از: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص ۱۹۵).
۱۲۱. عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص ۴۰ و ۴۱؛ جواد جمالی، «آینده اسلام گرایی در پاکستان»، فصل نامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س ۱۱، ش ۴۱، ص ۸، ۱۳۸۹ ه.ش.
۱۲۲. محمد محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، ص ۷۷-۸۹؛ عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) (ویژه القاعده)، ص ۲۴۶-۲۵۰.
۱۲۳. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۳۹، ۴۰، ۱۸۹، ۱۹۰، ۲۴۵ و ۲۴۹.
۱۲۴. محمد محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، ص ۹۴-۱۰۲؛ عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) (ویژه القاعده)، ص ۱۹۷-۱۹۹؛ جواد جمالی، آینده اسلام گرایی در پاکستان، ص ۷.
۱۲۵. مهدی عباس زاده فتح آبادی، القاعده پس از ۱۱ سپتامبر، ص ۱۵۴، ۱۵۵.
۱۲۶. خادم الشریف، ایران ۱۹/۶/۱۳۸۴ (به نقل از: محمد مصلحی، کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556 5 مهرماه ۱۳۹۱.
۱۲۷. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، ص ۸۸.
۱۲۸. همان؛ نوذر شفیعی، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»: http://www.iranembassy.pk؛ جواد جمالی، «افراطیگری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
۱۲۹. عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (۴) (ویژه القاعده)، ص ۷۸-۷۹ و ۸۳.
۱۳۰. افراطیگری در پاکستان، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192