اندیشمندان و چهره های فرهنگی

نگاهی به برخی آثار خوانندگان عرب درباره سردار سلیمانی

علی ناصری

شهادت حاجی برای همه تکلیف زا بود. برای توده مردم، نظامی ها، هنرمندان، همه و همه. به زودی شعار  «انتقام سخت» از طرف رهبر انقلاب به عنوان دکترین مواجهه صادر شد و بر در و دیوار ها نقش بست.

چشم چشم کردم که چه می‌کند جبهه فرهنگی؟ چه می‌کند جبهه نظامی؟ چه می کنند مردم؟

شرایط بحرانی این‌چنینی دقیقا جایی است که هنرمندان متعهد باید به میدان بیایند و به احساسات مردمی جهت بدهند. سرعت عمل در این شرایط بسیار اهمیت پیدا می‌کند. هنرمندی که از رخداد ها عقب بیفتد قافیه را خواهد باخت.

در میان هنرمندان هم، هنرمندان مقاومت در خارج از ایران ارزشی مضاعف داشتند و آنها نیز می‌بایست نقش خود را در شکست هیمنه آمریکایی و جهت دهی به احساسات عمومی ایفا می‌کردند. عمل به هنگام در این شرایط بسیار حائز اهمیت است و جبهه فرهنگی می بایست واکنشی ضربتی از خود بروز می داد.

اولین آثار موسیقیایی بعد از شهادت حاج قاسم در خارج از ایران تولید شد و آمادگی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی فراتر از مرزها را به رخ کشید.

اولین چراغ را بچه های «گروه سرود انصار الله» یمن و «گروه سرود ازار» لبنان طی یک همکاری مشترک آغاز کردند. بعد هم آثاری از حاج علی عطار و محمد محیدلی و هادی فاعور و مهدی العبودی و دیگران به سرعت در حال انتشار بود.

این در حالی بود که در ایران هنوز موسیقی درخوری تولید نشده بود. خیلی برایم جالب بود که چطور با این سرعت چنین آثاری تولید می کنند. دوست داشتم بدانم که واقعا چطور چنین چیزی ممکن است.

چند ماه که از شهادت حاجی گذشت و فراغتی حاصل شد تصمیم گرفتم با آنها گفت و گو کنم. یکی یکی با همه تماس گرفتم و با همه گفت و گو کردم.

گفتگو ها اسکایپی بود و جذابیت خاطره ها ترغیبم کرد که آنها را تبدیل به کلیپ و منتشر کنم.

متن پیش رو خلاصه گزارشی از این گفت و گو هاست:

الارض تحکی/علی الموسوی

لبنان در جهان عرب همواره به موسیقی هایش معروف بوده است اما شیعیان لبنان با ابتکار عمل ویژه خود این هنر را به کار گرفتند و سبک ویژه‌ای از موسیقی و سرود حماسی در جهان را آفریدند که به «نَشید» معروف شد و خوانندگان آن‌ به «مُنشِد». هنری که بعد از آزادی جنوب لبنان در سال 2000 اوج گرفت و بعد از پیروزی در جنگ 33 روزه به بلوغ رسید تا جایی که به نمادی از مقاومت لبنان و نماینده هنری عصر پیروزی های بزرگ مقاومت اسلامی تبدیل شد.

اهل بقاع لبنان است، روستای نبی شیث؛ روستای «سید عباس موسوی». زندگی «علی الموسوی» تاریخچه‌ای از خاطره انگیز ترین اناشید لبنانی است، سرود‌هایی که در خارج از لبنان بارها شنیده شده‌اند و مردم آن‌ها را از بر هستند. «لبنان بالشهدا انتصر» به مناسبت آزادی لبنان در سال 2000 ساخته شده و بلندای عمر حرفه‌ای علی الموسوی را نشان می‌دهد.

«از همان کودکی عادت به شنیدن اخبار سیاسی داشتم و از طریق «رادیو مونت کارلو» و بعدتر «رادیو صوت المستضعفین» اتفاقات مرتبط با مقاومت را پیگیری می کردم. به موسیقی علاقه مند بودم اما آزادی جنوب لبنان در سال 2000 تبدیل به نقطه شروع حرفه ای من در این زمینه شد»

مانند بسیاری از برجستگان این هنر او نیز کارش را با گروه موسیقی و سرود اسراء آغاز کرده است تا سرانجام با تشکیل گروه ارکستر «شمس الحریه» اجرا‌های به یاد ماندنی سالگرد آزادسازی جنوب که در بنت جبیل برگزار می شد را از خود برجای بگذارد. گروه سرود «ولایت»، گروه سرود «الوعد»،.. مهم ترین گروه های سرود لبنانی در طول مقاومت لبنان بودند که علی الموسوی در شاخص‌ترین آثار تولید شده توسط این گروه ها نقش موثری داشته است. گروه موسیقی و سرود «اِزار» هم‌اکنون یکی از سرشناس‌ترین گروه‌های موسیقی و سرود لبنانی توسط او تاسیس شده و اداره می‌شود.

«گروه ارکستر شمس الحریه گروهی بود متشکل از 60 نوازنده که اجراهای بسیار فاخری را در دوره همراهی با این گروه ساختیم اما متوجه شدم مقاومت نیاز به گروه‌هایی دارد که بتوانند در هر لحظه و به سرعت واکنش هنری از خود نشان دهند و اینگونه بود که چابکی در تولید نشید را سرمشق خود قرار دادم. از آن دوره گروه های 10-15 نفره و با کم ترین جمعیت، به عنوان یک تاکتیک در دستور کار ما قرار گرفت که این امکان را به ما می داد که در کمترین زمان بتوانیم جمع شویم و اثر تولید کنیم.»

در همه اتفاقات تلخ و شیرین مقاومت اسلامی ردپای او در قالب نشیدی خاطره انگیز ثبت شده است. همچون نشید «الارض تحکی» اثر جاودانه‌اش در یک سوگواری انقلابی برای فرمانده شهید مقاومت، حاج عماد مغنیه.

«در جنگ 33 روزه خانه‌ام مورد اصابت بمباران جنگنده‌های اسرائیلی قرار گرفت و در این بمباران همه چیزم را از دست دادم. تنها من ماندم و لباس‌هایی که به تن داشتم. کیبورد و کامپیوتر و هرآنچه از تجهیزات آهنگسازی داشتم در زیر آوار ماند. در این شرایط به سرعت خود را به دوست آهنگسازی اهل سوریه رساندم تا بتوانم برای مقاومت اثر تولید کنم»

«پس از جنگ وارد گروه موسیقی و سرود الوعد شدم.  در این دوره آن آهنگ معروف را برای حاج عماد ساختم»

ارتباط قوی او با گروه سرود انصارالله باعث شده است که کارهای مشترک زیادی توسط آن‌ها تولید شود. از جمله اثر «الرد القاسم» که در روز اول شهادت حاج قاسم منتشر شد.

« هم اکنون گروه سرود «ازار» به عنوان یک گروه ضربت در همه قضایای مربوط به محور از انتخابات لبنان تا جنگ غزه نقش آفرینی می کند. بعد از شروع جنگ یمن می‌خواستم دِین هنری خود را به ملت مظلوم یمن ادا کنم و سرود «انا یمنی» تلاشی برای این هدف بود. در یمن این اثر بسیار دیده شد و آغازی شد برای ارتباط من با گروه سرود «انصارالله» به سرپرستی «عبدالسلام القحوم». نکته‌ای که برایم همیشه جالب بوده سرعت پیشرفت بسیار بالای یمنی‌هاست. می‌توانم به جرئت بگویم مسیر 20 ساله ما را طی 2 سال طی کردند و هم اکنون چند گروه سرود فعال در یمن جزو بهترین گروه‌های سرود محور مقاومت محسوب می شوند»

اثر «الرد القاسم» با سرعت باورنکردنی آماده شده بود. زمانی منتشر شد که هنوز مردم به خودشان نیامده بودند و محور مقاومت در شوک به سر می‌برد. کار کوتاهی که در لحظه مناسب به احساسات عمومی جهت می‌داد و سوگواری را تبدیل به حماسه می‌کرد.

«روزی بر من نمی گذرد که فیلم یا کلیپی از حاج قاسم نبینم. شهادتش خسارت بزرگی بود و با رفتنش احساس کردم که یتیم شدم و اگر پدر یا مادرم را از دست می‌دادم چنین احساسی نمی داشتم.

ساعت 4 صبح بود که طبق عادت همیشگی مشغول مرور اخبار بودم. یکی دو ساعت بود که شایعه شهادت حاج قاسم در حال انتشار بود ولی من زمانی خبر را باور کردم که شبکه «المیادین» آن را اعلام کرد.  همان لحظه با «بحرلاودیسا» که شاعری اهل سوریه است تماس گرفتم و به او گفتم همین حالا شعری برای حاج قاسم می‌خواهم و او هم گفت: نیم ساعت به من وقت بده.

در آن زمان مدام سپیده دمی که حاج عماد در آن به شهادت رسید از جلوی چشمانم عبور می‌کرد، همان روزی که «انور نجم» شعر «الارض تحکی» را سرود و من آن را آهنگسازی کردم و قبل از غروب آفتاب اثری خلق شد که بعد ها در فرصت های طولانی‌تر هرگز نظیرش تولید نشد.

اثر الردالقاسم درست همینگونه شد و گرچه بعد از آن و در فرصتی طولانی تر اثر «قسما بدماء سلیمانی» را ساختیم اما «الرد القاسم» شور دیگری داشت چرا که با چشمان گریان و دل سوخته تولید شد و کمک و قدرت الهی در تولید آن دخیل بود.

 ساعت 5 صبح شعر «نقسم یا قاسم لن نهدا» از شاعر سوری آن به دستم رسید. بدون معطلی شروع به آهنگسازی کردم. ساعت 7 صبح با عبدالسلام القحوم، سرپرست گروه سرود انصارالله در یمن تماس گرفتم. اگر می خواستم سرود در لبنان خوانده شود وقت بیشتری نیاز بود چرا که روز جمعه بود و کار برای جمع کردن اعضای گروه سخت بود. اما بچه های یمن خیلی زود جمع می شوند و کارها را با سرعت زیادی انجام می دهند. شعر و آهنگ را برای عبدالسلام فرستادم و آنها نیز به سرعت سرود را اجرا و ضبط کردند و قبل از ظهر به من رساندند. در فاصله بین آماده شدن سرود، آهنگ را به علی حرب که ساکن جنوب است دادم تا برایش تصاویری تدوین کند. تا اینکه سرانجام قبل از تاریکی هوا اثر تکمیل و منتشر شد.

الرد القاسم میلیون ها بار دیده شد و با اینکه یک سرود ساده است اما چون در لحظه مورد نیاز آماده شده بود بسیار اثرگذاشت و موفق عمل کرد.

 در سالگرد شهادت هم اثری تولید کرده ایم به نام «عصر سلیمانی» که باز هم کاری مشترک با گروه سرود «انصارالله» است. عبدالسلام و گروهش برایم لباس یمنی با خنجر و سایر تزئینات فرستادند که طی یک عملیات پیچیده به عمان رسید و از آنجا به تهران و از تهران برایم به لبنان ارسال شد.

از زمان شهادت حاج قاسم تا کنون به دلیل انتشار آثار مرتبط با حاج قاسم 7 بار کانال یوتیوب‌مان حذف شده است که در نهایت مجبور شدیم آثار را بدون تصویر حاج قاسم منتشر کنیم»

الایمان یمان/عیسی اللیث

«زامل» با نشید متفاوت است و سبک خاص یمنی هاست. به خوانندگان این سبک «مزومل» گفته می‌شود و پرطرفدار ترین سبک موسیقی در شبه جزیره عربستان است. درمورد هنر زامل خوانی در منابع فارسی مطلب درخور توجهی موجود نیست!

زامل با لهجه بومی یمنی خوانده می‌شود به گونه ای که حتی برای مخاطب عرب زبان بر آن زیرنویس عربی زده می‌زنند!

سبک زیبایی است و احساسی حماسی می دهد. در این میان آثار مربوط به یکی از هنرمندان مزومل بسیار حماسی تر است و در دفاع از محور مقاومت زامل های بسیاری اجراء کرده است.

با «عیسی اللیث» گفتگو می‌کنیم، مشهور ترین مزومل یمنی!

«زامل سبکی از موسیقی است که ریشه در سنت های باستانی شبه جزیره عربستان و خصوصاً یمن دارد و به لهجه نبطی خوانده می شود. لهجه نبطی را هم فقط مردم یمن و یا احیانا مردم شبه جزیره متوجه می‌شوند. کارکرد اصلی زامل در جنگ ها و برای تهییج جنگجویان به دلاوری بود و برای همین هم محتوای آن غالبا حماسی است»

زامل سبکی است که در آن مفاهیم جنسی و غریزی جایی ندارد و کاربردش تحریک غیرت دینی و ملی است. کاربردش در دفاع از دین و وطن و برقرای دوستی ها و ختم غائله‌هاست. در دوران جنگ این سبک اوج گرفت اما آل سعود برای مبارزه با ملت یمن جنگی فرهنگی را در یمن به راه انداخت و مفاهیم حیوانی با خواننده هایی غالبا عربستانی و اماراتی رواج پیدا کرد و برای ترویج آن جشنواره های زیادی برگزار کردند و نام جدید «شیله» را بر آن گذاشتند تا اسم و رسمی برای زامل خوانی باقی نماند. اینها را گفتم تا بدانی زامل خوانی ما مبارزه ای علی حده با جبهه باطل است.

زامل خوانی مفاهیمش را از قرآن وام می‌گیرد و اتفاقات روز را بر مبنای مفاهیم اسلامی تبیین می‌کند. سعودی ها هنری را می‌خواهند که مروج جوانمردی و عزت نفس و اخلاق نباشد. با این اقدام فرهنگیِ سعودی‌ها  ما بیشتر ایمان پیدا کردیم که جبهه ما جبهه حق و اخلاق و عزت و حماسه و جبهه آنها جبهه پستی و دنائت و ذلت و جبهه شیطان است!»

«ما ماهیت اصلی این جنگ را نظامی نمی دانیم. جنگ یمن ماهیتی فرهنگی دارد و پوسته ای نظامی. آنها از فرهنگ یمن می‌ترسند چرا که ما خواری و ذلت را نمی‌پذیریم و مروج عدالتخواهی و قیام مستضعفین بر ضد مستکبرین هستیم و آنها از ترویج فرهنگ یمنی ترسیده اند و به ما حمله کرده اند. و ما دست به سلاح بردیم تا از موجودیت خود دفاع کنیم.

وقتی علاقه مندان از نجران و جیزان و از قلب عربستان سعودی برای ما پیام های علاقه مندی خود را می‌فرستند این یعنی ما در کشور آنها حضور داریم ونه آنها؛ فهمیدی چه می گویم؟ ماهیت این جنگ فرهنگی است!»

به قدری دلنشین سخن می‌گوید که فقط به دقت گوش می‌کنم. هر دوسه جمله که می گوید آیاتی قرآن را شاهد می آورد.

«زامل خوانی را برای اولین بار در کلاس ها و نشست های فرهنگی که انصارالله برگزار می‌کند آموختم. دوره های تابستانی تشکیلاتی و فرهنگی که بهشان «دورات صیفیه»  می‌گوئیم»

از رهبر فقیدشان با کمال احترام و اینگونه یاد می‌کند: «سیدی و مولای حسین بدرالدین الحوثی سلام‌الله علیه» و مدام به عبارات و افکار او استشهاد می‌کند. از تاریخ و فرهنگ و تجربه جنگ های پیاپی سخن می گوید و تازه می فهمی که پشت این مقاومت نظامی تجربه و زیرساخت عظیم از فرهنگ و فکر و تاریخی از مقاومت نهفته است.

درخواست دارد که صدای مردم یمن را به ایران برسانیم و من خجالت زده می شوم از اینکه سخنرانی های رهبر حکیم یمن یعنی «سید عبدالملک الحوثی(حفظه الله)» حتی به فارسی ترجمه هم نمی شوند.

یکی از آثار به هنگام موسیقیایی پس از شهادت حاج قاسم زامل «افلحت یا قاسم سلیمانی» توسط او اجرا شده بود، ماجرای تولیدش را می پرسم.

«روز جمعه بود و من در جبهه بودم. ناگهان یکی از دوستان هراسان خود را به ما رساند و خبر شهادت حاج قاسم را به ما رساند. مجاهدینی که آنجا بودند بسیار پریشان بودند و خبر برایشان بسیار سخت بود و غیر قابل باور. من خود را به صنعاء رساندم. شاعران مختلف یکی یکی قصیده‌هایی را برایم می‌فرستادند. به گونه‌ای که تا پایان روز بیش از 12 قصیده به من رسید. دستگاه ضبط را روشن کردم و یکی را اجراء کردم و در همان اولین ضبط کار خوبی شد  و پس از تدوین آن را منتشر کردم. مردم خیلی از این زامل استقبال کردند و سیل تشکر ها برای من فرستاده شد و از طرفی وهابی‌ها و معاندین بسیار خشمگین شدند و توهین کردند. اینها همه نشانه آن بود که کار خوبی شده است!»

«تا چند وقت پیش اگر صدای جنگنده‌های سعودی را نمی‌شنیدیم خوابمان نمی‌برد اما حالا باوجود آن که ما پیشرفت زیادی در جبهه جنگ داشتیم اما دیگر خبری از آن شدت اولیه نیست و این یعنی پیروزی نزدیک است ان‌شاءالله»

در پایان دوباره تاکید می‌کند:

«ما هنرمندان یمن جز قطره ای از دریای رهبرمان سید عبدالملک سلام الله علیه نیستیم و فکر و ایده اساسی هنرمان را از سخنان او می‌گیریم. لطفا پیگیر باش تا صدایش در ایران شنیده شود. صدای او ندای فطری انسان است. دشمنان سعی دارند این صدا را خاموش کنند و دوستان باید آن را گسترش دهند!»

حدد موقفک/ علی مندیل

شاعر بیشتر از شعرش جلب توجه می کرد، جوانی با حرارت بسیار که شعری حماسی می خواند. چنان فریاد می زد و چنان کلامش بر دل می نشست که جای شک باقی نمی‌گذاشت که گوینده به آنچه می‌گوید ایمان دارد. «علی مندیل» نام داشت از اهالی بغداد.

این ها همه زیبا بود. حاج قاسم اعجاز کرده بود که زیبایی را به رخ زشتی و شیرینی را به رخ تلخی کشیده بود.

عکس پروفایلش تصویری از خودش بود که شهید احمد مهنا را بغل کرده است. درمورد احمد که می‌پرسم، می‌گوید:

«احمد مرا بغل می‌کرد و می‌گفت چرا برای من شعر نمی‌نویسی؟ به او می‌گفتم تو شهید شو شعرش با من، عرفانی بود و عاشق امام»

منظورش امام خمینی بود. فهمیدم مرزی بین ما نیست. می‌گفت انگار از قبل می‌شناسمت و من هم. به قدری زیاد آشنا بود که شک ندارم دیدمش اما کجا؟ نمی دانم.

از ابو مهدی می‌گوید:

«آخرین بار مقابل سفارت آمریکا دیدمش. واضح و آشکار مقابل جمعیت ایستاده بود و شعار می‌داد!»

«اولین بار هم زمانی دیدمش که روی صحنه شعر می‌خواندم و او هم در ردیف اول روی صندلی نشسته بود. به گونه ای به جمعیت نگاه می کردم که انگار حواسم به او نیست اما گوشه چشمم به او بود و همه‌ی حواسم به او که خوشش می‌آید یانه؟ گاهی سری تکان می داد و گاه تایید میکرد. از صحنه که پائین آمدم مستقیم به سمتش رفتم. او هم سرم را بوسید و مرا بویه(بابا) خطاب کرد»

سخن از حاج قاسم را اینگونه شروع می‌کند: «الیوم انکسر ظهر امام الخامنئی کما انکسر ظهر الامام الحسین ساعه استشهاد العباس.

فهمیدم که باید شعری بسرایم اما نمی‌شد. مصیبت بالا تر از حد توان بود. تصمیم گرفتم به کاظمیه بروم و از ائمه کمک بخواهم برای سرودن شعری که باید. نتیجه شد: «حدد موقفک»»

یکی از ویژگی هایی که مراسم تشییع شهدا درعراق را از ایران متمایز کرده بود شعارهای زیبایی بود که مدام در تشییع بغداد و ناصریه و بصره تکرار می شد. شعار هایی که علی مندیل به توصیه و تدبیر سید هاشم الحیدری(حفظه الله) سروده بود.

«عراق سرزمین فتنه هاست و باید شعار هایی می‌ساختیم که مبادا شعار های دیگری مطرح شود!»

انا ثائر/هادی فاعور

استعداش اولین بار در مراسم تشییع پسر عموی شهیدش کشف شده بود. «در مراسم شروع به خواندن کردم و کسی که نمی شناختمش مرا بر روی دوش خود بلند کرد و خواندم و همه سینه زدند. چند روز بعد کلیپ خودم را از شبکه های اجتماعی دیدم و حتی تلویزیون ایران هم آن را پخش کرده بود»

کلیپی که از آن صحبت می‌کرد در ایران بسیار دیده شده بود به خصوص مضمون شعر و صدای خوش پسربچه بسیار جلب توجه می‌کرد.

نامش هادی فاعور بود از اهالی فوعه و پناهنده به منطقه سیده زینب.

بعد از آن هم چند سرود زیبای دیگر از او منتشر شد اما مدت ها دیگر خبری از او نبود تا اینکه چند روز پس از شهادت حاج قاسم دوباره نشیدی از او منتشر شد به نام «الرد الحاسم»

«دلیل اینکه مدتهاست کاری منتشر نکرده ام اختلافاتی است که با گروه موسیقی داشتم.

در سوریه امکانات ضبط و آهنگسازی وجود ندارد و من برای اینکه بتوانم برای حاج قاسم نشیدی تولید کنم به لبنان رفتم. پس اندازم را در این راه صرف کردم و نتیجه اش شد: «الردالحاسم»

«الرد الحاسم» بارها از روی صفحه های اجتماعی حذف شد و در نهایت مجبور شدم بدون تصویرسازی و به صورت صوتی از کانال یوتیوبم منتشرش کنم»

شیوه کار جالبی داشت و می‌گفت «برای اینکه شاعر را مجبور کنم که شعری حماسی بسراید در اولین قدم خودم آهنگی ساختم و به شاعر دادم تا برای آن شعر بسراید. سپس به لبنان رفتم و چند روز ماندم. در استودیو نشید را تولید کردم و به دمشق برگشتم.

در این چند روز فقط 3 ساعت خوابیدم؛ می خواستم اثر را به سرعت تولید کنم.»

از اینکه چند وقت پیش بچه های مشهد برایش جشن تولد گرفته بودند خیلی خوشحال بود. می گفت «این یعنی هنوز فراموش نشده‌ام!»

ابن المحور/قاسم حمادی

بهانه گفتگو با او انتشار نشید زیبایی به نام «شریان المحور» در سالگرد شهادت حاج قاسم بود؛ کاری مشترک بین لبنان، سوریه، فلسطین، عراق، یمن و ایران؛ با سبک ویژه ای که به آن اوبریت گفته می‌شود.

خودش را «ابن المحور» خطاب می‌کند و می‌گوید: «من فرزند محور مقاومتم. از وقتی چشم باز کردم کشورم را تحت اشغال و خودمان را در حال مقاومت دیده ام. در 9 سالگی اولین سرود ها را برای مقاومت خوانده‌ام!»

قاسم حمادی هم در حماسه های مردمی پس از شهادت حاج قاسم نقش داشت و موفق شده بود چند نشید زیبا به سرعت تولید کند. نشید «عاصفه»(تند باد) و «زلم الثار» (مردان انتقام) تنها سه چهار روز بعد از شهادت حاجی تولید شده بودند.

«در روز اول بعد از شهادت در شوک بودم و هیچ کاری نکردم و روز دوم تازه به خود آمدم. چند هفته‌ای بود که نشید «عاصفه» را تولید کرده بودم اما هر روز انتشارش به عقب می‌افتاد. تازه حکمتش را فهمیدم. به سرعت دکلمه ای به آن اضافه کردم و منتشرش کردم. چند روز بعد هم کار مشترکی با گروه «اعلام حربی» عراق انجام دادم به نام «زلم الثار»(مردان انتقام). این اثر نیز بسیار دیده شد.»

اهل جنوب لبنان است و برای خودش همانجا استودیوی موسیقی دارد و بسیاری از نشیدهای تولید جنوب در استودیوی او ضبط می‌شوند. «من در تولید موسیقی خود کفا هستم و همه امکانات را در جنوب فراهم کرده ام. هم شاعران و خوانندگان زیادی در جنوب داریم و هم اینکه آهنگسازی و خوانندگی آثار را در استودیوی شخصی خودم انجام می دهم»

هیهات یا محتل/علی العطار

«ما همواره خود را یکی از گروهان های نظامی در محور مقاومت ترسیم کرده ایم. محل زندگی ما توجه کنید! ما همواره شاهد شهادت فرماندهان محور مقاومت بوده ایم و به شهادت و جنگ خو کرده ایم»

سرعت عمل در تولید را ما بارها تجربه کرده‌ایم و این چیز جدیدی نیست. شهادت حاج عماد مغنیه هم مانند حاج قاسم در سحرگاه بود آن وقت هم یادم می‌آید که همه تازه درحال فکر بودند که چه باید کرد و ما سرود «مزقت صورتهم رضوان یا رضوان» را تولید کرده بودیم و بعد از ظهر روز شهادت سرودمان از تلویزیون پخش شد»

«در جنگ 33 روزه ساعتی بود برای آتش بس که به آن «هدنه» می گویند. 2 ساعت در صبح! در این فرصت 2 ساعته خود را به نزدیکی پل فرودگاه رساندیم و روی خرابه های یک ساختمان ایستادیم تا تصاویر سرود را ضبط کنیم. در حال ضبط سرود بودیم که ناگهان آتش بس شکسته شد و پل فرودگاه که در کنارمان بود بمباران شد. هرکس که از کنارمان می‌گذشت تعجب می‌کرد که چرا این افراد  کت و شلوار های یک دست پوشیده اند و وسط غبار بمباران چه می‌کنند؟!

نتیجه آن روز شد سرود: «هیهات یا محتل» که در آن شرایط به مردم کمک کرد تا روحیه خود را حفظ کنند.

از آن روزها ما خود را یک گروهان استشهادی در محور مقاومت به حساب آورده ایم و می دانیم که تولید سرود در لحظه‌ی مورد نیاز ارزش آن را دارد که حتی جانمان به خطر بیفتد.

یکی از مهم ترین ویژگی های هنر مقاومت سرعت عمل آن است و اینکه در آن لحظه که باید در صحنه حضور داشته باشد»

چند سال پیش فیلمی از او و گروهش در شبکه های اسرائیلی مورد نقد و تحلیل قرار گرفته بود. کارشناس شبکه اسرائیلی داشت نحوه ورود گروه سرود به صحنه اجراء را تحلیل می کرد و اینکه گروه چگونه به صورت مهندسی شده و برای تهییج مردم تکنیک های خاصی را به کار گرفته است. وقتی از او در این باره می‌پرسیم می گوید «مگر نگفتم ما خودمان را جزئی از میدان نظامی تعریف کرده‌ایم؟ این هم نشانه اش!»

«روز شهادت حاج قاسم روز تلخی بود، به تلخی روز شهادت حاج عماد. این بار هم باید کارمان را می‌کردیم. به سرعت شاعر و آهنگساز را به خانه دعوت کردم و بی معطلی کار را شروع کردیم.

هر دو بیت که شاعر می‌سرود آهنگساز در همان لحظه برایش آهنگ می ساخت و اینگونه شد که در کمتر از 24 ساعت سرود «لا یرحل الشهداء» را آماده کردیم»

صوت کفر رمان/ محمد محیدلی

اهل استان نبطیه است، روستای کفر رمان. اولین چیزی که از او می پرسم این است که با چه صفتی توصیفت کنم؟ می گوید: «قاری قرآنم، مداحی می کنم، در مراسمات عزاداری نوحه می‌خوانم، آهنگسازی می کنم و منشد هستم، در روستایمان معروف هستم به «صوت کفر رمان» تو هر چه دوست داری خطابم کن!»

«پدرم همیشه می گفت خدا این صوت زیبا را به تو داده و باید از آن در راه خدا استفاده کنی»

هر چه در اینترنت جستجو می کنم بیش از 6-7 نشید از او نمی بینم. دلیلش را که می‌پرسم می گوید:

«در آرشیوم تعداد نشیدها به تنهایی به 45 اثر می رسد، جدای از مداحی ها و سایر آثار اما دست تنها هستم و گروه موسیقی ندارم که برایم کار تبلیغاتی کند»

همراه گروه اسراء سفری به ایران داشته تا در مراسم سالگرد شهادت حاج عماد مغنیه اجرا داشته باشند. از آن سفر به عنوان نقطه عطفی در زندگیش یاد می‌کند:

«نمی دانستیم چه چیزی درانتظارمان است. زمانی که اجرایمان تمام شد ناگهان شوکه شدیم؛ حاج قاسم وارد سالن شد و سخنرانی کرد. بعد از آن با هم عکس گرفتیم و به ما انگشتری هدیه داد. در همان سخنرانی بود که سید حسن را آیت‌الله خطاب کرد»

«روز شهادت حاج قاسم پدرم در بیمارستان بستری بود و حالش بسیار بد. نمی توانست سخن بگوید و تنها گاهی چشمانش را باز می کرد. تلویزیون تصاویری از حاجی پخش می کرد و پدرم گاه و بی گاه به تلویزیون خیره می‌شد. ناگهان از چشمانش اشک جاری شد که فهمیدیم متوجه خبر شده است. ساعتی بعد پدرم از دنیا رفت. او را به سردخانه منتقل کردم و به سرعت خود را به استودیو رساندم و «الفتح الاعظم» را خواندم. شعرش را هم صبح همان روز خودم سروده بودم»

«دست حاج قاسم ارزشش از صد سر بریده نتانیاهو بالاتر است. پیروزی ما به نابودی عین الاسد نیست بلکه پیروزی ما آن است که این همه انسان به جوش آمدند، پیروزی ما در فتح قلب انسان هاست»

گله می‌کند که «اگر صدایتان را کسی می‌شنود به مسئولان فرهنگی ایران بگوئید در خارج از ایران جبهه ای فرهنگی و گسترده وجود دارد و ما نیز باید به حساب بیائیم. مگر ما جزء جامعه هنری انقلاب اسلامی نیستیم؟ چرا مسئولین فرهنگی برای ما دیداری در نظر نمی‌گیرند؟» منظورش فیلم هایی است که از دیدار هنرمندان با آقا منتشر شده است!

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا