اندیشمندان و چهره های فرهنگیجامعه شناسی کشورهای اسلامی

درباره وضعیت علوم اجتماعی در جهان عرب؛ استبداد عامل عقب‌ماندگی در علوم اجتماعی

ایلیا زریق* – عمران للعلوم الاجتماعیه

ترجمه: سیدرضا حسینی

هدف این پژوهش ارزیابی تحقیقات علوم اجتماعی معاصر در جهان عرب با تمرکز بر جامعه شناسی و مردم شناسی است. این پژوهش نشان میدهد که علوم اجتماعی جهان عرب از وابستگی افراطی به مفاهیم ناشی از تجربه جوامع غربی رنج می برد. چنان که تحقیقات منتشر شده به شدت متکی به روش های کیفی و مطالعات موردی است. این پژوهش کم کاری هایی که در تولیدات علوم اجتماعی بلکه اساسا علوم انسانی عرب رخ داده را به استبداد و عدم وجود دموکراسی در نظامهای دولتی عربی ارجاع داده است. این همان عاملی است که پژوهشگران عرب را از پرداختن به مسائل مهم و مشکل مانند تنوع فرهنگی و قومی بازداشته است. با این وجود این پژوهش بیان گر تلاشهای پژوهشگران عرب در نشان دادن جهت‌گیری افکار عمومی عربی، تحولات اجتماعی و استعمار و سانسور و… نیز هست. پایان بخش این پژوهش بحث پرده برداری از چگونگی استفاده دولتهای غربی از پژوهشگران خود برای مداخله در مسائل جهان سوم است که این نقض موازین اخلاقی در مسایل علمی محسوب می شود.

مقدمه

سهی حمزاوی و سامیه کواشی دو جامعه شناس الجزائری میگویند: «بحران کنونی که جامعه شناسی در آن قرار دارد به اختلاف در رویکردهای نظری و روشی در این علم بر میگردد. چنان که متفکران برآنند که تحقیق و پژوهشهای اجتماعی از عدم وجود گزاره های دقیق جامعه شناختی رنج میبرند که این منجر به بحران جدایی فکر و نظریه از واقعیت و ویژگیهای جوامع عربی میشود.»

این سخن، با اعتماد زیادی نسبت به جامعه شناسی غربی، به مشکل جامعه شناسی جهان عرب پرداخته است. طبق این نظر، توسعه جامعه شناسی جهان عرب دست کم از هشت مشکل عمده رنج می برد که اکثر آنها برای پژوهشگران این عرصه آشناست.

انتقادات اصلی به جامعه شناسی عربی عموما به جدایی علوم اجتماعی از تجربیات تاریخی و معاصر مردم پرداخته است. و بیشتر ناقدان تاکید دارند که جامعه شناسی عربی مفاهیم خود را از غرب نسخه برداری نموده و وام گرفته است. و غالبا از این نکته غافل هستند که جامعه شناسی غربی در درجه اول تحولات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی اروپا را منعکس میکند. جوامع غربی در قرنهای 19 و 20  دارای شرایط صنعتی و فلسفی خاصی بودند که بنیانگذاران جامعه شناسی غربی مانند آگوست کنت، کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر تحت تاثیر آن قرار گرفتند.

مقایسه روش کمی و کیفی در مطالعات اجتماعی در جهان عرب

علی رغم محبوبیتی که اخیرا مطالعات کیفی در همه علوم اجتماعی غربی کسب کرده است این مساله در جامعه شناسی مخصوصا جامعه شناسی عربی، جایگاه ویژه ای دارد و یادآور هوارد بیکر جامعه شناس آمریکایی است. چرا که مطالعات کیفی بیش از 60 سال پیش برای اولین بار در ایالات متحده ظهور کرد. جا دارد که جامعه شناسی عربی به سنت علوم اجتماعی کیفی خود ببالد و افتخار کند. مانند کارهای علی الوردی جامعه شناس عراقی، زمانی که پای خود را در جای پای ابن خلدون می گذارد و تعامل بین یکجانشینان و عشایر و تاثیر آن بر رشد شخصیت فردی و زندگی اجتماعی در عراق را بررسی می کند. چنانکه محمد بامیه نیز اشاره میکند که «علی الوردی بجای استفاده از روش مصاحبه و نظرسنجی میدانی از روش گفتگویی استفاده میکند که این روش به سنت های جامعه عربی نزدیک تر است.»

باز در این زمینه مطالعات ارزشمند حامد عمار(1921-2014)، انسان شناس مصری، درباره زندگی روستایی را داریم که ارزش و شخصیت در روستاهای مصر را تحلیل میکند. و تا همین اواخر مطالعات اجتماعی کیفی در هلال خصیب و مصر و شمال آفریقا بزرگترین بخش از علوم اجتماعی عربی به شمار می آمد.

در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم علوم اجتماعی کاربردی که شامل مجموعه ای از آمارهای اجتماعی بود، با خواست استعمار غربی که منطقه را اشغال کرده بود وارد جهان عرب شد. و پس از استقلال سیاسی در نیمه اول قرن گذشته اندیشمندان مردمی و نخبگان حاکم در دولت های تازه تاسیس از این روش کاربردی برای پاسخ به نیازهای آموزشی و بروکراتیک خود استفاده کرده و آن را گسترش دادند.

جا دارد که جامعه شناسی عربی به سنت علوم اجتماعی کیفی خود ببالد و افتخار کند. مانند کارهای علی الوردی جامعه شناس عراقی، زمانی که پای خود را در جای پای ابن خلدون می گذارد و تعامل بین یکجانشینان و عشایر و تاثیر آن بر رشد شخصیت فردی و زندگی اجتماعی در عراق را بررسی می کند.

در 1960 جامعه شناسان عرب تحصیل کرده در غرب روش پوزیتویستی غربی را بطور مستمر با نظرسنجی های عمومی و پیش بینی سیاست های کلی آینده پی گرفتند. اگرچه این دوره همزمان با حملات بسیاری به پوزیتیویسم در غرب همزمان بود اما تحقیقات کمی در جهان عرب بدون توجه به این انتقادات و اشکالات ادامه یافت.

در اینجا دو دسته از مشکلات به وجود آمد: مشکل اول مربوط به کشورهای جهان سوم بود و مشکل دوم مربوط به مباحث نظری و معرفت شناختی.

دسته اول که سه مشکل اساسی هستند:
1-اشکال اول مربوط به معنای «مردم» در کشورهای در حال توسعه و حتی تا حدودی در کشورهای پیشرفته است. اینکه یک مطالعه میدانی بر روی مردم انجام شود در جوامع عربی، فی نفسه دارای اشکال است. چون پاسخ دادن به سئوال یا مصاحبه زمانی است که میان پاسخگو و پرسشگر اعتماد و رازداری نسبی وجود داشته باشد و سئوالات دارای تاثیر در زندگی عمومی او باشد. اما جایی که عموم مردم به هیچ وجه خود را دارای تاثیر در جریان امور نمیدانند، متاسفانه فایده ای در اظهار کردن نظرشان هم نمی بینند.

علاوه بر اینکه به دلیل عدم اعتماد میان مسئولین و مردم، نگاه غالب مردم نسبت به کسی که به دنبال به دست آوردن اطلاعات است همراه با تشکیک  است که مبادا این اطلاعات آنها را در معرض خطر قرار بدهد. همچنین مسئولین هم به همین میزان از جمع آوری اطلاعات هراس دارند که مبادا آشکار شدن این اطلاعات تهدیدی برای مشروعیت نظام باشد.

2-مشکل دوم اینکه تحقیقات گسترده در کشورهای جهان سوم با عدم دسترسی یا اساسا وجود نداشتن داده های موثق و صحت انتخاب جامعه آماری، احساس اطمینان به نتایج حاصله را دشوار میکند.

3-مشکل سوم اینکه نظرسنجی کننده یک موسسه فردی است و روش آن در مطالعات هم فردگرایانه است و از مردم نیز آراء فردی شان را سئوال میکند. اما در جامعه ای که ارزشهای جمعی تا عمق وجود افراد رسوخ کرده است با پاسخهای فردی جمع آوری شده نمی‌توان تصویر جمعی به دست آورد و مانند آنچه در نظریه گشتالت وجود دارد، کل چیزی فراتر از اجزاء است.

این بخشی از آن چیزی است که سی رایت میلز در مطالعات انتقادیش نسبت به مکتب تجربی انتزاعی(Abstracted empiricism) در علوم اجتماعی غربی بیان کرد و منظور او تحقیقات کمی بدون توجه به سیاق تاریخی و اجتماعی بود.

یکی از راههای اصلاح این مشکلات زمینه سازی برای تحقیق، مصاحبه های عمیق، جمع آوری داده های کمی به همراه داده های کیفی، مردم شناسی از خلال نمادها و نشانه های فرهنگی در اطلاعات جمع آوری شده است.

تولید دانش اجتماعی در جهان عرب

  1. تحلیل موسسات

اخیرا سه پژوهش با موضوع «تولید علم» با تمرکز بر علوم اجتماعی در جهان عرب منتشر شده است. با بهره گیری از این منابع نگاهی کلی اعم از کمی و کیفی به تولید دانش در علوم اجتماعی در جهان عرب می اندازیم.

میتوان سیر تحول علوم اجتماعی در جهان عرب را به سه مرحله تقسیم کرد:

مرحله اول: دوره استعمار قبل از استقلال است که با رویکرد شرق شناسی و با مفاهیم نژادی و قومی همراه بود.

مرحله دوم: متمرکز بر ضرورت رهایی از سیطره استعمار بر تولید دانش و دیدگاههای نقد کلاسیک متاثر از شرق شناسی شد.

مرحله سوم که پسااستعمار نامیده میشود روش پوزیتویستی برآمده از موسسات آموزشی و پژوهشی غربی و چارچوبهای نظری مارکسیستی را پیش گرفت.

با این حال طبق یکی از آمارها جهان عرب فعالیتهای علمی قابل ملاحظه ای در سال 2012 کسب کرده است. این درحالی است که نیمی از مراکز پژوهشی جهان عرب در  مصر ، تونس، لبنان، مغرب، اردن واقع شده اند. مصر با 55 مرکز پژوهشی در رتبه اول، اردن با 40 مرکز در رتبه دوم قرار دارند. سپس تونس با 39 مرکز، مغرب با 30 مرکز، لبنان با 27 مرکز و قطر با 10 مرکز در رتبه های بعدی قرار میگیرند.

این مطالعات نتیجه گرفتند که مشکل اصلی که موسسات پژوهشی در جهان عرب با آن مواجه هستند نبود دموکراسی است که موجب می شود پژوهش مستقل در فضای فکری آزاد وجود نداشته باشد. میتوان برخی از این مراکز را به قول معروف «دکان» هایی توصیف کرد که برای مصالح داخلی و خارجی خدمت میکنند. مانند موسسات ngo غیردولتی. در نتیجه اکثر پژوهشگران جهان عرب از تاثیرگذاری در تصمیم گیریها و سیاست گذاری ها در حاشیه مانده و بخش زیادی از جامعه شناسان عرب به خارج مهاجرت کردند.

ساری حنفی و ریغاس أرفانتیس پس از یک مطالعه گسترده درباره تولید دانش اجتماعی معاصر در جهان عرب دریافتند که تحقیقات علوم اجتماعی عربی بر موضوعات رهایی از استعمار، هویت ملی و مدرنیته متمرکز بوده است و به طور کامل از فرهنگ عربی نمایندگی نمیکند. در ضمن هدف از مطالعات هویت ملی هم با انگیزه مطالعه اقلیت ها و قومیت ها بوده است و مطالعاتی بسیار کمیابی هستند که به هویت قومی و درگیری های جوامع عربی پرداخته باشند. دامنه تحقیقات و میزان بودجه آنها هم در جای‌جای جهان عرب یکسان نبوده است.

میتوان سیر تحول علوم اجتماعی در جهان عرب را به سه مرحله تقسیم کرد: مرحله اول: دوره استعمار قبل از استقلال است که با رویکرد شرق شناسی و با مفاهیم نژادی و قومی همراه بود. مرحله دوم: متمرکز بر ضرورت رهایی از سیطره استعمار بر تولید دانش و دیدگاههای نقد کلاسیک متاثر از شرق شناسی شد. مرحله سوم که پسااستعمار نامیده میشود روش پوزیتویستی برآمده از موسسات آموزشی و پژوهشی غربی و چارچوبهای نظری مارکسیستی را پیش گرفت.

مغرب عربی در جذب بودجه خارجی و ایجاد مراکز پژوهشی حتی بصورت ngo از شرق جهان عرب عقب تر است. با این حال مغرب عربی نسبت به شرق عربی در آمار تولیدات فکری پیش است.

حنفی و آرفانتیس از طریق دسته بندی چهارگانه مایکل بوراوی(تحقیقات اجتماعی حرفه ای، تحقیقات اجتماعی انتقادی، تحقیقات اجتماعی عمومی، تحقیقات اجتماعی سیاسی) به جای خالی مطالعات سیاسی تاثیرگذار بر حکومت پی بردند و به این نتیجه رسیدند که حل مشکلات اجتماعی بعنوان یک هدف برای جامعه شناسی در کشورهای عربی نیست.

چنانکه نبود جامعه شناسی انتقادی هم به عدم مشارکت جامعه شناسان در تحقیقات اخلاقی و هنجاری است. به نظر میرسد که موضوعاتی که جنبه جهانی دارند، موضوعات محلی و منطقه ای را تحت الشعاع قرار داده اند. با تحلیل محتواهای منتشر شده هم روشن میشود که مباحث نظری بر تحقیقات میدانی برتری دارند و تحقیقات شامل کار میدانی و جمع آوری اطلاعات درجه دو به حساب می آیند.

زبان تولیدات علمی نقش بسیار مهمی در علوم اجتماعی دارد. طی فرایند جهانی شدن، انگلیسی توانست جایگاه خود را بعنوان زبان اصلی نشر تثبیت کند. آمارهای حنفی  و آرفانتیس نشان میدهد که در بازه زمانی 1998-2007 نود و چهار درصد از تولیدات آکادمیک به زبان انگلیسی بوده است و عربی در میان 10 زبان اول تولیدات علمی پایگاهWeb of Science دیده نمیشود. هشتاد و پنج درصد خلاصه مقالات اجتماعی نیز به زبان انگلیسی است.

یک پروژه بزرگ با بررسی تولیدات 4360 محقق از کشوهای اروپایی و 11 کشور حوزه مدیترانه نشان داد که زبان تولیدات پژوهشگران عرب در نشریات علوم کاربردی، پژشکی، علوم اجتماعی و انسانی، 60 درصد انگلیسی، 33/2 درصد فرانسه و تنها 7/9 درصد عربی بوده است.

استفاده محدود از زبان عربی در تولیدات علمی موجب محدود شدن مباحث عمومی بیرون از فضای علمی می شود. نویسندگان نبود جامعه شناسی عمومی(Public sociology) را تایید میکنند. حنفی و آرفانتیس از مطالعه ای در 3 روزنامه لبنانی (دو روزنامه عربی و یک روزنامه انگلیسی) دریافتند که جامعه علمی به دلیل عدم اعتماد به رسانه ها تمایلی به مشارکت در نوشتن سر مقاله ها در این صفحات ندارند و آن را از جهت ارتقای علمی و مالکیت علمی دارای تاثیر نمیدانند.

محتوای سرمقاله های انتخاب شده نشان میدهد که بیش از 70 درصدشان  مربوط به مسایل سیاسی، 18 درصد مسایل اجتماعی، 6 درصد مشکلات اقتصادی و 5 درصد فرهنگی است.

پژوهش مهم دوم که در سال 2015 منتشر شد گزارشی است که محمد بامیه بعنوان گزارش اولیه «المرصد العربی» زیرنظر «شورای علوم اجتماعی عربی» که اخیرا در بیروت راه اندازی شده است ارائه کرده است. این گزارش از تعریف علوم اجتماعی پا فراتر می گذارد و شامل علوم سیاسی، اقتصادی، جامعه شناسی، مردم شناسی، تاریخ و روانشناسی، همچنین حوزه های میان رشته ای مانند مطالعات جنسیتی، شهری و فرهنگی می شود.

این گزارش در مقدمه خود به ضعف «حافظه علمی» در دانشگاه های عربی اشاره میکند و آن را ناشی از درگیری های منطقه ای که موجب ضعف روابط اجتماعی عربی شده است، می داند.

علاوه بر این، این گزارش تاثیر فرهنگی نئولیبرالیسم عربی را که به طور روزافزون از طریق دانشگاه ها و شرکتهای مشاوره ای رهبری میشوند را دست کم میگیرد. این گزارش از ارزش ذاتی علم به امید اینکه به روشنفکری اجتماعی و بهبود اوضاع جامعه منجر شود نیز دفاع میکند.

 نبود حافظه جمعی در دانشگاههای عربی را در تجربه های مختلف نسل ها می توان دید؛ برای نمونه اساتید جوان تر از حیث آموزشی ضعیف‌تر هستند  و طبق گزارش «علم عربی» منتشر شده در 2014 دانشگاههای عربی، سیاستهای پژوهشی نامطلوب و روشهای تصمیم سازی قدیمی دارند و از همگام شدن با نیازهای جامعه علمی امروز ناتوانند.

از میان 614 دانشگاه جهان عرب 48 درصدشان دارای دانشکده علوم اجتماعی هستند و دانشگاه قاهره قدیمی ترین آن ها است. چنانکه 90 درصد دانشگاههای جهان عرب پس از 1950 و 70 درصدشان پس از 1991 تاسیس شده اند.

در زمینه علوم اجتماعی طیف های دانشگاهی مختلفی شکل گرفته است. از تکنوکرات و لیبرال و مردمی که در دانشگاههای غربی نیز وجو دارند تا جریان اسلامی سازی در سعودی و مراکش و الجزایر در دهه 80 قرن 19که حتی گاها دعوت به جامعه شناسی اسلامی هم نموده اند.

هنگامی که موضوعی علمی در دانشگاههای عربی مطالعه میشود دو نکته را مشاهده میکنیم: نکته اول اینکه پرداختن به موضوعاتی مانند کارگران خارجی بسیار نادر است. در حالی که کارگران خارجی در عربستان سعودی و  کشورهای حاشیه خلیج فارس اکثریت نیروی کار را تشکیل میدهند. این گزارش به طور خاص درباره عربستان سعودی اشاره میکند که در این کشور یک جریان تحقیقاتی بر روی جرم و جنایت متمرکز هستند. در حالی که میزان جرم و جنایت در کشور پایین است. علت را که جستجو میکنیم میبینیم این جنایت نقض استانداردهایی است که حکومت می‌خواهد. در واقع این جنایت خودبخود نقض حقوق بشر نیست بلکه تهدیدی برای رژیم حاکم است و طبق گفته آن گزارش: «روشن است که موضوعات پژوهشی در عربستان سعودی علاوه بر محدودیتهایی که در آزادی پژوهش وجود دارد، مطابق روند کلی سیاستها و ایدئولوژی حاکم است.»

ملاحظه دوم: مربوط به افزودن برخی موضوعات مبهم در مطالعات است. موضوعاتی مانند حقوق بشر، خشونت خانوادگی، نقش زن در جامعه، مشارکت سیاسی، فساد کارمندان دولتی، نظارت دولتی و خصوصی. این مسائل موجب به وجود آمدن مجموعه ای از مشکلات مفهوم سازی در علوم اجتماعی عربی می شود. مفاهیمی مانند جامعه مدنی، مشارکت سیاسی، جرم، بیگانگی، حریم خصوصی و… نیاز به بررسی دقیق بین فرهنگی دارد.

این گزارش برخلاف اشاره اجمالی که در مقدمه به آمار پژوهشهای اجتماعی در فلسطین داشت، سخنی از پژوهشهای علوم اجتماعی که در کرانه باختری و غزه و در داخل اسرائیل انجام شده است نزد. اجمالا فلسطینی ها مطالعاتی با موضوعات خشونت خانوادگی، تبعیض جنسیتی، حقوق بشر، حقوق پناهندگان، بهداشت عمومی، فضای مجازی و… دارند که در مصادر دیگر به تفصیل عنوان شده است.

2. تحلیل حرفه ای

شورای علوم اجتماعی بیروت در سال 2018 گزارش دوم خود را از اوضاع علوم اجتماعی عربی منتشر کرد. تهیه کننده این گزارش عبدالله حمودی است که مردم شناس است. او در این گزارش تحولات علوم اجتماعی عربی را از ابتدای هزاره سوم در سه مرحله (2000-2005، 2006-2010، 2011-2016) بررسی کرده است. گزارش اول که توسط محمد بامیه نوشته شده بود به زیربنای تولید دانش و گستره و تنوع موسسات آموزش عالی در جهان عرب پرداخته بود. اما گزارش دوم به حرفه ای سازی علوم اجتماعی در زمینه جامعه شناسی ، مردم شناسی، روانشناسی اجتماعی پرداخته است. البته به کتابها و نشریات نیز عنایت داشته و گاها دایره موضوع به گونه ای توسعه داده که تاریخ، اقتصاد و علوم اجتماعی را شامل شده است. این گزارش علاوه بر توجه به تفسیر هرمنوتیکی متون و شناسایی ابعاد موضوع مورد مطالعه و تعداد متغیرها، داده های کمی را نیز لحاظ کرده است و به تحول مفاهیم و مشکلات پژوهشی و موضوعی و روشی پرداخته است.

فصل اول به جامعه شناسی در مغرب عربی (تونس، مراکش، الجزایر)، سپس شرق (لبنان، فلسطین، سوریه ، عراق و اردن) پرداخته است. اما جامعه شناسی در مصر را در فصلی مستقل بررسی کرده است. فصل دوم به مردم شناسی در مغرب عربی و سپس شرق عربی میپردازد. فصل سوم روانشناسی اجتماعی و فصل چهارم به مجلات علوم اجتماعی اختصاص دارد.

نویسنده 650 کتاب را انتخاب کرده است که 366 عنوان از آن از مراکش، 147 عنوان الجزایر، 137 عنوان تونس است و شامل منابع کمی و کیفی میشود. از حیث گستره موضوعی نیز بحث فرهنگ مانند ارزشها و هویت در رتبه اول، و در رتبه های بعدی جامعه شناسی سیاسی، نظریه های روش شناسی، توسعه، جامعه شناسی خانواده، دین، رسانه های جمعی و تبعیض قرار دارند.

از میان موارد منتخب تنها 5 کتاب به جامعه شناسی روستایی پرداخته است و گرایش به تحقیقات در زمینه جامعه شناسی اقوام بسیار اندک است. فعالیت میدانی و جمع آوری داده نیز از ویژگی های فراگیر این تحقیقات نیست که به دلیل ترس از این است که در مظان اتهام حکومتها قرار بگیرند. این مساله در الجزایر بسیار شدیدتر است. از این رو اطلاعات برآمده از اسناد جایگزین تحقیقات میدانی شده است. بر این اساس نویسندگان تنها به توصیف نظریه ها پرداخته و نظریه پردازی نکردند و از نظر روشی هم روش کیفی بر کمی غلبه دارد. ظاهرا این مشکل نه اختصاص به کشورهای خاورمیانه دارد و نه به رشته جامعه شناسی و مردم شناسی بلکه یک مشکل فراگیر جهانی است.

در دوره زمانی اول (2000-2005) پژوهش در زمینه توسعه زیاد بود و ما شاهد به کار بردن مفاهیم به عنوان متغیرهای مستقل و وابسته بودیم. به عنوان مثال توسعه اجتماعی و اقتصادی بعنوان دو متغیر مستقل در متغیرهای دیگر مانند مهاجرت، تحولات اجتماعی، مشارکت سیاسی، جوانان و… تاثیر می گذارند. اما متغیر وابسته مانند تاثیر شکل ظاهری و اندام زنان در سبک مشارکت آنها.

تمرکز دوره زمانی دوم (2006-2010) بر زنان و جنبش های فمینیستی بویژه در تونس، همچنین موضوعات فرهنگی مانند دین و زبان و تاریخ و نمادهایی که سهمی در دانش اجتماعی دارند، بود.

در سومین دوره (2010-2016) شاهد پیدایش مجموعه مفاهیم «معنوی» و «میراث اسلامی» و مفاهیم دیگری مانند «نخبگان»،«آزادی» و «پیشرفت» هستیم.

حمودی سپس نتیجه میگیرد که الجزایر نمونه ای از چگونگی شکل گیری یک خوشه مفهومی از خشونت را نشان میدهد که مفاهیم دیگری مانند خشونت اجتماعی، خشونت روانی، خشونت قانونی و… از آن سرچشمه میگیرند.

حمودی در فصل متعلق به کشورهای شرق عربی(حوزه شام) 540 کتاب انتخاب شده اش را در 240 کتاب خلاصه و به سه دوره زمانی فوق تقسیم میکند. او بطور اتفاقی 60 کتاب را برای تحلیل انتخاب کرد. سپس 5 کتاب مربوط به حقوق و جغرافیا را حذف کرد. بیشتر کتب در زمینه جامعه شناسی سیاسی سپس جامعه شناسی فرهنگ، سپس جنسیت، زن و فمینیسم بودند. نکته قابل توجه عدم حضور کتابهای جامعه شناسی تجدد، توسعه، اشتغال و صنعت بود. مرحله اول زمانی شامل موضوعات خشونت، بحران جامعه شناسی، مرد بودن، اینترنت، جهانی سازی، هویت، جامعه مدنی و ارتباطات بود. مرحله دوم بر موضوعات قدرت، جامعه شناسی حکومت، دین، زنان، هژمونی غرب و جامعه شناسی خشونت متمرکز بود. مرحله سوم نیز موضوعات جنسیت، فمینیسم، تروریسم، دین و سکولاریزم را دربرمیگرفت.

ساری حنفی و ریغاس أرفانتیس پس از یک مطالعه گسترده درباره تولید دانش اجتماعی معاصر در جهان عرب دریافتند که تحقیقات علوم اجتماعی عربی بر موضوعات رهایی از استعمار، هویت ملی و مدرنیته متمرکز بوده است و به طور کامل از فرهنگ عربی نمایندگی نمیکند. در ضمن هدف از مطالعات هویت ملی هم با انگیزه مطالعه اقلیت ها و قومیت ها بوده است و مطالعاتی بسیار کمیابی هستند که به هویت قومی و درگیری های جوامع عربی پرداخته باشند.

6 موضوعی که در کتابهای کشورهای مشرق عربی به ثبت رسید: 1-بحران اجتماعی و رابطه آن با پدیده اینترنت و تحولات رسانه های جمعی و جهانی شدن و سلطه فرهنگی. 2-خشونت مربوط به مسئله فلسطین و پناهندگان. 3-زنان و جنسیت و تغییرات اجتماعی. 4-طبقات اجتماعی و مباحثات مارکس و وبر. 5-هژمونی رژیمهای استبدادی. 6-مسائلی پیرامون نیاز به علوم اجتماعی سازگار با تجربه تاریخی منطقه.

نمونه کتابهای مصر 285 عنوان بود که 6 موردشان به انگلیسی نیز ترجمه شده است. در اولین دوره زمانی 55 درصد کتابها مربوط به جامعه شناسی فرهنگی، 58 درصد مردم شناسی بود. در مرحله دوم موضوعات توسعه اجتماعی و اقتصادی و جرم شناسی بیشتر بودند در حالی که در مرحله سوم شاهد هیمنه جامعه شناسی سیاسی هستیم.

در این جا هم نویسنده به کاهش مطالعات اجتماعی به روش کمی اشاره نموده و نقش مهم بخش خصوصی در پشتیبانی مالی از علوم اجتماعی مصر را به دلیل کمبود بودجه عمومی گوشزد کرده است. با این وجود متذکر نقش اساسی مرکز ملی تحقیقات اجتماعی قاهره نیز می شود.

تحولات اجتماعی از2000 تا 2016 شاهد کاهش چشمگیری بود و منابع از 43 درصد به 21 درصد کاهش یافت. منابعی که موضوعات فرهنگی را به عنوان یک مکتب فکری در نظر میگیرند هم در این دوره از 51 درصد به 23 درصد رسید. با اینکه روش کیفی همچنان از روش کیفی بیشتر است اما فاصله میان آنها کمتر شده است و  از 49 درصد به 46 درصد رسیده است. نتیجه اینکه: علوم اجتماعی در مصر با چالشهای زیادی روبرو است. اولین مشکل اینکه اکثر نظریه های عملکردی سنتی در مواجهه با تحولات نظری جدید از ارائه الگویی دقیق در نظریه اجتماعی عاجزند.

به انسان شناسی برگردیم؛ این گزارش متکی به 167 کتاب از مغرب عربی که 74 درصد از مراکش، 29 درصد از الجزائر و 24 درصد از تونس بوده است، می باشد. از بررسی موضوعات میبینیم که مردم شناسی فرهنگی با اختصاص 42 درصد در مراکش و 40 درصد در تونس در رتبه اول است. 58 درصد از موضوعات الجزائر به فرهنگ عامیانه کتبی و شفاهی پرداخته است. هیچ پژوهشی در موضوع انسان شناسی سیاسی در الجزایر به دلیل سانسور انجام نشده است و این مساله در تونس و مراکش هم با نسبت ضعیف تری وجود دارد. نویسنده متذکر میشود که تولیدات این سه کشور از حیث نظریه پردازی و روش شناسی از متوسط جهانی پایین تر است و همه تحقیقات انسان شناسانه در شرق و غرب عربی مبتنی بر مکاتب فکری اروپایی و آنگلوساکسونی است و جای خالی انسان شناسی متکی بر روشهای بومی اصیل کاملا آشکار است.

این گزارش چند توصیه ضمنی هم دارد که بطور صریح بیان نشده اند. خوب است که در پایان اشاره ای به آنها بنماییم.

گروهی از جامعه شناسان به دانش ما در زمینه های جنسیت، هویت، جهانی سازی و خشونت افزودند. و چنانکه مولف اشاره کرده است کارهای تاریخی و مستند در علوم اجتماعی کم کم باید با تحقیقات تجربی متکی بر کار میدانی تکمیل شود. ولی این کار روند محدودی دارد و ارتباط معناداری با علوم اجتماعی به معنای عام خود ندارد.

ثانیا نویسنده از عدم حضور نظریات و روشهای بومی در تجربیات جهان عرب تاسف میخورد و تلاش برای الهام گرفتن از علوم اجتماعی غربی همچنان سطحی است و متکی به تحلیل عمیق از این نظریات نیستند.

سوم منافع مالی انگیزه اصلی در منشورات علوم اجتماعی جهان عرب است و سازوکاری برای جمع آوری نوشته های چاپ نشده وجود ندارد. این نقش مهمی است که دانشگاهها بعنوان یکی از مسئولین توانمند سازی و بالابردن استانداردها باید عهده دار آن بشوند.

نکته بسیار مهمی که خلاصه حرف حمودی است این است که: « محققان جز در موارد اندک، نسبت به احاطه پیدا کردن به همه نوشته های دیگران در موضوع مورد بررسی اهتمام نمی ورزند. اگر هم این کار را بکنند از تلخیص هایی که کمتر به نقد هدفمند و توضیح مفاهیم و فرضیات پرداخته است، استفاده میکنند. در بیشتر اوقات این امکان هم وجود ندارد و از آنجایی که زبانشان در درجه اول عربی است، شاهد ضعف نسبی در ترکیب خوب میان زبان عربی و اصطلاحات علوم اجتماعی خارجی هستیم.»

* استاد افتخاری جامعه شناسی در دانشگاه کوئین کینگستون انتاریو – کانادا

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا