بررسی تطورات گفتمانی سلفیت جهادی؛ جهادیها دموکراتیکتر شدهاند!
المعهد المصری للدراسات – عبدالغنی مزوز
ترجمه: رامین حسین آبادیان
مقدمه:
مفهوم «حاکمیت» در روند نظریهپردازی جنبشهای جهادی از زمان پیدایش آنها در دهه ۶۰ قرن گذشته، از جایگاه محوری برخوردار بوده است. با اینحال، این مفهوم همواره تنها به عنوان یک مبحث عقیدتی و یک شعار برای جذب پیراوانِ بیشتر باقی ماند و هیچگاه در عرصه سیاسی به گونهای که جنبشهای جهادی بتوانند تصویر کاملی از ماهیت پروژه سیاسیِ مبتنی بر «حاکمیت شرعی» ارائه دهند، اجراء نشد. در دورههای ابتدایی دهه ۸۰ شاخههای مختلف سلفیت به گرایش جهادی روی آورده و از نظریهپردازیهای «سید قطب» که در واقع برگرفته از میراث ابن تیمیه و «ائمه دعوت نجدیه» بود، استفاده کردند. ازهمینروی، «عبد السلام فرج» کتابی تحت عنوان «فریضه غایبه» را به رشته تحریر درآورد و در آن به تبیین مفهوم جهاد پرداخت. کمااینکه عبدالقادر عبدالعزیز (سید امام) نیز کتابهایی را در این زمینه به رشته تحریر درآورد. درهمینحال، شاخه سلفیت با نگاشتههای افرادی نظیر «ابو محمد المقدسی» و «ابو قتاده فلسطینی» خود را عرضه کرد.
دامنه سلسله نگاشتههای پیروانِ گرایش جهادی در طول ۴ دهه گذشته گستردهتر شد و جملگی آنها بر مفاهیم «جهاد»، «اجرای شریعت» و «ولایت و برائت» متمرکز شدند. شاخه سلفیت در مسیر تعمیق ایدئولوژی «سید قطب» از لحاظ فکری و عقیدتی، حرکت کرد. در این میان، مفهوم «فقه سیاسی» و مسائل مربوط به آن مغفول واقع شد و نظریهپردازان جهادی هیچ اشارهای به آن نکردند. همین مسأله موجب شد تا در ساختار ایدئولوژیک جنبشهای جهادی شکافهایی ایجاد گردد.
بحرانهای جریان جهادی که در واقع نشأتگرفته از غیاب مفهوم «فقه سیاسی» در ادبیات این جریان بود، امتداد پیدا کرد. فقدان مفهوم مذکور همچنین در عرصه گرایش سیاسی جریان جهادی تأثیر گذاشت، به گونهای که ایجاد مجموعهای از تغییر و تحولات در این گرایش را به دنبال داشت؛ تغییر و تحولاتی که به دنبال ظهور و بروز برخی وقایع و رویدادها، رقم خوردند. این وقایع و رویدادها، گرایش جهادی را از لحاظ ساختاری و ایدئولوژی آشفته ساخت.
چالشهای اولیه
گفتمان سیاسی: گرایش سیاسی به مجموعهای از مفاهیم، تصورات و مقولات اطلاق میشود که ماهیت فعالیت سیاسی از لحاظ «شکل و مضمون» را مشخص و مواضع و روابط میان کنشگران مختلف در هر جامعهای را کنترل میکند.
جهادیها یا جریان جهادی: مقصود ما از جریان جهادی در واقع جریانی است که در دهه ۶۰ قرن گذشته تشکیل و در اواسط دهه ۹۰ نیز جهانی شد. جریان جهادی، جریانی است که با اتکاء بر ارتکاب خشونت مسلحانه، برای اعمال حاکمیت شرعی تلاش میکند. البته جنبشهای جهادی مردمی که برای مبارزه با اشغالگری و دخالتهای خارجی تشکیل شدند، مشمول تعریف مذکور نمیشوند. ازجمله این جنبشهای مردمی میتوان به حماس در فلسطین، گروههای مقاومت در عراق، جبهه آزادسازی «مورو» در فیلیپین و… اشاره کرد. لذا مقصود ما از جریانهای جهادی منحصرا شبکه القاعده، جنبشهای نزدیک به آن و یا مرتبط با آن و همچنین تشکیلات داعش است.
ابعاد گفتمان سیاسی ـ جهادی
جریان جهادی مشروعیت جهادیِ خود را بر مبنای «وجوب مقابله با پدیده جاهلیت موجود در بلاد اسلامی» و همچنین «لزوم خیزش علیه حکام و سلاطین کافر» بنا نهاد. این جریان اعتقاد دارد که تنها راه تحقق اهداف مذکور «جهاد» است. ازهمینروی، جریان جهادی اساسا راهکارهای مسالمتآمیز و همچنین راهکارهای مورد اتکای جریانهای اسلامی سیاسی را به رسمیت نمیشناسد. علت این مسأله آن است که جریان جهادی در واقع جریانهای اسلامی را که وارد انتخابات میشوند و به پارلمان راه پیدا میکنند، جریانهای بدعتگذار میداند و معتقد است که مشارکت در پارلمان در جوامع سکولار یک اقدام کفرآمیز است.
1ـ جنبش جهادی بیش از آنکه به فکر سازندگی باشد در اندیشه تخریب است؛ بدین معنا که سراسرِ میراث جهادی مبتنی بر اندیشه نابودی اوضاعِ حاکم و سلب مشروعیت دینی از آن با هدف مقابله با حکام ظالم در عرصه جهانی، بوده است. تئوریسینهای جهادی به مسائلی نظیر «قیام علیه حکام و جنگ با آنها»، «مقابله با نیروهای اشغالگر» و «کفر بودن دموکراسی و قانون اساسی» پرداختند تا از این رهگذر، مردم را به سمت خود و ایدئولوژیشان جذب کنند.
2ـ جریان جهادی دریافت که نبردش طولانی است و ممکن است چندین دهه به طول بیانجامد. از همینروی، این جریان در اواسط دهه ۹۰ یعنی زمانی که رویکردها و گرایشهای خود را جهانی ساخت، بر محوریت «دشمن دور» متمرکز شد. این بدان معناست که جریان جهادی با اهتمام به اندیشه مبتنی بر «دشمن دور» وارد نبردهای پراکندهای با نیروهای بزرگ جهانی شد. اما با اینحال، این جریان در یک مساحت جغرافیایی معین مستقر نشد، چراکه ماهیت نبردهای آن اقتضاء میکرد تا همواره برای جستجوی پناهگاههای امن مُدام در حال رفت و آمد به مکانهای مختلف باشد. بنابراین، این شرایطِ جریان جهادی و ماهیت رویکرد و گرایش آن موجب شد تا سخن گفتن از فقه سیاسی و همچنین ایدئولوژی و حکومت مرتبط با آن [فقه سیاسی] در نزد جریان مذکور، کاملا بیهوده باشد.
3ـ بسیاری از تئوریسینهای جهادی در مکتب سلفیت مورد آموزش قرار گرفتند و از همینروی، جریان جهادی از این مکتب و به ویژه از میراث به جایمانده از «ائمه دعوت نجدیه» در راستای تعمیق مسائل و مفاهیمی نظیر «قیام علیه حکام و ناقضان احکام اسلام» بهرهبرداری کردند. درهمینحال، جهادیها توانستند تحول عمیقی را در ساختار گرایش سلفیت ایجاد کنند اما بعدها با فقدان «فقه سیاسی» و «سیاست شرعی» در مکتب سلفیت مواجه شدند.
گفتمان سیاسی ـ جهادی در طول ۶ سال گذشته دستخوش تغییر و تحولات چشمگیری شد، زیرا در طول این مدت تئورسینهای جهادی به اتخاذ مواضعی روی آوردند که پیشتر به آنها اهتمامی نداشتند. بدینترتیب، مفاهیم جدیدی وارد ادبیات جریان جهادی شد و این مفاهیم بر افکار و فعالیتهای جهادی این جریان تأثیر گذاشت. به عنوان نمونه، مفاهیمی نظیر «آزادی»، «همزیستی»، «مشارکت»، «قانون اساسی»، «مجلس مشورتی»، «حق امت در انتخاب حکامش و عزل آنها» و … در ادبیات جریان جهادی مشاهده شد. این تغییر و تحولات موجب شد تا گفتمان سیاسی جهادی به تدریج از الگوهای جهادی کلاسیک دور شود؛ به گونهای که دیگر مفاهیمی نظیر «مرتدین»، «طاغوتها»، «طایفه پیروزمند» و «خط مشیِ سلفیت» دیگر همچون گذشته به صورت قدرتمند، در ادبیات جریان جهادی دیده نمیشود.
گفتمان سیاسی جهادی؛ چالشهای تغییر و تحول
تغییر و تحولات در گفتمان سیاسی جهادی در نتیجه عوامل ذاتی و نهفته در ساختار این گفتمان و اجتهادات پیشگامان آن اتفاق نیفتاد. این تغییر و تحولات حاصل بازنگری پیشگامان جریان جهادی در افکار، باورها و ایدئولوژیشان نبوده است. ازهمینروی، باید گفت آنچه که رخ داد تغییر و تحولاتِ اجباریای بود که گرایش جهادی خود را در مقابل آن دید؛ تغییر و تحولاتی که در نتیجه عوامل متعددی به وقوع پیوستند و در اینجا به مهمترین و تأثیرگذارترین این عوامل اشاره میکنیم.
1ـ هدف از بسیاری از نظریهپردازیهای تئوریسینهای جهادی، شرعی ساختن قیام علیه حکام به وسیله سلاح بود. جهادیها برای تحقق این هدف و خواسته خود به جستجوی بسیاری از مکتوبات و نگاشتههایی که عقیدهشان در این زمینه را تأیید میکرد، پرداختند تا بدینوسیله موضع خود را تقویت سازند. بنابراین، میراث به جایمانده از ابن تیمیه سرشار از افکاری بود که عقاید جهادیها مبنی بر قیام علیه حکام و مبارزه با طوایف مخالف را تأیید میکرد. اما در این میان، اتفاقی که رخ داد این بود که در جریان انقلابهای «بهار عربی» خروج علیه حکام و قیام در برابر آنها به یک جنبش مردمیِ خودجوش و طبیعی تبدیل شد که هیچ ارتباطی با حوزههای عقیدتی و فقهی نداشت. به همین دلیل گفتمان سیاسی ـ جهادی به صورت خودکار فروکش کرد؛ گرایشی که قائل به عقیدتی بودن قیام علیه حکام و مبارزه با آنها بود. لذا در جریان انقلابهای «بهار عربی» بخشی از گرایش سلفیِ جهادی وجاهت خود را از دست داد.
ازجمله مهمترین تحولات عمیق در جریان «بهار عربی» این بود که ملتهای عربی از حاشیه خارج شده و به متنِ حوادث و رویدادها منتقل شدند و بدینترتیب حکام و نهادهای تحت حکمرانی آنها دیگر محورِ تأثیرگذارِ بر حوادث نبودند. لذا میلیونها نفر از مردم جهان عرب با حضور در میادین مختلف ضمن ایستادگی در مقابل سرکوبها توانستند ارادهشان را به حکام تحمیل کرده و زمام تعیین سرنوشتشان را به دست گیرند. در چنین شرایطی، جریانهای مختلف دریافتند که اگر میخواهند در تحولات رخداده نقشی داشته باشند، چارهای جز نزدیک شدن به تفکر «محوریت تحرکات مردمی» ندارند. ازهمینروی، جنبشهای اسلامی و جهادی به سرعت به تعدیل رویکردهای خود روی آوردند؛ به گونهای که در ادبیاتشان جایگاه ویژهای برای ملتها در نظر گرفتند. در این میان، جریان جهادی اهتمام ویژهای به رویکردِ سیاسی موردِ استقبال ملتهای عربی پیدا کرد و همصدا با آنها شعارهایی نظیر «آزادی»، «عدالت اجتماعی» و «مشارکت سیاسی» را سَر داد.
3ـ اعلام «ابوبکر البغدادی» مبنی بر تأسیس «دولت اسلامی در عراق و شام» نقطه عطفی در تاریخ جنبش جهادی به شمار میرود، زیرا چنین اقدامی در واقع اولین آزمایش افکار سیاسیِ جنبش جهادی محسوب میشُد. این خط مشیِ جدید گرایش جهادی موجب شد تا شماری از نظریهپردازان جهادی مواضع فقهی و سیاسیای را اتخاذ کنند که پیشتر اهتمامی به آن نداشتند. بدینترتیب، گفتمان سیاسی جهادی جدیدی به وجود آمد که به کلی با گرایش سیاسی ـ جهادی که پیشتر وجود داشت، متفاوت بود.
4ـ پس از آنکه «بهار عربی» وارد فاز نظامی شد، گرایشهای جهادی جدیدی به وجود آمدند که هیچ سنخیتی با خط مشیِ گرایشِ جهادی جهانیشده نداشتند و ادبیات و باورهای جهادی نیز هیچ نقشی را در شکلگیری ساختار آنها ایفا نکرد. این گرایشهای جدید در واقع نشأتگرفته از فعالیت گروههایی بودند که در گیرودار انقلابهای مسلحانه، سلاح به دست گرفتند و برای توجیه این اقدام خود هیچ نیازی به برخورداری از توجیهات فقهی و عقیدتی نداشتند، چراکه به اعتقاد آنها «بهار عربی» خود عاملی برای شرعی بودن قیام علیه حکام بود و این قیام و مبارزه نیازی به وجود توجیهات فقهی و شرعی نداشت. ازهمینروی، گفتمان جهادی شرکای جهادی جدیدی را در کنار خود دید که در خصوص برخی مواضع با آنها همرأی و درباره برخی مواضع نیز با آنها اختلافنظر داشت. این ائتلاف میان جهادیهایِ جهانیشده (بینالمللی) و جهادیهای محلی، رهبران جریان جهادی را برآن داشت تا رویکرد سیاسی معتدلی را اتخاذ کنند؛ به گونهای که نظرات و دیدگاههای شرکای جدیدشان نیز تأمین کند.
5ـ ازجمله مظاهر و پدیدههای جهادی که در نتیجه انقلابهای عربی به وجود آمد، پدیده تئوریسینهای جهادی جدید بود. علیرغم اینکه برخی از این تئورسینهای جهادی جدید به جریان سلفی جهادی گرایش داشتند، اما یا از ابتداء باورها، افکار و ادبیات این جریان را نپذیرفته بودند و یا پس از مدتی در این باورها، افکار و ادبیات تجدید نظر و به باورهای خاصِ خودشان تکیه کرده بودند. این تئورسینها چه از طریق صدور فتوا و چه از طریق اعمالِ رهبری مستقیم، توانستند بر گروهها و جنبشهای جهادی تأثیر بگذارند. تئورسینهای مذکور نقش مهمی در مقابله با میراث به جایمانده از سلفیتِ جهادیِ سنتی و تشکیل یک گفتمان سیاسی ـ جهادیِ مبتنی بر مبارزه با افراط و افراطیگری، خشکاندن ریشه افکار تکفیری و نزدیک شدن به ملتها و عامه مردم، ایفا کردند. این تئورسینها خیلی زود در مقابل تشکیلات دولت اسلامی ایستادند و حتی برخی از رهبران جریان جهادی را نسبت به برائت جستن از تشکیلات مذکور، قانع ساختند. آنها همچنین نخستین نبردها علیه تشکیلات دولت اسلامی به ویژه در سوریه را رهبری کردند.
جریان جهادی همچون دیگر جریانها و جنبشها از تحولات بهار عربی غافلگیر شد. این جریان پس از سقوط نظامها در برخی کشورها نظیر لیبی، یمن، مصر و تونس به این نتیجه رسید که با تکیه بر ادبیات پیشین نخواهد توانست خود را با اوضاع جدید به ویژه در سایه بروز خلأ قدرت در کشورها و در محوریت قرار گرفتن مردم، وفق دهد. بنابراین، جریان جهادی به گرایشی روی آورد که آمیختهای از «حفظ اعتقادات جهادی» و «گرایشاتِ مردمی» بود. برهمین مبنا بود که جنبش «أنصار الشریعه» در یمن در دورههای آغازین خیزش انقلابی در سال ۲۰۱۱ تأسیس شد و پس از آن نیز دامنه آن تا کشورهایی نظیر تونس، لیبی و مصر گسترش پیدا کرد. هرچند که به دلیل جنگ نظامهایِ مخالفِ شریعت علیه جنبش «أنصار الشریعه»، تا سالیان طولانی خبری از فعالیتهای این جنبش نبود اما امروز این امکان برای جنبش مذکور وجود آمده است که فعالیتهای خود را در کشورهای مختلف ازسرگیرد.
جنبش «أنصار الشریعه» در کشورهای مختلف به فعالیتهای تبلیغی و ارائه خدمات مختلف به مردم میپردازد. این جنبش در واقع نزدیکترین جنبش به یک حزب سیاسی ـ جهادی است که تلاش میکند با فعالیتهایش افراد جامعه را به سمت خود جذب کند؛ هرچند که برخی از اقشار جامعه به باورهای آن اعتقادی نداشته باشند.
نکته قابل تأمل این است که رهبران جریان جهادی در جریان بهار عربی در سلسله سخنان خود همواره به قدردانی از ملتهای عربی و ستودن فداکاریهای آنها مبادرت ورزیدند؛ به گونهای که جملگی آنها تقریبا در تمامی سخنانشان به مفاهیمی مانند «عدالت»، «مجلس مشورتی»، «آزادی» و … اشاره کردند. هدف رهبران جهادی از این اقدام در واقع همراهی با شرایط موجود بود. «أیمن الظواهری» تحولات بهار عربی را از نزدیک دنبال میکرد. وی سخنرانیهای فراوانی را در این زمینه انجام داد که ازجمله آنها میتوان به ۱۱ فایل صوتی طولانی تحت عنوان «پیام امید و بشارت به ساکنان مصر» اشاره کرد. در فایلهای منتشرشده توسط الظواهری نشانههای رویکرد سیاسی معتدل در نزد وی به خوبی آشکار بود. همین مسأله موجب شد تا بعدها الظواهری توسط تشکیلات دولت اسلامی تکفیر شود.
الظواهری در فایل صوتی شماره ۵ «پیام امید و بشارت به ساکنان مصر» ضمن عزیز و کریم توصیف کردن مردم مصر و سودان، آنها را به ادامه نبرد و جهاد علیه ظلم و فساد و برپایی نظامی عادل براساس شریعت الهی، آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی، فراخواند. این اولین باری بود که یک تئورسین جهادی از «آزادی سیاسی» سخن میگفت. الظواهری همچنین در سخنان خود بر لزوم برپایی نظام سیاسی شورایی که حکام آن صلاحیتشان را از امت دریافت میکنند، تأکید کرد. براساس آنچه که گفته شد، کاملا عیان گشت که جریان جهادی چگونه خود را با خواستهها و مطالبات ملتهای عربی وفق داد؛ تاجایی که حتی مشروعیت هر نظام سیاسیای را منوط به اراده و رضایت ملتها دانست. این نوع نگرش در ادبیات جریان جهادی پیش از بهار عربی هیچگاه سابقه نداشت.
از سوی دیگر، در جریان مناقشات درباره قانون اساسی در مصر و مجادله بر سَر ماده دوم این قانون، الظواهری بر لزوم اعمال اصلاحات قضایی و قانونگذاری در قانون اساسی تأکید و اعلام کرد که این اصلاحات باید بر اساس احکام شریعت اسلامی صورت پذیرند. در لیبی نیز اتفاق مشابهی رخ داد و «عطیه الله اللیبی» از رهبران شبکه القاعده درخصوص مسأله قانون اساسی اعلام کرد: «باید قانون اساسی جدیدی در کشور وضع شود که در آن به صورت واضح و شفاف بر شریعت اسلامی به عنوان منبع قانونگذاری تأکید گردد». تمامی اینها درحالی است که پیش از بهار عربی، جریان جهادی اعمال هرگونه اصلاحات در قانون اساسی و تعدیل آن را رد میکرد، زیرا معتقد بود که بحث و جدل بر سَر قانون اساسی موجب انحراف جنبش اسلامی از نبردهای مهمتر آن میشود.
علیرغم این مسأله، الظواهری در یکی از پیامهایش در گیرودار بهار عربی از اعمال اصلاحات در قانون اساسی به عنوان وسیلهای برای مقابله با طرحها و توطئههای آمریکا یاد کرد و گفت: «اولین گام برای به شکست کشاندن طرحهای آمریکا و برپایی یک نظام سیاسی پاک، اعمال اصلاحات قانونگذاری است. باید این اصلاحات به گونهای انجام شوند که بر اساس آن، شریعت اسلامی منبع قانونگذاری تلقی گردد». بر اساس آنچه که گفته شد، تحولات جدیدی در عرصه گفتمان سیاسی جهادی به وقوع پیوست و بهار عربی نیز نقش مهمی در بروز این تحولات داشت.
ظهور تشکیلات «دولت اسلامی در عراق و شام» در سال ۲۰۱۳ اتفاق سرنوشتسازی در تاریخ جنبش جهادی و مسیر جریان جهادی محسوب میشُد، زیرا با شکل گرفتن تشکیلات مذکور افکاری ایجاد شد که به مثابه ترمیم شکافها در ساختار گفتمان سیاسی جهادی بود. علت هم آن است که در این مرحله، تئورسینهای جهادی به مباحث «فقه سیاسی» روی آوردند و مفاهیمی را مطرح ساختند که پیشتر اهتمامی به آن نداشتند. شاید این مرحله آغازی بر خروج از آنچه که «ابومصعب السوری» از آن به عنوان «یکجانبهگرایی در خطمشیِ جهادی، عدم جامعیت آن و محدود بودنش به مسائلی نظیر ولایت و برائت، تنگنظرانه بودن افقهای ادبیات جریان جهادی» یاد کرد، بوده باشد.
تئوریسینهای جریان جهادی در مخالفت با خط مشیِ حکمرانی و خلافتی که البغدادی از آن سخن گفت، کتابهایی را به رشته تحریر درآوردند که میتوان گفت این کتابها و نگاشتهها آغازی بر شکلگیری یک فقه سیاسی ـ جهادی بودند. در ابتداء این «ابوقتاده فلسطینی» تئورسین جهادی معروف بود که کتابی را تحت عنوان «ثیاب الخلافه» منتشر کرد. او در کتاب خود به تشریح انحرافات دولت اسلامی که البغدادی از آن سخن گفت، پرداخت و اعلام کرد که تفسیر البغدادی از خلافت یک تفسیر کاملا اشتباه است. ابو قتاده فلسطینی اعلام کرد که یکی از انحرافات دولت اسلامی «غلو در تکفیر» است، زیرا این دولت افراد و گروههایی را که با خلیفه خودخوانده آن بیعت نکنند، تکفیر میکند؛ حتی اگر آنها از افراد و گروههای سلفی جهادی باشند.
ابو قتاده فلسطینی این دیدگاه و نظرات خود را در کتابهای دیگرش نیز بیان کرد و حتی در اینباره مقالاتی را به رشته تحریر درآورده و آنها را در رسانههای ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی منتشر کرد. وی در تمامی نگاشتههای مذکور، مقولات و استدلالهای البغدادی و پیروانش در شرعی بودن خلافت و دولت اسلامی را مورد انتقاد قرار داد. وی در جریان سلسله مخالفتهای خود با دولت اسلامی از تجربه جهادی طولانیاش به ویژه با جماعت اسلامیِ مسلحانه در الجزایر بهرهبرداری کرد. او بعدها کتابی را تحت عنوان «جهاد و اجتهاد» به رشته تحریر درآورد که ازجمله کتابهای مهم در زمینه ایدئولوژی جهادی محسوب میشود. ابوقتاده فلسطینی امروز با تشویق جهادیها به تنوعبخشی در دیدگاههایشان، در راستای توسعهبخشیدن به چشمانداز جریان جهادی تلاش میکند.
از سوی دیگر، ایمن الظواهری تنها به محکومیت تشکیلات دولت اسلامی و بیگانه خواندن آن با شبکه القاعده اکتفاء نکرد، بلکه در مقابله و مواجهه با این تشکیلات، در بسیاری از سخنرانیهای خود از ماهیت حکومت واقعی و احکام امامت و بیعت سخن گفت و تأکید کرد: «هر نوع حکومتی میبایست برپایه و اساس شریعت شکل گیرد؛ شریعتی که برای امتها حق انتخاب و بازخواست حکامشان را محفوظ داشته است». الظواهری در سلسله سخنرانیهای خود در نقد دیدگاه دولت اسلامی در عرصه خلافت، تأکید کرد: «کسی که توسط امت و با اراده آن انتخاب نشده باشد، نمیتواند مسئولیت امامت را برعهده داشته باشد؛ هرچند که خود چنین جایگاهی را برای خود قائل باشد». الظواهری همچنین میافزاید: «شرط این نیست که یک فرد از شایستگیها و صلاحیتهای لازم برای خلافت برخوردار باشد، بلکه شرط آن است که فرد با انتخاب مسلمانان بر مسند خلافت تکیه زند». او همچنین به سلسله سازوکارهای شرعی در مسیر انتخاب حکام و انتصابشان به عنوان ائمه مسلمین اشاره و تأکید کرد که به دست گرفتن قدرت با زور و سلاح و شمشیر، از لحاظ شرعی یک جنایت محسوب میشود.
مواضع و دیدگاههایی که ایمن الظواهری در رد آنها استدلال کرد، همان مواضع و دیدگاههایی هستند که پیشتر اسامه بن لادن از آنها حمایت کرده بود. بن لادن پیشتر بر شرعی بودن برپایی دولت اسلامی عراق در سال ۲۰۰۶ تأکید کرده بود. او صراحتا اعلام کرده بود که برپایی دولت اسلامی عراق از لحاظ شرعی جایز است؛ حتی اگر در این زمینه با دیگر گروهها و جنبشهای جهادی در عراق مشورتی صورت نپذیرد. این همان موضع فقهیای است که ایمن الظواهری پس از ظهور و بروز دولت اسلامی در عراق و شام آن را نقض کرد. حتی نگاهی به گذشته نشان میدهد که خودِ ایمن الظواهری هم همچون بن لادن از شرعی بودن برپایی دولت اسلامی عراق در سال ۲۰۰۶ بدون مشورت با دیگر گروهها و جنبشهای جهادی، دفاع کرده بود. وی در این ارتباط تأکید کرده بود: «برپایی امارت و خلافت اسلامی یک فریضه شرعی و ضرورت واقعی است؛ بنابراین نمیتوان آن را به دلیل عدم فراهم بودن شرایط ایدهآل به تأخیر انداخت».
نقش شرکای جهادی در تغییر و تحولات گرایش جهادی
زمانی که ابوبکر البغدادی از ادغام «جبههالنصره» با دولت اسلامی عراق و تشکیل «دولت اسلامی در عراق و شام» خبر داد، «ابو محمد جولانی» رهبر جبهه النصره به این تصمیم اعتراض و از اجرای آن امتناع کرد. او در توجیه این مخالفت خود با تصمیم البغدادی اعلام کرد که گروههای انقلابی دیگری در میدان نبرد حضور دارند و میبایست با آنها نیز در زمینه تصمیم ادغام مشورت کرد و دیدگاهشان را جویا شد. جولانی در این زمینه گفت: «دولت اسلامی در شام توسط همگان و بدون حذف هیچیک از گروههای مجاهدِ شرکتکننده در جهاد و نبرد، تشکیل میشود. از آنجایی که گروهها و جریان های جهادی مختلف در سوریه همواره نقش مهمی در شکل دادن به مواضع جبههالنصره داشتند، جولانی بارها اعلام کرد که این گروه به تنهایی رهبری جامعه سوریه را برعهده نخواهد گرفت. این رهبر جبههالنصره همچنین اعلام کرد که پس از سقوط نظام حاکم در سوریه، با تشکیل کمیتههایی، از دیدگاههای علمای اهل شام در اداره کشور استفاده میکند؛ کمااینکه شوراهای مشورتی را برای اداره مناسب کشور تشکیل خواهد داد.
همانگونه که شرکای جهاد و انقلاب، در جدایی جبههالنصره از دولت اسلامی عراق نقشآفرینی کردند، در جدایی آن از شبکه القاعده نیز نقش داشتند. این شرکای جهادی هرگونه همکاری با جبههالنصره و تأسیس یک تشکیلات واحد با این گروه را مشروط به قطع هرگونه ارتباط آن با شبکه القاعده کرده بودند. جبههالنصره نیز با هدف تأسیس تشکیلات واحد با گروههای جهادی دیگر، روابطش با القاعده را قطع کرد و نام خود را تغییر داد. بنابراین، این گروه در یک تشکیلات واحد با دیگر گروههای جهادی قرار گرفت. این تشکیلات واحد «هیئه تحریر الشام» نام گرفت. این تشکیلات در سال ۲۰۱۷ میلادی دولتی را تحت عنوان «دولت نجات» در سوریه تشکیل داد و هدف از این اقدام را اداره مناطق آزادشده عنوان کرد. در این دولت هیچ شخصی با گرایش جهادی مشاهده نشد و تمامی اعضای آن را شخصیتهای آکادمیک و مستقل تشکیل دادند.
در حد فاصل زمانی تشکیل دولت اسلامی عراق در سال ۲۰۰۶ و تشکیل دولت نجات در سوریه در سال ۲۰۱۷ میلادی، جریان جهادی مراحلی از بازنگری در ساختار خود را سپری کرد؛ مسألهای که موجب ظهور و بروز درگیریها و منازعات خونین در داخل این جریان شد و شکافهایی را ایجاد کرد که پیامدهای آن تا این لحظه همچنان ادامه دارد.
از سوی دیگر، «ابو مصعب عبدالودود» از جنبشهای جهادی در صحرای آفریقا خواست تا با تمامی اقشار جامعه «ازواد» و در رأس آنها قبایل بزرگ و جنبشهای شورشی، ارتباط برقرار کرده و هرگز در راستای بسط هیمنه خود در عرصههای سیاسی و نظامی تلاش نکنند. عبدالودود از جنبشهای جهادی خواست تا گروههایی نظیر جنبش آزادیبخش «ازواد»، جنبش عربی «ازواد» و … را با خود شریک گردانند. در واقع، وی سیاست «عدم دشمنتراشی» و «عدم تحریک و تهییج دشمنان» را در پیش گرفت و تلاش کرد تا با اتخاذ مواضع منعطفانه، همپیمانان بیشتری را جذب کند. او حتی به منظور تحقق منافع و مصالح بزرگتر، امتیازاتی را به طرفهای مقابل خود اعطاء کرد.
درهمینحال، ابو مصعب عبدالودود به خطاها و اشتباهاتی که جهادیها در صحرای آفریقا مرتکب شدند اشاره و آنها را تشویق کرد تا در صدد اصلاح این اشتباهات برآیند. ازجمله این اشتباهات که عبدالودود به آن پرداخت، میتوان به تصمیم اعلام جنگ علیه جنبش ملی آزادیبخش «ازواد» اشاره کرد. عبدالودود تأکید کرد که این اشتباه میبایست هرچه سریعتر اصلاح گردد، زیرا معتقد بود که جنبش مذکور در واقع مهمترین ستون جامعه ازدوادی است. او بر این باور بود که باید با جنبش ملی آزادیبخش «ازواد» مصالحه کرد و تمامی موانعی را که در این مسیر قرار گرفتهاند، از میان برداشت.
عبدالودود همچنین بر ضرورت حرکت تدریجی در مسیر اجرای شریعت و لزوم مراعات شرایط مردم و جامعه تأکید کرد. او برخی از اقدامات جهادیها را به باد انتقاد گرفت. به عنوان نمونه او از تخریب زیارتگاهها، ایجاد مرزبندیهای نادرست، ممانعت از خروج زنان از منازل، حرام اعلام کردن بازیهای مباح و تفتیش منازل، به شدت انتقاد و اعلام کرد که این اقدامات هیچ توفیقی برای جریان جهادی به همراه نخواهد داشت.
ابو مصعب عبدالودود اعتقاد داشت که ایجاد سازوکارهای مناسب جهت برقراری روابط میان جنبش «أنصارالدین» و جنبش ملی آزادیبخش «ازواد» میتواند به نفع پروژه جهادی در عرصه جهانی تمام شود. او تأکید کرد: «باید از ظرفیت تمامی قبایل موجود در صحرای آفریقا و همچنین جنبشهای داخلی آن برای تحقق اهداف بزرگ بهرهبرداری کرد. نباید وارد درگیری با جنبشهای دیگر شد و دشمنان را تحریک کرد». در نهایت توافقنامه همکاری و شراکت میان جنبش «أنصار الدین» وابسته به القاعده و جنبش ملی آزادیبخش «أزواد» به امضاء رسید و دو طرف بر سَر همکاریهای مشترک توافق کردند.
یکی از رهبران القاعده در صحرای بزرگ آفریقا به نام «عبدالعزیز» حبیب در جریان یک گفتگوی طولانی به چارچوبهای کلی سیاستهای این شبکه در اقلیم ازواد اشاره کرد. به گفته وی، سیاستهای القاعده در اقلیم مذکور در موارد ذیل خلاصه شد؛
ـ استناد به مذهب مالکی و مواضع فقهاء مالکیه که مبتنی بر ادله شرعی هستند
ـ عدم پرداختن به اقداماتی که موجب دشمنتراشی در میان ازوادیها میشود
ـ عدم اعلام برپایی حکومت اسلامی با هدف ممانعت از تحریک شدن برخی گروهها برای هجوم به منطقه
ـ اتخاذ مواضع به گونهای که خصومت و دشمنی دیگران در خارج را به دنبال نداشته باشد
ـ باز گذاشتن باب گفتگو و مذاکره با دولت «باماکو»
ـ عدم درگیری با دشمنان و جنبشهای مسلح در کشور
ـ برگزاری جلسات با اقشار مختلف جامعه، رهبران مردمی و شخصیتهای مورد اعتماد آنها
ـ گفتگو با جنبش ملی آزادیبخش «أزواد» و اتحاد با آن در راستای تأمین مصالح پروژه اسلامی
ـ حرکت تدریجی در مسیر اجرای شریعت
ـ صدور مجوز خروج زنان از منازل و همچنین اجازه دادن به آنها برای کار کردن طبق ضوابط شرعی
ـ عدم تخریب زیارتگاهها پیش از قانع ساختن مردم نسبت به شرعی بودن این اقدام
تئورسینهای جدید و نقش آنها در تغییر و تحولات گرایش جهادی
در بررسی پدیده گرایش جهادی و تغییر و تحولاتی که در آن اتفاق افتاد، میبایست به عاملی اشاره کنیم که در بروز این تغییر و تحولات نقش محوری ایفا کرده و آن، ظهور شبکههای ارتباط جمعی بود. این درحالی است که پیش از ظهور شبکههای ارتباط جمعی، جریان جهادی در سایتها فعال بود و اقدام به برگزاری میزگردهای مجازی میکرد. در واقع، برگزاری این میزگردها به مثابه دانشگاههایی بودند که جهادیها از طریق آن افکار، باورها و ایدئولوژیهایشان را بیان میکردند. ناظرانِ بر این میزگردها هم در اعمال نظارت بر محتوای مسائل مختلف نهایت دقت را به خرج میدادند، تاجایی که اگر یکی از شرکتکنندگان در میزگرد دیدگاه مخالف و یا نقادانهای را مطرح میکرد، برنامه به یکباره متوقف میشُد. بدین ترتیب، چنین فضای مجازیای نوعی مصونیت برای جریان جهادی در برابر دیدگاههای مخالف و نقادانه، ایجاد کرده بود. علیرغم این مسأله، با ظهور شبکههای ارتباط جمعی و فروکش کردن اهتمامها به اینترنت و میزگردهای مجازی، افرادی که با خط مشیِ جریان جهادی مخالفتی داشتند و یا نقدی را متوجه آن میدانستند، شبکههای مذکور را تریبون مناسبی برای بیان دیدگاههای مخالف خود دیدند.
بنابراین، تئورسینهای جدید جریان جهادی شبکههای اجتماعی را تریبون مناسبی برای عرضه افکار، ایدئولوژیها و طرحهای خود یافتند. شبکههای اجتماعی به این تئورسینها کمک کردند تا آنها بتوانند فضایی را به وجود آورند که در آن حتی بزرگترین شیوخ سلفی جهادی نیز مورد نقد واقع شود. آنها حتی از طریق فعالیتهای خود در شبکههای اجتماعی توانستند گروههای جهادی جدیدی را تأسیس کنند. بنابراین، تئورسینهای جدید از این طریق موفق شدند بر رویکرد سیاسی و فقهی جریان جهادی تأثیرگذار باشند.
پایان
به نظر میرسد که تغییر و تحولات در گرایش سیاسی ـ جهادی در سوریه عمیقتر و آشکارتر بوده است، چراکه علل و عوامل بروز این تغییر و تحولات در سوریه در مقایسه با دیگر کشورها، بیشتر فراهم بودهاند. در سوریه روند انقلاب و مبارزه علیه نظام حاکم و متحدانش به طول انجامید و تشکیلات داعش هم برای اولین بار دامنه فعالیتهای خود را در این کشور گسترش داده و خط مشیِ حکومت و خلافت را ایجاد کرد. بنابراین، سوریه شاهد ظهور نسلهای جدیدی از جنبشهای جهادی و تئورسینهای جدید بوده است.
از سوی دیگر، باید گفت که بهار عربی تنها تفکر جهادی را دستخوش تغییر و تحول نساخت، بلکه بسیاری از ایدئولوژیها پس از ظهور و بروز بهار عربی دچار شکاف و یا حتی فروپاشی کامل شدند. به عنوان نمونه، وضعیت جمعیت «اخوانالمسلمین» در پیش و پس از بهار عربی یکسان نیست. همچنین هیچ شباهتی میان وضعیت تفکر و ایدئولوژی سلفی سنتی در پیش و پس از بهار عربی دیده نمیشود. شاید بتوان گفت که جنبش جهادی تنها تشکیلاتی بود که در زمان وقوع انقلابهای عربی توانست با تجدید نظر در ساختار و دیدگاههایش و اصلاح مسیرش، خود را با شرایط جدید وفق دهد.