آینده صوفیه در افغانستان/صوفیه اصیل از جریان های انحرافی جدا شود
موسوی، محقق و پژوهشگر گفت: صوفیه باید نسبت به کسانی که از نام صوفیه استفاده می کنند، سکوت را بشکنند و از انحرافهای آنها انتقاد و آنها را از جریان تصوف اصیل جدا بدانند.
تصوف در افغانستان دارای قدمت و پیشینه ای هزار ساله است. اما امروزه از نقش آفرینی جدی آن کاسته شده است. راجع به جریان تصوف در افغانستان معاصر با سید جمال الدین موسوی دانشجوی دوره دکتری رشته «مطالعات جریانهای کلامی معاصر» و پژوهشگر «مطالعات عرفانی افغانستان و مطالعات عرفانی نقشبندیه» به گفتگو نشسته ایم و از وضعیت فعلی و آینده تصوف در افغانستان جویا شده ایم.
*در ابتدا اندکی در مورد پیشینه تصوف در افغانستان توضیح دهید.
می توان تاریخ تصوف را در افغانستان به چند دوره زیر تقسیم کرد؛ دوره نخست از صدر اسلام تا قرن پنجم را در بر می گیرد که در شهرهای بلخ، هرات، غزنین و برخی دیگر شهرهای خراسان قدیم مانند سیستان و فراه و بادغیس شخصیت های مهمی مانند ابراهیم ادهم، شقیق بلخی، ام علی فاطمه بلخی، و ده ها شخصیت دیگر نام برد که مبانی فکری تصوف مکتب خراسان را پایه ریزی کردند.
دومین دوره به لحاظ زمانی از قرن پنجم تا قرن دهم و یازدهم است که در این محدوده زمانی طریقتهای صوفیانه پی ریزی شده است. در این دوره ما شاهد فراز و فرود تصوف هستیم. با تغییر اوضاع سیاسی و اجتماعی و با حمله مغول و با پیدایش جنگها و اختلافات سیاسی در خراسان بزرگ، تصوف در سده های اخیر سیری نزولی را طی کرد.
سومین دوره نیز دوره معاصر و کنونی است که شکل گیری افغانستان امروزی شروع آن به حساب می آید. دوره سوم و پایانی تاریخ تصوف در افغانستان با تاج گذاری احمدشاه ابدالی مؤسس افغانستان (۱۷۴۷ میلادی) آغاز شده و جریان تصوف بیش از آن که جریان خراسانی باشد به یک جریان بومی و منطقهای تبدیل شد.
پس از تشکیل افغانستان کنونی توسط احمدشاه ابدالی چهار طریقت نقشبندیه، قادریه، چشتیه، و سهروردیه در افغانستان فعالیت داشته اند. این چهار طریقت در دوره معاصر به صورت رسمی حضور داشته و در ضمن اینها طریقتهای فرعی مانند خلوتیه، یافعیه، شازلیه یا نوربخشیه نیز در برخی مناطق پیروان اندکی داشته اند. همچنین طریقتهای کوچک مانند جنبش روشنیه که بیشتر بین پشتونها مرسوم بوده را نمی توان نادیده گرفت.
نقشبندیه نخست از هرات شروع شد شخصیتهایی چون مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی، عبدالغفور لاری، مولانا یعقوب چرخی و… رهبران نخستین آن در افغانستان بودند. نقشبندیه از آغاز پیدایش در افغانستان تا کنون برجسته ترین و بزرگ ترین طریقت تصوف شناخته می شود. نقشبندیه در شرق و غرب و جنوب و مرکز پرطرف دارترین طریقت تصوف است. نقشبندیه در افغانستان بر دو شاخه نقشبندیه مجددیه و نقشبندیه غیر مجددیه تقسیم می شود. مراد از نقشبندیه مجددیه کسانی را شامل می شود که یا از نسل شیخ احمد سرهندی ملقب به امام ربانی مجددالف ثانی «۷۹۵-۱۰۳۴هق» (از بزرگترین رهبران طریقت نقشبندیه در شبه قاره هند) هستند و شجره طریقتی ایشان نیز به او می رسد؛ و یا اینکه فقط در شجره طریقتی به او می رسند. اما نقشبندیه غیر مجددیه به کسانی می توان گفت که از نسل شیخ مذکور نیستند و طریقت نقشبندیه را نیز از طریق دیگر مشایخ بزرگ این طریقت پی گرفته اند.
پس از نقشبندیه قادریه دومین طریقت پر طرفدار در افغانستان است و قادریها نیز خود بر دو شاخه قادریان نسبی و حسبی دسته بندی می شوند. مراد از قادریان نسبی سادات گیلانی هستند که در دوره عثمانی ها، در هر شهری یک نفر از سادات گیلانی که از نسل شیخ عبدالقادر گیلانی بنیانگذار طریقت قادریه بوده، به عنوان رئیس سادات گیلانیها تعیین می شده که این افراد، با لقب نقیبالاشراف شهرت می یافتند. قادریه در افغانستان از دو سمت شرق و غرب وارد شد. قادریان که از سمت شرق یعنی از طریق هند و پاکستان وارد شدند، بیشتر بین پشتونهای این کشور منتشر شدند.
پیر سیدحسن گیلانی مشهور به سید نقیب پدر پیر سید احمد گیلانی، پیر سید علی گیلانی پدر پیر سید اسحاق و سید ابراهیم گیلانی، دو برادر بودند که در دوره امیر حبیبالله خان سراج المله پدر امان الله خان به شرق افغانستان آمدند و به مرور زمان از شرق افغانستان (جلال آباد و ننگرهار) به کابل آمدند. پس از درگذشت پیر سیدحسن گیلانی و پیر سیدعلی گیلانی پیر سید احمد گیلانی سرپرست نسبی این طریقت شد که سال گذشته فوت کرد. پیر سید احمد گیلانی از مجاهدین نامدار بود که در این اواخر رییس شورای عالی صلح افغانستان بود. وی در جوانی به برخی فعالیت های سیاسی و اقتصادی دست زد که باعث شد حضور کمرنگی در عرصه عرفان و طریقت داشته باشد. پس از درگذشت پیر سید احمد گیلانی خاندان گیلانی، به جز معدود افرادی از این خاندان که در بخشهایی از پاکستان و یا در شرق افغانستان در جلال آباد زندگی می کنند، عملا فعالیت عرفانی خاصی ندارند.
تعدادی دیگری از سادات قادری در دوره پادشاهی تیمورشاه درانی و فرزندان او از سمت غرب افغانستان مشخصا هرات برای سرپرستی این طریقت قادریه وارد افغانستان شد. پیر سید سعدالله گیلانی، پیر سید محمد شریف قادری، پیر سید محمد نجیب قادری، سید محمد منیرشاه گیلانی برخی شخصیت های سادات گیلانی شاخه غرب افغانستان بودند که در زمینه های عرفان، شریعت و طریقت فعالیت داشته اند. در حال حاضر نیز تعدادی از شهریان هراتیان، از سادات گیلانی هستند.
چشتیه سومین طریقت مهم در افغانستان کنونی است که در حال حاضر در هرات و کابل دارای مرکزیت هستند. در هرات پیر اصلی این طریقت تا دو سال قبل مرحوم سید محمد عثمان چشتی مودودی بود که از دنیا رفت. وی شخصیت فاضل و توانایی بود و در عرصه مطالعات عرفانی منابعی چون: فتوحات مکیه ابن عربی، مثنوی معنوی مولانا، و مکتوبات امام ربانی محدد الف ثانی را تدریس می کرد. مرحوم چشتی با مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی و با برخی مولوی شناسان غرب تعامل علمی داشت. بعد از ایشان پسرش سیداحمدشاه چشتی مولودی سرپرست چشتیه هرات است. وی کتاب های زیادی نوشته از جمله کتاب های ایشان تاریخ مشایخ چشت و چشتیه است. چشتیه در شهر هرات در منطقه پل رنگینه و در منطقه چشت شریف خانقاه دارند. همچنین یک جوان به نام سید احمد ظریف چشتی از خاندان چشتیه هرات در راستای گسترش طریقت چشتیه تلاش دارد. وی با مراکز چشتیه در هند و پاکستان حتی پیرعنایت خان چشتی مقیم در آمریکا در ارتباط است. سید احمد ظریف اگر سطح سواد و توانایی علمی اش را بالا ببرد در آینده شاید بتواند به عنوان رهبر پذیرفته شود و یا حداقل می تواند پاسخگوی پرسش ها و برخی سؤالات در حوزه تصوف چشتی باشد.
طریقت چشتیه در کابل در همه خانقاهها ترویج می شود اما مرکز اصلی آن خانقاه خواجه غریب نواز شهر کابل است. در این خانقاه بیشتر هنرمندان مشهور عرصه موسیقی حضور حضور جدی داشتند. مرحوم استاد سرآهنگ، استاد سید عُمر، استاد رحیم امانی و برخی دیگر اساتید موسیقی عرفانی در این خانقاه موسیقی عرفانی را اجرا می کردند. در حال حاضر کسی به نام عبدالصبور مسکین چشتی که خود نظامی است، سرپرستی خانقاه چشتیه کابل را بر عهده دارد. در کنار این سه طریقت، سهروردیه است، که به صورت رسمی در سراسر افغانستان امروزه شیخ خاصی که منحصرا این طریقت را ترویج کند وجود ندارد. سهروردیه در ضمن این چهار طریقت، در همه خانقاه ها ارشاد می شود.
*اشاره کردید شروع دوره معاصر با احمد شاه ابدالی بوده. از طرف دیگر می دانیم که تاج شاهی احمد شاه را یک پیر صوفی بر سرش نهاده است! یعنی مشروعیت حکومت را صوفیان داده اند. این رابطه حکومت و علمای صوفی چگونه بوده است؟
رابطه تصوف با سیاست در افغانستان یک رابطه خیلی برجسته و پررنگی است. صوفیها از دوره احمدشاه ابدالی (۱۷۴۷- میلادی۱۷۷۳) تا دوره ظاهرشاه (۱۹۳۳-۱۹۷۳ میلادی) و تا دوره کنونی جسته و گریخته به طور مستقیم و غیر مستقیم در اوضاع سیاسی افغانستان نظارت داشته اند. بنابر گزارش های تاریخی شخصی به نام صابرشاه از پیران و مشایخ صوفیه تاج شاهی را بر سر احمدشاه گذاشت. گذشته از صحت و سقم این مطلب می توانیم بگوییم احمدشاه ابدالی با مشایخ صوفیه در ارتباط بوده و نامه نگاری های او با مشایخ نقشبندیه را می توان از منابع نقشبندیه دریافت. برای نمونه در مکتوبات فقیرالله جلالآبادی از عرفاء بزرگ عصر احمدشاه برخی نامه نگاریهای متقابل را می توان مشاهده کرد. پس از احمدشاه ابدالی پسرش تیمورشاه و فرزندان او نسبت به مشایخ صوفیه احترام قائل بودند. با آنکه احمدشاه ابدالی پایتخت حکومتش را در قندهار بنیان گذاشته بود اما با روی کار آمدن تیمورشاه درانی وی پایتخت را از قندهار به کابل منتقل کرد. همزمان با انتقال پایتخت از قندهار به کابل یکی از مشایخ صوفیه همراه با تیمورشاه درانی به کابل آمد و خانقاه پهلوان را در آنجا تأسیس کرد. پس از مرگ تیمورشاه درانی فرزندان او بر سر بدست گرفتن حکومت دچار اختلاف شدند. در این زمان یکی از مشایخ نقشبندیه به نام شاه صفیالله مجددی با گزاردن تاج پادشاهی بر سر شاهزاده زمان به اختلاف بین فرزندان تیمورشاه درانی برای مقطع زمانی کوتاه پایان داد.
علاوه بر این در دوره بعد از امان الله خان، زمانی که عبدالخالق هزاره نادرشاه را ترور کرد، فضلعمر مجددی ملقب به نورالمشایخ با بستن دستار پادشاهی بر سر ظاهرشاه به پادشاهی او مشروعیت بخشید. همچنین در دوره پادشاهی محمد ظاهرشاه زمانی که هیأتی از علمای دیوبند برای بررسی اوضاع دینی افغانستان وارد این کشور شدند، هنگام بازدید از قصر پادشاهی افغانستان، طی گزارشی که از جانب یکی از مسئولین دولت محمدظاهرشاه به آنها ارایه می شود رعایت کامل آداب و احکام شرعی بر اساس مذهب حنفی و برگزاری جلسات ذکر طریقتی جزء برنامههای قصر به این هیأت دینی معرفی می شود. یکی از مشایخ نعمتاللهیه ایران در دوره رضا شاه پهلوی با سفر به افغانستان و پاکستان خاطراتش را با عنوان «خاطرات گردش سفر افغانستان و پاکستان» تدوین کرده و در آن از اوضاع دینی افغانستان گزارش داده است. وی پس از اینکه می خواهد دیده هایش را از وضعیت تصوف در آن دوره افغانستان گزارش کند در آغاز خاطر نشان می کند که” در کل جهان اسلام دو پادشاه صوفی وجود دارد یکی ظاهرشاه پادشاه افغانستان و یکی هم پادشاه لیبی، و هر دوی اینها پیرو طریقت بودند.”
صوفیها هیچگاه به طور کلی از سیاست کناره گیر نبودند و در جنگهایی که بین افغانستان و انگلیس رخ داد؛ یا در جنگی که بین افغانستان و روسها به وجود آمد و یا در جنگ قاجاریه برای تسخیر هرات، می بینیم صوفیه نقش اساسی داشتند. فضل عمر مجددی و فضل محمد مجددی دو برادر و دو تن از بزرگان خاندان مجددی در جنگ افغانستان و انگلیس در صف اول جنگ با انگلیسیها حضور داشتند. در حال حاضر در مطبوعات و فضای مجازی دیده می شود که صوفیه افغانستان، نوکر انگلستان معرفی می شوند در حالی که خیلی از مشایخ صوفیه در آن جنگ در رأس لشکر حضور داشتند؛ یا مردم را به جنگ در مقابل انگلیسی ها تشویق می کردند. پس از اتمام جنگ میان افغانستان و انگلستان امانالله خان در سال ۱۹۱۹ استقلال افغانستان را اعلام کرد و برای تقدیر از فضل محمد و فضل عمر مجددی القاب شمسالمشایخ و نورالمشایخ را به آنها اعطا کرد.
در دوره امیر عبدالرحمان خان از آنجا که عبدالرحمان به انگلیسیها تمایل داشت؛ بعضی از صوفیه و بعضی از بزرگان مثل آخوند تگاب که از استان کاپیسای افغانستان بود و یا شخصیتهای دیگری از مشایخ صوفیه در تضاد با عبدالرحمان خان بودند. در همین دوره که عبدالرحمان با مناطق هزاره نشین و سمت شمال افغانستان جنگ داشت با اینها نیز مخالفت و درگیری داشت. این افراد هرگز حکومت عبدالرحمان خان را به صورت رسمی قبول و تایید نکردند.
*صوفیه در جنگ با روسها چه نقشی داشتند؟
در جنگ با روسها نیز حضور صوفیه خواه به صورت فردی و خواه به صورت جمعی و گروهی مشهود است. برای نمونه چشتیه هرات به رهبری مرحوم سید محمد عثمان چشتی در بخش های سیاسی، نظامی، و فرهنگی حضور چشمگیری داشته اند. از جمله یک پسر وی به نام سید قاسم چشتی مودودی جزء نیروی پدافند هوایی بود، وی در مقابل روسها می جنگید و آخر هم در یکی از مناطق مرزی هرات و ایران، شهید شد. تعداد قابل توجهی از پیروان چشتیه هرات در دوره سردمداری حزب دموکراتیک خلق و پرچم دستگیر شدند و تا کنون از سرنوشت ایشان خبری نیست. در مناطقی مانند غور و فراه پیروان طریقت نقشبندیه با پیوستن به احزاب جمعیت اسلامی و حزب اسلامی حکمتیار عملا در مبارزه نظامی با روسها و دست نشاندگان ایشان می جنگیدند.
در کابل شهید محمد ابراهیم مجددی ملقب به ضیاءالمشایخ از مشایخ بزرگ نقشبندیه مجددیه و پیر خانقاه نقشبندیان مجددی کابل که از باورمندان و فعالان تقریب میان مسلمانان بود و با علامه شهید بلخی و با خاندان حجت کابل در ارتباط بود توسط رژیم خلق و پرچم به همراه خانواده و تعدادی از نزدیکان و مریدانش دستگیر و به گونه نامعلوم به شهادت رسید. مرکز فعالیت های عرفانی و مذهبی وی مجتمع قلعه جواد واقع در منطقه خوشحال خان کابل بود اما در آن زمان نفوذ فراوان در سراسر افغانستان داشت. علاوه بر سر پرستی خانقاهها و مراکز عرفانی و دینی مانند برخی دارالعلوم ها، وی بر برخی کتاب های عرفانی مربوط به نقشبندیه مقدمه نوشته و اندیشهها و دیدگاههای علمی و عرفانی اش قابل دست یابی است. همچنین سخنرانیهای وی نیز اخیرا توسط برخی افراد منتسب به خاندان مجددی کابل منتشر شده است.
*امروزه کدام خاندانهای عرفانی به لحاظ سیاسی جایگاه معتبری دارند؟
در حال حاضر دو خاندان سادات گیلانی کابل و خاندان مجددی که انتساب به عرفان و طریقت های قادریه و نقشبندیه دارند به لحاظ سیاسی جایگاه نسبتا مهمی در بدنه سیاست و جامعه سیاسی کشور دارند. لازم به ذکر است که مجددی ها در حال حاضر به مثابه یک قوم و یا تیره قومی مذهبی در سراسر افغانستان پراکنده هستند. برای نمونه همانگونه که سادات موسوی و سادات حسینی در میان شیعیان افغانستان در سراسر مناطق شیعه نشین افغانستان گسترده اند؛ مجددیها نیز این گونه اند. مجددیها منتسب به خلیفه دوم مسلمانان هستند. در افغانستان به کسانی که از نسل خلیفه دوم باشند حضرت گفته می شود و به همین خاطر به صبغت الله مجددی «حضرت» می گویند زیرا این واژه صفت خاندانی و اجدادی اینهاست. کسانی که از نسل سادات و اهلبیت (ع) باشند «پیر و سید» گفته می شوند. کسانی که از نسل خلیفه اول مسلمانان باشند «خواجه» گفته می شود. خواجه ها جمعیت شان کمتر است اما حضرات که از نسل خلیفه دوم هستند در سراسر افغانستان پراکنده هستند. مجددی ها در حال حاضر در بیش از ۱۵ استان افغانستان حضور دارند. به خاطر همین صفتی که از نسل خلیفه دوم هست اینها تکریم می شوند.
شخص صبغت الله مجددی تحصیلاتاش را در مصر گذرانده اما به صورت رسمی نه اذن ارشاد دارد نه جلسه ذکر دارد نه حلقه عرفانی دارد نه در این باره تخصص دارد. در حال حاضر کسی به نام احمد امین اسماعیل مجددی از خاندان مجددی در کابل هست که به زبان انگلیسی هم تسلط دارد و همیشه به کشورهای غربی و عربی سفر می کند. وی در پاکستان زندگی می کرد و در حال حاضر تلاش دارد خانقاه مجددیه را در کابل احیا و بازسازی کند. وی همچنین تلاش دارد حزب سیاسی خدام الفرقان را که جدش در دوره ظاهرشاه تأسیس کرده بود، دوباره احیا کند. احمد امین مجددی عالم خبرهای در حوزه شریعت و تصوف است. شخص دیگری از این خاندان به نام جاوید مجددی در غرب زندگی می کند که مثنوی معنوی را به زبان انگلیسی ترجمه کرده و فوقالعاده در زمینه عرفان و ادبیات آشنایی و تسلط دارد.
در مورد خاندان گیلانی هم می توانیم بگوییم «پیر سید احمد گیلانی» تا زمان که به طور رسمی وارد عرصه سیاسی نشده بود به فعالیتهای عرفانی و مذهبی اجدادی اش ادامه می داد اما از اواخر حکومت محمد ظاهرشاه او به فعالیتهای سیاسی بیشتر روی آورد و در این اواخر تقریبا فعالیتهای عرفانی اش چندان محسوس نبود. در حال حاضر پس از درگذشت پیر سید احمد گیلانی در سال ۱۳۹۵ش فرزندان او پیر سید حامد گیلانی، پیر سید محمد گیلانی، مریم گیلانی، فتانه گیلانی و فاطمه گیلانی، و فرزندان برادرش پیر سید علی گیلانی با نام های پیر سید اسحاق گیلانی، و پیر سید ابراهیم گیلانی از نفوذ و احترام زیادی در میان اهل سنت افغانستان به ویژه در میان قبایل پشتون برخوردارند اما عملا فعالیت طریقتی چندانی ندارند به جز پیر سید ابراهیم گیلانی که فعالیتهای عرفانی او نیز چندان محسوس نیست. پیر سید ابراهیم گیلانی نماینده اسبق افغانستان در سازمان ملل بود و در دوره مجاهدین سفیر افغانستان در اتریش نیز بود. پس از سقوط طالبان وی به نمایندگی از مردم زابل یک دوره به مجلس سنا رفت و برهه های از سالیان اخیر در ایجاد صلح میان اقوام هزاره و پشتون در زابل و غزنی وی نقش مهمی داشته است.
*مراکز و خانقاه های مهم صوفیه افغانستان کجاست؟
برای پاسخ به این سوال باید بگویم که تصوف در افغانستان جدای از تسنن حنفی نبوده است. صوفیه در علم کلام پیرو ماتریدیه هستند، در تصوف پیرو چهار طریقت، و در فقه پیرو مذهب فقهی حنفی و در گذشته برخی از آنها در مناطق غربی افغانستان پیرو فقه شافعی بودند اما امروزه همه اینها اذعان دارند که ما در فقه پیرو مذهب امام ابوحنیفه هستیم.
پیرهای طریقت سوای از جایگاه عرفانی و مذهبی در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی با دیگران مساوی است و این امتیازی برای سازگاری تصوف با مدرنیته است. به این معنی که می بینیم برخی پیران و مشایخ و یا پیروان طریقتهای صوفیه در عین حال که به فعالیتهای عرفانی تعلق خاطر دارند در سمتهای چون: استادی دانشگاه، استادی دارالمعلمین، و… فعالیت دارند. مرکز حضور و فعالیت صوفیه افغانستان خانقاه است. در حال حاضر در وزارت حج و اوقاف افغانستان بخش و نهادی به نام مدیریت خانقاهها وجود دارد که وظیفه آنان ثبت فعالیت و نظارت کلی بر اوضاع خانقاهها است. همانگونه که بخشی با عنوان مدیریت مساجد نیز در این وزارت وجود دارد. البته جدیدا صحبتهایی هم شده که مدیریت تکایا (حسینیه ها) نیز در وزارت اوقاف افغانستان داشته باشند. در حال حاضر ما در هرات و کابل، خانقاههای رسمی داریم. در مزارشریف و در سمت شمال افغانستان، تا چند دهه قبل خانقاههای فعالی وجود داشت؛ اما در حال حاضر اطلاع چندانی از آنها نداریم. همچنین در مناطق پشتون نشین افغانستان تا شش و هفت دهه قبل خانقاههای خیلی فعالی وجود داشت؛ اما در حال حاضر اطلاع چندانی نداریم. براساس آمار که از جانب وزارت حج و اوقاف افغانستان ارایه شده؛ نزدیک به صد خانقاه در سراسر افغانستان فعالیت دارد. بیش از دو هزار تن از مشایخ صوفیه در سراسر افغانستان فعالیت دارند، اما در این آمار گفته شده که خانقاهها هنوز به صورت کامل ثبت نشده است.
*میزان مشارکت مردم در خانقاه ها و استقبال از فعالیتهای صوفیان تا چه اندازه است؟
پاسخ این سؤال را از زبان خود مشایخ صوفیه و نیز از زبان گردانندگان خانقاهها و نیز از مسؤلین اداره مدیریت خانقاههای وزارت حج و اوقاف افغانستان باید شنید اما با نگاه و برداشت برونی می توان گفت خانقاهها در: فعالیتها و کارکردها، موقعیت اجتماعی، تعداد پیروان، منطقه، مشایخ، یکسان نیستند و به همین جهت روی آوری به خانقاهها نیز یکسان نیست. همچنین خانقاهها جلسات هفتگی و ماهانهای دارند و سالی یک مرتبه نیز عرسها و بزرگداشتهای عرفانی برگزار می کنند و ممکن است برنامههای آنها در تعداد پیروان و ارادتمندان متفاوت باشد. نکته مهمی دیگر این است که اوضاع و فضای سیاسی و علمی فرهنگی بر نگاه مردم نسبت به صوفیان تأثیرگذار بوده است؛ برخی بدبینی های کاذب بین مردم ایجاد کرده است. از طرف دیگر بعضی از صوفی نماها با دست زدن به فعالیتهای غیر شرعی از قبیل تکدی گری، تعویذ نویسی، و رعایت نکردن موازین شرعی باعث شده اند نگاه منفی به تصوف ایجاد شود.
*رابطه صوفیه افغانستان با صوفیان بریلوی شبه قاره (پاکستان و هند) چگونه است؟
بریلویه یکی از جریانهای قوی صوفیانه در شبه قاره بوده و البته امروزه شاید قوت چندانی به اندازه اهمیت یک سده قبل را نداشته باشد. در چند دهه گذشته برخی عالمان متصوف مناطق پشتون نشین افغانستان به جریان بریلویه تعلق داشته اما به طور کلی می توان گفت صوفیه افغانستان در دو یا سه قرن اخیر به صورت رسمی با صوفیه سمرقند و بخارا و آسیای مرکزی و شبه قاره و ایران و کشورهای عربی جسته گریخته در تعامل بودهاند. تعداد زیادی از مشایخ صوفیه افغانستان به ویژه چشتیه و نقشبندیها در رفت و آمد بین بخارا و سمرقند و آسیای مرکزی و شبه قاره بودند. تعدادی از آنان در مدارس دینی مناطق مذکور درس می خواندند و از مشایخ بزرگ آن دیارها اذن خلافت می گرفتند و با بازگشت به افغانستان به تاسیس مراکز علمی می پرداختند.
*رویارویی صوفیه و سلفیه در افغانستان چگونه است؟
صوفیه نه تنها در افغانستان بلکه در مناطق مختلف جهان اسلام در مواجهه با سلفیه قرار دارد. به این معنی که به لحاظ معرفتی و بینشی نگاه این دو جریان به مبانی معرفتی متفاوت است. شاید در آموزههای شریعت گاههای یکسانی بین آنها وجود داشته باشد اما موارد اختلاف پیروان این دو جریان متفاوت است. سلفیه در افغانستان معاصر و کنونی با جریانها و شاخههای مختلفی مانند: داعش، القاعده، حزب التحریر، جمعیت اصلاح و… به میدان آمده است. از این میان پیروان جریان اخوان المسلمین و طالبان در مواردی پایبندی خود را به فقه حنفی و کلام ماتریدی اعلام کرده اند. اما سلفیه به لحاظ بینشی و معرفتی در صفحات برخی کتابها ظهور یافته است. برای نمونه شمسالدین سلفی افغانی از تحصیل کردگان افغانستانی در دانشگاه امالقری مدینه منوره رسالههای کارشناسی ارشد و دکتری اش را در نقد ماتریدیه و صوفیه نگاشته است. وی در این دو کتاب و سایر آثارش به صورت رسمی تفکرات سلفی را تبلیغ و از آنها دفاع و از صوفیه به عنوان قبوریه یاد کرده است. صوفیه نیز در مواجهه با سلفیه در تبیین و دفاع از باورهای معرفتی خویش در مسائل چون: توسل، شفاعت، زیارت قبور، احترام به مشایخ، و… کتابهایی را به زبان های فارسی و پشتو تدوین کرده اند.
*رابطه صوفیه افغانستان با جریان دیوبندیه چگونه است؟
دیوبندیه امروزین با دیوبندیه چند دهه قبل از جهات مختلف دارای تفاوتهای قابل توجهی است. دیوبندیان چند دهه قبل علاوه بر پیروی از کلام ماتریدی و فقه حنفی گرایش شدیدی به تصوف به ویژه طریقت های چهارگانه نقشبندیه، قادریه، چشتیه، و سهروردیه داشتند. امروزه نیز با آنکه دیوبندیان به پایبندی به تصوف و طریقتهای آن تاکید می کنند اما رسوخ برخی گرایشهای سلفی در میان آنان مشهود است. این مسئله بیشتر با تحصیل کردگان نسل جوان در مدارس دیوبندی که در شاخه های نظامی و جهادی مانند طالبان در افغانستان و پاکستان، شاخه نظامی حقانی، و برخی شبه نظامیان در منطقه کشمیر آزاد پیوند می خورد. اهلسنت افغانستان تا چند دهه قبل بیشتر در مدارس دیوبندی تحصیل می کردند و شاخه های از مدارس دینی که در افغانستان وجود داشت زیر نظر مدرسان تحصیل کرده در مدارس دیوبندی اداره می شد. تا چند دهه قبل در مدارس دیوبندی شبه قاره و افغانستان علوم چون: فقه، قرآن و حدیث، کلام، فلسفه، عرفان و تصوف تدریس می شد اما در مدارس کنونی این گوناگونی علوم کمتر مشاهده می شود. مشایخ صوفیه افغانستان تا چهار دهه پیش علوم دینی را در مدارس و نزد عالمان تحصیل کرده در مدارس دیوبندیه فراگرفته بودند. بنابر این در گذشته رابطه این دو جریان از یک دیگر ناگسستنی بود اما امروزه اگر باورهای کلامی دیوبندیه به جریان سلفیه متمایل شود و از مشرب عرفانی ایشان کاسته شود احتمالا این دو جریان در آینده نزدیک رو در روی یکدیگر قرار گیرد.
*طالبان با صوفیه چگونه تعامل داشتند و وضعیت خانقاه ها در دوره طالبان چگونه بوده است؟
ای کاش این سؤال را از یکی از مشایخ و یا از سرپرست یکی از خانقاههای کنونی می پرسیدید زیرا در این مقطع زمانی بنده در افغانستان نبودم و اطلاع دقیق از آن ندارم اما به طور کلی می توان گفت صوفیه کنونی افغانستان مانند سایر جریان های کشور خود دارای شاخه های فکری مختلفی است و همینگونه جغرافیای انسانی پیروان و گرایش سیاسی ایشان نسبت به احزاب و جریان های سیاسی کشور در رویارویی و یا تعامل ایشان با گروه طالبان و جریان های تندرو نو پدید مانند القاعده و داعش تاثیرگزار بوده است. در دوره طالبان ما گزارشی از تعطیلی خانقاهها و یا ممانعت از فعالیتهای صوفیه نداریم. به نظر می رسد صوفیه نیز به دلیل باور به پیوند دین و دولت به حکومت دینی بیشتر متمایل هستند زیرا در سایه حکومت دینی البته از نوع طالبانی فعالیتهای ایشان کمتر مورد تهاجم فضای مدرن قرار می گیرد. و از آنجا که طالبان حکومتی دینی مدل امارت را سر می دهند احتمالا صوفیه در برابر طالبان ایستادگی نکردند اما صوفیه بارها عملیات های انتحاری و ترور را محکوم کرده است. بر اساس گزارش های خبری که از مناطث شرقی افغانستان می رسد گروه داعش و برخی افراد وابسته به القاعده مزارات عرفاء در این مناطق را تخریب می کنند این در حالی است که در دوره طالبان چنین گزارشی نداریم که طالبان خانقاه یا مزار یک یا گروهی از عرفا را خراب کرده باشد باشد.
*رابطه تصوف و تشیع در افغانستان چگونه است؟
افغانستان از جمله کشورهای است که تقریب میان شیعیان و اهلسنت در این کشور به معنی واقعی جای دارد و مسلمانان این کشور در احترام به باورهای مذهبی یک دیگر به شدت پایبند هستند. اگر بخواهیم ریشه های این مسئله را بررسی کنیم می بینیم کلام ماتریدی، و فقه حنفی، و تصوف و نیز غالب بودن جریان تشیع اعتدالی امامی در جای افتادن و امتداد تفکر تقریبی تاثیر شایانی داشته است. مشخصا صوفیه نقطه اتصال میان شیعیان و اهل سنت در این کشور است و آنان با بازخوانی و برشماری مقام و فضائل اهلبیت (ع) و امامان دوازده گانه به شاخص بودن امامان در عرصه دین و معرفت تاکید کرده اند. کتابهای صوفیه افغانستان اعم از نظم و نثر، فضائل اهلبیت (ع) را بیان کردهاند. مهمتر از این نیز عدم تکفیر اهل قبله است که در کتاب های صوفیه به آن تاکید شده است. البته باید در نظر داشت که صوفیه مانند سایر مسلمانان اهل سنت این کشور در برابر سب صحابه و خلفا که از ناحیه برخی انسان های جاهل و تندرو انجام شده ساکت نبوده اند. همانگونه که ما در مقابل تندروی های سلفیه واکنش نشان می دهیم آنها نیز همین گونه اند. نکته جالب این است که در نگاه صوفیه افغانستان مقام و جایگاه عرفانی اهلبیت (ع) در نظام هستی به مراتب بالاتر از مقام سیاسی ایشان است و این نوع نگاه ارزشمند است. در دهه نخست ماه محرم الحرام و در روز عاشورا برخی خانقاه های کابل برنامه بزرگداشت عرفانی از مقام حضرت امام حسین (ع) دارند و در سالیان گذشته از هر خانقاه یک علم در یک مکان مشخص جمع می شده و از آنجا به سمت قبرستان بزرگ شهدای صالحین «محل دفن شاعران، عرفا، سیاستمداران، و اندیشمندان بزرگ» می روند.
*جمع بندی شما از آینده صوفیه در افغانستان چیست؟
به صورت کلی می توانیم بگوئیم جریان تصوف در افغانستان از گذشته تا کنون یک جریان مهم و با سابقه روشن بوده است. از طرفی تفکیک میان عرفان و تصوف در جهان تسنن معنا ندارد. با آنکه امروزه برخی میان عرفان و تصوف تفکیک قائل می شوند و تصوف را سرزنش می کنند و آن را یک قشر خاص معرفی می کنند و عرفان را برجسته می کنند و می گویند عرفان یک تفکر است. تصوف در جهان اسلام پیشینه درخشانی دارد، به خصوص شاخه خراسانی تصوف که افغانستان جزئی در تشکیل و امتداد آن نقش مهمی داشته اهمیت زیادی دارد. صوفیه خراسانی در عرصه های: فرهنگ، سیاست، دین، دانش، و جامعه نه تنها از جامعه جدا نبودهاند بلکه پیشگام بوده است. این جریان در حال حاضر با توجه به رخدادهای که در یک قرن اخیر در عرصه های مختلف در افغانستان رخ داده، روند نزولی را طی کرده است. امتداد این جریان مهم به همت خود صوفیه، کمک و یاری دولت، و همراهی ارگان های دینی و مذهبی کشور نیاز مند است. خود صوفیه باید به اصلاح و بازخوانی عملکردها و تفکرات خویش بر اساس نیازهای امروزین جامعه بپردازند و در این راستا باید شورای مرکزی یا اتحادیه مرکزی تشکیل دهند که مشخصا از خانقاهها و مشایخ و فعالیت هایی که در حوزه مطالعات عرفانی و فعالیت عرفانی انجام می شود گزارش دهد و نمایندگی کند.
همچنین صوفیه باید نسبت به کسانی که به تکدی گری می پردازند و نظافت و بهداشت و آداب شرعی را رعایت نمی کنند و مسکرات و موادمخدر استفاده می کنند و عملا از نام صوفیه استفاده می کنند، باید در برابر چنین گروهی سکوت را بشکنند و از انحرافهای آنها انتقاد و آنها را از جریان تصوف اصیل جدا بدانند. همچنین صوفیه کنونی باید در غنای فکری خویش توجه بیشتری کنند و باید متون کهن عرفانی را بازخوانی و از این طریق به غنامندی متون جدید بپردازند.
دولت هم باید از چنین جریانی استفاده بهینه کند و تصوف را در مقابل بنیادگرایی و افراطی گری و تندرویهای مذهبی سلفیه ترجیح دهد. و از آنجا که این جریان در تکوین، امتداد، و رشد فرهنگ دینی در افغانستان نقش مهمی داشته آن را به عنوان سرمایه فرهنگی و معنوی خویش قلمداد کند و اسلام صوفیان را که همان تفکر معنوی است بر تفکر افراطی و بنیادگرا ترجیح دهد. برای نمونه در کشور جمهوری ازبکستان که امروزه یک کشور غیر دینی و لائیک است، پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی؛ از فعالیتهای جریانهای سلفی پیش گیری و در مقابل فعالیتهای صوفیانه را آزاد گذاشتند. چون دیدند صوفیه فعالیتهای آرامی دارد و در حوزه سیاسی کار ندارند خانقاه های صوفیه را بازسازی و از آن به عنوان یک فرصت استفاده کردند. در افغانستان نیز باید اینگونه باشد. چون تفکر سلفی گری با کلام تسنن ماتریدی، فقه حنفی، و منش اجتماعی حنفیان افغانستان که انسانهای میانه رو و رواداری هستند سازگاری ندارد. شیعیان امامی افغانستان نیز باید در مقابل صوفیه و اهل سنت و جماعت این کشور از افراط گرایی و تندروی و از لعن و سب صحابه و علمای اهل تسنن که باعث اختلال در وحدت اسلامی می شود، دست بردارند.