دسته‌بندی نشده

سرطان بروکراسی و پدیده‌ای به نام سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی!

حسین شیخیان

حسین شیخیان

سالهاست مفهومی به نام بروکراسی و تبعاتش همچون بروکراتها و بروکراتیزه نمودن امور انقلابی و… در موضوعات مختلفی مورد اشاره قرار می‌گیرد اما به نظر آنچه از این مفهوم برداشت می‌شود حق مطلب و مقصود آن نیست. در افواه مردم ایران بروکراسی رساننده معانی همچون کاغذبازی یا نامه نگاری های زائد و امضا گرفتن‌های ارباب رجوع از کارمندان بدخلق و بی حوصله و همیشه طلبکار است. حال آنکه می توان کمی عمیق‌‌تر از این نیز این مفهوم را واکاوی نمود. نمونه موردی مهم تاریخ چهل ساله انقلاب در موضوع بروکراتیزاسیون که به فهم عمیق تر این مفهوم کمک می نماید تبدیل نهاد جهادسازندگی به وزارت جهادکشاورزی است که نمایانگر جنبه های مهمی از این سرطان سازمانی و ضدانقلابی است. در این سالها البته به همت برخی اهالی رسانه و ملموس تر بودن معضلاتی همچون فقر و محرومیت و عمران و آبادانی به این موضوع تا حد زیادی پرداخته شد و این روزها نیز با روی کار آمدن دولت جدید صحبت از احیای این نهاد از دست رفته به میان آمده است. اما آنچه مغفول ماند بررسی و پرداخت به آسیب‌‌هایی است که سرطان بروکراسی به دیگر عضوهای پیکره نظام جمهوری اسلامی در چهل ساله گذشته وارد ساخته است. بدیهی است پروژه اخته سازی و ناکارآمدسازی نهادهایی که با اهداف والا و مقدس و با ماموریت‌‌‌های تیز و برنده تاسیس شده بودند بهتر از این نمی‌توانست صورت پذیرد.
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی نیز یکی از نمونه‌‌های ناشناخته آسیب دیده از این بیماری است که به دلیل فرهنگی بودن و غیرملموس بودن و حوزه فعالیت خارج از کشور (جایی که عموما غیر قابل بازرسی و ارزیابی است) آنگونه که باید مورد توجه و پرداخت نقادانه و ارزیابی کارشناسانه قرار نگرفته است. در دو دهه اخیر با شکل گیری فعالیت‌های فرهنگی جوانان در بستر سمن ها و در فرآیند ارتباطات بین‌المللی رفته رفته یک جریان غیر بروکراتیک فرهنگ و ارتباطات و به تعبیر نگارنده «فرهنگ و ارتباطات درسایه» شکل گرفت که هرچه پیشتر می رفت ایرادات و نواقص آن سازمان عریض و طویل را بیشتر نمایان می ساخت. در طول این سالها تنها پاسخی که به مطالبه این جوانان درباره اهمال‌‌کاری این سازمان داده شده است: «بودجه نداریم» بوده است. عذر بدتر از گناهی که مسئولان امر همواره در تنگناهای پاسخگویی، در یک کاربرد دوگانه هم برای فرار از مسئولیت و هم برای چانه زنی برای افزایش بودجه سازمانی به کار می گیرند. این عذر اساسا عذر بدتر از گناه است چراکه نشان دهنده فربه بودن بیش از حد سازمان و عدم تدبیر در چابک سازی و کارآمدی همزمان دارد. «بودجه نداریم» در تفسیر دیگر یعنی: «آنقدر کارمند داریم که تمام بودجه را صرف حقوق اینها می کنیم و پولی برای عملیات فرهنگی و انجام ماموریت های سپرده شده نمی ماند!» و این خود اوج بی تدبیری و نشان دهنده بیماری بروکراتیک یک سازمان است که امروز دامن گیر اکثر قریب به اتفاق سازمانها و نهادها و وزارتخانه‌های جمهوری اسلامی است. از طرفی خرید و اجاره ساختمان‌های مجلل در محلات گران قیمت شهرهای کشورهای مختلف با توجیه «آبروی ایران» از محل ماموریت برخی آقایان، استراحتگاهی ساخته است که اساسا حضور در آن انسان را یاد تفریحگاههای زمان پهلوی می‌اندازد. جزیره‌های مجللی که تقریبا هیچ ارتباطی با ساکنین و موسسات و دانشگاههای آن شهر ندارد.
بیماری بروکراتیک میل به فربه کردن سازمان متبوعه خود دارد. کارمند‌ها میل به ارتقاء درجه و ریاست دارند و این میل در سازمان به این معنی است که هر واحد به سمت اداره شدن و هر اداره به سمت اداره کل شدن و هر اداره کل به سمت سازمان اقماری شدن میل می کند چراکه در این صورت است که بروکرات ها قدرت بیشتری پیدا می کنند و شانس تشکیل حیاط خلوت مدیریتی و اعمال ریاست برای ایشان به وجود می آید. اما در بعد سازمانی چنین زایشی بدون تدبیر و بر اساس کار برای گزارش به جزیره سازی های متعددی منجر میشود که عملا تنها به فربه تر شدن سازمان و هدر رفت بودجه منجر میشود. چنانکه در سازمان فرهنگ و ارتباطات و تشکیل نهادهای وابسته ای همچون مجمع جهانی اهل بیت و مجمع تقریب و بنیاد سعدی مشاهده می کنیم. جزیره هایی که ستادند و می خواهند صفی را مدیریت کنند که یا وجود ندارد یا توان حرکت ندارد. صف توقع حمایت از ستاد دارد و ستاد اولویت بر پرداخت حقوق و مزایای کارکنان دارد.

در یکی از سفرها به حسب ادب خدمت دفتر رایزنی سازمان فرهنگ و ارتباطات رسیدم تا ایشان را از برنامه و اهداف سفرم آگاه کنم. هرچند حدس میزدم پشیمانی درپی داشته باشد اما به اصرار دوستان به این دیدار تن دادم تا رسم ادب را به جا آورده باشم. جدا از توبیخ و عتابی که طبق پیش بینی داشتند که به چه حقی آمده‌اید و اینجا ملاحظات فلان است و بهمان… نکته‌ای که بیش از متن این جلسه من را درگیر کرد و هنوز هم درگیر نموده حاشیه‌ای بود از یکی از گوشه‌های صحبت کارمند محترم مقابلم. وقتی از سابقه ایشان پرسیدم فرمودند که خیر تازه به اینجا اعزام شده است و قبلا تاجیکستان بوده و یکسال هم اینجا خواهند بود و بعد انشالله اروپا می روند!
این سلوک الی الاروپا از دیگر آفات همان نظام بروکراتیک تعالی طلب است! گویی حتی منازل این سلوک نیز اساسا موضوعیتی برای سالک نداشت و هدف تنها همان منزل غایی بود. از لحن برمی آمد که سالک خسته این منزل حقیر در آن کشور جهان سوم را دارد از سر اکراه فرآیند تحمل می کند تا به وصال معشوق رسد. واقعا چنین افرادی حضورشان برای آن کشور و در انجام ماموریت های واسپاری شده به آن سازمان چه فایده‌ای دارد؟ افرادی که نه زبان کشور مقصد را و بعضا حتی زبان انگلیسی یا عربی را هم نمی‌دانند و صرفا به حسب هیئت علمی بودن و دکتر فلانی بودن و ارتباط با معاونت بین الملل توانسته اند ساک سفر ببندند.

به عنوان نمونه در رسالت مهم سازمان در حفظ و گسترش زبان فارسی نه در کشورهای اروپایی که در کشورهایی چون افغانستان و پاکستان و هندوستان و تاجیکستان و حتی کشورهای حاشیه خلیج همچون بحرین که زبان فارسی در برخی اقوام وجود دارد وقتی از نحوه عملکرد سازمان سوال میشود پاسخ تشکیل شورای گسترش زبان فارسی و برگزاری جلسات متعدد کارشناسی در این شورا با حضور آقایان حجت الاسلام دکترها و دکترها و استاد فلان و پروفسور بهمان است که منجر شده به ادغام و انحلال این شورا و آن مرکز و تاسیس بنیاد سعدی که زیر سایه جناب حداد عادل مشغول فعالیت است. حاصل شورای مذکور و بنیاد سعدی در طول دوران فعالیت خود – به گزارش سایت این مرکز – یک آموزشگاه زبان فارسی در بلگراد، یکی در استرالیا، یکی در بلاروس، و یکی در دوشنبه و یکی هم در لاگوس! است و آموزش زبان فارسی آنلاین را هم اخیرا آغاز کرده اند. همزمان افغانستان همچنان از داشتن مرکز زبان فارسی محروم است و دپارتمان زبان فارسی دانشگاه نمل در پاکستان (که تاسیس و وجودش ربطی به ایران ندارد) همچنان خاک میخورد و این دپارتمان زبان چینی است که پررونق و شلوغ و پر رفت و آمد است. امروز در آذربایجان موسسات آموزش زبان عبری رتبه نخست را در تعداد دارند و در تاجیکستان دیری نمی‌پاید که زبان روسی زبان اول کشور گردد.
آسیب جدی دیگری که متوجه سازمان فرهنگ و ارتباطات است انفصالی است که این سازمان و مسئولین آن از دانش دیپلماسی عمومی دارند. دیپلماسی عمومی و اهمیت رایزنی فرهنگی نه با خوی استعماری تبشیری‌های مسیحی که تاکتیک‌های مبتنی بر فسلفه میان‌فرهنگی را در طول دهه‌های گذشته در خدمت استعمار ملل دیگر گرفتند، بلکه به عنوان یک تاکتیک خنثی کننده افتراق و خصومت‌های ملت-ملت که سالهاست از دسیسه‌های مستکبرین بوده است؛ می بایست فهم شود. اما آنچه هست این است که نه تنها رایزن‌های فرهنگی بلکه گویی قوه مفکره سازمان نیز این اهمیت را آنطور که باید و شاید فهم ننموده است. علاوه بر این نبود پشتوانه علمی مناسب و بی توجهی دانشگاهها و مراکز تولید علم به این امر باعث شده است که اساسا رشد و رویشی نیز در این فضا رقم نخورد. رایزنی فرهنگی اصالتاً پیش قراول دیپلماسی سیاسی و پس قراول جنگ‌های نظامی است. مثال سوریه و رها شدگی امر دیپلماسی فرهنگی پسا جنگ نمونه خوبی برای مطالعه و بررسی است. و در مقابل جهت مطالعه تطبیقی به پژوهشگران محترم توصیه میشود این عملکرد را با عملکرد فرهنگی امریکا و ترکیه در سوریه مقایسه کنند. یا در عراق پسا جنگ که قریب به هزار موسسه مردم نهاد باقی می مانند تا نیروهای نظامی با خیال راحت آن کشور را ترک کنند. و همچنین است در افغانستان پسا امریکا. اما چه سود که با رویکرد دهه شصتی آقایان امنیتی و نظامی که زمام امور را چه در درون سازمان‌های نظامی و چه در پست‌های مهم و حساس سازمان‌های فرهنگی مثل همین سازمان در اختیار دارند؛ امر فرهنگی امری زائد و غیر اولویت دار و جهت تزیین امور مهم‌تر است.
بدیهی است تا این رویه‌های سازمانی و فرهنگ سازمانی و تشکیلاتی که مولد این نگاه غیراولویت دار به دیپلماسی فرهنگی است در این سازمان و سازمان‌های بالاسری حل نگردد امید زیادی به «تحول» از طریق جابجا نمودن افراد نیست.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا