رژیم صهیونیستی

رژیم صهیونیستی دولت دینی یا سکولار؛ تفرقه و چنددستگی در صفوف مدعیان امت خدا !

محمد محمود السید – ساسه پست
ترجمه: رامین حسین آبادیان

جنبش صهیونیستی در آغوش تفکر سکولاریسم شکل گرفت. شاید علت این مسئله به طرز تفکر و نگرش بنیانگذاران و مؤسسان آن بازگردد. از طرفی، شاید هم بنیانگذاران جنبش صهیونیستی با تکیه بر تفکر سکولاریسم به دنبال کسب مقبولیت برای خود در نزد جامعه جهانی و قدرت‌های بزرگ بوده‌اند. با تمامی این‌ها، صهیونیسم در روند و سِیر تکامل خود یعنی در مرحله گذار از سیاست‌های فکری و تئوری به سمت و سوی سیاست‌های عملی و اجرایی، نتوانست هویتِ سکولاری خود را حفظ کند.

هویتی بر اساس نوع نقاضا؛ رویکرد سکولاری در برابر جامعه جهانی و رویکرد دینی در برابر یهودیان

صهیونیسم با هدف وفق دادن خود با جامعه جهانی از یک سو و نیز جلوگیری از خطر انقراض و نابودی‌‌اش از سوی دیگر، همواره و به صورت همزمان دارای دو هویت سکولاری و دینی بوده است. در واقع، صهیونیسم، هویت خود را طبق شرایط تاریخی و بر اساسِ هویتِ طرفی که در برابر آن ایستاده است، تعریف می‌نماید. به عنوان نمونه، صهیونیست‌ها در برابر دولت‌ها و حکومت‌های غربی و نیز در مقابل افکار عمومی بین‌المللی، چهره سکولاریسم به خود می‌گیرند تا حمایت‌شان را جلب کنند. این درحالی است که آن‌ها هرگاه در صددِ اقناعِ یهودیان ساکن سراسر جهان به پذیرش ارزش‌هایِ مد نظر خود برمی‌آیند، لباس دینی بر تَن می‌کنند تا بتوانند با یهودیان ارتباط برقرار سازند و از حمایت‌شان برخوردار گردند. در روز 14 مِی سال 1948 یعنی زمانی که به صورت رسمی تأسیس «اسرائیل» اعلام شد، اسرائیلی‌ها هیچگاه رسما از اصطلاح «دولتِ سکولار» استفاده نکردند و در عین حال، هیچگاه هم اعلام نکردند که یک دولتِ دینی را تشکیل داده‌اند. در واقع، اسرائیل در «منشور استقلال» خود که در سال 1948 صادر شد، تلاش کرد تا در شرایط مناسب، از هریک از دو گرایش مذکور [سکولاریسم و دین] بهره‌‎برداری نماید. به هر حال، اسرائیل در بدو تأسیسش، خود را یک دولتِ یهودی و در عین حال، یک دولتِ دموکراتیک خواند. همانطور که می‌دانید دولتِ دموکراتیک القاءکننده مفهوم غربیِ سکولار است.  در بخشی از «منشور استقلال» اسرائیل آمده است:

«دولت اسرائیل متکی بر اصولی نظیر آزادی، عدالت و صلح خواهد بود. دولت اسرائیل از برابریِ مطلق در حقوق اجتماعی و سیاسیِ تمامی شهروندان حفاظت و حراست خواهد کرد؛ بدون اینکه تبعیضی از ناحیه دینی، نژادی و جنسیتی متوجه آن‌ها باشد. دولت اسرائیل، آزادی در زمینه‌های دینی، آموزشی، فرهنگی و … را برای شهروندان تضمین می‌کند؛ کما اینکه از تمامی اماکن مذهبی متعلق به دیانت‌های مختلف حفاظت خواهد کرد. بدون هیچگونه شک و تردید، اسرائیل خود را ملزم به پایبندی به منشور سازمان ملل متحد می‌داند».

صهیونیست‌ها در برابر دولت‌ها و حکومت‌های غربی و نیز در مقابل افکار عمومی بین‌المللی، چهره سکولاریسم به خود می‌گیرند تا حمایت‌شان را جلب کنند. این درحالی است که آن‌ها هرگاه در صددِ اقناعِ یهودیان ساکن سراسر جهان به پذیرش ارزش‌هایِ مد نظر خود برمی‌آیند، لباس دینی بر تَن می‌کنند تا بتوانند با یهودیان ارتباط برقرار سازند و از حمایت‌شان برخوردار گردند.

یهودیانِ مذهبی؛ از مقابله با صهیونیسم تا پذیرشِ آن

جنبش صهیونیسم همواره بر انتساب خود به افکار سکولاریسمِ سیاسی تأکید کرده است. اما با این حال، این جنبش از همان ابتدای امر، افسانه‌های دینی را به عنوان محرک اصلی سیاست‌های خود در اراضی اشغالی قرار داد. در واقع، باید گفت که جنبش صهیونیسم با تکیه بر این «افسانه‌های دینی» از آن‌ها به عنوان ابزاری برای توجیه ادعاهای خود پیرامون اراضی فلسطینیان بهره‌برداری کرد. یکی از مهمترین اهداف جنبش صهیونیسم از این رهگذر  [تکیه بر افسانه‌های دینی]، بسیج کردن یهودیان در سراسر جهان و کشاندن آن‌ها به اراضی اشغالی، بوده و هست.

به عبارتی دیگر، کارکِرد اصلی دین در نزد جنبش صهیونیسم در قدرت آن برای اثباتِ حقانیت یهود در سرزمین تاریخی فلسطین، خلاصه می‌شود. این همان سرزمینی است که جنبش صهیونیسم از آن به عنوان «أرض المیعاد» یاد می‌کند. علت اصلی این نامگذاری هم آن است که کشور جدیدِ اسرائیل در نزد یهودیانِ سراسر جهان از مشروعیت بین‌المللی برخوردار باشد. بر اساس آنچه که گفته شد، در مراحل پس از تأسیس دولتِ اسرائیل، نقش «دین» در پروژه صهیونیستی و در داخلِ اسرائیل بسیار برجسته و پُررنگ شد. بدین‌ترتیب، اسرائیل به ویژه پس از سال 1967، ضمن نادیده گرفتن دموکراسیِ غربی یا همان سکولاریسم، در یک مسیر دینداریِ فزاینده قرار گرفت. حتی در بسیاری از موارد، این دینداری درست در نقطه مقابلِ ارزش‌های دموکراسیِ غرب دیده شد. با این حال، سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که در جریان این همگرایی میان «دین» و «صهیونیسم» رابطه میان «یهودیانِ مذهبی و دیندار» با «صهیونیست‌ها» چگونه بود؟ زمانی که صهیونیسمِ سیاسی در اروپا ظهور و بروز پیدا کرد، مشخص شد که مخالفان بسیار زیادی در محافل یهودیانِ مذهبی دارد. این مخالفت با صهیونیسمِ سیاسی در اروپا نشأت‌گرفته از 3 عامل اصلی و اساسی بود که در ذیل بدان اشاره می‌شود.

1ـ یهودیان مذهبی به این نتیجه رسیدند که تلاش‌های صهیونیسم برای وحدت‌آفرینی میان یهودیان جهان تحت پرچم امّت واحده، وجه تمایزی را که دین یهودی و آموزه‌های تورات از آن سخن گفته است، از آن‌ها سلب می‌کند. از دیدگاه آن‌ها، صهیونیسم با افکار و اقدامات خود، یهود را به امتی مانند دیگر امت‌ها تبدیل کرده و آن‌ها را به دست کشیدن از انجام واجبات دینی‌شان ترغیب و تشویق می‌نماید.

2ـ یهودیانِ مذهبی به این باور رسیدند که صهیونیسم یک جنبشِ جعلی است و تلاش می‌کند به وسیله ابزارهای دنیوی، آخر الزمان را رقم بزند. این درحالی است که به اعتقادِ یهودیان مذهبی، فرا رسیدن آخرالزمان یک فرایند آسمانی است و نه زمینی و لذا صهیونیسم نباید برای تحقق این مهم به ابزارهای زمینی و دنیوی متوسل گردد.

3ـ برخی از یهودیان مذهبی به ویژه در مرحله پیش از تأسیس دولت اسرائیل تلاش کردند این مسئله را به اثبات برسانند که جنبش صهیونیسم چیزی فراتر از یک «سراب و توهم» نیست. آن‌ها تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا این جنبش را یک پروژه غیرواقعی معرفی کنند.

با تمامی این‌ها، یهودیانِ مذهبی پس از سال 1948 با اسرائیل به عنوان یک واقعیتی که شکل گرفته است، برخورد کردند. آن‌ها بر این باور بودند که به هر حال، اسرائیل به عنوان یک دولت، شکل گرفته است و نمی‌توان با آن وارد تعامل نشد. از همین روی، نهادهای سکولار و همچنین نهادهای دینی یهودی با یکدیگر روابطی را برقرار ساختند. هر دو طِیف تصمیم گرفتند تا در شیوه زندگی شخصی افراد به هیچ وجه مداخله نکنند. به مرور زمان، دو گرایشِ مختلف در صفوف یهودیانِ مذهبی شکل گرفت که در ادامه بدان اشاره می‌شود.

گرایش اول؛ شامل گروهی می‌شود که تصمیم گرفتند در حوزه اجتماعی به صورت جداگانه فعالیت داشته باشند. این گروه با راه‌اندازی مؤسسات و نهادهای مختلفِ آموزشی و فرهنگی، کارها و فعالیت‌های خاص خود را به دور از هرگونه همکاری با دیگران، در پیش گرفتند.

گرایش دوم؛ شامل گروهی می‌شود که تمام تلاش خود را برای دستیابی به مناصب و پست‌های سیاسی به کار بستند. هدف آن‌ها از این اقدام، تأثیرگذاری بر جامعه سکولار بود و ترویج ارزش‌های دینی در میان آن‌ها بود.

ظهور و بروز تغییرات در رابطه یهودیانِ مذهبی با اسرائیل

جنگ سال 1967 یک نقطه تحول مرکزی در موضع‌گیری یهودیانِ مذهبی در قبال صهیونیسم و اسرائیل به شمار می‌رود. علت این مسئله هم آن است که پس از اشغال بخش‌های باقی‌مانده از فلسطین در جریان جنگ سال 1967 و اضافه شدن «صحرای سینا» مصر و «جولان» سوریه به اراضی اشغالی، تغییر و تحول شگرف و عمیقی در مواضع بسیاری از احزاب و جریان‌های دینی در قبال صهیونیسم و اسرائیل به وجود آمد. به عبارت بهتر، باید گفت که این احزاب و جریان‌های دینی، جنگ سال 1967 را یک معجزه و یک نشانه الهی دانستند. برای درکِ بهتر این موضوع باید میان دو مفهوم «دولت اسرائیل» و «سرزمین اسرائیل» تفاوت و تمایز قائل شد، زیرا تا سال 1967 «دولت اسرائیل» در بخشی از «سرزمین اسرائیل» برپا شد؛ یعنی به صورت دقیق در بخشی که در سنتِ یهودیان از جایگاه دینی مهمی برخوردار نبود. با این حال، پس از جنگ سال 1967 عملا تفاوت میان دو مفهوم مذکور یعنی «دولت اسرائیل» و «سرزمین اسرائیل» از بین رفت و میان «سرزمین اسرائیل» به عنوان یک مفهوم دینی و «دولت اسرائیل» به عنوان یک مفهومِ سیاسیِ سکولار، نوعی همگرایی ایجاد شد.

در همین ارتباط، می‌توان به مواضع خاخام «تسوی یهودا کوک» پدر معنوی جنبش «جوش ایمونیم» اشاره کرد. این جنبش یکی از مهمترین جنبش‌های دینی در اسرائیل به شمار می‌رود. «تسوی یهودا کوک» می‌گوید:

«صهیونیسم پاسخی به ندای پروردگار است. باید گفت که صهیونیسم نشأت‌گرفته از اراده الهی بوده و در قالب جنبشِ سکولار ظهور و بروز پیدا کرده است. سکولارهای صهیونیست بدون اینکه خودشان درک کنند، اراده خداوند را اجراء می‌سازند. صهیونیست‌ها اگر به دنبال اجرای یک پروژه سکولاریِ ملی باشند، ابزاری در دست خداوند خواهند بود و خداوند به وسیله آن‌ها آزادی ملت یهود را رقم خواهد زد. ملت یهود برای آزادی و رهایی تلاش می‌کند».

تا سال 1967 «دولت اسرائیل» در بخشی از «سرزمین اسرائیل» برپا شد؛ یعنی به صورت دقیق در بخشی که در سنتِ یهودیان از جایگاه دینی مهمی برخوردار نبود. با این حال، پس از جنگ سال 1967 عملا تفاوت میان دو مفهوم مذکور یعنی «دولت اسرائیل» و «سرزمین اسرائیل» از بین رفت و میان «سرزمین اسرائیل» به عنوان یک مفهوم دینی و «دولت اسرائیل» به عنوان یک مفهومِ سیاسیِ سکولار، نوعی همگرایی ایجاد شد.

 افزون بر تمامی آنچه که گفته شد، مرحله دیگری در تاریخ اسرائیل وجود دارد که نقش مهمی در ارتقاء جایگاه جریانِ دینی در آنجا داشته است. این مرحله همان مرحله به قدرت رسیدن حزب «لیکود» در سال 1977 است. حزب «لیکود» در شرایطی بر کرسی قدرت تکیه زد که پیش از آن حزب «کار» از سال 1948 (یعنی قریب به چند دهه متوالی) به صورت تقریبا مطلق بر حیات سیاسی در اسرائیل سیطره پیدا کرده بود.

می‌توان گفت که ایده «مناخیم بگین» (اولین نخست وزیر اسرائیل از حزب لیکود در سال 1977) و میراث سیاسی حکومتش (از سال 1977 تا سال 1983) کمک شایانی به تحکیم پیوند میان مذهب، ناسیونالیسم و دولت کرد. «بگین» خدمت بی‌‎سابقه‌ای به احزاب دینی افراطی ارائه کرد و آن، واگذار کردنِ مدیریت وزارت آموزش به آن‌ها بود. بدین‌ترتیب، وی با این کار خود، به احزاب مذکور اجازه داد تا در طول چند دهه متوالی، نظام آموزش اسرائیل را مطابق با افکار و اندیشه‌های خود پیش ببرند. فارغ از آنچه که گفته شد، نخست‌وزیر وقت اسرائیل همچنین با پخش برنامه‌های تلویزیونی در روز‌های شنبه به شدت مخالفت کرد. علت اقدام مذکور، این بود که یهودیان روزهای شنبه را به عبادت و استراحت اختصاص می‌دهند. «بگین» همچنین یک خط‌مشیِ جدید را بنا نهاد. وی اولین نخست وزیر اسرائیل بود که پس از انتخابش در این پست، برای ادای نماز به دیوار بُراق ـ که یهودیان از آن به عنوان دیوار ندبه یاد می‌کنند ـ رفت. پس از «بگین» هیچیک از نخست‌وزیران بعدی اسرائیل جرأت و جسارت عبور از این خط‌مشی را نکردند و آن را ادامه دادند. نخست‌وزیر وقت اسرائیل خدمات دیگری را نیز به احزاب دینی افراطی ارائه کرد؛ ازجمله اینکه بر دستان خاخام‌های برجسته بوسه می‌زد و در بخش‌های بسیاری از سخنرانی‌هایش به محتواها و منابع دینی استناد می‌کرد.

نبردِ طولانی‌مدت.. آغاز نبردِ دین و سکولاریسم

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا اوج گرفتن دین در داخل جامعه اسرائیل به صورت موازی و همزمان با اوج گرفتنِ رسمی آن در سطح دولت و ایدئولوژیِ رسمیِ صهیونیسم، اتفاق افتاد؟ به یک معنای دیگر، آیا اوج گرفتن دین در دولت با حمایت وسیع جامعه اسرائیل مواجه گشت؟ واقعیت این است که حوادث و رویدادهای تاریخی و بزرگی وجود ندارندکه بر اساس آن به پاسخ واضح و شفافی درباره این سؤال برسیم، اما با این حال بسیاری از تحلیل‌ها قائل به این مسئله هستند که اوج گرفتن دین بنابر خواست و اراده دولت [اسرائیل] و به دور از جامعه اتفاق افتاد. علت هم آن است که دولت به بهانه مواجهه با تهدیدات موجودیتی علیه اسرائیل، از ایدئولوژی «صهیونیسمِ دینی» به عنوان ابزاری برای بسیجِ دائمی جامعه سکولار خود بهره‌برداری کرد. برای درک بهتر ابعاد و زوایای مختلف این موضوع، می‌توان گفت که یهودیان در اسرائیل به چهار گروه تقسیم می‌شوند. در همین ارتباط، مرکز پژوهش‌های «پیو» در سال 2015 تلاش کرد تا برآوردی از حجم اقشار مختلف یهودیان در سرزمین‌های اشغالی داشته باشد که در ادامه به نتایج تحقیقات این مرکز پژوهشی اشاره می‌شود.

1ـ میزان یهودیان سکولار (40 درصد از مجموعِ جمعیت).

2ـ میزان یهودیان سنتی (23 درصد از مجموعِ جمعیت).

3ـ میزان یهودیانِ مذهبی (10 درصد از مجموع جمعیت).

4ـ میزان یهودیان ارتدکس افراطی یعنی «حریدیم» (8 درصد از مجموعِ جمعیت).

یهودیان حریدیم و مذهبی همواره در راستای التزام سرسختانه به آداب و سننِ مذهبی یهودی تلاش کرده‌اند. در همین حال، آن‌ها همواره تلاش کرده‌اند تا این آداب و سنن را به دیگر عناصر جامعه اسرائیلی تحمیل کنند. در واقع، هدف اصلی یهودیان حریدیم و مذهبی این بوده است که قواعد و اصول دین یهود به قانون رسمی دولت تبدیل شود. به دنبال همین رویکرد و گرایش، همواره و به صورت مستمر تنش‌های سیاسی و اجتماعی زیادی میان یهودیان مذهبی و یهودیان سکولار به وقوع می‌پیوندد. به عنوان نمونه، یهودیان مذهبی هر هفته در روزهای شنبه برای ادای آداب و رسوم دینی خود، تلاش می‌کنند تمامی فعالیت‌های عمومی را متوقف سازند. آن‌ها در این روز به بستن سینماها مبادرت می‌ورزند و به صورت اجباری، زنان و مردان را در وسایل نقلیه عمومی از یکدیگر جدا می‌سازند. قدرت یهودیان مذهبی از دهه 80 یعنی از زمان «مناحم بگین» (اولین نخست وزیر اسرائیل از حزب لیکود) افزایش پیدا کرد. پس از به قدرت رسیدن «مناحم بگین» بود که یهودیانِ مذهبی افراطی با متوسل شدن به اقدامات خشونت‌آمیز در خیابان‌ها، تلاش برای تحمیل اعتقاداتشان به دیگران را کلید زدند. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه یهودیان مذهبی در نیمه دوم دهه 90 به قدرتی دست یافتند که حتی به آن‌ها امکان راه انداختن «جنگ خیابانی» را می‌داد. آن‌ها در روزهای شنبه و نیز در اعیاد دینی و مذهبی اقدام به بستن خیابان‌ها می‌کردند و حتی فراتر از این، در صدد بسط نفوذشان در شهرِ سکولارِ«تل آویو» و تحمیل اعتقاداتشان به ساکنان این شهر، برآمدند.

ورود یهودیان مذهبی به منظومه نظامی و امنیتی … زیر پرچم «ارتشِ خدا»

پس از جنگ سال 1967 بود که یک تحول فکری در محافل یهودیِ مذهبی شکل گرفت، زیرا نوع رویکرد و نگرش آن‌ها نسبت به ارتش تغییر پیدا کرد. علت شکل‌گیری این تحول فکری هم آن بود که اسرائیل در آن زمان توانست بر دیوار «بُراق» و تعداد دیگری از اماکن مقدس که نامشان در تورات آمده است، مسلط شود. لازم به ذکر است که تمامی اماکن دینی که نامشان در تورات ذکر شده است، در اراضی‌ای که در سال 1967 توسط اسرائیل اشغال شدند، واقع هستند. بدین ترتیب، پس از جنگ سال 1967 و به دنبال شکل‌گیری تحول فکری در نزد یهودیانِ مذهبی، آن‌ها از ارتش اسرائیل به عنوان «ارتشِ خدا» یاد کردند. همین مسئله موجب شد تا یهودیانِ مذهبی از انگیزه بیشتری برای ورود به ارتش برخوردار گردند. لذا در دهه 70 قرن بیستم افزایش روزافزون تعداد افسران یهودیِ مذهبی به صورت کاملا محسوس مشاهده شد. افزون بر این، تعدادی مراکز آکادمیک نظامی نیز که تنها مختص یهودیان مذهبی بود، راه‌اندازی گردید. لذا تعداد یهودیانِ مذهبی در ساختار ارتش اسرائیل تا دهه اول هزاره سوم افزایش پیدا کرد. پس از انتفاضه «الاقصی» در سال 2000 نیز بر شمار یهودیانِ مذهبی در ارتش اسرائیل بیش از پیش افزوده شد، زیرا شهرک‌نشینانِ مذهبی به شدت نسبت به امنیت شخصی خود نگران بودند. در همین حال، در آن زمان خاخام‌های یهودی اینگونه تبلیغ و ترویج کردند که انتفاضه «الاقصی» یک جنگ دینی است و هدف آن نابودسازی یهودیت و هویت آن است.

جمع بندی 

علیرغم اینکه در زمان وقوع بحران‌ها در جامعه اسرائیل، گفتمان دینیِ صهیونیستی رواج پیدا می‌کند، اما این گفتمانِ افراطی در داخل جامعه اسرائیل به صورت طبیعی شکل نگرفته، بلکه از بالا [از سوی سیاستمداران بالادستی] به آن تحمیل شده است. این مقامات ارشد در ساختار حاکمیتی هستند که تلاش می‌کنند در عرصه سیاسی، دین را به عنوان یک ابزار در داخل کنست و دولت و در عرصه نظامی، آن را در صفوف ارتش، در مرکز و محور اصلی قرار دهند. همین مسئله باعث شده است تا نقش دین در حوزه‌های سیاسی و نظامی اسرائیل پُررنگ شود. بدیهی است که برخلاف عرصه‎‌های سیاسی و نظامی، دین در داخل جامعه اسرائیل چنین جایگاهی را ندارد. مظاهر نبرد میان یهودیانِ مذهبی و یهودیانِ سکولار در داخل جامعه اسرائیل خود به تنهایی گواه بر این مدعاست. در پایان باید به این مسئله مهم اشاره شود که نظام سیاسی اسرائیل به سؤال درباره هویت خود و اینکه دینی است و یا سکولار، پاسخِ شفاف و واضحی نداده است. با این حال، تحولاتی که اتفاق می‌افتند، نشان از آن دارند که عنصر دین در جنبش صهیونیستی قادر به مدیریت صحنه سیاسی و نظامی است؛ به ویژه در زمانی که منازعاتِ موجودیتی به اوج خود می‌رسند. هرگاه که یک چالش سیاسی و یا نظامیِ جدیدی در اراضی اشغالی به وقوع می‌پیوندد، حکمرانان اسرائیلی از آن به عنوان نبردِ بر سَر موجودیت [موجودیتِ هویت یهودی] یاد می‌کنند تا بدین‌سان، از حمایت یهودیانِ مذهبی برای غلبه بر این چالش‌ها برخوردار باشند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا