بررسی عملکرد ایران در قبال طالبان؛ امضای طالبان مثل امضای جان کری است!
نرگس حجتی – به همان مقدار که اتفاقات افغانستان پیچیده است و آینده مبهمی را پیش رو ما قرار میدهد، اختلافنظر در میان تحلیلگران این حوزه هم بسیار است. ما اما به دنبال ارائه نظرات متفاوت از منظرهای مختلف هستیم تا مخاطبین، خود دست به قضاوت بزنند. در همین راستا سراغ حسین شیخیان، فعال مردمی عرصه بین الملل و کارشناس مسائل شبهقاره رفتیم تا به نقد و بررسی عملکرد ایران در قبال اتفاقات افغانستان و نوع تعاملی که با طالبان شکل گرفت بپردازیم. متن این گفتگو در زیر میآید:
آنچه این روزها در قضیه چگونگی مواجهه و اعلام موضع در قضیه افغانستان مشاهده میشود نوعی تشتت آراء نخبگان و تحلیلگران است که شاید تاحدودی هم بر تصمیمگیری و سرعت عمل تصمیمگیران تاثیرگذار بوده است. نظر شما در این زمینه چیست و جمهوری اسلامی چه سیاستی در قبال تحولات افغانستان باید اتخاذ کند ؟
از ابتدای تحولات اخیر که بحث مذاکره با طالبان و آمدن آنها به تهران جدی تر شد، با منطقی مواجه بودیم که عمدتا نقد ما به این منطق وارد است. این نقد از آن جهت است که این منطق را ما با منطق و دیپلماسی امام در اوایل انقلاب و با آرمانهای انقلاب مقایسه میکنیم و حاصل این مقایسه آزار دهنده است. منطق این آقایان این است که دائم تکرار میشود «طالبان بخشی از بدنه مردمی افغانستان و یک حقیقت انکار نشدنی در افغانستان است،» پس باید این جریان را به عنوان قوم مسلط در افغانستان بپذیریم! این منطق برای کسانی که مقداری آگاهانهتر به دیپلماسی انقلابی جمهوری اسلامی نگاه میکنند قابل پذیرش نیست، از این جهت که تسلط یک قوم صرفا به این دلیل که 40 تا 50 درصد جمعیت یک کشور را تشکیل میدهد اصلا منطق جمهوری اسلامی و نه منطق عقلی و نه منطق علوی هم نیست و در سیره ائمه هم چنین منطقی برای تشخیص حق از باطل هیچ گاه نداشتیم.
اینکه ما بگوییم خوب پشتونها فلان درصد از افغانستان را تشکیل میدهند، پس باید اینها سر کار باشند و ما باید اینها را بپذیریم و با آنها مماشات کنیم، چندان قابل پذیرش نیست. ما در کشورهای دیگر هم اقوام دیگری داشتهایم که حقیقت و واقعیت میدانی آن جامعه بودهاند ولی هیچگاه با تسلط آنها بر آن کشور موافقت نکردیم. نکته اینجاست که اگر بحث سر اکثریت بودن یک قوم است، حتی ما این منطق را در خود جمهوری اسلامی هم به عنوان منطق قالب نپذیرفتهایم چرا که اگر این منطق حاکم باشد اساسا نیازی به جمهوریت نیست، یعنی جامعهای که اکثریت آن شیعه هستند باید به زور اسلحه و ارعاب حکومت را به دست بگیرند و عملا مردم فاکتور تعیین کننده نباشد. این آن چیزی است که که با آن مخالفت میورزیم. ندیدن مردم در معادلات، چیزی است که از دانشگاههای ما بیرون میآید چون دانشگاه و علوم انسانی ما یک تفکر کاملا غربی که بر اساس منفعت و تفکرات اومانیستی است را به خورد دانشجوی ما میدهد خروجی این میشود که طرف صرفا منافع مادی مملکت را مبنا قرار میدهد و هرکسی آن را تامین کند با او همراه میشود. این چیزی است که با آرمانهای انقلاب اسلامی مغایرت دارد. این دعوا را هم ما دائما در طول این 40 سال داشتهایم، یعنی تعارضات دیپلماسی وزارت خارجهای که از تفکرات غربی سرچشمه میگرفت با اهداف آرمانی مبنی بر حمایت از مظلوم از اوایل انقلاب وجود داشته است. اما اوایل انقلاب حمایت از مظلومین در سرتاسر دنیا حتی قبایل افریقا اتفاق میافتاد اما این اواخر وقتی شیخ زکیزکی و جامعه شیعیان مورد ظلم آشکار قرار میگیرند، وزارت خارجه ما حتی حاضر نمیشود یک بیانیه محکم یا دیپلماسی فعال نسبت به این قضایا داشته باشد چه رسد به حضور جدی و تهدیدی برای برداشتن فشار از روی شیعیان. الان بحث فقط شیعیان نیست بلکه دوگانه مستضعف و مستکبر مد نظر است که دوگانه امام بوده و هست و ما هم باید در دیپلماسی خودمان سر این بایستیم. ما باید طرف مستضعفین را در هرجای جهان اعم از روهینگیا، کشمیر، هند و پاکستان و … بگیریم چه این مستضعفین مسلمان و شیعه باشند و چه نباشند. دیپلماسی ما باید بر این مبنا گذاشته میشد. اما در قضیه افغانستان نگاه اومانیستی حاکم شده و موضوع را به سمت دیگری هدایت میکند.
آنچه الان مطرح است صرفا غلبه جمعیتی قوم پشتون و بواسطه آن مجوز حکومت طالبان نیست، بلکه واقعیت آن است که باقی اقوام هم با این جریان کنار آمده و حداقل آنکه مبارزه علیه آنها را کنار گذاشتهاند (به جز عده معدودی مثل پسر احمد شاه مسعود)، درواقع پذیرش و مماشات با طالبان بر اساس واقعیات موجود است یعنی وقتی اکثریت مردم افغانستان از اقوام و مذاهب مختلف این امر راپذیرفتهاند آیا ما میتوانیم نپذیریم؟ بخصوص با توجه به پیشینه روابط جمهوری اسلامی ایران با این جریان به نظر نمیرسد ما طالبان را مستکبر بدانیم. با این نگاه آیا ما به سرمایهگذاری خود هم پشت پا نزدهایم؟
روایتی که از ارتباط ایران با طالبان در بیست سال گذشته وجود دارد، بخصوص بعد از شکست اینها از ناتو و امریکا و فروپاشی آنها، در واقع مبتنی بر باور حاج قاسم مبنی بر این بود که باید از این جریان به عنوان قوم مجاهد در مقابل آمریکا حمایت کرد. تحلیل ایشان هم این بود که آمریکاییها به هرحال در منطقه نخواهند ماند، اما برای اینکه رفتنشان را تسریع ببخشیم و ماندنشان را هزینهبر کنیم از این جریانها حمایت کنیم لذا حمایتها انجام میشود و ارتباطات گرفته میشود و ادامه دارد تا امروز.
یعنی 20 سال است که ایران سر قضیه امریکا و بعد از آن هم نقطه عطفی سر قضیه داعش و در سوریه داشتیم. به این صورت که طیف وسیعی از گروه داعش که در سوریه شکست میخورند بخصوص آنهایی که تحت حمایت آمریکا بودهاند راهی افغانستان میشوند که این اعلام خطری برای جمهوری اسلامی بود. که مبادا این نیروها دوباره در آنجا متشکل شوند و کاری علیه ایران انجام بدهند که این قضیه هم از طریق طالبان پیگیری شد و از طالبان تعهد گرفته شد که با این نیرو مخالفت کنند و عدم شکلگیری آنها را پیگیری کنند. با وجود این دو نقطه مشترک در روابط جمهوری اسلامی ایران با طالبان در طول این سالها شاهد بودهایم که نیروهایی که از سوی امریکا یا پاکستان حمایت میشدند خودسرانه و یا آمرانه کارهایی انجام دادهاند. اگر خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم این مساله ناشی از ضعف سیستماتیک طالبان بوده که نتوانسته این گروههای خودسر را کنترل کند. نکته بعدی اینکه نوع فتح اینها بعد از مذاکرات و صحبتهای سخنگوی این جریان در رابطه و تعامل با آمریکا بعد از فتح، گویای آن است که مذاکرات پس پردهای با آمریکا وجود داشته است و این فتح فیزیکی متعاقب آن مذاکره بوده است. پالسهایی هم که به آمریکا داده میشود پالس به یک متخاصم نیست و عملا از بازسازی افغانستان با کمک آمریکا صحبت میشود که حداقل در ابتدای کار پالس خوبی نبود به ایران که مطالباتی در این زمینه از افغانستان داشته است.
از دیگر مطالبات ایران حفظ حقوق شیعیان و اقوام مختلف از تاجیک و ازبک و … بوده است که این را هم در طول 20 سالی که طالبان حاکم نبود چیز مثبتی ندیدیم و کشتارهایی اتفاق افتاد. مطالبه بعدی ایران، گفتگوی بین الافغانی در درون خود حاکمیت بوده است که به یک حکومت همه جانبه و نه حکومت بلامنازع طالبان منجر شود. به این قضیه برخی تحلیلگران خوشبینانه نگاه میکنند و فکر میکنند طالبان به چنین قضیهای تن میدهد؛ اما در مقابل عدهای نگاه منفی دارند و معتقدند طالبان بعد از این همه دردسر که به قدرت رسیده است به سهمدهی به دیگر اقوام تن نخواهد داد. این مساله را ما هم اخیرا در چارت حکومتی اعلامی از سوی طالبان دیدیم که حرفی از دیگر اقوام و نیروها نیست و یک رهبر عالی، رئیس شورا و یا رئیس الوزرا برای خود انتخاب کردهاند و وزیرانی که همان کموسیونهای پیشین طالبان هستند و بناست که شروع به کار کنند؛ یعنی عملا ما هیچ حرفی از سهمدهی به دیگران نشنیدهایم و سیگنالی در این زمینه دریافت نشده است. در نتیجه این چهار مطالبهای که ایران داشته عملا مطالباتی است که خیلی نمیتوان به آن امیدوار بود، یعنی عملا این امضاء طالبان از جنس همان امضاء جان کری است. چون به جز حرف و قول هیچ چیزی در اختیار ایران نیست برای اینکه بخواهد اهرم فشار باشد. به جز رایزنی با چین و روسیه و احتمالا پاکستان که البته پاکستان هم عملا در جبهه ایران نیست و نمیتوان روی آن حساب کرد.
نقطه ضعف مواضعی که تا اینجا در قبال این قضیه اتخاذ شده است چیست؟
نکته ما به عنوان فعالین مردمی بر سر سرمایههای اجتماعی و مردمی ایران در افغانستان است که در این ماجرا کمتر به آن توجه شده و عموماً در دیپلماسی ما کمتر به آن توجه می شود و عمدتاً این موضوع فدای یک سری مسائل دیگر میشود که کوتاهمدت اما مهم هستند، بنابراین توجه به اینها خیلی در دستور کار آقایان قرار نمیگیرد.
گویا اصلا ذات سیستمهای نظامی به این صورت است که روی یکسری اهداف ملموس و قابل رویت متمرکز میشوند و سعی میکنند آن اهداف را محقق کنند. مثال بارز آن همین مسئله افغانستان است که روی خروج آمریکا از افغانستان و منطقه متمرکز شدند که البته کار مبارکی هم بود چرا که خروج آمریکا از منطقه مطالبه جدی رهبری بود. خروج آمریکا از منطقه و حفاظت از مرزها اهداف نظامی و استراتژیکی است که ایران دنبال کرده و در مطالبات هم به آنها اشاره شد. اما سوال اینجاست که بدنه مردمی افغانستان و عمق استراتژیکی که ما در قلوب مردم افغانستان باید داشته باشیم و آن چیزی که انقلاب اسلامی از ابتدا به دنبال آن بود، این ها چه میشود و چه کسی و چه برنامهای پیگیر این قضیه است. این ماجرا در نسبت با عملکرد نیروهای نظامی که پیشران دیپلماسی ما در افغانستان هستند کجای ماجرا قرار میگیرد. آنچه موجب نگرانی است عدم توجه به این موضوع است و این عدم توجه به خود آقایان هم بازمیگردد؛ یعنی اگر ما امروز به دیپلماسی مردمی فکر نکنیم و نتوانیم قلوب مردم افغانستان را فتح کنیم، سر کار آمدن یا آوردن قومی که امروز قدرت و اسلحه را در دست دارد و برآمده از رای و اراده مردمی نیست و در درازمدت قطعا پایدار نخواهد بود چه حاصلی در آن مقیاس خواهد داشت؟ اما جمهوری اسلامی بر چه اساسی بر خلاف منویات امام و رهبری روی نیرویی حساب میکند که هیچ اراده مردمی پشت سر خود ندارد به جز اشتراک قومی با درصدی از جامعه، که در همان قوم پشتون هم ما مخالفت هایی با طالبان میبینیم. این عملا بی توجهی به مردم و سرمایههای اجتماعی است. بخصوص وقتی پیوستهای رسانهای آقایان را میبینیم، به عمق فاجعه پی میبریم که اصلاً مردم برایشان گویی پشیزی هم ارزش ندارند!
پیوست رسانهای ایجاد شده برای تطهیر طالبان برای مذاکره با آنها یک فاجعه رسانهای است. این رفتار جمهوری اسلامی در داخل مردم را دچار یک تناقض شدید کرد چراکه ما امروز شروع به تطهیر گروهی کردیم که تا دیروز مردم را می کشتند و تحلیلمان این است که طالبان تغییر کرد البته هیچ نشانهای از تغییر آن هم نمی بینیم. لازم به ذکر است که این مدارای امروز طالبان با گروههای مختلف را ما 25 سال پیش هم دیده ایم چون این طبیعت گروهی که هنوز به طور کامل مستقر نشده و قدرت را در دست نگرفته نمیخواهد برای خودش تنش به وجود بیاورد و مردم را علیه خود بشوراند. پس پالس مدارا میدهد که مردم را بر علیه خود نشوراند. اما ما برای اینکه بتوانیم با طالبان مذاکره کنیم شروع به تطهیر آنها کردیم مثلاً تسنیم که عملا تبدیل به تریبون طالبان در ایران شده است یا مستندهایی که آقایان ساختند و پخش کردند. این یعنی سوزاندن سرمایه اجتماعی و بی توجهی به شبکههای مردمی. آنچه بعد از گفتگوی آقایان از رسانه ملی، منقطع شد و در فضای مجازی افغانستان دست به دست میشد و برای کسی پشیزی ارزش نداشت که در ذهن مخاطب افغانستانی چه اتفاقی روی میدهد!
این موضوعی است که دستگاههای حاکمیتی به آن توجهی نداشته و هر روز هم بیشتر از این موضوع دور میشوند در حالی که ما به این قائل هستیم که در کنار خروج آمریکا از منطقه، مردم، رای آنها و جمهوریت هم محترم شمرده شوند و چهره ایران در اذهان مردم منطقه و جهان به درستی ترسیم شود و ما نباید کشوری باشیم مانند آمریکا که میآید و برای منافع خودش از یک گروهی حمایت میکند و از یک گروه دیگر حمایت نمیکند. امیدواریم دیگر شاهد این اتفاقات نباشیم و این دیپلماسی حداقلی که اگر با شیعیان کاری نداشته باشید پس خوب هستید و ما هم به شما کاری نداریم، انشاءالله تبدیل به یک دیپلماسی عمومی فعال شود که ما آن چهرهای که اول انقلاب از خودمان به نمایش گذاشتیم و خیل عظیمی از گروههای انقلابی و مجاهدین در همین منطقه شبه قاره را امیدوار کردیم را مجدد به نمایش بگذاریم. در آن زمان نگاهها نسبت به جمهوری اسلامی به حدی مثبت شد که بسیاری آمدند و حضوری تبریک گفتند و بسیاری در کشور خودشان همراهی کردند و عکس امام را در خانههایشان نصب کردند. اما متاسفانه این چهره آن طوری که در ابتدای امر شعار داده شد حفظ نشده و به نظر میرسد ما نیاز به بازسازی دیپلماسی خودمان داریم بخصوص بعد از ماجرای سوریه که سوء تفاهمات بسیاری برای مردم منطقه به وجود آمد و ما در رسانه نتوانستیم پاسخگو باشیم.