پنج کتاب برای فهم ریشههای بحران در مشرق عربی، چرا مشرق عربی سیهروز است؟!
ترجمه: رامین حسین آبادیان
کشورهای «مشرق عربی» با تصاویری که نشانگر ویرانی هستند و نیز سخنانی که از تلاشهای خارجی برای بازسازی مناطق ویرانشده حکایت دارند، احساس بیگانگی ندارند. هنوز جنگ سوریه از اذهان پاک نشده است. این جنگ تاکنون هیچ شهر و روستای بزرگی در سوریه ـ از شمال گرفته تا جنوب ـ را سالم نگذاشته است. تصاور مناطق ویرانشده در استانهایی نظیر «حلب»، «حماه» و … در اذهان همگان وجود دارد. این ویرانیها بر هیچکس پوشیده نیست. پیش از ظهور و بروز بحران سوریه و وقوع جنگ در این کشور نیز تصاویر زیادی از ویرانیهای گسترده در شهرهای مختلف عراق در جریان حمله ایالات متحده آمریکا به این کشور، منتشر شد. پس از جنگ عراق نیز شاهد ظهور و بروز جنگ طایفهایِ داخلی در این کشور بودیم. پیش از این حوادث هم شاهد آن بودیم که لبنان به مدت 15 سال درگیر یک جنگِ داخلی ویرانگر به معنای واقعی کلمه بود.
فارغ از اتفاقاتی که در طول تاریخ برای کشورهای «مشرق عربی» رخ داده است، باید بگوییم که درحال حاضر اعتراضات در سوریه، لبنان و عراق علیه نظام سیاسی حاکم مجددا از سرگرفتهشدهاند؛ اعتراضاتی که در شهرهای مختلف در جریان هستند. نیروهای وابسته به نظامهای مذکور نیز همچون گذشته با سرکوبگری به استقبال معترضان میروند و آنها را بازداشت کرده و به زندان میاندازند. حتی در برخی از موارد شنیده میشود که آنها دستور قتل معترضان و ناپدید کردن آنها را صادر میکنند [1]. ما به طور پیوسته اخبار مرگومیرها در زندانهای وابسته به نظام حاکم در مصر را میشنویم؛ گویی که شنیدن این اخبار به یک مسأله عادی در رسانههای ارتباط جمعی تبدیل شده است [2]. تا همین چند سال پیش، نظام حاکم در مصر، قتل معترضان در خیابانها را به جزئی اصلی و اساسی از سیاستهای خود مبدل ساخته بود. اکنون یک سؤال مهم و اساسی وجود دارد و آن، این است که چرا بخش عمدهای از اخبار مربوط به مرگومیرها، قتلها و کشتارها و نیز ویرانیها و خرابیها باید در صدر اخبار «مشرق عربی» قرار داشته باشد؟ ریشههای این سیَهروزی که کشورهای «مشرق عربی» را به محاصره خود درآورده است، چیست؟ کشورهای «مشرق عربی» درحالی با چنین وضعیتی مواجه هستند که در کمتر از چند دهه پیش در خیابانها و میادین اصلی خود از آزادی و عدالت برخوردار بودند. بنابراین، اکنون چه اتفاقی رخ داده است که این کشورها به این فلاکت و سیَهروزی دچار شدهاند؟ برای پاسخگویی به سؤال مذکور به بررسی 5 کتاب تاریخی ـ تحلیلی درباره تاریخِ «مشرق عربی» میپردازیم که در آنها علل و عوامل بحران کنونی در «مشرق عربی» ریشهیابی شدهاند. در این کتابها با توجه به ابعاد و جوانب مختلفِ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به بررسی بحران کنونی در «مشرق عربی» پرداخته شده است. با بررسی این 5 کتاب میتوان به زمینههای تاریخیِ شکلگیری بحران در جوامع عربی پی بُرد.
کتاب «محنتِ عربی؛ حکومت علیه امّت»؛ واقعیت این است که پس از منتشر شدن کتاب مذکور، یک تحوّل عمیق در فهم ماهیت بحرانهای تاریخی کشورهای «مشرق عربی» ایجاد شد. این کتاب در شرایطی به چاپ رسید که پیش از آن بسیاری از پژوهشهای سیاسی، علل و عوامل بحرانهای کشورهای عربی را تنها در یک مسأله خلاصه میکردند و آن، میراث اسلامی بود. از سوی دیگر، تا پیش از چاپ کتاب مذکور، برخی پژوهشهای تاریخی نیز نظام بینالملل و امپرالیسم جهانی را عامل اصلی تمامی شکستهای کشورهای «مشرق عربی» عنوان میکردند. با تمامی اینها، استاد «برهان غلیون» جامعهشناسِ سیاسی سوری در کتاب خود تحت عنوان «محنتِ عربی؛ حکومت علیه امّت» تلاش کرده است تا تفسیر جدیدی را از ریشه بحرانهای کشورهای «مشرق عربی» ارائه دهد. او در کتاب خود به فاصله بسیار زیاد میان جامعه و حکومت اشاره میکند. «غلیون» در کتاب خود به این موضوع اصلی و اساسی اشاره میکند که ریشه بحرانهای کشورهای «مشرق عربی» در نحوه شکلگیری نظام و قدرت سیاسی در این کشورها بازمیگردد. او میگوید که نظامهای سیاسی در این کشورها برخلاف کشورهای مدرن، وطنپرست و دموکراتیک نبوده و برای آزادی ارزشی قائل نیستند. به گفته این استاد جامعهشناس سیاسی سوری، نظامهای حاکم در کشورهای «مشرق عربی» به گونهای رفتار میکنند که گویی به دنبال انقلاب و خیزش علیه جوامع خود هستند و نمیخواهند صدایِ این جوامع باشند. این کتاب برای اولین بار در سال 2003 توسط انتشارات «الوحده العربیه» منتشر شد. پس از آن نیز مرکز عربی پژوهشها و تحقیقات سیاسی یک بار دیگر کتاب را به چاپ رساند.
پس از ظهور و بروز «بهار عربی»، تمامی نخبگان و فرهیختگان نسبت به بروز تغییرات در آینده منطقه در اوج امید به سَر میبُردند و همگان از آینده زیبا در «مشرق عربی» پس از انقلابهای «بهار عربی» سخن میگفتند. این درحالی است که همزمان، «حازم صاغیه» نویسنده لبنانی مشغول نوشتن کتابی تحت عنوان «فروپاشی قریبالوقوع مشرق عربی» بود.
درحالی که تمامی نخبگان و فرهیختگان یکی پس از دیگری مطالبی را در خصوص پیروزیهای جوامع عرب در جریان انقلابهای «بهار عربی» به رشته تحریر درمیآوردند، «صاغیه» نهتنها نسبت به شکست انقلابهای عربی هشدار میداد، بلکه تأکید میکرد که ممکن است یک فروپاشی بزرگ در انتظار کشورهای «مشرق عربی» باشد. برخلاف «برهان غلیون»، «صاغیه» ریشه بحران تاریخی «مشرق عربی» را در استبداد و دیکتاتوری نظامهای سیاسی حاکم خلاصه نکرد، بلکه از جوامع عربی و فرهنگ سیاسی حاکم بر آنها نیز به عنوان عامل مهم ظهور و بروز بحرانهای کنونی یاد کرد. «صاغیه» در کتاب خود میگوید: «جوامع مشرق عربی تنها از یک دروازه وارد میدان سیاسی شدند و آن، درگیری با غربِ استعمارگر بود. با تمامی اینها جوامع عربی هیچگاه نتوانستند درک درستی از هویت ملی خود داشته باشند. این بدان معناست که آنها شرایط سیاسی و اجتماعی خود را درک نکردند. جوامع عربی در واقع هیچگاه متوجه نشدند که به دنبال تحقق چه چیزی هستند و در واقع، درک نکردند که با چه چیزی مخالفند. رویکرد متناقض جوامع عربی در قبال غرب و مدرنیته موجب شد تا دامنه نگرش جوامع عربی به شدت محدود گردد. جوامع عربی سیاست خود را تنها در مبارزه با استعمار، مبارزه با اسرائیل، مبارزه با امپریالیسم و دفاع از اسلام محدود ساختند و همین مسأله موجب شد تا ملتهای جهان عرب از پایهگذاری سیاستی که موجب تقویت اوضاع اقتصادی و معیشتیشان شود، بازبمانند. از سوی دیگر، این مسأله باعث شد تا ملتهای جهان عرب نتوانند به حقوق و آزادیهای خود دست یابند و حق شهروندیشان را به دست آورند. کتاب مذکور در اوایل سال 2013 توسط انتشارات «دار الساقی» منتشر شد.
در همین حال، «نزیه الأیوبی» چهره آکادمیک و از شخصیتهای اقتصاددان جهان عرب در کتاب خود تحت عنوان «توسعه و بزرگ شدن نظامهای عربی»، بر بحران کشورهای «مشرق عربی» به صورت ویژه بر مصر، سوریه، عراق، اردن، عربستان، کویت، امارات، یمن و لبنان متمرکز شده است.
وی در کتاب خود به زمینههای اقتصادِ سیاسی در کشورهای «مشرق عربی» پرداخته و بر همین اساس، تاریخ معاصر کشورهای عربی در «مشرق عربی» را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است. «نزیه الأیوبی» در کتاب خود تأکید کرده است که بسیاری از کشورهای عربی از ثروتهای زیادی برخوردار هستند اما علیرغم این برخورداری، آنها به ندرت جزو کشورهای موفق قلمداد شده و میشوند. این شخصیت آکادمیک در کتاب خود تأکید میکند: «نظامهای عربی عمدتا ساختار سیاسیِ وسیعی دارند و از دستگاههای امنیتی فعالی نیز برخوردار هستند و در عین حال، زندانهای مخوفی نیز برای مجازات مخالفان خود دارند. با تمامی اینها، نظامهای عربی در ایجاد یک قدرت واقعی که بتوانند به آن تکیه کنند، عاجز هستند. در واقع، این نظامهای عربی نتوانستهاند مشروعیت اخلاقی و ایدئولوژیک برای خود ایجاد کنند. علت این مسأله هم آن است که آنها سیاست سرکوبگرانه خود را به اوج رساندهاند. همین سیاستها موجب شده است تا جوامع مختلف در مشرق عربی از پیشرفت و شکوفایی در حوزههای مختلف به ویژه در عرصه اقتصادی محروم بمانند. این سیاستها مانع از پیشرفت و ارتقاء جوامع عربی شده است. به نظر میرسد نظامهای عربی به گونهای عمل کردهاند تا جوامع عربی، گروهها، احزاب و جریانهای مدنی قدرتمند برای ایستادن در برابر آنها شکل نگیرد؛ درست مانند چیزی که در جوامع غربیِ سرمایهدار شاهد هستیم». این شخصیت آکادمیک در ادامه کتاب خود آورده است: «عوامل مذکور موجب شده است که ما از یک سو شاهد فقدان جامعه مدنی در جوامع عربی باشیم و از سوی دیگر، توسعه و بزرگ شدن نظامهای عربی را شاهد باشیم». کتاب مذکور در سال 1995 توسط «سازمان ترجمه عربی» منتشر شد.
از سوی دیگر، «خلدون النقیب» شخصیت آکادمیک کویتی و استاد جامعهشناسِ سیاسی از دانشگاه «تگزاس» در کتاب خود تحت عنوان «نظام سلطهطلب در مشرق عربی» به شکلگیری نظامهای سلطهجوی در کشورهای جهان عرب اشاره کرده است.
کتاب این شخصیت کویتی متشکل از 3 بخش و 10 فصل است. او در کتاب مذکور به صورت ویژه بر نظامهای حاکم در عراق، سوریه و مصر متمرکز شده است. او در کتاب خود به شکلگیری نظامهای دیکتاتور و مستبد در کشورهای «مشرق عربی» اشاره کرده و مینویسد: «واقعیت این است که سهم کشورهای مشرق عربی، حکمرانی قدرتهای سلطهطلب بر آنها بوده است. ما امروز شاهد آن هستیم که نظامهای دیکتاتور بر جوامع عربی حکومت میکنند؛ نظامهایی که قدرت و حاکمیت را به مصادره خود درآوردهاند. مصادره قدرت و حاکمیت در واقع ماهیت حکمرانی نظامهای کنونی در جهان عرب محسوب میشود». این شخصیت کویتی در بخشهای زیادی از کتاب خود درباره همین محور سخن میگوید. «خلدون» در کتاب مذکور همچنین به بررسی علل و عوامل این سلطهجویی در نظامهای حاکم در کشورهای عربی میپردازد و جایگاه «مشرق عربی» در نظام جهانی و نیز نقش قدرتهای امپریالیستی را که بر این نظامها هیمنه دارند، بررسی میکند. او همچنین از نخبگان و برخی گروههای اجتماعی سخن میگوید که از این شیوه حکمرانی در جوامع عربی منتفع شدهاند و ائتلاف واحدی را با نظامهای حاکم تشکیل دادهاند. او میگوید: «ما شاهد هستیم که فضای سیاسی و امنیتی بر زندگی مردم در سراسر مصر، سوریه و عراق سایه افکنده است. در کشورهای مذکور یک نظام سیاسی حاکم است که توسط نیروهای ارتش مورد حمایت قرار میگیرد و طرفهای خارجی نیز از آنها پشتیبانی میکنند». کتاب مذکور در سال 1991 توسط انتشارات «الوحده العربیه» به چاپ رسید.
افزون بر آنچه که گفته شد، کتاب دیگری در این زمینه توسط «عصام خفاجی» به رشته تحریر درآمده است. این کتاب ازجمله معدود آثار به ویژه در زمینه علوم اجتماعی است که مسأله بحران در «مشرق عربی» را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است. این اولین بار است که یک نویسنده [عصام خفاجی] در کتاب خود توانسته است رویکردهای سیاسی، اقتصادی، علوم اجتماعی و تاریخی را در آن واحد با یکدیگر ادغام کند. این نویسنده عربزبان در کتاب خود یک تصویر فراگیر و متشکل از ابعاد و زوایای مختلف در عرصههای گوناگون را از «مشرق عربی» ارائه میدهد. این نویسنده در کتاب خود دو مسأله اصلی «مدرنیته در غرب» و «مدرنیته در شرق» را از یکدیگر تفکیک میکند. در واقع، او در کتابش میان «تحول سرمایهداری» و «تحول بورژوازی» تفاوت قائل میشود. این آکادمیک مصری در کتاب خود مینویسد: «تحول سرمایهداری که در نقاط مختلف جهان حاکم شده است، به این معناست که تمامی تشکیلات و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سنتی از بین رفته است و به جای آن، تولید و مصرفِ سرمایهداری جایگزین شده است. تحول بورژوازی نیز در نتیجه برچیده شدن آداب و سنن جوامع قدیمی حاکم شده است. برهمیناساس، لازم است که ما میان این دو تحول تفاوت قائل شویم. امروز ما در کشورهای مشرق عربی فقدان یک تحول بورژوازیِ قانونی و دموکراتیک را به شدت احساس میکنیم. مقصود ما این است که در کشورهای مشرق عربی یک طبقه اجتماعی که متمرکز بر قانون اساسی، حقوق شهروندی و دموکراسی باشد، شکل نگرفته است. این کتاب در سال 2013 به چاپ رسید.
پینوشت:
1ـ مظاهرات العراق: “طعن وخطف وقتل”.. عراقیون یحکون لحظات الرعب فی بغداد، Bbc Arabic.
2ـ هیومن رایتس ووتش تطالب مصر بالتحقیق فی وفاه 4 معتقلین، الجزیره نت.