نگاهی به وضعیت مسلمانان فرانسه؛ تفرقه و سلطه دولت مسلمانان را ضعیف کرده
نرگس حجتی – نزدیک به دو دهه است که اسلام در فرانسه و قوانین مربوط به مسلمانان فرانسوی محل تامل مسلمانان این منطقه بوده است. اطلاعات ضد و نقیضی که در این باره به گوشمان رسیده، تصویر ذهنی از جامعه مسلمانان فرانسه برای جامعه ایرانی ایجاد کرده است که شاید چندان مطابق واقعیت نبوده باشد. در این مصاحبه سراغ «دکتر یاسین علی» رفتیم که یک مسلمان فرانسوی است و سالهاست ابعاد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی اسلام را مورد مطالعه قرار داده است. از طرفی زاده، بزرگ شده و تحصیلکرده فرانسه است در نتیجه فراز و نشیب زندگی مسلمانان فرانسوی را به عینه دیده و لمس کرده است. از این رو در طول مصاحبه با نگاهی واقعگرا به معرفی جامعه مسلمانان فرانسه و مسائل آنها پرداخته است.
لطفا در ابتدا معرفی کلی و در صورت امکان تاریخی از جامعه مسلمانان فرانسه را ارائه بفرمایید.
قبل از ورود به بحث لازم است این نکته را یادآوری کنم که برای حل مسائل فهم دقیق تاریخ از اهمیت بالایی برخوردار است. چون عدم آشنایی با زمینه تاریخی باعث میشود ما راه حلها را براساس خواست خود ارائه دهیم نه بر اساس واقعیتهای موجود. بنابراین برای آشنایی با جامعه مسلمانان فرانسه هم باید به برخی از زمینههای تاریخی بپردازیم.
حضور اسلام در اروپا و فرانسه از قرن هشتم شروع شده است. از استانی در جنوب فرانسه که به مدت 80 سال تحت مدیریت مسلمانان قرار داشته است. و یا بندر مشهوری چون مارسی حتی تا 200 سال هم تحت اداره مسلمانان در آن دوران قرار داشته است. البته نه مثل دوران استعمار اروپاییان، به عنوان یک شهر نظامی که مسلمانان آن قصد بازگشت داشته باشند و بخواهند بعد از ماموریت به موطن خود بازگردند، بلکه این شهر محل سکنی مسلمانان در قرن هشتم محسوب میشده است. این امر از نظر تاریخی کاملا مستند است ولی حتی خود فرانسویان هم از این واقعیت اطلاع ندارند.
اما فرهنگ اسلامی از این شهر کمکم رخت بر میبندد و تا قرن بیستم دیگر اثری از اسلام در فرانسه مشاهده نمیشود. در این بین از قرن هشتم تا بیستم صرفا کاروانهای تجاری مسلمانان به فرانسه رفت و آمد داشتهاند و مسلمان مقیم در این کشور نداشتیم. از اوایل قرن نوزدهم و زمان ناپلئون، سیاست استعماری فرانسه از مصر آغاز شد. بعد در 1830 الجزایر و 1883 تونس تحت سلطه فرانسه درآمد. بعد هم مراکش و کشورهای افریقای میانه همگی از امپراطوری عثمانی به استعمار فرانسه درآمد.
به این ترتیب تمام این کشورها با 95 میلیون جمعیت به مستعمرات فرانسه ملحق شد و فصل جدیدی از روابط بین مسلمانان با فرانسه در قالب استعمار آغاز شد. پس در مجموع بین قرن 8 تا 20 فرانسه سه دوره ارتباطی در قالب تجارت، جنگ صلیبی و استعمار با مسلمانان را از سر گذرانده است. تا اینجا هیچ ارتباط فردی بین مسلمانان و فرانسویان برقرار نشد. تا اواسط قرن بیستم و آغاز دو جنگ جهانی که تعداد قابل توجهی از مسلمانان مستعمرات به استخدام ارتش فرانسه درآمدند.
در جنگ جهانی اول حدود یک پنجم از ارتش یک میلیونی فرانسه از مستعمرات بودند. یعنی جنگ جهانی اول با اینکه اروپایی بود اما به خاطر سلطه آنها در همه جای دنیا به آن نسبت جهانی داده و همه را درگیر کردند. ارتش مستعمرات هم بسیار برای فرانسه فداکاری و از جان گذشتگی کرد! در جنگ جهانی دوم که برای فرانسه حیاتیتر بود، اداره مستعمرات فرانسه به شرکت کنندگان در جنگ قولهایی داد و اگرچه هرگز بدان عمل نکرد اما با این ترفند باز پای مسلمانان به جنگ کشیده شد.
پس تا اینجای تاریخ همچنان از حضور مسلمانان در دوران معاصر در کشور فرانسه خبری نیست؟ صرفا شکل ارتباطات تغییر کرده است؟
بله. پای مسلمانان از بعد از جنگ جهانی دوم یعنی از 1950 به فرانسه باز شد. استفاده از مسلمانانِ مستعمرات در مشکلات از سوی فرانسه بعد از جنگ هم ادامه داشت. یعنی فرانسه برای بازسازی فرانسهی ویران شده بعد از جنگ به شدت به نیروی انسانی احتیاج پیدا کرد. از اینجا مهاجرت گسترده مسلمانان به فرانسه آغاز شد و ارتباطات فرانسویان با مسلمانان بیش از پیش گسترش یافت. البته نسلهای اول و دوم مهاجرین (از تونس، الجزایر، مراکش، سنگال و …) به صورت موقت و صرفا برای کار به فرانسه مهاجرت میکردند. اما از 1980 به بعد هم مهاجرین تمایل به ماندن داشتند و هم سرمایهداری و کارفرمایان فرانسه که به صورت دایم به این مهاجرین ارزان قیمت در مشاغل سخت مثل ساختمانسازی، راهسازی و… به عنوان نیروی کار احتیاج داشتند به سیاستمداران فشار آوردند که حق و حقوقی برای مهاجرین قائل شوند تا ماندگار شوند. با اعطای این حقوق کارگران اجازه پیدا کردند خانواده خود را نیز به فرانسه آورده و در آنجا ساکن شوند. این فرایند از 1950 تا 1980 ادامه داشت.
فعالیتهای مذهبی و فرهنگی مسلمانان از چه زمانی آغاز شد؟
نسل اول و دوم که بیشتر دغدغههای اقتصادی داشتند. اما بعد از اینکه حقوق اقامتی و سیاسی کسب کردند و شرایطشان تا حدودی به ثبات رسید، کمکم به فکر تاسیس مسجد و برگزاری مراسم دینی مثل عید قربان و عید فطر افتادند. از اینجا به بعد پدیده اسلام جمعی به عنوان یک پدیده اجتماعی در فرانسه رقم خورد. تا پیش از آن عده معدودی از مسلمانان برای نشان دادن فرهنگشان طی مراسم عجیبی در قالب هنرمند با لباسهای فاخر در خیابانهای فرانسه به حرکت در میآمدند و اعلام تشرف به اسلام میکردند تا توجه دیگران را به خود جلب کنند.
عملا از نسل سوم به بعد که علاوه بر اقامت محل تولد فرزندان این مهاجرین هم فرانسه است، برای خود به عنوان یک فرانسوی حقوق زیادی قائلند. از طرفی جمعیت آنها به سرعت افزایش یافته بود. امروزه جمعیت مسلمانان فرانسه به صورت رسمی حدود 10 درصد یعنی تقریبا 6 میلیون و به صورت غیر رسمی تا 10 میلیون نفر هم تخمین زده میشود. که البته این عدم شفافیت در آمار مسلمانان به خاطر تبعات سیاسی و تعداد نمایندگان در مجلس است. اگرچه در سراسر فرانسه پراکنده هستند اما عموما شهرنشین و حاشیه نشین هستند و تعداد روستاییان مسلمان خیلی کم است. از نظر طبقات اجتماعی نسلهای اول و دوم بیشتر کارگر بودند اما فرزندان آنها با تحصیلات دانشگاهی به مشاغل میانه و حتی عالی دولتی و خصوصی نیز دست یافتهاند.
یعنی در مشاغل سیاسی هم مسلمانان حضور دارند؟
در بین احزاب خیر اما در بین نمایندگان مسلمان داریم. در کابینه دولت هم، سخنگوی دولت افریقای تبار است اما مسلمان نیست و مسیحی است. اما معاون وزیر در بخش فضای مجازی مسلمان و اصالتا مراکشی است.
پس مسجد به نوعی سنگر مسلمانان اولیه شد برای حفظ ارزشهای اسلامی در بین مهاجرین و عاملی برای گسترش آن؟
اگرچه مساجد رو به گسترش گذاشت اما به طور کلی استقرار اسلام هنوز از نظر اذهان عمومی پذیرفته شده نیست. یعنی در موضوع حجاب، قربانی عید، تعدد زوجات و حتی بعضا موضوع فلسطین به عنوان موضوعات بحث برانگیز در فرانسه علیه مسلمانان مطرح است. انجمنهای دینی به شدت تحت مراقبت و حتی ممانعت فعالیت هستند. از طرف دیگر اداره و مدیریت جوامع مسلمین در فرانسه همچنان متاثر از سیاست مدیریتی استعمارات فرانسه است. یعنی به جای اینکه به مسلمانان اجازه بدهند که ساختار و تشکیلاتی پیدا کنند، دولت به جای آنها تصمیم گرفته و تنظیمات آنها دستوری است. از 2001 به بعد هم که حرکات دموکراتیک به نفع مسلمانان به شدت تضعیف شده است. یعنی آزادیهای فردی مسلمانان تحدید و شعاع دموکراسی در بین مسلمانان کوتاهتر شده است. و از این زمان به بعد دولتها در قبال مسلمانان دستوریتر عمل کردهاند. در کنار همه اینها تفرقه بین مسلمانان فرانسه هم زیاد شده است چه تفرقه ذاتی و چه مصنوعی و ایجاد شده از سوی دیگران.
این تفرقه از چه جهاتی بین مسلمانان فرانسه وجود دارد؟
شما وقتی وارد یک مسجد در فرانسه میشوید مثل سازمان ملل است از نظر حضور ملیتهای مختلف! بعضا 50 تا 60 ملیت، دهها زبان مختلف، همچنین مذاهب مختلف را در آن واحد میتوانید مشاهده کنید. حال تصور کنید این جماعت وقتی میخواهد انجمن تشکیل بدهد چقدر دچار اختلاف خواهد شد. علاوه بر اختلافات این عده کشورهای مبدا آنها هم تلاش میکنند انجمنها را به خود منتسب کنند تا از امتیازاتی به نفع خود بهرهمند شوند. این عامل اختلافات را تشدید میکند.
بنابراین موضوع ملیت به شدت بر روابط و اتحاد مسلمانان فرانسوی سایه افکنده است. آیا اختلافات مذهبی هم به این شدت است؟
اگرچه نقش ملیت در اختلافات پررنگتر است اما هر چه افراد متشرعتر میشوند اختلافات مذهبی بیشتر خود را نشان میدهد. یعنی با دو نوع اسلام سنتی و اسلام دیگری به قول امریکاییها دوباره مسلمان شده مواجهیم. یعنی کسانی که به دین خود بازگشتهاند و میخواهند مطابق سنت رسولالله (ص) زندگی کنند. اصطلاحا این گروه جدید به سلفیگری رو میآورند. بین این دو گروه ملیت در اولویتهای سوم و چهارم قرار میگیرد.
در مجموع رابطه مسلمانان فرانسه با هم چگونه است؟
با توجه به فرایندی که از حضور و ساکن شدن مسلمانان در فرانسه توضیح دادم، هنوز مسلمانان به این باور نرسیدهاند که آیندهای در کنار دیگر مسلمانان برای خود ترسیم کنند و هنوز نگاه به گذشته دارند تا به آینده. برای همین بیشتر به دنبال ارتباط با کسانی هستند که ریشههای همسانی با آنها دارند. اما نسلهای جوان مسلمان با هر ملیت و ریشهای به دنبال آیندهی جدیدی به عنوان فرانسوی مسلمان هستند. از طرفی با این مشکلات قبیلهگرایی در بین بزرگترهای خود مواجهند از طرف دیگر سیستم فرانسه برای کسانی که بخواهند به عنوان یک مسلمان با افتخارات دینی خود زندگی کند محدودیتهایی در همه عرصهها ایجاد میکند. از این رو این نسل به شدت سردرگم است.
این اعمال محدودیتها علیه مسلمانان از چه زمانی آغاز شده است؟
ظاهرا ماجرا از سال 2004 شروع شده است. زمانی که در یکی از مدارس نوجوانی به حجاب یک دخترخانم گیر میدهد. این قضیه کمکم در سطح ملی گسترده میشود و اعتراضات و راهپیمایی میلیونی از سوی مسلمانان صورت میگیرد. همین اعتراضات باعث نگرانی دولت شده و دستاویزی میشود برای ایجاد محدودیت علیه مسلمانان. همین سال قانون منع حجاب تصویب میشود. این قانون ننگ بزرگی برای دولت فرانسه بود که اتفاقا با اکثریت قاطع موافق و فقط با دو رای ممتنع به تصویب رسید.
مسلمانان هیچ اعتراضی به این قانون نداشتند؟
بعد از جریان 11 سپتامبر 2001 فشار تبلیغاتی حجیم و عظیمی علیه مسلمانان صورت گرفت و نام تروریست در همه جای فرانسه از ادارات تا مدارس همراه نام مسلمانان شد. یعنی تهاجم همه جانبه از نوع پیمان ناتو علیه نه تنها اسلام سیاسی بلکه هر نوع اسلام زنده صورت میگیرد. تا اینکه این تبلیغات زمینه را آماده کرد که عملیات طراحی شده علیه مسلمانان بعد از اعتراضات 2004 آنها اجرایی شود.
مسلمانان هم که نه تنها تشکیلات چندان منظمی نداشتند و هرچه هم بود دستوری بود؛ بلکه به شدت متفرق و دچار اختلاف بودند. به این ترتیب نمایندگان مسلمانان که به نوعی کارمند دولتی محسوب میشدند بعد از قانونی شدن مساله دیگر جرات حرف و اعتراض نداشتند. خود مردم هم گویا خیلی تمایلی به در افتادن با دولت و از دست دادن حداقل امتیازاتی که در اختیار داشتند نشان ندادند.
شاهد ماجرا اینکه در سال 2005 اعتراضات گستردهای از سوی حاشیه نشینان که عمدتا مسلمانان هستند به خاطر مشکلات اقتصادی روی داد! در بین فرانسویان غیرمسلمان هم هیچ اعتراضی به این بی عدالتی صورت نگرفت اگرچه جامعه فرانسه یک جامعه سالمی محسوب میشود اما تبلیغات ناتو تاثیر خود را بر قدرت تحلیل مردم درباره اسلام گذاشته است. به این ترتیب اولا و بالذات باید هر مسلمان فرانسوی به جایگاه خود واقف شود. حداقل به ظواهر دین پایبند باشد. که البته این تا حدودی مغایر با قوانین دستوری جاری در بین مسلمانان است که از بالا صادر شده است. آنها مسلمان معتدل را مورد پذیرش قرار دادند که چندان توجهی به ظواهر دین ندارد و مسائلی مثل همجنسگرایی را هم میپذیرد! مسلم است که یک مسلمان نمیتواند چنین باشد.
این مسلمان معتدل را چه کسی تعریف کرد؟
این تعریف و اشاعه آن دستوری و از طرف حاکمیت بود.
در بین مسلمانان فرانسه رهبری نبود که بخواهد هدایت جامعه مسلمانان را به دست بگیرد؟
سیاست این بود که رهبری نباشد و یا اگر هم هست اولا یک نفر نباشد یعنی هر ملتی و هر مذهبی رهبر خود را داشته باشد؛ ثانیا این رهبران ضعیف باشند؛ البته در این بین افرادی هم بودند که سعی کردند مردم را راهنمایی کنند مثل العربی کشاط که از الجزایر بود؛ آقای کمال کاپیتان در شهر لیون که از مراکش بود؛ طارق رمضان مصری تبار بود.
هریک از این افراد در زمان مقتضی از سوی حکومت زیر سوال برده شدند تا از چشم مردم بیفتند. یا آنها را دستگیر و زندانی کردند. مثلا آقای طارق رمضان به نوعی نماینده اخوان المسلمین مصر در فرانسه بود. تلاش برای پررنگ کردن نقش اخوان درواقع به نوعی کمرنگ کردن نقش سلفی ها بود که از سوی دولت اوباما پیگیری میشد.
علت را در این سلسله میتوانید دنبال کنید: «سلفی یعنی سعودی؛ سعودی یعنی نفت؛ نفت یعنی تگزاس و تگزاس یعنی جمهوری خواه.» پس نقطه قوت حزب جمهوریخواه تگزاس است؛ در حالی که حزب دموکرات متکی به دو شهر شیکاگو و نیویورک است که اقتصاد آنها را بورس و صنایعی میگرداند که وابسته به مواد اولیهای است که از معادن کشورهای افریقایی و از جمله مصر تامین میشود. و مصر مهد اخوان است! پس در دوره اوباما غرب درصدد حمایت از اخوان بوده است. بنابراین طارق رمضان به عنوان نماینده اخوان در کشورهای غربی به شدت فعال بود. او خطیب بسیار توانمندی بود و قشر مذهبی از بین ملیتهای مختلف را جذب خود کرد و به نوعی وحدت در بین مسلمانان فرانسوی ایجاد کرد.
بنابراین در تنش دایمی بین ملت و مذهب، او ملیت را مغلوب و مذهب را برتری داد. اما این مسیری که او پیش گرفته بود چندان خوشایند دولت قرار نگرفت و از طرفی بعد از استقرار اخوان المسلین در مصر غرب احساس خطر کرده و به فکر جمع کردن فعالیتهای اخوان المسلین در همه جای دنیا برآمد. به این ترتیب با اتهام تجاوز به عنف او را از دور محبوبیت و رهبری خارج و زندانی کردند. این رهبران عمدتا مربوط به نسل پیشین بودند و امروزه ما منتظر ظهور رهبران جدید با ویژگیهای کاملتر رهبری هستیم. هر چند به نظر میرسد لابی صهیونیسیتی در این باره در سیستم فرانسه نفوذ کرده و شاید این ظهور را به تاخیر بیاندازد.
اگر اجازه بفرمایید در ادامه به موضوع اقتصاد در جامعه مسلمانان غرب و فرانسه بپردازیم. اخیرا یکی از مسائلی که در این زمینه جلب توجه میکند مساله بانکداری اسلامی در کشورهای غربی و از جمله فرانسه است. آیا کلید این کار از سوی مسلمانان فرانسه خورده است؟
مساله پیچیدهتر از چیزی است که در رسانهها اعلام میشود. بانکداری عقبه نظری و اقتصادی دارد. نوع بانکها هم معمولا با اهداف خاصی انتخاب میشود. انواع بانک از جمله مردمی، سرمایهداری، بانک در خدمت اقتصاد، بانک در خدمت سفته بازی و…
بانک اسلامی هم از همین انواع است و تافته جدا بافته نیست. با همان عقبه نظری و اقتصادی و با یک پسوند اسلامی! یعنی این بانکداری اسلامی که در اروپا راه افتاد بانک در خدمت اسلام و مسلمین و حتی مردم نبوده است بلکه ابزار دیگری در خدمت سرمایهداری بوده است. شاهد این ادعا اینکه از 2014 که قیمت نفت پایین آمد بانکداری اسلامی هم کمکم برچیده شد. درواقع سیستمی بود که از 2008 به راه انداخته شد برای جذب سرمایه از کشورهای نفتی که عمدتا هم مسلمان بودند.
سارکوزی که ارتباط خوبی هم با دولتمردان کشورهای خلیج فارس داشت در بحران مالی 2008 به این کشورها اعلام کرد که میخواهد در فرانسه بانک اسلامی تاسیس کند. امروز کاملا واضح است که این حرکت فقط وسیلهای بود برای جذب سرمایه و برون رفت از بحران اقتصادی! حتی یک مورد سراغ نداریم که از امکانات و امتیازات این بانکها در جهت رفاه مسلمانان فرانسه و یا مسلمانان سایر کشورهای اروپایی استفاده شده باشد. پس این بانکداری اسلامی که ما فکر میکنیم با ضوابط اسلامی و یا در راستای رفع نیازهای مسلمانان باشد، نیست؛ بلکه اسلامی صرفا یک پسوند فریبکارانه بوده که به همان بانکهای پیشین داده شد برای فریب مسلمانان ثروتمند خلیج فارس و جذب سرمایههای آنها. وگرنه دولت فرانسه که حق تف کردن هم به مسلمانان نمیدهد چه برسد به اینکه بخواهد به آنها اجازه تاسیس بانک اسلامی بدهد!
پس این تصور رایج کاملا غلط است که مسلمانان کشورهای اروپایی و از جمله فرانسه توانستهاند بانک اسلامی و با حفظ ضوابط شرع اسلام تاسیس کنند؟
کاملا غلط است. اصلا بانک اسلامی این چنینی در فرانسه نداریم. حتی بانک هم نبوده بلکه ابزارهای مالی بود که توسط بانکهای کلان و نه بانکهای کوچک ایجاد شده بود برای تجمیع سرمایههای خلیج فارس. باز اگر بانکهای کوچک و محلی که مردمی نیز هستند در این مسیر حرکت میکردند امیدی بود با آنها بتوان برخی ضوابط اسلامی را پیاده کرد اما به این بانکها اجازه ورود در این مسائل داده نمیشود. و این ابزارهای هم هیچ ربطی به مسلمانان فرانسه نداشت. اگرچه برخی از انجمنهای اسلامی در این زمینه تلاشهایی کردند اما واقعیت آن است که باز هم بر خلاف تصور تا حمایت دولتی نباشد، هیچ یک از این نوع تلاشها به ثمر نمینشیند. مگر اینکه آنقدر دولت ضعیف شود که نتواند اعمال نفوذی داشته باشد.
با این توصیفاتی که از وضعیت مسلمانان فرانسه داشتید، مسلمانان در جزیرههای پراکنده و دورافتاده از هم و از جهان زندگی میکنند! حال به نظر شما چطور میشود با این مسلمانان ارتباط برقرار کرد؟ مثلا آیا برای جامعه ایران این امکان وجود دارد که بخواهد با مسلمانان فرانسه ارتباط بگیرد و با آنها فعالیت مشترکی آغاز کند؟
ارتباط چند مقدمه دارد. واقعیت آن است که وقتی که شما میخواهید کاری انجام نگیرد هزاران بهانه پیش میکشید و هزاران مشکل میتراشید تا این کار کاملا غیرممکن به نظر برسد. در مورد این مساله هم در حال حاضر در چنین شرایطی به سر میبریم. یعنی عملا ارادهای برای این نوع ارتباطات وجود ندارد و برای این عدم اراده هم هزاران بهانه تراشیده شده است. تا وقتی که اراده نباشد هم هیچ حرکتی صورت نمیگیرد. از طرفی هم این مباحث در سطح بینالمللی از حساسیت بالایی برخوردار است و به راحتی نمیتوان بیان کرد. پس فقط مردم هستند که میتوانند با هم ارتباط بگیرند. یعنی بهترین حالت و امکان ارتباط گیری در قالب انجمنهای مردمی و مراکز فرهنگی است. اما در اینجا سوالی مطرح میشود مبنی بر اینکه اساسا اداره امت اسلامی چگونه باید باشد؟
از چه جهت این سوال را مطرح میکنید؟
ببینید در یک نگاه کلان از یک طرف ما به حاکمیت ملی معتقدیم از یک طرف هم امت اسلام را یک امت واحد میدانیم! باید دید شاکله امت اسلام چگونه است و چگونه باید باشد. یعنی از یک طرف مسلمان معتقد است قانون باید قانون الهی باشد از طرف دیگر مبنا را در بسیاری از مسائل ملیت گذاشته است.
الان تمام کشورهای اسلامی به مرز جغرافیایی قائلند. و چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال حاضر امنیت بینالمللیِ نسبی که حاکم است بر اساس همین بنیان کشورهای موجود نهاده شده است. اگرچه این وضعیت موجود دربارهی مرزهای جغرافیایی باب میل بسیاری چون خود من هم نباشد اما واقعیتی است که باید آن را بپذیریم و بر اساس آن برنامه بچینیم.
ارتباط هدایتشونده سیاسی بحث پیچیدهای است. پس برای ارتباطگیری مد نظر شما باید اول ببینیم این ارتباط در چه سطحی است. چه کسی با چه کسی میخواهد ارتباط بگیرد؟ اگر صرفا مردم با مردم به صورت فردی باشد که امروز با پیشرفتهای دنیای مجازی به راحتی این نوع ارتباطگیری فراهم شده است. ثانیا هدف از این ارتباط گیری چیست؟ صرف ارائه گزارش امروز نمیتواند باعث حرکت شود. چون هر کاری و هر حرکتی مسئولیتی از نوع شرعی به گردن ما میگذارد. باید مراقب باشیم که ارتباطگیری ما عواقب سوئی برای کسی نداشته باشد. باید بپذیریم که در دنیای خشنی زندگی میکنیم و شاید به نوعی به دوران خفقان در دنیا بازگشتهایم. البته نقاط امید بسیاری هم وجود دارد از جمله اینکه تعداد انسانهایی با انگیزههای الهی و خوب که میخواهند به نفع بشریت کار کنند، زیاد است. از طرفی هم با گسترش فضای مجازی و افزایش آگاهی عمومی آینده از آن ماست. اما برای استفاده از همه این ظرفیتها در جهت ارتباطگیری باید هدف، جامعه هدف، مسیر و شیوه و عواقب آن به خوبی بررسی شود.
اگر اجازه بفرمایید به عنوان حسن ختام سوالات به بررسی ارتباط مسلمانان و غیرمسلمانان جامعه فرانسه بپردازیم؛ لطفا این مساله را در قالب نوع واکنش مسلمانان به اعتراضات اخیر فرانسویان که به جلیقه زردها مشهور بود توضیح دهید. یعنی موضع مسلمانان فرانسه در قبال این اعتراضات هفتگی چه بود؟ اگر این اعتراضات به نتیجه برسد چه تاثیری بر جامعه مسلمانان فرانسه خواهد گذاشت؟
این اعتراضات بیشتر مربوط به مسائل اقتصادی و سیاسی فرانسه است. علی القاعده مبنای مذهبی هم ندارد و این اتفاقا بهتر است. چون اسلام فقط نیامده که ما وسط خیابان نماز بخوانیم و یا هر روز منارهها را بلندتر کنیم. با این حال در این اعتراضات طیف وسیعی از مسلمانان هم شرکت کردهاند چون همانطور که قبلا اشاره کردم مسلمانان فرانسه از نظر اقتصادی هم قشر ضعیفی هستند. از طرفی بسیاری از فعالیتهای اقتصادی فرانسه هم وابسته به تلاش مسلمانان این کشور است به نوعی حتی مدیون مسلمانانند. مسلمانانی که درک سیاسی دارند این حرکتِ رهایی از سرمایهداری را حرکتی برای بهتر شدن وضعیت فرانسه تحلیل میکنند.
به نظر شما میتوان امیدوار بود که این حرکت باعث از بین رفتن کدورتهای بین مسلمانان و غیر مسلمانان فرانسوی شده و نوعی انسجام بین آنها ایجاد کند؟
احسنت. بله این حرکت میتواند نگاه جامعه را از اینکه این خانم حجاب دارد یا ندارد تغییر داده و معادلات درستی جایگزین آن شود. نگاه را به این سمت سوق دهد که ما به دنبال عدالت هستیم چه این فرد حجاب دارد چه ندارد. پس نوعی از عدالت طلبی درست (نه منفعت طلبی) جایگزین رفتارهای پیشین خواهد شد. چون اصلا در وهله اول این اعتراض برای عدالت شکل گرفته است. عدالت طلبی واقعی اگر صورت بگیرد همیشه خوب است چون عدالت یکی از ویژگیهای الهی است. امام موسی صدر صراحتا اعلام میکند که اولین معیار اقتصاد اسلامی «عدالت» است. پس مسلما این معترضان اگرچه اسم اسلامی ندارند اما اگر در راستای عدالت حرکت کنند درواقع در مسیر اسلام ابراهیمی حرکت کردهاند و این میشود بسترسازی ارتباط.
پس در مجموع شما به این اعتراضات برای بهتر شدن وضعیت جامعه مسلمانان خوشبین هستید؟
ببینیند باید واقعبین باشیم. ما در صحنه کلمه و در گفتمان هستیم و هنوز آنقدر بصیرت حاکم نیست. در صحنه گفتمان هم نه صفین است نه کربلا! پس فراموش نکنید که در مرحله گفتمان هنوز خیلی چیزها مشخص نیست. از طرفی عدالت و آزادی مفاهیمی بود که اولین کسی که آن را مطرح کرد و برای آن تلاش نمود اسلام بود. اما ما مسلمانان این را فراموش کردیم که این مفاهیم را ما کادوپیچ تقدیم مسیحیان نمودیم و حالا داریم تلاش میکنیم از آنها یاد بگیریم! آن هم با تو سری خوردن و تحقیر! این منفعل بودن از یک جای تاریخ عادت ما شده است. باید این عادت را تغییر دهیم و از انفعال خارج شویم. نباید منتظر دیگران باشیم باید خودمان سرنوشتمان را به دست بگیریم.