کشور شناختمسلمانان در غرب

نگاهی به وضعیت مسلمانان آمریکا؛ عمده مسلمانان با دولت مشکلی ندارند!

نرگس حجتی – آقای برنا دانش فارغ کارشناس ارشد مطالعات امریکا و از ایرانی‌های متولد امریکاست که از سال 2005 اقدام به تاسیس انجمن دانشجویان عدالت خواه در دانشگاه تگزاس نموده و ذیل این انجمن فعالیتهایی مثل برپایی راهپیمایی روز قدس، 22 بهمن و … را در شهر دالاس بنیان نهاد. با توجه به ارتباط نزدیک ایشان با گروه‌های مختلف مسلمان پای صحبتهای ایشان نشستیم تا از زاویه‌ای جدید جامعه مسلمانان امریکا را بشناسیم. عمده صحبتهای ایشان در این مصاحبه بر اساس مشاهدات و تجربیات زندگی 20 تا 30 ساله در جامعه امریکا و در بین مسلمانان امریکایی است.

مسلمانان امریکا در مقایسه با مسلمانان سایر کشورها چه ویژگی­های منحصر به فردی دارند؟

مسلمانان امریکا هم مثل سایر مسلمانان دنیا به دو گروه عمده شیعه و سنی تقسیم می­شوند و خود این دو گروه هم زیر مجموعه‌­هایی دارند. مثلا ما بین اهل سنت حنفی، شافعی و سلفی، وهابی و … را داریم. یا مثلا در بین شیعیان گروهی داریم که ولایی محسوب می­شوند یعنی طرفدار بحث ولایت فقیه هستند. اما نقطه مشترک همه این گروه­های مسلمان که بسیار هم جالب توجه است این است که همه این گرو­ه­ها به قانون امریکا احترام می­گذارند و آن را رعایت می­کنند و عملا شما نمی­توانید کسی را پیدا کنید که بخواهد علیه قوانین امریکا قیام کند. به طور خلاصه مسلمانان امریکا هم همچون سایر شهروندان امریکایی بسیار قانون­مدار هستند. حتی از نظر رعایت قوانین جزو بهترین شهروندان امریکایی محسوب می­شوند.

حتی اگر این قوانین مغایر با قوانین اسلام باشد؟

معمولا اینگونه نیست که قوانین امریکا مغایر با قوانین اسلام باشد. مثلا شما اگر به قانون اساسی امریکا نگاه کنید قانون  «freedom of speech»  جزء اولین‌ها در قانون اساسی است که ذیل خود قانون «freedom of religion»  را دارد. با توجه به اینکه در ایالت­های مختلف بخصوص در تگزاس که ما بودیم ادیان و مذاهب مختلفی وجود دارد و در نتیجه نظرات مختلفی ارائه می­شود. مثلا شما تصور کنید یک نفر از بین مسیحیان برخیزد و ادعای مسیحیت کند، این از نظر قانون امریکا غیر قانونی نیست تا زمانی که بخواهد تحت این عنوان کار غیرقانونی انجام دهد مثلا بخواهد با یک دختر زیر پانزده سال ازدواج کند چون حضرت عیسی است. یعنی منظورم این است که آزادی عمل بسیاری برای ادیان وجود دارد ولی حد یقف آنها قانون است. در مجموع اگر نظر بنده را بخواهید حتی اگر این تعارض هم بوجود بیاید اکثریت قانون برایشان اولویت دارد. البته این چیزی است که بنده عمدتا مشاهده کرده‌­ام و ممکن است شما افرادی را هم پیدا کنید که اینگونه نباشند.

با توجه به این همه تنوع دینی و مذهبی که ذکر کردید روابط بین گروه­های مختلف مذهبی بویژه شیعه و سنی چگونه است؟

شاید نتوان گفت که خصمانه است اما خوب هم نیست. مثلا در شهری مثل دالاس که 40 – 50 تا مسجد است به همین تعداد هم نماز جمعه وجود دارد. به این دلیل که هر پایگاهی فعالیت­های خود را کاملا جدا از دیگر گرو­های مسلمان تعریف کرده است. به نوعی فردگرایی امریکایی حتی در گروه­های امریکایی هم وجود دارد. مثلا شما تصور کنید در دانشگاه ما  (دانشگاه تگزاس) هم دانشجویان مسلمان برای خود نماز جمعه جداگانه برپا می­کردند. یعنی اتاقی را از دانشگاه اجاره کرده بودند، یکی از بچه‌­ها خطبه می­خواند برای سی تا چهل نفر دانشجوی مسلمان دختر و پسر؛ بعد نماز می­خواندیم  و بعد هم همه می­رفتند سر کلاسهایشان.

بین خود این دانشجویان مسلمان ارتباطات چطور بود؟ آیا اینها هم جداگانه فعالیت می­کردند و گروه­های مختلف هیچ ارتباطی با هم نداشتند؟

در دانشگاه هم گروه­های مختلف مسلمان فعالیت می­کردند. یعنی انجمن­های مختلف دانشجویی وجود داشت که گاها باهم فعالیتهای مشترکی هم داشتند. اساسا دانشجویان مسلمان بر این مبنا تقسیم می‌شدند یک گروه دانشجویان مسلمانی که امریکا به دنیا آمده و در همان جا بزرگ شدهاند و به دین و آیین پدر و مادر خود باقی مانده بودند. دوم دانشجویان مسلمانی که تازه به امریکا آمده‌­اند. که عمدتا گروه اول در زمینه­‌های مختلف فعال‌تر بودند. اما بازهم در قالب سیستم امریکا مشارکت می­کردند مثلا در فعالیتهای سیاسی بین افرادی که کاندیدای نمایندگی کنگره می­شدند به طرفداری از نماینده­ای فعالیت می­کردند که به نفع مسلمانان اقدامات و یا شعارهایی داشته است. هر چند کسی که نماینده کنگره است چندان نمی­تواند طرفدار مسلمانان باشد بویژه در جایی مثل تگزاس. یعنی حتی در حد اسلام امریکایی هم که دولت امریکا با آن مشکلی ندارد این نمایندگان خیلی طرفدار آن نیستند. اما با این حال دانشجویان مسلمان به حداقل­ها هم رضایت می­دادند.

علت این همه همگرایی مسلمانان با دولت امریکا چیست؟ علیرغم همه این کم توجهی­هایی که نسبت به آن­ها صورت می‌گیرد؟

اگر راحت بخواهم بگویم علت اصلی آن این است که دنبال دردسر نیستند. شما تصور کنید پدر و مادرهای این افراد عمدتا از کشورهای جهان سوم به امریکا مهاجرت کرده‌اند و زمانی که به امریکا آمدند هیچ چیزی نداشتند و در واقع در پی رسیدن به زندگی راحت به امریکا مهاجرت کردند. و الان هم که صاحب یک زندگی متوسط شده­‌اند نمی‌خواهند این آرامش را به هم بزنند. یعنی آنچه را که به دنبالش به این کشور آمده بودند به دست آورده‌اند و از این رو خیلی از سیستم و دولت امریکا احساس نارضایتی ندارند که بخواهند علیه آن اقدامی کنند. مالکوم ایکس یک جمله معروفی دارد که  «ما سیاهان به دنبال فرصت به امریکا نیامدیم بلکه به زور به امریکا آورده شدیم» از این روست که شما می­بینید که این تفکر است که منجر به مبارزه با سیستم امریکا می­شود. اما درباره مسلمانان مهاجر به امریکا قضیه اینگونه نبوده و این گروه واقعا به دنبال فرصتهای مادی جدید در امریکا بودند از یک وضعیت نامناسب اقتصادی به امید وضعیت بهتر به امریکا آمدند و به آن دست یافتند پس در حال حاضر با این تفکر لزومی ندارد علیه دولت امریکا قیام کنند و اصلا به دنبال تغییر سیستم نیستند بلکه در پی آنند که جزئی از سیستم به حساب آیند. شما تصور کنید این همگرایی با دولت تا کجاست که چند وقت پیش مقاله‌ای منتشر شد که اعلام کرده بود اکثر مسلمانان امریکا در سال 2019 طرفدار ازدواج همجنس گرایانه هستند و با این قانون مشکلی ندارند.

به نظر شما و با توجه به مشاهدات شما در طول 20 – 30 سال زندگی در امریکا این داده‌­ها درست بود؟

راستش را بخواهید تا آنجا که من دیدم بله متاسفانه درست است.  و البته این به سیاست­های سیستم امریکا بازمی­گردد. سیستم امریکا خواهان آن است که افراد امریکا با هم در تعارض باشند تا دیگر به فکر تغییر نظام نیفتند. از این رو دو گروه عمده متعارض در جامعه امریکا وجود دارد. سفیدپوستان با ریشه اروپایی که عمدتا هم مسیحی‌اند در تقابل با سایر گروه­ها. یعنی سفید پوستان در یک تیم هستند و سیاه‌پوستان، مسلمانان، مکزیکی‌هاو … و حتی همجنس گرایان هم در یک تیم. این دو گروه معمولا در مقابل هم قرار دارند. به این ترتیب ناخودآگاه مسلمان با همجنس­گرا منافع مشترکی پیدا می­کند و ناچار است با او در یک تیم قرار بگیرد و او را تایید کند. اینجا دیگر حتی پای قانون هم وسط نیست که بگوییم تعارض بین قانون و عقاید دینی پیش آمده است. بخصوص در بین جوانان زیر 30 سال این تایید بیشتر مشاهده می­شود. یعنی کلا مردم امریکا (مسلمان و غیر مسلمان) افق دید بلندی ندارند و به دنبال چیزهای بیخودی هستند و یا بهتر بگوییم جنس دغدغه‌­هایشان خیلی متفاوت با حداقل مردم ایران است. مثلا شما فرض کنید وقتی اوباما رئیس جمهور بود همه پیگیر این بحث بودند که او در امریکا به دنیا نیامده است. یا وقتی ترامپ رئیس جمهور شد بزرگترین دغدغه درباره او این است که به کمک روسیه رئیس جمهور شده است! این در حالی است که همه غافل از این هستند که سیستم امریکا به سمت صهیونیستی شدن پیش می­رود و مردم همه سیستماتیک رده‌بندی شده‌اند.

یعنی اساسا نمی‌توان امیدوار بود که مردم امریکا خصوصا مسلمانان امریکا دارای روحیه انقلابی باشند؟ منظور از این انقلابی نه در راستای انقلاب ایران بلکه به طور کلی آیا اصلا زمینه‌ای وجود دارد که این مردم و این گروه را به حرکت وادار کند؟

تقریبا هیچ. حتی سلفی‌ها. تا 50 سال پیش سلفی‌ها و بخصوص سیاهپوستان به دنبال این هدف بودند که ما می‌خواهیم وایت هوس را تسخیر کنیم و در آنجا اذان بگوییم. اما این تفکر به کجا ختم شد؟! فقط یکی از کارهای دولت امریکا در این مناطق این بود که این قسمتها را آلوده به هروئین کرد. برای اینکه روحیه انقلابی سیاه پوستان را از بین ببرند. در کنار این کار در بین سیاه پوستان این ایدئولوژی سلفی را گسترش دادند که جهاد اکبر جهاد نفس است و چه معنی دارد که شما بخواهید به مبارزه مسلحانه دست بزنید. به جای این کار بروید و در کوه‌ها ذکر بگویید. حالا چرا از این همه ابعاد مختلف ایدئولوژی سلفی در امریکا این قسمتش پررنگ شد و پرورش یافت چون دولت‌های امریکا و عربستان به هم نزدیک هستند و عربستان به عنوان مهد سلفی‌گری و تبلیغ آن در امریکا به شکلی گزیده و همراستا با خواسته‌های امریکا عمل می‌کند.  حتی وقتی کسی یا گروهی بخواهد در امریکا مسجدی احداث کند باید زیرمجموعه «اکنا» یا «اسنا» قرار بگیرد که هر دو کاملا همراستا با دولت امریکا هستند. یا در امریکا کسانی از بین مسلمانان هستند که در سرتاسر امریکا اقدام به سخنرانی می‌کنند؛ اگر این افراد بخواهند کمی زاویه‌دار نسبت به سیستم امریکا سخنرانی کنند دیگر اجازه سخنرانی نخواهند داشت. این افراد را  «speaking tour»  می‌نامند و معمولا هم پول خوبی بابت سخنرانی‌های خود دریافت می‌کنند. مثلا سراج وهاج، حمزه یوسف، زید شاکر از جمله برجسته‌ترین این سخنرانان هستند. این افراد در شهرهای خود مسجد دارند اما در سطح ملی هم مطرح هستند بنابراین از سوی شهرهای مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شوند. نکته جالب اینکه عمده این‌ها مسلمان زاده نیستند و بعدا مسلمان شده‌اند. و تمامی فعالیت‌های این افراد کاملا هماهنگ با دولت است. حتی در قضیه وال استریت هم در سخنرانی‌های خود سعی می‌کردند مردم را آرام کنند و در سخنرانی‌ها به حمایت از دولت می‌پرداختند.

یعنی همه این رهبران دست‌نشانده دولت امریکا هستند؟

مسلما نمی‌توان ادعا کرد همه اما اکثر آن‌ها اینگونه‌اند. بعضا هم رهبران متفاوتی پیدا می‌شود اما به سبک بسیار پیچیده عمل می‌کنند. مثلا امام عبدالعلی موسی، این فرد در واشنگتن مسجدی دارد و فعالیت‌های خود را از طریق آن مسجد پیگیری می‌کند. او خیلی اجازه سخنرانی در جاهای دیگر را نداشت. حتی در مسجد خود هم مورد آزار و اذیت و محدودیت قرار می‌گرفت. مسجد در امریکا برای مسلمانان پایگاه مهمی محسوب می‌شود. برای اذیت کردن این شخص اقدام به تخریب بخش‌هایی از مسجد او می‌کردند و یا دعوا راه می‌انداختند. با توجه به شناختی که از نزدیک با این شخص داشتم می‌توانم به جرات بگویم از نظر روحیات انقلابی مثل مالکوم ایکس است. تا آنجا که اطلاع دارم سالی یکی دوبار هم به ایران رفت و آمد می‌کرد. نکته جالب توجه این است که حتی قبل از اینکه مسلمان شود هم روحیه انقلابی داشت. البته به شیوه‌ی گنگسترهای امریکایی! یعنی مواد مخدر خرید و فروش می‌کرد و پول آن را به گروه‌های مبارز می‌فرستاد. به سیاه‌پوستانی که علیه دولت امریکا به دلیل ظلم به سیاهان مبارزه می­کردند. چون مسئول اجرایی برخی برنامه‌ها بودم این افراد و در واقع این رهبران را از نزدیک می‌شناختم و می‌توانم بگویم که کدامشان واقعا مبارز و کدامشان فیک هستند. یکی از ویژگی‌های خوب عبدالعلی موسی این بود که حرف و عملش یکی بود. یعنی به هرآنچه در سخنرانی‌ها می‌گفت پایبند بود، باور داشت و عمل می‌کرد. در حالیکه دیگران (اکثر آنها) در سخنرانی بسیار شعار می‌دادند اما در عمل آنها این سخنان دیده نمی‌شود.

آیا این «speaking tour»ها به جزء سخنرانی، فعالیت بارز دیگری داشتند؟

ساخت مسجد و مدرسه از مهمترین کارهای آنها بود. مساجد که ویژه مسلمانان بود اما مدارس با هدف جذب عمومی ساخته می‌شد ولی عمده مراجعه کنندگانشان مسلمانان بودند. اما نکته حائز اهمیت منبع مالی ساخت این مساجد و مدارس بود. بعضا با کمکهای دولتی ساخته می‌شد. اما بیشتر مساجد با جمع آوری کمک‌های مردمی ساخته می‌شدند از جمله دو مسجد و مدرسه‌ای که امام عبدالعلی موسی ساخت همه با کمکهای مردمی بوده است. و تمام پول‌های لازم را او به سختی جمع کرده بود چرا که مناطقی که مسجد احداث کرده بود محله‌های فقیرنشین بود و باید می‌رفت از محله‌های مرفه‌تر کمک جمع می‌کرد. به این ترتیب با عده‌ای به مساجد مناطق مرفه مراجعه می‌کرد و با جعبه جلوی در این مساجد می‌ایستاد و پول جمع می‌کرد تا بتواند مسجد مناطق مدنظرش را تکمیل کند. برای معرفی محله‌ای که او اقدام به ساخت مسجد کرد همین بس که قبلا ایرانیها زیاد به مسجد او رفت و آمد داشتند. اما در مسجد آخری که ساخت بیشتر مردم همان محلی که مسجد در آنجا احداث شده در برنامه‌ها شرکت می‌کردند. علت هم آن است که مسجد جدید او در جای خطرناکی است که معمولا از جاهای دیگر کمتر به آنجا مراجعه می‌شود.

میزان گرایش مردم به اینگونه رهبران چقدر است؟

همانطور که گفتم این افراد چندان در امان از آزار و اذیتها و افتراءها نیستند. با اتهام‌زنی‌های مختلف سعی می‌شود مردم را از او دور کنند. مثلا یکی از موضوعاتی که با تمرکز بر آن سعی در دور کردن مردم از او هستند این است که او با دولت ایران در ارتباط است و عامل پروپاگاندای دولت ایران است. و یا بین شیعیان می‌گویند که او سنی است و باید از او دوری کرد و بین اهل سنت می‌گفتند او شیعه است و تقیه می‌کند. یا با دعواهای صوری که در مسجد ترتیب می‌دادند مردم عادی را از آنجا فراری می‌دادند. چون مردم برای آرامش به مسجد می‌آیند و اگر در مسجدی هر روز شاهد درگیری باشند کم‌کم از آنجا زده می‌شوند. یا دستشویی‌ها را خراب می‌کردند. این فعالیتهای ایذایی وقتی کنار هم قرار می‌گرفتند نتایج مهمی را به بار می‌آوردند.  این تقریبا برنامه‌هایی است که برای افرادی مثل امام عبدالعلی موسی با هدف ثابت پیاده می‌شود. اما یک مساله را فراموش نکنید در مجموع رهبران گروه‌های مسلمان در امریکا جاذبه چندانی برای مسلمانان ندارند. یک دلیل همان که قبلتر اشاره کردم، این مسائل در اولویتهای زندگی مسلمانان امریکا که عمدتا مهاجر بوده‌اند قرار ندارد. و نکته دوم مربوط به خود این رهبران است که هیچ کدامشان کاریزمای رهبری را دارا نیستند.

در صحبتهای خود به اسنا و اکنا اشاره کردید؟ آیا اینها اتاق فکر مسلمانان محسوب می‌شود و یا رهبری مسلمانان امریکا را به عهده دارند؟

تا 50 سال پیش انجمنی تحت عنوان «msa» «انجمن مسلمانان امریکا» تنها مرکز رسمی مربوط به امور مسلمانان بود. یعنی گروه‌های مسلمانی که از کشورهای مختلف مثل پاکستان و هند و… به امریکا رفته بودند انجمنی راه انداختند تا مسئول کارهای مختلف مسلمانان امریکا باشد. بعد از گسترش فعالیتها، این انجمن به دو شاخه اکنا   «ICNA» و اسنا «ISNA» تقسیم شد.

با توجه به صحبتهای شما مسجد یکی از بزرگترین ظرفیت‌ها در جامعه مسلمانان امریکا محسوب می‌شود. میزان بهره‌برداری گروه‌های مختلف از این ظرفیت چقدر بوده است؟

پول بسیاری از مساجد بزرگ امریکا از عربستان می‌آید و سخنران اصلی این مساجد هم عمدتا سلفی با ویژگی‌هایی که قبلا ذکر شد هستند. البته این مساجد به روی همه گروه‌ها باز است و هیچ محدودیتی برای حضور هیچ گروهی در آن وجود ندارد. برخی از مساجد در دست گروه‌های تحت عنوان «تبلیغی جماعت» هستند. اما نکته‌ی مهم نقش اکنا و اسنا که گفتم و در اینجا خود را نشان می‌دهد. اگر هر یک از این مساجد بخواهد سخنرانی دعوت کند که برای این دو شاخه ناشناخته هستند اجازه این کار را به او نخواهند داد. حالا شما تصور کنید کل سیستم مسلمانان امریکا با استفاده از این دو گروه کنترل می‌شود. یعنی حتی تغذیه فکری آنها نیز از فیلتر گروههای وابسته به دولت عبور می‌کند. خود مساجد هم معمولا در مسائل مختلف احتیاط به خرج می‌دهد.

از نظر خود مسلمانان مهمترین کارکرد مسجد چیست که باعث می‌شود آنها به مسجد مراجعه کنند؟ صرف نماز و سخنرانی باعث جذب افراد به مساجد امریکاست؟

مساجد فعالیتهایی را بویژه در ماه رمضان ترتیب می‌دهد که نوعی آرامش روانی برای مسلمانان امریکا به همراه دارد. البته این آرامش روانی هم به همان هدف مهاجرت بازمی‌گردد. یعنی به نوعی آن هدف اولیه از مهاجرت، کل زندگی عمده مهاجران مسلمان امریکایی را دربرگرفته است. در این مراسم اصطلاحا پول مسلمانان «drain»  می‌شود. بخصوص مساجد بزرگ و در مناطق مرفه نشین. به این صورت که پروژه‌ای تعریف می‌شود و برای آن یک دِدلاینی مشخص می‌شود که باید پول این پروژه جمع شود.  این برنامه هر شب اجرا می‌شود تا پول پروژه تا دلار آخر جمع شود. مثلا قبل از برگزاری نماز تراویح مبلغی اعلام می‌شود و تا آن مبلغ جمع نشود نماز شروع نمی‌شود. یا بین شیعیان روز عاشورا قبل از مراسم مبلغی اعلام می‌شود که تا جمع نشود مراسم آغاز نمی‌شود. اما چه چیزی باعث می‌شود که مسلمانان در این حد در امور خیریه شرکت می‌کنند؟ چون پول زیادی دارند که راه استفاده از آن را نمی‌دانند. چرا که اهل بسیاری از برنامه‌های هزینه‌بر امریکایی مثل مشروب خوردن، قمار کردن، کلوب رفتن و… نیستند (بخصوص مسلمانانی که اهل مسجدند) و حتی رستوران رفتن هم خیلی دربرنامه آنها قرار ندارد. در نتیجه پول‌های خود را در این مسیرها خرج می‌کنند. از طرفی از زمانی که به امریکا آمده‌اند نوعی «احساس گناه» دائما با آنها همراه است. چرا که کشور خود را با آن همه مشکلات رها کرده‌اند و الان خود در شرایط خوبی از نظر اقتصادی زندگی می‌کنند. وقتی با این بخش از جامعه مسلمانان صحبت می‌کنی می‌بینی که این بار روانی را دارند. که این مسائل در کنار هم ظرفیت خیریه را در بین آنها فعالتر می‌کند. و متولیان امور مذهبی هم از این امر به خوبی آگاهند در نتیجه این منابع را بیرون می‌کشند و در مسیرهایی که خود صلاح می‌دانند خرج می‌کنند که عمدتا هم ساخت مسجد است. به این ترتیب در امریکا مسجد، مسجد می‌سازد.

امور خیریه مسلمانان امریکایی فقط داخلی است یا برای کمک به مسلمانان جهان هم کمک می‌کنند؟ و آیا این کمکها در حیطه سیاسی هم صورت می‌گیرد؟

نخیر آنها برای تمام مسلمانان دنیا بخصوص اگر فاجعه‌ای مثل سیل و زلزله رخ داده باشد حسابی پول می‌دهند. اما فقط پول می‌دهند و در مسائل سیاسی دخالتی نمی‌کنند. یعنی نباید انتظار داشت که مسلمانان امریکا علیه دولت خود به نفع مسلمانان دیگر کشورها اقدامی نمایند. اساسا به جزء ایرانی‌ها آن هم در اول انقلاب، هیچ گروهی از مسلمانان امریکایی (حتی اخوانی‌ها) حداقل در حال حاضر با دولت امریکا مبارزه نمی‌کند. مبارزه ایرانی‌ها هم محدود به اعتراض به حضور شاه در امریکا بود.

نکته پایانی؟

جامعه مسلمانان امریکا تافته جدا بافته از جامعه امریکا نیست و برای شناخت مسلمانان امریکا اول باید جامعه امریکا را خوب شناخت.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا