اسلام فیلسوفان؛ تقابلی طولانی با فقیهان(قسمت اول)

مهدی رفیعی
مجموعه «الاسلام واحدا و متعددا» از پروژههای مهم فکری است که در انجمن «رابطه العقلانیین العرب» زیر نظر دکتر «عبدالمجید الشرفی» و توسط شاگردان او انتشار یافته و بازتاب های متعددی نیز داشته است به نحوی که با اعتراض شدید معتقدان به اسلام سنتی و تحسین تعدادی از روشنفکران مواجه شده است. پیش از این به برخی از آثار تولید شده در این پروژه پرداخته شد.
معرفی پروژه «الاسلام واحدا و متعددا»؛ مجموعه کتابی برای شناخت «اسلامها»!
یکی دیگر از مجلدات این مجموعه اسلام الفلاسفه یا اسلام فیلسوفان است . چنین تعبیری از ابتدا این تصور را به ذهن میآورد که قاعدتاً باید اسلامهای دیگری چون اسلام اهل کلام، اسلام فقها، اسلام شیعی، اسلام سنی و … نیز مورد بررسی قرار گیرند. بنابراین با توجه به دیدگاهها و گرایشات مختلف باید گفت اسلام تاریخی، اسلام متعدد است و اسلام فلاسفه یکی از این نمونههاست. منجی لسود در این کتاب بیان میکند که اسلام دست کم در اهل سنت به معنای شریعتی است که پیامبر آورده و در آن دستوراتی مانند نماز ، روزه ، زکات ،حج و … وجود دارد؛ این در حالی است که فلسفه به معنای شناخت حقیقت اشیا بر اساس عقل است و بنابراین خاستگاه اسلام و فلسفه متفاوت خواهد بود، به نحوی که یکی جز با تسلیم و گردن نهادن و دیگری جز با عقل سامان نمییابد. لذا سوالاتی در این میان مطرح میشود از جمله آن که، چه عواملی باعث شد فرهنگ حاکم در مقابل فرهنگ یونانی نرمش نشان دهد؟ شرایط فیلسوفان برای پرداخت به فلسفه در این جامعه چه بود؟ این فرهنگ چه دستوراتی را بر فلاسفه تحمیل کرد؟ منجی لسود میگوید باید پاسخ همه این سؤالات را در نگاه فلاسفه مسلمان به مسائل اعتقادی جست و این هدف ما از این پژوهش است. در این مسیر به دیدگاه بزرگترین فیلسوفان مسلمان چون کندی، ابن سینا، فارابی، غزالی، ابن الصائغ، ابن طفیل، ابن رشد و … نگاه شده و از این منظر دیدگاه آنان در مورد مهمترین مسائل اعتقادی را روشن میگردد.
فلاسفه در نگاه مسلمانان
منجی لسود در فصل اول کتاب خود که «فلسفه و فیلسوفان از نگاه مسلمانان» نام گرفته پس از بیان شرح حال عدهای از همین فلاسفه در شرح حال نگاشتهها، سخنی از سیوطی نقل میکند که از آن فهمیده میشود که مذاهب 4 گانه اهل سنت با تمام اختلاف نظرها، در بسیاری از امور در تباهی فلسفه و فیلسوفان متفقاند و فقها و اهل حدیث بر این باورند که، فلسفه از دانشهایی است که سرشار از سخنان باطل و گمراهیهاست. فلسفه ورزی یکی از مهمترین دلایل طعن و نقد راوی به شمار میرود. در این میان نکوهش دانش منطق از همه پررنگتر است به نحوی که حتی خود غزالی نیز که منتقد شدید فلسفه است از این طعنها به دلیل پرداخت دو سال از عمرش به فلسفه در امان نمیماند. این در حالی است که منطق از نظر فارابی رئیس دانشها و از نظر ابن سینا خدمت گزار دانشهاست و حتی غزالی میگوید هرکس از منطق بی بهره باشد در هیچ دانشی آگاهی و بصیرت ندارد. یکی از مهمترین اتفاقات قابل اشاره در این زمینه ، اتحاد گروههای مختلف و ناهمگونی چون کرامیه، فقهای حنبلی و حنفی و شافعی و … علیه فخر رازی است. در سال 595 ه ق غیاث الدین غوری حاکم غزنه در گرامیداشت فخر رازی دستور به تأسیس مدرسهای میدهد ولی این باعث باعث اتحاد همه گروههای مخالف علیه فخر میشود و ناچار فخر از آنجا تبعید میگردد.
بر اساس نوشتههای بجا مانده نوع نگاه به افرادی که به فلسفه می پردازند دوسویه است؛ به نحوی که تا سخن از فلسفه و فیلسوف است صفتهایی چون کفر و زندقه و الحاد به چشم میخورد، اما همین افراد اگر در قامت دیگری باشند، سویهای درخشان مییابند. برای نمونه غزالی به خاطر مخالفت با فلسفه «حجت الاسلام » و «احیاگر امت اسلامی در قرن 5» نامیده میشود، یا از ابن رشد با عنوان «قاضیِ جماعت» یاد میشود و از ابن الصائغ نیز با صفت فقیه یاد میشود.
منجی لسود بیان میکند که یکی دیگر از ویژگیهای مشترک در سیره زندگی فلاسفه ارتباط با پادشاهان و مقامات سیاسی است. کندی نزد خلفای معتزلی جایگاه ویژهای داشت، فارابی با مجلس سیف الدوله مرتبط بود و ابن سینا و ابن طفیل منصب وزارت داشتند. ابن رشد هم پزشک ابویعقوب بود و شغل قضاوت را نیز بر عهده داشت. اما ویژگی مشترک دیگر فلاسفه این بود که همه آنها سرنوشتی مشابه داشتند یا کتابهایشان سوزانده شد یا دستگیر و تبعید شدند یا توسط عدهای تهدید شدند و یا توسط عده ای با زهر به قتل رسیدند . این زندگی خطرناک فیلسوفان، به شدت با دشمن اصلی آنها یعنی فقها ، متکلمین و اهل حدیث مرتبط بود به نحوی که برداشتهای خاص فلاسفه از اسلام هم در آتش این دشمنی میدمید. علاوه بر فقها و متکلمین و اهل حدیث، عامه مردم نیز به سمت آنها تمایل نداشتند و بسیاری از شکستهای آنان نیز از همین ناحیه رخ داد هرچند فقها هم از این فرصت استفاده می کردند و از عامه مردم در این راه استفاده مینمودند. برای مثال ابومعشر بن محمد بلخی 272 ه ق از کندی کینه به دل داشت و مردم را علیه او برمی انگیخت.
از سویی، گاهی برخورد فیلسوفان با مردم نیز نوعی نادیده انگاری و کوچک شمردن آنها محسوب میشد. ابن سینا مردم را کم خردان و ابن رشد آنها را کودکان بزرگسال مینامید . در این میان ابن رشد در تمایزی، مردم را به عوام و خواص تقسیم کرد و میان آنها در مراتب دانش پذیری فرق نهاد. او تأویل برای عامه مردم را درست نمیدانست و عامه مردم را به ظاهر شریعت ملزم می کرد. از نظر او کتاب تهافت الفلاسفه غزالی نباید در اختیار عامه مردم قرار میگرفت، چرا که فراتر از درک و فهم عامه مردم بود . او با این موضع میخواست محمل مناسبی برای اشتغال به مسائل فلسفی فراهم آورد اما موفق نبود و در پی فشارهای مردم و تحریک فقها از شهر تبعید شد.
منجی لسود بیان میکند که ستیز میان فلاسفه و گروههای دیگر باعث شد نظرات زیادی از سوی آنان منتشر شود و موضع آنها را در موارد متعددی روشن سازد. شاید یکی از مهمترین این مسائل جایگاه دین و فلسفه در طبقه بندی دانشها بود. یکی از مهمترین اقدامات از نظر معرفت شناسی وارد ساختن یا نساختن یک دانش به طبقه بندی و نیز جابجایی آن است. به عبارتی طبقه بندی گوناگون دانش، موضع معرفت شناسانه و ایدئولوژیک صاحب آن اندیشه را آشکار میسازد. برای مثال میتوان به طبقه بندی دانش فارابی اشاره کرد که علوم را سه دسته تقسیم میکند:
- طبقه بندی دانش از نظر فارابی :
- دانشهای آلی
- زبان
- منطق
- دانشهای نظری
- تعالیم (ریاضیات)
- دانش عدد
- هندسه
- مناظر
- نجوم
- موسیقی
- اَثقال و حِیَل (مکانیک)
- دانش طبیعی
- دانش الهی
- تعالیم (ریاضیات)
- دانشهای عملی
- دانش مدنی
- نیک بختی
- اخلاق
- سیاست
- دانش فقه
- دانش کلام
- دانش مدنی
- دانشهای آلی
میتوان این تقسیم بندی فارابی را بدون حساب منطق و زبان که دانش آلی هستند ثنایی هم به حساب آورد.
اما اخوان الصفا دانشها را به سه گروه تقسیم بندی میکنند
- طبقه بندی دانش از منظر اخوان الصفا
- دانشهای ریاضی
- دانشهای شرعی
- دانشهای فلسفی
ابن سینا نیز چنین تقسیمی ارائه میدهد:
- طبقه بندی دانش از منظر ابن سینا
- حکمت نظری
- دانش اسفل یا طبیعی
- دانش اوسط یا ریاضی
- دانش اعلی یا الهی
- حکمت عملی
- اخلاق
- سیاست
- تدبیر منزل
- صناعت شارعه
- حکمت نظری
اما نویسندگان غیر فیلسوف طبقه بندی متفاوتی از دانش ارائه میکنند. برای نمونه ابن ندیم در الفهرست ده مقاله و هر مقاله را به چندین فن تقسیم کرده است. خوارزمی در مفاتیح العلوم کتاب خود را به دو مقاله تقسیم کرده که در اولی به دانشهای اسلامی و در دومی به دانشهای بیگانگان و غیر عربان میپردازد. ابن خلدون نیز معتقد است دانشهای بشری دو گانه اند؛ یک نوع که برای انسان طبیعی است و او با اندیشه به سوی آن هدایت میشود و نوع دوم گونه نقلی است.
منجی لسود میگوید شیوه غالب دسته بندی فلاسفه سه گانه است که این شیوه تأثیر پذیری از ارسطو در طبقه بندی دانشها را نشان میدهد. هم چنین رتبه نخست از آن دانشهای فلسفی است و دانشهای شرعی در رتبههای آخر قرار میگیرند. در مقابل نگارشهای غیر فیلسوفان ثنایی است، به نحوی که دانشها را به دانشهای دینی و دنیایی یا دانشهای عربی و نخستین تقسیم کردهاند .به نظر میرسد از نظر آنها فراگیری دانشهای شرعی بسیار مهم است چرا که موجب رهایی از دنیا میشود، در حالی که دانشهای عقلی هیچ نسبتی با دین ندارد. برخی نیز پا را فراتر گذاشتهاند و علاوه بر برتری دادن این دانشها فصلی در دانشهای نکوهیده و پسندیده دارند برای مثال ابن خلدون فصلی را به ابطال فلسفه و فاسد بودن فلسفه ورزان اختصاص داده است.
منجی لسود در در جمع بندی این فصل می گوید متهم شدن فیلسوفان به کفر و الحاد ، دور شدن از مردم، عدم تلاش برای نزدیک شدن به آنان و حتی گفتن سخنانی گزنده در نقدشان و نیز حملات سنگین غزالی ، چیرگی روش نقلی را به شدت افزایش داد و نور کم رنگ فلاسفه نیز اندک اندک رو به خاموشی گرایید.
در یادداشت بعد به فصل دوم و سوم کتاب خواهیم پرداخت و به دیگر ویژگی های اسلام فلاسفه اشاره خواهیم کرد.
منابع :
اسلام الفلاسفه منجی لسود
اسلام فیلسوفان ترجمه محمد باهر نشر نگاه معاصر