اندیشمندان و چهره های فرهنگی

نگاهی به رویکرد ادبی سیدقطب؛ جسور در نقد بزرگان

عبدالحمید ضحا – المعهد المصری للدراسات

ترجمه: رامین حسین آبادیان

اگر «سید قطب» در راهی که به آن شهرت یافت، گام برنمی‌داشت، اکنون نام او در کنار افرادی نظیر «عباس العقاد»، «طه حسین»، «توفیق الحکیم»، «نجیب محفوظ» و… شنیده می‌شد. با این‌حال، او در اوایل دهه 50 تصمیم گرفت در مسیری که انتخاب کرد و به وسیله آن مشهور شد، قدم بگذارد. «سید قطب» در این مسیر، نام خود را از لیست اندیشمندان و نویسندگان بزرگ مصری به لیست متفکرین و اندیشمندان بزرگ اسلامی منتقل کرد. او همواره اینگونه توصیف شده است که گویی تئوریسین و نظریه‌پرداز فکری و اندیشه‌ای گروه‌ها و جریان‌های افراطی است. با این حال، چنین توصیفی هیچگاه مانع از ترجمه شدن کتاب‌های مختلف او به زبان‌های مختلف نشد؛ کتاب‌هایی که در سرتاسر کشورهای جهان اسلام منتشر شدند. اکنون نیز که بیش از نیم قرن از درگذشت سید قطب سپری می‌شود، آثار و نگاشته‌های او همچنان محور بسیاری از بحث و جدل‌ها هستند.

سید قطب کسی است که در برابر نظام «جمال عبدالناصر» ایستاد؛ همان نظامی که «عباس العقاد» هیچگاه جرأت ایستادن در برابرش را پیدا نکرد. «توفیق الحکیم» نیز به همین ترتیب جرأت ایستادن در برابر عبدالناصر را پیدا نکرد. سرنوشت سید قطب چیزی جز شهادت نبود. او با شهادت خود نشان داد افرادی هستند که خود را ادیب و اندیشمند می‌دانند اما در حقیقت تنها اهل حرّافی هستند و چیزی درباره حقیقت مبارزه و فداکاری نمی‌دانند.

باید گفت که شخصیت سید قطب یک شخصیت منحصربه‌فرد است که خصائص و ویژگی‌های زیادی دربرداشته است. کمتر اندیشمندی دیده می‌شود که در طول زندگی خود اندیشه و مبارزه را با یکدیگر درآمیخته باشد. درنهایت نیز همین خط‌مشی موجب شد تا اعدام شود. سید قطب دارای استعدادهای فراوانی بود. او در عرصه‌های مختلف ید طولایی داشت. بسیاری تلاش کردند تا او را از تاریخ محو سازند اما هیچ‌یک موفق به تحقق این هدف نشدند. بسیاری تلاش کردند تا تنها این تصویر را ارائه دهند که: «او تنها یک شخصیت اندیشه‌ای بوده است که در زندان تحت شکنجه قرار گرفت و در نتیجه همین شکنجه‌ها بود که کتابی را به رشته تحریر درآورد و تروریست‌ها و افراط‌گرایان تحت تأثیر نگاشته‌هایش قرار گرفتند».

با تمامی این‌ها، سید قطب در طول سالیان متمادی، از تاریخ محو نشد و نقش برجسته او در حوزه‌های مختلف فرهنگی، ادبی، اجتماعی، سیاسی و… کاملا مشهود است. تاریخ سرشار از افرادی است که تلاش کردند سید قطب را از اذهان پاک کنند اما نتوانستند و در نهایت نیز خسته شدند. او بخش زیادی از عمر خود را صرف نگارش کتاب‌ها و مقالات کرد. او دارای صدها مقاله ادبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دینی است که هریک در بزرگترین روزنامه‌ها و مجلات به چاپ رسیدند. اکنون نیز بسیاری از پژوهشگران از این مقالات بهره‌برداری می‌کنند. بسیاری از نویسندگان و پژوهشگرانِ حامی و دشمن سید قطب، مطالب زیادی را درباره او نوشته‌اند. اسناد فراوانی وجود دارند که جملگی نشان می‌دهند که سید قطب در طول زندگانی خود در قلب بزرگترین حوادثی که مصر به خود دید، مشارکت داشت. به عنوان مثال می‌توان به نقش او در انقلاب ژوئیه سال 1952 اشاره کرد. این تنها بخش کوچکی از زندگی سید قطب محسوب می‌شود.

در پژوهش پیش‌روی تلاش می‌کنیم تا اوضاع ادبی، سیاسی، اجتماعی و … را که در زمان زندگانی سید قطب در مصر حاکم بود، تشریح کنیم، زیرا سید قطب تنها یک ادیب و یا یک نویسنده بزرگ نبود، بلکه یک شخصیت تأثیرگذار در عرصه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی به شمار می‌رفت. ردّ پای او در بسیاری از حوادث و رویدادهایی که در مصر به وقوع پیوست، دیده می‌شود. از آنجایی که سید قطب پس از پیوستن به اخوان‌المسلمین، زندانی شدن و در نهایت اعدام شدن شهرت بیشتری پیدا کرد، تلاش می‌کنیم بر زندگی ادبی او، ایدئولوژی او و نیز تأثیرش بر اوضاع ادبی، فرهنگی، فکری و سیاسی متمرکز شویم.

آغاز پیدایش [1]

«سید قطب ابراهیم حسن شاذلی» در ماه اکتبر سال 1906 در روستای «موشا» یا «موشه» واقع در استان «أسیوط» مصر متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در همین استان به پایان رساند و سپس به دلیل انقلاب سال 1919 به مدت دو سال از تحصیل بازماند. او در سال 1920 به شهر «قاهره» پایتخت مصر رفت و در آنجا در کنار «احمد حسین عثمانی» دایی خود در منطقه «الزیتون» سکونت گزید. در آن زمان، سید قطب مشغول روزنامه‌نگاری و تدریس بود. او پس از مدتی با «عباس محمود العقاد» نویسنده مشهور آشنا شد و به یکی از مریدان و شاگردان او مبدل شد. رفته رفته، روابط میان این دو مستحکم‌تر شد. این روابط به مدت ربع قرن ادامه داشت تا اینکه شکافی میان دو طرف ایجاد شد و آن‌ها از یکدیگر دور شدند. سید قطب در سال 1929 وارد دانشکده «دارالعلوم» شد و در سال 1933 از آن فارغ‌التحصیل گشت. او درست در همین سال به استخدام وزارت تعلیم و تربیت [آموزش و پرورش] منصوب شد و مسئولیت‌های مختلفی را نیز در این وزارتخانه برعهده گرفت تا اینکه در سال 1952 از سِمَت خود استعفا داد.

سید قطب تعصب بسیار زیادی به عباس العقاد داشت. او عقّاد را بزرگترین شاعر، نویسنده و فیلسوف در سراسر جهان تلقی می‌کرد و هیچ نویسنده‌ای را فراتر از او نمی‌توانست تصور کند. با تمامی این‌ها، این تعصب سید قطب ابدی نشد و پس از مدتی رنگ باخت. به تدریج، سید قطب شخصیت مستقلی به خود گرفت و شروع به انتقاد کردن از عباس العقاد کرد.

سید قطب در دارالعلوم

واقعیت این است که سید قطب تنها یک دانشجوی ساده در «دار العلوم» نبود، بلکه فعالیت‌های گسترده او در زمینه‌های گوناگون در هنگام حضورش در دانشکده مذکور، نظر بسیاری از اساتید آنجا را به خود جلب کرد و تحسین آن‌ها را برانگیخت. یکی از مواضع سید قطب که نشان می‌دهد او یک دانشجوی عادی در دارالعلوم نبوده است، این است که او هیچگاه از خط‌مشی دارالعلوم راضی نبود. در واقع، سید قطب در این خصوص می‌گوید: «دارالعلوم در حوزه‌های مختلف ادبیات، زبان‌های خارجی، تربیت و پرورش و علم روان‌شناسی کوتاهی کرد» [2]. این نوع موضع‌گیری خود به تنهایی دالّ بر این است که سید قطب تنها یک دانشجوی عادی در دارالعلوم نبوده است. افزون‌براین، سید قطب در زمان حضورش در دانشکده دارالعلوم در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی نیز مشغول به فعالیت بود. او عضو حزب «الوفد» بود. در همان زمان، سید قطب مقالات زیادی را در نشریه‌ها و روزنامه‌های مشهور به رشته تحریر در می‌آورد. رفته رفته او به یکی از مؤسسان جمعیت دارالعلوم تبدیل شد؛ جمعیتی که پس از مدتی مجله «دارالعلوم» را منتشر کرد. سید قطب مقالات فراوانی را در نشریه مذکور به چاپ رساند که ازجمله مهمترین آن‌ها می‌توان به مقاله‌ای اشاره کرد که او در نقد کتاب «طه حسین» به نام «آینده فرهنگ در مصر»، به رشته تحریر درآورد.

مشارکت در انقلاب سال 1919

همانگونه که پیشتر گفته شد، سید قطب پس از سفر به قاهره و زندگی در کنار دایی‌اش به حزب «الوفد» ملحق شد. در آن زمان، «عباس العقاد» استاد او بود. او تا سال 1942 در حزب مذکور باقی ماند و سپس از آن استعفا داد. سید قطب پیش از استعفا از حزب الوفد مقالات و پژوهش‌های فراوانی را در روزنامه‌ها و مجلات وابسته به حزب منتشر کرد. او پس از جدایی از حزب الوفد تا مدت‌زمانی نه چندان اندک بدون گرایش سیاسی باقی ماند. پس از آن، در سال 1953 به جمعیت اخوان‌المسلمین ملحق شد. زمانی که انقلاب 1919 در مصر رقم خورد، سید قطب در آن مشارکت داشت. می‌توان گفت که انقلاب مذکور اولین عرصه سیاسی‌ای بود که سید قطب در آن ورود پیدا کرد. در آن زمان، پدر سید قطب از شخصیت‌های برجسته‌ای بود که فعالیت‌های سیاسی گسترده‌ای نیز داشت. او عضو «حزب ملی» بود و در منزل خود جلسات آمادگی برای ورود به انقلاب سال 1919 را برگزار می‌کرد. درهمین ارتباط، سید قطب در کتابی تحت عنوان «کودکی در روستا» می‌نویسد: «جلساتی در منزل ما برگزار می‌شد و افراد مختلفی در این جلسات حضور پیدا می‌کردند. ازجمله آن‌ها شیخ عبدالعزیز جاوش، محمد فرید و … بودند. به تدریج، پدرم مرا در این جلسات مشارکت داد و بیش از آنکه او در جریان جلسات متن روزنامه‌ها را برای حضّار بخواند، من این کار را می‌کردم» [3].

نگاشته‌های سید قطب در روزنامه‌ها و نشریه‌ها

به تدریج شرایط برای اینکه سید قطب در سن و سالی پایین به جایگاه بالایی در عرصه فرهنگی مصر و جهان عرب دست یابد، فراهم شد. سید قطب در سن و سالی پایین و درست در شرایطی که نویسندگان و پژوهشگران بزرگی همزمان با او می‌زیستند، مقالات و نگاشته‌های بسیاری را در روزنامه‌ها و مجلات به رشته تحریر درآورد. درهمین ارتباط، «عادل حموده» تصریح می‌کند: «به نظر می‌رسد که سید قطب همواره با قضاء و قدر هماهنگ بوده است. او در سن و سال مناسبی به مدرسه ابتدایی در روستای محل سکونت خود رفت. از سوی دیگر، او پدری داشت که برایش کتاب‌های مختلف خریداری می‌کرد. درهمین‌حال، مادر سید قطب نیز ارزش تعلیم و تربیت در قاهره را به خوبی می‌دانست. دایی سید قطب نیز شرایط لازم برای اقامت او در شهر قاهره را فراهم آورد. پس از مدتی اوضاع به گونه‌ای رقم خورد که مشغول کار روزنامه‌نگاری شد. در ادامه، عضویتش در حزب الوفد موجب شد تا شرایط برای رسیدن به جایگاه‌های بالاتر در جامعه فراهم‌تر شود. ازهمین‌روی، اینگونه به نظر می‌رسد که او در تمامی مراحل زندگانی‌اش با قضاء و قدر هماهنگ بوده است»[4]. واقعیت این است که سید قطب تا پیش از افتادن در زندان در سال 1954 از نوشتن مقالات در روزنامه‌ها و نشریه‌های معتبر دشت نکشید. او در حوزه‌های مختلف ادبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی آثار فراوانی را از خود برجای گذاشت.

سید قطب در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های زیادی مطالب خود را به چاپ رساند و در طول دوران فعالیتش، وارد نبردهای ادبی و فکری فراوانی با منتقدان خود شد. در این مسیر افراد زیادی او را تحسین کردند و نگاشته‌هایش را ستودند. «علی احمد عامر» در رابطه با «سید قطب» تأکید می‌کند: «اگر ما به نتیجه آنچه که سید قطب انجام داد، نگاه کنیم، درخواهیم یافت که او همواره از سن و سال خود جلوتر بوده است»[5]. بدین‌ترتیب، سید قطب به مشهورترین نویسنده و پژوهشگر در عرصه فرهنگی در تاریخ مصر تبدیل شد تا جایی که حتی مسئولیت نظارت بر محتوای روزنامه‌ها و نشریه‎‌ها را برعهده گرفت. روزنامه‌های بزرگی نظیر «الأهرام» از او می‌خواستند تا برایشان مقاله بنویسد. این اتفاق در سال 1934 رخ داد و مقالات ادبی سید قطب در الاهرام به چاپ رسید. او در عرصه‌های مختلف ادبی، نقدی، شعری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… مقالات خود را به رشته تحریر درمی‌آورد. برخی از مقالات سید قطب هم‌اکنون نیز قابل دسترس هستند و در محافل بسیاری از آن‌ها استفاده می‌شود. او برخی از مقالات خود را جمع‌آوری و آن‌ها را تبدیل به کتاب کرد. بسیاری از پژوهشگران، مقالات و نگاشته‌های سید قطب را مورد بررسی و ارزیابی قرار دادند. ازجمله این افراد می‌توان به دکتر «عبدالله الخباص» اشاره کرد.

نقش ادبی سید قطب و روابطش با أدباء و فرهیختگان

چند روز پس از آنکه سید قطب وارد شهر «قاهره» پایتخت مصر شد، توسط دایی‌اش به «علی عباس محمود العقاد» معرفی شد. همانطور که پیشتر گفته شد، سید قطب به یکی از شاگردان و مریدان عباس العقاد تبدیل شد. او به مدت ربع قرن در بسیاری از جلسات العقاد شرکت کرد. سید قطب درحالی که تنها 14 سال داشت وارد عرصه فرهنگی و ادبی شد. او بسیاری از آثار أدباء را دنبال کرد و به تبلیغ این آثار نزد افکار عمومی پرداخت. واقعیت آن است که افرادی که سید قطب و نگاشته‌های او را دنبال می‌کردند، تصور می‌کردند که او فردی عظیم‌الجثه با سن و سالی بالاست.

سید قطب در طول دورانی که در زمینه ادبیات مشغول بود وارد میادین نبرد بسیاری شد. به عنوان نمونه می توان به نبرد او با نویسنده بزرگ سوری «علی الطنطاوی» اشاره کرد. طنطاوی در دفاع از رافعی در برابر سید قطب ایستاد و از او انتقاد کرد. در همین ارتباط، این نویسنده بزرگ سوری تصریح می‌کند: «روزی برای دیدن استاد خود به شهر قاهره رفتم. در آنجا، با استاد خود دیدار کردم. در کنار او یک جوان سبزه‌روی را نیز دید. او بسیار آرام به نظر می‌رسید. استادم به معرفی آن فرد مبادرت ورزید و گفت که او سید قطب است. من یکباره غافلگیر شدم. به عبارت بهتر، پیشتر می‌توانستم سید قطب را در هر شکل و شمایلی تصور کنم جز آنچه در آن روز دیدم. او یک کتاب درباره قرآن را به من هدیه داد. من سید قطب را یک ستیزه‌جوی نیافتم. من او را یک نویسنده مبارزه‌طلب یافتم. او در عین پاسخگویی به مخالفان خود موضعی بی‌طرفانه اتخاذ می‌کند» [6]. در همین راستا، «ابوالحسن الندوی» نیز تأکید می‌کند: «من پیش از دیدار با سید قطب تصور می‌کردم که او یک نویسنده در دهه چهارم عمر خود است. تصور من این بود که او فردی عظیم‌الجثه باشد اما اینچنین نبود» [7]. سید قطب بسیار تلاش می‌کرد تا نقد ادبی او تحت تأثیر روابط شخصی‌اش قرار نگیرد. او درهمین‌ارتباط می‌گوید: «من تلاش خود را به کار بستم تا روابط و مناسبت شخصی‌ام در امانت نقد ادبی جلوه پیدا نکند. اما از آن دسته از افرادی نیستم که از متهم شدن به ارجح دانستن روابط شخصی‌ام در نقد ادبی، هراس داشته باشم» [8].

سید قطب و عباس العقاد

روابط میان سید قطب و عباس العقاد قریب به ربع قرن ادامه پیدا کرد. پیشتر نیز اشاره کردیم که روابط دوجانبه میان سید قطب و العقاد چگونه شکل گرفت. همانطور که گفته شد، دایی سید قطب عامل شکل‌گیری روابط مذکور بود. پس از آنکه سید قطب در کسوت شاگردی عباس العقاد مشغول به فعالیت شد، به مرور زمان ارتباط میان دو طرف مستحکم‌تر و منسجم‌تر شد. سید قطب و عقّاد هر دو دارای استعدادهای فراوان بودند. استعدادهای آن‌ها به ویژه در حوزه‌های شعر، نثر و نقد ادبی مشابه بود. هر دو نیز عضو حزب «الوفد» بودند. آن‌ها تا اواسط دهه 30 در حزب مذکور عضویت داشتند و سپس از آن خارج شدند. این دو شخصیت تا حدود بسیار زیادی به یکدیگر عادت کرده بودند. سید قطب مشهورترین شاگرد عباس العقاد محسوب بود. هرچند که عقّاد شاگران و مریدان بسیاری داشت، اما سید قطب در مقایسه با این شاگردان و مریدان، از شخصیت مستقل و قدرتمندی برخوردار بود.

علیرغم اینکه شاگردان و مریدان عباس العقاد همواره نظرات و دیدگاه‌های او را مطرح می‌کردند و گویی که نسخه‌ای کپی برابر اصل ارائه می‌دهند، اما سید قطب همواره از اینکه بخواهد مواضع و دیدگاه‌های عباس العقاد را تکرار کند، خودداری می‌کرد. او گاهی حتی از خودِ عقاد نیز انتقاد می‌کرد. بدین‌ترتیب، رفته رفته شکافی میان این دو شخصیت ایجاد شد و در نهایت نیز به قطع کامل ارتباط آن‌ها در دهه 40 منجر شد. سید قطب که در طول قریب به ربع قرن شاگرد و مرید عباس العقاد بود، در نهایت ارتباطش با او به طور کامل قطع شد. سید قطب به شدت به عباس العقاد تعصب داشت. درهمین‌ارتباط، او تصریح می‎‌کند: «من انکار نمی‌کنم که تعصب شدیدی به عباس العقاد دارم. علت این مسأله هم آن است که از فهم ادبی او کاملا مطلع هستم» [9]. روابط دو طرف آنقدر قوی و مستحکم بود که سید قطب تمامی نگاشته‌های عباس العقاد را تبلیغ می‌کرد. سید قطب حتی مقالات بسیاری را نیز در رابطه با عقّاد به رشته تحریر درآورد. درهمین راستا، دکتر «محمد رجب البیومی» تأکید می‌کند: «حتی اگر عقّاد سلسله کتاب‌هایی را به صورت متوالی منتشر می‌کرد، سید قطب هیچ‌یک از این کتاب‌ها را بدون شرح و تحلیل باقی نمی‌گذاشت و درباره آن‌ها مطالبی را می‌نوشت» [10].

بر اساس آنچه که گفته شد، جای هیچ‌گونه شک و تردیدی وجود ندارد که سید قطب از زمانی که به عباس العقاد پیوست همواره او را می‌ستود و تعصب بسیاری نسبت به او داشت. سید قطب پیرامون عقّاد تصریح می‌کند: «عباس العقاد یک فرد پیروز در عرصه سیاسی است. زمانی که قلم خود را در عرصه سیاسی به حرکت درمی‌آورد، همگان می‌بینند که با روحیه الهام گرفتن از وطن‌پرستی‌اش مطالب خود را می‌نویسد. او از وطن‌پرستی به گرایش انسانی می‌رسد و از جان مایه می‌گذارد». با تمامی این‌ها باید گفت که عقّاد از آنچه که به وسیله آن شهرت یافت، دور شد. رفته رفته فاصله عباس العقاد با توصیفاتی که از او وجود داشت، بیشتر و بیشتر شد.

همانطور که پیشتر گفته شد، سید قطب تعصب بسیار زیادی به عباس العقاد داشت. او عقّاد را بزرگترین شاعر، نویسنده و فیلسوف در سراسر جهان تلقی می‌کرد و هیچ نویسنده‌ای را فراتر از او نمی‌توانست تصور کند. با تمامی این‌ها، این تعصب سید قطب ابدی نشد و پس از مدتی رنگ باخت. به تدریج، سید قطب شخصیت مستقلی به خود گرفت و شروع به انتقاد کردن از عباس العقاد کرد. همین تعصب سید قطب بود که باعث شد که برای دفاع از عقّاد وارد نبردهای سنگینی با دیگر نویسندگان و فرهیختگانِ مخالف او شود.

در واقع، سید قطب از رهگذر ورود به نبرد با مخالفان عقّاد تلاش کرد تا تصویر بهتری از او ارائه دهد؛ تصویری که به اعتقاد او، دیگران قادر به دیدنش نبودند. نویسندگان و فرهیختگان بسیاری در آن برهه به میزان تعصب سید قطب به عقّاد هجمه بُرده و خواستار دست کشیدن از این تعصب شدند. بسیاری از نویسندگان، سید قطب را متهم به تقلید از عباس العقاد و مواضع و دیدگاه‌های او کردند. بسیاری او را متهم به کپی‌برداری از شخصیت عقّاد کردند. برخی نیز اینگونه القاء کردند که عقّاد، به صورت عامدانه سید قطب را وارد نبرد با دیگر نویسندگان و فرهیختگان کرده است. در واقع، این باور به وجود آمده بود که سید قطب تنها سخنگوی عباس العقاد است و آنچه که می‌گوید، در حقیقت همان سخنان عقّاد محسوب می‌شود. تمامی اتهامات مذکور، در درگیری‌های میان سید قطب با نویسندگان دیگر نظیر «الرافعی» مطرح شد. شاگردان الرافعی نظیر محمود شاکر، علی الطنطاوی، محمد سعید العریان و … تمامی اتهامات مذکور را به سید قطب نسبت دادند. این اتهامات تنها به دلیل دفاع سید قطب از عقّاد به او نسبت داده شد.

زمانی که حزب «الوفد» به شدت به عباس العقاد هجمه بُرد، او در شرایط بدی قرار گرفت. در واقع نه‌تنها حزب الوفد که تمامی افرادی که به هر نوعی با این حزب در ارتباط بودند، به عقّاد هجمه بُردند. از سوی دیگر، بسیاری از نویسندگان و فرهیختگان نیز به دلیل ترس از خشم و غضبِ سران حزب الوفد، هجمه گسترده‌ای را علیه عقّاد کلید زدند. در این میان، این سید قطب بود که به استاد خود وفادار ماند. علیرغم هجمه‌های فراوان از سمت‌وسوی مختلف به عقّاد، سید قطب به دفاع از او پرداخت و مخالفان و دشمنانش را مورد سرزنش قرار داد. برای سید قطب اهمیتی نداشت که این اقدامش خشم و غضب سران حزب الوفد و نویسندگان و فرهیختگان را به دنبال داشته باشد. درهمین‌ارتباط، «سید قطب» می‌گوید: «من به خوبی‌ می‌دانم که دفاعم از عباس العقاد موجب می‌شود تا مورد غضب بسیاری از افراد صاحب‌نفوذ به ویژه در وزارت تعلیم و تربیت، قرار گیرم. من به خوبی به این مسأله واقف هستم که بسیاری از رؤسای وزارت تعلیم و تربیت به دلیل دفاعم از عقّاد در مقابلم خواهند ایستاد. با این‌حال، من معتقدم که عقّاد مَردی است جز به راست سخن نمی‌گوید. بسیاری از کسانی که مدعی دوستی با او هستند، در خفا علیه او دشمنی می‌کنند».

سید قطب همچنین درخصوص عباس العقاد می‌گوید: «شاید منفعت‌طلبانی که علیه عباس العقاد هجمه می‌برند، این اتهام را به ما وارد سازند که عقّاد یک فرد صاحب‌نفوذ است و دوستانش از جمله ما از این نفوذ بهره‌برداری می‌کنیم. من در پاسخ به این منفعت‌طلبان باید بگویم که بله؛ عباس العقاد یک فردِ دارای نفوذ است اما هیچ‌گاه و در هیچ برهه‌ای از زمان، از این نفوذ خود برای تأمین منافع و مصالح شخصی خود و اطرافیانش استفاده نکرده است. او از نفوذ خود تنها برای بیان دیدگاه‌ها و نظراتش استفاده کرده است. عباس العقاد دارای استقلال شخصیتی است و هیچ‌کس نمی‌تواند این ویژگی بارز و برجسته او را زیر سؤال برده و آن را تحت‌الشعاع قرار دهد. من حاضرم تمام آنچه را که در خصوص عقّاد گفته و می‌گویم، بر روی کاغذ نوشته و زیر آن را امضاء کنم» [11].

افزون بر آنچه که گفته شد، سید قطب حتی در مقام پاسخگویی به برخی از اتهامات واردشده علیه خود برآمد. برخی او را متهم کردند که شخصیتش در شخصیتِ عقّاد ذوب شده است. درهمین ارتباط، سید قطب تأکید می‌کند: «من از دوستی‌ای که میان خود و عباس العقاد می‌بینم، نمی‌هراسم. هیچ اشکالی ندارد که عقّاداز لحاظ فکری بر من تأثیر بگذارد. ما به شدت با یکدیگر دوست هستیم. روابط ما با یکدیگر بسیار نزدیک است. دوستی‌ای که من تا امروز با عقّاد داشتم، هیچ‌گاه با فرد دیگری نداشته‌ام. عباس العقاد بر من تأثیر گذاشت اما من هیچگاه آراء و افکار او را تقلید نکردم. من با چشمان خود می‌بینم، با گوش‌های خود می‌شنوم، با پاهای خود حرکت می‌کنم و با دستان خود می‌نویسم. بنابراین، در این فرایند جایی برای تقلید از عقّاد باقی نمی‎‌ماند. البته قرار گرفتن من در این مسیر حاصل تلمذ نزد عقّاد است. اتهاماتی که در رابطه با تقلید از عباس العقاد به من وارد می‌شوند، نمی‌توانند مسیرم را منحرف سازند»[12].

هیچ‌یک از نویسندگان جوان در قبال هجمه گسترده و دامنه‌دار طه حسین قادر به پاسخگویی نبودند، زیرا به خوبی می‌دانستند که طه حسین از شهرت و جایگاه بالایی برخوردار است. در این میان، تنها سید قطب بود که در قامت پاسخگویی به طه حسین درآمد.

سید قطب معتقد است که در ابتدای آشنایی با عباس العقاد، به شدت تحت تأثیر ادبیات و فرهنگ او قرار گرفته است. او می‌گوید که بدون شک رفته‌رفته و به مرور زمان، آگاهی بیشتری از مسائل ادبی و فرهنگی پیدا کرد و به همین‌دلیل اختلاف نظراتش با عباس العقاد آشکار شد. ازهمین‌روی، به تدریج سلسله انتقادات ادبی و فرهنگی سید قطب از عباس العقاد آغاز شد. او چندین مقاله را در نقد عقّاد به چاپ رساند که برخی از آن‌ها در روزنامه «الأهرام» مصر منتشر شدند. سید قطب همانطور که دیگر نویسندگان را مورد نقد قرار می‌داد، به انتقاد از عباس العقاد نیز پرداخت. سید قطب تا جایی پیش رفت که خود به خوبی می‌دانست شکاف بزرگی میان او و عباس العقاد ایجاد شده است. او به جایی رسید که دیگر برایش اهمیت نداشت که نگاشته‌هایش مورد رضایت عقّاد واقع می‌شود و یا خشم او را به دنبال خواهد داشت. او فارغ از رضایت و یا عدم رضایت عباس العقاد، آنچه را که در درون خود احساس می‌کرد، به رشته تحریر درمی‌آورد. این همان چیزی بود که عباس العقاد نتوانست با آن کنار آید. عقّاد تصور می‌کرد که خود تنها نابغه روی کره زمین است و هیچ‌کس بر او برتری ندارد و به تبع آن، کسی از صلاحیت نقد او برخوردار نیست. بسیاری از افراد و شخصیت‌های ادبی و فرهنگی از نقد عباس العقاد به شدت هراس داشتند، زیرا می‌دانستند که هرگونه نقد توسط آن‌ها با کلام تند و زبان تیز عقّاد مواجه می‌شود. با تمامی این‌ها، سید قطب بدون توجه به خشم عباس العقاد به نقد او پرداخت.

سید قطب در ادامه حتی فهم و درک عباس العقاد از شعر و ادبیات را مورد نقد جدی قرار داد. او در همین زمینه 3 مقاله را به رشته تحریر درآورد و سپس آن‌ها را در یک کتاب جمع‌آوری کرده و به چاپ رسید. افزون بر این، او پس از چاپ کتاب مذکور، مقالات دیگری را نیز در نقد شعر عباس العقاد نگاشت[13]. او در یکی از مقالات خود در نقد عباس العقاد نوشت: «گاهی استنباط می‌شود که عقّاد در شعر خود به اوج هنر رسیده است. اما زمانی که بیشتر در اشعارش عمیق می‌شویم، می‌بینیم که که این اشعار برآمده از گوشت و خون او نیستند. گاهی نیز این احساس به انسان دست می‌دهد که اساسا جای او در اینجا میان شاعران نیست»[14].

سید قطب در نقد عقّاد تا جایی پیش رفت که به تدریج و به صورت کامل از مکتب فکری او استقلال یافت. او در سال 1948 با انتشار یک مقاله استقلال کامل خود از مکتب عباس العقاد را به طور رسمی و علنی اعلام کرد. درهمین‌ ارتباط، سید قطب تأکید کرد: «وقت آن رسیده است که ما شعر را بفهمیم و آن را درک کنیم. اما باید گفت که نمی‌توان شعر را بر اساس مکتب شوقی و حافظ و منفلوطی و یا بر مبنای مکتب عقّاد و شکری و المازنی فهمید و درک کرد. باید افکار چنین شخصیت‌هایی را کنار گذاشت و مسیر جدیدی را در فهم و درک شعر در پیش گرفت. من خود نیز بخشی از عمرم را در امثال همین مکتب‌ها سپری کردم تا شعر را بیاموزم و آن را درک کنم. مدت زمان زیادی از عمر من سپری شد و در طول تمامی این سال‌ها بر مبنای آنچه که از مکتب عقّاد آموخته بودم، شعر گفتم. هیچگاه نتوانستم به فاصله‌ای که میان اشعارم با احساسات درونم وجود داشت، پی ببرم. با این حال، از دو سال پیش تاکنون به خود آمده‌ام و اکنون فاصله میان اشعار و احساسات زیبا را به خوبی درک می‌کنم»[15].

بر اساس آنچه که گفته شد، می‌توان گفت که علت اصلی و اساسی شکاف ایجادشده میان سید قطب و عباس العقاد این بود که سید قطب جرأت و شجاعت نقد عقّاد را پیدا کرد. این درحالی است که پیش از سید قطب هیچکس جرأت نداشت نقدی به عقّاد وارد سازد. از سوی دیگر، این نکته را نیز باید در نظر گرفت که سید قطب برخلاف دیگر نویسندگان همواره در فعالیت‌های نقادانه خود به احساسات درونی اهمیت زیادی می‌داد. این درحالی است که عقّاد صرفا یک شخصیت فکری بود. همین مسأله نیز به نوبه خود میان سید قطب و عقاد جدایی انداخت. عامل سومی که موجب ایجاد شکاف میان دو شخصیت مذکور شد، این بود که سید قطب همواره جسارت سیاسی عقّاد را می‌ستود و آن را الگویی برای خود می‌دانست، اما زمانی که عقّاد تحت تأثیر فشارهای سیاسی  قرار گرفت و تسلیم این فشارها شد، سید قطب نتوانست چنین چیزی را تحمل کند.

پس از شکاف و جدایی‌ای که میان دو طرف اتفاق افتاد، سید قطب به انجام فعالیت‌های اسلامی روی آورد و این همان چیزی بود که عقّاد به شدت از آن بیزار بود. در دوره حکمرانی «جمال عبدالناصر» بود که سید قطب مغضوب او واقع شد. در آن زمان، عبدالناصر هجمه گسترده‌ای را علیه شخصیت‌های ادبی و فرهیخته آغاز کرد و سید قطب نیز با جسارتی که داشت به تنهایی به مواجهه با او پرداخت. به نظر می‌رسد که این رویکرد سید قطب در قبال جمال عبدالناصر و اقدامات او تحسین عباس العقاد را برانگیخته و موجب شده بود تا نگرش عقّاد به سید قطب تغییر کند. درهمین ارتباط، دکتر «صلاح الخالدی» تصریح می‌کند: «عقّاد در نهایت سید قطب را تحسین کرد. عقّاد و سید قطب پس از مدت‌ها دوستی و ارتباط تنگاتنگ و نزدیک، مسیرشان را از یکدیگر جدا کردند. در این میان، سید قطب به سمت تفکر اسلامی و فعالیت‌های اسلامی روی آورد و به جمعیت اخوان‌المسلمین ملحق گشت. او در این مسیر با سختی‌ها و مشقت‌های فراوانی مواجه شد، اما از ایستادن در برابر شخصیت‌های طاغوتی و ظالم دست نکشید. او در مسیری که در پیش گرفته بود، فداکاری‌های زیادی از خود به نمایش گذاشت. عقّاد نیز اخبار سید قطب را با شگفتی دنبال می‌کرد. استاد محمد قطب به من گفت که عقّاد در اواخر دوران زندگانی‌اش به شدت سید قطب را ستود و از او با احترام یاد کرد. ازهمین‌روی، به نظر می‌رسد که ایستادگی سید قطب در برابر طاغوت‌ و صبرش در این مسیر، تحسین عقّاد را برانگیخته بود. عقّاد در مجالس و محافل خصوصی از این مسأله سخن می‌گفت؛ کمااینکه در نزد برخی دوستان نزدیک خود نیز سید قطب را ستوده بود. او اندکی پیش از شهادت سید قطب، درگذشت»[16].

روابط سید قطب و طه حسین

روابط سید قطب با طه حسین بسیار نزدیک بود. دو طرف چه در حوزه ادبی و چه در حوزه کاری با یکدیگر در ارتباط بودند. در دهه 40 بود که سید قطب و طه حسین در وزارت تعلیم و تربیت با یکدیگر ملاقات کردند. در آن زمان، طه حسین به عنوان مشاور در وزارت تعلیم و تربیت فعالیت می‌کرد و سید قطب نیز در امور فرهنگی وزارتخانه مشغول به کار بود. طه حسین همواره از سید قطب حمایت به عمل می‌آورد. به عنوان نمونه، زمانی که سید قطب با «احمد نجیب الهلالی» وزیر تربیت و پرورش به مشکل خورده بود و تصمیم به استعفا از پست خود داشت، طه حسین مانع از استعفای او شد. این مسأله نشان می‌دهد که دو طرف روابط تنگاتنگی با یکدیگر داشته‌اند. سید قطب و طه حسین از لحاظ ادبی نیز رابطه بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند. این‌بار، رابطه میان سید قطب و طه حسین، رابطه شاگرد و استاد نبود. با این‌حال، سید قطب می‌گوید: «می‌توانیم از مکتب ادبی طه حسین به عنوان مکتب اسلوبِ تصویری یاد کنیم. زیرا دکتر طه حسین در اشعار خود به بهترین شکل ممکن تصاویر را ترسیم می‌کند. مکتب طه حسین به پختگی کامل رسیده است[17].

سید قطب همواره طه حسین را به عنوان یک ناقد ادبی بزرگ قبول داشت و همه‌جا از او سخن می‌گفت. ازهمین‌روی، او کتاب «کودکی در روستا» را به طه حسین اهداء کرد. سید قطب در کتاب خود تعریف و تمجید زیادی از کتاب طه حسین تحت عنوان «الایام» کرده است. در بخشی از کتاب اهدائی سید قطب به طه حسین آمده است: «این کتاب را به شما اهداء می‌کنم. این کتاب کودکی است که روزی در روستا زندگی می‌کرد. برخی روزهایی که این کودک در روستایش سپری کرد مشابه روزهای شماست و برخی دیگر متفاوت است». با تمامی این‌ها، سید قطب اختلافاتی نیز با طه حسین پیدا کرد. پس از آنکه طه حسین کتاب خود تحت عنوان «آینده فرهنگ در مصر» را منتشر کرد، جنجال‌های فراوانی در محافل فرهنگی مصر به راه افتاد. به همین دلیل، سید قطب نیز با انتشار مقاله‌ای در نشریه «دارالعلوم» به انتقاد از رویکرد طه حسین درقبال فرهنگ مصر پرداخت. در بخشی از مقاله سید قطب خطاب به طه حسین آمده است: «ای دکتر! در کتاب شما بخش‌هایی وجود دارد که با آن  کاملا موافق هستم. اما در عین حال، بخش‌هایی نیز در کتاب‎‌تان به چشم می‌خورد که باید بگویم کاملا با آن مخالف هستم». زمانی که پست وزارت تعلیم و تربیت به طه حسین واگذارد، سید قطب در آمریکا به سَر می‌بُرد. در آن زمان، برخی از دوستان سید قطب برای او نامه نوشتند و او را برای تصدی پست وزارت تعلیم و تربیت شایسته‌تر از طه حسین دانستند. با این‌حال، سید قطب در نامه‌ای به «انور المعداوی» نوشت: «شما می‌دانید که بین من و دکتر طه چه گذشته است. به هر حال، من درحال حاضر معتقد هستم که او بهترین فردی است که می‌تواند مسئولیت وزارت تعلیم و تربیت را برعهده گیرد»[18].

اشاره سید قطب در خصوص آنچه که میان او و طه حسین گذشته است، به مسأله نبرد میان نویسندگان جوان و نویسندگان بزرگ و پیشکسوت بازمی‌گردد. ماجراء از آنجا آغاز شد که طه حسین با انتشار مقاله‌ای در نشریه «الهلال» به شدت به نویسندگان جوان هجمه بُرد [19]. در آن زمان، هیچ‌یک از نویسندگان جوان در قبال هجمه گسترده و دامنه‌دار طه حسین قادر به پاسخگویی نبودند، زیرا به خوبی می‌دانستند که طه حسین از شهرت و جایگاه بالایی برخوردار است. در این میان، تنها سید قطب بود که در قامت پاسخگویی به طه حسین درآمد. او نیز متقابلا با انتشار یک مقاله ادبیِ قاطعانه در نشریه «جهان عرب» هجمه طه حسین را پاسخ گفت [20]. سید قطب در مقاله خود در نشریه مذکور، نویسندگان پیشکسوت را به شدت مورد حمله قرار داد. حملات و هجمه‌های تند و تیز سید قطب جنجال فراوانی را نه تنها در مصر که در تمام جهان عرب به پا کرد. مقاله انتقادی او به زبان انگلیسی نیز ترجمه شد. با این حال، از آنجایی که طه حسین از پاسخگویی به هجومِ خشونت‎‌آمیز سید قطب خودداری کرد، نبرد میان دو طرف ادامه پیدا نکرد. هجمه‌های دو طرف به یکدیگر پیش از انتصاب طه حسین به عنوان وزیر تربیت و پرورش و رفتن سید قطب به آمریکا، اتفاق افتاده بود.

حمایت‌های سید قطب از نویسندگان جوان نظیر نجیب محفوظ کاملا واضح و آشکار است. نجیب محفوظ و دیگر نویسندگان آن زمان در زمره نسل جوانانی بودند که همواره از سوی نویسندگان بزرگ تحقیر می‌شدند و مورد تمسخر قرار می‌گرفتند. اگر سید قطب جسارت و جرأت مقابله با مخالفان این نسل جوان را نداشت، آنها هیچگاه نمی‌توانستند به شهرتی که کسب کردند، دست پیدا کنند.

روابط سید قطب و توفیق الحکیم

روابط سید قطب با توفیق الحکیم روابطی تنگاتنگ و مستحکم بود. سید قطب در رابطه با توفیق الحکیم می‌نویسد: «او بیش از آنکه در دنیای خارج خود روزگار بگذارند، در درونِ خود زندگی می‌کند. او نه در عالَم خارج که در عالَمی زندگی می‌کند که خودش آن را در ذهن خود تصویرسازی کرده باشد» [21]. گفته می‌شود زمانی که سید قطب در کشور آمریکا به سَر می‌بُرد، توفیق الحکیم یکی از کتاب‌های جدید خود تحت عنوان «المَلِک اودیب» را به عنوان هدیه برای او ارسال کرد. هدف الحکیم از این اقدام، این بود که سید قطب دیدگاه خود در رابطه با کتابش را به او بگوید و حتی درباره آن مطالبی را به رشته تحریر درآورد. در مقابل، سید قطب نیز در نامه‌ای که در نشریه «الرساله» تحت عنوان «خطاب به استاد توفیق الحکیم» به چاپ رسید، به درخواست او پاسخ گفت. در بخشی از نامه سید قطب به الحکیم آمده است: «استاد من، جناب حکیم! از شما به خاطر هدیه‌ای که برایم ارسال کردید، تشکر می‌کنم. کتاب المَلِک اودیب بسیار ارزشمند است. من از این هدیه شما به غایت مسرور شدم. کتاب شما درست در شرایطی به دست من رسید که در فضای کنونی آمریکا به آن احتیاج داشتم. واقعیت این است که اینجا در آمریکا همه چیز وجود دارد؛ همه‌چیز. اما آمریکایی‌ها برای یک چیز هیچ ارزشی قائل نیستند و آن، روح و معنویت است. من تنها خواستم به شما بگویم که هدیه‌تان در این فضای کنونی تا چه اندازه‌ برایم ارزشمند بوده است».

در بخش دیگری از نامه سید قطب خطاب به توفیق الحکیم آمده است: «واقعیت این است که اسلوبِ فنی شما قابل تحسین است. من زمانی که از این اسلوب زیبا سخن می‌گویم، احساس می‌کنم که می‌توانم برخی از محبت‌های شما را جبران کنم. درحال حاضر من با شرایط متفاوتی در آمریکا مواجه هستم. اکنون نه تمایلی برای نگارش مقاله دارم و نه وقتی. آنچه که باعث می‌شود بار دیگر دست به قلم بُرده و مقاله‌ای را به رشته تحریر درآورم، تصویری است که از شما در ذهن دارم. در حقیقت، شما برای اولین بار یک قالب فنی دقیق را در تاریخ ادبیات عربی ارائه کردید. پیشتر نیز تلاش‌هایی برای ارائه این قالب فنی دقیق انجام شد، اما جملگی با شکست مواجه شدند. بدیهی است که این نقش مؤثر و غیرقابل انکار شما در تاریخ باقی خواهد ماند و همواره از شما یاد خواهد شد. به عقیده من، علت اصلی و اساسی خلق این قالب فنی جدید به آنچه که در درون شما می‌گذرد، بازمی‌گردد. شما با این قالب فنی خود نشان دادید که فرهنگ اروپایی‌ها را به ارث نبرده‌اید. شما اصالت مصری خود را حفظ کردید و از آن الهام گرفتید. شما میراث عمیق و ریشه‌ای خود را از دلِ هزاران سال و صدها دوره پیش الهام گرفتید. شما نشان دادید که در اسلوب و خط مشی فرهنگ اروپایی سِیر نمی‌کنید. میراثی که شما از خود برجای می‌گذارید، قطعا تا مدت زمان طولانی حفظ خواهد شد و از یادها نخواهد رفت» [22].

روابط سید قطب و نجیب محفوظ

سید قطب بیش از نویسندگان بزرگ و پیشکسوت به نویسندگان جوان اهمیت می‌داد؛ نویسندگانی که آثارشان همواره مغفول واقع می‌شد و هیچگاه نمی‌توانستند خود را در محافل ادبی و فرهنگی مطرح سازند. این نویسندگان همواره از سوی نویسندگان بزرگ مورد تمسخر واقع می‌شدند و تحقیر می‌شدند. اما با این‌حال، سید قطب همواره با آن‌ها همراهی می‌کرد. بزرگترین همراهی سید قطب با نویسندگان جوان نیز در نبرد آن‌ها با نویسندگان بزرگ و پیشکوست جلوه پیدا کرد که پیشتر بدان اشاره شد. او با انتشار مقالات فراوان، نجیب محفوظ را به همگان معرفی کرد؛ کمااینکه استعدادهای او را نیز تحسین کرد. سید قطب آنقدر از نجیب محفوظ تعریف و تمجید کرد تا اینکه همگان او را شناختند و محفوظ به شهرت رسید. کار تا جایی پیش رفت که برخی سید قطب را به جانبداری از محفوظ به دلیل ارتباطات و مناسبات شخصی متهم کردند. با تمامی این‌ها، نویسندگان بزرگ و پیشکوست نسبت به آنچه که سید قطب درباره نجیب محفوظ به رشته تحریر درمی‌آورد، بی‌تفاوت بودند و هیچ اهتمامی به آن نمی‌ورزیدند. ازهمین‌روی، سید قطب مقاله‌ای را نگاشت و در آن به نویسندگان پیشکسوت و بزرگ هجمه بُرد. او در مقاله خود عدم توجه نویسندگان بزرگ به نویسندگان نسل جوان را به شدت مورد انتقاد قرار داد و در عین حال، بار دیگر به دفاع از نجیب محفوظ پرداخت.

بر اساس آنچه که گفته شد، حمایت‌های سید قطب از نویسندگان جوان نظیر نجیب محفوظ کاملا واضح و آشکار است. نجیب محفوظ و دیگر نویسندگان آن زمان در زمره نسل جوانانی بودند که همواره از سوی نویسندگان بزرگ تحقیر می‌شدند و مورد تمسخر قرار می‌گرفتند. اگر سید قطب جسارت و جرأت مقابله با مخالفان این نسل جوان را نداشت، آنها هیچگاه نمی‌توانستند به شهرتی که کسب کردند، دست پیدا کنند. سید قطب با شجاعت تمام نویسندگان بزرگ را مورد نقد قرار داد و از کارها، آثار و فعالیت‎‌های نویسندگان نسل جوان حمایت به عمل آورد. در آن زمان، چه کسی می‌توانست به نویسندگان بزرگی که در عرصه فرهنگ و ادبیات به جایگاه بالایی رسیده و از شهرت بالایی نیز برخوردار بودند، هجمه ببرد؟ آیا نویسندگان نسل جوان قادر به انجام چنین کاری بودند؟ بدون شک نجیب محفوظ و افرادی نظیر او ارزش کاری را که سید قطب برایشان انجام داد به خوبی درک می‌کنند؛ کما اینکه خودِ نجیب محفوظ نیز در این ارتباط سخن گفته است.

پانوشت:

1ـ من أفضل الکتب فی ذلک: د. صلاح عبد الفتاح الخالدی، سید قطب من المیلاد إلى الاستشهاد، ط2 (دمشق: دار القلم، بیروت: الدار الشامیه، 1994م)، ص 15 وما بعدها.

2ـ سید قطب، نقد کتاب مستقبل الثقافه فی مصر، ط2 (جده: الدار السعودیه، 1969م)، ص 63، 65.

3ـ سید قطب، طفل من القریه، (جده: الدار السعودیه للنشر، بدون تاریخ)، ص146و 149

4ـ عادل حموده، سید قطب من القریه إلى المشنقه، ط3 (القاهره: دار الخیال، 1996)، ص 47.

5ـ الأسبوع، عدد 35، بتاریخ 25 یولیو 1934م.

6ـ مجله الرساله، العدد 648، بتاریخ 3/12/1945م.

7ـ أبو الحسن الندوی، مذکرات سائح فی الشرق العربی، ط2 (بیروت: مؤسسه الرساله، 1975م)، ص 97.

8ـ الرساله، عدد 597، بتاریخ 11/12/1944.

9ـ الرساله، عدد 251، بتاریخ 25/4/1938م.

10ـ مجله الثقافه، عدد 53، بتاریخ فبرایر 1978م.

11ـ الرساله، عدد 280، بتاریخ 14/11/1938م.

12ـ الرساله، عدد 597، بتاریخ 11/12/1944م.

13ـ سید قطب، کتب وشخصیات، ط3 (القاهره -بیروت: دار الشروق، 1983م)، ص84 – 102.

14ـ سید قطب، کتب وشخصیات، ط3 (القاهره -بیروت: دار الشروق، 1983م)، ص84

15ـ مجله الکتاب، مج5، ج2، 1948، ص248، 249.

16ـ د. صلاح الخالدی، سید قطب من المیلاد إلى الاستشهاد، ص 158.

17ـ الرساله، عدد 547، بتاریخ: 27/12/ 1943م.

18ـ  مجله الکاتب، السنه الخامسه عشره، عدد 173، ص29، بتاریخ أغسطس 1975م.

19ـ مجله الهلال، عدد یونیو، 1947م.

20ـ مجله العالم العربی، العدد 4، بتاریخ،21 شعبان 1366هـ.

21ـ الرساله، عدد 549، بتاریخ 10/1/1944.

22ـ الرساله، عدد 827، بتاریخ 9/5/1949م.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا