شاماتکشور شناخت

درباره آینده سوریه پس از جنگ؛ از نظر حکومت هویت سوریه یعنی وفاداری به اسد!

منبع:  oasis

ترجمه: زهرا خطیب

درگیریهای چندین ساله، باعث تغییر و تحول عمیق جامعه سوریه، ترکیب آن، نهادهای آن و حتی درک خود مردم گردیده است. چنین تحولاتی به شدت در پیکربندی کشور پس از جنگ منعکس خواهند شد.

اولین عاملی که باید مورد توجه قرار گیرد، ماهیت رویارویی رژیم اسد و مخالفان وی است که از همان آغاز ، به عنوان یک بازی برد-باخت [که برنده شدن یکی، منجر به باخت دیگری میشود] ظاهر شد. هدف رژیم و اکثر شورشیان مسلح همواره نابودی کامل طرف مقابل، بدون [در نظر گرفتن] امکان مذاکره جهت انتقال سیاسی و  یا همکاری [طرفین] بوده است. طرفین هرگز یکدیگر را به عنوان طرفی مشروع و دارای خواسته ها و منافع قانونی تشخیص ندادند. این امر، پیامدهای مهمی در تکامل درگیری داشته و بخصوص از منظر رژیم، راه حل نظامی را به تنها سناریوی قابل قبول تبدیل کرده است. فقدان چشم انداز واقع بینانه برای یک راه حل سیاسی باعث گسترش نامحدود بحران و گسترش درد و محنت مردم سوریه گردید.

علاوه بر آن، به نظر می رسد که این رویکرد نظامی و برد-باخت به شدت نظام پس از جنگ را تحت تأثیر قرار داده و در آن طنین انداز خواهد بود. برای درک بهتر این نکته، این مقاله سه مورد اصلی را در مورد [چشم انداز] آینده سوریه پس از جنگ بررسی می کند: مفهوم کاهش درگیری (در مقابل حل کامل درگیری)؛ مفهوم چیدمان «دائمی موقت»؛ و مفهوم چندپارگی اجتماعی.

کاهش دامنه یک جنگ غیرممکن

اگر واقعاً نمی توانید آن را حل کنید، آن را مدیریت  و محدود کنید. این جمله کوتاه، خلاصه مفهوم «مدیریت تعارض» است که به عنوان استراتژی اصلی روسیه در خصوص تعارضاتی که در طول تاریخ معاصر خود درگیر آن بوده است، نمود پیدا کرده است. این مفهوم دقیقاً و مستقیماً متضاد مفهوم «حل تعارض» است، که چارچوب اصلی مورد استفاده توسط قدرت های غربی را در دهه های گذشته تشکیل داده و اغلب با موفقیت ناچیزی همراه است. این دو از نظر رویکرد ایدئولوژیکی و معنی مورد استفاده متفاوت می باشند.

مسائلی را که راه حل های نظامی اتخاذ شده توسط رژیم و متحدانش نتوانست حل کند، دوباره پس از تثبیت پیروزی اسد، ظاهر خواهند شد. امروزه، در مناطقی که روزگاری توسط نیروهای مخالفین اشغال شده بود- و در بسیاری از مناطق تحت کنترل رژیم – تنش های اجتماعی در زیر مشت آهنین نیروهای امنیتی رژیم قرار دارند

در حالی که مورد دوم، مفهومی ارزش مدار است که با هدف تحمیل قطعنامه های جامع [تدوین شده] بر اساس ارزشها و منافع غربی بر درگیری های محلی و بهره برداری از موقعیت هژمونیک نظامی و اقتصادی که ایالات متحده و ناتو در بسیاری از نقاط جهان از زمان پایان جنگ سرد داشته اند، می باشد، مورد اول، مفهومی غیرایدئولوژیک بوده و مبتنی بر یک رویکرد متداول انعطاف پذیر تاکتیکی برای قدرتهایی می باشد که توانایی سلطه هژمونیک بر دیگر طرفین را ندارند.

محو تدریجی سلطه آمریکا در خاورمیانه -که در زمان دولت اوباما آغاز و در زمان دونالد ترامپ، نیز ادامه یافت- به روسیه این فرصت را داد که پس از مدت ها غیبت، به صحنه سیاسی خاورمیانه برگردد. سوریه صحنه بازگشت روسیه بوده است و از زمان مداخله نظامی مستقیم آن در سال 2015، مسکو در تلاش دیپلماتیک برای پایان دادن به بحران دست برتر را داشته است. این امر به دولت روسیه این فرصت را داد تا رویکرد خاص خود را در زمینه مدیریت درگیری و نزاع، که تأثیر بسزایی در اواخر جنگ داشته و به نظر می رسد که در شکل دهی اوضاع پس از جنگ کشور نیز بشدت موثر باشد، آزمایش نماید.

به عنوان مثال، فقدان اساسی دیدگاه استراتژیک که رویکرد را مشخص می کند، به این معنی است که پایان این جنگ، به غیر از طرح رژیم اسد، از یک سلسله تصمیمات تاکتیکی که بیش از هر برنامه بلندمدتی، تحت تأثیر منافع و نیروهای احتمالی می باشد، پدیدار خواهد شد. همچنین، چنین رویکردی برای پرداختن به هیچ یک از ریشه های اصلی درگیری مانند مدیریت اجتماعی- اقتصادی اسفناک اسد و درخواست های فزاینده همکاری سیاسی از بخشهای مختلف جامعه، به ویژه مناطق روستایی، مناسب نیست. این امر در طول درگیری، منجر به استفاده از روایت های بیش از حد ساده انگارانه ای همچون تحت حمایت بیگانگان بودن تمام شورشیان و طرفداران آنها و نشان دادن آنها به عنوان تروریست، شده است.

با این حال، مسائلی را که راه حل های نظامی اتخاذ شده توسط رژیم و متحدانش نتوانست حل کند، دوباره پس از تثبیت پیروزی اسد، ظاهر خواهند شد. امروزه، در مناطقی که روزگاری توسط نیروهای مخالفین اشغال شده بود- و در بسیاری از مناطق تحت کنترل رژیم – تنش های اجتماعی در زیر مشت آهنین نیروهای امنیتی رژیم قرار دارند (شدیداً سرکوب میشوند)؛ اما در صورت بروز یک بحران جدید در میان مدت که منجر به توسل به زور (سرکوب مجدد) مجدد نیروهای امنیتی رژیم در مقابله با جامعه محلی گردد، احتمالاً  [این تنش ها] مجدداً ظاهر می شوند. به همین دلیل، صحبت در مورد «پایان» درگیری کار صحیحی نیست. بلکه بهتر است در مورد شرایط درگیری طولانی مدت با شدت کم صحبت کرد که در  نتیجه [بکارگیری] شیوه «مدیریت تعارض» بوجود آمده است. در چنین وضعیتی، تنش ها و نارضایتی ها از طریق نیروهای امنیتی و نظامی تحت کنترل قرار می گیرد تا زمانی که یا چنین ابزاری [نیروهای نظامی و امنیتی] قدرت خود را از دست دهد یا اتفاق دیگری که میتواند سرنوشت بازی را تغییر دهد، رخ دهد؛ شبیه موج قیام های منطقه ای در سال 2011 – که احتمالاً منجر به یک «اثر سرایت» (Contagion effect) جدید گردید.

جنگ سوریه

توافق «دائم-موقت» با ترکیه و «قبرس سازی» شمال سوریه

نیاز رژیم و متحدانش برای ایجاد تفاهم موقت داخلی و منطقه ای جهت مدیریت مراحل مختلف درگیری، منجر به تقسیم بندی محدود کشور گردیده که احتمال اتحاد مجدد آن تا آینده قابل پیش بینی بعید می باشد. به ویژه، مسکو – به نمایندگی از دمشق و تهران-  با ترکیه ای مذاکره کرد که طی سالهای گذشته به عنوان اصلی ترین حامی مخالفان مسلح سوریه ظاهر شده بود.

در سالهای اخیر سیاستهای آنکارا بیش از نابودی اسد، در محدود سازی [فعالیت های] تسلط کردهای YPG بر شمال سوریه متمرکز بوده است. توافقات انجام شده با واسطه گری آنکارا و مسکو،  به ترکیه چراغ سبز برای آغاز عملیات نظامی در خاک سوریه را داد. چنین عملیاتی در سال 2017 و 2018 منجر به اشغال مناطق وسیعی در شمال استان حلب و استان عفرین شد. آنکارا و مسکو همچنین در مورد منطقه ادلب -آخرین سنگر مخالفان مسلح- به این توافق رسیدند که در صورت قول اردوغان در خصوص بیرون کردن گروههای جهادی فعال در منطقه، این منطقه در اختیار ترکیه قرار گیرد.

کلیه حامیان مالی بالقوه، دغدغه ادامه مستمر تحریم های ایالات متحده و اروپا که احتمالاً برای آینده قابل پیش بینی پابرجا خواهند ماند را دارند. در اردوگاه رژیم، روسیه فعال ترین طرفی بوده است که سعی در یافتن منابع مالی [جهت] پشتیبانی داشته است. مسکو به ویژه، با استفاده از این استدلال که بازسازی موفقیت آمیز باعث بازگشت بیشتر پناهندگان در اروپا به کشورشان می شود، به طور فعال از رهبران اروپایی و غربی درخواست [کمک مالی] کرده است.

گرچه قرار بود حضور ترکیه در این سرزمین ها – مستقیماً یا از طرف سوری های آنکارا- موقتی باشد، [با این حال]  ترکیه به روش های مختلف، اراده  خود را برای حفظ کنترل خود بر این سرزمین ها در دراز مدت نشان داده است. به عنوان مثال، اداره این مناطق مستقیماً به مدیریت استانهای هم مرز ترکیه مرتبط بوده و نهادهای داخلی ترکیه کلیه خدمات اولیه را ارائه می دهند. در حالی که دانشگاه های ترکیه در حال تأسیس شعب محلی هستند،  برنامه های درسی آموزش به دو زبان عربی و ترکی تدریس می شوند.

آنکارا از کارآفرینان ترک برای سرمایه گذاری در این مناطق دعوت بعمل آورد – از جمله با ایجاد پارک های ویژه صنعتی-  و شبه نظامیان محلی که توسط نیروهای ترکیه آموزش دیده و به یک نیروی امنیتی محلی که مستقیاً وابسته به مقامات ترکیه است، تبدیل می شوند. دولت ترکیه قصد دارد با این کار، سه هدف را دنبال کند: اول، جلوگیری از ایجاد یک نظام کرد مستقل – یا خودمختار – به رهبری PYD (که ترکیه آن را شاخه سوریه ای پ.ک.ک می داند) در امتداد مرز خود. دوم، در اختیار گرفتن بخش هایی در امتداد مرزهای خود که در آن آنکارا بتواند حداقل بخشی از بیش از 3.5 میلیون پناهنده سوری را که در حال حاضر در ترکیه می باشند، سکنی دهد. سوم، اجرای حداقل بخش از تعهدات خود در قبال گروه های مخالف [دولت] سوریه که آنکارا از آنها حمایت مالی کرده است؛ بطور کلی، اعمال نفوذ در آینده امور داخلی سوریه.

تحقق بخشیدن به این اهداف، بخصوص موارد دوم و سوم بجز در صورت حمایت بخش عظیمی از جامعه سوریه از یک نیروی اشغالگر برای دستیابی به آسمانی امن در کشور خود، امکان پذیر نمی بود. از نظر ناظران بین المللی، این سیاست ها کاملاً مشابه آنچه پس از حمله ترکیه به قبرس شمالی در سال 1975 در این جزیره شمالی رخ داد، می باشد. با توجه به این چشم انداز، آنکارا درصدد ایجاد یک کشور کوچک جداگانه است که مانند جمهوری قبرس شمالی، توسط نیروهای سوری خود کنترل شود. موضع رسمی آنکارا این است که ترکیه تنها در صورت دستیابی به یک راه حل سیاسی جامع بین رژیم و مخالفان، از سوریه خارج خواهد شد. همچون موضوع قبرس، این [دیدگاه نیز] یک موضع رسمی با دو هدف توجیه حضور بی حد و مرز آنکارا در منطقه و نیز ادعای آن مبنی بر اینکه ترکیه قصد تسلط بر این مناطق را نداشته، و تنها به جهت دفاع از منافع مخالفان سوریه تا زمانی که یک  قرارداد صلح (که غیرمحتمل بنظر می رسد)  امضا شود.

یک جامعه کوچک تر و وفادارتر

هزینه بازسازی سوریه 200 تا 400 میلیارد دلار برآورد شده است. رژیم سوریه و متحدانش نمی توانند چنین مبالغ هنگفتی را بدون کمک قدرتهای ثروتمند بین المللی مانند کشورهای غربی، چین و پادشاهی های خلیج فارس تأمین کنند. با این حال، تاکنون فقط چند پادشاهی خلیج فارس – به ویژه امارات متحده عربی- در خصوص حمایت مالی ابراز علاقه کرده اند. قدرت های غربی بارها و بارها از مشارکت در بازسازی، بدون یک پیشرفت جدی سیاسی در انتقال قدرت خودداری کرده اند. چین نیز، علیرغم حمایت دیپلماتیک از رژیم در طول بحران، علاقه زیادی به ایفای نقش اصلی در بازسازی کشور نشان نداده است. بنا به نظر برخی ناظران، این امر به دلیل عدم اطمینان چین به توانایی رژیم [اسد] برای تضمین ثبات طولانی مدت است.

از منظر رژیم، وفاداری به اسد، ملاک اصلی تعیین کننده هویت سوریه پس از جنگ است.

علاوه بر این، کلیه حامیان مالی بالقوه، دغدغه ادامه مستمر تحریم های ایالات متحده و اروپا که احتمالاً برای آینده قابل پیش بینی پابرجا خواهند ماند را دارند. در اردوگاه رژیم، روسیه فعال ترین طرفی بوده است که سعی در یافتن منابع مالی [جهت] پشتیبانی داشته است. مسکو به ویژه، با استفاده از این استدلال که بازسازی موفقیت آمیز باعث بازگشت بیشتر پناهندگان در اروپا به کشورشان می شود، به طور فعال از رهبران اروپایی و غربی درخواست [کمک مالی] کرده است. روسها (صریحاً یا پشت درهای بسته) رژیم را برای اتخاذ سیاستهای سازگارانه با برخی درخواستهای اروپا، به ویژه در مورد بازگشت پناهندگان، تحت فشار قرار داده اند. با این حال دمشق تنها  [در مواردی] به ندرت [به این امر] عمل کرده است.

قانونی که هدف آن ارتقا پروژه های بازسازی – که اکثر تحلیلگران آن را ابزاری برای بازگرداندن سوریه ای هایی که به خارج از کشور گریخته اند می دانند- بود، پس از ماه ها فشار روسیه محتاطانه، بدون ایجاد تغییر اساسی در محتوای اصلی و تأثیر مفاد آن اصلاح شد. علاوه بر این، پس از درخواست های متعدد سازمان های بین المللی، رژیم موافقت کرد که برای متجاوزان نظامی – که بیشتر آنها در طی درگیری به خارج از کشور گریخته اند، عفو در نظر گیرد. با این حال، این عفو تنها معافیت از دستگیری متجاوزین در هنگام بازگشت را در بر میگیرد؛ [این عفو] هنوز آنها را مجبور به پیوستن به ارتش می کند، شرطی که در صورت بازگشت، بسیاری از خانواده های پناهنده از نان آور اصلی خانواده خود محروم می سازد.

سرانجام، در حالی که از یک سو، دمشق کشورهای خارجی (به ویژه کشورهای اروپایی) را به جلوگیری از خروج و بازگشت پناهندگان سوری به سوریه متهم می کند، از سوی دیگر بسیاری از کسانی که [به کشور] بازگشتند، به دست نیروهای امنیتی ناپدید شده اند. حتی وقتی رویه های هماهنگ جهت بازگشت با دولت های خارجی – مانند لبنان – به طور دوجانبه تصویب شد، رژیم فرآیندهای بررسی امنیتی طولانی و پیچیده ای را در نظر گرفت که باعث شد فقط چند هزار نفر بازگردند.

اگر «بازسازی» را به معنای فرآیند بازگشت کشور به وضعیت قبل از جنگ تعریف کنیم، درک این خطی مشی دشوار خواهد شد. اگر این هدف بود، انتظار می رفت دمشق تدابیری برای تشویق به بازگرداندن [آوارگان] و پذیرش درخواست های حامیان مالی بالقوه اتخاذ کند. اما آنچه از اقدامات و اعلامیه های رژیم پدیدار می شود، ایده متفاوت بازسازی پس از جنگ است. برای درک بهتر استراتژی رژیم، مفیدتر است که به بازسازی با توجه به معنای واقعی کلمه نگاه نکنید. اما آنچه از اقدامات و اعلامیه های رژیم پدیدار می شود، ایده ای متفاوت از بازسازی پس از جنگ است. برای درک بهتر استراتژی رژیم، نباید از بازسازی، انتظار معنی تحت اللفظی آن را داشته باشیم. در عوض، باید استراتژی پس از جنگ رژیم را تکمیل فرایند تحول جامعه سوریه در طول درگیری های 8 ساله در نظر گرفت. مهاجرت اجباری از مناطق تحت کنترل شورشیان و جابجایی بیشتر مخالفان، طرفداران و هواداران مخالف به خارج از کشور، باعث کاهش جمعیت سوریه شده و به قول رییس جمهور اسد، آن را «به یک جامعه همگن تر تبدیل کرده است».

بنابراین، اگر قرار باشد بازسازی تنها برای جمعیتی کوچک بوده و غنائم پیروزی فقط برای آنان که وفاداری خود را به رژیم نشان داده اند، باشند، و بقیه را به حاشیه راند، بازسازی آن چنان گسترده و وسیعی نخواهد بود. وفاداری – بیش از هویت فرقه ای- کلید درک عامل اصلی این فرایند است: در حالی که اتفاقاً بیشتر شورشیان و طرفداران مخالف، سنی هستند، بخش قابل توجهی از جمعیت اهل سنت -به ویژه در مناطق شهری- به رژیم وفادار مانده و انتظار می رود که همراه با سایر گروه های اجتماعی که در تمام مدت [دولت] دمشق را حمایت می کردند، شامل پاداش شوند. بنابراین، از منظر رژیم، وفاداری به اسد، ملاک اصلی تعیین کننده هویت سوریه پس از جنگ است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا