جریان شناسیجریان شناسی سیاسی

حکومت از منظر متفکرین اخوان‌المسلمین؛ اخوانی‌ها به اندیشه سیاسی حسن البنا پایبند نیستند!

بدریه الراوی – المعهد المصری للدراسات

ترجمه: رامین حسین آبادیان

مقدمه
درحال حاضر 90 سال از تأسیس جمعیت «اخوان‌المسلمین» در مصر و گسترش دامنه حضور این جمعیت در بیش از 50 کشور جهان سپری می‌شود. در طول این مدت، جمعیت اخوان‌المسلمین فعالیت‌های سیاسی متعددی انجام داده و در برهه‌های زمانی مختلف در سطوح گوناگون سیاسی نظیر ریاست‌جمهوری، دولتی و پارلمانی نقش‌آفرینی کرده است. در طول مدت‌زمان گذشته، این جمعیت در برخی کشورها در رأس امور بوده و در برخی کشورها نیز توسط نظام حاکم با محدودیت در انجام فعالیت‌هایش مواجه شده است. تاریخ اخوان‌المسلمین نشان می‌دهد که این جمعیت حتی گاهی در یک کشور، هر دو شرایط مذکور [در قدرت بودن و با محدودیت مواجه شدن] در ادوار زمانی مختلف را تجربه کرده است. علیرغم گستردگی دامنه حضور اخوان‌المسلمین و هواداران آن و همچنین بزرگ‌ بودن ساختار و تشکیلات این جمعیت، اما می‌بینیم که فعالیت‌ها، ائتلاف‌های سیاسی و مواضع رسانه‎‌ای شخصیت‌های برجسته این جمعیت در کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت بوده است؛ کمااینکه این فعالیت‌ها و مواضع در مراحل زمانی مختلف نیز شاهد تغییر و تحولاتی نیز بوده‌اند.
این همان چیزی است که پروژه اخوان‌المسلمین را با انتقاداتی مواجه ساخت. به عنوان ساده‌ترین مثال از این شیوه و رویکرد اخوان‌المسلمین در عرصه سیاسی می‌توان به اقدام آن در لبنان در جریان انتخابات پارلمانی سال 2018 میلادی اشاره کرد. این جمعیت در جریان انتخابات مذکور، در استان‌های مختلف با دوست و دشمن، دشمنِ دوست و دوستِ دشمن ائتلاف ایجاد کرد. این همان سبک، روش و منطقی است که شاخه‌های مختلف اخوان‌المسلمین در نقاط مختلف جهان بر اساس آن رفتار می‌کنند.

علاوه‌بر این تفاوت در رویکردها و مواضع سیاسی در مناطق مختلف، اختلافاتی نیز در افکار و ایدئولوژی‌های متفکرین و شیوخ اخوان‌المسلمین بر سَر «هدف سیاسی بزرگ» این جمعیت، به چشم می‌خورد. برهمین اساس، این پژوهش به منظور بررسی دیدگاه برخی از متفکرینِ پرورش‌یافته مکتب اخوان‌المسلمین پیرامون کشور و حکومت و مسائل مرتبط با آن، انجام شده است.
مفهوم کشور
«کشور» یک حقیقت سیاسی و مفهومی قانونی و اجتماعی است. در واقع، «کشور» یک سازمان سیاسی است که حکومت مرکزی آن را اداره می‌کند و در چارچوب معینی از اراضیِ تعریف‌شده، از قدرت برخوردار است. علمای حقوق بین‌الملل نیز در سال 1933 میلادی در جریان توافقنامه «مونته‌ویدئو» مجموعه‌ای از حقوق و وظایف ‌کشورها را مشخص و اعلام کردند: «کشور به مساحتی اطلاق می‌شود که گروهی از سکّان دائمی مالک آن هستند و از حکومتی برخوردار است که توانایی حفظ تمامیت ارضی آن را دارا باشد و می‌تواند با دیگر کشورها نیز روابط و مناسباتی برقرار کند». در این میان، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی «کشور» نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است که می‌بایست از سوی کشورهای دیگر به رسمیت شناخته شود.
اولا؛ مرجعیت و حاکمیت در نزد متفکرین چهارگانه
میراث به جای‌مانده از «حسن البنا» (1906- 1949) سرشار از پرداختن به مسائل سیاسی و حکومتی است. از آنجایی که وی هیچگاه به صورت مفصل این مسائل را مورد بررسی و ارزیابی قرار نداد، بسیاری از کارشناسان تحلیل‌های متفاوتی نسبت به دیدگاه البنا در زمینه مذکور دارند. اما در هر صورت، آنچه که از بررسی آثار حسن البنا به دست آمده، نشان می‌دهد که او خواهان کشور و مرجعیت اسلامی است. می‌توان درخصوص دیدگاه وی در این زمینه گفت که البنا به دنبال آن بوده تا تمامی زوایای زندگی در جامعه تحت مدیریت حکومت اسلامی باشد؛ مسأله‌ای که خود از آن تحت عنوان هیمنه نظام قرآنی بر جامعه یاد می‌کند. او در آثار خود تنها به تأکید بر کشور و حکومت اسلامی بسنده نکرده، بلکه عیوب نظام‌ها و حکومت‌های غیراسلامی را نیز برشمرده است. بنابراین، از دیدگاه حسن البنا حاکمیت متعلق به شرع و دین و اسلام در همه ابعاد و زمینه‌های زندگی است.
«ابوالاعلی مودودی» پیش از «سیدقطب» در کتاب خود تحت عنوان «الخلافه و الملک» به مسأله حاکمیت پرداخته است. او معتقد است که وجود دین منوط به وجود اصل «حاکمیت خداوند» است و اگر این اصل وجود نداشته باشد، وجود دین نیز منتفی است. «سید قطب» در این خصوص می‌گوید: «مشکلی که دین، امروز با آن مواجه است، خیز رژیم‌های طاغوتی علیه حاکمیت خداوند است؛ رژیم‌هایی که خود را برای قانون‌گذاری جهت تصاحب یا بخشش جان‌ها، مال‌ها و نوامیس، دارای صلاحیت می‌دانند. تنها این خداوند است که بر اساس دین برای بندگانش قوانینی را مشخص می‌کند. تنها خداوند است که می‌تواند برای بندگانش مسیر درست از غلط را مشخص و معین نماید. این خداوند است که صلاحیت تعیین حدود و صقور حق و باطل و کفر و ایمان را دارد. بنابراین، قوانین حاکمیت از آنِ بندگان هوس‌رسان و تابعِ گزینه‌ها و انتخاب‌های آن‌ها نیست؛ مگر در مواردی که با کتاب و سنت مطابقت داشته باشد». این بدان معناست که «سید قطب» به برپایی حکومت خداوند بر روی زمین قائل است و نه حکومت بشر.

البنا به دنبال آن بوده تا تمامی زوایای زندگی در جامعه تحت مدیریت حکومت اسلامی باشد؛ مسأله‌ای که خود از آن تحت عنوان هیمنه نظام قرآنی بر جامعه یاد می‌کند.
او همچنین در کتاب خود تحت عنوان «عدالت» می‌نویسد: «برخی فریب‌دهندگان، پروژه سرمایه‌داری و همچنین کمونیستِ سوسیالیستی را به عنوان اسلام حقیقی معرفی می‌کنند و می‌گویند که اسلام واقعی این‌چنین است؛ حال آنکه اسلام نه سرمایه‌داری می‌شناسد و نه کمونیستی است».
«مصطفی السباعی» (1915-1964) ناظرِ کل اخوان‌المسلمین و یکی از مهمترین مؤسسان این جمعیت در سوریه محسوب می‌شود. او در بررسی موضوع کشور و حاکمیت الگوی نبوی (ص) در حکومت‎‌داری را ارائه می‌کند. با این‌حال، وی صراحتا و به وضوح اشاره نمی‎کند که حاکمیت از آنِ شرع و خداوند است؛ هرچند که صلاحیت اسلام برای حکومت‌‌داری را تشریح کرده است. علیرغم آنچه که گفته شد، در زندگی مصطفی السباعی و فعالیت‌های سیاسی‌اش مسائلی وجود دارد که با نگاشته‌ها و دیدگاه‌های مکتوبش در تعارض است. او بعضا این تعارض را با دیدگاهش مبنی بر «همزیستی با واقعیت‌های موجود زمان و حرکتِ همزمان با آن‌ها» توجیه کرده است.
«السباعی» در پاسخ به مخالفانش که از دیدگاه او مبنی بر لزوم به رسمیت شناختن یک دین به عنوان دین رسمی کشور انتقاد کردند، می‌گوید: «انتخاب یک دین به عنوان دین رسمی کشور به مثابه تفرقه‌افکنی میان اقشار مختلف ملت، ایجاد درگیری‌های طایفه‌ای و… نیست. این اقدام به مثابه تبعیض قائل شدن میان مسلمانان با ادیان دیگر و نادیده انگاشتن حقوق آن‌ها نیست، چراکه برادری میان شهروندانِ اقشار مختلف جامعه یک اصل محسوب می‌شود».
او همچنین در توجیه دیدگاه خود برای به رسمیت شناخته شدن یک دین به عنوان دین رسمی کشور تصریح می‌کند: «این اقدام به نفع تمامی ادیان اعم از مسلمانان و مسیحیان است. اگر چنین اقدامی موجبات ایجاد تفرقه و جدایی میان اقشار مختلف جامعه را فراهم می‌آورد، آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی اجازه نمی‌دادند که در قانون اساسی‌شان چنین چیزی درج شود».

این همان نکته حائز اهمیت در دیدگاه السباعی است؛ او طرح و اندیشه خود برای حاکمیت را به وضوح تشریح نمی‌کند و مقایسه‌ای نیز که در سخنانش آورده‌ است عملا عبارت «اسلام به عنوان دین رسمی کشور» را از مضمون اصلی خود تُهی ساخته است. بنابراین، این سؤال ایجاد می‌شود که چنین رویکردی از سوی السباعی حقیقتا اندیشه و ایدئولوژی او بوده است و یا برای جلب رضایت مذاهب مختلف مطرح شده است؟
در هر صورت، باید گفت السباعی و همراهانش در سال 1950 میلادی توانستند جنبه‌ها و ابعاد سکولار را از قانون اساسی دور ساخته و ابعاد اسلامی را بر بسیاری از قوانین و احکام موجود در قانون اساسی سوریه حاکم سازند. او در دوران ریاست‌جمهوری «ادیب شیشکلی» در سوریه به خارج از این کشور تبعید شد و به لبنان رفت. در آنجا نیز صدها جوان دانشگاهی و فرهیخته لبنانی و سوری گِرد وی آمدند و او توانست به وسیله آن‌ها جنبشی را تشکیل دهد.

ازجمله افرادی که گِرد السباعی آمدند می‌توان به فتحی یکن مؤسس «جماعت اسلامی» (شاخه اخوان‌المسلمین در لبنان) اشاره کرد. به همین دلیل است که در نگاشته‌ها و آثار فتحی یکن نشانه‌هایی از تأثیرپذیری وی از افکار السباعی دیده می‌شود؛ به ویژه همان رویکرد «ابهام و عدم وضوح» در دیدگا‌ه‌ها پیرامون مسائل اسلامی و غیراسلامی.
همچنان در سوریه باقی می‌مانیم؛ جایی که برخلاف السباعی، وحدت و انسجام بیشتری در آثار و دیدگاه‌های «شیخ سعید حوی» (1935-1989) پیرامون پروژه‎های سیاسی و اسلامی دیده می‌شود. حوی صراحتا تأکید می‌کند: «اسلام تنها 2 نوع جامعه را می‌شناسد؛ یکی جامعه اسلامی و دیگر جامعه جاهلی است. جامعه اسلامی در واقع جامعه‌ای است که در آن احکام، قوانین و شریعت اسلامی پیاده‌سازی می‌شود و جامعه جاهلی نیز جامعه‌ای است که هیچیک از دیدگاه‌های اسلام و موازینش در آن اجرا نمی‌شود». اینجاست که تأثیرپذیری «شیخ سعید حوی» از «سید قطب» مشخص می‌شود. او بارها و بارها بر لزوم برپایی حکومت اسلامی تأکید و اعلام کرد که تحقق این مهم مستلزم انجام فعالیت‌های تبلیغی و حمایت از رسالت اسلام است.
بر اساس تمامی آنچه که گفته شد، مشاهده کردیم که لزوم قرار گرفتن اسلام به عنوان مرجعیتِ نظام حاکمیتی در واقع دیدگاه مشترک متفکرین چهارگانه است؛ هرچند که طرح‌ها و ایده‌های هریک از این متفکرین و تئوریسین‌ها از اعتقاد خود در این زمینه با یکدیگر متفاوت بوده است.

حوی صراحتا تأکید می‌کند: «اسلام تنها 2 نوع جامعه را می‌شناسد؛ یکی جامعه اسلامی و دیگر جامعه جاهلی است. جامعه اسلامی در واقع جامعه‌ای است که در آن احکام، قوانین و شریعت اسلامی پیاده‌سازی می‌شود و جامعه جاهلی نیز جامعه‌ای است که هیچیک از دیدگاه‌های اسلام و موازینش در آن اجرا نمی‌شود». اینجاست که تأثیرپذیری «شیخ سعید حوی» از «سید قطب» مشخص می‌شود.
دوم؛ نظام سیاسی کشور ازنظر اخوان‌المسلمین و راه‌های رسیدن به قدرت
هرچند که گرایش دینی کشور و حاکمیت آن برای اخوان‌المسلمین بسیار مهم است اما شکل و ماهیت نظام حاکم نیز اهمیت کمتری از مسأله مذکور ندارد. علت این مسأله هم به اختیارات گسترده نظام حاکم در روند انجام امور مؤسسات و نهادهای مختلف کشور در داخل و تأثیرات آن در سیاست خارجی کشور، بازمی‌گردد. در این زمینه، می‌بینیم که سید قطب برخلاف حسن البنا اهتمام زیادی به شکل و ماهیت نظام حاکمیت اسلامی نداشت و تنها بر مرجعیت نظام حاکمیتی و عمل به احکام اسلامی تأکید داشته است. ازهمین‌روی، هیچ سخنی از سوی سید قطب مبنی بر دعوت وی به سمت حاکمیت قانون اساسی دیده نمی‌شود. او همچنین سخنی را پیرامون رابطه مردم و حکومت سیاسی، ارتباط میان شریعت و دموکراسی، اندیشه نظام پارلمانی و یا موارد مشابه آن، مطرح نکرد. لذا دیدگاه وی همواره بر پایه و اساس حاکمیت شرع و دین متمرکز بوده است.
علیرغم این دیدگاه سید قطب، امام حسن البنا معتقد است وحدت اسلامی در گرو خلافت و حکومت است. او می‌گوید که مسلمانان باید به حکومت توجه ویژه‌ای داشته باشند و در اندیشه تحقق آن باشند. در عین‌حال، حسن البنا بر این باور است که خلیفه و حاکم نیز باید بر بسیاری از احکام دین احاطه داشته باشد. در اینجا نکته مهمی وجود دارد که می‌بایست بدان اشاره شود. زمانی که حسن البنا از شکل، ظاهر و ماهیت نظام سیاسی سخن می‌گوید، در واقع از 2 سطح مختلف صحبت می‌کند. سطح اول، سطح نظام حکومت اسلامی برای تمام امت یا همان خلافت است و سطح دوم، سطح نظام پارلمانی در کشور اسلامیِ مصر است. در واقع، باید گفت حسن البنا بر لزوم رهایی مصر از لوث اشغالگران و حکومت‌های مزدور و همچنین اتحاد آن با دیگر کشورهای جهان اسلام در سایه نظام حاکمیتیِ پارلمانی، تأکید داشته است.
حسن البنا از نظام قانون اساسیِ پارلمانی استقبال به عمل آورد اما صراحتا اعلام کرد که قوانین و احکام این قانون اساسی نباید با قوانین و احکام اسلامی در تعارض باشند. برخی تصور می‌کنند که شعار اخوان‌المسلمین مبنی بر اینکه «قرآن، قانون اساسی ماست» به معنای مخالفت کامل این جمعیت با هر نوع قانون اساسیِ نگاشته‌شد توسط بشر است. این درحالی است که اظهارات حسن البنا به عنوان یکی از متفکرین اخوان‌المسلمین در این زمینه عکسِ این اعتقاد در نزد برخی از مردم را نشان می‌دهد.

سید قطب برخلاف حسن البنا اهتمام زیادی به شکل و ماهیت نظام حاکمیت اسلامی نداشت و تنها بر مرجعیت نظام حاکمیتی و عمل به احکام اسلامی تأکید داشته است. ازهمین‌روی، هیچ سخنی از سوی سید قطب مبنی بر دعوت وی به سمت حاکمیت قانون اساسی دیده نمی‌شود. او همچنین سخنی را پیرامون رابطه مردم و حکومت سیاسی، ارتباط میان شریعت و دموکراسی، اندیشه نظام پارلمانی و یا موارد مشابه آن، مطرح نکرد
برخلاف اعتقاد حسن البنا و سید قطب، شیخ مصطفی السباعی اعتقادات دیگری داشته است؛ اعتقاداتی که السباعی از آن‌ها در کتابش تحت عنوان «درس‌هایی در دعوت اخوان‌المسلمین» رونمایی کرده است. وی در این کتاب می‌گوید: «از هیچ نظام صالحی در جهان نمی‌توان سود و منفعت بُرد، مگر آنکه چنین نظامی موردِ تأیید و حمایتِ یک حکومتِ مستقلِ قوی و صالح باشد. به همین دلیل است که اخوان‌المسلمین به مسأله لزوم آزادسازی جهان عرب و جهان اسلام از لوث استعمارگران تحت هر شکل و قالبی که باشند، ایمان آورده است». این اظهارنظر شیخ مصطفی السباعی حاکی از آن است که وی منافع نظام سیاسی را به منافع مقامات و رهبران سیاسی ارتباط داده است؛ کما اینکه تمایلش به حکمرانیِ حکومتِ جمهوری [مردمی] را کتمان نکرده است.
شیخ مصطفی السباعی درخصوص شکل و ماهیت نظام حاکمیتی در سوریه می‌گوید: «من نظام حاکمیتی جمهوری را دوست داشته و به آن اعتقاد دارم. من به حقانیت نظام حاکمیتی جمهوری ایمان دارم. ما به صراحت و وضوح اعلام می‌کنیم که هیچ جایگزینی برای نظام حاکمیتی جمهوری نداریم، زیرا خواهان یک نظام مردمی و دموکراتیک برای ملت خود هستیم؛ نظامی که بر پایه و اساس اراده ملت شکل می‌گیرد و بر اساس اراده آن نیز اداره می‌شود».
در این میان اما، برخلاف ماهیت مواضع مصطفی السباعی و همچنین مواضع محافظه‌کارانه حسن البنا و شماری از رهبرانِ امروز اخوان‌المسلمین به ویژه در سوریه، شیخ سعید حوی با بکار بردن اصطلاحات و عباراتِ کاملا قوی و در عین حال شفاف و واضح تأکید می‌کند: «دولت‌ها و حکومت‌ها به چند دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته‌ اول، دولت‌های کافری هستند که علیرغم کفرشان در راستای اراده ملت خود و تحقق خواسته‌های آن تلاش می‌کنند. دسته دوم، دولت‌هایی هستند که حکومت را از مردم غصب کرده و برای تحقق منافع و مصالح خود کوشش دارند. با این‌حال، صحیح نیست که یک دولت و حکومت اسلامی، برخلاف اراده و رضایت مسلمانان، بر آن‌ها حکومت کند. همچنین صحیح نیست که یک دولت و حکومت اسلامی، احکام کتاب و سنت را برای مردم اجراء نکند».
شکل و ماهیت حکومتِ مطلوب در دیدگاه شیخ سعید حوی در واقع بازگشت خلافت است. افکار و ایدئولوژی شیخ تقی الدین النبهانی و حزب متبوعش یعنی «حزب التحریر» در بلاد شام، در واقع به نوعی بر اعتقادات فقهی حوی تأثیرگذار بوده است. با این‌حال، تفاوت دیدگاه شیخ سعید حوی با دیگر پرچمداران اندیشه «بازگشت خلافت» این است که وی همواره با نظام‌های حاکمیتی اسلامی در کشورهای مختلف نظیر پاکستان و… تعامل داشته و حتی بر لزوم بهره‌برداری از فضای عمومی آن‌ها جهت تحقق اهداف سیاسی تأکید کرده است.

شیخ مصطفی السباعی درخصوص شکل و ماهیت نظام حاکمیتی در سوریه می‌گوید: «من نظام حاکمیتی جمهوری را دوست داشته و به آن اعتقاد دارم. من به حقانیت نظام حاکمیتی جمهوری ایمان دارم. ما به صراحت و وضوح اعلام می‌کنیم که هیچ جایگزینی برای نظام حاکمیتی جمهوری نداریم، زیرا خواهان یک نظام مردمی و دموکراتیک برای ملت خود هستیم؛ نظامی که بر پایه و اساس اراده ملت شکل می‌گیرد و بر اساس اراده آن نیز اداره می‌شود».
سازوکارهای ایجاد تغییر و رسیدن به حکومت
حسن البنا مانند دیگر شخصیت‌های مؤسس جریان‌های مختلف، اهداف، گام‌ها و سازوکارهایی را برای فعالیت‌های تبلیغی خود مشخص کرد. ازجمله اهداف او می‌توان به رها سازی جوامع عربی از زورگویی‌های قدرت‌های بیگانه و تشکیل حکومت‌های اسلامی آزاده در سطح جهان عرب و جهان اسلام، اشاره کرد. او در جریان فعالیت‌های خود قائل به عبور از 3 مرحله بود. مرحله اول، تبیین و تشریح افکار و ایدئولوژی‌ها برای اقشار مختلف جامعه بود. مرحله دوم، ایجاد گروهی از هواداران و بسیج شماری از سربازان برای فعالیت تبلیغی و مرحله سوم، مرحله اجرا و عمل بود. او قائل به اجرای پروژه‌های اصلاح‌گرایانه بود. بدین‌ترتیب، حسن البنا برای اصلاح نظام‌های حاکمیتی مستقر تلاش می‌کرد و نه تغییر دادن آن‌ها.
درهمین ارتباط، او در بارها تأکید کرده است: «موضع ما در قبال حکومت‌های مختلف مصر فارغ از گرایش‌های آن‌ها، موضع نصحیت‌گرایانه و دلسوزانه است؛ موضعی که تلاش می‌شود تا از رهگذر آن مشکلات حل‌وفصل شده و درهای موفقیت باز شوند. این مواضع تنها برای اصلاح فساد اتخاذ می‌شوند. ما در برابر حکومت‌های متعدد و پی در پی در مصر راه‌ و روش‌های اصلاح‌گرایانه را ترسیم کرده و طرح‌های زیادی را در مسیر اصلاحِ امور مختلف ارائه دادیم».
در همین حال، حسن البنا همواره بر روی مسأله جهاد علیه استعمارگران تأکید داشته است و جهادگری در راه خدا را به هدفی والاتر که همان «هیمنه نظام حکومتی قرآنی» است، ارتباط داده است. او می‌گوید: «شما جهاد کردید و ثمره این تلاشِ کوچک را نیز دیدید. در نتیجه این جهاد بود که فریادها برای تبعیت از رهبری رسول‌الله و بسط هیمنه نظام حکومتیِ قرآنی بلند شدند. در نتیجه این جهاد شما بود که جوانان خیزش کردند و خون‌های پاک و مطهرشان در راه خدا به روی زمین ریخته شد. آن‌ها حقیقتا تمایل به شهادت در راه رضای خدا داشتند. این موفقیت شما چیزی فراتر از آنچه که انتظار می‌رفت، بود. لذا به جهاد خود ادامه دهید و با حضور در میدان، مَردان عمل باشید».
با تمامی این‌ها، علیرغم تمامی مواضع نصیحت‌گرایانه و منعطفانه در مسیر دعوت به اصلاح و اصلاح‌گری، حسن البنا به خوبی می‌دانست که دشمنان با خشم و خشونت در برابر او و اقداماتش می‌ایستند و به زور و تعرض و تجاوز متوسل می‌شوند. ازهمین‌روی، وی به منظور مقابله با توطئه‌های دشمنان امت اسلامی و با هدف از میان برداشتن موانع در مسیر فعالیت‌های تبلیغی‌اش، تصمیم به تشکیل یک سازمان نظامیِ آموزش‌دیده و مجهز و همچنین برخوردار از قدرت ایمانی و معنوی، گرفت. هدف از تشکیل سازمان مذکور، حمایت از پروژه‌ای بود که حسن البنا کلید زده بود؛ به ویژه اینکه انگلیسی‌ها در آن زمان در اراضی مصر حضور داشتند و با بسط اشغالگری خود در این کشور، سیاست‌ها و خواسته‌های خود را به حکومت‌های مزدوراشان در آنجا دیکته می‌کردند. لذا حسن البنا با تشکیل یک دستگاه نظامیِ آموزش‌دیده و مجرب تلاش کرد تا با جنایتکاران اشغالگر در اراضی مصر مقابله کند.
اما در خصوص سید قطب باید گفت وی دارای گرایشِ انقلابی رادیکالی بوده است و همین نوع از گرایش انقلابی موجب تمایز وی از دیگر شخصیت‌های برجسته اخوان‌المسلمین شد. استراتژی سید قطب برای ایجاد تغییر کاملا متفاوت بود. او بر این باور بود که تنها موعظه، نصیحت و فعالیت‌های تبلیغی برای ایجاد و اعمال تغییر کافی نیست. سید قطب اعتقاد داشت: «نمی‌توان با کسانی که ولایت خداوند را غصب کرده‌اند تنها با زبان موعظه و نصیحت سخن گفت، زیرا آن‌ها تنها از رهگذر فعالیت‌های تبلیغی، به صورت داوطلبانه تَن به ولایت خداوند نخواهند داد». بنابراین، وی همگان را به تشکیل جنبشِ جهادی برای مقابله با نظام جاهلیت مدرن فراخواند. برخلاف حسن البنا، سید قطب جهاد را تنها وسیله‌ای برای از میان برداشتن موانع تشکیل حکومت اسلامی و خلاص کردن بشر از حاکمیتِ غیر الهی، تلقی می‌کرد.
السباعی نیز علیرغم دیدگاه‌های متعددش در خصوص جهاد و جهادگری در فلسطین و همچنین اشارات گسترده‌اش به خیانت‌های کشورهای عربی علیه مسأله فلسطین، در آن برهه از زمان عملا هیچگاه به وضوح از گزینه جهاد و جهادگری برای ایجاد تغییر در داخل کشور استفاده نکرد؛ هرچند که وی همواره بر لزوم و اهمیت جهاد تأکید می‌کرد.
در خصوص شیخ سعید حوی نیز باید گفت که وی در مواضع و دیدگاه‌های خود از چارچوب‌های کلیِ حسن البنا مبنی بر لزوم بکارگیری ابزارهای لازم در مسیر اعمال تغییرات اجتماعی و سیاسی، خارج نشد. او در مسیر ایجاد اصلاحات تدریجی که حسن البنا نیز قائل به آن بود، حرکت کرد.
پایان
در مکتب‌های فکری و ایدئولوژیک فراوان، دیدگاه‌ها و مواضع پیشگامان آن‌ها با یکدیگر تفاوت دارد و این اختلاف نظرها و دیدگاه‌ها تا زمانی که به درگیری و خشونت کشیده نشوند، پدیده منفی تلقی نمی‌شوند. در جمعیت اخوان‌المسلمین شاهد رقابت و اختلافاتی میان جریان اصلاح‌گر و جریان انقلابی هستیم.

اخوان‌المسلمین حقیقتا هیچ پایبندی به تفکر و اندیشه سیاسی «حسن البنا» ندارد. نگارنده همچنین اعتقاد دارد که این جمعیت در مسیر تحقق دستاوردهای سیاسی ارزشمند برای خود حرکت نمی‌کند؛ کمااینکه فعالیت‌های سیاسی آن با ابهام و سرگردانی و آشفتگی همراه است. علت این سرگردانی و آشفتگی نیز آن است که اخوان‌المسلمین از اندیشمندان و تئوریسین‌های سیاسی برخوردار نیست.

برخی اختلافات پیشگامان اخوان‌المسلمین در عرصه‌های مختلف را تاکتیکی و کوتاه‌مدت می‌دانند و معتقدند که شخصیت‌های برجسته اخوان در خصوص چارچوب‌های کلی در سطح ایدئولوژیک با یکدیگر هم‌رأی هستند. با این‌حال، نگارنده بر این باور است که اختلافات میان اندیشمندان اخوان‌المسلمین یعنی اصلاح‌گرایان و محافظه‌کاران، نه تنها اختلافات تاکتیکی که اختلافاتی ایدئولوژیک است. در جریان این پژوهش نیز به خوبی مشاهده شد که اختلاف نظر شخصیت‌های اخوان در خصوص برخی مسائل همچون مفهوم «کشور و حکومت» اختلافات بزرگتری را نیز در پی داشته است.
واقعیت آن است که اختلافات و تناقضات در مواضع و دیدگاه‌های شخصیت‌های برجسته و اندیشمندان اخوان‌المسلمین در ادوار مختلف تاریخی و در کشورهای مختلف قابل مشاهده بوده است و این اختلافات به زمان و مکان خاصی محدود و محصور نمی‌شود. برخی بر این باورند که جمعیت اخوان‌المسلمین دارای مشکل فکری است و همچنان بر مبنای میراث حسن البنا و مؤسسان اولیه خود پیش می‌رود و هیچگونه ارتقاء فکری در طول سالیان گذشته نداشته است. با این‌حال، نگارنده اعتقاد دیگری در این زمینه دارد و بر این باور است که اخوان‌المسلمین حقیقتا هیچ پایبندی به تفکر و اندیشه سیاسی حسن البنا ندارد. نگارنده همچنین اعتقاد دارد که این جمعیت در مسیر تحقق دستاوردهای سیاسی ارزشمند برای خود حرکت نمی‌کند؛ کمااینکه فعالیت‌های سیاسی آن با ابهام و سرگردانی و آشفتگی همراه است. علت این سرگردانی و آشفتگی نیز آن است که اخوان‌المسلمین از اندیشمندان و تئوریسین‌های سیاسی برخوردار نیست.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا