جریان شناسیجریان شناسی سیاسیشاماتعربستانکشور شناخت

تاثیر سیاست‌های عربستان بر مناسبات اخوان‌المسلمین و محور مقاومت

متن حاضر مشروح بحثی‌است که حمید عظیمی، پژوهشگر اندیشکده مرصاد، با عنوان تاثیر سیاست‌های عربستان در روابط جریان اخوان المسلمین با محور مقاومت ارائه کرده است. این نشست سال گذشته به میزبانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید و طی آن با تمرکز بر شاخه سوری و در مرتبه بعد، شاخه‌های مصری و فلسطینی اخوان، به نقش‌آفرینی عمیقا مؤثر عربستان در تخریب روابط ما با این جریان پرداخته می‌شود.

بسم الله الرحمن الرحیم … یک نکته لطیفی که بد نیست در آغاز بحث به آن اشاره کنم: از دهه های 50-60 میلادی می دانیم که یک موجی از مهاجرت ها در جهان عرب شروع شد، از دولت هایی که ذیل دیکتاتوری های عربی قرار می گرفتند، مثل سوریه، مصرِ ناصر و کشورهای دیگر. این موج که زمان فیصل هم بود و او یک داعیه پشتیبانی از جریان اسلامی در سراسر جهان اسلام داشت در برابر ناصریسم و پان‌عربیسم و به قولی در اردوگاه ها و قطب‌بندی های جهانی در اردوگاه غرب قرار می گرفت در مقابل جهان شرق و دولت های وابسته یا نزدیک به شوروی، در چنین شرایطی موج مهم و بسیار موثری از مهاجرت ها در بدنه اجتماعی و حتی سران تشکیلاتی جریان های اسلام سیاسی به عربستان و به شکل عام تر در حوزه خلیج فارس اتفاق افتاد که به طور نمادین می شود از سه نفر این وسط اسم برد که سرنوشتشان جالب است.

شخص اول محمد سرور زین العابدین است که یک چهره سوری، یکی از شیوخ و علمای سوری است که زمانی که در سوریه بود جزء شخصیت های شاخص و کلیدی اخوان المسلمین سوریه محسوب می شد. از زمانی که بحث سخت گیری ها روی سوریه شروع شد ایشان به عربستان مهاجرت کرد.

نفر دوم که در جریان های اسلام گرا یک نقش کلیدی دارد محمد قطب برادر سید قطب است. در جریانات دهه 60 در اعدام سید قطب و بعد از آن اتفاقات ایشان هم به عربستان مهاجرت کرد.

نفر سوم هم عبدالله عزام است که ریشه فلسطینی دارد و یک فلسطینی الاصل است و ایشان هم از همان مقاطع تقریبا وارد عربستان سعودی شده است.

هر سه این شخصیت ها وارد ساختار آکادمیک و تربیتی عربستان شدند و به تدریج آنجا فعالیت کردند و فعالیت های اینها در داخل عربستان پذیرفته شد. ولی یک تفاوت خیلی جالبی بین اینها اتفاق افتاد. چه عبدالله عزام، چه محمد قطب با اینکه در پهنه کلی جریان اسلام گرا خیلی موثر بودند ولی هیچ کدام در بدنه اجتماعی بومیان عربستان نتوانستند جریانسازی آن چنان و تشکیلات سازی آن چنانی بکنند یعنی عمده تمرکز اینها در داخل عربستان معطوف بود به فلسطینی ها و مصری ها یا سوری ها و این وافدینی که در این جریانات وارد عربستان شده بودند و با موفقیت هم توانستند در اینها ساختارسازی هایی بکنند و به اینها تشکل بدهند و اینها را بعدا در بحث جهاد افغانستان و موضوعات بعدی بسیج کنند و از ظرفیتشان استفاده کنند ولی همیشه یک خط قرمزی برای خودشان مطرح بود و هیچ وقت هیچ حرکت جدی برای بسیج سعودی الاصل ها یعنی بدنه اجتماعی عربستان انجام ندادند، چون به نحوی می خواستند دولت سعودی را در این موضوع رعایت کنند.

طبیعتا می دانستند که حساسیت وجود دارد نسبت به اینکه اخوانی هایی که الان داخل عربستان آمدند بخواهند به بدنه جامعی بومی عربستان نزدیک شوند. لذا اینها مرزها را تا حد ممکن رعایت کردند و هیچ وقت هم از اینها به عنوان کسانی یاد نشد که بخواهند داخل خود سعودی ها شبکه ای راه بیاندازند.

ولی برعکس، شخصیت سوری ما، محمد سرور کسی بود که خیلی بیشتر از اینکه روی سوری هایی که به عربستان آمدند تاثیر بگذارد در سعودی ها تاثیر گذاشت و الان وقتی جریان های اخوانی داخل عربستان را بررسی می کنیم عمدتا به سه شاخه تقسیم می شوند؛ بنایی، نواخوانی که یک مقدار گرایشان روشنفکری تری دارند و به تیپ اندیشه های قرضاوی نزدیک تر هستند و شاخه سروری که تابعین همین محمدسرور سوری هستند که از دهه های 60 وارد عربستان شد و تمرکز کرد روی ایجاد یک جریان و تشکیلات بومی اسلام گرا در داخل عربستان.

این لوازمی هم داشت. به این سادگی هم این اتفاق نیفتاد. کاری که محمد سرور کرد این بود که مزجی بین اندیشه های اصیل اخوانی و حسن البنا و سید قطب و اندیشه های سلفی توانست ایجاد کند که فعالیتش قابل پذیرش برای جامعه و حاکمیت سعودی باشد و این اتفاق افتاد و اینها به شدت توانستند نفوذشان را در داخل عربستان توسعه دهند. کسانی که حتی شک دارند که آیا ما چیزی به اسم تشکیلات اخوان در داخل عربستان سعودی داریم همان افراد و کارشناسان به قطع می گویند که سروری ها در داخل عربستان تشکیلات دارند و شاید بزرگترین تشکیلات فعلی غیر حاکمیتی ولی سیاسی در داخل عربستان هستند که توانسته جلوی فشارهای دولت مقاومت کند؛ توانسته یک توازنی ایجاد کند که دولت هم خیلی نتواند مانع فعالیت هایشان شود. البته این بیشتر ناظر به مقطع قبل از 2015 است که می شود گفت سعودی چهارم عملا شکل گرفته و با سیاست های جدید بن سلمان اتفاقات به صورت کاملا متفاوتی دارد پیش می رود.

به اخوانی های سوری برگردیم و من شاید آخر بحث به اتفاقاتی برسم که اخوان در داخل عربستان رقم زده ولی چون موضوع بحث این است که عربستان بماهو عربستان چه تاثیری در ارتباطات ما با جریان اخوان المسلمین به شکل عام گذاشته من می خواهم بیشتر روی فروع غیر سعودی اخوان تاکید کنم و تاثیر عربستان روی این فروع را می خواهیم بررسی کنیم.

می دانیم که به احلام و آرزوهای قبل از انقلاب برمی گشته این موضوع که بتوانیم به یک رابطه اصولی با جریان اخوان المسلمین برسیم و موضوع روابط ما با اخوان خیلی رکنیت داشته در تنظیم روابط با جهان اهل سنت به شکل عمومی. یعنی بعد از اتفاقاتی که سر آیت الله بروجردی و دارالتقریب و تلاش هایی که برای نزدیک شدن با الازهر شکل گرفت این تلاش ها عملا با پررنگ شدن اسلام سیاسی و نهضت امام از طرفی، از آن طرف هم با تضعیف ناصر در مصر که خودش به دلایلی یکی از حامیان بحث تقریب بود، از آن طرف الازهر هم از این موضوع فاصله گرفت. تنها گزینه ما در اسلام سازمان یافته سنی برای اینکه بتوانیم با آن به یک تفاهم و تعامل بنیادین و ساختارمندی برسیم اخوان ماند.

در طلیعه انقلاب هم خیلی خوشبینی هایی نسبت به اینکه این اتفاق بیفتد وجود داشت ولی رفته رفته شاید بعد از جنگ تحمیلی ما و از آن طرف هم جنگ افغانستان باز این ماجرا به یک حضیضی رسید. شاید بعد از قضیه یازده سپتامبر و منتهی شدنش به اشغال عراق بود و از آن طرف بحث جنگ 2006 غزه که یک مقدار شرایط باز عوض شد و این دو جریان توانستند به هم نزدیک شوند ولی می دانیم که از مقطع بیداری اسلامی ورق به کلی برگشت و ما به مشکلات خیلی بنیادینی با جریان اخوان المسلمین به شکل عام خوردیم که اخیرا در اسناد لورفته وزارت اطلاعات هم نمونه ای از اینها را دیدیم که به چه شکل در پشت پرده ها همین موضوع هست.

با اینکه سعودی ها سعی کردند تصویری از این اسناد ارائه دهند کان اتفاق خیلی مهمی افتاده ولی دقیقا کسانی که از سوابق روابط ایران و اخوان مطلع هستند به نظر من تصویری که از این جلسه ارائه می شد یک جلسه سرد و کاملا بی مصرف و خشک دیپلماتیک بوده که هیچ نتیجه جدی ای نداشته کما اینکه واقعا هم هیچ نتیجه ای نداشت. با اطلاعی که بنده از سیر اتفاقاتی که بین ما و اخوان المسلمین  بعد از 2013 و سقوط اینها در مصر دارم. همین شخصیت ها مثل ابیاری و منیر و امثالهم همیشه نشست و برخاست هایی بوده بدون اینکه نتیجه چندان ویژه ای بین ما و آنها اتفاق بیفتد. تازه شاخه مصری شان هست که یک مقدار متمایل تر به کار با ما هستند. شاخه سوری را اگر بخواهیم بحث کنیم وضعیت مشخص است.

در مورد اخوان سوریه ما از خیلی وقت پیش سه شاخه در اخوان سوریه مطرح بودند. شاخه دمشق، شاخه حلبی و شاخه حماوی. شاخه دمشق به عللی که عمدتا به نقشی برمی گشت که البانی بازی کرده است. – البانی در جریان سلفیت رهبر یکی از جریان های مهم سلفی معاصر هست.- به شکل خاص یک جریان اخوانی سلفی زده بود، از اول. در دهه های 50 و 60 یک جریانی بود که مزاج کاملا سلفی داشت و اتفاقا این محمد سرور به اضافه علی طنطاوی و محمد مبارک و چهره هایی که به اخوان دمشق مربوط می شدند همه مزاج سلفی داشتند به همین علت هم بعد که به عربستان رفتند خیلی راحت توانستند در آنجا فعالیت کنند.

به عکس او خیلی از اخوانی ها  مشکلات بنیادی تری با جریان سلفیت و وهابیت داشتند، اینها به خاطر مزاج سلفیتی که داشتند رفتند و توانستند آنجا خیلی در داخل عربستان موثر باشند. علی طنطاوی و امثال اینها را هم کسی در ادبیات داخلی عربستان نگاه کند شاید متوجه نشود اینها سوری هستند. اینقدر که روی جریان های سلفی و اخوانی موضوعیت دارند. بدنه اجتماعی داخل عربستان تا مدت ها متوجه نمی شوید که وقتی در مورد علی طنطاوی حرف می زنند دارند در مورد یک سوری حرف می زنند که از دهه 60 وارد عربستان شده است.

اینها بعد از اینکه داخل عربستان شدند توجهشان به داخل سعودی الاصل ها معطوف شد ولی جناح حلب و حما تکلیف متفاوتی داشتند. جناح حما حدود سال 61 که بحث بمباران حما و آن کشتار عظیم اتفاق افتاد از آن مقطع خیلی رادیکال شدند نسبت به دولت سوریه و به تبعش نسبت به ایران. به دلیل همین رویکرد تندی هم که داشتند مشتاقانه وارد تعامل با صدام شدند برای اینکه بتوانند یک پشتوانه ای داشته باشند که بتواند فعالیت های تند و شبه مسلحانه ای که می خواستند داخل سوریه پیگیری کنند را حمایت کند لذا خیلی از اینها عراق رفتند و آنجا متمرکز شدند.

جناح حلبی خیر. از اول معروف بود به اینکه کلا طبع میانه روتری داشتند و اینها از وقتی فشارهای دولت سوری بهشان شروع شد به عربستان مهاجرت کردند. ولی با یک رویکرد دیگر. برعکسِ جناح دمشق که فعالیت های خودش را در بستر بومیان سعودی متمرکز کرد اینها بیشتر به رهبری ابوعده متمرکز به سوری های داخل عربستان شدند چون اصلا گرایش های صوفیانه داشتند و خیلی هم نمی توانستند خودشان را با گرایش های داخل عربستان وفق دهند. بنابراین این دو جناح تا همین الان که الان هست رقابت جدی برای تسلط بر جریان اخوان المسلمین سوریه دارند.

بعد از اشغال عراق اخوانی های حما که حمایت صدام را از دست دادند عمدتا یا به ترکیه یا به قطر رفتند. در اتفاقاتی که منجر به جنگ داخلی سوریه شد، طبیعتش این بود که انتظار داشته باشیم که اخوانی های حلب مایل تر باشند به اینکه وارد مذاکره با ایران یا نظام شوند و به نحوی ماجرا را به شکلی که منجر به خونریزی به این حد وسیع منتهی شود به این سمت نبرند و برعکسش از حمایی ها بخاطر ارتباطی که با بعث داشتند از قدیم و بعدا هم این مزاج تندی که بخاطر سبقه تاریخی شان داشتند به این اتفاق بی میل تر باشند ولی این ماجرا به شکلی برعکس اتفاق افتاد از سال دوم قضیه مذاکرات خیلی جدی با رهبران اخوان المسلمین وجود داشت. ظاهرش این بود که بی میلی مال کلیت این تشکیلات بود ولی شاید برای این یکی دو سال اخیر است که ما براساس یکی از گفتگوهایی که با بعضی از رهبران جوان اخوان المسلمین سوریه داشتیم مشخص شد که اتفاقا جناح حلبی مانع قضیه بوده و در مقاطع مختلف حمایی ها بودند که مایل بودند به یک گزینه های وسط و میانه تن دهند وحتی برای مذاکرات جدی با خود ایران حاضر بودند ولی حلبی ها بودند که قضیه را بایکوت کردند و جالب هم هست بایکوت حلبی ها نسبت به این قضیه خیلی مشخص نمی شد از کجا نشات گرفته چون دقیقا پس از جنگ سوریه مراقبه عام اخوان المسلمین به جناح حماوی رسید یعنی بیانونی که قبل از آن مراقب عام بود جایش را به خالد طیفور داد و ریاض شفقه.

اینها دو شخصیت از جناح حماوی بودند. ظاهرش این بود که در مذاکرات اینها طرف کار هستند ولی بعدا مشخص شد که اینها مایل بودند به حل قضیه با ایران اما مانعیت از جناح بیانونی سرچشمه گرفته است… برای فهم این موضوع باید توجه کرد تا قبل از جنگ سوریه حدود 500 هزار نفر جمعیت سوری هایی هستند که داخل عربستان حضور داشتند. عمده اینهایی که در داخل عربستان حضور داشتند یعنی غالب سوری هایی که به عربستان مهاجرت می کردند و اروپا یا جاهای دیگر را برای مهاجرت انتخاب نمی کردند تقیدات مذهبی بیشتری داشتند که عربستان برایشان محیط جذاب تری بود. از این 500 هزار نفر بعد از جنگ سوریه رشد خیلی تساعدی پیدا کرد. که این اواخر دولت سعودی ادعا می کرد حدود 2 و نیم میلیون از سوری ها داخل عربستان منتقل شده اند.

این آمار جای مناقشه دارد ولی مشخص است که ما با یک رقم بالای یک میلیون نفر از جمعیت سوری های داخل عربستان مواجه هستیم. بین این 500 هزار نفر قبل از انقلاب و چند میلیونی که بعد از انقلاب سوری های داخل عربستان شدند، چیزی حدود چند صد هزار نفر از کادر اخوان المسلمین سوریه داخل عربستان حضور داشتند. این چند صد هزار نفر یعنی می شود گفت تقریبا یک چهارم کل کادر تشکیلات اخوان المسلمین داخل عربستان حضور داشته اند. باقی هم یک بخشی‌شان در کویت و قطر حضور داشتند ولی چون تمرکزمان روی عربستان است تاکید من بیشتر روی جمعیتی است که به عربستان رفتند. ربع کل تشکیلات داخل عربستان بودند. بیش از این حدود ثلث کل مجلس شورای تشکیلات اخوان المسلمین سوریه داخل عربستان بودند. یعنی یک سوم لایه دوم تصمیم گیری اخوان المسلمین در سوریه در داخل سعودی حضور داشتند. این بخش از اخوان که داخل کادر عربستان بودند عربستان کاملا اینها را تهدید کرده بوده که اگر کوچک ترین نشانه ای از این ببیند که اینها وارد تعامل با ایران شده اند و هر گونه مذاکره ای با ایران و اخوان اتفاق افتاده به کلی تشکیلاتی که اینها داخل عربستان دارند را زیر ضربه خواهد برد و این تهدید هم با توجه به اتفاقاتی که مخصوصا بعد از 2015 افتاد کاملا جدی بود و می شد درک کرد که چرا چنین انتخابی را جناح حماوی اخوان کردند ولو اینکه مراقب عام اخوان نبودند اما مشخص بود به دلایلی مخصوصا بعد از 2013 که پرونده سوریه به وسیله آمریکا و کل جامعه جهانی از قطر گرفته شد و تحویل عربستان شد اینها مجبور بودند حداکثر ملاحظات را در تعاملاتشان با دولت سعودی در نظر بگیرند. این توجیهی بود که می آورند که چرا در  این مقطع مذاکرات با ایران بایکوت شد و چرا گزینه ادامه مبارزه مسلحانه پیگیری شد و مذاکرات به نتیجه ای نرسید.

این اتفاق مهمی است اهمیت چیزی مثل جنگ سوریه را در سیاست خارجی دهه اخیر بخواهیم در نظر بگیریم جزء پرونده های دست اول ما بوده و اینکه دولت سعودی ابزاری داشته و توانسته از آن در نقطه ای استفاده کند که ما آن را عمدتا به عنوان فرصت در منطقه برای خودمان می دیدیم و آن را تبدیل به یک تهدید درجه اول کند. می دانیم اکثر فصائلی که در سوریه علیه ما می جنگیدند یا ارتباط تشکیلاتی یا ارتباط فکری با جریان اخوان داشتند و اخوان تاثیر زیادی در تسلیح و توجیه اینها بازی کرده با این شرایط یعنی موضوع واقعا موضوع مهمی بوده که شاید ما باید خیلی زودتر به آن توجه می کردیم و این لایه ای که داشت تاثیر می گذاشت روی اخوان المسلمین به شکل عام، دقیق تر دیده می شد.

غیر از جناح سوری باز یک پرونده درجه اولی که ما از اول انقلاب همیشه با آن مواجه بودیم پرونده فلسطین بوده و روابط ما با جریان های مقاومت که اینجا هم شاید بخاطر غلبه نگاه ژئوپولتیکی و عدم توجه به پیوندهای اقتصادی و اجتماعی که عربستان از دهه های 60 توانسته بود با چارچوب کلی جریان اسلام گرا برقرار کند، خیلی متوجه عمق این پیوندها نمی شدیم و این در مورد خود حرکت حماس هم تا حد زیادی قابل تصدیق است.

حالا به چه نحو؟ اگر به بخواهیم به ریشه شکل گیری حماس برگردیم، آن را عمدتا به فعالیت های سه چهره  برمی گردانند. یکی احمد یاسین است که او را می شناسیم. ولی دو چهره دیگر که کمتر شناخته شدند شیخ سلیم شراب است و خیری الآغا. آغا اسم یک عائله فلسطینی خیلی بزرگ و موثری  است که بخش عظیمی از این خاندان بعد از جنگ 48 به عربستان مهاجرت کرده اند.

این سه چهره را ارکان تشکیل جریان اخوان المسلمین در داخل فلسطین و اراضی اشغالی می شود دانست. جالب است که اخوان المسلمین فلسطین هم مثل بقیه شاخه های اخوان المسلمین اساسا با رویکرد غیرمسلحانه شروع به کار کرد. یعنی اینها داخل اراضی اشغالی و نه جایی مثل غزه فعالیت می کردند یعنی زیر سلطه خود اسرائیلی ها فعالیت می کردند و توانسته بودند تشکیلات وسیعی راه بیاندازند. چون در آن مقطع هیچ فعالیت امنیتی و مسلحانه از طرف اینها وجود نداشت. کی ورق نسبت به اینها برگشت و اخوان المسلمین فلسطین به حرکت مقاومت اسلامی حماس تبدیل شد؟ دقیقا از اوایل دهه 60 که مسئله جهاد اسلامی داخل فلسطین مطرح شد. یعنی یک جنبشی که ما مستقیما با عنوان ایران وارد شدیم، توانستیم در داخل فلسطین راه بیاندازیم. اینها را هم دقیقا از بدنه اخوان کندیم.

غالب رهبران اولیه حرکت جهاد اسلامی جزء کادر اخوان المسلمین بودند که ما توانستیم جذبشان کنیم، اینها را دوباره سازمان‌دهی کنیم و به جهاد اسلامی تبدیل کنیم و آنها را وارد فعالیت مسلحانه کنیم وقتی این اتفاق افتاد یک موج جدی داخل فلسطین شکل گرفت و شروع جهاد اسلامی خیلی شروع طوفانی ای بود و به سرعت داشت از سبد اخوان، چپ ها و جریان های دیگر جذب می کرد و خودش داشت پیکره اش داخل اراضی اشغالی تقویت می شد. در این نقطه بود که یک تئوری که تا مدت ها شاید فکر می شد تئوری توطئه است ولی بعدها مشخص شد که دلایل اثباتی زیادی آن را تقویت می کند حتی اگر مطالعات جدی که غربی ها در مورد ریشه اخوان المسلمین و تاریخش داشتند ببینیم، اسناد خیلی خوبی که شاید هیچ وقت در دسترس ما نبودند ارائه کردند در مورد اینکه اساسا شکل گیری حماس یک واکنش بود، نه یک سیاستی که خود اخوان المسلمین فلسطین به آن برسد و انتخاب کند که وارد حرکت مسلحانه شود.

یک واکنش بود برای اینکه موج گرایش به حرکت مسلحانه داخل فلسطین را بتوانند کنترل کنند و اتفاقا یکی از مشوقین اصلی این حرکت خود سعودی ها بودند. خود سعودی ها هم در آن مقطع خیلی مایل بودند که اخوان فعالیت های شبه نظامی اش را گسترش دهد، برای مهار همین اتفاقی که در مورد جهاد اسلامی داشت اتفاق می افتاد. طبیعتا به فلسطین هم محدود نمی ماند. جهاد خیلی سریع توانست به محیط اطراف خودش، در دمشق و لبنان و اهل سنتی که مایل به بحث مبارزه با اسرائیل بودند و در اردن، جای‌پا باز کند. لذا یک واکنشی بود که خود سعودی ها هم به آن بی میل نبودند و خیلی هم حمایت کردند از آن. تا حدود سال 2006 که دولت حماس داخل غزه شکل گرفت، بعد از انتخابات پارلمانی که در فلسطین انجام شد و حماس رای آورد و توانست دولت شکل بدهد، این یکی از فکت هایی است که من حتی از مسئولین ایرانی این موضوع را چک کردم و هم خود بازیگران مرتبط به حماس و از جاهای مختلف دلایل مثبت زیادی دارد که مهم ترین منبع مالی حماس داخل عربستان بوده است.

تا قبل از 2006 نسبت حمایت مالی که از عربستان به جنبش حماس می رسید اصلا قابل قیاس با آن حمایت هایی که مثلا ایران به عنوان پشتوانه اصلی مقاومت در منطقه نبود. ارقام نزدیک به صد میلیون دلار در سال تا نزدیکی آن مقطع مطرح می شود، بودجه هایی که از ناحیه خلیج فارس وارد حماس می شده. یک نکته ای که وجود دارد این است که این را در مورد بقیه جریان های اخوانی هم می شود تا حدی ملاحظه اش کرد ولی من اینجا دست رویش می گذارم. تقریبا اواسط دهه 90 یک اتفاق مهمی در حماس افتاد و آن این بود که قبل از آن دبیر حماس موسی ابومرزوق بود. در یک اتفاق عجیبی که بعدا جناح نزدیک به ابومزروق به یک طور کودتا تشبیهش می کنند، ناگهان  خالد مشعل مطرح شد. خیلی سریع  توانست کل تشکیلات حماس را قبضه کند و تا همین الان که شاید خیلی ها فکر می کنند از وقتی خالد مشعل از ریاست دفتر سیاسی کنار رفته نقش حاشیه ای دارد، ولی تا همین الان هر کسی به حماس نزدیک شود کاملا متوجه می شود که حماس خارج فلسطین به قول بعضی از حماسی ها مثل انگشتر در دست خالد می چرخد. چنین توصیفی می کنند. با اینکه الان جایگاه رسمی ای ندارد. چه اتفاقی از اواسط دهه 90 افتاد که یک شخصیتی که به قول خود حماسی ها هیچ سابقه جهادی خاصی هم نداشت، تحصیلات آکادمیک آن چنانی هم نداشت، یعنی مسئول واحد دانشجویی حماس در کویت بود. مدرکش فوق لیسانس فیزیک است.

خود حماسی ها این اتفاق را به یک طور کودتا تشبیه می کنند ولی قضیه را که یک مقدار از بیرون نگاه کنیم می بینیم شاید اتفاق عجیب نبود. اول بگویم ابومرزوق کیست. او کسی است که عمده فعالیت هایش را در غرب سامان داده بود. کسی بود که کوریدور اصلی تامین مالی حماس از سمت مسلمانان و جریان های مالی بود که از طریق خیریه ها و امثال اینها جذب منابع مالی می کردند برای حماس.

ابومزروق شخصیت اول این دم و دستگاه بود. از اواسط دهه نود یک اتفاقی شروع شد که دیگر بعد از یازده سپتامبر هم به کلی نهایی شد. کل شبکه های مالی که جریان حماس را در داخل خاورمیانه حمایت می کردند توسط سرویس های غرب به شدت ضربه خورد و این جریان مالی به شدت آسیب دید. به تبعش جایگاه ابومرزوق آسیب جدی دید، به آن دلیل که در آن مقطع حماس به شدت دچار بحران مالی وحشتناکی شده بود.

حالا چطور این موضوع حل و فصل شد؟ دقیقا نقشی که خالد مشعل اینجا ایفا می کند. از اوایل دهه نود خالد مشعل مسئولیت تامین مالی حماس را در حوزه خلیج فارس دارد. چرا چنین مسئولیتی دارد؟ خودش که کویت بوده و می شود کویت را نقطه انطلاق خیلی از جنبش های فلسطینی دانست، قبل از جنگ خلیج فارس و اخراج فلسطینی ها از کویت مهم ترین جالیه فلسطینی، هم به جهت جمعیت که حدود 300 هزار فلسطینی می شدند در کویت بودند، برای همین هم فتح هم حماس هم خیلی از فصائل چپ فلسطینی در کویت اتفاق افتاد و این 300 هزار نفر هم بدنه خاصی بودند. عمده بدنه نخبگانی فلسطینی ها در کویت حضور داشتند. یعنی حتی سی آی ای در آن مقطع یک گزارشی داشت که می گفت حدود سی درصد از جایگاه های میانی دولت کویت را فلسطینی ها اشغال کرده اند. یعنی بین مهاجرین فلسطینی خیلی جریان نخبگانی بودند و تا الان هم این قضیه وجود دارد.

در حوزه خلیج فارس، در قطر، در کویت تا حدی می بینیم خیلی از شبکه های رسانه ای خیلی از تشکیلات سازی ها و امثال اینها را آدم هایی مثل وضاح خنفر… یعنی هر جا می روی تهش به یک فلسطینی می رسی. من یک بار داشتم فقط فلسطینی هایی را لیست می کردم که نمی دانستیم فلسطینی است، جایگاه مهمی داشته و تهش درآمده که این هم فلسطینی است. بعضی ها خودشان می گویند یک طور حالت جهان وطنی به آنها دست داده. عمده فعالیت هایی را که نیاز به حضور برون مرزی دارد معمولا کشورهای خلیج فارس فلسطینی ها را پای کارش می گذارند و مدیریتش را به اینها می دهند. قطری ها اکثر شبکه هایی که در منطقه شکل دادند اکثرشان فلسطینی ها هستند.خیلی شخصیت های موثری هستند در شکل‌دهی به جبهه های رسانه ای و سیاسی که آبشخورشان در منطقه خلیج فارس است.

به بحث خودم برگردم. جناح خالد مشعل چطور تقویت شد؟ از دهه نود به تدریج منابع مالی حماس در اروپا و امریکا رو به خشکیدن گذاشت و برعکس این جریان در حوزه خلیج فارس قدرت گرفت. خود خانواده خالد مشعل در عربستان زندگی می کردند با اینکه خودش بعد در کویت دانشجو شد، اصولا یک خاندانی هستند که آنها هم از 48 رفتند داخل عربستان مستقر شدند و خالد مشعل تا اواسط دهه نود کریدور مالی تامین جریان حماس از  داخل حوزه خلیج فارس شده بود.

با این شیفتی که اتفاق افتاد لازم به کودتای خاصی هم نبود که این اتفاق برای خالد مشعل رقم بخورد و به تدریج جایگاه خالد در حماس تقویت شد. بین خالد و ابومرزوق یک نکته ای که همیشه هست خود حماسی ها از آن به دوگانه غزاوی ضفاوی تعبیر می کنند. یعنی به شکل سنتی جناح نزدیک به ابومرزوق و اسماعیل هنیه و دولت داخل غزه جناح غزاوی هستند و خودشان هم این تفکیک را کاملا قبول دارند و یک رقابت کامل و جدی با جناح ضفاوی دارند. سر یک سری مسائل هم اختلافات جدی دارند.

در این موضوع یک سوءتفاهم خیلی بزرگی که ما آن را یک گزارش مستقل کردیم با عنوان از بحر یا نهر و سعی کردیم تفصیلی به این موضوع بپردازیم چون تاثیر خیلی زیادی در سیاست های ما نسبت به حماس دارد، این است که تصور این شده که چون جناح غزاوی در صحنه و همیشه دست به سلاح بوده و ارتباط ما با عزالدین قسام داخل جناح غزاوی شکل می گرفته، تصور این بوده که جناحی که با سیاست های ما به شکل عام حداقل در حوزه مسئله فلسطین بیشتر به ما نزدیک است جناح غزاوی است. در حالی که اگر از دهه نود به این طرف اتفاقات را بررسی کنیم و تاثیری که مکتب سیاسی حماس و جناح خالد مشعل آن موقع که به سوریه رفتند و  عملا در دمشق مستقر شدند در اکثر نقاط تصمیم گیری و دوگانه هایی که حماس بین کنش مسلحانه و تند و یا مذاکره و نزدیک شدن قرار دارد به ایران نزدیک تر بوده است.

حتی خود بحث تشکیل دولت در غزه ایران کاملا مخالف تشکیل دولت بود. اعتقاد داشت این اتفاق به تدریج حماس را به سمت مذاکره و تنازلات سوق خواهد داد که عملا هم همین اتفاق افتاد. بنابراین چه جناح ابومرزوق چه اسماعیل هنیه و به شکل کلی غزاوی ها به حسب ضرورت و اقتضا بوده که همیشه با آنها تعامل نزدیک تری داشتیم ولی به لحاظ موضع سیاسی اگر اتفاقا نگاه کنیم جناح ضفاوی ها به علت اینکه عمدتا حضورشان خارج از فلسطین است، وقتی داریم از ضفاوی حرف می زنیم یعنی فلسطینیان خارج و تشکیلات حماس در خارج از فلسطین که این هم کلا در قبضه خالد مشعل است.

این دوگانه در مورد غالب جریان های اخوان وجود دارد که از قضا آن جناح هایی که در داخل حوزه خلیج فارس حضور دارند به لحاظ مواضع به ما نزدیک تر هستند ولی به علت همین شرایطی که دارند و این سایه ای که حضورشان داخل عربستان انداخته دولت سعودی همیشه توانسته از این جناح ها در نقاط کلیدی و حیاتی  استفاده کند و مانع بهره برداری ما ازنزدیکی نگاه های جناح حاضر در حوزه خلیج فارس شود.

این در مورد همین جریان حماس هم وجود دارد یعنی اگر الان از سیاست گذار ایرانی بپرسیم که اسماعیل هنیه یا خالد مشعل شکی نمی کند که ما چه کار به خالد مشعل داریم. او همان آدمی است که این وضعیت را در سوریه ایجاد کرد و سلاح به علوش رساند. همه اینها وضعیتش مشخص است ولی به دلایل زیادی من اعتقاد دارم که به لحاظ گرایشی و نگرشی، جناح هایی که همیشه در حوزه خلیج فارس حضور داشتند به سیاست های ایران در مسائل منطقه ای نزدیک تر بودند ولی به واسطه اینکه در داخل عربستان حضور داشتند همیشه گیوتین سعودی بالای سرشان بوده و در نقطه ای که می خواسته اتفاق جدی ای بین ما و آنها رقم بخورد از این ابزارشان استفاده کردند کما اینکه در مورد  اخوان سوریه هم همین اتفاق افتاد یعنی ما با حلبی ها خیلی راحت تر از جناح حماوی ها می توانستیم به توافق برسیم کمااینکه بعد از این داستان ها که سعودی ها فشارشان را دیگر بعد از 2015 که کلا چیزی برای از دست دادن برایشان نماند کاهش دادند. خود جناح حلبی ها آمدند شروع به مذاکره با ما کردند که البته دیر شده بود برای مذاکره ولی اینها که آمدند معلوم شد که آدم های نرم تر، روشنفکر تر، مایل تر به همکاری هستند و فاصله شان با نگاه هایی که در سوریه اتفاق افتاد مشخص بود ولی حضور اینها در عربستان چه در مورد قضیه روابط ما با حماس چه در مورد قضیه رابطه ما با اخوان سوریه به این قضیه سایه انداخت و چیزی که می توانست برای ما فرصت شود تبدیل به تهدید شد.

همین موضوع را باز در مورد مصری ها می خواهم بگویم. باز هم دو جریان به شکل کلی به قول خود عرب ها جناح حمائم و بازها جناح کبوتران وجود دارد و صقور، آنجا هم در مصری ها هم وجود دارد. یعنی یک جناحی که به عنوان جناح سازمان سری در داخل اخوان مصر معروف است. یک جریانی هم وجود دارد که جریان دعوی تری هستند و عمدتا از زمان هضیبی و تلمسانی با این دو شخصیت عمدتا شناخته می شوند. در اخوان مصر هم باز باید به همین نکته تاکید کنم که در مورد مصری ها هم حدود 2 میلیون و خورده ای مصری داریم که داخل عربستان حضور دارند. اینها هم نزدیک چند صد هزار تا از کادر اخوان المسلمین مصر در داخل عربستان حضور دارند. این معروف است که بزرگ‌ترین تشکیلات اخوان مصر در خارج از مصر مربوط می‌شود به اخوان مصری ها داخل عربستان. یعنی همیشه که در مورد اخوان عربستان حرف می زنیم باید بین این دو تا تفکیک کنیم. یک اخوان داریم به عنوان اخوان سعودی داخل عربستان. ما چندین تشکیلات عظیم اخوانی در داخل عربستان داریم که اینها سعودی الاصل نیستند ولی تشکیلات و فعالیت دارند و یک حد و حدودی را رعایت می کنند برای اینکه در مسائل داخلی عربستان دخالت نکنند ولی از قضا تاثیر بسیار مهمی در سیاست گذاری های کلان اخوان به عنوان یک جریان در سطح جهان اسلام دارد این موضوع در مورد اخوان مصر هم کاملا جاری است یعنی مطالعات متنوعی انجام شده چه خود ما چه خود اخوانی های مصری گزارش هایی را کار کردند که چرا بعد از بحث انقلاب در مصر هیچ وقت روابط ما با مرسی به آن سطح راهبردی که باید برسد نرسید. چرا بعد از 2013 که علیه اینها کودتا شد چرا هیچ وقت ارتباط جدی ای شکل نگرفت. چرا تا همین الان هم محمود عزت برای ما طاقچه بالا می گذارد. چرا هیچ وقت هیچ جلسه ای با محمود حسین به نتیجه ای نرسیده است.

اینها از بیرون شاید نگاه می شود خیلی متوجه نقش مکتب اخوان در سعودی نمی شویم در حالی که این مکتب به علت نقش خیلی مهمی که در تامین مالی دارد، یعنی بعد از کودتا کلیدی‌ترین نقطه تامین مالی خانواده های شهدا و ده ها هزار اخوانی که زندانی کرده بودند، خانواده های اینها ابزار فشار شده بود که اخوان عقب‌نشینی کند و تامین مالی اینها بر عهده مکتب اخوان در داخل عربستان بود. این چیزی است که در اسناد خود اینها هم مشخص شده است. با چند تا از مراکز اخوانی ها ارتباطاتی داشتیم اینها تصریح می کردند که علت اصلی که بعد از پیروزی مرسی و پیروزی اخوان در مصر مانع شد که اخوان وارد تعامل راهبردی با ایران شود همین جناح مکتب اخوان در داخل عربستان بود. چون آنجا واقعا یک اقتصاد سیاسی شکل گرفته است.

ما در مورد تمویل حرف نمی زنیم. اصلا نباید تصور شود که چون عربستان یا قطر یا ترکیه به اخوان پول می دهد اینها در ازایش سیاست می خرند. اصلا مسئله این نیست. مسئله اینجاست که چند صدهزار نفر از کادر یک تشکیلاتی به آنجا می رود و اصلا زندگی اش را آنجا بنا می کند. اینها با همین کار خودشان و کارهای اقتصادی ای که دارند می کنند و شرکت هایی که آنجا تشکیل داده اند… لزوما پولی از دولت سعودی نمی گیرند ولی همین فضایی که برای اقتصاد اخوان آنجا ایجاد شده و شرکت های تجاری و صنعتی که آنجا حضور دارد… اخیرا یکی از رهبران حماس می گفت من هنوز داخل عربستان یک شرکت بزرگ دارم خودم جرات نمی کنم داخل عربستان بروم ولی همین شرکت من در یک نقطه ای یک کمکی به آقایان حماس کرد که گفتند ما امروز فهمیدیم که تو چرا داشتی آن کارها را داخل عربستان می کردی.

آنجا یک اقتصاد شکل گرفته است. بحث بحث تمویل نیست. بحث این نیست که عربستان به اینها پول می دهد تا اینها سیاست هایشان را به سمتی متوجه کنند. آنجا یک جریان عظیم انسانی حضور دارد و آن جریان فعالیت های اقتصادی خیلی گسترده ای را بنا نهاده ،این فعالیت های اقتصادی از یک مقطعی مهم ترین رکن تامین مالی تشکیلات های اخوان المسلمین تبدیل شد و ما هیچ وقت در هیچ مقطعی نتوانستیم بدیلی برای این سرمایه استراتژیک که برای اخوان در آنجا ایجاد شده پیشنهاد دهیم.

حتی امروزه اخوانی ها صریحا می گویند که موضوع روابط ما با عربستان چیزی نیست که نقطه بازگشت داشته باشد. تنها چاره ای که داریم این است که دولت در عربستان مواضعش را نسبت به اخوان عوض کند. چون هیچ بدیلی وجود ندارد. در اروپا و امریکا که کل تشکیلاتی که یوسف ندا و اطرافیانش راه انداخته بودند بعد از یازده سپتامبر به کلی زیر ضربه رفت و از آن نقش کلیدی که داشت ساقط شد و هیچ وقت هم روی ایران به عنوان یک بازیگر که بتواند چنین نقشی را برای آنها ایفا کند نمی توانند حساب کنند وضعیتشان داخل دولت های خودشان، سوریه و مصر و حتی داخل اراضی اشغالی مشخص است که به چه نحو است، تنها عقبه ای که برای اینها هم چنان مانده و امید دارند که بتوانند رویش حساب کنند ولو اینکه شاید الان شرایطشان به حادترین نقطه اش رسیده در طول تاریخ این تشکیلات های اخوانی، ولی بدیلی هم ندارند.

الان می شود درک کرد که چرا محمود عزت بی‌اعتنایی می‌کند و چرا خالد مشعل آن مواضع را نسبت به ما دارد چرا جناح بین المللی این موضع را نسبت به ما حفظ کرده با تمام سال هایی که از جنگ سوریه گذشته. ما اگر بناست راه حلی برای این قضیه که عملا می شود رابطه ما با اسلام سیاسی اهل سنت، اگر این مسئله حل نشود رابطه ما با اسلام سیاسی سنی حل نخواهد شد که موضوع کاملا درجه اولی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. طبیعتا باید برای این بخش موضوع و این لایه اقتصاد سیاسی اش چاره ای پیدا کنیم که آن هم یک مزاج و تخصص و نگاه های خاصی می خواهد که شاید نیاز است که در ساختار تصمیم گیری ما بیشتر به آن توجه شود و بیشتر رویش سرمایه گذاری شود.

منبع: اندیشکده مرصاد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا