نگاهی به زندگانی و اندیشه عصام العطار؛ پرچمداری اعتدال در دل اخوان سوری
اگرچه عصام در اخوان جایگاه ویژه ای داشت اما به تدریج اختلافاتش با اغلب اعضای اخوان به گونه ای پیش رفت که ناچار شد از اخوان جدا شود. فشارهای حزب بعث در سوریه و اعلام حالت اضطراری از سال 1963، در میان اخوانیهای سوریه گزینه جهاد و مبارزه را بیش از پیش زنده کرد. مروان الحدید از حماه در سال 1964 قیام کرده و جسته و گریخته اقداماتی را انجام میداد. اخوانیهای جبهه شمال سوریه(شامل حلب، حماة و...) قائل به مبارزه مسلحانه بودند و عصام نه؛ به تدریج انشقاق گسترده ای میان اخوانیهای سوریه ایجاد شد. دفتر دمشق به رهبری عصام العطار و دفتر حلب به رهبری عبدالفتاح ابوغده.
محمد قطرانی
اخوان المسلمین سوریه در میان تمامی شاخههای اخوان به نگاهی تندتر معروف است. شاید در هیچ کشوری به اندازه سوریه گفتمان دعوتی حسن البنا نقض نشده باشد؛ سوریها از همان دهه 60 به مبارزه مسلحانه علیه حکومت بعثی سوریه دست زدند و مبارزین شاخصی همچون مروان حدید به عنوان طلیعهداران حرکتهای جهادی، وابستگی روشنی به اخوان سوریه داشتند.
اما تمام ماهیت اخوان المسلمین در سوریه این گونه نیست. بلکه در همان دوران، افرادی در اخوان سوریه حضور داشتند که به نگاهی منفتح نسبت به تمامی گروهها و احزاب معروف بودند. شاخصترین فرد در این میان کسی نیست جز عصام العطار مراقب عام اخوان المسلمین در دهه های 70 و 80.
عصام العطار در سال 1927 در خانواده ای معروف به فضل و علم در دمشق متولد شد. گفتمان حرکت اخوان در دهه 40 او را هم تحت تاثیر قرار داد و پس از چندی وی و گروه فعالش در دمشق که به «شباب محمد» معروف بودند، به اخوان المسلمین سوریه به رهبری مصطفی السِباعی پیوستند. [1].
العطار خیلی زود در اخوان به جایگاهی متمایز دست پیدا کرد. وقتی در سال 1952 و در اعتراض به دیکتاتوری شیشکلی-رئیس جمهور وقت سوریه- به مصر تبعید شد، بزرگان اخوان در مصر و از جمله الهضیبی مرشد عام به استقبالش آمدند. دوسال بعد و پس از کودتای علیه شیشکلی وقتی به سوریه باز میگشت، همراه مخصوص مرشد عام اخوان المسلمین بود. چند سال بعد السباعی مراقب عام اخوان سوریه تصمیم گرفت به اروپا برود تا از شرایط اسلام در آن جا آگاه شود. وی العطار را به عنوان سرپرست اخوان برگزید. انتخابی که جایگاه متمایز العطار را بیش از پیش نمایان میکرد.
فعالیتهای سیاسی عصام العطار
در سال 1958 سوریه و مصر با یکدیگر متحد شدند و جمهوری واحد عربی را شکل دادند. عصام العطار اگرچه با ناصر مخالف و منتقد رفتارهای وی بود اما وحدت را قبول داشت. او میگفت: «مساله وحدت جزو مسائل اساسی ما بود. ما در مواجهه با اسرائیل بودیم و از طرفی نقشه های انگلیسی ها و سپس آمریکاییها ما را فراگرفته بود. برای مواجهه با این دشمن چاره ای جز وحدت نبود…»[2] ناصر برای وحدت با سوریه شرطی داشت؛ انحلال همه جریانها و احزاب سیاسی از جمله اخوان المسلمین. این مساله نوعی دیکتاتوری را در فضای عربی رقم زده بود که دشمنی سرسخت چون عصام العطار داشت. عصام العطاری که آن روزها با سخنرانیهای کوبنده اش جایگاه مردمی و ویژهای نیز پیدا کرده بود.[3]
وحدت میان دو کشور زیاد طول نکشید و در سال 1960 کار به انفصال و جدایی انجامید. مخالفتهای عطار به جایی نمیرسد و دو کشور بار دیگر از هم جدا میشوند.
در حکومت جدید پس از انفصال به العطار پست وزارت پیشنهاد میشود و البته پاسخی جز این از العطار دریافت نمیکند:
«نمی توانم در حکومتی مشارکت کنم که گفته می شود دموکراتیک است اما با کودتای نظامی برسر کار آمده است. این حکومت زیاد عمر نخواهد کرد تا این که کودتایی دیگر بوجود آید.»
پیشبینی عطار به درستی تحقق مییابد و روزگار سوریه باز هم دست خوش اتفاقات جدید میشود. در سال 1963 حزب بعث با کودتایی به حکومت میرسد. عطار به شدت با کودتای نظامی بعثیها مخالف است:
«من در خطبه ای از خطبه های در مسجد جامع گفتم: من صورت قبیله ای و طائفی را پشت این حرکت میبینم. و تاکید کردم که آن نظامی که می تواند سرزمین ما را در مقابل خطرات خارجی حفظ کند، نظام دموکراسی است و الا نظام دیکتاتوری در همه جوانبش برای ما ضرر است. طاغوتهای گذشته یکی پس از دیگری زیر پاهای ما سقوط کردند و ما همچنان بر این منبریم و طاغوت جدید هم مانند اسلافش خواهد رفت.»[4]
در این حکومت هم پیشنهاداتی مانند وزارت به عطار میشود ولی او ضمن رد کودتا خواستار بازگرداندن رئیس جمهور سابق به کارش شده و میگوید:
«این حادثه کمونیستی است و سوریه را از مسیر اسلامی و عربیاش منحرف میکند.»[5]
وی بعدها دلیل قبول نکردن مناصب را این گونه توضیح میدهد:
«همه مردم می دانند که من بارها از قبول وزارت و سفارت و معاون نخست وزیر و حتی نخست وزیری با شروطی امتناع کردم و اعلام کردم که من در خدمت عقیده و دعوت و امت و سرزمین هستم. من خود را در خدمت اسلام و مسلمین بدون هیچ گونه تمییزی و خارج از هر سازمانی قرار داده ام. من در خدمت انسانیت و انسانها به تمامه هستم چرا که مصلحت بشر مترابط است»[6]
گویا عطار قبول منصب را با وظیفه خود متنافی میدید. آن هم قبول منصب در حکومت های دیکتاتوری که عطار نمیتوانست هیچ گونه با آنها کنار بیاید.
انتقادات وی به نظام بعث ادامه داشت تا اینکه در همان سال 1963 ترور میشود که البته جان سالم به در میبرد.
سال بعد به قصد حج از سوریه خارج شد؛ خروجی که هیچ گاه برگشتی نداشت! گویا در همان سال قیامهایی در حماه به رهبری مروان حدید علیه بعثیها راه افتاده بود و بعثیها العطار را علیرغم اینکه مخالف این حرکت بود مسئول میدانستند. لذا از ورودش به سوریه جلوگیری کردند.[7]
به لبنان و بلژیک و نهایتا آلمان رفت و از همان زمان تاکنون در آلمان (آخن) به سر میبرد. در سال 1964 پس از فوت السباعی به اصرار رهبران اخوان، العطار تبعیدی که آن زمان در لبنان به سر میبرد به سمت مراقب عام اخوان سوریه برگزیده شد. [8]
در زمان حافظ اسد تلاشهایی انجام گرفت تا عصام العطار به سوریه بازگردد و از ظرفیت مردمی وی به سود حکومت بهرهبرداری شود اما این تلاشها به در بسته میخورد و عطار زیر بار بازگشت به سوریه نمیرود.
«در زمان حافظ اسد چندین بار مرا به سوریه دعوت کردند. ولی گفتم من مساله شخصی ندارم. مساله من سرزمینم است. ولی آنها در سطح شخصی همه چیز به من می دادند ولی در سطح عمومی آمادگی دیده نشد که آزادیها و حقوق انسان ها در سوریه رعایت شود. لذا من دعوتها را نمیپذیرفتم.»[9]
حتی وقتی در سال 2007 خواهرش، نجاح العطار، به معاونت ریاست جمهور سوریه رسید، در رویکرد عصام نسبت به حکومت سوریه تفاوتی ایجاد نشد.[10]
همزمان با مراقبت عام اخوان سوریه، وی در دفتر بین المللی اخوان هم جایگاه ویژه ای داشت. بزرگان مسلمان که به اروپا می آمدند نمی توانستند از عصام چشم پوشی کنند. از جمله نجم الدین اربکان که پروژههایی با عصام العطار در مورد مسلمانان اروپا پیش برد و امام خمینی(ره) هم در زمان تبعید در فرانسه ارتباطهایی با وی داشت.[11]
ارتباط با اخوان
اگرچه عصام در اخوان جایگاه ویژه ای داشت اما به تدریج اختلافاتش با اغلب اعضای اخوان به گونه ای پیش رفت که ناچار شد از اخوان جدا شود. فشارهای حزب بعث در سوریه و اعلام حالت اضطراری از سال 1963، در میان اخوانیهای سوریه گزینه جهاد و مبارزه را بیش از پیش زنده کرد. مروان الحدید از حماه در سال 1964 قیام کرده و جسته و گریخته اقداماتی را انجام میداد. اخوانیهای جبهه شمال سوریه(شامل حلب، حماه و…) قائل به مبارزه مسلحانه بودند و عصام نه؛ به تدریج انشقاق گسترده ای میان اخوانیهای سوریه ایجاد شد. دفتر دمشق به رهبری عصام العطار و دفتر حلب به رهبری عبدالفتاح ابوغده.
سازمان جهانی اخوان پس از شکلگیری، دفتر حلب را به رسمیت شناخت تا عملا موجب جدایی رسمی عصام و همفکرانش از اخوان شود.
با این حال عصام العطار هیچ گاه از اخوان بدگویی نمیکند اگرچه در میان کلماتش رگههایی از انتقاد دیده میشود:
«در عمرم همیشه ضد خشونت بودهام، چه خشونت افراد و چه خشونت دولتها؛ وقتی اندیشههای مختلف در جماعت را دیدم دانستم زشت است که به عنوان جماعت مردم را بکشند و اسلام و مسلمین و سرزمین را ضایع کنند و لذا به خودم آمدم و قبول نکردم که من هم وارد اختلافات شوم.»[12]
اگرچه بعدها و در اوج قیامهای اواخر دهه 70 و همزمان با انقلاب اسلامی عصام هم کمی روی خوش به فعالیتهای غیردموکراتیک علیه حافظ اسد نشان داد. بدش نمی آمد که مانند امام خمینی (ره) از آلمان به سوریه بازگردد. ولی آرزوهایش هیچ گاه به ثمر ننشست.[13]
در جبهه اسلامی تشکیل شده در سال 1980 و در اوج فعالیتهای علیه نظام سوریه، جماعت جدا شده از اخوان به رهبری عصام هم به این جبهه اضافه شد. اما همین اندک مبارزه عصام هزینه زیادی برای او داشت. اطلاعات سوریه در سال 1981 دوباره دست به ترورش زد؛ این بار هم از ترور جان سالم به در برد اما همسرش(دختر علی الطنطاوی از ادبا و علمای بزرگ سوریه و استاد به شدت موثر بر عصام العطار) کشته شد. اگرچه چنین اقداماتی نیز از عصام دیده شده اما شاه کلید حرف وی همان بود که میگفت:
«ما به کودتا اعتقادی نداریم. ما اعتقاد داریم که تغییر امری ایجابی است وقتی که مردم آن را بخواهند. و ایجاد تحول بدون اراده مردم ممکن نیست.»
برخی رویکردهای اندیشه ای عصام العطار
عصام العطار معروف است به انفتاح در مقابل همه جریانات سیاسی و جماعتهایی که با اندیشه اخوان متفاوتند. می گوید: «طبعا من بخشی از اخوان هستم به گونه ای که گوشت و خونم از اخوان است و بسیاری از اخوانیها برادران و فرزندان من هستند. ولی من بین اخوان و غیراخوان در فضای عربی و اسلامی فرقی نمیگذارم و منافع اسلامگرایان را بر منافع گروههای دیگر ترجیح نمیدهم. حقیقت این است که ما واقعا برای همه مردم مسلمان و غیرمسلمان خیر میخواهیم، زیرا پیام اصلی اسلام تعاون و همکاری مردم بر احقاق حق و نابودی باطل است.»[14]
وی به شدت ضددیکتاتوری است و همیشه خود را در مقابل دیکتاتورها میداند. «از اصلی ترین دلایل اختلافات ما و وضعیت فعلی ما نظام دیکتاتوری استبدادی است که در بیشتر مناطق و کشورهای عربی به شکل های مختلف حاکم است؛چه جمهوری و چه پادشاهی. ما باید حقیقتا نهضتی را راه بیندازیم و حکومت دموکراتیک ایجاد کنیم که مردم قادر باشند خودشان را اداره کنند. و این مساله باعث میشود از پیامدهای خشن در امان بمانیم… اعطای قدرت به مردم به گونه ای که کرامت و حریتشان تضمین شود از مهم ترین شروطی است که برای توسعه و پیشرفت نیاز است.»[15]
وی همچنان در نود و اندی سالگی امیدوار است و خطرناک ترین زهرهای برای امت را یاس میداند.[16] او همینک در عالم عربی به ادیبی فوق العاده هم شناخته می شود و جملات قصار و اشعار او معروف است. سلمان العوده روحانی معروف اخوانی سعودی می گوید از کودکی اشعار او را حفظ بوده ام. محمد ابوراتب یکی از خوانندگان عرب شعر العطار با مطلع « یا شام یا شام یا ارض المحبینا… »را خوانده است.
«نمی شود که همه طبایع را یکسان کرد و همه آرا و نظرات را یکی کرد و سلوک بشری را به شکل واحدی تبدیل کرد. لازم است که مردم یکدیگر را درک کنند و سخت برای تعاون بر بِرّ و تقوی بکوشند و راهی مشترک برای اهداف یکسانشان بیابند علیرغم اختلافات و اجتهادات و تفاوت طبعها و رویکردهایی که دارند.»[17]
پانوشت:
[3] همان
[6] همان
[7] http://www.aljazeera.net/programs/today-interview/2007/7/1
[9]http://www.ikhwanwiki.com/
[10] همان
[11] https://www.alaraby.co.uk/encyclopedia/2015/8/7
[13] الإخوان المسلمون فی سوریا ممانعه الطائفه وعنف الحرکه
[14]http://www.ikhwanwiki.com
[15]http://www.ikhwanwiki.com
[16] https://www.youtube.com/watch?v=xwQT-c9epek
[17] <http://www.ikhwanwiki.com/index.php?title=%D8%B9%D8%B5%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1>