بازتاب حوادث افغانستان و سقوط کابل به دست طالبان در میان عراقیها
شهاب نورانی فر
حوادث افغانستان که میتوان گفت بحث روز در میان افکار عمومی و محافل سیاسی کشورهای خاورمیانه میباشد، در میان مردم عراق نیز مورد استثناء واقع نشده است. به طور کل نوع واکنشها در این خصوص در میان عراقیها خصوصا شیعیان را می توان در چهار زمینه که در ادامه آمده است بررسی کرد.
اول- طالبان و موضوع حشد الشعبی
از زمان داغ شدن بحث سیطرهی طالبان بر افغانستان در میان شیعیان جهان و من جمله شیعیان عراق، ابهامات موجود حول آینده سیاسی و حتی سرنوشت وجودی شیعیان افغانستان، به دغدغهای مهم تبدیل شده است. بخصوص که طالبان یک گروه سلفی و نیز با سابقه ضدیت با شیعه است. با این وجود و نیز علیرغم تفاوتهای موجود بین شیعیان عراق و افغانستان، این تفکر در میان بخش بزرگی از جامعهی شیعیان تحکیم یافت که اگرچه نهاد نظامی حشد الشعبی نیازمند اصلاحاتی است که حتی میان شیعیان بر سر کم و کیف این اصلاحات هم اختلافاتی وجود دارد اما اصل بقای حشد الشعبی برای حمایت از شیعیان این کشور یک اصل ضروری و لازم است. بدون این نیروی نظامی بعید نیست که سرنوشت سیاسی و حتی وجودی آنان با تهدید روبهرو شود. به این ترتیب حوادث افغانستان اگرچه از منظر جهانی و از منظر امور داخلی افغانستان تأسف برانگیز بود اما از منظر جامعه شیعی عراق تا حدی برای عبرت انگیزی سودمند بود. خصوصا اینکه در میان جوانان شیعی این کشور هجمههای رسانه ای برای بدبین کردن آنان به نهاد حشد الشعبی بسیار است.
دوم- واکنش مردم عراق به سقوط کابل
در این خصوص واکنش مردم عراق و بخصوص شیعیان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف- افرادی که نه تنها به شدت به طالبان حمله میکردند بلکه تمام کاسه کوزهها را بر سر ایران می شکستند و در این زمینه نیز دیدارهایی که برخی از سران طالبان با مسئولین ایرانی داشتند را به عنوان شاهد ماجرا میآوردند. گاهی نیز به رفتارهای برخی از مسئولین یا محافل سیاسی و رسانهای ایران استناد می کردند که در جهت بزک کردن چهرهی طالبان انجام میشد. البته که این افراد تمام شیعیان عراق را نمایندگی نمیکنند اما در هر حال بخشی از جامعهی عراق بوده و پس از اعتراضات اکتبر هم جایگاه آنان به نوعی خصوصا در میان برخی از جوانان شیعه تقویت شده است و گاهی مواضع آنان نسبت به ایران انتقادی و حتی بعضا ضد ایرانی است.
ب- واکنش دیگر مربوط به آن بخش از جامعه عراقی است که گرایشاتی مثبت نسبت به محور مقاومت و ایران دارد. البته که میزان تطهیر وجههی طالبان در میان رسانههای آنان کمتر از برخی از رسانههای داخلی ایران بود؛ با این حال در میان رسانههای آنان هم بیش از این که خط خبری ابراز نگرانی از رفتارهای احتمالی طالبان نسبت به شیعیان باشد، سعی در انتشار اخبار و کلیپهای ویدئویی از رفتار خوب طالبان نسبت به شیعیان وجود داشت، هرچند که اکثر این کلیپها هم حقیقی بودند اما نکته جالب توجه این جا بود که درخصوص برخی از رفتارهای بد طالبان در مقابل شیعیان ضمن انتشار کلیپهای آنان این رفتارها را به القاعده نسبت میدادند! همچنین عمده تمرکز و خط خبری آنان هم روی شکست و خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان بود. به طور کل برخیها هم در عراق این اتهام را به این رسانهها وارد میکردند که برای آنان دستورات درخصوص چگونگی پوشش اخبار افغانستان، از تهران آمده است! صرف نظر از صحت و سقم این اتهام که البته هیچ سندی هم برای آن وجود ندارد، اما با توجه به اینکه عصر، عصر رسانه است، اساسا لازم نیست که یکی به دیگری فرمان رسانهای بدهد؛ بلکه وقتی گروهی از یک جریان تأثیر پذیری دارد، با پیگیری رسانهها و خط خبری آن کشور یا جریان در خصوص موضوعی خاص، تحلیل و نگاهشان نسبت به آن قضیه به احتمال زیاد مثل خط خبری جریان رسانهای مدنظر خواهد شد. همانطور که میدانیم رسانههای ایرانی بسیاری وجود دارند که به زبان عربی فعالیت می کنند و حتی برخی از عراقیها حسابهای توییتری یا رسانههای فارسی زبان را هم دنبال میکنند و همین کافی است که خط خبری موجود پیرامون قضیه طالبان در میان رسانههای مورد نظرشان در ایران متوجه شوند و از آن تأثیر پذیرند.
ج- نوع آخر از واکنش را میتوان در این موارد خلاصه کرد: پیگیری دقیق و عدم ملامت هیچ یک از طرفهای خارجی؛ قضاوت و پیشداوری طالبان برای رفتارهایی که در آینده خواد داشت؛ از جمله نگرانی شدید نسبت به آینده شیعیان این کشورو عدم اعتماد به طالبان به دلیل وجود گروههای ضد شیعی در میان آنان مثل شبکه حقانی و روابط مستحکم آنان با القاعده. ناگفته نماند که پس از حمله تروریستی به مدرسه سید الشهداء در کابل مرجعیت اعلای نجف در بیانیه خود در 27 رمضان امسال تأکید کرده بودند که «جهان اسلام و جامعه جهانی باید مسئولیت خود را قبول کرده و ملت بی سلاح افغان را در این شرایط تنها رها نکنند. نباید دنیا اجازهی اجرای نقشههای شرورانه به کسانی بدهد که به دنبال ایجاد شرّ و بدی برای مردم افغانستان هستند. نقشههایی که اگر اجرایی شوند باعث جان باختن بسیاری از بیگناهان از طریق حملات جنایتکارانه گروههای افراطی خواهد شد.»
سوم- ارتش افغانستان و آمریکا:
حملههای گروه سلفی طالبان و سقوط پیاپی ولایتهای افغانستانی به دست آنان و فروپاشی سریع ارتش افغانستان در مقابل این گروه سلفی نیز به شدت مرد توجه مردم عراق قرار گرفته بود. زیرا همین تجربه را پیش از این مردم این کشور در فروپاشی ارتش عراق در مقابل تروریستهای داعشی تجربه کرده بودند. فصل مشترک ارتشهای دو کشور این بود که هر دو از نظر نظامی و آموزشی تربیت یافتهی آمریکا بودند. مثال دیگر تاریخی در این زمینه ارتش ویتنام جنوبی است که پرورش یافته آمریکایی ها بود و خیلی زود در مقابل ارتش چپگرای ویتنام شمالی فروپاشید و باعث سقوط سایگون پایتخت ویتنام جنوبی شد. تکرار این تجربهی تاریخی این سؤال و نگرانی یک بار دیگر در میان عراقیها پررنگ شد که نکند ارتش عراق که توسط آمریکا آموزش دیده است، روزی به طور کل از هم بپاشد و باعث سقوط کشور شود؟ حقیقتا اگرچه در سیاست هیچ چیز غیر ممکن نیست اما احتمال وقوع این حادثه به دو دلیل در عراق بعید است: اول؛ وجود یک نیروی نظامی مجرب و کلاسیک در جنگ با تروریسم که مجهز به عقیده دینی و هویت ملی است، یعنی حشد الشعبی، که از قضا در میدان عمل هم نشان داده تا پای جان برای جنگ با نیروهای سلفی و ضد شیعی آماده است. دوم؛ وجود یک شخصیت و نهاد کاریزماتیک، یعنی مرجعیت اعلای نجف، که رهبری معنوی جامعه عراق و خصوصا جامعه شیعی را برعهده دارد و می تواند در بزنگاههای مهم از ظرفیت بالای خود برای نجات کشور استفاده کند. این دو مسالهای بود که متاسفانه در افغانستان وجود نداشت.
چهارم- آینده جریانهای آمریکاگرا در خاورمیانه:
موضوع فرار افراد غربگرا از افغانستان و خصوصا حادثه تلخ سقوط برخی از افراد افغان از هواپیمای نظامی آمریکایی در میان عراقیها نیز بسیار بازتاب داشت و باعث تقویت این فرضیه شد که «این آینده افراد وابسته به آمریکاست که اینچنین آمریکا آنان را رها خواهد کرد.» بخصوص که این سرنوشت نیز تکرار تاریخ حضور آمریکا در ویتنام یعنی زمان سقوط سایگون و فرار افراد وابسته به آمریکا از این کشور بود. از این رو به عکسهای آن دورهی ویتنام و شباهت آن به افغانستان و فرودگاه کابل امروز در میان عراقیها زیاد استناد میشد.
سخن پایانی
در پایان میتوان یک درس عبرت برای عموم ملتها از جمله ایران در تعامل با دیگر کشورها از این ماجرا گرفت. خروج مفتضحانه آمریکاییها از افغانستان با وجود این که تبلیغات فراوانی برای دموکراسی وارداتی خود در این کشور کرده و یک دولت وابسته به خود در آنجا گمارده بودند، حاوی این پیام بود که هیچ تفکر و گرایش سیاسی به صورت وارداتی نمیتواند در میان مردم یک کشور باقی بماند. به عبارت دیگر یک گرایش سیاسی را نمیتوان مانند یک درخت در میان ملتی آورد و آن ملت را وادار به بهرهمندی از آن کرد. بلکه باید بذر آن گرایش را در میان آن مردم کاشت وگرنه این دموکراسی یک دموکراسی پوشالی خواهد بود که خیلی زود سقوط خواهد کرد. درخصوص عراق نیز ما باید به این موضوع توجه کنیم که تفکرات و گرایشات نزدیک به محور مقاومت موضوعی نیست که صرفا از طریق دولت و نظام سیاسی وارد این کشور شود. یعنی اگر صرفا در یک نظام سیاسی نفوذ پیدا کرده و بخشی از معادله قدرت در آن شدیم، این فقط بدان معناست که ما میتوانیم بر آن کشور از نظر فکری و فرهنگی تاثیر بگذاریم و این فقط بخشی از راه برای رسیدن به تمدن اسلامی است. در غیر این صورت ماجرای انتخابات 2019 تکرار خواهد شد که برخی در داخل مدعی شدند که ما در عراق «دولت و مجلس و ریاست جمهوری» را 3-0 مقابل آمریکاییها بردهایم؛ اما به یک باره در جنوب و مرکز عراق اعتراضات گستردهای راه افتاد. به طوریکه در کمتر از یک سال از پیروزی 3-0 به جایی رسیدیم که به قهرمانان و شخصیتهای محور مقاومت در ایران و عراق اهانت شد.