اخوانالمسلمین نزدیکترین جریان تشکیلاتی به ایران؛ عطش نخبگان مصری برای تبادلات علمی با ایران
این عطش در بین جامعه دانشگاهی دو کشور کاملا موجود است، اگرچه فضای امنیتی حاکم بر مصر مانع بروز آن است. این را با توجه به تجربه حضور در مصر و تعامل با مصریها عرض میکنم که مردم و نخبگان دو کشور به شدت خود را نیازمند گفتگو میبینند. اما در دوره بعد از انقلاب تاکنون تنها در دوره انقلاب مصر(از 1389 تا 1393) این ظرفیت، امکان ظهور و بروز یافت و تعامل بین مردم مصر و ایران و ارتباط نخبگانی برقرار شد که شاهد مثالی برای ادعای وجود این علاقه و نیاز به گفتگو بین دو ملت در سطح نخبگان و مردم عادی بود.
نرگس حجتی – «علاقه برای ایجاد ارتباطات دانشگاهی بین نخبگان دانشگاهی ایران و مصر به حدی است که میتوان ادعا کرد در این زمینه بین دو گروه عطش وجود دارد؛ این ادعا در 4 سالی که فضا باز بود برای برقراری ارتباطات به اثبات رسید….» اینها بخشی از تجربیات مجتبی امانی از فعالیت در کسوت ریاست دفتر حافظ منافع ایران در مصر است که در این مصاحبه بدانها اشاره کرده است. بیان علل نزدیکی مردم مصر و ایران بر اساس مشاهدات میدانی از دیگر موضوعاتی است که آقای امانی در طول مصاحبه بدان اشاره کرده است.
برای آغاز گفتگو لطفا معرفی مختصری از وضعیت جامعه مصر و اسلامگرایی در آن را بفرمایید؟
هشتاد درصد جامعه نود میلیونی مصر را مسلمانان تشکیل میدهند و به دلایل مختلف رویکرد اسلامی در آن نهادینه شده است. حتی نام قاهره و شهرتش به شهر هزار مناره، نشان دهنده اظهار تمایل جامعه مصر در طول تاریخ به نمادهای اسلامی بوده و همین امر این شهر را غنی از مساجد تاریخی کرده است. سایر نمادهای دینی نیز در این کشور به شدت مشهود است و این شدت و حدت در نمایاندن نمادهای دینی عامدانه بوده است. یعنی با توجه به موقعیت مصر، جامعه اسلامی آن همیشه نگران پیشروی دیانت مسیح بوده و از این رو سعی کرده با برافراشته نگاه داشتن نمادهای اسلام مانع پیشروی مسیحیت شود. البته این تمایل به پررنگ نگاه داشتن نمادها در بین مسیحیان نیز وجود دارد و در گردهماییها، مشاغل و محافل و در هر جاکه امکان داشته مسیحیت خود را در معرض نمایش قرار دادهاند.
اما این مسابقه نمادها در بین مسلمانان و بویژه از سوی زنان مسلمان در طول چند سال گذشته از طریق حجاب و ظاهر اسلامی تشدید شده است. به طوری که افزایش تعداد زنان محجبه در دهههای اخیر قابل توجه و تامل بود. دیگر اشکال نمایش اسلامگرایی توجه به مراسم مذهبی و نمازها بویژه شکل جمعی آنها، حفظ آداب و رسوم اسلامی در مراسم عروسی و عزا و… است.
جالب است که حالت انفجاری این رفتارها بعد از انقلابهای عربی بود. آنچه در کشورهایی مثل مصر مشاهده شد تمایل بیش از پیش مردم برای اجرای احکام اسلامی بود. گرچه این خواسته پیش از آن در بین جامعه نخبگانی مصر به صورت یک مطالبه وجود داشت حتی در دوره مبارک هم آغاز این مطالبهگری با ورود احکام اسلامی به قوانین و منشا اثر بودن آن بارز بود؛ اما نکته اینجاست که بعد از انقلاب از سطح نخبگانی به کف جامعه و بین مردم عادی تسری یافت.
علت این همه توجه و علاقه به نشان دادن هویت اسلامی چه بود؟ یک دلیل که دربین صحبتهای خود اشاره کردید حفظ هویت اسلامی در مواجه با هجمههای تبلیغی مسیحیان بود. آیا دلایل دیگری برای این همه تمایل به حفظ و به نوعی بازگشت به هویت اسلامی در جامعه مصر وجود دارد؟
البته حفظ هویت در مقابل مسیحیان فقط یکی از دلایل بود؛ شما میبینید که در جوامع دیگری مثل تونس، سودان و لیبی که مسیحیان کمتری دارند و رقابت بین مسیحیان و مسلمانان برای گسترش آیین خود چندان هم جدی نیست، باز هم همین تمایل به حفظ و برجسته کردن نمادهای اسلامی مشاهده میشود. در واقع در سه دهه اخیر این جوامع به دنبال کسب هویت جدید بودهاند. دلیل این جستجوی هویت جدید هم فروپاشی نظام کمونیستی بود که تلاش میکرد عدالتخواهان جهان را دور خود جمع کند. با فروپاشی نظام کمونیستی اسلام مورد توجه عدالتخواهان قرار گرفت و گرایش به آن بیش از پیش شد. در کنار این امر ظهور انقلاب اسلامی و برپایی نظامی با احکام اسلامی هم در جهان اهل سنت بسیار تاثیر گذار بود و حس رقابت برای تشکیل حکومت اسلامی را برانگیخت و حتی موجب حسادت شد و برخی تشکلها مثل اخوان المسلمین را به این ورطه حسادت کشید.
مجموع این عوامل یادآور تز شریعتی در اول انقلاب است که مفهوم «بازگشت به خویشتن» را مطرح کردند. اتفاقا یکی از کتابهای ایشان که در مصر طرفداران زیادی دارد و به عربی ترجمه شده همین کتاب بازگشت به خویشتن است. انقلاب اسلامی مجموعهای از معارف تولید کرده است که این مجموعهی معارفی باعث شد دین اسلام به عنوان یک مکتب رهایی بخش بین دو اردوگاه کمونیست و سرمایهداری خود را نشان داده و مورد توجه مسلمانان و غیرمسلمانان قرار بگیرد.
به نخبگان سیاسی و دینی اشاره کردید و اینکه از مدتها پیش مطالبه اجرای احکام اسلامی از سوی آنها وجود داشته است. به نظر شما تلاش این نخبگان در مسیر اسلامگرایی و تمایل به حفظ نمادهای اسلامی بوده که جامعه را به این سمت برده و یا وجود چنین ویژگی در جامعه مصر باعث ظهور چنین نخبگانی شده است؟
رابطه این دو یک رابطه تعاملی است. نمیتوان گفت کدام یک اول بودهاند؛ جامعه نخبه تولید میکند و نخبگان افکار جامعه را جهتدهی و متبلور میکند. همچنان که در دوره ای مارکسیسم حرف اول را در جهان سیاست و در مقابل لیبرالیسم میزد، درحال حاضر این ویژگی خاص جهان اسلام شده است و البته قابل ذکر است که دشمنان جهان اسلام تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا با تهیه و ترویج الگوهای انحرافی جهان اسلام را در انتخاب الگو دچار سردرگمی نمایند؛ هزینههایی که ملتهای مسلمان در مقابه با فرقههایی مثل داعش و… پرداختن بسیار زیاد بوده است.
از این حیث این سوال را مطرح کردم که جامعه نخبگانی مصر تاثیری فراملی داشته است؛ چطور شد که جامعه مصر توانست چنین نخبگانی تربیت کند که افکار آنها در سطح دیگر جوامع اسلامی نیز تاثیرگذار باشد؟
پشتوانههای تمدنی مصر، تاریخ چند هزار ساله و ریشههای تاریخی آن باعث نوعی خودباوری و تقویت باورهای عمومی شده است و این موضوع کمک کرد تا نخبگانی در مصر بوجود آیند که چه از نظر کمی و چه کیفی بسیار برتر از نخبگان سایر کشورهای اسلامی باشند؛ به عبارت دیگر مصر به خاطر موقعیت ویژه خود از نظر تمدن قدیمی، موقعیت خاص جغرافیایی و سیاسی، جمعیت زیاد، تاریخ درخشان پیش و پس از اسلام توانست بیشترین و برترین نخبگان را درجهان عرب تولید کند و صدای این نخبگان از سوی سایر کشورها و جوامع اسلامی بهتر شنیده شود.
از طرفی در بین جریانات مصر، به جز لیبرالها، سکولارها و روشنفکران مسیحی که عمدتا آمال و آرزوهای آنها در ایده پردازیهای غربی خلاصه میشود و دغدغهای درباره جهان اسلام ندارند، طیف گستردهای از فعالین و روشنفکران دینی و اسلامی داریم که زمین اجتماعی و سیاسی مصر را برای ترویج افکار خود مساعد دیده و به این عرصه وارد شدهاند. حتی از کشورهای دیگر به مصر مهاجرت کردند و سعی کردند از فضای علمی، دینی و سیاسی مصر برای ترویج اندیشه خود استفاده کنند. از این رو مصر همواره از نظر ایدههای دینی در جهان اسلام و بخصوص عرب پیشتاز بوده است.
با توجه به تاکیدی که دارید بر اینکه این روشنفکران پیشتاز در جهان عرب هستند فکر میکنید چه دغدغههای مشترکی بین روشنفکران دینی ما و آنها وجود دارد و این دو جریان چگونه میتوانند به یکدیگر در هم افزایی و کارآمدی مدلهای اسلامی کمک کنند؟
شاید بدون اغراق بتوان گفت نزدیکترین جریان سیاسی متشکل و سازمان یافته به ما در جهان اسلام همین اخوان المسلمین است. روحیه مردم مصر روحیه تسامحی و توام با فرهنگ معنویت استکه مجموع آنها باعث شده همچون جوامع افراطی دیگر به ایران نگاه نکنند؛ همانطور که مستحضرید نحلههای فکری مختلفی در جهان اسلام داریم که با ایران و تشیع تضاد زیادی دارند به حدی که دشمنی با ایران را مقدم به دشمنی با استعمارگران میدانند، و معتقدند که اول باید تکلیف دشمن داخلی را روشن کرد! اما در مصر به خاطر روحیه صوفیانه و محبتی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام دارند، اشتراکی را با ایران و انقلاب میبینند که مانع ایجاد روحیه تهاجمی نسبت به ما میشود. بلکه برعکس مردم مصر بیشترین تعاطف را نسبت به مردم ایران دارند. همین همگرایی بین متن دو جامعه را میتوان در بین جامعه نخبگانی متصور شد و با اتصال به متن جامعه میتوان به نخبگان نیز وصل شد و بالعکس.
اگرچه همواره دشمنان جهان اسلام با دستکاریهای رسانهای در تلاش بودهاند که بگونهای هدفمند ظهور یک اقلیت ضدشیعه و ایران را در مصر و سایر کشورها در صدر اخبار قرار داده و با برجسته کردن آن وانمود کنند که تفکر اسلامگرایان مصر، لیبی، تونس و … علیه ایران است. در صورتی که اگر ما به این اخبار دستکاری شده توجه نکنیم، قطعا میتوانیم ببینیم که مردم مصر نزدیکی زیادی به ما دارند و نخبگان آنها هم نگاه همگرایانه و تعاون و همکاری به ما داشتهاند. حتی با وجود اتفاقات تیرماه 92 و برکناری اخوان المسلمین، که وارد دورهای شدیم که جریان ضدشیعی و ضدایرانی حداقل در بدنه حاکمیتی مستقر شد که سلسله جنبان آن امریکا، سعودی و صهیونیسم بود تا با ایجاد فاصله بین دو ملت مانع همگرایی آنها شود، همچنان همگرایی و علاقه بین دو ملت وجود دارد.
روی ظرفیتهای علمی دانشگاهی مصر چقدر میتوانیم حساب کنیم؟ یعنی آیا چنین ظرفیتی در فضای دانشگاهی و یا علمی-دینی مصر وجود دارد که بتوان از آن برای همگرایی بیشتر استفاده کرد؟
این عطش در بین جامعه دانشگاهی دو کشور کاملا موجود است، اگرچه فضای امنیتی حاکم بر مصر مانع بروز آن است. این را با توجه به تجربه حضور در مصر و تعامل با مصریها عرض میکنم که مردم و نخبگان دو کشور به شدت خود را نیازمند گفتگو میبینند. اما در دوره بعد از انقلاب تاکنون تنها در دوره انقلاب مصر(از 1389 تا 1393) این ظرفیت، امکان ظهور و بروز یافت و تعامل بین مردم مصر و ایران و ارتباط نخبگانی برقرار شد که شاهد مثالی برای ادعای وجود این علاقه و نیاز به گفتگو بین دو ملت در سطح نخبگان و مردم عادی بود.
یعنی چه اتفاقی افتاد که حاکی از بروز و ظهور این ظرفیت بوده است؟
به طور مثال گروههای مختلف نخبگانی (حدود 1700 نفر) در طول این سه تا چهار سال به ایران آمدند و با جامعه نخبه و دانشگاهی ایران دیدار و گفتگو داشتند. برنامههای مختلفی تدارک دیده شده بود تا با عرصههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی و اقتصادی ایران آشنا شوند. در واقع انقلاب مصر که اتفاق افتاد فضایی فراهم شد که مشخص نبود بعدا هم این فضا وجود داشته باشد در نتیجه از فرصت پیش آمده استفاده کردیم و جمعیت 1700 نفری از نخبگان را تحت عناوین مختلف به اقتضای رشته و سنخیت خود به ایران آوردیم و در عرصههایی که عرض کردم ارتباطات را با جامعه نخبگانی ما گرفتند. و با بازگشت به کشورشان در این زمینهها برای برقراری ارتباطات بیشتر فعال شدند. مقاله نوشتند، سخنرانی کردند، تجارب سفر خود را در روزنامهها منتشر کردند. بازخورد این تعامل 3 تا 4 ساله در جامعه مصر در قالب کتابی جمعآوری و منتشر شد که حاوی مقالات، گزارشات روزنامهنگاران در روزنامههای مهمی مثل اهرام، اخبار و جمهوری بود. اما فضای امنیتی که بر مصر حاکم شد کار را به جایی رساند که در حال حاضر حتی به قاری قرآن هم اجازه حضور در ایران را نمیدهند.
این کتاب تحت چه عنوانی و از طرف کجا منتشر شد؟
«اوراق ایرانیه، اقلام مصریه» توسط نمایندگی ایران در قاهره چاپ شد.