مقالات عبدالوهاب المسیری(۱): آنگاه که صهیونیسم به یک لطیفه بدل میشود

عبدالوهاب المسیری

در عمل، مهاجرت استعماری یهودیان به فلسطین آغاز شد و بریتانیا از این مهاجرت حمایت میکرد. در سال ۱۹۴۸، دولت صهیونیستی اعلام شد و شهرکنشینان فکر میکردند که در جنگ علیه ساکنان بومی پیروز شدهاند. اما پس از چند سال آرامش نسبی، مقاومت فلسطینی آغاز شد. در ابتدا بهصورت فردی و سپس گروههای مختلف مقاومت فلسطینی یکی پس از دیگری شکل گرفتند و تواناییهای خود را بهتدریج گسترش دادند تا جایی که به تولید موشکها و بهبود کارایی آنها رسیدند.
به تدریج، اسرائیلیها شروع به احساس کردند که پیروزیهای نظامیشان بیمعنی است و نتوانستهاند به صلح یا امنیت دست یابند (چیزی که تاریخنگار اسرائیلی یعقوب تالمان آن را «پیروزی عقیم» میخواند و از عبارت هگل نقل میکند). همچنین، متوجه شدند که وقتی به آنها گفته شده بود که فرآیند اسکان در فلسطین ساده است، فریب خوردهاند. به تدریج، احساس گرفتار شدن در یک تله تاریخی در آنها شکل گرفت.
اما چه کاری میتوانند انجام دهند؟ یکی از راهها این است که اصلاً به مشکل توجه نکنند. این دقیقاً همان چیزی است که در یک شعر طنز از شاعر اسرائیلی افرایم سیدون در دوران انتفاضه اول آمده است (شعری که تلویزیون اسرائیل از پخش آن خودداری کرد).
داستان شعر در یک اتاق نشیمن میگذرد که چهار نفر در آن نشستهاند: پدر، مادر، کودک، و یک سرباز صهیونیستی است. بنابراین، این یک واحد استعماری مسلح است. بیرون خانه آتشسوزی در حال رخ دادن است (که نماد انتفاضه و ظهور مردم فلسطین است) و دود از پنجره به داخل خانه میآید، اما این چهار نفر بیخبر و آرام نشستهاند و در حال تماشای یک برنامه تلویزیونی هستند. سپس همه با هم میخوانند:
«اینجا همه ما در کنار هم نشستهایم
در خانه کوچک و آراممان
نشستهایم راحت و خوشحال
این برای ما بهتر است، واقعاً برای ما بهتر است»
– مادر: وضعیت کلی ما خوب است.
– سرباز: یا به عبارت دیگر… مثبت است.
– پدر: و اگر جرقهای اینجا تهدید به آتشسوزی کند؟
– مادر: فرزندم بلند میشود و آتش را خاموش میکند.
– پدر: و اگر اینجا و آنجا آتشهای کوچکی شروع شود؟
– مادر: پسرم با چماق به سرعت آنها را خاموش میکند.
– پدر: پسرم بلند شو و کمی بزنش.
پدر به آتش خطاب میکند و به او میگوید که بدبخت است و هیچگاه نمیتواند او را آزار دهد و در نهایت آن را خاموش خواهد کرد. وقتی آتش پایش را میسوزاند، مادر نگران نمیشود، چون فکر میکند این مسئله خطرناک نیست؛ چرا که او – همانطور که میگوید – “پای مصنوعی” دارد (شاید از ایالات متحده وارد شده باشد)، و زمان هم – همانطور که پدر میگوید – “به نفع ما است.” اما کودک دوباره حقیقت تلخی را بیان میکند:
– کودک: بابا، بابا، ما وقت [زمان] را سوزاندیم.
– پدر: ساکت شو.
– مادر: هر کسی که اطرافمان را نگاه کند، میبیند که پدر جز حقیقت چیزی نمیگوید، مثل همیشه.
– پدر و مادر: ما به آتش به وضوح نشان دادیم که چه کسی در اینجا مرد است و چه کسی حاکم است.
– کودک: اما بابا… خانه…
– پدر: ما را با واقعیتها مشغول نکن.
این شعر طنز، مانند شوخیها، یک نگاه بدبینانه به آینده شهرکنشینان صهیونیستی که در همان مکان مستقر شدهاند و زمان را انکار میکنند، دارد. حقیقت به آنها حمله میکند در حالی که آرام و بیدغدغه در حال تماشای تلویزیون یا گوش دادن به تبلیغات صهیونیستی هستند که آنها را در رضایت از وضعیت خود غافل میکند!
این احساس پوچی و فقدان جهت در میان اسرائیلیها در ظهور موضوع “ترس از تولید مثل” در داستانهای اسرائیلی به وضوح نمایان میشود. بهطور معمول، دولت صهیونیستی بهطور وسواسگونهای مردم را به زاد و ولد تشویق میکند، نه به دلیل علاقه به باروری و بچهها، بلکه بهعنوان ابزاری برای تقویت بنیادهای استعماری.
با این حال، نرخ باروری در اسرائیل یکی از پایینترین نرخها در جهان است و حتی آنها به این فکر افتادهاند که سالی را به عنوان “سال افزایش تولید مثل” معرفی کنند تا مردم بیشتری به داشتن فرزند تشویق شوند. واکنش اسرائیلیها، همانطور که انتظار میرفت، سریع، قاطع و شوخطبعانه بود؛ یکی از اعضای کنست گفته بود که نخستوزیر باید فوراً به خانهاش بازگردد تا وظیفه ملی خود را با همسرش انجام دهد.
این سخن، بهطور طبیعی، یک وظیفه ملی است. همانطور که استاد جغرافیای اسرائیلی، آرنون سوفیر، میگوید: “حاکمیت بر سرزمین اسرائیل نه با تفنگ یا نارنجک، بلکه از طریق دو عرصه مشخص خواهد شد: اتاق خواب و دانشگاهها. فلسطینیها در این دو عرصه در مدت زمانی کوتاهتر بر ما پیروز خواهند شد.”
از اینرو، اشاره به زن فلسطینی که تعداد زیادی فرزند به دنیا میآورد، بهعنوان “بمب زیستی” است. پدیده کاهش زاد و ولد دلایل متعددی دارد (تمرکز اسرائیلیها در شهرها، سکولاریزاسیون جامعه، گرایش به لذت و غیره). اما نمیتوان انکار کرد که این مسئله بازتاب وضعیت خاص داخل جامعه اسرائیلی است و نشاندهنده نگرانی اسرائیلیها از وضعیت غیرعادی خود در منطقه است؛ زیرا آنها دولتی هستند که با زور در این سرزمین مستقر شدهاند و همیشه تهدید به آنچه که “مسئله جمعیتی” مینامند، دارند: افزایش تعداد عربها و کاهش تعداد مهاجران یهودی.
این احساس عمیق از بحران تاریخی که اسرائیلیها خود را در آن میبینند، بهخوبی در این شوخی که یکی از مقامات صهیونیستی در سالگرد چهلسالگی تأسیس اسرائیل مطرح کرد، نمایان میشود. او گفته بود که پروژه صهیونیستی بر اساس سوءتفاهم و اشتباهی بزرگ بنا شده است؛ زیرا این پروژه باید در کانادا، نه در فلسطین، پیادهسازی میشد.
این موضوع به لکنت زبان موسی توراتی برمیگردد. زمانی که خدا از او پرسید که چه سرزمینی میخواهد، او باید بلافاصله میگفت “کانادا”، اما دچار لکنت شد و گفت “کاکاکا-نانانا”، بنابراین خدا به او “سرزمین کنعان” (یعنی فلسطین) را به جای کانادا داد. اسرائیلیها به او اعتراض کردند و گفتند: “تو میتوانستی بهجای این مکان بیمصرف و ویرانه، کانادا را بدست آوری؛ این آفت خاورمیانهای که با شن و عربها احاطه شده است!” این شوخی بهطور نمادین بیانگر ترس عمیق از افزایش جمعیت عرب و رشد مقاومت است و نشاندهنده مسیر بستهای است که به هیچانگاری کامل میانجامد.
جامعههایی که خود را “پیشرفته” میدانند، با افزایش نرخ مصرف همراه هستند، زیرا این نرخها به یکی از مهمترین شاخصهای پیشرفت تبدیل شدهاند. جامعه اسرائیل نیز که خود را “پیشرفته” میداند، دارای نرخهای بالای مصرف است. اما مشکل اینجاست که اسرائیل همچنین یک جامعه استعماری است. گرایش به مصرف بهتدریج توان نظامی این جامعه را کاهش میدهد، زیرا این گرایش با تمایل به لذت همراه است و از اصول ایدئولوژیک استعماری که نیاز به انضباط، آمادگی نظامی و توانایی به تعویق انداختن ارضای نیازها دارند، فاصله میگیرد.
جامعه صهیونیستی در ابتدا چنین ویژگیهایی داشت. اما پس از جنگ ۱۹۶۷، دروازه مصرفگرایی گشوده شد و این روند روز به روز بیشتر افزایش یافت. به جای شهرکنشین قدیمی که یک دست با بیل و دست دیگر با اسلحه مسلح بود، نوع جدیدی از انسان به نام “روش قطان” ظاهر شد. این فرد که شکم بزرگی دارد و سر (روش) کوچکی(قطان)، تنها به فکر منافع و لذت شخصی خود است و هیچ توجهی به خدمت به وطن یا حتی تفکر در مورد آن ندارد.
این انسان مصرفگرا و مادی است که لذت امروز را به فردا موکول نمیکند و قادر به تأخیر در ارضای نیازهای خود نیست. او از فردا بیاطمینان است، امروز پر از لذت است، اما فردا کاملاً تاریک به نظر میرسد. به همین دلیل در مصرف غرق میشود، زیرا مصرف به او کمک میکند تا بحران معنایی و فقدان جهتگیری خود را فراموش کند.
بنابراین گفته میشود که سیاست دولت صهیونیستی، طبق یکی از شوخیهای اسرائیلی، این است که به مردم خود T.V.C بدهد؛ که حروف اول آنها به ترتیب Video، Cars و T.V. هستند. جوانان به عنوان نسل MTV شناخته میشوند، ایستگاه مشهور کلیپهای ویدیویی که تمرکز آن بر رقص، آواز و بدن است و هیچ اشارهای به جهان خارج ندارد.
همچنین از آنها به عنوان نسل “اکسپریسو” یاد میشود، یعنی جوانانی که در کافهها نشسته و قهوه اکسپریسو مینوشند و به مسائل مرتبط با وطن قوم یهودی و درگیریهای آن اهمیت نمیدهند. طبق رویای صهیونیستی، اسرائیل باید به عنوان نور ملل (با ولتاژ بسیار بالا) شناخته میشد، اما به گفته یکی از خبرنگاران اسرائیلی، این کشور تبدیل به جامعهای با سه “ف” (V) شده است: ولوو، ویدیو و ویلا.
یکی از خبرنگاران اسرائیلی اشاره کرد که اسرائیلیها مانند مردم آمریکای لاتین کار میکنند (یعنی هیچ کاری نمیکنند)، مانند مردم آمریکای شمالی زندگی میکنند (یعنی از سطح زندگی بالایی برخوردارند)، مالیات میپردازند مانند ایتالیاییها (یعنی از پرداخت آن طفره میروند) و مانند مصریها رانندگی میکنند (یعنی با دیوانگی و بیپروا).
همچنین، مفسر نظامی اسرائیلی، زئِیف شیف، به استقرار در کرانه باختری اشاره کرده و آن را “استقرار لوکس” توصیف کرده است. شهرکنشینان در آنجا مصرفگرا هستند نه جنگجو، و قبل از نقل مکان به شهرک، از اندازه استخر شنا و مساحت ویلا اطمینان حاصل میکنند.
به همین دلیل، رسانههای اسرائیلی این نوع استقرار را بهعنوان “شیر آبی که هیچگاه بسته نمیشود” میشناسند. حتی به “حرفهایهای استقرار” (در انگلیسی: Settlement Professionals) اشاره میکنند؛ کسانی که در کرانه باختری مستقر میشوند و منتظر هستند تا نیروهای اسرائیلی عقبنشینی کنند و سپس از جبران خسارتها بهرهمند شوند (چنانکه در مورد شهرک یامیت در شبهجزیره سینا اتفاق افتاد).
اسرائیلیها همچنین به پدیدهای به نام «استقرار مکوکی» (Shuttle Settlement) اشاره میکنند، که به شهرکنشینانی اطلاق میشود که به دلیل ارزان بودن مسکن در کرانه باختری در آنجا سکونت میکنند، اما در پشت خط سبز (داخل مرزهای اسرائیل) کار میکنند. این وضعیت موجب شده که شهرکها به مکانهایی برای گذراندن شب تبدیل شوند، به طوری که شهرکنشینان مانند رفتوآمدهای مکرر، بین شهرکهایی که در کرانه باختری زندگی میکنند و محلهای کاری خود در شهرهای اسرائیلی جابجا میشوند.
هر کشوری حق دارد که مصرف خود را طبق نیازهایش تنظیم کند، به شرطی که تلاش، کار و تولید داشته باشد و سپس هزینههای خود را بپردازد. اما در اسرائیل، وضعیت متفاوت است. اسرائیلیها میدانند که دولت صهیونیستی «مستقل» نمیتواند به تنهایی بقا و پایداری خود را حفظ کند و نمیتواند این سطح از رفاه را بدون کمکهای اقتصادی، سیاسی و نظامی ایالات متحده حفظ کند. این کمکها به شرط آن است که اسرائیل نقش مدافع منافع آمریکا را ایفا کند. در واقع، دولت صهیونیستی به عنوان یک دولت «عملکردی» شناخته میشود که در چارچوب وظیفهای که به آن محول شده، تعریف میشود.
یکی از خبرنگاران اسرائیلی، دولت صهیونیستی را به عنوان «سگ نگهبان، با سر در واشنگتن و دم در قدس» توصیف کرده که توصیف دقیق، صریح و حتی طنزآمیز است.
با این حال، همیشه در این موارد یک حس شوخی و طنز وجود دارد. زمانی که یکی از وزرای دارایی اسرائیل طرح «دلاریزه سازی» شیکل (یعنی پیوند دادن شیکل به دلار) را مطرح کرد، که این طرح بهطور نظری رد شد، اما در عمل اجرا گردید، یکی از اعضای کنست به نام جیئولا کوهین پیشنهاد داد که تصویر ابراهام لینکلن بر روی پول اسرائیلی قرار گیرد، در کنار تصاویر رهبران اسرائیل و ستاره داوود، و تاریخ آمریکا به جای تاریخ یهودی به دانشآموزان یهودی آموزش داده شود.
روزنامه «جروزالم پست» گفتگویی خیالی را بین وزیر دارایی و فردی دیگر منتشر کرد: وزیر: گام اول این است که بودجه را کاهش دهیم، گام دوم این است که شیکل را نابود کرده و دلار را جایگزین کنیم. دیگری: و گام سوم چیست؟ وزیر: خیلی واضح است، باید همهمان به بروکلین (یکی از محلههای یهودی نشین نیویورک) برویم.
با توجه به این مسائل، اسرائیلیها احساس میکنند که صهیونیسم دیگر راهگشای آیندهشان نیست. فلسطینی که زمانی آن را «سرزمین بدون مردم» مینامیدند، اکنون مشخص شده که مردمی دارد که بدون توقف در برابر اشغالگران مقاومت میکنند و هیچگاه از مقاومت خسته نمیشوند.
یکی از نویسندگان اسرائیلی اشاره کرده است که تفاوت زیادی میان واژههای “صهیونی” (به عبری: تسیونی Tzioni) و “بیتوجه” (به عبری: تسینی Tzini) وجود ندارد. تنها تفاوت این دو در زبان انگلیسی، حرف “o” است که به معنای صفر است. صهیونیسم، این ایدئولوژی که خود را نماینده قومیت یهودی میداند و به حداکثر شور و تعهد نیاز دارد، اکنون از معنای اصلی خود فاصله گرفته و به چیزی تبدیل شده که یهودیان عضو این قومیت ادعایی که صهیونیسم تلاش میکند آنها را از “دوران تبعید” رها کند، دیگر به آن توجهی ندارند.
یکی از نویسندگان طنزپرداز در اسرائیل نیز اشاره کرده است که واژههای “صهیونیسم” (Zionism) و “زومبی” (Zombie) (مردهای که پس از دریافت نیرویی فوقطبیعی به زندگی بازمیگردد و قادر به حرکت است، اما توانایی سخن گفتن یا داشتن اراده آزاد را ندارد) در یک صفحه از دیکشنری انگلیسی قرار دارند. از نظر او، این موضوع نشاندهنده پیوند میان این دو واژه است، به این معنا که صهیونیسم چیزی جز زومبی نیست؛ بدنی متحرک که هیچگونه حیات یا معنایی ندارد.
این نویسنده طنزپرداز دور از حقیقت نگفته است، زیرا بسیاری از شهرکهای اسرائیلی خالی از سکنه، مانند اجساد بیجان، وجود دارند. این شهرکها به انگلیسی Dummy Settlement نامیده میشوند، و ما آنها را به عنوان “شهرکهای ارواح” یا “شهرکهای زومبی” ترجمه کردهایم، چرا که اینها اجسادی ایستاده هستند که هیچ حیات و معنایی در آنها وجود ندارد.
با توجه به این تحولات، واژه “صهیونیسم” (تسیونوت به عبری) به معنای “حرفهای ادعایی احمقانه” (روزنامه جروزالم پست، ۲۶ آوریل ۱۹۸۵) تبدیل شده است. همچنین این واژه به معنای “افتخار آشکار و اغراقآمیز به میهنپرستی” و نشاندهنده سادگی و بیپایگی در سیاست است (روزنامه اکونومیست، ۲۱ ژوئیه ۱۹۸۴ و کتاب برنارد آویشای، «تراژدی صهیونیسم»، صفحه ۲۶).
واضح است که این واژه به دو گروه اشاره دارد: اول، صهیونیستهای خارج از اسرائیل، یعنی صهیونیستهای مهاجری که به اسرائیل میآیند و تمایل دارند سخنرانیهایی بشنوند که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند. این سخنان سادهلوحانه، پر از ادعاهای احمقانه و مبالغههای ملیگرایانه هستند. دوم، به صهیونیستهای شهرکنشین اشاره دارد که میدانند سخنرانیهایشان تنها حرفهای توخالی و پر از مبالغههای بیمعنی است، اما باید این سخنان را بیان کنند تا پاداشهای لازم را دریافت کنند.
عبارت “به او صهیونیسم بده” به معنای “حرفهای بزرگ و بیپایه بزن که هیچ معنایی ندارند” است. این همان صدای بیمعنی، بدنی بیروح و علامتی بیمفهوم است. به زبان عامیانه مصری، این عبارت معادل “هَجَص” است، یعنی حرفهای بیاساس. و برای تقویت این دلالت میتوان گفت “و روزیها بر عهده خداست” یا حتی برای مدرنتر کردن عبارت گفت “و روزیها به دست ایالات متحده و یهودیان دیاسپورا است”! والله اعلم.