«قاسم سلیمانی»؛ ژنرالی با هویتِ فلسطینی و تابعیتِ ایرانی

مصطفى یوسف اللداوی، پژوهشگر فلسطینی
ترجمه: رامین حسین آبادیان
شاید فلسطینیان بیشترین ضرر را از فقدان او متحمل شدند و از رفتنش بیش از دیگران ناراحت و غمگین گشتند. زیرا خبر هدف قرار گرفتن او و شهادتش بسیار بر آنها گران آمد؛ هرچند که آنها همواره شهادت را به عنوان یک سرنوشت نیکو برای شخصیتی اینچنینی پیشبینی میکردند. این [شهادت] آرزویی است که او همواره به دنبال آن بود و دعایی است که همواره از خداوند متعال درخواست استجابت آن را داشت. با تمامی اینها، فلسطینیان از اینکه او پیش از چیدن میوه مجاهدتهایش، مشاهده نتایج اقداماتش و دیدنِ نتیجه صبر و فداکاریهایش، خیلی زود رخت بَربست، ناراحت و غمگین شدند. او در طول سالیان متمادی یکی از فلسطینیان بود و جزئی از بافتِ ملت فلسطین و یکی از طرفهای اصیل در مقاومتشان محسوب میشد. او سربازی متواضع در صفوف فلسطینیان بود که با سادگی تمام در جبهههای نبرد حضور مییافت. او فردی با صداقت در میان فلسطینیان بود که برای وحدت میان گروههای فلسطینی تلاش زیادی کرد. او به فلسطینیان ـ از کوچک گرفته تا بزرگ ـ خدمت کرد. او برای گروههای فلسطینی نصحیتکننده و برای فرماندهانِ مقاومتشان، مستشار نظامی بود. فلسطینیان هر درخواستی که از او داشتند، اجابت میکرد. اگر به سوی او میرفتند، درها را به رویشان نمیبست و اگر کمکی میخواستند، دریغ نمیکرد.
خداوند او را رحمت کند و در میان شهداء جای دهد. خداوند متعال او را با رسول الله (ص) و اصحاب گرامیشان محشور گرداند. او تا زمان شهادتش صادقانه و مخلصانه یار و یاور فلسطینیان بود. او از مقاومت فلسطین حمایت کرد و در کنار مسأله فلسطین ایستاد. او پیش از فلسطینیان برای مسأله فلسطین فداکاری کرد. او زندگی خود را وقف مسأله فلسطین کرد و از هیچ تلاشی در این مسیر دریغ نکرد. او لحظهای در حمایت مالی و تسلیحاتی از فلسطین تردید نکرد تا اینکه به فضل همین حمایتها مقاومت، قدرتمند، مهجز، مسلح، آموزشدیده، آماده و آزاردهنده برای دشمن، شد. اما با این حال، آرزوی او بیش از اینها بود و به دنبال تحقق دستاوردهای بیشتر بود، زیرا همواره برای فلسطینِ آزاد و مستقل و قدسِ برخوردار از عزت و کرامت تلاش میکرد.
او ژنرالِ شهید «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران است؛ نیرویی که پیشگامِ نیروهای نظامی انقلاب اسلامی و تاجِ سربازانِ بزرگ آن بوده و از طلایهدارانِ ارتش اسلامی برای آزادسازی فلسطین و نیز اولین پرچمداران مقاومت محسوب میشود. نیروی قدس سپاه پاسداران با سپاهِ ایرانی و مسلمانش و نیز با فرمانده بیباک و شجاعش یعنی ژنرال «سلیمانی» در رأس مسیر جهادِ اعظم گام گذاشت. آنها نیروهای سپاهی هستند به قدس و مسأله فلسطین ایمان دارند، خود را قربانی مسأله فلسطین میکنند و بهترین جوانانشان را در جبهههای نبرد بر سَر مسأله فلسطین از دست میدهند. آنها تاوان زیادی را در این مسیر متحمل شدند و به دلیل حمایت از مسأله فلسطین با محاصره و تحریمهای بینالمللی مواجه شدند. با اینحال، همچنان نیز در موضع خود ثابتقدماند و فلسطین در قلبهایشان یک عقیده است. آنها حمایت از فلسطین را یک وظیفه میدانند و حاضرند برای آن فداکاری کنند و حتی جانشان را بدهند. آنها این اقدامات را در پایبندی به بیانات «امام خمینی» اولین رهبر انقلاب اسلامی و رهنمودهای «امام خامنهای» انجام میدهند؛ بزرگمَردانی که گفتند مقاومت یک شرافت است و دفاع از فلسطین یک واجب شرعی بوده و امانتی است که خداوند متعال در روز قیامت درباره آن میپرسد و همه مسلمانان را در این خصوص مورد بازخواست قرار داده و یا به آنها پاداش میدهد.
او یک ژنرالِ نظامی بود که از درجه نظامی بالا، تجربه رزمندگی طولانی، تجارب میدانی متعدد، مدالهای تقدیر فراوان و نیز پست رسمیِ برجسته، برخوردار بود. شایستگی او، صبر و صداقت او، اخلاص او، وفاداری، ایمان و اعتقاد او، حُسن اخلاق و رفتار او و نیز روحیه فداکاریِ او، زبانزد خاص و عام بود. او یک فرمانده بینظیر و ژنرالی بود که همواره در میادین نبرد حضور داشت. او نقشهها را طراحی و نبردها را فرماندهی میکرد. او ابتکار عمل را از دشمن میگرفت و خود را به آن تحمیل میکرد. در قاموس او جای برای شکست وجود نداشت، زیرا اساسا اعتقادی به منطق ضعف نداشت. اختلال در موازنه قدرت موجب تسلیم او نمیشد. او هیچگاه از عجز و ناتوانی در برابر دشمن سخن به میان نیاورد. او پیروزی را از چنگِ دشمن خارج میکرد و آن را به نفعِ مقاومت رقم میزد. او از اراده کافی برای محقق ساختن پیروزی برخوردار بود.
فارغ از پُست و منصب رسمی، جایگاه نظامی و مسئولیتهای بسیار مهمی که «قاسم سلیمانی» برعهده داشت، او در عینِ حال یک سربازِ رزمنده بود که هیچ تفاوتی با دیگر سربازان و رزمندگان نداشت. او همچون دیگر سربازان و رزمندگان سلاح به دست میگرفت و در میدان نبرد حاضر میشد. او به همراه دیگر سربازان و رزمندگان از موضعی به موضع دیگر در میدان نبرد جابجا میشد. هرکجا که رزمندگان و مجاهدان برای استراحت آرام میگرفتند، او نیز در همانجا در کنارشان بود. بنابراین، او هیچ تفاوتی با سربازان و رزمندگانِ حاضر در میادین نبرد نداشت. در میدان نبرد هیچ ستارهای بر روی دوش او نمیدرخشید و لباس نظامیاش نیز با لباس نظامی دیگر رزمندگان تفاوتی نداشت. تنها تفاوتی که در مقایسه با رزمندگان در او دیده میشد این بود که کلاهی بر سَر میگذاشت و چفیهاش را روی سینهاش قرار میداد و آن را دور گردنش میپیچاند. او در میدان نبرد تنها به همین چفیه افتخار میکرد. او در حالی که مَشک آبی برای وضو گرفتن در دست داشت، دیده میشُد. سجادهای نیز داشت که آن را برای ادای نماز روی زمین میانداخت. او به سمت یارانش میرفت و همراه با آنها دست به دعا برمیداشت و از خداوند خواستار تحقق پیروزی، ثبات و نجات میشد.
«قاسم سلیمانی» تمامی شهرهای فلسطین را میشناخت. شهرها، روستاها و شهرکهای آن را میشناخت. علیرغم اینکه او به تمامی این شهرها، روستاها و اردوگاهها نرفته بود اما کاملا آنها را میشناخت. او درباره شکل و ظاهر این شهر و روستاها، کوچهها و خیابانها، باغها و باغچههایش و نیز رودها و رودخانههایش مطالعه میکرد. کار به جایی رسیده بود که او دیگر به مطالعه جغرافیای فلسطین و آگاهی یافتن از تاریخ آن عادت کرده بود. او بسیاری از جزئیات ریزِ فلسطین را به ذهن سپرده بود و هر چیزِ کوچک و بزرگی از آن را مینوشت، زیرا معتقد بود که این معلومات میتوانند به کار مقاومت کمک کنند و در افزایش استقامت ملت فلسطین مؤثر باشند.
«حاج قاسم سلیمانی» همچون اهالی و ساکنان فلسطین نسبت به این کشور علم وآگاهی پیدا کرد. او از ابعاد و زوایای پنهان فلسطین و نیز فرزندانش به خوبی شناخت پیدا کرد و از مَردان و یارانش نیز خواست که مانند او باشند؛ به ویژه کسانی که در جبهه مقاومت نقشآفرینی میکردند. از آنها خواست تا از فرزندان و مجاهدان فلسطین حمایت به عمل آورند و الحق که آنها نیز از لحاظ فرهنگ، معرفت، دانش و درایت مانند او شدند. یارانش مسئولیتپذیری در قبال فلسطین و اهتمام به فلسطین را از او به ارث بردند؛ همانطور که صداقت و اخلاص را از او آموختند.
«قاسم سلیمانی» مردم فلسطین را به خوبی میشناخت به گونهای که ساکنان قدس و شهرهای کرانه باختری را از یکدیگر تشخیص میداد. او اهالی غزه و نیز «مرابطان فلسطینی» (معتکفان در مسجدالاقصی) را به خوبی میشناخت. او همچنین شناخت خوبی از آوارگان فلسطینی در سوریه، لبنان، اردن و شتات داشت و از نیازمندیهای هر منطقه و شرایطِ زندگی آوارگان در آنجا به خوبی آگاه بود. او چالشهای آوارگان فلسطینی را میشناخت و شاید همّوغم و دغدغه بزرگش این بود که خود و کشورش در حمایت از ایستادگی و ثبات آنها نقشی ایفاء کنند. او یقین داشت که آنها [آوارگان] همان کسانی هستند که مسأله فلسطین را حفظ کرده و مانعی در برابر تغییر ماهیت اسلامی سرزمینشان هستند. او معتقد بود این آوارگان هستند که از هویت عربی و اسلامی سرزمین فلسطین حفاظت میکنند؛ هویت اسلامیای که در مواجهه با هویت اسرائیلی ـ استعماریِ بیگانه قرار دارد. به همین دلیل است که او به طور کلی به شدت به انسانِ فلسطینی اهتمام میورزید، زیرا معتقد بود که او به عنوان یک رزمنده و یک هویت ثابت میتواند به مواجهه با رژیم صهیونیستی برود، روایتهای دروغینش را باطل کند، به مبارزه با افسانههایش بپردازد و در نهایت با مشروعیت جاودانه خود در برابر نقشهها و رؤیاهای صهیونیسم بایستد.
«حاج قاسم سلیمانی» به استقبال از فرزندان فلسطین و همنشینی با آنها در تهران، بیروت و دمشق عادت کرده بود. او تلاش میکرد تا فارغ از هویت سیاسی و گرایشهای سازمانی فلسطینیان، آنها را بیشتر بشناسد و به آنها بیشتر اهتمام ورزد. اعضای تمامی سازمانها و گروههای مختلف فلسطینی نزد او یکسان بودند، چراکه «سلیمانی» جز بر اساس میزان کار، فعالیت و تلاششان، میان آنها تفاوت قائل نمیشد. از همین روی، فرزندان «حماس»، «فتح»، «جبهه مردمی»، «جهاد اسلامی» و دیگر گروههای فلسطینی در نگاه او یکسان بودند. تمامی این گروهها برای او حرمت و فضیلت بالایی قائل بودند، از نقش او همواره یاد میکردند و هیچگاه فداکاریهایش را انکار نمیکردند. او نسبت به همگان سخاوت به خرج میداد و هیچکس ـ نه گروههای بزرگ و نه گروههای کوچک ـ را فراموش نمیکرد. او هیچگاه بر سَر هیچ فردی و هیچ طرفی منتی نگذاشت و کسی را در تنگنا قرار نداد. او تمامی گروههای فلسطینی را دوست میداشت و برایشان عزت و کرامت قائل بود.
«قاسم سلیمانی» به خوبی میدانست که قدرت مقاومت فلسطین در حقی نهفته است که از آن دفاع میکند. او به خوبی میدانست که قدرت مقاومت فلسطین در مشروعیتِ مقاومت است. افزون بر این، او اعتقاد داشت که قدرت مقاومت فلسطین در عظمت ملت صبورِ فلسطین است؛ ملتی که با فداکاریهای خود مقاومت را به آغوش کشیده و برای آن یک پشتوانه امن و باثبات ایجاد کرده است. به همین دلیل، «قاسم سلیمانی» قدر و ارزش ملت فلسطین را میدانست و خانوادههای شهدایشان را تکریم میکرد. او به خانوادههای اسراء اهتمام میورزید و در حقشان کوتاهی نمیکرد. او لحظهای در برآورده ساختن خواستهها و نیازهای خانوادههای شهدای فلسطینی دریغ نکرد. او از بسیاری از این خانوادهها میزبانی کرد و آنها را گرامی و بزرگ داشت. «قاسم سلیمانی» به این خانوادهها حقوق و کمکهای مالیای را اختصاص میداد تا قسمتی از حقشان اداء شده باشد.
در خصوص اسراء و زندانیان فلسطینی نیز باید گفت که آنها در رأس اولویتهای «قاسم سلیمانی» بودند. از تعداد و گرایشات آنها آگاهی کامل داشت و همه چیزشان را میدانست. جنسیت آنها و سن و سالشان، بیماری و درد و رنجشان، کوچک و بزرگشان و پیر و جوانشان را میشناخت. او همچنین زندانها و بازداشتگاههایی را که این فلسطینیان در آنجا بودند، به خوبی میشناخت. او نامههایی را که این زندانیان برای او ارسال میکردند، دریافت میکرد، به گلایهها و شکایتهایشان گوش میسپرد و نیازهایشان را برآورده میساخت. «سردار سلیمانی» همراه با نیروهای مقاومت فلسطین برای نجات و آزادسازی این اسراء و زندانیان تلاش میکرد. او برای بهبود وضعیت زندگی آنها و آزادیِ فوریشان از بند اسارت تلاش میکرد. وی از رهگذر همکاری با نیروهای مقاومت فلسطین، در مسیر مبادله این اسرا به منظور آزادیشان، گام برمیداشت. این دغدغه و همّوغمی بود که از او جدا نمیشد و همواره با او همراه بود. او نقش مهم و بسزایی در رهایی یافتن اسرایی که پیشتر از بند صهیونیستها آزاد شدند، ایفاء کرد. او همچنین نقش بیبدیلی را در امضای قراردادهای مبادله اسراء که مقاومت فلسطین به دشمن اسرائیلی تحمیل کرد، ایفاء کرد. گمان نمیکنم که مقاومت فلسطین پس از او این هدف مهم و راهبردی [آزادی اسراء] را رها کند، بلکه معتقدم مقاومت این اقدام را به صورت جدی و از طریق همکاری با تمامی نیروهای فلسطینی دنبال میکند تا تمامی اسراء و بازداشتشدگان از بند آزاد شوند.
«قاسم سلیمانی» به همراه برادران و یارانش همواره به مجروحان فلسطینی ـ با هر گرایشی که داشتند ـ رسیدگی کرد، برایشان بیمارستانهای ایرانی را برقرار ساخت و به درمان آنها اهتمام ورزید. او این مجروحان را گرامی میداشت و مُدام احوالشان را در بیمارستانها جویا میشد. زمانی که هم که این مجروحان به خانههایشان بازمیگشتند، او همچنان به آنها اهتمام میورزید تا به طور کامل بهبودی خود را به دست آورند. به همین دلیل، مجروحان همواره از فضیلتهای او و نقش مهمش یاد میکنند و با یکدیگر و نیز با دیگران، از این فضیلتهای بزرگ سخن میگویند.
«حاج قاسم سلیمانی» ثابت کرد که جمهوری اسلامی ایران در حمایت و پشتیبانی از مقاومت، هیچ فرقی میان شیعه و سنّی قائل نمیشود. حتی میتوان گفت که روابطش با گروههای مقاومت سنی بعضا از روابطش با گروههای مقاومت شیعی پیشی میگرفت. شاید بتوان گفت که او گروههای مقاومت و مجاهدان فلسطین را بر بسیاری از گروههای شیعی دیگر در لبنان و عراق ارجح میدانست. او به شدت به «حماس»، «جهاد اسلامی» و تمامی گروههای فلسطینی نزدیک بود؛ گروههایی که جملگی عربی، سنّی و مسلمان هستند. او هیچگاه در حمایت از این گروهها تعلل نکرد، او هیچگاه در حمایت از این گروهها تردید نکرد و همواره در مسیر خاموش کردن شعلههای آتش فرقهگرایی و فتنههای طایفهای گام برمیداشت. علت هم آن است که او به خوبی میدانست که این دشمن است که چنین آتشی را برمیافروزد. او میدانست که جدایی انداختن میان مسلمانان، هدف دشمن بود و دشمن از وحدت مسلمانان میهراسد و همگرایی و توافق میان آنها، کابوسی است که دشمن، آن را تحمل نمیکند.
درخصوص رهبران و فرماندهان گروههای فلسطینی نیز باید گفت که ژنرال «قاسم سلیمانی» عادت کرده بود تا همواره با آنها دیدارهایی داشته باشد. هرگاه که «قاسم سلیمانی» به بیروت و یا دمشق سفر میکرد، با رهبران و فرماندهان مقاومت دیدار میکرد. او همچنین دیدارهایی را با فرماندهان و رهبران مقاومت در تهران ترتیب میداد. این دیدارها به صورت فردی و یا دستهجمعی ـ در تمامی سطوح ـ برگزار میشدند. او به شدت به میزبانی از رهبران مقاومت و خوردن غذا به همراه آنها علاقهمند بود. هرگاه که در میان رهبران مقاومت بود، شاد و خوشحال دیده میشد. او با رهبران مقاومت همنشینی و خوشوبش میکرد. در هنگام خوردن غذا از میزی به میز دیگر میرفت و به رهبران مقاومت خوشآمد میگفت و با دستانش آنها را گرامی میداشت. مُدام درحال تعارف غذا و شیرینی به میهمانانش بود. هیچگاه در صدر مجلس نمینشست و همچون یک انسانِ خدوم در میان میهمانانش بود، چراکه تواضع بسیاری داشت. او به شدت به فلسطینیان و رهبران آنها عشق میورزید و مَردان مقاومت فلسطین را تکریم میکرد و بزرگ میداشت.
رهبران و فرماندهان گروههای فلسطینی شهادت میدهند که «حاج قاسم سلیمانی» و برادرانش در نیروی قدس سپاه پاسداران، نقش مهم و بسزایی در شکلگیری محور مقاومت و تقویت قدرت آن ایفاء کردند. آنها مجاهدتهای فراوانی را در این مسیر انجام دادند. این محورِ قدرتمند از تهران گرفته تا غزه و سپس بغداد، دمشق و بیروت به فضل مجاهدتهای «قاسم سلیمانی» و برادرانش تشکیل شد. «قاسم سلیمانی» در طول مدت فعالیتش در نیروی قدس که به بیش از 20 سال میرسد، با تلاشهای طاقتفرسا و خستگیناپذیر، محور مقاومت را به وجود آورد؛ محوری که امروز لرزه به اندام دشمنان میاندازد و آنها را دستپاچه میکند. او نشان داد که محور مقاومت یک محور واحد و یکپارچه، قوی و مستحکم و فعّال و پویا است؛ به گونهای که هریک از اجزاء آن میتوانند برای یاری جزئی دیگر وارد میدان نبرد شوند. او کاری کرد که دشمن ـ چه آمریکا و چه اسرائیل ـ نتواند یکی از اجزاء محور مقاومت را مورد تعرض و تجاوز قرار دهد و از واکنش دیگر اجزاء و طرفهای مقاومت در امان باشد.
افزون بر تمامی آنچه که گفته شد، «حاج قاسم سلیمانی» نقشی مشهود، بیبدیل و مبارک را در نزدیک کردن نیروهای مقاومت فلسطین به عمق عربی ـ اسلامیِ مقاومت ایفاء کرد. در برههای از زمان شکافی میان طرفها و اجزاء مقاومت ایجاد و هماهنگیها میان آنها قطع شد. این اختلافات و شکافها به مرور زمان عمیقتر شد تا جایی که برخی طرفهای مقاومت مسیری متفاوت از دیگران را در پیش گرفتند. چنین اتفاقاتی دیوار بیاعتمادی میان طرفهای مقاومت را بیش از پیش بالا بُرد، اما با تمامی اینها «حاج قاسم سلیمانی» با اصول و باورهای خود تمامی این طرفها را به چالش کشید و با درایتی که داشت، مانع از تداوم این شکافها و جداییها شد. او ایمان داشت که «خِیر» در یکپارچگی و وحدت مقاومت نهفته است. او معتقد بود هرآنکس که از محور مقاومت دور شده باید به آن نزدیک شود؛ هرآنکس نیز که از آن جدا شده باید به آن بازگردد. در این مسیر، «قاسم سلیمانی» تمامی اتهامات و انتقادات از خود ازجمله متهم شدن به «افراط در اعتماد» را به جان خرید، اما به مسیرش در یکپارچهسازی مقاومت را ادامه داد و در نهایت نیز به همگان ثابت کرد که محور مقاومت بیش از پیش قدرتمند و یکپارچه شده است. این اتفاق در طول سالهای اندکی رخ داد و سردار توانست آنهایی را که از محور مقاومت جدا شده بودند مجددا به این محور بازگرداند. «سید علی خامنهای» رهبر انقلاب اسلامی ایران از نزدیک شاهد این تلاشها و مجاهدتهای «قاسم سلیمانی» بودند و به او به خاطر صبر و ایمانش تبریک گفتند. ایشان از سردار تقدیر کردند و بر پیشانیاش بوسه زدند، زیرا او توانسته بود شکاف میان اجزاء محور مقاومت را پُر کند و صفوف این محور را متحد سازد. سردار ایمان داشت که وحدت و یکپارچگی یکی از مهمترین ستونهای مقاومت است، زیرا مقاومت در سایه شکاف و اختلاف هیچ پیروزیای را محقق نخواهد ساخت.
ژنرال «قاسم سلیمانی» به دلیل جایگاهی که در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت، خدمات بسیار ارزندهای را به مقاومت در فلسطین ارائه کرد. او از مقاومت در فلسطین حمایت مالی به عمل آورد و سلاح در اختیار آن قرار داد. کمااینکه به مَردان مقاومت آموزشهای نظامی ارائه داد. نقش مستشاری او نیز در حوزه نظامی بسیار پُررنگ بود، زیرا تجربیات باارزش خود را به مَردان مقاومت فلسطین منتقل کرد. «قاسم سلیمانی» در تمامی جنگهایِ مقاومت فلسطین در غزه علیه رژیم صهیونیستی نقش مهمی ایفاء کرد تا جایی که به شریک مهم تحقق پیروزی در این جنگها مبدّل گشت. وجود موشکهایی نظیر «فجر»، «زلزال» و «سجیل» در غزه بهترین گواه بر خدماتی است که سردار در حمایت از محور مقاومت در فلسطین ارائه کرد. همین حمایتها بود که موجب شد تا مقاومت غزه «تلآویو» را در هم بکوبد و «حیفاء» را بمباران کند. موشکهای مقاومت فلسطین با دقت بالا به اهداف اسرائیلی در عمق اراضی اشغالی اصابت کردند و نظریه «قدرت بازدارندگی» اسرائیل را به چالش کشیدند. این موشکها بودند که معادله بازدارندگی جدیدی را به طرف اسرائیلی تحمیل کردند؛ معادله جدیدی که ستون آن در واقع «بمب در مقابل بمب»، «آتش در برابر آتش» و «قتل در برابر قتل» بود. چنین معادله جدیدی موجب شد تا دشمن خطر را به خوبی احساس کند و عقب بنشیند. اگر اصرار و پافشاری، عزم و اراده و نیز تلاشها و مجاهدتهای خاموش و بیسروصدایِ «قاسم سلیمانی» نبود چنین معادلهای شکل نمیگرفت.
حتی دشمن اسرائیلی نیز اعتراف کرد که «قاسم سلیمانی» با موشکهایِ ایرانی مواضع این رژیم را به محاصره درآورده است. وی نه تنها موشکها بلکه فناوری ساخت و پیشرفتهسازی آنها را نیز در اختیار مقاومت فلسطین قرار داد تا بدینترتیب، مقاومت بتواند بر توانمندیهای خود تکیه کند و به خودکفایی برسد. او کاری کرد که مقاومت بتواند با استفاده از مواد خام هر موشکی را که میخواهد، بسازد. او کاری کرد که رژیم صهیونیستی از طرف لبنان در شمال و از طرف سوریه در شمال شرقی، با موشکهای نقطهزن و ویرانگر محاصره شود. اسرائیلیها همچنین اذعان دارند که «قاسم سلیمانی» به یمنیها موشک داده و تمامی شاخههای نظامی عراق را نیز تسلیح کرده است. این بدان معناست که در هرگونه جنگ احتمالیِ آتی، تمامی اجزاء مقاومت ازجمله مقاومت فلسطین، علیه اسرائیل صفآرایی میکنند؛ چیزی که قطعا اسرائیل تاب تحمل در برابر آن را نخواهد داشت.
علاهبر تمامی آنچه که گفته شد «سردار سلیمانی» همچنین نقش مهمی را در تقویتِ ثبات، استقامت و ایستادگی مقاومت در غزه ایفا کرد. او کمک کرد که مقاومت فلسطین قدرتِ ایستادگی بیشتری داشته باشد. او مقاومت را به تسلیحات زیرزمینی مجهز کرد. این اقدام موجب شد تا مقاومت فلسطین از شبکه تونلهای زیرزمینی در نوار غزه برخوردار گردد؛ تونلهایی که به پشت شهرکهای صهیونیستنشین میرسند. به همین دلیل، مقاومت این توانایی را پیدا کرد تا خطوط پُشتی دشمن را هدف قرار دهد و عملیاتهای غافلگیرانهای را علیه آن ترتیب دهد. این تونلهای زیرزمینی همچنین موجب شدند تا مقاومت از توانایی بالایی برای حفاظت و حراست از تجهیزات و تسلیحاتِ نظامیِ حساس خود برخوردار گردد. بر این اساس، «حاج قاسم سلیمانی» نقش بسزایی در ترسیم استراتژی تونلهای زیرزمینی داشت و بیشترین نقش را در تأمین منابع مالی برای حفر این تونلها، ایمنسازی و تجهیزشان ایفاء کرد.
شکی نیست که جمهوری اسلامی ایران با شهادت «حاج قاسم سلیمانی» شوکه شد و با فقدان او متحمل خسارت زیادی شد، اما نباید از این مسأله غافل شد که این کشورِ بزرگ و این انقلابِ اسلامی عظیم به این دست قربانی دادنها عادت کرده و تاکنون در مسیر رسیدن به قلّه، صدها تَن از فرماندهانش شهید شدهاند؛ فرماندهانی که در میادین مختلف نبرد هرآنچه را که در چنته داشتند، ارائه کردند. با تمامی اینها، جمهوری اسلامی ایران به مسیر خود ادامه داد و انقلاب خود را حفظ کرد و هیچگاه متوقف نشد. جمهوری اسلامی ایران اجازه نداد مسیر انقلابیاش با فقدان یک رهبر و یا فرمانده بزرگ متوقف گردد. علت این مسأله هم آن است که ایران قادر به جبران است و میتواند نسلهای جدید قویتری را تربیت کند. علیرغم اینکه فقدان «حاج قاسم سلیمانی» خسارت بزرگی برای ملت مسلمان ایران محسوب میشود، اما به اذن خداوند خلفِ صالح او نیز سربرخواهد آورد و پرچمِ سلف خود را حمل خواهد کرد.
فقدان «حاج قاسم سلیمانی» که شایسته آن است که از او به عنوان «شهید قدس» یاد شود، برای فلسطینیان نیز خسارتی بزرگ و فاجعهای عظیم محسوب میشود. من تصور نمیکنم که هیچکس بتواند جایگزین او در صحنه فلسطین باشد. «قاسم سلیمانی» در طول حیات خود خدماتی را به مسأله فلسطین ارائه کرد که پیش از او هیچکس مشابه آن را نیز انجام نداده بود. او پول، سلاح، تجربه، دانش و قدرت را در اختیار مقاومت فلسطین قرار داد و موجب تقویت اراده مَردان مقاومت در غزه شد. باید دانست که او تمامی این اقدامات را تنها از جانبِ خود انجام نمیداد، بلکه در این مسیر رهنمودهای رهبر انقلاب اسلامی را اجراء و به توصیههای امام خمینی (ره) عمل میکرد. او در این مسیر تنها نبود و مَردانی همچون او و فرماندهان قهرمانی که شبیه او بودند، یاریاش میکردند.
انقلابِ اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایران به مسیر خود ادامه میدهد و متوقف نمیشود. انقلاب اسلامی ایران به رسالت خود ایمان دارد و عقبنشینی نمیکند. ایرانِ اسلامی هیچگاه فلسطین را رها نمیکند و هرگز فلسطینیان را تنها نمیگذارد و بدون شک پس از «قاسم سلیمانی» فرماندهان و مَردانی خواهند آمد که پرچم او را حمل کنند و امانتدار صالحِ او باشند. بیتردید، فرماندهانی خواهند آمد که وعده و آرزوی «سردار سلیمانی» را محقق میکنند؛ یعنی وعده آزادسازی فلسطین، بازپسگیری قدس و اقامه نماز در مسجدالاقصی با حضور تمامی مسلمانان جهان. آنجاست که وعده الهی و بشارت اولیائش مبنی بر زوال غده سرطانی [اسرائیل] از عرصه وجود، محقق میشود و شادی و سرور وارد قلبهای مؤمنان میگردد؛ تحقق این مهم برای خداوند کار دشواری نیست.