درسهایی از شهید سلیمانی برای دیپلماسی عمومی ایران؛ حاج قاسم اهل نمایش نبود!
رضا رستمی
نقل شده در حلب یکی از مجاهدان اسلام دفتری را خدمت سردار سلیمانی برد، آن را نشان داد و عرض کرد که ما حلب را گرفتیم، اما کتابهایشان را سعودی مینویسد و روی دفترهایشان هم نوشته شده «خادم الحرمین الشریفین». حاج قاسم عصبانی شد و آن دفتر را به زمین کوبید و گفت: «این دفتر را هم من باید درست کنم؟». این جمله را میتوان استعارهای از عمق ضعف عملکردی مجموعه دستگاههای مسئول ما در حوزه دیپلماسی عمومی و فرهنگی تلقی کرد. شهید سلیمانی یک شخصیت نظامی بود و طبعاً در وهله اول وظیفهاش در همین حیطه میگنجید، ولی چه میشود که بهواسطه ناکارآمدیها و کمکاریها بار برخی حوزههای دیگر ازجمله دیپلماسی فرهنگی نیز به دوش ایشان میافتد. اگرچه این شهید عزیز یک شخصیت همهجانبه داشت و میتوان بهشخصه او را یک دیپلمات کارکشته و یک رسانه قدرتمند مؤثر در جنگ نرم دانست، اما اینها توجیهگر ضعف دستگاههایی که وظیفه ذاتیشان فعالیت فرهنگی و رسانهای برونمرزی است، نمیشود. در این نوشتار درسهایی از سیره فردی و مدیریتی شهید سلیمانی برای دستگاههای دیپلماسی عمومی و فرهنگی کشور را مرور خواهیم کرد، درسهایی که ضعف عملکردی آنها را عیان میکند…
۱- شرط جهاد به میدان آوردن تمام وسع انسان است و حاج قاسم از تمام وسع و توانایی خود در جهت اثرگذاری فرهنگی استفاده میکرد. برای یک نماینده فرهنگی در خارج از کشور، توانایی تکلم به زبانهای خارجی و آشنایی با قالبها و مدلهای فرهنگی و… نیاز است، اما تا «جاهدوا فینا» نباشد، «لنهدینهم سبلنا» نمیشود و یک جای کار میلنگد، و اگر این باشد، آنها هم قابل جبران است. این بود که سردار سلیمانی با آن عربی دستوپاشکسته میتواند چنان قدرت نرمی برای کشور ایجاد کند که صدها سفیر و نماینده و رایزن ما با سطح دانشی و مهارتی بالا نمیتوانند.
۲- یک شرط دیگر جهاد این است که فعالیت انسان در مقابله با دشمن تعریف شود و حاج قاسم حقیقتاً اینگونه بود. درست است ایشان جاذبه بالایی داشت، اما درعینحال دافعه بالایی نیز داشت، از همان سنخ جاذبه و دافعه علی(ع)؛ فعالیتهای او خنثی و محافظهکارانه نبود که کسی دردش نگیرد، بلکه کاملاً در مقابله با جبهه باطل تعریف میشد. در مقابل متأسفانه شاهد فعالیتهایی در دستگاههای مربوطه در کشور هستیم که رنگ و بوی جهاد و مبارزه ندارد و خنثی و بیجهت است. احتمالاً برخی فعالیتهای رایزنیهای فرهنگی ایران را اگر سازمان متولی متناظر در سوئد و انگلیس و فرانسه هم میخواست اجرا کند، چندان متفاوت نمیشد. لذا این برنامهها چندان برای دشمن ضرری ندارد، و ایبسا دشمنی که طرفدار ترویج اسلام غیرسیاسی و غیرانقلابی است، با ترویج ایران غیرانقلابی نیز مخالف نباشد. وقتی اینطور است نباید انتظار جذب ملتها و مثبت شدن نگاهشان به جمهوری اسلامی را داشته باشیم و دشمن هم از ناحیه ما احساس خطری نمیکند. لذا یکی از ملاکهای اثرگذاری، میزان مخاطره برای دشمنان است. مطهریها و مفتحها و فخریزادههای عرصه فرهنگی بینالملل ما کجایند که دشمن پرداخت هزینه حذف فیزیکی آنان را به بقایشان ترجیح بدهد؟ امثال شهید انصاری و شهید رحیمی، در اثرگذاری، قاعده خروجی دستگاههای ما بودند یا استثنا؟
۳- روحیه جهادی ویژگی بسیار مهم حاج قاسم بود، روحیه به خط زدن و رفتن در دل میدان و حادثه و سعی و تلاش شبانهروزی بهطوریکه به قول رهبر انقلاب، انسان از خواندن برنامه کاری او نیز خسته میشد. در مقابل این روحیه ما شاهد روحیه کارمندی و اداری رسمی و دیوانسالاری هستیم که متأسفانه دامن دستگاههای متولی فرهنگی بینالملل ما را گرفته است. دستگاههایی که بهعنوان نهادهای انقلابی و مولود انقلاب اسلامی شناخته میشوند و بنا بوده با کار جهادی، تفکر و گفتمان انقلاب اسلامی را در کشورهای دیگر گسترش دهند اما اسیر بروکراسی سازمانی شدهاند و متأسفانه از بسیاری از وظایف خود عقبماندهاند که نتیجهاش وضع نابسامان کشور در این عرصه در مقایسه با رقبای جهانی و حتی منطقهای است.
۴- حاج قاسم در تعامل مردمی، که جوهره دیپلماسی فرهنگی است، اهل نمایش و نقش بازی کردن (چه در مقابل مردم و چه در مقابل دوربین) نبود، بلکه بهطور حقیقی روحیه مردمی داشت و قلباً به مردم عشق میورزید و میان آنها میرفت، و به همین دلیل بر جان مردم مینشست و آنها باوجود تفاوت مذهبی و ملیتی او را دوست داشتند و حرفش را قبول میکردند. در مقابل بهوفور دیده میشود که سفرا و رایزنان و نمایندگان ایران در خارج از کشور در ساختمان و دفتر کار خودشان نشسته و حضور و تعامل مستقیم مردمی ندارند و حتی بعضاً دیگران را نیز از آن بر حذر میدارند. این ارتباطها عمدتاً در برنامههای روتین و تکراری مانند سخنرانیهای یکجانبه و نمایشگاهها و مناسبتها و با حداقل مخاطب واقعی مردمی و ارتباط مستقیم برگزار میشود.
۵- یکی از وجوه روحیه جهادی حاج قاسم پیشگامی او نسبت به نیروهایش بود. شهید سلیمانی مصداق حقیقی جمله معروفی بود که خودش فرمود: فرماندهی در جنگ «بیا» بود نه «برو». هنگامیکه یک مسئول یا مدیر خود جلوتر از سایرین وارد میدان فعالیت میشود و فقط به دستور دادن اکتفا نمیکند، نیروهای زیردست دلگرم میشوند و با انگیزه و شور و حتی عاشقانه به کار میپردازند. درحالیکه در دستگاههای متولی قاعده چیز دیگری است. حاج قاسم همچنین با نیروهای زیرمجموعهاش بهعنوان یک فرمانده نظامی و کارفرمای صرف تعامل نمیکرد، به نیازهای آنها رسیدگی مینمود و به آنها توجه داشت. لذا نیروی زیردست نیز هم عمیقاً او را دوست داشت و هم از جان برای کار مایه میگذاشت. اما در دستگاههای کارمندی فرهنگی بینالمللی ما این مسائل اگر هم باشد جزو نوادر است.
۶- دلسوزی و توجه به مشکلات مردم از ویژگیهای حاج قاسم بود و اقشار مستضعف و محروم در رأس توجهات او قرار داشتند، برای آنها وقت میگذاشت و کارهای آنان را پیگیری میکرد. او به نیازهای مردم کشورهای محل حضورش توجه داشت و متناسب با آن برنامهریزی میکرد. مثلاً به مشکلات اجتماعی و زیرساختیشان توجه میکرد و در حد امکان سعی در رفع آنها داشت. دینداری مردم برایش دغدغه بود. مردم هم این تلاش و کمک او را میدیدند و طبیعتاً بهسوی او جذب میشدند، حتی اگر مشکلاتشان نیز حل نمیشد. متأسفانه در حوزه دیپلماسی رسمی و فرهنگی ما، به نیازهای واقعی مردم کمتوجهی میشود، یا بعضاً فعالیتهایی انجام میگیرد که در جهت رفع نیاز مردم نیست و اثر عکس میگذارد. کشورها و اقشار مستضعف و محروم که ازقضا زمینه جذب بهتری به آرمانهای انقلاب نیز دارند، در اولویت نیستند، خوی و منش و سبک زندگی برخی نمایندگان و خانواده آنها در شأن نظام اسلامی و آرمانهای انقلابی نیست.
۷-یکی از نقاط قوت حاج قاسم توان شبکهسازی و نیروسازی در کشورهای منطقه و بهکارگیری نیروهای بومی بود. شکلگیری تیپ و لشکرهایی از کشورهای مختلف و نیروهای مردمی در خود کشورهای درگیر جنگ(مثل حشدالشعبی در عراق و دفاع وطنی در سوریه) نمود بارز آن است. حتی در روستاهای غیرشیعه و غیرمسلمان نیز توانست با ساماندهی اهالی، گروهها و یگانهای نظامی به وجود آورد که نیازمند مذاکره با شیوخ قبایل و عشایر و اقناع آنها بود که حاج قاسم بهخوبی انجام میداد. در بسیاری از مواقع نیاز به هزینه از بودجه کشور خودمان نیز نبود بلکه خود مردم این کشورها، علاوه بر نیروی انسانی هزینهها را نیز تأمین میکردند. در کار فرهنگی بینالملل نیز همینگونه میتوان مردم را پایکار آورد و با استفاده از سرمایه مالی و انسانی خودشان آنها را در جهت رفع نیاز خودشان به کار گرفت. متأسفانه در فعالیتهای دیپلماسی فرهنگی نظام، شاهد این رویکرد نیستیم و اساساً عمق زیادی برای فعالیتهای نمایندگان فرهنگی ایران متصور نیست و جز در موارد نادری نمیتوان انتظار شبکهسازی و ساماندهی نیروهای مردمی از آنها داشت و حتی گاهی جلوی این کار هم گرفته میشود.
۸-نکته آخر آنکه حاج قاسم اهل ارتباطگیری با همه اقشار و تفکرهای مختلف بود و با پیروان ادیان و مذاهب گوناگون هم نشستوبرخاست داشت و بههیچوجه خود را به بهانههای واهی محدود نمیکرد. او صراحتاً با رویکرد شیعهسازی مذاهب دیگر مخالفت میکرد. شهید سلیمانی از نگاه اصیل اسلامی امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب برخوردار بود که قائل به تعامل و همکاری با مستضعفین دنیا از هر آیینی و راهاندازی جبهه جهانی علیه استکبار هستند و نگاهشان محدود به شیعه نیست. اما متأسفانه مشاهده شده علیرغم مخالفت صریح مقام معظم رهبری، برخی، فعالیتهای فرهنگی برونمرزی را با هدف شیعهسازی دنبال میکردهاند. یا ارتباطشان محدود و حداقلی و منحصر به افراد همسو است و دایره ارتباط را به روشنفکران و نخبگان با تفکرات مختلف گسترش نمیدهند و برنامه [و توانایی] ای برای جذب آنان ندارند.
در این موارد تلاش شد با ذکر درسهایی از مکتب شهید سلیمانی، فاصله متولیان رسمی دیپلماسی عمومی و فرهنگی کشور با ممشا و سیره ایشان در این زمینه یادآوری گردد. حاج قاسم در عرصه تخصصی خود توانست دهها هزار نفر معتقد و جانبرکف برای آرمانهای جهانی این انقلاب تربیت کند، اما بهعنوان یک سؤال اساسی باید از امثال سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، وزارت امور خارجه، مجمع جهانی اهلبیت، مجمع جهانی تقریب و نظایر آن، پرسید که شما در حوزه تخصصی خود توانستهاید چند نفر را به نیروهای فرهنگی این جبهه اضافه کنید؟ طبیعتاً پاسخ آن را ناگفته بگذارید بهتر است، اما کلاهتان را قاضی کنید و چارهای بیندیشید. امیدواریم در این دستگاهها، فراتر از پاسداشت و بزرگداشت نام حاج قاسم، به سلوک و شیوه شخصیتی، اخلاقی و مدیریتی ایشان در این حوزه عمل شود.