درباره سیاست ایران در افغانستان؛ باید دنبال روابط دوستانه با طالبان بود
نرگس حجتی – سرعت تحولات افغانستان تقریبا همه سیاستمداران دنیا را متحیر کرده است. با این حال هرکسی در این شرایط بتواند بهترین تصمیم را اتخاذ کند در واقع بیشترین بهره را خواهد برد. درمورد سیاستهای پیش روی جمهوری اسلامی ایران در قبال اوضاع فعلی افغانستان، با آقای امین رضایینژاد، کارشناس مسائل افغانستان، به گفتگو نشستیم.
با توجه به تحولات پیش آمده در افغانستان، تحلیلگران جامعه ما هم به دو گروه تقسیم شدهاند. عدهای موافق به رسمیت شناختن طالبان هستند و در مقابل عدهای معتقدند باید به مخالفان طالبان (که البته تعداد محدودی از آنها باقی مانده است) کمک کرد تا طالبان از میدان به در شود. به نظر شما در شرایط فعلی جمهوری اسلامی ایران چه تصمیمی باید اتخاذ کند؟
الان طالبان دیگر تبدیل به یک حقیقت میدانی شده است و الان دیگر بر همه بخشها سیطره دارد به جز یکی دو بخش از جمله منطقه پنجشیر. طالبان عملا حاکم بلامنازع افغانستان شده است و حتی رهبران شمال مثل عبدالله عبدالله و یا رهبران پشتونها مثل حامد کرزای که حاضر نشدند از افغانستان خارج شوند، این مساله را پذیرفتهاند و ابراز تمایل کردهاند طی فرایندی مبتنی بر «لویه جرگه» و یا هر سازوکار دیگری یک دولت فراگیر ملی در افغانستان تشکیل شود و آنها هم در این دولت جدید سهم داشته باشد.
رویکردی هم که پسر آقای احمدشاه مسعود در پیش گرفته – در پنجشیر مستقر شده و پیامهایی مبتنی بر دریافت سلاح و تجهیزات نظامی به همه طرفهای ذینفع از جمله آمریکا، اروپا و ایران ارسال کرده است – به نظر میرسد تلاشی است که به نتیجه مطلوب ختم نخواهد شد. و احتمالا کسی این جریان را جدی نمیگیرد و کشوری حاضر به قمار بر سر این جریان نخواهد شد. باید بپذیریم اگر جمهوری اسلامی ایران با این جریان ارتباط بگیرد و بخواهد به آنها کمک کند قطعا جمعیت عظیم شیعیان و حتی اقلیتهای قومیتی مثل تاجیک و ترکمن و… را در مقابل طالبان قرار خواهد داد که به نظر نمیرسد این رویکرد مناسبی باشد.
به نظر شما احتمال دارد ایران خطر کند و ریسک کمک به مخالفان باقیمانده را بپذیرد؟ اساسا شواهد و یا حتی منافعی برای این قضیه وجود دارد؟
خیر شواهدی وجود ندارد. هرچند که لابیهای افغانستان خیلی تلاش میکنند که این اتفاق بیفتد. حتی برخی از اعضای جامعه نخبگانی که عموما ژورنالیستهای ایرانی هستند را هم میبینید که به تحریک همین افراد مواضع تندی علیه طالبان میگیرند؛ درحالی که وزارت خارجه ما صراحتا از لفظ امارت اسلامی پس از ورود طالبان به کابل استفاده کرد. یعنی به نظر نمیرسد در سطوح بالای تصمیمگیری ما مثل شورای عالی امنیت ملی این موضوع پذیرفته شده باشد که ما طالبان را عملا تحریک کنیم. چراکه نتیجه این تحریک گرایش بیشتر طالبان به رقیب سنتی ما در افغانستان یعنی پاکستان خواهد بود. که نتیجه این گرایش هم به خطر افتادن بیشتر جان شیعیان خواهد بود.
اساسا معایب و مزایای به رسمیت شناختن طالبان و تعاملات در سطوح مختلف بین دو کشور بعد از استقرار این گروه برای جمهوری اسلامی ایران چه خواهد بود؟
همانطور که گفتم حقیقت میدانی طالبان تقریبا از سوی همه کشورها پذیرفته شده است؛ هیئت مقامات دیپلماتیک طالبان را در مسکو و چین هم دیدیم. حتی در دفتر سیاسی خود در دوحه با دیپلماتهای کشورهای مختلف در ارتباط هستند. وزارت خارجه امریکا رسما اعلام کرد که با طالبان رسما در تماس هستند تا شهروندان آمریکایی و مردمی از افغانستان که در مدیریت فرودگاه کابل بنا شد تبعه کشورهای دیگر شوند را از این کشور خارج کنند. اتحادیه اروپا هم قرار شده با طالبان تماس بگیرد. همچنین آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، امروز اعلام کرد که آمادگی ارتباط با طالبان را دارد. پاکستان، سعودی، امارات قطعا در ارتباط هستند. ترکیه هم بسیار تلاش میکند که رضایت این گروه را جلب کند چون طالبان ناراحت است از همکاری و حمایتی که ترکیه از مارشال دوستم در شمال افغانستان داشت. در کل همه به نوعی در تلاشند که وضعیت فعلی را به نفع منافع ملی خود مدیریت کنند. کسی الان به دنبال تقابل جدی با طالبان نیست.
اگر ما خلاف این جریانی که وجود دارد حرکت کنیم میتواند نقطه ضعف ما باشد و در آینده میتواند روی سیاست خارجه ما با افغانستان تاثیر بگذارد. اتفاقا به نظر میرسد که باید رویکرد و نگاه ما به طالبانی که ادعا میکند اصلاح شده است و رویکرد 20 سال پیش را ندارد، و حاضر است به یک دولت شبه مدرن تبدیل شود، باید آنقدر دوستانه باشد که بتوانیم این مجموعه را از طالبان پاکستان جدا کنیم و وجه ملیگرایی که کمی در طالبان وجود دارد را بیش از این تقویت کنیم. مثلا جدا کردن شبکه حقانی که کاملا وابسته به آیاسآی ارتش پاکستان هستند، خیلی اهمیت دارد. الان طالبان افغانستان دو شاخه نظامی دارد، یک شاخه نظامی که طالبان افغانستانی هستند و یک شاخه که همین شبکه حقانی و در اصل پاکستانی هستند و عملا لابی پاکستان در این جریان به حساب میآیند و با توجه به توان نظامی که دارند میتوانند در آینده تاثیرگذار باشند. ما باید تلاش کنیم به هر طریقی شبکه حقانی و یا امثال آقای شیر علی خان را از طالبان جدا کنیم. با روشها مختلف از جمله سازماندهی نیرو و یا هر چیز دیگری اگر بتوانیم به آنها تضمین امنیتی بدهیم و در مقابل تضمینهایی بگیریم، به این ترتیب میتوانیم صحنهگردان اصلی تحولات افغانستان باشیم. اما این دیپلماسی خیلی باید هوشمندانه باشد.
منظور از این مدیریت و یا تضمینهایی که فرمودید چیست؟ آیا در این مورد کنترل هوشمندانه یک تعبیر انتزاعی نیست؟ در میدان عمل چگونه میتوان آن را اجرا کرد؟
یک سری مسائل است که شاید در مقام حرف و نظریه خیلی جزئی و پیش پا افتاده به نظر برسد اما در عمل از اهمیت بالایی برخوردار است و بسیار تاثیرگذار خواهد بود. اتفاقا این موارد میتواند ما را با طالبان وارد یک گفتگوی طولانی کند و مهمتر آنکه خیلی هم حساسیتبرانگیز نیستند. مثل تلاشی که میشود زبان فارسی از افغانستان حذف شود. ما میتوانیم از باب دیپلماسی فرهنگی این موضوع را باز کنیم و در حاشیه به مسائل دیگر بپردازیم. بحث وحدت اسلامی، مبارزه با رژیم صهیونیستی و آزادی قدس که خود بحث مقاومت اسلامی در مقابل اسرائیل را در بر میگیرد، اینها مباحثی هستند که اولا در جهان اسلام حساسیتی ایجاد نمیکند و از طرفی در حوزه منافع چین و روسیه هم نیستند، در نتیجه به راحتی میتوانیم از طریق این موارد وارد یک دیپلماسی آشکار شویم بدون اینکه حساسیتی ایجاد شود. حتی در مورد مساله مبارزه با داعش! چون طالبان مساله داعش را اصلا به عنوان یک آلترناتیو برای خود نمیپسندد و آن را خیلی خطرناک میداند. و یا خطری که طالبان از جانب ترکیه احساس میکند فرصتی است برای ما، چون عملا تلاش اردوغان برای نزدیک شدن به طالبان شکست خورده است با اینکه پاکستان را هم واسطه کرده است. به نوعی همراهی و همدلی طالبان با ترکیه برای منافع جمهوری اسلامی ایران عملا تهدید محسوب میشود. اینها همه مسائل جنبی دیپلماتیک هستند ولی اگر اینها را در کنار یک دیپلماسی عمومی خوب کنار هم بیاوریم و یک عملیات روانی و رسانهای خوب در افغانستان راه بیاندازیم که بتوانیم شیعیان این کشور را با سیاست دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران همراه کنیم، احتمالا به اشتراکات فراوان با دولت آینده افغانستان خواهیم رسید. دولتی که به نظر میرسد دولت فراگیر و طالبان نیز بخش بزرگی از آن خواهد بود.
به نظر میرسد شما خیلی به طالبان خوشبین هستید، بخصوص با توجه به تجربه تلخ شهادت دیپلماتها و خبرنگارمان که از دوره قبل حکومت طالبان داشتیم، به نظر میرسد طالبان خیلی هم علاقهای به نزدیک شدن به جمهوری اسلامی ندارد؛ کدام نشانه باعث میشود که ما احساس کنیم که طالبان با ما کنار خواهد آمد؟
من خوشبین نیستم، بلکه از شکافهایی که در جریان طالبان بوجود آمده و از اختلافاتی که بین پاکستان به عنوان حامی جریان خلیفهگری نوعثمانی ترکیه و عربستان و امارات که عملا سلسله جنبان خلیفهگری حجاز هستند و همچنین افزایش گرایشات ملیگرایانه بین جریان طالبان، سیگنالهایی دریافت میکنم که احساس میکنم فضای خوبی برای بهرهبرداری پیش آمده است. جریان طالبان یک جریان سیاه یا سفید نیست. بلکه یک جریان خاکستری است. اصلا مفهوم طالبان یک مفهوم چتری است که ذیل این چتر گروههای مختلف جمع شدهاند. زمانیکه ما از طالبان صحبت میکنیم و حتی یک شخص یا لیدر را به عنوان طالب در نظر میگیریم، این دلیل نمیشود که بدانیم این شخص دقیقا چه اندیشهای دارد. همین الان شیعیان تاجیک هم با دولت طالبان همکاری میکنند چون معتقدند دولت دموکراتیکی که وجود داشته عملا دولت فاسدی بود. پس الان نمیتوانیم به شکلی قطعی درباره مفهوم طالبان صحبت کنیم و انتظار داشته باشیم سیاست روشن علیه و یا له این جریان اتخاذ شود. بلکه باید از فرصتهایی که بوجود امده است استفاده کنیم.
درواقع این سوال از این حیث مطرح شد که مزیت ما برای طالبان چیست که علیرغم اختلافات قابل تاملی که از بعد ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی دارد بخواهد تعامل با ایران را بپذیرد؟
اگر طالبان واقعا تمایل به شکلدهی به یک دولت فراگیر در افغانستان داشته باشد، حالا هر اسمی که میخواهد داشته باشد اعم از امارت اسلامی یا حکومت شورایی فرقی نمیکند ولی یک دولت فراگیر باشد و اگر قرار است طالبان این حکومت فراگیر را تشکیل دهد، جمهوری اسلامی ایران برای او چند مزیت خواهد داشت. اولا از نظر ژئوپلتیکی، ایران برای افغانستان، کوتاهترین، امنترین و مدرنترین راه ارتباطی با دنیاست. از طرفی چین هم به این مساله توجه و علاقه دارد. مزید بر علت آنکه چین پروژه «سی پک» را در پاکستان به دلیل ورشکستگی پاکستان و فساد مالی گسترده در این کشور متوقف کرده است و به دنبال راه جایگرین است. یعنی عملا کریدور شمال – جنوب را میخواهد به محور شرق به غرب ادامه دهد. از محورهای گفتگوهای طالبان با چین این بوده و احتمالا «دره واخان» محلی برای ساخت یک بزرگراه و خطوط نفت و گاز برای چینیها بشود که از این مسیر خود را به کابل و بعد از اون به گمرکات و خاک ایران برسانند. قطعا جمهوری اسلامی این ظرفیت را دارد که دنباله این مسیر را هم به سمت خلیج فارس و دریای عمان، هم به سمت آسیای میانه و نیز ترکیه و بعد اروپا توسعه بدهد، کمااینکه خیلی از این زیرساختها وجود دارد و دولت فراگیر آینده هم از مزایای ترانزیت کالاهای چینی میتواند بهره ببرد و هم میتواند راه مطمئنی برای دنیا داشته باشد و از همه مهمتر دیگر مجبور نخواهد بود زیر سایه پاکستان زندگی کند. اتفاقی که برای افغانستان بعد از استقلال پاکستان به صورت دائمی روی داده است.
مساله بعدی تحریمهاست؛ صندوق بینالمللی پول، ایالات متحده و اتحادیه اروپا، تمامی منابع مالی افغانستان را بلوکه کرده و اجازه تزریق پول به افغانستان را نمیدهند. این مساله هم اتفاقی نیست که به این زودیها به سر آید. از طرفی ما هم تجربیات خوبی در مواجهه و دور زدن تحریمها داریم. اتفاقا جریان طالبان هم در این زمینه هم تجربه خوبی دارد و هم نشان داده است که در این زمینه تا سقف فشار نظامی ایالات متحده از پس این مشکل برآید. همکاری دولت فراگیر که طالبان بخش بزرگی از آن خواهد بود با جمهوری اسلامی ایران در زمینه تحریمها و اینکه همدلی بین دو طرف پیش بیاید، عملا نیمچه بلوک سیاسی قدرتمند را خواهد ساخت. با توجه به موقعیت ژئوپلتیکی، ایران میتواند فضای تنفسی را برای افغانستان ایجاد کند تا فشارها بر افغانستان کاهش پیدا کند. مساله بعدی مقاومت اسلامی است، یعنی طالبان رژیم صهیونیستی را به عنوان دشمن ذاتی خود به رسمیت شناخته است. هرچند که نگاهش به ایالات متحده از این جنس نیست و به نسبت ما کمی نگاه رقیقتری دارد، به هرحال در مورد رژیم صهیونیستی هم میتواند با و از طریق جمهوری اسلامی با جریان اخوانی حماس باب همکاری را باز کند و حداقل سیاستهای اعلامی خود با رژیم صهیونیستی را پیش ببرد.
لطفا اگر برای جمعبندی بحث اتخاذ سیاست درست در قبال اوضاع فعلی افغانستان نکتهی ناگفتهای باقی مانده است، بفرمایید؟
نکته مهم این است که ما الان در داخل کشور هم در دوران حساس و گذار هستیم. دولت جدید هنوز مستقر نشده و از امروز بناست که بحث رای اعتماد پیش بیاید. ای کاش اولین وزیری که رای اعتماد او مورد بررسی قرار میگیرد آقای امیر عبدالهیان باشد و تکلیف وزیر خارجه ما مشخص شود. ایشان انسان خوشفکری هستند و به نظر من توانایی اداره عرصه سیاست خارجه ایران را به عنوان یک مدیر کارآمد دارند و عملا لازم نیست ایشان وقت رئیس جمهور را در سیاست خارجه بگیرند. به این ترتیب هرچه سریعتر مواضع ما روشن خواهد شد و سفرا و مدیران مربوطه منصوب خواهند شد. در مجموع باید فرایند به سمتی برود که ما از تحولات افغانستان جا نمانیم! به نظر من این سرعت این تحولات تا آخر سپتامبر اینگونه خواهد بود بعد از آن سرعت تحولات کم میشود و این فرصتها از دست خواهد رفت. ما نهایتا دو ماه فرصت داریم تا خودمان را بیشتر در افغانستان تثبیت کنیم.
با این توصیفات به نظر شما اگر آقای امیرعبدالهیان وزیر شوند جریان افغانستان را چگونه پیش خواهند برد؟
در جمهوری اسلامی تصمیمگیری در حوزه سیاست خارجه معمولا یک تصمیمگیری حاکمیتی است. تا چراغ سبز حاکمیت نباشد، حکومت یا همان دولت توانایی و حتی اجازه اتخاذ تصمیم کلان و استراتژیک را ندارد. راهبرد فعلی هم که مماشات با طالبان است و راهبرد کاملا صحیحی است. حداقل الان طالبان نشان داده است که امنیت عزاداری شیعیان را برقرار کرده و اجازه نداده است اتفاقی بیفتد. حتی برخی از مولویهای آنها در رثای امام حسین (ع) سخنرانی کردهاند. یعنی حداقل در ظاهر نشانههای خوبی است و ما یا میتوانیم از این نشانهها استفاده کنیم و خود را به این جریان نزدیک کنیم و یا نه به همه چیز پشت پا بزنیم و فاجعه دیگری در افغانستان خلق کنیم. این الان راهبرد جمهوری اسلامی است و مهم این است که وزیر خارجه به عنوان سکاندار این سمت بتواند این راهبرد را مدیریت کند که من معتقدم آقای امیرعبدالهیان مدیر قوی است و از پس تحولات افغانستان برمیآید.