جریان شناسیجریان شناسی سیاسیجریان شناسی فکری و مذهبی

جریان شناسی درونی داعش؛ کار به تکفیر ابوبکرالبغدادی هم رسید!

علیرغم آنچه پنداشته میشود داعش در درون خود جریانی متکثر است و اختلافات درونی بسیاری دارد. این اختلافات با مرگ ابوبکرالبغدادی شدت نیز گرفته است.

ازاین‌رو به منظور بررسی اختلافات فکری درون داعش با محمد ابراهیم‌نژاد کارشناس مسائل اسلامی و مدیر سایت دبیرخانه جهانی مقابله با جریان‌های افراطی و تکفیری به گفتگو نشستیم که از دیدگان شما مییگذرد.

وی نویسنده سه کتاب «معمار تکفیر و ترور»، «بررسی انتقادی تاریخ و افکار داعش»  و نیز «پرچم های برافراشته» است.

به صورت اجمالی بفرمایید جریان سلفی و داعش از کجا پدید آمده است؟

جریان سلفی به هیچ عنوان خود را بخشی از فقه و کلام چهارگانه اهل سنت نمی‌داند و هرگز  مذهب را قبول نداشته و  آنرا بدعت در دین می‌خواند. از این رو نباید آن را با اهل سنت اشتباه گرفت. سلفیت تنها اجتهاد بر اساس قرآن و حدیث می‌پذیرد در نتیجه دایره اجتهاد سلفی ها فقط محدود به سلف است که شامل سه قرن اولیه اسلام می شود.

از این رو آنها شیوه متفاوتی برای استنباط دینی برای خود ساخته‌اند که بسیار متضاد است. بنابر یکی از تقسیم بندی ها سلفیت به سه بخش تقلیدی، علمی و جهادی تقسیم می‌شود که سلفیه جهادی تنها راه تحقق شریعت را جهاد نظامی می داند.

وهابیت یکی از فرقه های سلفیت است که مبتنی بر اندیشه های محمد بن عبدالوهاب است. اعتقادات داعش مبتنی بر فرقه وهابیت است.

بر خلاف وهابیتی که آل سعود حامی آن است و  می گوید «خروج بر حاکم به هیچ‌‌وجه جایز نیست حتی اگر حاکم در ملا عام گناه کبیره مانند شرب خمر یا زنا انجام دهد، اما داعش خروج بر حاکم فاسد را جایز می داند.

منشا اختلافات فکری جریانات مختلف داخل داعش چیست و سرنوشت این جریان‌‌‌ها به کجا انجامید؟

ابوقتاده فلسطینی در کتاب ثیاب الخلافه، نوشته جریان تندرویی در دل القاعده وجود داشت که به تکفیر مشهور است. ابوقتاده معتقد است که داعشی ها ادامه دهنده آن جریان تندرو هستند.

زرقاوی با تشکیل القاعده عراق و تکفیر شیعیان، انحراف در سلفی جهادی را رقم زد. این جریان فعال بود تا شروع بحران سوریه و تشکیل داعش از باقی مانده گروه زرقاوی. بعد از آنکه زرقاوی شیعیان را تکفیر کرد جریان اصلی القاعده به مخالفت با زرقاوی برخاست اما زرقاوی و پیروانش این مسیر افراط در تکفیر را ادامه دادند.

در دورانی که داعش در سوریه قدرت گرفت و خلافت را در سال 2014 اعلام کرد ابومحمد عدنانی اعلام کرد: اکنون که خلیفه مشخص شده هر کس آنرا قبول نکند، کافر است.

بنابراین گروه های دیگر که در سوریه یا افغانستان فعالیت داشتند را به دلیل عدم قبول خلافت بغدادی کافر دانست علیرغم اینکه آنها سلفی جهادی بودند.

روند افراط در تکفیر در درون داعش به جایی رسید که برخی در درون این گروه حتی البغدادی را هم تکفیر کردند. منشا تکفیر این افراد یک قاعده  از نظرات محمد عبدالوهاب  است که به ناقض ثالث مشهور است، با این عنوان که «من لم یکفر الکافر فهو کافر» به این معنی که «کسی که کافری را کافر نداند خودش هم کافر است.» تفسیر این نظر افراطی موجب اختلافات شدیدی در داخل داعش شده است.

مساله به تدریج درون داعش به اوج رسید که «غلاه» در  دو  کتاب «التقریرات المفیده فی أهم أبواب العقیده» و نیز «فقه النوازل» سایر علمای وهابیت را هم تکفیر کردند. حتی مطرح کردند که اگر کسی نماز نخواند کافر است و حتی اگر پدری، پسر بی نمازش را کافر نداند، خودش هم کافر است. در نتیجه تفسیر قاعده ناقض ثالث داعش را با چالش های جدی مواجه کرد که یکی از آنها دو پاره شدن این گروهک بود.

به این صورت در درون داعش گروهی به شدت تندرو موسوم به غلاه رشد کرد که از پیروان عمر الحازمی هستند. حازمی از مفتی های وهابی اکنون در عربستان زندانی است اما گروه ترکستانی و اتباع تونسی عضو داعش به آن گرایش داشتند و جریان دوم همفکران ترکی بن علی هستند که یک مفتی داعشی درون سازمان داعش است.

آشکار شدن اختلاف فکری شدید میان اعضای داعش به شماره 85 مجله النباء باز می گردد که در سرمقاله آن کنایه های تندی علیه ابوبکر البغدادی زده شد. این مجله زیر نظر «لجنه المفوضه» و هیات شرعی داعش منتشر می شود.

کار به جایی رسید که ابوفرقان یکی از اعضای لجنه الموفضه از طرف البغدادی موظف شد که با جریان غلاه مناظره کند اما غلاه قانع نشد و به دستور البغدادی معتقدان به جریان حازمی دستگیر و زندانی شدند. سپس ترکی بن علی  که از مفتی های داعش بود در رادیو البیان متعلق به داعش اعلام کرد که من به دستور خلیفه عقاید صحیح را بیان می کنم. وی در شش جلسه جریان غلاه را محکوم کرد. سپس با دستور خود خلیفه دو کتاب فوق جمع آوری شد و با ویرایش جدید دوباره منتشر گردید.

با نفوذ جریان غلاه در درون داعش بسیاری از شرعیها و رهبران آن گروه که مخالف حازمی بودند مانند ابومحمد مصری و ابویعقوب مَقدسی و… بازداشت و توسط خود داعش در سال 2018 شکنجه شدند. شاید بتوان گفت یک سری نفوذهای امنیتی توسط سازمان های اطلاعاتی در داخل داعش ایجاد شد که به این اختلاف فکری در آن سازمان دامن زد.

روند افراط در تکفیر در درون داعش به جایی رسید که برخی در درون این گروه حتی البغدادی را هم تکفیر کردند. منشا تکفیر این افراد یک قاعده  از نظرات محمد عبدالوهاب  است که به ناقض ثالث مشهور است، با این عنوان که «من لم یکفر الکافر فهو کافر» به این معنی که «کسی که کافری را کافر نداند خودش هم کافر است.» تفسیر این نظر افراطی موجب اختلافات شدیدی در داخل داعش شده است.

در نتیجه رهبران و فرماندهان عضو این دو جریان توسط یکدیگر ترور شدند مانند ابومحمد عدنانی و ترکی بن علی. یکی از دلایل این امر نفوذ جریان غلاه در بخش نظامی داعش است. این ماجرا تا سال 2018 که داعش به سمت ضعف رفت ادامه یافت.

آیا اختلاف میان جریانات مختلف درون داعش راهبردی است؟

از نظر راهبردی هر دو جریان به برقراری خلافت اعتقاد دارند و اختلافات میان این دو جریان اگرچه به واقع مبنایی است و هرگز ساختگی و ظاهری نبوده اما ابعاد راهبردی ندارد. این اختلاف به شدت و غلظت رفتار تاکتیکی نسبت به جریان های دیگر بازمی‌گردد.

هر دو جریان داخل داعش با سوء استفاده از مباحث آخر الزمانی توانستند مخاطبان بسیاری را به دست آورند. هر دو جریان، زمان حاضر را عصر نزدیک به ظهور می دانند. برای مثال سخنرانی ابومحمد العدنانی در سال 2014 که خلافت داعش را اعلام کرد گفت ما آرزو داریم که حضرت مهدی ظهور کند و  ما پرچم خلافت را به دست حضرت عیسی بدهیم تا اسلام حقیقی برقرار شود.

کار به جایی رسید که ابوفرقان یکی از اعضای لجنه الموفضه از طرف البغدادی موظف شد که با جریان غلاه مناظره کند اما غلاه قانع نشد و به دستور البغدادی معتقدان به جریان حازمی دستگیر و زندانی شدند.

داعش کدام حضرت مهدی را قبول دارد و چگونه است که داعش به حضرت مسیح علاقه دارد؟

اعتقاد داعش به بحث مهدویت همان خوانش اهل سنت است با تفاوت در تفسیر برخی از موضوعات آخرالزمانی. آنها شخصی غیر از حضرت مهدی بقیه الله (عچ) را در نظر دارند. اعتقاد به ظهور منجی در همه مکاتب اسلامی وجود دارد اما داعشی ها  با آنکه اسم آن منجی را مهدی می دانند ولی کسی را تصور می کنند که دشمن شیعه است.

آنها امامت را قبول ندارند بنابراین به دلیل پیامبر بودن حضرت مسیح وی را بالاتر از سایرین است. در نتیجه مهدی آنها به حضرت مسیح اقتدا می کند. حتی داعش توانسته این تفکر موعودگرایی را به اعضایش به شدت آموزش دهد.

پس از ابوبکر البغدادی سرنوشت جریانات داخل داعش چه شد؟

معتقدم داعش تمام شد و دیگر بازتولید نمی شود و سرنوشت آن مانند القاعده است. احیا داعش دیگر امکان ندارد به این دلیل که آسیب های بسیار جدی دیده است. یکی از دلایل انسجام تشکیلاتی داعش عناصر بعثی بودند که تجربه حکومت‌داری دوران صدام را داشتند.

در حال حاضر داعش بعد از سقوط و مرگ البغدادی دیگر تشکیلات منسجمی ندارند و اقداماتی که انجام می‌شود توسط اعضای داعش به صورت ناپیوسته و بدون فرماندهی متمرکز است آن هم فقط در بخش نظامی. دلیل تداوم حرکات نظامی هم به فقدان انسجام سیاسی در عراق بازمی‌گردد. هر چه اختلافات سیاسی کم شود قدرت جریان هایی مانند داعش هم کاسته می‌شود.

به نظر شما در آینده کدام یک از نحله‌های داخل داعش بر دیگران تفوق پیدا خواهد کرد؟

ممکن است از درون داعش جریان جدیدی به وجود آید زیرا زمینه‌های پیدایش چنین گروهی هست. نسلی که داعش ایجاد کرده و به شدت از نظر عقیدتی محکم شده ممکن است جریان جهادی جدیدی را شکل دهد به‌صورتی‌که در طول داعش باشد.

اگر عراق و سوریه به ثبات سیاسی نرسند که محتمل است و نیز کشورهای شمال و  صحرای افریقا مانند مالی و نیجریه بستر مناسبی برای جریان های سلفی جهادی است. ابرقدرت ها هم تمایل دارند برای ایجاد بهانه مداخله و بهره برداری های سیاسی چنین اتفاقاتی روی دهد.

در گذشته جریان سلفی جهادی فقط به جهاد اعتقاد داشت اما یک تفاوت میان نسل چهارم آنها با نسل های قبلی مانند داعش وجود دارد که علاوه بر جهاد به مولفه رویکرد سیاسی و مذاکره هم اعتقاد پیدا کرده‌اند و همین امر موجب افزایش قدرت آنها نسبت به داعش خواهد شد. مذاکره طالبان با آمریکا دریچه جدیدی به جریان های سلفی گشود.

همچنین گروه هایی در یمن، افریقا و شرق آسیا که با داعش بیعت کرده اند با داعش متفاوت هستند. داعش شیعه را دشمن اصلی خود می دانست در حالیکه در برخی مناطق مانند مالی مساله اول گروهی مانند نصرت الاسلام و المسلمین جنگ با شیعیان نیست. بلکه برعکس آنها با دشمنان خاص خود که بیشتر گروه های دیگر و البته دولت ها هستند درگیرند. از این رو آنچه به داعش مشهور است در همان عراق و سوریه بود و سایر مناطق رویکردها  و دیدگاه‌های مجزایی دارند.

چه عوامل هنوز وجود دارد که زمینه ساز پیدایش گروه های وهابی شده و خواهد شد؟

عوامل متعددی است بخشی از آنها به مسائل هویتی بازمی گردد. نحله هایی که به دنبال هویت مستقل می گردند و مقابله با غرب را نوعی هویت سازی برای خود تصور می کنند. طبعا وقتی رویکرد افراط گرایانه در ایجاد تسلط غرب وجود دارد در طرف مقابل هم رفتار مشابهی دیده می‌شود که این بخش امری طبیعی است.

عوامل دیگر مانند فقر، بیکاری و نبود درآمد کافی تاثیرگذار است اما این موارد صرفا باعث تشدید جریان های افراطی می شود و به همین صورت می تواند عامل هر جنبش دیگری اعم از سوسیالیسم یا ملی گرایی و … هم بشود.

فساد سیاستمداران حکومت‌های منطقه هم عامل مهمی است. جوانانی که وابستگی به حکومت ندارند به سهولت در برابر این قبیل دولتها می ایستند. کسانی که دارای شهرت، ثروت یا هر دارایی دیگری هستند برای اینکه آن را از دست ندهد سعی بر تعامل با دولت به نحوی از انحا می کنند. اما جوانانی که چیزی برای از دست دادن ندارند و در عین حال یک اعتقاد قوی نیز آنها را دعوت می کند موجب می شود آنها به سمت گروه هایی مانند داعش بروند.

در حقیقت کسی برای پول خود را منفجر نمی کند همچنین همه کسانی که بیکار و فقیرند یا از فساد حکومتها می نالند که به داعش نمی گروند. پس باید یک عامل بسیار مهم وجود داشته باشد که آن اعتقاد است. هنوز هم می توانید خانوده داعشی ها را که در اردوگاه الهول در سخت ترین شرایط زندگی می کنند ببینید که به سختی از اعتقادات خود حمایت می کنند درحالیکه اگر کمی کوتاه بیایند می توانند شرایط بهتری داشته باشند.

بنابراین وجود امنیت اقتصادی و ثبات اجتماعی است که مانع از رشد جریان های افراطی در کشورهای منطقه می‌شود و بر عکس آن هم صادق است.

نقش آل سعود در ایجاد گروه هایی مانند داعش را در چگونه می‌بینید؟

دلارهایی که عربستان برای ریشه دار کردن وهابیت در جهان هزینه کرده غیرقابل انکار است. داعش و گروه‌های مشابه اعتقاد محکمی به وهابیت دارند. در عین حال هرچه تفکر وهابیت گسترش یابد زمینه‌ساز رشد گروه‌هایی مانند داعش می‌شود. البته مکتب سلفی لزوما تفکر جهادی را ایجاد نمی‌کند اما بستری برای افراطی گری می‌باشد زیرا سلفیت بر خلاف سایر مذاهب دایره شرک و کفر را بزرگتر از فضای اعتقاد به ایمان می داند. وقتی کسی به سلفیت توجه می‌کند افراطی می‌شود و همین افراط زمینه تنگ تر شدن دیدگاه توحید و شرک می شود.

اغلب کسانی که نقش شرعی و مفتی گروه‌های داعش و القاعده را ایفا می‌کنند فاقد تحصیلات حوزوی هستند. برای مثال زرقاوی هیچ سواد دینی نداشت و با معلومات عمومی خود فتوای جهاد صادر می‌کرد. ترکی بن علی در سن سی سالگی مفتی داعش می‌شود. همچنین  محمد جولانی رهبر جبهه النصره هم که تازه به چهل سالگی رسیده و فاقد تحصیلات دینی است 15 سال است که در عرصه جهادی حضور دارد و نقش رهبر دینی را ایفا می‌کند. بنابراین عامل هیجان‌طلبی و ابعاد حماسی ماجرا بسیار در قدرت‌گیری امثال داعش موثر است.

مناطق صعب العبور و فاقد ارزش اقتصادی و زیستی مانند صحرا یا کوهستان که سیطره دولت‌ها بر آن دشوار باشد نیز برای ایجاد گروه‌هایی نظیر داعش بسیار مستعد است.

در گذشته جریان سلفی جهادی فقط به جهاد اعتقاد داشت اما یک تفاوت میان نسل چهارم آنها با نسل های قبلی مانند داعش وجود دارد که علاوه بر جهاد به مولفه رویکرد سیاسی و مذاکره هم اعتقاد پیدا کرده‌اند و همین امر موجب افزایش قدرت آنها نسبت به داعش خواهد شد. مذاکره طالبان با آمریکا دریچه جدیدی به جریان های سلفی گشود.

مصلحت‌اندیشی را چه اندازه موثر می‌دانید؟

اصولا بعد از تشکیل حکومت توسط جریان‌های اعتقادی از توجه به مسائل مکتبی کاسته میشود و بیشتر به سمت مصلحت اندیشی می‌روند. سپس رویکرد جدید خود را با روکش کلامی توجیه می کنند.

موج‌سواری یکی از توانایی های داعش است. چالش‌های حکومت‌های منطقه و نیاز مردم به تغییر از یک طرف و استفاده‌ای که داعش از بعثی‎های با تجربه برای سوار شدن بر این موج کرد نکته مهمی است. حال آنکه داعش قطعا بعثی ها را کافر محض می‌دانند اما به مصلحت از آنها استفاده کردند.

از طرف دیگر گروه‌هایی هم بودند که با دادن باج به داعش منافع خود را تضمین کردند. همچنین عشیره هایی که با یک اعلام بیعت می توانند از منافع همکاری با داعش بهره‎مند شوند هم در قدرت‌گیری داعش موثر بودند.

برخی ادعا می کنند که به دلیل شباهت اعمال داعش با خوارج، آنها از یک ریشه اند آیا  این جمله درست است؟

خیر شاید توحش آنها مشابه باشد اما هرگز مبانی فکری آنها یکی نیست. برای مثال خوارج می گفتند گناه باعث خروج از دین می‌شود اما داعش کسی را کافر می داند که با خلیفه بیعت نکند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا