جریانشناسی مذهبی کردها؛ اینجا قومیت و مذهب تلفیق میشود
مرکز المسبار للدراسات و البحوث
ترجمه: رامین حسین آبادیان
وجود تنوع نژادی و قومیتی در داخل کشورهای خاورمیانه به ظهور و بروز رقابت میان دوگانه «اقلیت و اکثریت» منجر شده شده است. در نتیجه رقابت مذکور، این تصورات و برداشتهای «اکثریت واقعی» یا همان «اکثریتِ حاکم» از دین، زبان و قومیتگرایی است که بر تصورات و برداشتهای قشرِ اقلیت غلبه یافته است. برجستهترین این اقلیتها، اقلیت کُردی است که همواره در پژوهشهای عمیق و ریشهای نادیده انگاشته شده است. مرکز مطالعات «المسبار» پیشتر در مشهورترین آثار خود به بررسی کثرتگرایی قومی و نژادی در کشورهای مختلف منطقه پرداخته است. این مرکز در کتاب خود تحت عنوان «اسلام در کردستان؛ اهل تسنن، شیعیان و خورشیدپرستان» نیز که در ماه مارس سال 2018 میلادی به چاپ رسید، تلاش کرد تا فضای اسلامیِ حاکم بر این منطقه حیاتی از جهان [خاورمیانه] را ترسیم کند. در فرایند انجام پژوهشهایی از این دست، جنبشهای اسلامی با تمامی شاخههایشان در منطقه مورد رصد قرار گرفتند. افزون بر این، مرکز «المسبار» پژوهشهایی را در خصوص «سلفیتِ کُردی» انجام داده است تا از این رهگذر میزان استقبال کُردها از اسلام و نحوه برخورد آنها با عقاید و باورهای فقهی و سیاسی، مشخص گردد.
پژوهشهای موجود در کتابِ «اسلام در کردستان؛ اهل تسنن، شیعیان و خورشیدپرستان» به واکاوی اسلام سُنی به ویژه «حنفیه» و «شافعیه» و نیز اسلام شیعی از نوع کُردیِ آن پرداخته و میزان تأثیرپذیری آنها از فضا و محیط جغرافیایی را بررسی کرده است. کتاب مذکور همچنین به بررسی تصوف نیز پراخته است اما از آداب و رسوم، عادات و سنتهای کُردی غافل نشده است. از سوی دیگر، در پژوهشهای انجام شده در کتاب مذکور تحولات قبیلهای و عشیرهای نیز متناسب با تغییرات زمانی و مکانی بررسی شدهاند و در نهایت تمامی این موارد در برابر چالشهای تروریسم قرار گرفتهاند؛ چالشهایی که موجب شکلگیری سؤالات جدیدی پیرامون دین، وطن، هویت و افراطیگری شدهاند.
اسلام در «کردستان عراق» اصالت یا اختلاف؟
«ابراهیم صادق ملازاده» استاد جامعهشناسی در دانشگاه «سوران» واقع در «اربیل» به بررسی تاریخ ورود اسلام به کردستان عراق پرداخته و رابطه کُردها با اسلام را به دو مرحله تقسیم کرده است. مرحله اول، مرحله ورود اسلام به کردستان است که البته از مهمترین مراحل در طول تاریخِ طولانی کردستان محسوب میشود. اما مرحله دوم، مرحله ورود اسلام سیاسی و گروههای مختلف وابسته به آن به کردستان عراق است.
این استاد جامعهشناسی میگوید: «واقعیت آن است که پیش از دوره اسلامی، کردستان تحت هیمنه و سیطره دولت ساسانی بود و به گواهِ بسیاری از منابع معتبر، اغلبیت مردم کُرد در آن زمان از دین زرتشت پیروی میکردند. بنابراین، قدرت حاکم بر کردستان در آن زمان، دولت ساسانیان بود». این نویسنده کُرد با اشاره به ورود اسلام به کردستان در 2 دوره امویان و عباسیان و نیز بررسی نحوه برخورد کُردها با اسلام، تأکید میکند که کُردها در طول مدتزمانی بالغ بر 100 سال علیه حکومتهای اسلامی قیام کردند و علت آن نیز به عوامل سیاسی و اقتصادی بازمیگردد».
به گفته «ابراهیم صادق ملازاده» جامعه کُردی با فرهنگ اسلامی ارتباط خوبی برقرار کرد و از همینروی، علمای بسیاری که در حوزه علومهای مختلفِ عقلی و نقلی ید طولایی داشتند، ظهور کردند. از سوی دیگر، جامعه کُردی تلاش کرد تا از سلسله پیشرفتهای دینی که جوامع اسلامی به خود دیدند، عقب نماند. همین تأثیرپذیری از اسلام بود که موجب شد تا مذهب «شافعی» در داخل جامعه کُردی رواج پیدا کند. این اتفاق در دورههای آغازین ظهور مذهب شافعی یعنی قرن چهارم هجری مصادف با قرن دهم میلادی، به وقوع پیوست. این نویسنده کُرد همچنین به نقل از «شرفخان البدلیسی» (1005هـ/ 1596م) آورده است: «امت کُردی همگی نزد امام شافعی تلمذ کردند. اما قشرهای دیگری نیز بودند که به سایر ادیان گرایش پیدا کردند. علت این مسأله هم آن است که شاخههای مذهبی بسیاری که اساسا با مذهب سنی متفاوت بودند، در کردستان وجود داشت».
این استاد جامعهشناسی در ادامه پژوهش خود به تعدّد مدارس دینی در کردستان عراق اشاره کرده و میگوید: «قدرت و نفوذ اسلام در کردستان به صورت تدریجی افزایش پیدا کرد و درست به همین دلیل است که ما نوعی انسجام و هماهنگی میان مذهب شافعی، طریقتهای صوفیه و مدارس دینی مختلف از یک سوی و اسلام و فرهنگ کُردیِ ریشهدار از سوی دیگر، دیدهایم. این انسجام و هماهنگی در واقع تا اواسط قرن بیستم میلادی یعنی زمانی که اندیشه اسلام سیاسی و سلفیت وارد کردستان شد، قابل مشاهده بود».
کُردها و اسلام سُنی؛ گرایش نژادی و هویتِ دینی
متخصصانِ حوزه تاریخِ عقاید و ادیان به بررسی اقلیتهای دینی در کردستان از جمله «ایزدیها»، «یارسان»، «کاکهایها»، «علویها» و «شبکیها» پرداختهاند. آنها در جریان بررسی اسلام سنّی، به واکاوی ابعاد مختلف صوفیه و تجلی آن در طریقتهای مختلف به ویژه طریقتهای «نقشبندیه» و «قادریه» در جامعه کُردی، اهتمام بیشتری به خرج دادند. با اینحال، در خصوص پژوهشگران و نویسندگان کُرد باید گفت که آنها به دلیل گرایشهای قومیتی و سیاسی خیلی کم به سمت بررسی هویتِ دینی جامعه کُردی حرکت کردند. به همین دلیل است که تاریخ اسلامِ کُردی همواره در دورههای زمانی مختلف مبهم ماند و در عرصه اسلامی به آن به عنوان یک مکملِ تاریخِ عمومی مذهب سنی نگریسته شد. براساس آنچه که گفته شد، پُر واضح است که در این شرایط، بررسی اسلام در جامعه کُردی، دستیابی به فهم دقیق کُردها از اسلام، نقش اسلام در شکل دادن ایدئولوژیِ جمعی کُردها و نیز جایگاه اسلام در میان دو قشرِ مردم و نخبگان، کار بسیار سختی است.
«حیدر لشکری» استادیارِ رشته «تاریخ ادیان» در دانشگاه «کویه» واقع در اقلیم کردستان عراق به بررسی نحوه شکلگیری تاریخی اسلام کُردیِ سنی پرداخته است و گفته است: «وجود اسلام سنی در کردستان به معنای عدم وجود مذاهب اسلامی دیگر در این منطقه نیست. علاوهبر کُردهایی که همواره از مذهب سنی پیروی کردند، قشرهای دیگری نیز وجود دارند که بر اعتقادات و باورهای قدیمی و سنتیشان باقی ماندند. این درحالی است که سایر قشرها نیز به مذاهبی غیر از مذهب سنی گرایش پیدا کردند؛ هرچند که این اقدام آنها توسط اهل تسنن مذمت شد. با تمامی اینها، نگرش کلی در عرصه اسلامی به کُردها اینگونه است که آنها جزئی از اهل تسنن به شمار میروند و به مذهب شافعی گرایش دارند. به همین دلیل است که ما میبینیم تعابیری نظیر کُرد سنی و کردهای شافعی زیاد به گوش میرسد و هدف از بیان این تعابیر، نسبت دادنِ آنها به هویتِ دینی کُردهاست. کُردها به قدری به گرایش به مذهب سنی شناخته شدهاند که اگر یک غیرِ کُرد ببیند آنها مذهبی غیر از مذهب سنی دارند، به شدت متعجب میشود».
این استادیارِ رشته «تاریخ ادیان» در دانشگاه «کویه» در ادامه سخنان خود میافزاید: «طریقتهای صوفیه در طول عصرهای اخیر در کردستان عراق گسترش پیدا کردند به گونهای که در قرن پانزدهم میلادی شاهد آن بودیم که پیروان و مریدان طریقتهایی نظیر قادریه، رفاعیه، حروفیه، سهروردیه، کبرویه و… در نقاط مختلف اقلیم کردستان ظهور و بروز پیدا کردند. اما با گذشت زمان، به تدریج از تعداد طریقتهای موجود در منطقه کردستان کاسته شد و بسیاری از آنها به کلی این منطقه را ترک کردند. در این میان تنها دو طریقت یعنی طریقتهای نقشبندیه و قادریه در کردستان باقی ماندند». از سوی دیگر، «لشکری» تأکید میکند که اسلام سنی بر ذهنیت شهروند کُرد تأثیر گذاشته است اما نمیتوان این تأثیر بر شخصیت کُردها را به طور واضح مشاهده کرد. وی معتقد است: «علت اصلی چنین مسألهای این است که علمای دینیِ کُرد که همواره با جامعه کُردی زندگی کردند، آثار مکتوبی را از میزان تأثیرگذاری اسلام سنی بر شخصیتهای کُرد، از خود برجای نگذاشتند. فارغ از این مسأله، در عرصه اجتماعی نیز باید گفت که افراد و گروههای قبیلهای مختلف کُردی متناسب با فعالیتها و نقشهای تاریخیشان و نیز نزدیکیشان به مراکز دینیِ وابسته به نظام حاکم، دارای هویتِ سُنیِ متفاوت از یکدیگر بودهاند».
شیعیانِ کُرد؛ فیلیها، شبکیها و متشیعین
اغلب کُردهای شیعی از شیعیانِ جعفری یا دوازدهامامی هستند. این دسته از شیعیان به برخی دلایل و عوامل سیاسی از یک سوی و عوامل دینی و مذهبی از سوی دیگر، از دیدگان به دور هستند اما در واقع آنها بخش مهمی از بافت دینی و قومی در اقلیم کردستان را تشکیل میدهند. از آنجایی که آنها یک اقلیت شیعی در میان اکثریتِ اهل تسنن هستند، آداب و رسوم دینی خود را گاهی به صورت پنهان و گاهی به صورت آشکارا انجام میدهند. ازهمینروی، واضح است که بررسی و پژوهش درباره گروههای شیعی در میان کُردها به دو شکل میدانی و نظری در آنِ واحد، اهمیت پیدا میکند.
افزون بر این، «زیرک احمد» پژوهشگر و مترجم عراقی در پژوهشی که انجام داده است، بر محورهای سیاسی، دینی و اجتماعی شیعیان کُرد متمرکز شده است. او پژوهش خود را از طریق برقراری ارتباط با جامعه کُرد سنی از یک سوی و گروههای شیعیِ غیر کُرد از سوی دیگر، تهیه کرده است. او در این پژوهش همچنین به بررسی روابط میان طیفهای مختلف دینی مبادرت ورزیده است. از سوی دیگر، «زیرک احمد» در پژوهش خود تلاش کرده است تا به ماهیت رابطه میان مذهب و قومیتگرایی و مشترکات موجود در میان شیعیانِ کُرد و… پی ببرد. بنابراین، او اهتمام ویژهای به بررسی ماهیت رابطه میان گرایشهای مختلف قومیتی و مذهبی داشته است. این مترجم عراقی حتی از روابط میان احزاب سیاسی شیعی و احزاب کُردی غافل نشده است. او در پژوهش خود پراکندگی جمعیتِ شیعیان کُرد از نظر گرایش دینی و قومیتیشان را اینگونه معرفی میکند؛
دسته اول، «فیلیها» هستند. این دسته از شیعیانِ کُرد بیشتر در مناطقی که عربی محسوب میشوند، زندگی میکنند. از جمله این مناطق میتوان به استان «بغداد» و نیز مناطق واقع در جنوب عراق اشاره کرد. افزون براین، فیلیها در مناطقی که جزئی از مناطق مورد مناقشه محسوب میشوند نیز حضور دارند. ازجمله مناطق مذکور «الخانقیین»، «المندلاویه» و «البدراویین» هستند.
دسته دوم، «شبکیها» هستند. این دسته از شیعیان کُرد از لحاظ زبانی با دسته اول و سوم متفاوت هستند. علت هم آن است که شبکیها در واقع با لهجهای شبیه به «بهورامیه» که با لهجه «بهدینیه» درآمیخته است، سخن میگویند. کما اینکه آنها از کلمات عربی، ترکی و فارسی در سخنان خود استفاده میکنند.
دسته سوم، «متشیعین» هستند. این دسته از کُردهای شیعی کسانی هستند که پس از مدتی شیعه شدهاند. در واقع به آن دسته از کُردهای سنی مذهب که با گذشت زمان مذهب خود را تغییر داده و به تشیع دوازدهامامی گرویدند، «متشیعین» گفته میشود.
کُردهای علوی… جدال دینی، قومیتی و سیاسی
«محمد حریری» پژوهشگر کُردی ـ عراقی و متخصص در امور جنبشهای اسلامی پژوهشی را انجام داده و در آن کُردهای علوی در اقلیم کردستان عراق را مورد توجه قرار داده است. او در این پژوهش به وجود تاریخی کُردهای علوی و روابط حاکم بر جنبههای دینی، قومیتی و سیاسی آنها پرداخته است. پژوهشگر مذکور تلاش کرده است تا کُردهای علوی و هویتِ مرکّب آنها را معرفی کند.
«حریری» تأکید میکند که بر علویها نام «قزلباش» نیز اطلاق میشود و البته این نام و تاریخ آن حساسیتهایی را برای آنها به وجود میآورد. در پژوهش «حریری» همچنین از وجوه تمایز میان علویهای کُرد با علویهای ترکیه و همچنین علویهای عرب سخن گفته شده است؛ کمااینکه مشترکات میان آنها نیز برشمرده شده است. «حریری» معتقد است: «پدیدهای در داخل اقلیتهای دینی در جامعه کُردی در حال ریشهدواندن است که نمیتوان علویهای کُرد را از آن مستثنی دانست. آن پدیده چیزی نیست جز قومیسازی مذهب و یا دین. این بدان معناست که پیروان یک دین تلاش میکنند ضمن متمایز شماردن خود از دیگر ادیان و مذاهب، با بکارگیری توجیهات عقیدتی و تاریخی، قومیتِ مختصِ به خود را تشکیل دهند. ازهمین روی، ما میبینیم برخی گروههای علوی نظیر ایزدیها و هورامیها صراحتا میگویند که علویه یک قومیتِ کاملا مستقل جدایِ از کُردهاست. آنها میگویند که علویه نه کُردی است نه ترکیهای و نه عربی».
این متخصص در امور جنبشهای اسلامی همچنین به بررسی پدیده علویهای سیاسی در کردستان عراق و تشریح مظاهر آن پرداخته است و معتقد است که هر سیاستمداری میتواند با چشمان غیرمسلح نیز چنین پدیدهای را مشاهده نماید. او اشاره میکند که نفوذ سیاسی علویها بر چپگرایان تُرکی به طور عام و چپگرایان کُردی و حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به طور خاص، بسیار قوی است. درهمینحال، «محمد حریری» در پژوهش خود به بررسی دیدگاه و نگرش دینی و فلسفی علویها نسبت به زندگی و انسان و نیز نقش آنها در ایجاد امنیت، صلح اجتماعی و گسترش ارزشهای دموکراتیک میان فرزندان یک وطنِ واحد، پرداخته است.
جنبش «حقه»؛ مخالفت با زندگی مادی به خاطر یک زندگیِ دیگر
به گفته «سردار عزیز» عضو جنبش «حقه» اقلیم کردستان و مشاور سیاسی در پارلمان این منطقه، جنبش «حقه» جنبشی است که تحقیقات و پژوهشهای زیادی در خصوص آن انجام نشده است؛ علت این مسأله هم به ظهور جنبش مذکور در تاریخ معاصر و نیز عدم اهتمام پژوهشهای نوین به ترکیب دینی و مذهبی ادیان در اقلیم کردستان، بازمیگردد.
جنبش «حقه» در اوایل قرن بیستم توسط «شیخ عبدالکریم شدله» در منطقه «سرگلو سورداش» ظهور و بروز پیدا کرد. «شیخ عبدالکریم شدله» بعدها لقب «شیخ ارشاد» را پیدا کرد و رهبری یک طریقت از طریقتهای صوفیه در منطقه خود را عهدهدار شد. او به عنوان مؤسس جنبش دینی ـ اجتماعیِ «حقه» خیلی زود توانست جنبش مذکور را در مناطق مختلف گسترش دهد به طوری که در یک مدت زمان بسیار کوتاه، بسیاری از مردم در مناطق «سورداش»، «مرگه»، «شوان»، «کرکوک» و… با «شیخ عبدالکریم شدله» بیعت کردند و به جنبش «حقه» پیوستند. مناطقی که از آنها نام بُرده شد در نهایت به عنوان مناطق ظهورِ «حقه» شناخته شدند. این مناطق در واقع مناطقِ کوهستانی هستند که در آنها روستاهای بسیار کوچک وجود دارد و در این روستاها نیز مردم عادی زندگی میکنند؛ مردمی که عمدتا به کار کشاورزی مشغول هستند.
جنبش «حقه» جزئی از تاریخ طولانی معروف به «اسلامِ دراویش» محسوب میشود. «سردار عزیز» تأکید میکند که هسته و جوهر اصلی این نوع گرایش به اسلام، دوری جستن از دنیا و اجتناب از داشتن یک زندگی معمولی و عادی است. این بدان معناست که پیروان «حقه» چه از لحاظ ظاهری و پوشیدن لباس و چه از لحاظ برخورداری از سرمایههای مادی با پیروان دیگر ادیان متفاوت هستند و نوعی فقر در آنها دیده میشود. از سوی دیگر، «سردار عزیز» تلاش کرده است تا علل و عوامل چنین نامگذاری برای جنبش مذکور را دریابد و در همین راستا، وی اشاره میکند که نام جنبش با کلمه «حق» مرتبط است. این پژوهشگر کُرد میگوید: «برای فهم دقیق واژه حقه تلاشهایی در حوزه زبانی بر روی اصطلاح حق انجام شده است و در نهایت این سؤال مطرح شد که معانی، تاریخ و محرک ایدئولوژیک اصطلاح حق چیست؟ بسیاری از پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که علت اصلی نامگذاری جنبش حقه این است که پیشتر اعضای آن به صورت گسترده و فراگیر از واژه حق استفاده میکردند. بنابراین، به نظر میرسد که اصطلاح حق دارای تاریخِ دینی دو وَجهی است؛ تاریخی برای اهل حق و تاریخی برای تصوف. افزون بر این، به نظر میرسد که واژه حق در تصورات جامعه کُردی معنای دیگری داشته باشد و آن، عدالت و عدم ظلم است».
«سردار عزیز» میگوید: «میتوان به جنبش حقه به عنوان تفسیری از دین اسلام نگریست، چراکه این جنبش دارای فرهنگ و تاریخِ خاص خود است در یک شرایط خاصِ اجتماعی و سیاسی شکل گرفته است. پیامی که حامیان این جنبش همواره به دنبال ارسال آن بودهاند، پیامِ نارضایتی بوده است. جنبش مذکور از همان لحظه پیدایش تحت تأثیر شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قرار گرفت. من به جنبش حقه نه از مَنظر دین مینگرم و نه از منظر مدرنیته. این جنبش یک روایت کوچک در قالب روایتی بزرگ یعنی اسلام و مدرنیته، نیست. در واقع، باید گفت که همین دوگانگیِ اسلام و مدرنیته موجب شد تا جنبش حقه در ماهیت مسیر خود با شرایطی آشفته مواجه شود».
وی در ادامه با طرح مجموعهای از سؤالات پیرامون هویت، ماهیت و رفتارهای جنبش «حقه» تأکید میکند که «مخالفت با هرآنچه که معمول و مرسوم است» طبیعت و ماهیت اصلی جنبش «حقه» به شمار میرود. «سردار عزیز» همچنین میافزاید: «البته این نوع رفتار از سوی پیروان جنبش حقه رفتار جدید و استثنائی نیست اما ما در اینجا 2 سؤال اساسی را مطرح میکنیم؛ اول اینکه آیا جنبش حقه نمونهای از بقایای ریشههای عقیدتی، فرهنگی و رفتارهای محلیِ پیش از ظهور اسلام است؟ این سؤال ما را به سمت طبیعت و ماهیت روابط میان کُردها و مسلمانان سوق میدهد. سؤال دوم این است که آیا کُردها به عنوان ساکنان مناطق کوهستانی که دارای عقاید مختلفی بودند، همچنان در برابر دین اسلام و آنچه که این دین وجود دارد، مقاومت میکنند»؟
خورشیدپرستان؛ حضور مسالمتآمیز میان اصالت و ابهام
«مراد الحکیم» استاد بخش جامعهشناسی دانشگاه «صلاحالدین» در شهر «اربیل» در گفتگویی با «ابراهیم صادق ملازاده» تلاش کرد تا بر جماعت «خورشیدپرستان» متمرکز شود؛ کسانی که ویژگیها و خصوصیات خاص خود را در عشیره «بارزان» داشتهاند. علت این رویکرد «الحکیم» نیز این است که تاکنون صحبتهای کمی از خورشیدپرستان به میان آمده است و البته سخنانِ بدون سند و ادله علمی فراوانی نیز در خصوص آنها مطرح شده است. این استاد بخش جامعهشناسی دانشگاه «صلاحالدین» در جریان گفتگوی خود به مسائل مهمی پیرامون جماعت خورشیدپرستان، رابطه آن با «شیخ احمد البارزانی»، ماهیت باورهای پیروان آن و نیز چگونگی گرایش آنها به این جماعت، پرداخته است. در جریان مصاحبه مذکور گفته شد که نام «خورشیدپرستان» به پیروان این جماعت تحمیل شده است چراکه آنها خود را «پیروان شیخِ بارزان» مینامند اما در نتیجه درگیریها میان آنها و برخی دیگر از گروهها، «خورشیدپرستان» نام گرفتند. البته این اسم وامگرفته از رهبر معنوی آنها به نام «خورشید» است؛ هرچند که پیروان این جماعت، رهبر معنوی خود را «پدر» و نه «خورشید» مینامند.
«ملازاده» در جریان گفتگوی مذکور تصریح میکند: «واقعیت آن است که خورشیدپرستان به مجموعهای از اعتقادات باطنی باور دارند و به عنوان مثال معتقد هستند که عبادت تنها یک اقدامِ ظاهری غیر ضروری است. آنها همچنین اعتقاد دارند که اگر بدیها گسترش یابند، دیگر انجام فرایضی نظیر روزه گرفتن و نماز خواندن هیچ فایدهای ندارد، زیرا این اعمال در سایه چنین شرایطی توسط خداوند مقبول واقع نمیشوند. آنها از همان ابتدای شکلگیری و پیدایش، چنین باورها و اعتقاداتی داشتهاند». وی همچنین تأکید میکند: «افکار، اعتقادات و باورهای خورشیدپرستان به صورت همزمان با باورهای جنبش حقه مطرح شد. من معتقدم که ارتباط مستحکمی میان شیخ عبدالکریم شدله و جنبش حقه از یک سوی و شیخ احمد بارزانی از سوی دیگر، وجود داشته است. علت هم آن است که هر دو شیخ از طریقت نقشبندیه پیروی میکردند. کمااینکه جنبش حقه نیز تحت تأثیر بهاء الله، مرشد البهائیه بود که در منطقه شدله یعنی موطنِ جنبش حقه سکونت داشت».
از سوی دیگر، «ابراهیم صادق ملازاده» معتقد است که خورشیدپرستان در عرصه آداب و رسوم دینی نیز از ویژگیها و خصائصی متمایز از دیگر گروهها برخوردار هستند. در همین ارتباط، او تأکید میکند: «آنها یک تجمع خاص دارند که از آن تحت عنوان (جماعت) یاد میکنند. من نمیدانم که این نام برگرفته از نام یک مکان است یا عبادتگاه یا هر جای دیگر اما در هر صورت، حضور زنان و مردان به صورت مختلط در تجمعهای خورشیدپرستان همواره آزاد بوده است. در این تجمعها، شرکتکنندگان گفتهها و سخنان رهبران خود را بازگو میکنند و میگِریند. کمااینکه در این تجمعها اشعار شاعرِ کُرد متصوف یعنی ملا الجزیری و اشعار دیگر متصوفان را میخوانند. این نکته نیز جالب است که آنها گمان میکنند که تنها کسانی هستند که وارد بهشت میشوند. در روستای ما زن و مردی وجود دارد و هریک گروههایی از زنان و مردان را در اختیار دارند. روزی دیدم آنها نشستند و درحال گریستن هستند و با خود میگویند: برای خواهران و برادران خود متأسفیم؛ آنها با نماز خواندشان به جهنم خواهند رفت و خودشان را از بهشت محروم میسازند. همچنین در روستای ما زنی زندگی میکند که یک روز زمانی که صدای قرآن به گوشش رسید و متوجه نشد که این صدا متعلق به قرآن است، گفت: چرا این صدای عربی را قطع نمیکنید. او قرآن را نشناخت، زیرا اساسا قرآن در خانههای آنها نیست. حتی در برهههای از زمان، قرائت اذان در مناطق خورشیدپرستان ممنوع بود».
تاریخِ جامعه دروزی در «السویداء» سوریه
«نجاه عبدالصمد» نویسنده سوری به بررسی تاریخ دروزیها در «السویداء» سوریه پرداخته است. او میگوید که شکلگیری دروزیه با تاریخ ظهور دعوت به مذهب «توحید» که در حد فاصل میان سالهای (1017 – 1043م) اتفاق افتاد، ارتباط مستقیم دارد. این نویسنده سوری تأکید میکند که مذهب «توحید» به عنوان یک جریانِ عقیدتی جداشده از «اسماعیلیه» مطرح شد و پیروانش نیز «موحدون» نامیده شدند تا اینکه به آنها لقب دروزی داده شد. این نام نیز وامگرفته از نامِ «نشتکین الدرزی» یکی از مبلغانِ دروزی است. «نجاه عبدالصمد» در ادامه به نقل از «محمد کامل حسین» تصریح میکند: «اصالت دروزیها به قبایل عربی قیسی و یمنی بازمیگردد؛ قبایلی که پس از فروپاشی سد مأرب در یمن از شبه جزیره عربی مهاجرت کردند و در جنوب بلاد شام پیرامون حوض فرات سکونت گزیدند. از اینجا بود که برخی از قبایل وابسته به آنها نیز به منطقه حلب در شمال سوریه مهاجرت کردند و حتی در جنگهای امویان علیه رومیان مشارکت داشتند. در زمان حکمرانی عباسیان نیز ابو جعفر المنصور، خلیفه عباسی دستور داد تا قبایل تنوخی از فرات به سواحل لبنان و مناطق کوهستانی آن منتقل شوند تا بتوانند از لبنان در برابر تجاوزهای روم شرقی حمایت به عمل آورند. علت اعزام قبایل تنوخی به سواحل لبنان نیز این بود که آنها در سلسله جنگهای پیشین دلاوریهای زیادی را از خود به نمایش گذاشته بودند. پس از آنکه قبایل تنوخی موفق شدند بر ارتش روم شرقی فائق آیند، عباسیان آنها را بر امارت وادیالتیم گماردند؛ جایی که قریب به 800 سال تحت حکمرانی آنها باقی ماند. بدینترتیب، با فرا رسیدن قرن یازدهم میلادی قبایل تنوخی به مذهب توحید روی آوردند و به آن محلق شدند».
در حال حاضر نیز باید گفت که موحدانِ دروز در نقاط مختلفی از جمله سوریه، لبنان و فلسطین سکونت گزیدهاند. آنها در طول قرن گذشته میلادی نقشهای مهم و تأثیرگذاری را در جوامعی که در آن به سَر میبُردند، ایفا کردند. البته اکنون نیز دروزیها ایفاگر نقش مهم و بسزایی در تحولات جوامع امروز خود هستند. ازجمله مهمترین این نقشها میتوان به نقشآفرینی آنها در عرصه مقاومت در برابر استعمارگران و اشغالگران اشاره کرد. واقعیت آن است که دروزیها در سوریه نتوانستند در عرصههای سیاسی تاریخ معاصر نقش مهم و تأثیرگذاری را ایفا کنند؛ کما اینکه دروزیهایهای لبنان نیز همچون دروزیهای سوریه ایفاگر نقش مهمی در جامعه خود نبودهاند. با این وجود، نباید از این مسأله غافل شد که آنها هیچگاه از تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع خود دور نشدند و از آن فاصله نگرفتند.
در حال حاضر دروزیها 2.7 درصد از جمعیت سوریه را شامل میشوند و اغلب این جمعیت نیز در استان «سویداء» واقع در «جبل العرب» سکونت دارند؛ جایی که مرزهای آن از 50 کیلومتریِ جنوب دمشق آغاز میشود و تا مرزهای اردن ادامه پیدا میکند. اما دروزیها در سوریه تنها ساکن «سویداء» نیستند، چراکه در دیگر مناطق سوریه ازجمله حومه «دمشق»، «قنیطره» و «ادلب» حضور دارند. واقعیت آن است که دروزیهای «سویداء» هیچگاه از تحولات سیاسی و اجتماعی که سوریه طی سالهای اخیر در بازههای زمانی متفاوت شاهد آن بوده است، به دور نبودهاند. با آغاز تحولات سال 2011 در سوریه طیف وسیعی از دروزیها موضع بیطرفانه در قبال این تحولات اتخاذ کرده و صراحتا اعلام کردند که خود را جزئی از مناقشات میان طرفهای مختلف نمیبینند. با شکلگیری منازعات مسلحانه در جبهههای مختلف نبرد در سوریه نیز گروههای افراطی زیادی اعلام موجودیت کردند که برخی از آنها به تکفیر مذاهب مختلف مبادرت ورزیدند. دروزیها ازجمله کسانی بودند که توسط گروههای مسلح افراطی تکفیر شدند و قتل آنها و تعرض به مقدساتشان مُجاز شمارده شد. اینجا بود که سالهای سرشار از سختی و محنتی که دروزیها پیشتر آن را پشت سر گذاشته بودند بار دیگر برایشان تداعی شد.
در عین حال، رسانههای تبلیغاتی به ایجاد رعب و وحشت در جامعه دروزی پرداختند و اینگونه وانمود کردند که جنگ مذهبی بزرگ با آنها در راه است. این مسأله موجب شد تا ترس و وحشت بر جامعه دروزی حاکم شود و دروزیها بیش از پیش گوشهگیر شوند. تداوم تهدیدات علیه دروزیها موجب شد تا شخصیتهای برجسته دینی در جامعه دروزی با هدف حمایت از امنیت جامعه دروزی و دفاع از مناطق محل سکونت خود، گروههای مسلحی را تشکیل دهند. با اینحال، اکثر کسانی که برای دفاع از جامعه دروزی تسلیح شدند، افرادی بودند که پیشتر از هیچ آموزشی برخوردار نبودند؛ کما اینکه به دلیل بیکاری زندگی مناسب و شایستهای هم نداشتند. همین مسأله موجب شد تا آنها از دستیابیشان به سلاح سوء استفاده کنند و قدرتِ سلاح را در زمینه قاچاق و تجارت غیرقانونی تسلیحات بکارگیرند. این افراد به گرونگاری آوارگان و مبادله آنها با دروزیهای ربودهشده پرداختند. آنها حتی پا را فراتر گذاشته و به گروگانگیری دروزیهای ساکن «سویداء» مبادرت ورزیدند تا در ازای آزادی آنها، از خانوادههایشان باجخواهی کنند.