تجربه نگاری سفر به استانبول؛ از ایاصوفیه آبی برای اردوغان گرم نمیشود!
محمدجواد حسین زاده
روز شنبه وقتی اینستاگرام را بازکردم، با این خبر مواجه شدم که: «اردوغان در اولین سالگشت بازگشایی ایاصوفیه به عنوان مسجد، در پیامی نوشته است: «به مدد خدا صدای اذان و دعا و تلاوت قرآن تا روز قیامت در این مسجد ادامه خواهد داشت». همین خبر کوتاه بهانهای شد برای واکاوی نماز جمعهای که بنا بود دو جمعه پیش در ایاصوفیه بخوانیم اما نشد و گذری که شنبه گذشته به ایاصوفیه افتاد.
داستان از این قرار است که سفر به استانبول طوری برنامهریزی شده بود که تا جمعه در استانبول بمانیم و دوست امّتی و اسلامگرایمان بتواند در ایاصوفیه که به همت اردوغان نمادی برای اسلامگرایان ترکیه شده، نماز جمعه را به امام جمعه منصوب اردغان اقتدا کند. پیش از این، دوستمان بارها به استانبول سفر کرده بود و برای بازدید از موزه ایاصوفیه باید چند ده لیر پرداخت میکرد. اما اینبار به مدد اقدام اردوغان و تبدیل شدن موزه ایاصوفیه به مسجد، با یک تیر دو نشان میزد، یکی داخل ایاصوفیه را میدید و دیگر اینکه به حکم «من صلّى معهم فی الصف الأول کان کمن صلّى خلف رسول الله صلى الله علیه وآله فی الصف الأول» ثواب نماز پشت سر رسول خدا را به دست میآورد.
جمعه روز آخر سفر بود و برنامه خاصی به جز شرکت در نماز جمعه ایاصوفیه نداشتیم. حدود یک ساعت به اذان حرکت کردیم و با «تراموا» به سمت ایستگاه «سلطان احمد» حرکت کردیم. تا آن روز بیشتر رفت و آمدها با مترو بود و از این اتوبوسبرقی قطار شکل و ریلداری که بخشهای مرکزیتاریخی استانبول را به هم وصل میکند، استفاده نکرده بودیم. همین بهانهای شد تا دوستان به مثابه سخنان پیش از خطبههای نماز جمعه در ستایش تدبیرهای اردوغان در دوران شهرداری، داد سخن دهند و اینگونه از سختی هوای گرم و شرجی استانبول بکاهند.
مقصد، ایستگاه «سلطان احمد» بود و از همینجا تعداد حاجیبخشیهایی که به سمت نماز جمعه میرفتند افزایش پیدا میکرد. البته جمعهها در همه مساجد ترکیه نماز جمعه میخوانند و غالبا حتی اگر هیچ روز هفته را نماز نخوانند ولی در نماز جمعه شرکت میکنند. به همین خاطر یکی از کسانی که در جریان سفر با او دیدار داشتیم، با نگاهی تک ساحتی و شاید با بیانی مبالغه آمیز معتقد بود که آنچه دین را در جامعه ترکیه حفظ کرده، همین نماز جمعه است، نماز جمعهای که فقط مخصوص به ظاهر متدینان نیست.
بی مناسبت نیست که همینجا و برخلاف کلیشههای معهود درباره دینداری و معنویت به خاطرهای دیگر اشاره شود. نویسندهای ترک نقل میکرد یکی از معاریف قم به استانبول سفر کرده بود و در ورودی یکی از مساجد شیعیان با دو تا خانم با پوشش حداقلی برخورد کرده بود که تحت تأثیر هیبت و شکل و شمایل حاج آقا از ایشان تقاضای عکس میکنند. حاج آقا به واسطه مترجم عذر تقصیر میآورد که جایگاه سیاسی دارد و عکس برای ایشان مشکلساز است. اما ماجرا همینجا خاتمه نمییابد و دو بانو از حاج آقا التماس دعا دارند و حاج آقا که پیش از این باورش نشده بود بانوان با دغدغه معنویت به سراغاش آمده باشند، بهت زده، قول میدهد که در مظان استجابت برای آنها دعا کند. التماس دعایی که ذهن حاج آقا را به خودش مشغول میکند!
به هر حال، دوست امّتی ما برای ورودی ایاصوفیه به در بسته خورد و برادران ستاد نماز جمعه نمیگذاشتند کسی داخل شود و هرچند دقیقه فقط چند نفری را عبور میدادند تا وارد شوند. یکباره صدای داد و فریادی از میان جمعیتی که ماسک داشتند ولی با وجود کرونا فشرده ایستاده بودند، بلند شد. دعوا شده بود. زبانشان بیگانه و به همین خاطر فحشهایشان قابل ردهبندی سنی نبود. ناگفته نماند یکی از همسفران خیلی زود این دعوا و دعوا و پرخاش دیگری که در مترو با آن مواجه شده بودیم را فراموش کرد و بعدا در جمع بندی سفر میگفت: ترکها مردم خیلی نایس و ریلکس و آرامی هستند و در خیابان دعوا و بزن به بزن ندیدیم و …!
پس از عرقریزانی حسابی تنها روزنههای امید برای ورود بسته شد و دوستمان به امید اینکه با نیتی که داشته از ثواب نماز جمعه در چنین مکان مقدسی بهرهمند شده، رضایت داد تا از شرّ آفتاب و ازدحام جمعیت خلاص شویم.
مقصد بعدی مسجد آبی بود تا حالا که دوستمان از ثواب خاص نماز در ایاصوفیه محروم شده، لااقل ثواب نماز جمعه در مسجدی دیگر را از دست ندهد. مسجد آبی فقط چند صد متری از ایاصوفیه فاصله دارد و سلطان احمد از سلاطین عثمانی آن را ساخته و خودش هم در همان نزدیکی و در مقبره بزرگی دفن شده است. نماز جمعه به پایان رسید و همسفران به علت شلوغی پس از نماز جمعه ترجیح دادند از خیر نماز تحیّت و بازدید موزهطور از ایاصوفیه بگذرند و ضمن زیارت وداع، آرزو کنند جمعهای دیگر در استانبول باشند و ساعت ده صبح سجاده به دست وارد ایاصوفیه شوند و پشت میلههای جایگاه ویژه اردوغانیان، به انتظار نماز جمعه چرت بزنند.
به حسب ظاهر آخرین برنامه سفر هم تمام شده بود و شب که شد دوستان آماده میشدند تا فردا به سمت فرودگاه حرکت کنند. اما از آنجایی که درجه اسلامگرایی نگارنده به پای دوستان نمیرسید و انگیزههایی با رنگ و لعاب سکولارمنشی او را رها نکرده بود، ترجیح داد که صبح پیش از حرکت به سمت فرودوگاه خودش را به ایاصوفیه برساند و با محک تجربه دینی درباره مسجد یا کلیسا و موزه بودن ایاصوفیه قضاوت کند.
شنبه صبح خبری از سجادههای دیروز نبود. هنگام ورود به همت ستاد نماز جمعه به توریستهایی که پوشش حداقلی داشتند، پوششهای سرتاسری( مثل لباسهایی که این روزها کادر درمان برای جلوگیری از ابتلا به کرونا میپوشند) داده میشد. البته تعداد انگشت شماری بودند که بلد بودند و عملا میپذیرفتند به احترام تصمیم اردوغان و قوانین ستاد نماز جمعه از این پوشش استفاده کنند.
از همان ابتدا نگارنده عزمش را جزم کرده بود با تجربه دینی خودش را به جهان اسلام و دوستان امّتی نزدیک کرده و ایاصوفیه را یک مسجد بداند و ببیند. ولی متأسفانه همان ابتدا نیمه سکولار مغزش بیدار شد و دیوار نگارههای که از دوران سیطره بیزانس بر دیوارههای این بنا باقی مانده، یکباره تجربه دینی را از اسلام به سوی مسیحیت کشاند و بار دیگر دریافت که شنیدن کی بود مانند دیدن و حق با کسانی است که با استناد به این دیوار نگارهها با تصمیم اردوغان مخالف هستند.
تلاشهای نیم کره اسلامگرای مغز برای دفاع از اقدام اردوغان و مرور داستان فتح استانبول و حماسهسرایی درباره آن هم فایدهای نداشت، چراکه نگارنده به چهارچوب در رسیده بود و در همین گیرودار دید که «guide museum»هایی که هنوز نفهمیدهاند «mosque guide» شدهاند، به دور از چشم اردوغان و با شور و هیجانی که شاید بستگی به جنسیت و ملیت توریستها داشت، به چالههای جلوی در و چارچوب اشاره میکنند و داستانهای اساطیری از دوران بیزانس میگویند و اینکه عصاهایشان را به نشانه تعظیم اینجا میکوبیدند و این چالههای در سنگ نشسته، اثر عصای آنهاست!
نگارنده به محض ورود به ایاصوفیه با دوست غیر ایرانیاش که تحت تأثیر اسلامگرایان نیست و همان پارسال از اقدام اردوغان تعجب کرده بود، همراه شد و با تجربه دینی و مشاهده معماری و دیوارها و دیوارنگارهها دریافت که آنجا کلیسا و موزهای است که به زور شمشیر عثمانیان منبر و محرابی برای آن ساخته شده و مسلمانان روزگاری با حمایت پادشاهان عثمانی و امروز با حمایت اردوغان در آنجا نماز جمعه میخوانند.
تابلوی چند زبانه از وقفنامهای مفصلی که سلطان فاتح سعی کرده با آن ایاصوفیه را تبدیل به مسجد کند و چند نفری را مأمور کرده تا با اقداماتی فضای آنجا را به مسجد تبدیل کنند نیز نه برای توریستها جذاب است و نه توانسته فضای این کلیسای دوران بیزانس را تغییر دهد.
ایاصوفیه کلیسا و موزهای است که مسلمانان در آن نماز جمعه میخوانند، همانگونه که مسجد آبی و دیگر مساجدی که در دوران عثمانی ساخته شده، عبادتگاههایی است که امروزه توریستها از آن بازدید میکنند.
اما گویا اردوغان میخواهد با مانور بر این مسئله، اسلامگرایان را متحد و به خودش نزدیکتر کرده و با این قبیل اقدامات، محبوبیت آسیبدیدهاش در این دوران طولانی ریاست جمهوری را ترمیم کند. بویژه آنکه انتخابات شهرداری استانبول را به رقبایش واگذار کرده و همین نشانهای از افول محبوبت اردوغان است که ممکن است به کنار گذاشتن او از ریاست جمهوری منجر شود.
از سوی دیگر، داستانی بر سر زبانهاست که مسیحیان با تمسخر به مرحوم میرفندرسکی فیلسوف دوران صفویه گفتند که چرا کلیساهای ما زیبا و آباد و مستحکم است ولی مساجد شما فرسوده و رو به ویرانی است؟ وی گفت: ویرانی مساجد به علت عبادتهای جدی و مستمر و همراه با خشیت ماست که بر ساختمان مساجد تأثیر میگذارد. از این رو میرفندرسکی اجازه گرفت شبی در کلیسای مسیحیان عبادت کند. وی مشغول عبادت شد اما فقط ساعاتی از عبادتاش گذشته بود که دیدند کلیسا در حال حال فرو ریختن است. در همان حال میرفندرسکی از کلیسا خارج شد و ساختمان فرو ریخت.
نمیدانم منبع و منشأ ساختن و پرداختن این داستان کجاست ولی به هر حال اگر اردوغان میخواهد ایاصوفیه فراتر از نمایشهای سیاسی و واقعا مسجد شود، باید از کسی مانند مرحوم میرفندرسکی بخواهد که در ایاصوفیه عبادت کند و پس از فرو ریختن آن، مسجدی در آن مکان بنا کند والا همانگونه که سلطان محمد فاتح نتوانست با وقفنامه عریض و طویلاش حال و هوا و هویت اصلی ایاصوفیه را از بین ببرد، اردوغان نیز نمیتواند از ساختمانی که روزی کلیسا بوده، سپس مسجد خوانده شده و سالها موزه بوده، مسجدی برای نوعثمانیان بسازد و نوعثمانیان ترکیه باید فکر دیگری برای افت و افول محبوبیتشان کنند.