بنزاید رهبر بنسلمان است! / امارات ایدئولوژیکتر از سعودی
قطر و امارات دو کشور بسیار شبیه به هم هستند. جز اینکه دو انتخاب مختلف را در دهه 90 انجام دادند. قطر شبکههای اخوان المسلمین را به عنوان بازوی سیاست خارجی خود به کار گرفت. اگر چه اسلام رسمی در این کشور سلفیت وهابی است. یعنی همان اسلامی که در سعودی هست با این تفاوت که اسلام مورد تایید قطر در سطح بینالمللی اسلام نزدیک به اخوان است. این یک استراتژی است که قطر بهطور کلی در دهه 90 اتخاذ کرد. امارات بر عکس قطر با اسلام سیاسی ابتدا مخفیانه و سپس علنا اعلام جنگ نمود.
منبع: مجله الکترونیکی اوریان21
ترجمه: سیدرضا حسینی
از عربستان سعودی و قطر خیلی حرف زده میشود. اما به نظامهای پادشاهی دیگر در جزیره العرب کمتر پرداخته میشود. آیا معتقد نیستی که باید به دولت امارات توجه بیشتری کرد؟
استفان لاکروا- ارتباطات زیادی میان مسئولین دولت فرانسه با امارات وجود دارد. مخصوصا حکومت کنونی فرانسه. از جمله وزیر امور خارجه و وزیر دفاع اسبق؛ جان اف لودریان. همچنانکه فرانسه حضور نظامی هم در این کشور دارد. پایگاه نظامی دریایی که برای فرانسه مساله خاص در این منطقه است. اما امارات به چند دلیل جلب توجه نمیکند. مسالهای که دائما در آنجا بحث برانگیز است مساله اسلام است که سخن از سعودی و قطر را پیش میکشد. اسلامی که برای غالب مردم به عنوان اسلام رادیکال تصویر میشود؛ چه اسلام سلفی و چه به صورت اعطای کمک به اخوان المسلمین.
اما امارات نسبت به این مساله موضع متفاوتی اتخاذ کرده است که موجب نگرانی یا مشکل ساز نیست. اینجاست که فاصلهای میان دخالت وسیع امارات در مسائل منطقه و دور از توجه بودن آن بطور کلی از جانب رسانه ها وجود دارد.
سیاست خارجی امارات را چطور میتوانیم تعریف کنیم؟ سیاستی که ظاهرا بی طرف نیست. ویژگی های سیاست خارجه امارات چیست؟
استفان لاکروا- درحال حاضر که امارات به هیچ وجه بی طرف نیست. امارات بر خلاف برخی همسایگانش مدتها است که موضع خود را انتخاب کرده است. ویژگی برنامه امارات تا حدودی در ساده بودن و هماهنگی درونی آن است. پروژه ای قدیمی با قابلیتهای خوب. شهرت امارات به این گونه فعالیت است که خیال سیاستمداران غربی را نسبت به امارات آسوده کرده است. اماراتیها اگر کاری را بخواهند انجام دهند به کاملترین شکل آن انجام میدهند، چه سیاسی، چه نظامی.
اما در زمینه نظامی برنامه آنها ایجاد یک منطقه با نظامهایی شبیه نظام امارات و دور از خطر هرگونه انقلاب و اعتراضات است. امارات نسبت به موج بهار عربی نفرت شدیدی دارد و از همان ابتدا از مخالفان شدید همه این تحرکات بود. مخصوصا اینکه اخوان المسلمین به عنوان حساسیت اول و خط قرمز امارات، بیشترین ثمره را از این موج به دست میآورد. این آن چیزی است که پروژه سیاسی امارات را متمایز میکند.
اما در ساحت اقتصادی برنامه امارات تبدیل خاورمیانه به بازار بزرگی است که امارات بتواند در آن فعالیت تجاری کند و الگوی نئولیبرالی که از مدتها پیش به آن رسیده است را به دیگران صادر کند. با توجه به این دو پروژه است که روابط پویای بین ابوظبی و دبی نیز روشن میشود. دو امارتی که در میان هفت امارت این کشور فدرال، مهمترین شان به شمار میروند. چرا که ابوظبی نقش قدرت سیاسی و نظامی را ایفا میکند و دبی نقش قدرت سرمایهگذاری و امور اقتصادی را.
از روابط بد ابوظبی و اخوان المسلمین گفتی. علت اصلی آن چیست؟
استفان لاکروا- امارات از دهه شصت میلادی مانند سعودی و قطر تعداد زیادی از اعضای اخوان المسلمین را به کشور راه داد. این امر به جنگ سرد عربی برمیگردد که موجب جدایی میان مصر جمال عبدالناصر و کشورهای خلیج در رأس آنها سعودی شد. در آن زمان اخوانیها بعنوان همپیمان حکومتهای پادشاهی تلقی شدند و جایگاه آنها از پناهنده سیاسی به نیروهایی که در ساختار نظام سهیم بودند، تبدیل شد. در آن زمان به آنها با دید مثبت نگاه شد از جمله در امارات.
اما رویارویی اول اخوان با سعودی در دهه هشتاد میلادی پس از کمک خواستن سعودی از آمریکا برای دخالت در جنگ خلیج (حمله صدام به کویت) اتفاق افتاد و دامنه تاثیرات آن به امارات نیز کشیده شد. از رهبران جنبشهای اسلامی که در سعودی اعتراض کردند، افرادی بودند که در امارات و دیگر کشورها نیز طرفدار داشتند. اخوان المسلمین از الهام بخشترین گروه ها در این اعتراضات بود و این نتیجه حضور آنها در منطقه بود.
از آن زمان بود که نگاه برخی کشورها به اخوان به کلی عوض شد. عجیب است که شدت این تغییر نظر در سعودی و امارات چندان شدید نبود. درحالیکه این اعتراضات از سعودی آغاز شده بود.
از آن زمان تا 2015 بازی در سعودی بسیار پیچیده بود و باید توازن قدرت میان همه اطراف حفظ میشد. به همین دلیل تغییر اساسی در سیاست خارجی و داخلی نسبت به اخوان رخ نداد. اما در امارات روابط حاکمیت و اخوان شروع به تحول کرد.
با پایان دهه هشتاد اخوان المسلمین و شاخه محلی آن «جمعیت الاصلاح» تحت فشار روز افزون قرار گرفتند. همزمان، نفوذ محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی و شخصیت قوی امارات رو به افزایش گذاشت. دشمنی بن زاید با اخوان تا جایی است که گویا به دلایل نامشخصی دشمنی شخصی با آن دارد.
آیا نتایج سیاست خارجی ابوظبی در قبال اخوان المسلمین نمونههای خارجی هم دارد؟
استفان لاکروا- سیاست امارات در مقابل فعالیتهای اصلاحی تا قبل از سال2011 پاکسازی داخلی بود. اما از ابتدای 2011 یک حمله منطقهای علیه اخوان المسلمین را شروع نمود. چنانکه در مصر بههمراه ریاض نقش مهمی را در سرنگونی حکومت مرسی توسط ارتش این کشور در2013 ایفا کرد. این سیاست با ورود در لیبی و حمایت از خلیفه حفتر و یاری کردن او در مبارزه با اخوان تا حد بمباران هوایی ادامه یافت.
و در تونس امارات ضد حزب اخوانی النهضه که تابع راشد الغنوشی است و در 2011 به حکومت رسید، عمل کرد و حزب نداء را که تابع الباجی قائد السبسی بود تا قبل از اتخاذ موضع همراه با قطر در2017 پشتیبانی کرد.
همین طور امارات در یمن نیز ورود کرده است و این قضیه به یک نقطه عطف مهم تبدیل شده است حتی اگر انگیزه اش در ورود به یمن با سعودی یکسان باشد. اما دو کشور بدنبال دو هدف تقریبا مختلف در یمن هستند. در سطح رسمی هر دو در کنار هم و در مقابل حوثیون و به دنبال برقراری حکومتی همراستا با خود هستند. اما در حقیقت هدف امارات از میان بردن اخوان المسلمین یمن است. بنابراین نیروهای مخالف اخوان را پشتیبانی میکند و حتی وقتی مجبور به همراهی با برخی گروههای نسبتا سلفی میشود، از آنها تنفر دارد. اما سعودی علیرغم هجمه رسانهای که به آن شد، در برخی شرایط آماده همپیمانی با اخوان است. از این نظر سعودی واقع گراتر است و امارات به رفتار ایدئولوژیک خود پایبند است.
اختلاف در جنگ یمن میتواند در بعد از جنگ یمن هم ادامه یابد. دو کشور در مدل سیاسی شان تفاوت دارند. نظر امارات درباره استقلال جنوب یمن ثابت شده است و این از نظر امارات انتخاب صحیح است. چرا که در این صورت میتواند منطقه جدایی طلب جنوب را تحت حمایت خود یا حتی تحت سیطره خود قرار دهد. در ابتدای فوریه 2018 گروه جدایی طلب جنوب عدن علیه حکومت مشروع تحت حمایت عربستان حمله کرد که به درگیری میدانی شبه نظامیان تحت حمایت امارات و شبه نظامیان تحت حمایت سعودی انجامید.
تفکری که همه ذهن ابوظبی را در بر میگیرد این است که جدایی طلبان دشمن اخوان المسلمین هستند. پس در چهارچوب منافع امارات عمل میکنند. و جدایی جنوب یمن این اجازه را به آنها میدهد که یک حکومت تحت الحمایه امارات، خالی الاخوان المسلمین ایجاد کنند.
در بحران کنونی که بین قطر با امارات و سعودی آیا دلیل اصلی موضع امارات، رابطه قطر با جنبش اخوان المسلمین نیست؟
استفان لاکروا- اسلام سیاسی عامل اصلی و در صدر اولویت تحرکات امارات در منطقه است. هرچند امارات و سعودی هر دو علیه قطر متحد هستند اما برای اهداف متفاوتی تلاش میکنند. حساسیت اصلی سعودی توسعه طلبی ایران است. در محوری که سعودی و امارات ایجاد کرده اند هر دو طرف کمی از اولویات خودشان کوتاه میآیند و اولویات طرف دیگر را لحاظ میکنند تا طرف دیگر نیز اولویتهای آنها را در نظر بگیرد. در جنگ یمن، امارات مانند همپیمان کامل سعودی عمل میکند. اما این جنگ ذاتا یک جنگ سعودی است. جنگ سعودی با نفوذ ایران است که از مرزهای جنوبیاش یعنی حوثیها احساس میکند.
اماراتیها به تبع سعودی در یمن وارد شدند و در وهله اول در کنار آن قرار گرفتند. با اینکه میدانستند که حوثیها برای آنها مساله مهمی نیست؛ چون از مرزهای امارات فاصله دارند و تهدیدی برای آنها به شمار نمیروند. در مقابل توانستند سعودی را با موضع خودشان نسبت به قطر همراه کنند. در بحران قطر واقع امر، رقابت بین سعودی و قطر نیست بلکه رقابت امارات و قطر است.
قطر و امارات دو کشور بسیار شبیه به هم هستند. جز اینکه دو انتخاب مختلف را در دهه 90 انجام دادند. قطر شبکههای اخوان المسلمین را به عنوان بازوی سیاست خارجی خود به کار گرفت. اگر چه اسلام رسمی در این کشور سلفیت وهابی است. یعنی همان اسلامی که در سعودی هست با این تفاوت که اسلام مورد تایید قطر در سطح بینالمللی اسلام نزدیک به اخوان است. این یک استراتژی است که قطر بهطور کلی در دهه 90 اتخاذ کرد. امارات بر عکس قطر با اسلام سیاسی ابتدا مخفیانه و سپس علنا اعلام جنگ نمود. اگر امارات نبود، سعودی بهرغم تنشی که در روابطش با قطر داشت در این درگیری داخل نمیشد.
الان بحث بر سر شورای همکاریهای خلیج فارس است. مجموعه سیاسی که سال1981 تاسیس شده و با هدف مقابله با تهدایدات انقلاب ایران تمام کشورهای خلیج را در خود جمع کرده است. آیا میتوانیم بگوییم به دلیل بحران قطر و تکامل محور سعودی اماراتی، عمر این شورا به سر رسیده است؟
استفان لاکروا- سابقه نداشته است که شورای همکاریهای خلیج فارس در چنین وضعیت بدی قرار بگیرد. شورا در حال حاضر تقسیم شده است. آن هم نه به دو دسته بلکه به سه دسته. در یک طرف قطر است، از طرف دیگر سعودی و امارات که بحرین هم به آنها تمایل دارد. در میان این دو دسته هم عمان و کویت قرار دارند که سعی میکنند به یکی از دو طرف سوق پیدا نکنند که البته آنها هم از آنچه امروز در حال رخ دادن است در وحشت به سر میبرند. چون طبق نوبت، کویتیها خود را هدف بعدی دوگانه ریاض-أبوظبی پس از پایان قضیه قطر میبینند. کویت با ویژگیهای خاص خود مانند کثرتگرایی سیاسی، پارلمان منتخب مردم که اخوانیها هم مانند سایر نمایندگان در آن حضور دارند، اگر دموکراتیک نباشد، حداقل نزدیکترین کشور شورای همکاری خلیج به دموکراسی است. لذا از تحمیل الگوی اقتدارگرای محور سعودی اماراتی احساس تهدید میکند.
با این دوگانه سعودی اماراتی که در منطقه مشاهده میکنیم، نظر شما در مورد دوگانه محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی، این مرد قوی که امارات را رهبری میکند و محمد بن سلمان این امیر جوانی که تقریبا تمام قدرت سعودی را در دست دارد چیست؟ آیا این رابطه میتواند در طول زمان پایدار بماند؟
استفان لاکروا- رابطه محمد بن سلمان و محمد بن زاید به شدت قوی است و بن زاید در این رابطه نقش رهبر و هدایت کننده را دارد. او بیست سال از همتای سعودی خود مسنتر است و تقریبا او بود که بن سلمان را به عرصه سیاست وارد کرد و بن سلمان به برکت ارتباطات بن زاید جایگاه خود را در سطح بین الملل تثبیت کرد.
این جوان نظر محمد بن زاید را که با او هم رأی است و تقریبا پروژه یکسانی را دنبال میکند و دیدگاه سیاسی واحدی با او دارد، به خود جلب کرد. و بن زاید این را یک فرصت طلایی تلقی کرد تا یک رابطه محکمی را با سعودی که تاکنون رابطه مطلوب دائمی با آن نداشته، برقرار کند.
همینطور محمد بن زاید دریافت که دایره سیاست خارجی او محدود است. امارات، این کشور کوچک با اهداف سیاسی و اقتصادی در حد ابوظبی و دبی ناچار بود که از این فرصت پیش آمده برای اتحاد با یک کشور بزرگ استفاده کند.
از دیدگاه اماراتیها، رابطه در چهارچوب آگاهی از منافع ایجاد میشود. اینچنین بود که امارات در یمن پا به پای سعودی پیش رفت. این اعلام وفاداری به سعودی لحظه تاریخی در تاسیس روابط جدید و یک سرمایه گذاری برای آینده بود.
محمد بن زاید به امیر جوان سعودی که در رقابت با بن نایف در 2015 بدنبال کسب مشروعیت بین المللی بود قول داد که درهای اروپا و مخصوصا آمریکا را به روی او بگشاید. محمد بن نایف وزیر کشور و ولیعهد عربستان بود، مردی که با تروریسم مبارزه میکرد و در نظر غربیها چهره موجهی داشت. مخصوصا واشنگتن که او را به محمد بن سلمان ترجیح میداد و این محمد بن زاید بود که تلاش کرد تا رابطه بن سلمان و دونالد ترامپ را برقرار کند. در اصل این کار را قبل از انتخاب او به ریاست جمهوری ایالات متحده انجام داد. بن زاید از بزرگترین حامیان ترامپ بود.
او با اریک پرنس مدیر سابق شرکت بلک واتر رابطه قوی برقرار کرد. اریک پرنس یکی از مشاوران ترامپ است و خواهر او نیز وزیر تربیت دولت ترامپ است. این روابط نقش مهمی در همپیمانی بن سلمان و دونالد ترامپ داشت. امارات اهمیت اتحاد استراتژیک با سعودی را دریافت و به نظرم امارات به ادامه این رابطه راغب است.
آیا این اقدامات و سیاستهایی که امارات دنبال میکند موجب ثبات منطقه است یا موجب ناپایداری؟
استفان لاکروا- از نظر امارات هیچ ثباتی جز با سلطه حاکمیت حاصل نمیشود. پس الگویی که به آن باور دارند درست در مقابل بهار عربی است و با حکومت رهبری دیکتاتور مانند عبدالفتاح السیسی که به هزار زحمت او را به قدرت رساندند، حاصل میشود. همچنانکه این الگوی امارات در اقتصاد لیبرال و بازار آزاد آن هم صادق است و آسان گیری نسبت به اسرائیل را هم شامل میشود و مشکلی با وارد کردن تل آویو در این پویایی اقتصادی ندارند. با توجه به اینکه عادی سازی روابط با اسراییل هم به فوائد اقتصادی که از آن انتظار دارند مربوط میشود.
اما رسیدن منطقه به چنین بلوغی که انتظار دارند، جنگهای زیادی را در پی دارد. امارات هم اکنون در جنگ یمن و لیبی مشارکت دارد و در پشتیبانی از نظامهای سیاسی که مرتکب نقضهای حقوقی سنگین شدهاند سهیم است. مانند مصر که تنها در یک روز از ماه اوت 2013 بعد از انقلاب سیسی 1000 نفر از طرفداران مرسی را به دست پلیس مصر کشت.
علاوه بر اینکه امارات تصور میکند که ایجاد وضعیت اقتدارگرایانه بههمراه لیبرالیسم اقتصادی قابل استمرار و دوام است. ممکن است این کار در سطح امارات شدنی باشد. امارات یک کشور کوچک است که تقریبا از مدل سنگاپور که توانسته این شرایط را حفظ کند، پیروی میکند. لکن تصور نمیکنم این وضعیت را در تمام منطقه، با پیچیدگیها و تشتتهایی که در آن وجود دارد، بشود ایجاد کرد. منطقه کشورهای بزرگی مثل مصر و یا خود سعودی را دارد. و بطور مشخص آنچه محمد بن سلمان دنبال میکند، وارد کردن و تطبیق مدل نئولیبرالی اماراتی به سعودی است. اگر بهار عربی تنها یک درس عبرت داشته باشد این است که اجرای چنین مدلی ممکن است در درازمدت، به جای ثبات به بیثباتی بیشتر منجر شود.
رویکرد ابوظبی در قبال ایران چیست؟
استفان لاکروا- اماراتیها در مواجهه سعودی با ایران همراه هستند. مواجههای که امروز بیشتر هم شده است. سعودیها دوست دارند شرکای خود همچون اسرائیل و آمریکا را به درگیری با ایران بکشانند. اما به نظر من امارات به این کار متقاعد نمیشود چنانکه تاکنون اینگونه بوده است. تقابل با ایران در اولویت امارات نیست. مگر اینکه همپیمانیاش با سعودی که منافع دیگری را برای امارات در پی دارد، او را مجبور به این کار بکند. و این عامل اخیر هم باز موجب از بین رفتن ثبات در منطقه است.