اسلام و مسلمانان در روسیه؛ ترکیه بیشترین نفوذ را در میان مسلمانان روسیه دارد
کشورهای دیگر همچون ایران، عربستان، امارات چون با سرمایهگذاری دولتی و حتی با محتوای دولتی وارد میشوند، با ساختار اداری این مناطق تقابل پیدا میکنند و از طرف دیگر آموزشهای آنها به خاطر دولتی بودن منعطف نیست و ناگزیر است تحت فعالیتهای بخشنامهای عمل کند و واکنش مردم هر کشور در مقابل چنین روندی مشخص است. بازرگانان و تجار و حتی فعالین فرهنگی که به انتخاب خود و برای منافع خود در سرزمینی ساکن میشوند، با آنها ازدواج میکنند و از سوی بومیان آنجا پذیرفته میشوند قطعا بیشتر با چم و خم فرهنگ و اقتصاد آن مناطق آشنا هستند تا کسی که حقوق بگیر دولت است و در چارچوب وظایف تعریف شده فعالیت میکند. مسلما چنین شخصی حتی اگر دغدغه تاثیرگذاری هم داشته باشد ساختار پیچیده اداری دست و پای او را خواهد بست.

نرگس حجتی
خانم دکتر سیده مطهره حسینی سالها در زمینه مسلمانان روسیه تحقیق و تدریس داشته و با جزئیات زندگی مسلمانان روسیه آشناست. مهمترین فعالیتهای این استاد دانشگاه در این زمینه، تز دکترا و تالیف کتابی تحت عنوان «هویت سیاسی مسلمان روسیه» و نیز ترجمه کتاب «اسلام در روسیه» است. همین تخصص و تجربه ما را بر آن داشت تا چکیده این تجربیات را در قالب مصاحبه زیر ارائه کنیم.
برای شروع لطفا معرفی مختصری از جامعه مسلمانان روسیه ارائه بفرمایید؟
اولین مساله درباره مسلمانان روسیه جمعیت آنهاست. چون بنا به دلایلی که عرض خواهم کرد جمعیت مسلمانان روسیه در دامنه حداقلی و حداکثری نسبتا با فاصلهای اعلام شده است. اما در بین این گستره، آمار ۱۳ تا ۱۵ درصد جمعیت کل، آمار معقولانهتری برای جمعیت مسلمانان روسیه به نظرمیرسد. دولت روسیه جمعیتی کمتر از این و خود مسلمانان جمعیتی بیش از این را اعلام کردهاند. که بعد از مراجعه به سایتهای مختلف آماری دولت و در نظر گرفته شرایط اقلیتی، همان ۱۳ تا ۱۵ درصد، یعنی چیزی معادل ۲۰ میلیون نفر آمار واقعیتری ازتعداد مسلمانان روسیه ارائه میکند.
علت این همه اختلاف در ارائه آمار مسلمانان روسیه چیست؟
مسلمانان روسیه بزرگترین اقلیت دینی، زبانی وقومی در روسیهاند. پس یک اقلیت چند بعدی محسوب میشوند. از طرفی رشد جمعیت آنها در منطقه قفقاز خیلی بالاست و همانطور که میدانید قفقاز تا حدودی شائبه جداییطلبی دارد و همین باعث میشود دولت سعی در کوچک نمایی این اقلیت داشته باشد. اما علت اصلی این اختلاف در این است که در روسیه استخراج آمار ادیان مختلف بویژه مسلمانان کار چندان سادهای نیست. حال شاید مناطقی مثل قفقاز را بتوان بر اساس دین رایج شان عمدتا مسلمان اعلام کرد. اما معمولا دین افراد را بر اساس اظهاراتشان ثبت میکنند. خود این مساله به خاطر سیاستهای کمونیستی باعث شده افراد در اظهار نظر دینی، خود را وابسته به هیچ دینی ندانند. مثلا ممکن است وقتی که از یک اسلاو که از نظر قومیتی مسیحی است بپرسند که آیا مسیحی است، اعلام کند نه! یعنی خود را مسیحی نمیداند. یا وقتی از آذربایجانیهای ساکن روسیه سوال میشود که آیا مسلمانند، میگویند نمیدانم! یعنی اساسا دین چندان محلی از اعراب برای او ندارد که خود را وابسته به دینی معرفی کند. در آمار رسمی همین معیار قرار میگیرد برای اینکه افراد را درون یا بیرون از دینی به حساب بیاورند. برای همین هم معمولا آمار رسمی مسلمانان و حتی سایر ادیان حداقلی است.
و البته یک نکته را هم باید ذکر کنم که تغییر دین بخصوص در شهرهای بزرگ در روسیه بسیار شایع است و این هم عاملی است برای عدم اظهار دین. تغییر دین از اسلام به مسیحیت و یا از مسیحیت به اسلام. که دومی بخصوص در بین زنان بسیار شایع است. به هر حال عدم اظهار دین بخشی از سبک زندگی روسی است که باعث میشود آمارها در این زمینه چندان دقیق نباشد.
علت گرایش به اسلام در بین زنان روسی چیست؟
زنان در روسیه و قفقاز نیروی کار به شمار میروند به طوریکه حتی آنها را در سخت ترین کارها مانند رفتگری و تعمیر آسفالت و کارهای ساختمانی و… نیز میبینیم! زنانی که در مشاغل نامناسب مشغول کارند در فضایی قرار میگیرند که به اسلام روی می آورند و آن را پناهگاه خود میبینند. همچنین با توجه به رواج الکل و نوشیدن مشروبات الکلی در روسیه، گروه دیگری از زنان ترجیح میدهند با مردان مسلمان زندگی کنند چرا که نوشیدن الکل و مشروبات الکلی کمتر در میان مردان مسلمان رواج دارد. دلایل دیگری چون دعوت اطرافیان و دشواری آیین های ارتدوکس و وجود خرافات شدید در میان مومنان مسیحی از یک طرف و در مقابل باسوادی مومنان و نوکیشان مسلمان از سوی دیگر و عواملی از این قبیل، مزید بر علت است تا زنان روسی از مسیحیت به اسلام و به مذهب تشیع تغییر دین بدهند.
به بحث تاثیر سیاستهای کمونیستی اشاره کردید، آیا این سیاستها باعث شده که واقعا پیروان ادیان بخصوص مسلمانان صرفا یک مسلمان شناسنامهای باشند و یا اعتقادات و عمل به احکام دین در بین آنها بالاست؟
مسلمانان روسیه از نظر جمعیتی از سه دسته تشکیل شده اند: یک دسته مسلمانان بومیاند که بزرگترین قومهای آنها، قوم باشقیر(باشقورت) و قوم تاتار هستند. تاتارها بیشترین تعداد مسلمانان روسیه را تشکیل میدهند به طوریکه فرض اولیه برای قومیت هر مسلمانی در روسیه تاتار است. در کل جمعیت باشقیرها یک میلیون و جمعیت تاتارها ۳ تا ۴ میلیون نفر است. پس تاتارها بزرگترین قوم بومی نیز محسوب میشوند. بومی از این حیث که روسیاند و حتی بعضی از تاریخها اولین قوم ساکن در منطقه روسیه را تاتار میدانند. مرکز زندگی این دو گروه بیشتر در مرکز روسیه در باشقیرستان و تاتارستان است؛ اما بسیاری از آنها در شهرهای بزرگ مثل مسکو و سن پترزبورگ زندگی میکنند.
در بین اینها گروهی از تاتارها تاجرانی ثروتمندند؛ عموم آنها میانه حال اما برخی جزو تجار رده اول روسیه میباشند. در مجموع وضعیت مالی تاتارها خیلی بهتر از سایر مسلمانان است و در ترتیبات اداری و حکومتی نیز دارای مقام و منصب هستند. این قوم از نظر فرهنگی و ظاهر و باطن زندگی، مثل روسها میباشند و فقط از نظر قومیتی مسلمانند. یعنی شاید تفاوت در همین حد است که روس مسیحی شاید کلیسا برود و روس مسلمان یکی دوتا از شعائر اسلامی را به جا میآورد. خیلی اهل نماز نیستند، اما به عید فطر خیلی علاقه دارند. با توجه به ساعات شرعی طولانی برای روزه معمولا تا جایی که بتوانند روزه میگیرند. اما عید فطر را برپا میکنند. اساسا مسلمانی در بین تاتارها فرهنگی است. یعنی در اسامی و برخی از آداب و رسوم آنها نشانههای مسلمانی قابل مشاهده است. مثلا جشن ختنه سوران برگزار میکنند، در برخی مراسم مسجد میروند و حضور دارند. اما همه این نشانهها در بین باشقیرها خیلی کمتر به چشم میخورد و از نظر سطح زندگی و تحصیلات نیز در سطح پایینتری نسبت به تاتارها قرار دارند.
دسته دوم یعنی مسلمانان غیر بومی خود دو دستهاند. یکی قفقازیها که چندصد سالی است به روسیه ملحق شده، تحت حاکمیت روسیه و از نظر سرزمینی وابسته به روسیهاند. در بین این قفقازیها بزرگترین قومیتها چچنیها و داغستانیها هریک با کمتر از یک میلیون نفر جمعیت میباشند. خود داغستان بیش از ۱۴۰ قومیت دارد. بر خلاف تصور بسیاری، روسیه دارای جامعهای قوم محور است. چچنیها و داغستانیها از ابتدا مسلمانان معتقدی بودند. به طوریکه دین به عنوان سنت این گروه محسوب میشود. شعائر دینی بخصوص نماز و روزه را برپا میکنند؛ زنان حجاب سنتی مشابه حجاب قدیم در شهرستانهای ایرانی دارند. سر خود را میپوشانند اما نه خیلی کامل. اما نسل جدید که تحت تاثیر تبلیغات سلفی وهابی بودهاند در پوشش سختگیری بیشتری دارند و پوشیدهترند به ویژه در چچن. در مجموع دین خیلی آکادمیکی ندارند و عموم مردم بسیاری از مسائل دینی خود را نمیدانند.
دسته سوم مسلمانان روسیه، مهاجرینی از ازبکستان، قرقیزستان، گرجستان، آذربایجان و سایر جمهوریهای شوروی سابقند که معمولا برای کار به روسیه مهاجرت میکنند. این گروه جمعیت بالایی از مسلمانان را تشکیل میدهد و البته همین گروه هم باعث گنگی آمار مسلمانان روسیه شده است. این افراد طی چند سال به صورت فصلی در روسیه حضور دارند تا پول و پلهای تهیه و برای خانواده خود ارسال کنند. در نتیجه زندگی آنها در روسیه ثابت نیست و در خانههای دسته جمعی به صورت گروهی زندگی میکنند. برخی حتی مدارک شناسایی ندارند و به صورت پنهانی برای یک یا چند سال(بعضا تا ده سال) در آنجا کار میکنند و بعد به کشور خود بازمیگردند. همین سیال بودن هم محاسبات آماری را سخت میکند. تعداد آنها هم زیاد است. به طوری که تعداد بعضی قومیتهای مهاجر چند ده هزار و برخی دیگر تا چندصد هزار نفر تخمین زده شدهاند. از نظر پایبندی به عقاید این گروه، بخصوص اهل سنت آن با وجود شرایط سخت روزه میگیرند و عید فطر به جا میآورند؛ اما به بقیه آیینهای مذهبی عمدتا به شکل سنتی خیلی پایبند نیستند. یعنی اینطور نیست که حتما و همیشه نماز بخوانند. که البته این هم حکم کلی برای همه نیست و آمار دقیقی از این وضعیت در دست نیست. این گروه خیلی در فرهنگ روسیه هضم نشدهاند و تفاوت فرهنگی خود را حفظ کردهاند.
با وجود این همه قومهای مختلف مسلمان و غیر مسلمان که در روسیه زندگی میکنند، آیا این اقوام با یکدیگر تضاد و تنش ندارند؟
خیر. اصلا. این اقوام سالهاست کنار هم زندگی میکنند و به فرهنگ خاصی رسیدهاند که در عین زندگی مسالمتآمیز مثلا هرگز با هم ازدواج نمیکنند و در روستاها و مناطق مسکونی یکدیگر ساکن نمیشوند. در عین حال بصورت سنتی در برخی مناطق از قدیم ازدواج میان یهودیان و مسلمانان و شیعیان و بقیه گروهها وجود داشته است و شاید الان کمتر شده است.
پس اهمیت هویت قومی آنها بالاتر از هویت دینی است؟
بله. هویت قومی هویت اصلی آنها محسوب میشود. برای مثال قفقازیها دو یا سه نسل در شهرهایی مثل سن پترزبوگ کار و زندگی کردهاند، اما باز هم وقتی میخواهند ازدواج کنند با خانواده و ایل و تبار خود تماس میگیرند که دختری را برای آنها انتخاب کنند و همه نظر دهند بعد با او ازدواج کند! یعنی حتی زندگی شهرنشینی هم روی سبک زندگی آنها اثر نداشته که البته به خاطر نوع زندگی شهرنشینی آنها بوده است. عمدتا کارگرند و در حاشیه زندگی میکنند و چندان جذب زندگی شهرنشینی نشدهاند.
اصلا اسلام چطور وارد این منطقه شد که این همه تنوع پیدا کرد و در عین حال نتوانست بر هویت قومی غلبه کند؟
اسلام از دو یا سه مسیر وارد روسیه شد. اولین مسیر همان سلسله فتوحات قرن اول هجری است که تا دربند داغستان پیش رفتند؛ این شهر آخرین منطقه شهری موجود در منطقه خزر آن زمان بود و پشت دیوار دربند که به دست اردشیر ساسانی ساخته شده بود، اقوام بدوی زندگی میکردند که اسلاوهای امروزی و ترکان مسلمان از همان اقوامند و در آن زمان اسلام به آنها نرسید. از اواسط قرن دوم هجری خلفای عباسی، دائما به پشت این دیوار سفیر میفرستادند تا آنها را به اسلام دعوت کنند. به تدریج تا قرن هفتم هجری چند قوم از پشت دیوارها مسلمان شدند که مهمترین آنها بلغارها (بالکارها) بودند که اجداد تاتارهای امروزی محسوب میشوند.
خود بلغارها به خاطر جنگهای متعددی که با اسلاوها داشتند تا پشت مرزهای روسیه در اروپای شرقی عقب رانده شدند و امروزه چیزی از آنها در روسیه باقی نمانده است. دومین قومی که در آن زمان ظرفیت مسلمان شدن را داشتند خزرها بودند. این قوم اصالتا یهودی بود و در شمال و شمال غربی دریای خزر امپراتوری تشکیل داده بود. این گروه متمدنترین قوم منطقه بود و از همین رو ظرفیت مسلمان شدن را داشت. این اطلاعات در قرن هفتم و هشتم توسط جهانگردی ثبت شده که بدانجا مراجعه کرده بود برای همین تاریخ دقیقی از مسلمان شدن این گروه در دست نیست. روش دیگر ورود اسلام از طریق تجاری بود که با اقوام بدوی داد و ستد داشتند. موج مهم دیگر اسلام بعد از فتح آسیای مرکزی از سوی خوارزمشاهیان در منطقه روسیه اتفاق افتاد. با فتح این مناطق مردم به اسلام روی آوردند. این فتوحات در تاریخ روسیه اینگونه آمده است که با حمله مغولها بخشی از آنها به روسیه رسیدند و امپراتوری بلغار که مسلمان بود را شکست دادند اما در عین حال خود در سیستم اسلامی این نظام حل شدند و بعد آسیای مرکزی را فتح و مردم آنجا را به زور مسلمان کردند.
با توجه به این تاریخ پس میتوان گفت اولین حکومتها در روسیه به دست مسلمانان ایجاد شده است؟ آیا وضعیت بهتر تاتارها در حکومت هم به همین ریشههای تاریخی بازمیگردد؟
تاتارها نزدیکترین اقلیت به روسهای اسلاو هستند چون از قدیم با روسها زندگی کرده و در همان زمان امپراتوری بلغارها که اجداد تاتارها به حساب میآیند، اینها بر سرزمین روسیه و بر اسلاوها حکومت میکردند. یعنی اسلاوها شهروند آنها بودند که البته اختلاف هم زیاد داشتند. پایتخت آنها هم مُسکُوِی، تقریبا سزرزمین مسکوی امروزی یا مسکوی کیفی بود. به مدت ۵ تا ۶ قرن اسلاوها زیرمجموعه بلغارها بودند اما بعد از شکست بلغارها از ایوان مخوف (مغولها) این اسلاوها بودند که بر بلغارها که کمکم به تاتار تبدیل شده بودند حکومت میکردند. علت این تغییر نام هم به خاطر آمیختگی بلغارها با مغولها بود. در اینجا تاریخ بلندبالایی از همزیستی اقوام مختلف را با هم میبینیم. مدتها با هم زندگی کردهاند گاهی جنگ کردهاند، گاهی با هم تجارت کردهاند و حتی گاهی پشت هم بودهاند و هریک در برههای از تاریخ روسیه را اداره کردهاند؛ مجموع این عوامل باعث شده به مرور فرهنگ مشابهی پیدا کنند. در نتیجه در یک شمای کلی بیرونی تاتارها هم خیلی تفاوتی با سایر روسها ندارند که حالا بخواهیم وزنی به حضور یا عدم حضور آنها در حکومت و غیره بدهیم.
علت اینکه این سوال را مطرح کردم برای این بود که در بسیاری از کشورها که مسلمانان در اقلیت قرار دارند خیلی اجازه حضور در سیستم دولتی و حکومتی به آنها داده نمیشود. حال آیا در روسیه هم چنین ممانعتی وجود دارد؟
نه، در روسیه بویژه از زمان پوتین چنین چیزی نبوده است. در روسیه مورد اقلیت قرار گرفتن خیلی امر مهمی نیست. بخصوص در میان مسلمانان که بر اساس سیاستها و اصلاحات پوتینی رهبران آنها با دولت میانه و ارتباط خوبی دارند. با توجه به دورههای حکومتی ۲۰ ساله پوتین اینها خیلی با دولت درآمیخته شدند. پوتین اولا برای سرزمینهای اسلامی بودجه تعریف کرد؛ ثانیا با مسلمانان کاملا از در صلح درآمد و حتی عضو ناظر کنفرانس اسلامی شد با اینکه اصلا خودش کشور مسلمان نیست. و تقریبا با عموم کشورهای مسلمان سطح روابط را به اندازه رابطه با همسایگانش افزایش داد. بخصوص با کشورهایی مثل ایران، ترکیه و عربستان ارتباطات پیچیده و سطح بالای اقتصادی و سیاسی برقرار کرد. پوتین رابطه با کشورهای اسلامی را در وزارت خارجه خود جا انداخته است. از سوی دیگر فعالیتهای مسلمانان را نهادی کرده است. یعنی از زمانی که روی کار آمده چند ده هزار نهاد فعال اسلامی مجوز فعالیت دریافت کرده است. عمده این فعالیتها هم دینی و آموزشی بوده است.
چطور شده که پوتین در مقایسه با دولتهای قبلی در این سطح با مسلمانان از در تسامح درآمد؟
اول اینکه در طول سالهای متمادی زندگی با مسلمانان بیشتر حکومتها در روسیه هیچ احساس خطری از سوی مسلمانان نداشتهاند. در ثانی در دولتهای قبلی بخصوص در دورهی کمونیسم عدم تسامح صرفا علیه مسلمانان نبود و همه ادیان از جمله مسیحیان و یهودیان نیز تحت فشار بودند و اتفاقا بیش از همه با مسیحیان با خصومت بیشتری برخورد شد و تعداد زیادی از کشیشان را کشتند و یا تبعید کردند، کلیساها را تغییر کاربری دادند؛ همین کار را با مسلمانان و یهودیان و سایر ادیان و مذاهب کردند، چون به دین معتقد نبودند. پیش از کمونیستها در دوره تزارها هم که دین غالب مسیحیت بود اما مسلمانان هم در کنار آنها زندگی میکردند. مثل همه جا ممکن بود تنشهایی هم بین آنها ایجاد شود. کما اینکه در اواخر حکومت تزاری یک شورش مهم از سوی مسلمانان اتفاق افتاد. حتی در سرزمین قفقاز زمانی طولانی مسلمانان با مسیحیان جنگیدند. و داستانهای امام شامل در این دوره خیلی معروف است. اما در مجموع بخصوص در سرزمین آسیای مرکزی مسلمانان بومی با سایرین زندگی مسالمت آمیزی داشتند.
از طرفی پوتین هم با توجه به سوابق خود از جانب مسلمانان روسیه و حتی جهان اسلام احساس خطر نمیکرد. برای همین به صورت بروکراتیک با مسلمانان وارد تعامل شد. در بخشهایی مثل چچن هم که جنگ وجود داشت، پوتین توانست جنگ را جمع کند و حکومت چچن را به دست یکی از خاندان قدیمی مفتیهای (قدیرف) چچن سپرد. اگرچه این خاندان حکومتی توام با خشونت را در آنجا ایجاد کرده است اما به هرحال حاکمان آن برآمده از خود منطقه داغستان و چچن هستند و چون جمهوری مستقلی دارند، برنامههای خاص خود را در این منطقه پیاده میکنند. البته هوای حکومت مسکو را هم در کنار استقلال عمل خود دارند. درواقع پوتین با استفاده از ترکیب خشونت و کارآمدی مدیریت خوبی را برای اداره این منطقه اعمال کرده است.
آیا میتوان این فرض را مطرح کرد که پوتین چون از سوی کشورهای غربی و امریکا تحت فشار بود ناگزیر از کنار آمدن با مسلمانان بود؟ و اصلا این تسامح با مسلمانان داخلی هم به طفیلهی سیاست خارجی او در ارتباط با کشورهای اسلامی بوده است؟ یعنی به مسلمانان داخلی بها داد تا بتواند روابط خود را با کشورهای اسلامی عمیقتر کند؟
بله. این فرض هم تا حدودی قابل پذیرش است. چون هم خودش و هم تیم او جهان اسلام را خوب میشناخت. در نتیجه این موضوع هم در بها دادن به مسلمانان داخلی بیارتباط نیست.
پیشتر اشاره کردید پوتین به رهبران مسلمانان روسیه نزدیک شد، ارتباط این رهبران با کشورهای اسلامی چگونه است؟ درواقع بیشترین تاثیرپذیری این افراد از عربستان، ترکیه و یا ایران است؟
بیشترین تاثیرگذاری بر آموزش و آموزههای دینی مسلمانان روسیه از طرف ترکیه اتفاق میافتد. چون طیفی که در روسیه فعالیت میکنند چه از نظر آموزش، چه خیریه و اقتصاد، فعالین ترکند. تقریبا همه اینها از طرف سازمانهای خصوصی ترکیهاند و اینگونه نیست که دولت ترکیه در این زمینه سرمایهگذاری کرده باشد. مثلا بنگاه و سوپر مارکت زدهاند، غذای حلال میفروشند. و در حوزههای مختلف سرمایهگذاری کردهاند.
در کنار اینها جریان نورسی که البته در حال حاضر در داخل خود ترکیه مشکوک مینماید نیز در روسیه فعالند. این گروه از صوفیان پیرو سعید نورسیاند که در یک قرن پیش در ترکیه زندگی میکرده است. پیروان آنها را در روسیه نورچی خوانده میشود و به شدت در روسیه نفوذ کردهاند. در کنار فعالیت بخش خصوصی و نیز فعالیتهای صوفیان عامل سومی نیز در نفوذ هرچه بیشتر ترکیه در بین مسلمانان روسیه وجود دارد. از آنجایی که مسلمانان روسیه همگی ترکند نفوذ فرهنگ ترکیهای در بین آنها بسیار راحت تر بوده است. بواقع گسترش و نفوذ همین اسلام سکولار ترکیهای در روسیه بوده که باعث شده اسلام تقابل و تضاد چندانی با نهادهای دولتی و حکومتی نداشته باشد. چون اسلام در فرهنگ ترکیهای یک آیین زندگی فردی است و نه چیزی بیش از آن. در نتیجه حتی تضاد مذهبی هم ایجاد نمیکند. برای همین هم مذهب در بین مسلمانان روسیهای چندان اهمیتی ندارد. حتی خیلی جاها مساجد اهل سنت و شیعه یکسان است. بیش از ۹۰ درصد شیعیان روسیه از مسلمانان آذریاند، اما هیچگاه تقابل آذری با سایر مسلمانان سر مساله مذهب دیده نشده است. اصلا کسی برایش مهم نیست که فلان مسلمان شیعه است یا سنی!
علت این همه کمرنگ بودن موضوع شیعه و سنی و اساسا مذهب در روسیه چیست؟
فکر میکنم این مساله به دورهای بازمیگردد که اسلام وارد روسیه شد. در آن زمان مسائل مهمتری از بحث مذهب مطرح بوده و هیچگاه این موضوع اولویت پیدا نکرده است. شیعیان عموما آذریها بودند که سرزمین آنها توسط تزارها فتح شد و جزو سرزمین روسیه شدند. با این الحاق، رابطه مسلمانان از سرزمین پیشین خود قطع شد و آنها از سرزمین و فرهنگ اسلامی خود جدا شدند. برای همین دین آنها کاملا سنتی و آگاهی از مسائل دینی آنها در سطح پایینی قرار دارد. برای همین مثل خاورمیانه خیلی درگیر تضادهای فقهی و سیاسی دینی نشدند. البته این بی اهمیتی مذهبی را در امریکا و اروپا هم شاهدیم با این تفاوت که در آنجا این اهیمت ندادن به اختلافات مذهبی آگاهانه است اما در روسیه به خاطر ناآگاهی از وجود چنین اختلافاتی است.
به علاوه اهل سنت روسیه ارادت زیادی به بزرگان شیعیان دارند. در طرف مقابل نیز شیعیان زمانی که در دورهای تحت فشار قرار گرفتند سبک زندگی تصوف را برگزیدند؛ بیش از ۸۰ درصد اهل سنت هم که صوفی مسلکند (عموما قادری) در نتیجه اسلام گسترش یافته از سوی هر دو مذهب در روسیه در قالب تصوف بوده و اصلا ذات تصوف هم خیلی تمایلی به درگیری و دامن زدن به اختلافات ندارد. در حال حاضر هم بسیاری از کسانی که از روسیه گزارش میدهند معتقدند که آراء و عقاید صوفیان اهل سنت در مناطقی مثل داغستان اشتراکات زیادی با شیعیان دارد. و زمینهای برای تنش وجود ندارد.
با توجه به اینکه اشاره کردید بیشترین فعالیتها از سوی ترکیه در روسیه صورت میگیرد این فعالیتهای فرهنگی در چه قالبی صورت میگیرد؟
اول باید به این نکته اشاره کنیم که بیشترین فعالین حوزه فرهنگی تحت حمایت تجار و بنگاههای اقتصادی قرار دارند چون منافع تجار اقتضاء میکند که از فعالیتهای فرهنگی هموطنان خود حمایت کنند. به جز نورسیها که پیشتر اشاره کردم، بنیاد عبدالله گولن است که احتمالا باید بدانید که نه تنها در روسیه بلکه در تمام دنیا فعالیت فرهنگی و دینی دارند. آقای گولن خود معلم بود که با تاسیس مدرسه و خوابگاه بچهها را از روستاها و مناطق محروم جمع میکرد و تحت آموزش قرار میداد. در کنار درس آموزشهای دینی و اخلاقی هم در برنامه آموزشی خود گنجانده بود. این شیوه را در کل ترکیه پیاده کرد و نسلی را پروراند که همان نسل این شیوه را ابتدا در آسیای میانه و قفقاز و همه سرزمینهای ترک نشین و سپس در سراسر دنیا پیگیری کردند. اما عمده فعالیتهای او در سرزمینهای ترک نشین است که علت آن هم زبان نسبتا مشترک است.
در مجموع این دو دسته خیلی در مناطق ترک نشین روسیه نفوذ کردند و با ساختن مدرسه و سرپرستی بچههای بی سرپرست، آموزشهای دینی خود را نیز در پیش گرفتند. موضوع مهم دیگر در بحثهای فرهنگی این است که عمده مسلمانان در مناطق مورد بحث حنفیاند که خیلی معتدل و همساز با مذاهب مسلمان وغیر مسلمانند. خود این امر هم عامل مضاعفی بود در موفقیت بیشتر ترکها. مجموع عوامل فوق منجر به موفقیت ترکها در حوزه فرهنگی در روسیه و آسیای مرکزی بوده است.
حضور کشورهای مسلمان دیگر در عرصه فرهنگی روسیه و تاثیرگذاری بر آن چگونه بوده است؟
کشورهای دیگر همچون ایران، عربستان، امارات چون با سرمایهگذاری دولتی و حتی با محتوای دولتی وارد میشوند، با ساختار اداری این مناطق تقابل پیدا میکنند و از طرف دیگر آموزشهای آنها به خاطر دولتی بودن منعطف نیست و ناگزیر است تحت فعالیتهای بخشنامهای عمل کند و واکنش مردم هر کشور در مقابل چنین روندی مشخص است. بازرگانان و تجار و حتی فعالین فرهنگی که به انتخاب خود و برای منافع خود در سرزمینی ساکن میشوند، با آنها ازدواج میکنند و از سوی بومیان آنجا پذیرفته میشوند قطعا بیشتر با چم و خم فرهنگ و اقتصاد آن مناطق آشنا هستند تا کسی که حقوق بگیر دولت است و در چارچوب وظایف تعریف شده فعالیت میکند. مسلما چنین شخصی حتی اگر دغدغه تاثیرگذاری هم داشته باشد ساختار پیچیده اداری دست و پای او را خواهد بست.
اگر ما بخواهیم ارتباطات خود را با نخبگان فکری در بین مسلمانان روسیه و یا نخبگان دانشگاهی مسلمان روسیه گسترش بدهیم چه مسیری را پیشنهاد میکنید؟
فکر میکنم مساله و مشکل اصلی ایران برای فعالیت و ارتباطگیری در روسیه همان دولتی بودن است که اشاره کردم. شاید خصوصیترین بخش فعال در روسیه بیت علما و مراجع تقلید باشد. مثل آیت الله شهرستانی که او هم نماینده آیت الله سیستانی است و ارتباط مستقیمی با دولت ایران یا عراق ندارد. من فکر میکنم در این زمینه باید بخش خصوصی وارد شود. مثلا برای آموزش زبان فارسی، یا حوزههایی که مربوط به فرهنگ ایرانی که حامل آموزههای دینی است، فعالیت خود را در آنجا پیش ببرد. البته این بدان معنی نیست که تلاشهای دولتی متوقف شود، بلکه باید در کنار فعالیت دولتی برای فعالیت بخش خصوصی هم برنامهریزی شود. بخصوص در نزدیک شدن به علمای روسیه باید فعالیتهای دولتی خصوصی توامان باشد.
آیا نمونههایی از فعالیتها و ارتباطات نخبگانی بین ایران و روسیه هم وجود دارد که قابل توجه باشد؟
علمای بزرگ روسیه مثل «راویل عین الدین» هم ایران را خوب میشناسد هم خیلی با ایران رابطه دارد. بزرگترین نهاد دینی روسیه زیر نظر آقای عین الدین است. ایشان ساختار تشکیلاتی ایجاد کرد که مرکز اصلی آن در تاتارستان و تمرکز فعالیتهایش در دو شهر مسکو و سن پترزبورگ است. او با سفارت، کنسولگری و مقامات ایرانی ارتباطات خوبی دارد و مدام با آنها در ارتباط و در مناسباتهای مختلف بخصوص در مناسبتهای مذهبی وفعالیتهای تقریب مذاهب به ایران سفر میکنند.
حتی در بین فیلسوفان مسیحی روسیه اشخاصی چون آقای دوگین هم آمد و شد زیادی در مسائل فرهنگی و دینی با ایران دارد. با نظریه اخیر او ارتباطات نخبگانی ایران و روسیه بیش از پیش افزایش یافته است. او معتقد به ائتلاف مسلمانان با روسیه و تعریف منافع و اهداف مشترک مسلمانان و روسیه در جبهههای مختلف است که این گروه نماد مبارزان آخرالزمانی در مواجهه و مبارزه با جهان غرب هستند که نماد شیطان است. در واقع اخیرا این فیلسوف روسی با تحقیقات خود به این نتیجه رسیده که دیدگاههای آخرالزمانی ارتدوکسها و نیز آنچه برای مسیح اتفاق افتاده است، با مسلمانان شباهتهای زیادی دارد و حتی بعضی جاها کاملا یکسان شده است. در این قالب هم مجله مشترکی منتشر کردهاند و دایم رفت و آمد میکنند که عمدتا این روابط بین بخش دولتی ایران همچون سازمان فرهنگ و ارتباطات و شورای تقریب مذاهب با نهادهای دولتی روسیه صورت میگیرد.
دومین شخصیت مذهبی مسلمان تاثیرگذار در روسیه مفتی تاجالدین است که از باشقیرها و نماینده بخشی از مسلمانان روسیه است و در عین حال دولت هم به او قدرت داده است. با این حالی که او نماینده مسلمانان است اما گاهی در لباس مسیحیت به کلیسا و گاه در جامه یهودیت به کنیسا میرود. چون معتقد است که خداباوری نقطه اشتراک بسیاری از مردم روسیه است. ایشان هم رویکرد خوبی نسبت به ایران دارد و با کنسولگری و سفارت ایران در ارتباط است. باقی بزرگان هم تقریبا به مجموعه فرهنگی ایران نزدیکند، از این رو تعامل، تعامل خوبی است و اساسا بخش فرهنگی و مذهبی روسیه چه در بین مسلمانان و چه ادیان دیگر ظرفیت خوبی برای توسعهی بیشتر روابط در بخشهای مختلف است.
با اوصافی که از نخبگان دینی مسلمان و غیر مسلمان روسیه نام بردید به نظر میرسد نه تنها ایران که کلا درِ فرهنگ و مذهب روسیه به روی همه باز است و ظرفیت بالایی در تقریب مذاهب و حتی ادیان دارند؛ اما سوال اینجاست که چطور میتوانند در عین اینکه با عربستان تعامل دارند مثلا به ایران و ترکیه هم نزدیک شوند؟
کلا همانطور که قبلا گفتم نه تنها در روسیه تقابل دینی – مذهبی وجود ندارد بلکه بیشتر تعامل بین دینی-مذهبی را شاهدیم و همین ویژگی به ارتباطات برون مرزی روسیه هم توسعه داده شده است. مثلا آقای عین الدین به عنوان مفتی اعظم با عربستان، ترکیه امارات و … میانه خوبی دارد و از همه هم بودجههای کمکی دریافت میکند. حتی دورهای هم به عربستان نزدیک بود؛ دورهای هم به ایران و ترکیه!
اما چند نکته مهم در اینجا وجود دارد؛ اول اینکه این نهادها در نهایت زیر نظر دولت روسیه کار میکنند و خیلی نمیتوانند به کشوری نزدیک و در چارچوب خواستههای آنها رفتار کنند حال هرچقدر هم که بودجه دریافت کنند. نهایتش این است که از عربستان ده برابر ایران پول دریافت میکنند و به همان نسبت ده تا مسجد به نام عربستان و یک مسجد به نام ایران میسازند که خوب البته به همان نسبت هم تاثیرگذاری عربستان شاید ده برابر عربستان شود. اما هرگز فراموش نکنید سیستم حاکم بر زندگی دینی مردم روسیه سیستم بنیادگرایی نیست و این قابلیت را دارد که همهی این تاثیرگذاریها را در شرایط دینی معتدل خود تعدیل کند. چون رویکرد بنیادگرایی در روسیه جایی ندارد که بخواهد در مواجه با دیگران سختگیری کند.