اندیشمندان و چهره های فرهنگیجریان شناسی

نگاهی به نوآوری‌های ابوالاعلی مودودی در اندیشه سیاسی اهل‌سنت

حامد رضایی

مودودی مانند بسیاری دیگر از مصلحان مسلمان، علت عقب‌ماندگی مسلمین را انحطاط معرفت دینی می‌دانست. لذا سعی کرد معرفت دینی موجود را به چالش کشیده و تحولی در آن به وجود آورد. نقطه آغاز این تحول، تحول در فهم معنای اصطلاحات اساسی قرآن کریم و به دنبال آن پی‌ریزی نظریه‌ای سیاسی بدیع در فضای فکری اهل‌سنت بود.

آنچه که به مودودی (و سایر مصلحان مسلمان) امکان بازاندیشی در معرفت دینی و درانداختن طرحی نو در این فضا را می‌داد، گفتمان «سلفیت» بود. گفتمان سلفیت می‌گفت که معرفت دینی موجود، تقلیدی و ناکارآمد است و ما به جای اینکه اسلام را از طریق فقها، متکلمین و فلاسفه بفهمیم، باید مستقیما به منابع اصلی دین یعنی قرآن و سنت رجوع کنیم. سلفیت، مشروعیت تقلید از مذاهب چهارگانه را ‌شکست و امکان ارائه نظریه بدیع را ارائه ‌داد. مصلحانی چون محمد عبده و مودودی با استفاده از این امکان، نظریات جدیدی خلق کردند. البته در پرانتز باید گفت که این چارچوب‌شکنی گفتمان سلفیت که می‌توانست اتفاقی مثبت در جهت تکامل معرفت دینی باشد، بعدها با پیوند یافتن با جمود و خشک‌مغزی و طرد عقل‌گرایی به تکفیر و تروریسم مبدل شد.

نظریه‌ای که ابوالاعلی مودودی در کتاب «اصطلاحات چهارگانه در قرآن» ارائه می‌کند، پایه سایر نظریات و اندیشه‌های اوست. او در این کتاب می‌گوید چهار اصطلاح در قرآن وجود دارد که بخش اعظم اندیشه اسلامی ذیل آن‌ها معنا پیدا می‌کند. مودودی معتقد است اگر ما معنای درست این اصطلاحات را نفهمیم، هرگز اسلام را به درستی نفهمیده‌ایم. او می‌گوید مسلمانان صدر اسلام فهم دقیقی از این اصطلاحات داشتند ولی در طول تاریخ معنای این اصطلاحات تغییر کرده است. به همین دلیل اسلامی که امروز مسلمانان می‌شناسند، اسلامی غیرواقعی و تحریف شده است. چهار اصطلاحی که مودودی معتقد است نقطه مرکزی اندیشه اسلامی است و امروز فهمی ناقص از آن‌ها جاافتاده است، «اله»، «رب»، «دین» و «عبادت» است.

مودودی با ارائه معنایی متفاوت از معنای متداول این چهار اصطلاح، تحولی در معرفت دینی به وجود می‌آورد. او اصل و جوهر الوهیت را «سلطه» می‌داند. او تعاریف مشابهی از ربوبیت، عبادت و دین ارائه می‌دهد که مبتنی بر روابط سلطه‌آمیز میان خداوند و بندگانش است.

دال مرکزی گفتمان مودودی «عبودیت» و «سلطه پروردگار» است. به اعتقاد او عبادت صرفا انجام یک‌سری مناسک و شعائر نیست، بلکه عبادت باید در تمام شئون زندگی بشر جاری و ساری باشد. عبد کسی نیست که صرفا نماز بخواند و روزه بگیرد، عبد کسی است که در تمام شئون سیاسی، اقتصادی و اخلاقی زندگی‌اش تسلیم پروردگار باشد.

تمام حرف مودودی این بود که انبیا آمده‌اند تا مردمان را از بندگی انسان‌ها آزاد کرده و به بندگی خداوند برسانند. این همان اصلی است که ستون نظریه سیاسی اسلام بر آن نهاده شده است. یعنی نظامی که در آن تمامی وجوه سلطه، قدرت و قانونگذاری از دست بشر – چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی – خلع شود و هیچ کس حق نداشته باشد که بشری مثل خود را مطیع خود گرداند و یا اینکه به وسیله ایجاد قانون او را برای تبعیت از خود رام کند. چراکه این کار فقط مخصوص خداوند است. هیچ کس– چه فرد، چه خانواده و چه حزب یا طبقه – سهمی از حاکمیت ندارد، چراکه حاکم حقیقی فقط خداست. در چنین فضایی است که وجود حکومت اسلامی اهمیت بی‌نظیری می‌یابد، چراکه فقط در چارچوب یک حکومت اسلامی است که می‌شود به عبودیت پروردگار در حوزه سیاسی و اقتصادی پرداخت.

«خلافت عمومی» در اندیشه مودودی

از دیگر نوآوری‌های مودودی، تحول در مفهوم «خلافت» است. او به  آیه شریفه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» (نور، 55) استناد کرده و معتقد است که خطاب خداوند در این آیه به شخص، طبقه و یا قشر خاصی نیست، بلکه به تمامی مومنان است. لذا خلافت متعلق به همه مومنین است و همه آن‌ها واجد مقام خلافت بوده و هریک سهمی در خلافت مسلمین دارند. در این دیدگاه «مومنین»هستند که خلیفه‌ پروردگارند نه یک شخص خاص.

نظریه خلافت عمومی مودودی باعث شده که او به نوعی «دموکراسی اسلامی» و یا «تئودموکراسی» معتقد شود. البته مودودی اصرار دارد که نظریه‌اش در باب حکومت با دموکراسی متداول غربی اشتباه گرفته نشود. در دموکراسی غربی، مردم مستقلا حق حاکمیت و قانونگذاری دارند، در حالی که در نظریه مودودی حاکمیت و قانونگذاری حق انحصاری خداوند است و مومنین فقط در چارچوب قوانین خداوند می‌توانند حکومت کنند. در دیدگاه مودودی، مومنین خلیفه خدا هستند، نه رقیب و شریک او!

در حکومت اسلامیِ مطلوب مودودی، مومنین می‌توانند از میان خود فردی که از سایرین افضل است را به عنوان حاکم برگزینند تا در چارچوب احکام الهی به اداره امور جامعه بپردازد. این فرد هیچ امتیاز ویژه‌ای نسبت به سایر مومنین نداشته و انسانی است مانند سایر انسان‌ها؛ لذا فراتر از نقد نیست. او نمی‌تواند به زور حاکم شود و بدون رضایت عمومی حکومت کند، چراکه در این صورت غاصب مقام خلافت و غیرمشروع است. درنتیجه نه تنها اطاعت از او واجب نیست، که قیام علیه او واجب است.

در دیدگاه مودودی حکومت اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است. قومیت و نژاد هیچ تاثیری در این حکومت ندارد. تنها کسانی می‌توانند در این حکومت مسئولیت بگیرند که به ایدئولوژی آن باور داشته باشند. مرزهای این حکومت نیز اعتقادی است نه جغرافیایی.

مودودی معتقد است در حکومت اسلامی کسی نباید خود را نامزد تصدی مسئولیتی کند. چراکه این کار در فرهنگ اسلامی امری بسیار ناپسند است. خود مردم هستند که باید به سراغ شایستگان رفته و آن‌ها را به مسئولیت‌های حکومتی بگمارند، نه اینکه تشنگان قدرت به دنبال رای مردم بدوند.

منبع: ویژه نامه بیت المقدس روزنامه قدس

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا