وهابیت دشمن شماره یک محور مقاومت نیست / بنسلمان هیچ ربطی به وهابیت ندارد!
امروز با عربستان در کنار امارات با عنوان محور لیبرال مواجه هستیم، محوری که از هر چیزی برای ضربه زدن به اسلام سیاسی بهره میبرد حال چه این اسلام سیاسی با قرائت امام خمینی باشد یا اسلام سیاسی اخوانی؛ و در این راه از هر ابزاری استفاده میکند. از تخریب و تخطئۀ سلفیت در العربیة برای مخاطب داخلی تا گسترش مراکز آموزشی و مذهبی سلفیت در اقصی نقاط جهان برای تبلیغ وهابیت! حتی اگر لازم باشد به یک گروه اسلامگرا یا جهادی هم کمک میکند تا به گروه اسلامگرای دیگری یا محور مقاومت ضربه بزند.
مهدی معرفت
در سالهای اخیر با تصور وهابیت بهعنوان مهمترین دشمن منطقهای خود، بخش عظیمی از ظرفیتهای سیاسی و علمی محور مقاومت معطوف به مبارزه با وهابیت شده است. گاهی هم اصلا بهجای وهابیت «سلفیت» را بهکار بردهایم یا «تکفیری» و گاهی هم در یک کلام «تروریست». حال آنکه این مفاهیم نظیر هم نیستند. ما نه شناخت صحیحی از مفاهیم وهابیت و سلفیت و … داشته ایم، نه شناختی از مابازای آنها در صحنه.
آنچه منجر به این خطا شده است، اولا محدود دیدن معادلات منطقه در مقابلۀ سعودی با ایران و تعریف کردن همۀ معارضان از «العربیۀ» تا «النصره» ذیل پرچم آل سعود، ثانیا تصور مقابلۀ آل سعود با ایران از سر اعتقاد به وهابیت و ثالثا یک کاسه کردن همۀ معارضان خود با عنوان وهابی است؛ در ادامه بیشتر به تشریح این سه گزاره خواهیم پرداخت.
وهابیت ذاتا، دشمن محور مقاومت نیست و اصلا وهابیبودن معیار درستی برای تشخیص دوست و دشمن نیست و وهابیهای حاضر در صحنۀ درگیری با مقاومت در منطقه نیز بهخاطر اعتقاد به این مذهب در جبهۀ مخالفت با ما قرار نگرفتهاند.
همۀ سلفیها وهابی نیستند
بسیاری از کشورها، گروهها و جریانهایی که در رسانهها و تریبونها از ایشان با عنوان وهابی یاد میشود اصلا وهابی نیستند. ظاهرا هر شخص یا گروهی که پیرو آموزههای «ابن تیمیه» باشد، وهابی تصور شده؛ اما میان مفهوم سلفیتی که از ابن تیمیه آغاز شد و مفهوم «وهابیت» یعنی مذهب کلامی فرقهای از سلفیها در شبهه جزیرۀ عرب که محمد بن عبدالوهاب آن را ایجاد کرده است، و «تکفیر» بهعنوان یک باب فقهی و «تروریسم» به عنوان یک ایدئولوژی، تفاوت جدی وجود دارد.
اماراتیها، بحرینیها، اردنیها، پاکستانیها و… وهابی نیستند. إخوان المسلمین، البانیه، دیوبندیه و جماعت تبلیغ که از مهمترین جریانها و فرق سلفی هستند، وهابی نیستند؛ حتی القاعده، النصره، طالبان و داعش را نمیتوان وهابی نامید![۱] اصلا خود محور مقاومت سابقۀ حمایت از گروههایی چون القاعده و طالبان که امروزه به اشتباه از آنها با عنوان وهابیت یاد میشود را در کارنامۀ دارد.
همۀ وهابیها دشمن ما نیستند!
هماکنون برخی از پیروان مذهب وهابیت، در جبهۀ دشمنی با محور مقاومت قرار دارند و برخی خیر. چنانچه برخی پیروان مسیحیت در عالَم نیز در جبهۀ دشمنی با محور مقاومت قرار دارند و برخی اصلا همجبهه با محور مقاومت هستند. در این میان علمای درباری وهابی همچون هیئت کبار العلماء همراه سیاستهای آل سعود و در نقطۀ مقابل محور مقاومت محسوب میشوند اما برخی دیگر از پیروان وهابیت در منطقه در جبهۀ مقابل سعودی تعریف میگردند؛ همچون قطریها. قطری که روابط حسنه با محور مقاومت دارد و در حال درگیری با محور سعودی-اماراتی است.
هرچند مذهب کلامی رسمی عربستان که از مهمترین معارضان منطقهای ما است وهابیت است؛ اما برخی از وهابیهای منطقه همچون آلثانی قطر نیز دشمن یا حداقل رقیب همین سعودی هستند؛ یعنی در نقطۀ مقابل دشمنِ ما، آل سعود. بنابراین حتی اگر نتوان بهراحتی آنها را دوست دانست، نمیتوان از موضع مقابله با وهابیت، با همه مقابله کرد. بماند که برخی از همین معتقدین به آموزههای وهابیت، یعنی قطریهای حامی اسلامگرایان، بهلحاظ افق تمدنی، ظرفیتهای مهمی برای همجبهه شدن با محور با مقاومت دارند.
اصلا بیان «گرایشات سلفی» یا «ارتباط با آل سعود» یا حتی «ارتباط و همکاری با غرب و آمریکا» بهعنوان محل نزاع محور مقاومت با بسیاری از این گروههای اسلامگرا و مشخصا مهمترین و گستردهترین آنها، یعنی اخوان المسلمین، از پارادوکسهای رفتاری ما است؛ چرا که این جماعت این اعتقادات و ارتباطات را از سالها پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز داشتهاند؛ اما با این وجود ما سالها به روابط حسنۀ خود با آنان افتخار میکردیم و یا حتی آنها را بدنۀ تحت تأثیر و عمق نفوذ خود در جهان اسلام مینامیدم! آری تا قبل از درگیری با آنها در سوریه نه دغدغۀ سلفیتشان را داشتیم، نه ارتباط با آل سعود و غرب را؛ اما پس از درگیری آنان را نوکر آمریکا و غرب، سلفی، تکفیری، وهابی و در یک کلام تروریست نامیدیم.
اکنون که از تصور غلط وهابیت بهعنوان دشمن شماره یک محور مقاومت سخن گفتیم باید به یک سؤال مهم و اساسی نیز پاسخ دهیم: آیا محور مقاومت را در مقابل قطب مرکزی استکبار یعنی آمریکا و اسرائیل باید تعریف کرد یا در مقابل وهابیت و داعش و تکفیر و …؟ بهنظر میرسد وقتی در اخبار رسمی خود از رؤسای جمهور ایران، سوریه، عراق و یا حتی روسیه با عنوان سران محور مقاومت یاد میکنیم، تعریف دوم را انتخاب کردهایم، چون دولتهای مذکور با دغدغۀ مبارزه با استکبار فرسنگها فاصله دارند. ظاهرا تعریف «محور مقاومت» در رسانهها و برخی تریبونهای ما، با مأموریت «محور مقاومت»، یعنی مبارزه و در هم کوبیدن قطب مرکزی استکبار، تفاوتی جدی دارد. بماند که برخی سادهاندیشان که متاسفانه تریبونهای زیادی هم در اختیار دارند، سعودی را بهعنوان پایگاه وهابیت، دشمن اصلی معرفی میکنند، دشمنی که آمریکا و اسرائیل به تبع آن حرکت میکنند!!!
سعودی بخاطر وهابیبودنش با ما دشمنی میکند؟
با نظیر دانستن آل سعود و وهابیت، بر این تصوریم که باید تمام توان خود را در مبارزۀ با ریشۀ آل سعود، یعنی وهابیت متمرکز کنیم. آری؛ سیاستهای حکومت سعودی در سالهای اخیر غالبا در تعارض با سیاستهای محور مقاومت بوده است و وهابیت مذهب کلامی آل سعود است و علمای وهابی عربستان نقش مهمی در ساختار قدرت این کشور داشتهاند، اما واقعیت میدانی حکایت از دعوای مذهبیِ شیعه-وهابی میان ما و سعودی ندارد. بزودی با تشریح ساختار قدرت در عربستان و بهویژه تغییرات آن در سالهای اخیر، این مسأله آشکارتر خواهد شد و خواهیم دید که تعارض سعودی با محور مقاومت اصلا از سر اعتقاد به آموزههای مذهبی وهابیت نیست، هر چند گاهی از این آموزهها نیز بهعنوان ابزاری برای مقابله با ما بهره بردهاند.
دقت به این نکته ضروری است که سخن در رد محل نزاع است؛ یعنی وهابیت؛ وهابیت محل تعارض ما با آل سعود نیست.
[aparat id=”dHPwA”]
عالمان مذهبی وهابی با در دست داشتن دستگاه قضایی کشور، کمیتۀ امر به معروف و نهی از منکر، مرکز بین المللی نظارت بر مساجد، وزارت حج، وزارت اوقاف و بیش از نیمی از اعضای مجلس شورا در حکومت سعودی نفوذ و قدرت بسیاری داشتهاند. آنها حتی دامنۀ نفوذ خود را از طریق زکات بر وزارت مالیه گسترش داده بودند.
غیر از مناصب حکومتی و رسمی، طیف قدرتمند مذهبی عربستان نهادهای اجتماعی دیگری مانند مساجد و خیریه ها را نیز در دست داشتهاند؛ اما در کنار طیف مذهبیِ سلفیِ وهابی، سالها است که لیبرالها نیز در سیاست و فرهنگ عربستان حضور جدی دارند، لیبرالهایی برای حفظ خود در مقابل طیف مذهبی تنها پناهگاهشان آلسعود بوده است.
در حقیقت آل سعود یک توازن قدرت میان جریان لیبرال و جریان مذهبی برقرار کرده بود و هر کدام از ترس قرار گرفتن قدرت بهطور کامل در دست طرف مقابل، به حمایت از آل سعود پرداختهاند[۲]؛ ولی با روی کار آمدن سلمان به عنوان ولیعهد در خرداد ۱۳۹۱(ژوئن ۲۰۱۲)، چند سالی است این توازن قدرت میان جریان لیبرال و جریان مذهبی بهم خورده است و لیبرالها که تا حدودی در حاشیۀ قدرت و آن هم در رقابت با سلفیها قرار داشتند، به آرامی حرکت بهسمت مرکزیت قدرت را آغاز کردند.
این حرکت با شروع پادشاهی ملک سلمان در بهمن ۱۳۹۳ سرعت گرفت و نهایتا با عزل مهرهای محافظه کار چون محمد بن نایف از ولیعهدی و انتصاب محمد بن سلمان بجای وی محدودیت و سرکوب طیف مذهبی توسط تیم بن سلمان اوج گرفت و مهرههای طیف لیبرال در محوریت قدرت حاکمه قرار گرفتند و در مقابل علمای وهابی هر روز محدودتر شده است. برخی چهرههای مذهبی منتقد سیاستهای بنسلمان همچون سلمان العوده، عصام العوید ،سعد البریک، عبدالعزیز الطریفی که بعضا از علمای نزدیک به خاندان حاکمه محسوب میشدند و نقش فعالی در عربستان داشتهاند در بازداشت قرار گرفتند![۳] بهطوریکه بهنظر میرسد امروز با حضور لیبرالها در رأس آل سعود، فصل نقش آفرینی سعودی در معادلات منطقهای بهعنوان عضوی از محور لیبرال و با بازیگردانی «محمد بن زاید» ولیعهد امارات آغاز شده است.
این سعودی، سعودی گذشته نیست!
امروز محمد بن سلمان سودای حرکت به سمت سعودی قبل ۱۹۷۹ و حادثۀ «جهیمان» را دارد[۴] و در حالیکه در سالهای اخیر، سعودی هر روز با سرعتی بیش از گذشته در حال تضعیف نهاد مذهبی وهابیت و حرکت بهسمت اباحیگری و لیبرالیزه کردن اجباری و از بالا به پائین فضای اجتماعی عربستان است، ما همچنان در تصور پیمان مشترک «محمد بن سعود» و «محمد بن عبدالوهاب» در قرن ۱۸ میلادی بهسر میبریم و همۀ فعالیتهای لیبرالیستی ضد اسلام و اسلامگرایی و ترویج اباحهگری را نادیده گرفته و صرفا به مبارزۀ کلامی و سیاسی با وهابیت می پردازیم.
جالب است که با تصوری که از عربستان داریم فرق عربستان قبل و بعد بن سلمان را نمیفهمیم و در سالهای اخیر وقتی از حج باز میگردیم میگوییم چه حج خوبی! چراکه دیگر با خشونتها و عصبیتهای قبلی سعودیها در زیارت و توسل و … مواجه نبودیم. غاقل از اینکه بن سلمان به دنبال افزایش گردشگر است و از آنجا که برایش دین و دینداری جایگاهی ندارد، از دولت سعودی چنین تغییر رفتاری را شاهدیم. او حج ابراهیمی را صرفا بهعنوان فرصتی برای افزایش گردشگر میبیند، حال این گردشگر شیعه باشد یا سنی یا شاید در آینده مسیحی!
محور لیبرال منطقه را بهتر بشناسیم
امروز با عربستان در کنار امارات با عنوان محور لیبرال مواجه هستیم، محوری که از هر چیزی برای ضربه زدن به اسلام سیاسی بهره میبرد حال چه این اسلام سیاسی با قرائت امام خمینی باشد یا اسلام سیاسی اخوانی؛ و در این راه از هر ابزاری استفاده میکند. از تخریب و تخطئۀ سلفیت در العربیه برای مخاطب داخلی تا گسترش مراکز آموزشی و مذهبی سلفیت در اقصی نقاط جهان برای تبلیغ وهابیت! حتی اگر لازم باشد به یک گروه اسلامگرا یا جهادی هم کمک میکند تا به گروه اسلامگرای دیگری یا محور مقاومت ضربه بزند.
آری سعودی برای تبلیغ وهابیت در ایران و خارج ایران هزینه میکند، اما در همین اقدامات موزیانه نیز فرق است میان اینکه ما عربستان را محل صدور افراط و تروریسم از سر اعتقاد به وهابیت بدانیم یا رژیمی که برای رسیدن به اهداف لیبرالی خود تبلیغ وهابیت میکند و از گروهی تندرو حمایت میکند. در فرض اول ما رسالت خود را تخریب منبع صدور این ایدئولوژی مذهبی می بینیم و بخش عظیمی از توان حوزۀ علمیۀ خود را صرف مبارزه با وهابیت میکنیم؛ یا حتی دستگاه دیپلماسی ما برای زدن وهابیت دست به دامن غرب میشود؛ اما در فرض دوم بهجای دامن زدن به جنگ طایفیِ مورد خواست دشمن، به ترویج گفتمان مبارزۀ اسلام و کفر و معرفی جناح کفر که جنگ طائفی و نمایش مذهبی جهاد و تکفیر را قرآن بر سر نیزه کرده است، میپردازیم.
آری سعودی برای تبلیغ وهابیت در ایران و خارج ایران هزینه میکند، حتی در همین دوران لیبرالیزه شدن داخلی، دست وهابیت را هرچه در داخل بسته، در خارج باز گذاشته است، چراکه دشمنان ما به وهابیت برای دامن زدن به جنگ فرقهای دامن میزنند و از آن به عنوان ابزاری برای مهار ایران و خالی کردن جای پای ایران در منطقه بهره میبرند، پس وقتی ما هم به این نزاع وارد میشویم در حقیقت در پازل دشمن وارد شدهایم. حال آنکه وجه مزیت ما مردمسالاری، استکبارستیزی، تولید علم و… است. مردمسالاری که آرزوی کشورهای منطقه است. ما بجای بندگی و اتکای به قدرت غرب در مقابل آن ایستادهایم. شعار انقلاب ما اسقلال و آزادی است که نهتنها مخاطب مسلمان را تحت تأثیر قرار میدهد برای غیرمسلمانان نیز جذاب است چرا که برخاسته از فطرت پاک انسانی است.
در پازل لیبرالها بازی نکنیم
با تصویری که از منطقه برای خود ساختهایم حتی گاهی در پازل لیبرالها بازی کرده و با توهم مبارزه با وهابیت به مبارزه با اسلامگرایی و انقلابیگری پرداخته ایم! همچون اجلاس «من هم اهل السنه و الجماعه» در گروزنی چچن که با حمایت امارات و روسیۀ برگزار شد، روسیهای که بعد از جنگ با اسلامگرایان چچن در ترس از رشد اسلامگرایی سلفی به سر میبرد و برای رشد اسلام بیخطر، برای ترویج سنیگری سنتی و حتی تبلیغ تشیع غیرسیاسی، نهتنها دست مبلغان شیعی و سنی را باز گذاشته که برایش هزینه هم میکند.
از اظهارنظرهای احمد طیب، رئیس الأزهر علیه سلفیت ذوق زده شدیم و گمان کردیم که در این اجلاس با خارج شدن سلفیت و وهابیت از دایرۀ اهل سنت، پوزۀ سعودی را به خاک مالیدهایم! آری؛ حتی لیبرالهای سلفی مذهب سعودی هم قدری از این اجلاس برآشفته شدند؛ اما غافلیم از اینکه مقصد نهایی این راه، تقویت اسلام منفعل و بیخطر، در مقابل هرگونه اسلامگرایی استکبارستیز است؛ یعنی همان خواستۀ بنزاید و بنسلمان. سردمداران لیبرالی که تشنه به خون مقاومت و اسلامگرایی هستند… و با همکاری الأزهری که با کمکها و حمایتهای مالی همین امارات سرپا است.
یک سوال مهم
اما در دوگانۀ وهابی-شیعه، حتی با فرض واقعیت داشتن چنین دوگانهای و اصلا با فرض وهابیت بهعنوان نقطۀ مرکزی دشمنیها، آیا محور مقاومت و پیروان گفتمان امام خمینی (ره) میتوانند از لیبرالیزه شدن فضای جوامع وهابی همچون عربستان و شل مذهب شدنشان خرسند باشند و یا حتی به آن دامن بزنند؟ آیا میتوان برای جلوگیری از وهابیت در میان اهل سنت، آنها را به سمت ارزشهای غربی سوق داد؟! آیا تضعیف مذهب و لبیرال شدن فضای این جوامع، تضعیف نقش نهادهای دینی و فعالیتهای «هیأت ترفیه» در سعودی و سرعت گرفتن حرکت جامعۀ مسلمانان عربستان بهسوی اسلام آمریکایی، بهویژه در سالهای اخیر، بهنفع ترویج گفتمان اسلام ناب است یا بهضررش؟! آیا ما باید از بیدین شدن عربستانیها و گسترش فعالیت لیبرالها خوشحال باشیم؟
آل سعود هر چه از فضای مذهبی فاصله گیرد و اسلامگرایان را در بند کند به سمت خواستههای غرب نزدیکتر میشود. در چنین شرایطی باید بیشتر نگران ضدیت با شیعۀ انقلابی و مسئلۀ فلسطین و عادی سازی روابط با اسرائیل در جهان عرب باشیم. چنانچه میبینیم در سالهای اخیر تیغ دشمنی سعودی با جریان مقاومت برخاسته از انقلاب اسلامی، کندتر که نشد، تیزتر نیز شده است و بنسلمان و بنزاید همدست ترامپ در معاملۀ قرن برای برباد دادن آرمان فلسطین شدهاند.
پانوشت:
[۱] . برای آشنایی با مهمترین جریانهای سلفی و نوسلفی تأثیرگذار در جهان اسلام و تفاوتهای آنها به کتاب اطلس رهبران» تهیه شده توسط اندیشکده مرصاد مراجعه فرمائید.
[۲] . گزارش کدام محمد، ۱۳۹۶، اندیشکده مرصاد
[۳] . حمید عظیمی، «سال سخت وهابیت»، ۱۳۹۵، اندیشکده مرصاد
[۴] . «محمد بن سلمان: سنقضی على التطرف… وسنعود إلى الإسلام الوسطی»، ۲۰۱۷، الشرق الأوسط : <https://bit.ly/2EPd7Pr>