نگاهی به قبایل و نظام قبیلگی حاکم بر یمن
قبیله در میان جامعه و حکومت قرار گرفته و بهنوعی واحد اولیه جلب وفاداری یا خصومت شهروندان با حکومت به شمار میآید. به سبب محوریت داشتن قبایل در یمن، عمدتاً سیاست و فرهنگ کشور متأثر از سیاستها و فرهنگهای قبیلهای است. برخلاف دیگر قبایل شبهجزیره عربی که عمدتاً کوچنشین بودهاند، قبایل یمنی عمدتاً کمتحرک و یکجانشین هستند. در این کشور هر روستا حوزه قلمرو یک قبیله است.
علیرضا بیگی
برخی یمن را «سرزمین قبیلهها» توصیف میکنند. قبیله، بنیان ساختار اجتماعی در یمن را تشکیل میدهد. درواقع یمن جامعهای قبیلهای – سنتی است که بر الگوهای رفتاری مردم بسیار تأثیرگذار است. قبیله نقش بسیار مهمی در ساختار سیاسی و اجتماعی یمن فعلی دارد. در طول تاریخ تا به امروز، سرزمین یمن همواره دربرگیرنده قبایل مختلف بوده است. جایگاه قبیله در یمن فراتر از مذهب و هر عنصر دیگری است. قبیله بهعنوان یک واحد سیاسی و اجتماعی، بنیانی برای شکلگیری هویت فردی و جمعی در یمن بوده است.
قبیلهای بودن ساختار اجتماعی یمن سبب شده است تا سران قبایل زمام بسیاری از امور را در اکثر شهرها و روستاها در اختیار داشته باشند. ارتباط میان دولت و مردم یمن از طریق قبایل صورت میگیرد زیرا نفوذ واقعی دولت حداکثر تا 30 درصد از خاک یمن است و مناطق قبیلهای عمدتاً توسط شیخ آن قبیله مدیریت میشود. به بزرگ قبیله «شیخ» و به بزرگ اتحادیههای قبیلهای «شیخالمشایخ» گفته میشود. قبایل یمنی به دو قسم حمیر و کهلان تقسیم میشوند. قبایل عدن، حضرموت و لحج ازجمله قبایل حمیر و قبایل مذحج، همدان، حاشد و بکیل از قبایل کهلان به شمار میآیند. قبیله «حاشد» و «بکیل» از مهمترین قبیلههای یمن هستند که سایر قبایل را تحت فرمان خود دارند. این دو قبیله در سطح ملی یمن تأثیر و نفوذ بسیار زیادی دارند. رئیسجمهور، رئیس پارلمان و بسیاری از نظامیها و شخصیتهای مؤثر در دولت یمن از قبیله حاشد بودند. آنان در نزدیکی صنعا سکونت دارند. قبایل یمنی درون اتحادیههای قبیلهای با یکدیگر متحد شدهاند که اصلیترین اتحادیههای قبایلی یمن در حال حاضر حاشد و بکیل و مذحج هستند که قبایل زیادی را درون خود جای دادهاند.
مشکل قبایل یمن شمالی از قدیمیترین و جدیترین مشکلات همه حکومتهای مرکزی در صنعا بوده است. این قبایل به شهرها و روستاهای دور و نزدیک صنعا هجوم برده و به قتل و غارت میپردازند. یکی از قبایلی که در این زمینه شهره عام و خاص یمن گردیده، قبیله بکیل است. قبیل بکیل و حاشد از یک تیره بوده و نسب هر دوی آنان به همدان بن مالک بن زید علی میرسد.
در جمهوری یمن روابط سیاسی تابع روابط قبیلهای است.
https://norgerx.com/priligy-norge.html
به دلیل اینکه در برخی مواقع عرف قبیله از قانون الزامآورتر است، روابط سیاسی تابع روابط قبیلهای میشود. برای نمونه میتوان به فروپاشی حکومت علی عبدالله صالح در سال 2012 اشاره کرد، زمانی که قبایل حمایت خود را از او متوقف کردند، دولت صالح به یکباره فروریخت. سلطه، اقتدار و حکمرانی از نظر قبیله دارای مفهوم وسیع و فراگیری است. حاکمیت تنها به معنای سلطه حکومت نیست بلکه همانگونه که پیشتر اشاره شد، برخی مواقع عرفهای قبیلهای برتر از قانون هستند. در سایه انتشار وسیع اسلحه در برخی از مناطق قبیلهای، گویا واحدهای نظامی شکل میگیرد. برخی مواقع در چنین مناطقی هیچ قانونی وجود ندارد. همین امر نیز سبب میشود تا در برخی مواقع به سبب آب یا زمین بین قبایل شمال و جنوب، درگیری به وجود میآید، بدون اینکه دولت دخالتی داشته باشد.
قبیلهها در یمن نقش بسیار زیادی در ساختار سیاست خارجی دارند. اکثر قبایل همیشه یکی از نیروهای ناسازگار با هجوم خارجی بودهاند و در مقابل دخالت خارجی مقاومت میکردند، همانند مقاومت آنان در مقابل استعمار انگلستان. از طرفی دیگر، آنان بعضا به یکی از ابزارهای نفوذ خارجی تبدیل شدهاند.
قبیله در میان جامعه و حکومت قرار گرفته و بهنوعی واحد اولیه جلب وفاداری یا خصومت شهروندان با حکومت به شمار میآید. به سبب محوریت داشتن قبایل در یمن، عمدتاً سیاست و فرهنگ کشور متأثر از سیاستها و فرهنگهای قبیلهای است. برخلاف دیگر قبایل شبهجزیره عربی که عمدتاً کوچنشین بودهاند، قبایل یمنی عمدتاً کمتحرک و یکجانشین هستند. در این کشور هر روستا حوزه قلمرو یک قبیله است. ساختار قبیلهای یمن و به طبع آن، آدابورسوم قبیلهای که بر فرهنگ این کشور حکمفرماست مانع از تمایل یمنیها به مهاجرت گردیده اما طبقه جدید جوان آن به سبب مشکلات معیشتی و شغلی و مقایسه خود با زندگی عربهای سایر کشورها بهویژه کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس، تمایل بیشتری به مهاجرت پیدا کردهاند.
تسلط عرفهای قبیلهای بر ساختار جامعه باعث شکلگیری منازعات درون قومی و بین قبیلهای در یمن میشود. بهطوریکه معمولاً وقتی در پی اختلافات قبیلهای در رابطه با یک موضوع اجتماعی و یا اقتصادی قتلی صورت میگیرد، در پی آن سلسلهای از قتل و کشتارهای قبیلهای رخ میدهد که نتیجه عدم حاکمیت قانون، حاکمیت عرفهای قبیلهای و ضعف دادگستری در این کشور است. این موضوع نیز به نوبه خود سبب کاهش اقتدار دولت و نفوذ و تأثیرگذاری سران قبایل در ساختارها و امورات سیاسی شده است.
علی عبدالله صالح در دوران زمامداری قدرت در یمن توانست از قبایل این کشور بهترین استفاده را برای نیل به قدرت ببرد. او توانست تا از طریق خود قبایل، بازی میان آنان را کنترل کند. وی همواره در تلاش بود تا پشتیبانی سیاسی – اجتماعی قبایل را بهسوی خود جلب کند. عبدالله صالح در مقاطعی برای اداره کشور، ظرفیت قبایل را با ساختارهای مدنی ازجمله احزاب پیوند داد تا بتواند اهداف خود را پیش ببرد. برخی ازاین رویکردها، او را در مقابل جامعه قبیلهای یمن که ریشه در بافت سنتی این کشور دارد قرار داد. این نوع خاص از تعامل و تقابل میان نهادهای مدنی و ساختارهای سنتی، در مجموع بر گسترش شکاف میان آنان تأثیرگذار بود.
هویت یمنی
هویت یمنی مانند هویت اغلب کشورهای عربی، مصنوعی نیست بلکه هویتی تاریخی و ریشهدار است. موضوع هویت در یمن پیچیده است زیرا در شکل دادن هویت در یمن، عوامل زیادی در سطوح مختلف نقش داشتهاند. البته موضوع ملیت و هویت ملی کمرنگتر از سایر هویتهای یک فرد یمنی است که آن نیز به سبب مشکل ملتسازی است زیرا یمن ازجمله کشورهای عربی است که باوجود نقش زیاد قبایل در نظم سیاسی آن، از مشکل ملتسازی رنج میبرد. شکافهای اجتماعی موجود در یمن مسئلهای است که هویتسازی مبتنی بر ملیت را تحت تأثیر قرار داده و به حاشیه رانده است. مردم یمن پیش و بیش از اینکه خود را یمنی بدانند، با تعلقات دیگر ازجمله قبیله، مذهب و حتی محل زندگی، برای خود هویتسازی میکنند. برای مثال مهمترین عامل هویتساز در مناطق شمالی و شمال شرقی وابستگیهای نسبی و قبیلهای است. این عنصر هویتساز در مناطق جنوب عمدتاً از گرایش به جریانات خاص نشأت میگیرد. حتی سلاح و مسلح بودن نیز به نوبه خود نوعی عنصر تأثیرگذار در شکلگیری هویت فردی و اجتماعی به شمار میرود. همین امر سبب شده است تا اکثر قبایل یمن به انواع سلاحهای سبک و سنگین مجهز باشند.
البته بایستی بیان کرد که صرفاً عوامل ظاهری در این امور تأثیرگذار نبوده بلکه نفوذ اندیشههای دینی مختلف بر تغییرات هویتی و اجتماعی و حتی فرهنگی مردم یمن بسیار تأثیرگذار بود. بهعنوان مثال، پسازاینکه علی عبدالله صالح براثر توافقات جریانهای ناصری و بعث به قدرت رسید، اندیشههای وهابیت نفوذ بسیار زیادی در یمن پیدا کرد. عبدالله صالح با اینکه از طایفه زیدیان بود، نسبت به فعالیتها و رشد جریانات اسلامگرا حساسیت نشان میداد و در مقابل به اندیشههای وهابیت آزادی عمل گسترده داده بود. این امر باعث گردید تا حجم بالایی از نفوذ فرهنگی وهابیت در یمن تأثیر بسیار زیادی بر زندگی مردم بگذارد. بهعنوانمثال میتوان به تزریق اندیشههای وهابیت در حوزه زنان و حتی پوشش آنان اشاره داشت. اندیشههای وهابیت حتی بر نوع پوشش زنان یمنی تأثیر گذاشت و سبب شد تا پوشش زنان در آن بازه زمانی بر اساس اندیشههای وهابیت تغییر یابد. عربستان سعودی که همواره یمن را حیات خلوت خود به شمار میآورد، در برهه بعد از خاموشی جنگهای داخلی، به تهاجم فرهنگی و عقیدتی در یمن روی آورد که در این قسمت محل بحث نیست. بااینوجود، عوامل مختلفی در تشکیل هویت یک شهروند یمنی مؤثر است، عواملی چون مذهب، جغرافیا، قبیله، فرهنگ و غیره ازجمله عواملی است که در دگردیسیهای هویتسازی یک فرد یمنی مؤثر بوده است.
یمن فعلی دارای ناسیونالیسم ملی و یکپارچه نیست بلکه هویت دوگانه شمالی و جنوبی دارد که به لحاظ مذهبی نیز یکدست نبوده و شامل شیعیان و اهل سنت هستند. این هویت دوگانه شمالی و جنوبی یک تهدید مهم است زیرا از یکسو سبب میشود گروههای سیاسی یمنی نگاه جغرافیایی در قالب شمال و جنوب به قدرت داشته باشند و از سوی دیگر مانع ایجاد بسیج عمومی در برابر تهدیدهای گوناگون داخلی و خارجی میشود.
یمن که از سال 1940 به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شده بود، قسمت جنوبی آن تحتالحمایه انگلستان بود و یمن شمالی همچنان تحت حکومت امامان زیدی به سر میبرد. این تغییر در ساختار سیاسی منطقه بر هویت و ساختار اجتماعی آن آسیبهایی را وارد ساخت چراکه تحت تأثیر رفتوآمدهای انگلیسیها و هندیان و دیگر خارجیان، شکاف اجتماعی و هویتهای مختلفی به وجود آمد.
در اوایل قرن بیستم، زمانی که یمن شمالی از امپراتوری عثمانی مستقل شد، یمن جنوبی با مرکزیت عدن همچنان تحت اشغال انگلستان بود. همین موضوع موجب شد تا تفاوت فرهنگی که ریشه در دو سبک زندگی مختلف داشت، رشد یافته و به مسئلهای قابلتوجه و با تأثیراتی مهم در کشور تبدیل شود. در سال 1967 که بخشهای جنوبی یمن از انگلستان مستقل شد، یمن جنوبی با گرایش به اتحاد جماهیر شوروی و ایدههای مارکسیستی مستقل گردید. یمن شمالی هم به بلوک غرب گرایش پیدا کرد. این شکاف بهاندازهای جدی بود که موجب ایجاد تعارضات هویتی، حتی پس از پایان جنگ سرد و اتحاد دو یمن در سال 1990 گردید و مانعی بزرگ در برابر یکپارچگی یمن بدل گشت.
دین نیز ازجمله عوامل هویتساز در یمن است. اسلام بهعنوان دین اکثریت مردم یمن، در سطح کلان تا حدی موجب همگرایی در هویتسازی اکثریت مردم این کشور شده و از سوی دیگر وجود مذاهب مختلف، اختلافات مذهبی و تفاسیر مختلف از اسلام در سطح خرد نیز بهنوعی عامل واگرایی در هویتسازی مسلمانان یمن به حساب میآید. عنصر مذهب که در ظاهر نقش یکپارچه کننده در سراسر یمن داشته، به سبب حضور اهل سنت شافعی مذهب و شیعیان زیدیه، در کنار اقلیتهایی از دیگر فرق اسلامی به تکثر کننده هویت در یمن تبدیلشده است. البته بایستی به این نکته اشاره داشت که اگرچه در طول تاریخ، شافعی مذهبان و زیدیان توانستهاند در کنار یکدیگر به شکل مسالمتآمیز حیات اجتماعی داشته باشند اما اعتقادات مذهبی آنان به مانعی در ایجاد هویت مشترک و ایجاد حس وحدت و «ما بودن» در یمن تبدیل شده است.
ساختار قبیلهای نیز همانگونه که پیشتر اشاره شد، به سبب ایجاد خرده هویتهای متکثر، بهنوعی مانع از ایجاد هویت ملی واحد میشود. تعداد بسیار زیادی از مردم یمن هویت خود را با قبیلهای که بدان تعلق دارند معرفی میکنند. علتی که ذکر شد تعداد بسیار زیادی از یمنیها هویت خود را از قبیلهای که بدان تعلق دارند میگیرند و نه همه مردم یمن. احساس هویت قبیلهای در بخشهای جنوبی یمن کمتر است. مردم یمن شمالی به دلیل سکونت در منطقهای صعبالعبور و کوهستانی کمتر مورد تعرض و تصرف قرارگرفتهاند لذا توانستهاند تا به امروز سنتهای قدیمی و هویت قبیلهای خود را حفظ کنند. درواقع مناطق شمالی بافت فرهنگی و اجتماعی و هویتهای منتج از آن را همچنان حفظ کردهاند اما با نزدیکتر شدن به شهرهای جنوبی یمن این وضعیت تغییر مییابد. در جنوب به دلیل وجود ناهمواریهای طبیعی اندک و همچنین به دلیل قرار گرفتن در کناره دریای سرخ و خلیج عدن و اشراف بر تنگه باب المندب، کشورهای خارجی همچون انگلستان توانستهاند به آن مناطق تسلط پیدا کرده و فرهنگ مردم آن منطقه را دستخوش تغییر و تحولات کنند. بهعنوانمثال در شهرهایی همچون تعز و عدن از میزان اثرگذاری سبک زندگی قبیلهای کاسته شده و فرهنگ مدنی جایگزین فرهنگ قبیلهای گردیده است. میتوان گفت که تقریباً 70 درصد از مردم یمن هویت خود را با قبیله تعریف میکنند و در حدود 30 درصد از آنان که عمدتاً در جنوب یمن ساکن هستند، چندان علقهای به قبیله نداشته و به سبب نفوذ 30 درصدی دولت در مناطق مسکونی آنان، قبیله در تشکیل هویت آنان نقش بسیار کمتری دارد.
مردم یمن، مردمی ستمکشیده و پرطاقت هستند. جنگندگی و سلحشوری به نوعی در ذات مردم یمن است که جزو اصیلترین بخش قوم عرب هستند. یک یمنی، از کودکی با سلاح اخت و عجین است و نماد خنجر پهن یمنی، بر همین خصیصه آنها تأکید دارد. آنان از همان ابتدا هویت خود را با این نماد تعریف کردهاند. الجنبیه (خنجر کوچک) در بدو تولد بهعنوان نماد مردانگی و شهامت و شجاعت در قنداق نوزاد یمنی گذاشته میشود. اکثر رهبران یمنی مثل عبدالملک بدرالدین حوثی همواره الجنبیه همراه خود دارند. این منطقه از زمان قدیم، محل فروش اسلحه بوده و دولت هم اصلاً با آن مبارزه نمیکرد، زیرا بافت، بافت قبیلهای بوده و رقابت میان عشایر زیاد است.