نگاهی به ساختار اجتماعی عربستان؛ جامعه سعودی به لحاظ تکثر شبیه لبنان است!
شاید تصور رایج بین عامه مردم از جامعه عربستان، مردمانی است شتر سوار در وسط بیابان با زندگی قبیلهای! و کل جامعه عربستان را مبتنی بر این زندگی قبیلهای تصور میکنند. در مرحله اول آشنایی با ساختار اجتماعی عربستان باید این پیش فرض غلط را اصلاح کرد. پس ما نمیتوانیم جامعه عربستان را یک جامعه یک دست آن هم از نوع بدوی تلقی کنیم. میزان تنوع در جامعه عربستان به حدی است که حتی برخی آنرا با جامعه لبنان مقایسه کرده و مشابه دانستهاند.
نرگس حجتی – زمانی که دنیای غرب نسخه دولت – ملت را برای جهان و بخصوص دنیای اسلام پیچید، شاید خود هم باور نداشت که چنان این نسخه کارگر بیفتد که جهان یکپارچه اسلام به جزایر دورافتادهای در قالب ملت تبدیل شود که ساکنان هر جزیره حتی ندانند ساکنان دیگر جزایر چگونه زندگی میکنند. حکایت امروز ما «ملت ایران» نیز با تمام شعارهای جهانیمان همین است و عملا به ندرت میتوان کسی را یافت که از جوامع اسلامی دیگر شناخت حداقلی داشته باشد. دکتر یاسر قزوینی استاد دانشگاه تهران در این مصاحبه تلاش نمودند با معرفی اجمالی جامعه عربستان تا حدودی ما را با ساختارهای اجتماعی و سیاسی عربستان آشنا نمایند.
لطفا پیش از ورود به موضوع معرفی ساختار اجتماعی عربستان، بفرمایید مهمترین مسائلی که باید درباره جامعه عربستان مد نظر قرار داد، چیست؟
چند مساله درباره جامعه عربستان مطرح است که باید به آنها توجه نمود. مهمترین آن تنوع جامعه عربستان است. شاید تصور رایج بین عامه مردم از جامعه عربستان، مردمانی است شتر سوار در وسط بیابان با زندگی قبیلهای! و کل جامعه عربستان را مبتنی بر این زندگی قبیلهای تصور میکنند. در مرحله اول آشنایی با ساختار اجتماعی عربستان باید این پیش فرض غلط را اصلاح کرد. پس ما نمیتوانیم جامعه عربستان را یک جامعه یک دست آن هم از نوع بدوی تلقی کنیم. میزان تنوع در جامعه عربستان به حدی است که حتی برخی آنرا با جامعه لبنان مقایسه کرده و مشابه دانستهاند. این تنوع از ابعاد مختلف مذهبی، سبک زندگی و حتی منطقه جغرافیایی قابل بررسی است. حتی برخی از زاویه مدنی و بدوی نیز دست به مطالعه این جامعه زدهاند، که این تقسیم بندی هم از نوع جامعه شناختی و ابن خلدونی است.
بهترین تقسیم بندی از نظر شما کدام است که بتواند شمای کلی از این جامعه متنوع به مخاطب ارائه کند؟
اگر بخواهم مناطق مختلف عربستان سعودی را در نسبت جغرافیا تقسیمبندی کنم، در 4 بخش کلی میتوان این جامعه را مورد بررسی قرار دارد و ویژگیهایی برای هر بخش برشمرد.
اول. منطقه شرق عربستان؛ احسا و قطیف، این منطقه به لحاظ تاریخی دارای تمدنی کهن و مدنیتی دریایی است. به طوری که بعضا مردم اینجا و فینیقیه به یکدیگر منتسب میشوند. فینیقیهایی که منتسب به تمدن مدیترانهای هستند با مردم شرق عربستان که منتسب به تمدن خلیج فارس می باشند ارتباط داشته اند. پس از نظر بدوی – مدنی این بخش از دیرباز دارای مدنیت بوده است. مذهب مردم شرق عربستان عمدتا شیعه امامی، اصولی و برخی اخباری است. شهر الاحساء از دیرباز شهر چندفرهنگی و چندمذهبی بوده است.
دوم. منطقه جنوب و جنوب غربی؛ نجران و جیزان، از نظر آب و هوایی منطقه کوهستانی است. این منطقه ادامه کوهستانهای صعدهی یمن است. حتی لهجه و آناتومی مردم این بخش هم شبیه یمنیهاست. به لحاظ مذهبی همواره شیعیان اسماعیلی اکثریت بودهاند. زیدیها نیز در این منطقه حضور دارند که ادامه زیدیهای یمن و در اقلیتند.
سوم. منطقه غرب؛ حجاز و حاشیه دریای سرخ، این منطقه هم منطقه ای تمدنی است چون دریای سرخ و تنگه باب المندب همواره یکی از گذرگاههای آبی جهان بوده است. کانال سوئز هم در شمال این دریا قرار دارد. قدمت این آبراه مهم جهان به دوره باستان باز می گردد به گونه ای که داریوش این کانال را بازسازی میکند یعنی پیش از او این کانال حفر شده و مورد استفاده بوده است. این مساله نشان دهنده اهمیت تاریخی و تمدنی این ساحل است. یک سر این ساحل منطقه حجاز است. حجاز شامل شهرهای طایف، مکه و مدینه و جده است. همه اینها حکایت از مدنیت تاریخی این منطقه دارد. بعد از اسلام بسیاری از مسلمانان به خاطر تقدس دو شهر مکه و مدینه از اقصی نقاط جهان اسلام به این منطقه آمده و در آنجا ساکن شدند. از این رو بسیاری از ساکنین این منطقه حتی ظاهر عربی هم ندارند. مثلا از آسیای میانه، آفریقا و… خانوادههای مهمی در حجاز ساکنند. همین امر باعث نفوذ تاریخی تصوف با آن قدرت عجیب و غریب خود در جهان اسلام، به این منطقه شده است. حتی تلاشهای وهابیت برای مقابله با این نفوذ هم چندان اثری نداشته است. مذاهب مختلف شافعی و مالکی نیز در این منطقه رواج دارد.
چهارم. مرکز و شمال عربستان؛ منطقه نجد؛ در اینجا با گونهای زندگی بدوی و تقسیمات قبیلهای مواجه میشویم. حاکمان دورههای متاخر هم از همین منطقه هستند. این امرا دارای سبک زندگی بدویاند و سعی میکنند این سبک زندگی را به عنوان میراث فرهنگی حفظ نمایند. شاید همین امر هم باعث شده که این نوع زندگی در منظرهای که از بیرون عربستان دیده میشود غلبه داشته باشد و مردم دنیا عربستان را یک جامعه بدوی و قبیلهای تصور کنند. در این منطقه نگاههای قبیلهای متفاوت و پررنگی جریان دارد. در شمال این منطقه در بخشی به نام حایل قبیلهای به نام شِمَّر را می بینیم که رقیب اصلی ال سعود در طول یکی دو قرن اخیر بوده است.
با توجه به این مطلب تا چه حد میتوان قبایل را در ساختار سیاسی و حتی اجتماعی عربستان موثر دانست؟ با این توصیفات شما به نظر میرسد برخلاف تصور رایج قبایل چندان وزنی در اتفاقات عربستان ندارند؟
این مطلب مستلزم توضیحاتی است. خلدون حسن النقیب، نویسنده و استاد علوم سیاسی کویتی از حکومتهای حاشیه خلیج فارس تحت عنوان دولت تسلطی یاد میکند. این نوع دولت از ساختارهای قدیمی (از جمله ساختار قبیلهای و ساختار مذهبی) در منطقه تحت تسلط خود استفاده میکند تا مردم را کنترل کند. دولت با روسای این ساختارهای وارد گفتگو میشود تا بتواند با جذب آنها اعضای هر ساختار را تحت کنترل خود درآورد. مثلا مطاوعه (آمران به معروف و ناهیان از منکر در بین سلفیون) از ادوات حاکمیت برای جذب سلفیون و کنترل مردم بوده است. یا ارتباط با اصناف و تجار در بخش اقتصادی هم به همین گونه است. از نظر خلدون حسن النقیب، تحلیل جامعه شناختی شبه جزیره عربستان بر مبنای ترکیب قبیله – تجارت امکان پذیر است. اگر بخواهیم این نگاه را با نگاه فرنان برودل درباره مدیترانه مقایسه کنیم چرخه قبیله و تجارت تاریخ بلندمدت منطقه شبه جزیره را شکل داده است. اما نکته حائز اهمیت این است که حاکمیت ها در شبه جزیره عربستان در دوره جدید با رسیدن به ثروت نفتی اعمال نفوذ بیشتری بر این چرخه داشته و نفوذ این سبک زندگی مرتبط با تاریخ بلندمدت را کمرنگ کرده است، و به نوعی رضایت آحاد جامعه با تزریق رانت خریداری می شود.
نکته دوم ناظر به تقسیم بندی است که عرض کردم. ویژگی که برای شرق و غرب عربستان قائل شدیم مدنیت بود. مدنیت ناگزیر از فراموشی ریشههای قبیلهای است. بنابراین در این مناطق خاندان به عنوان یک واحد اجتماعی مدنیتر و واحد اقتصادی حرفهای تر جایگزین قبیله شده است. پس عملا نمیتوان از جامعه مدنی انتظار کارکردهای قبیلهای را داشت.
یعنی حضور این قبایل یا خاندانها صرفا ابزاری است برای پیشبرد امیال حاکمیت و یا در اتفاقات نقشی مستقل و تاثیرگذار را میتوان برای آنها پیدا کرد؟
خیر. عرض کردم نگاه فوق، نگاه خلدون حسن النقیب است. که البته تا حد زیادی هم درست است؛ اما به این معنی نیست که همه چیز در دست حاکمیت باشد. حاکمیت در عربستان سعودی از آن خاندان آل سعود است که خیلی هم مشخص نیست ریشههای قبایلی آن کدام است اگرچه خودشان را منتسب به قبیله عنزه میدانند اما در کل از پایگاه قبیلهای مهمی برخوردار نبودهاند و برای همین ملک عبدالعزیز در آستانه تشکیل عربستان جدید، همسرانی از قبایل مهم عربستان برگزید. مثلا با قبیله شِمَّر که مهمترین قبیله عربی و مهمترین رقیب آل سعود است وصلت کرد و ملک عبدالله هم از همسر شِمَّری عبدالعزیز بوده است. علاوه بر شِمَّر قبیله مطیر، عنزه، تمیم، آل راکان از عجمان و کل عجمان، ظفیر، عتیبه و قحطان نیز به عنوان قبایلی بیرون از آل سعود هستند که در مناسبات اجتماعی و سیاسی تاثیرگذارند. چراکه تا پیش از آنکه حتی نامی از آل سعود در میان باشد بسیاری از امور به دست این قبایل بوده است. اما آنچه توازن قدرت بین قبایل را به نفع آل سعود تغییر داد یکی وهابیت بود و دیگری نفوذ انگلیس که با بها دادن و بزرگ کردن قبایلی که اعتبار چندانی نداشتند در حاشیه خلیج فارس سعی داشتند قبایل بزرگی مانند قواسم که موی دماغشان بودند را به حاشیه برانند. و البته در این کار موفق هم شدند.
در این بین قبایل درون آل سعود مانند آل جِلوَی و آل ثنیان نیز وجود دارند که درواقع شاخه هایی غیر از شاخه عبدالعزیز از آل سعود هستند و اگرچه قبایل درجه دوم حساب میشوند اما در نزاعهای درونی خاندان پادشاهی بی تاثیر نبودهاند. به طوری که به هر سویی که این قبایل تمایل داشته باشند موجب قدرت گرفتن آن جناح خواهند شد.
پس به هر حال این قبایل علیرغم میل آل سعود تاثیرگذاری خود را همچنان دارند؟
بله. اگرچه در این مورد دو نظر وجود دارد. یک نظر بر این باور است که رهبری سیاسی ساکت کرده و می کند و کاری از کسی بر نمی آید! اما اگر بخواهیم دقیقتر باشیم نظر دوم بهتر است، نظری که طبق آن اگرچه ابزاری مثل نفت قدرت آل سعود را به شدت افزوده و قدرت قبایل را در قبال آن کمتر کرده است، اما امروز شاهدیم که قبایل همچنان نقش ایفا می کنند، و این تأثیر گذاری گاهی از سوی حاکمیت مورد استفاده قرار می گیرد، و گاهی هم حاکمیت از آن زخم می خورد. درواقع امروز تنوع زیادی در رفتار سیاسی قبایل به چشم می خورد که درواقع بر اساس متغیرهای مختلف شکل می گیرد. شاید در گذشته بزرگ قبیله حرف آخر را میزد و همه یکدست عمل میکردند اما امروز دیگر از آن یکدستی خبری نیست و برخی در نقش حامی حکومت ظاهر میشوند و برخی در نقش معارض. شکل گیری دولت – ملت ها مسئله دیگری است که قبایل فراملی را دچار چند دستگی در رفتار سیاسی می کند. مثلا قبیله آل مُروه نمونه جالبی از کنش گری سیاسی قبیلهای در فضای متعدد ملی است. بخشی از این قبیله در عربستان و بخشی دیگر در قطر حضور دارد و چند سال پیش برخی از آل مره در نزاع عربستان و قطر طرف عربستان را گرفتند و برخی دیگر طرف قطر را. یا آل شِمَّر که هم در لایههای مدیریتی عربستان حضور دارد و هم برخی نخبگان آن در نقش معارض ظاهر میشوند. شمر یک قبیله فراملی است. و در عراق و سوریه و کویت و دیگر کشورهای عربی نیز بخش هایی از این قبیله زندگی می کنند و به کنش گری سیاسی می پردازند. مثلا غازی الیاور اولین رئیس جمهور عراق که بعد از 2003 امریکاییها در عراق تعیین کردند از این قبیله بود، و در واقع آمریکایی ها می خواستند با توسل به ریشه قبیله ای او بر شرایط مسلط شوند. این قبیله در شمال سوریه نیز مهمترین متحد کردهای سوری تحت حمایت امریکا بوده است. خوب مسلما اینها عناصری هستند که حتی اگر در مناسبات داخلی تاثیر گذار نباشند به نوعی می توانند منافع عربستان در بیرون از مرزهای آن را تأمین کنند این در حالی است که بسیاری از نخبگان این قبیله که عربستانی هستند و اتفاقاً با برخی شاخه های خاندان سعودی نیز پیوند خویشی دارند، معارض حاکمیت سعودی قلمداد می شوند. پس این کارتی نیست که به خاطر مسائل داخلی آل سعود بخواهد کلا آن را بسوزاند بلکه کژدار و مریز با آن رفتار میکند تا بتواند از آن استفاده کند. این مساله بستگی به شرایط مختلف دارد که قبایل به نفع یا به ضرر حکومت عربستان عمل نماید.
اشارهای به بحث تاثیر مدرنیته بر روی قبایل داشتید، در این رابطه به نظر شما مدرنیزاسیونی که محمد بن سلمان در عربستان آغاز کرده است چه وضعیتی دارد و به کجا میانجامد؟
لازم است در ابتدا گریزی تاریخی به مساله مدرنیزاسیون در عربستان بزنیم. حاکمیت فعلی عربستان با دو بال دین و دنیای از قرن هجدهم آغاز شد تا اینکه در قرن بیستم ملک عبدالعزیز شبه دولت – ملتی را با کمک انگلیس برای تقابل با عثمانی شکل داد؛ بعد هم که چاههای عظیم نفتی در این منطقه کشف شد موجب جهش اقتصادی فوق العادهای در عربستان شد. از آنجایی که این توسعه اقتصادی همراه با توسعه سیاسی و اجتماعی نشد (طبق نظریه منحنی جی) در اواخر نیمه اول و نیمه دوم قرن بیستم عربستان را در آستانه نارضایتیهایی قرار داد. با تحریم نفتی غرب از سوی ملک فیصل قیمت نفت افزایش ناگهانی یافت و این ثروت عظیم به ساخت و ساز، غربیسازی و مصرفگرایی کشورهای حاشیه خلیج فارس منتهی شد. واکنش به این مصرف گرایی ظهور گروههای افراطی بود که البته ریشه در گذشته داشتند؛ از جمله گروه جهیمان العتیبی که با آغاز 1400 قمری حرم مکی را برای مدتی به اشغال خود درآورد. از این دوره به بعد (دوره ملک فهد) فتیله تجدد تا حدی پایین کشیده شد و حاکمیت به اسلامی سازی بازگشت. امروزه میبینیم که بن سلمان هم در صحبتهای خود مدعی است که میخواهد سایه اسلام سیاسی که از سال 1979 بر عربستان گسترده شده است را برچیند.
یعنی شمشیر را از رو بسته است برای پاک کردن تمام مظاهر اسلامی؟
رسما و علنا این را اعلام نمیکند اما به اینجا میانجامد. او میگوید میخواهیم به قبل از 1979 برگردیم. چون بعد از این زمان اسلام سیاسی، اخوانیها و قطبیها بر عربستان تاثیر گذاشتند و ناگزیر بودیم محافظه کارانه عمل کنیم. برای همین هم هیئت امر به معروف و نهی از منکر را برچیده و به جای آن هیئت ترفیه را برپا نموده است! یعنی کاملا برعکس! و این هیئت مسئول برگزاری کنسرتهای موسیقی و جشن ها و جشنواره های مختلف در بخشهای مختلف عربستان است. حتی خوانندههای مختلف را از سطح جهان به عربستان دعوت کردهاند اخیرا هم برخی خوانندههای ایرانی خارج نشین را در کنسرتی در عربستان گردهم آورده بودند.
چیزی که در این باره مطرح است این است که محمد بن سلمان، دبی را الگوی خود قرار داده است. اما اینکه این مساله را چگونه انجام خواهد داد قابل تردید و تامل است. در حال حاضر او برای رسیدن به اهداف خود متوسل به خشونت شده است. به نوعی میتوان او را با رضاخان مقایسه کرد که برای مدرنیزاسیون از روشهای سخت چون کشف حجاب اجباری، لباس اجباری، تغییر ساختار شهرها و… استفاده نمود. خشونت امروز بن سلمان که حتی خاندان حاکم را هم در بر گرفته است شاید موقتا نتیجه بخش باشد اما در دراز مدت موجب ضعف آل سعود خواهد شد.
چشم انداز 2030 که محمد بن سلمان دنبال میکند نیازمند بودجه فراوانی است که او را وادار به کارهای عجیب و غریبی برای تامین مالی آن کرده است. مثل تسلط بر اراضی مردم، دستگیری امرا، واگذاری آرامکو در بورس که البته با شکست مواجه شد. مجموعه اینها قطعا نارضایتی به دنبال خواهد داشت. برای فریب افکار عمومی هم شاهد بودیم که به روش «الذباب الالکترونی» مگسهای مجازی متوسل شد تا نشان دهد طرفداران زیادی در بین مردم دارد. توئیتر اخیرا بسیاری از این حسابهای نامعتبر در عربستان و امارات را بست. از طرف دیگر افزایش مالیاتها و جنگ یمن نیز به نارضایتیها دامن زده است.
با این اوصاف از نظر شما مدرنیزاسیون بن سلمان به کجا خواهد انجامید؟
فعالیتهای بن سلمان در این زمینه دو ویژگی کلی دارد. اول اینکه همانطور که اشاره کردم ابزار آن سخت است. ثانیا احساسی است. یعنی روندهای جاری در عربستان سعودی حاکی از آن است که اقدامات کاملا برآمده از گونه ای تصمیمات ناپخته و احساسی است. جنگ نفتی اخیر عربستان و روسیه کاملا این مساله را نشان داد. پس بن سلمان مرد ایجاد تحول جدید نیست و به نظر نمیرسد لباس اصلاحگری و ایجاد تحول برازنده تن بن سلمان باشد. مگر اینکه به روشهای قبلی بازگردد و متوسل به خرید رضایت مردم شود. یا اینکه از روش سرکوب برای درمان کوتاه مدت مسائل استفاده کند. اگرچه با وجود سرکوب و افزایش نارضایتی هم به نظر نمیرسد در عربستان در نهایت با گونه ای انقلاب مواجه شویم. چون دقیقا اینجا ساختار اجتماعی به داد حاکمیت میرسد و فقدان طبقه متوسط مانع شکلگیری انقلاب میشود. یعنی طبق گفته خلدون حسن النقیب ساختار اجتماعی عربستان قابلیت تولید سازمانهای مردم نهاد برای انتقاد از حاکمیت را ندارد. بلکه برعکس این ساختار ابزار کنترل حاکمیت است. مگر اینکه نزاع خانوادگی در این زمینه تحولات را به سمت دیگری ببرد.
طبقه روحانیت (به طور خاص وهابیت) هم در این ساختار حرفی برای گفتن دارد و اساسا چقدر مرجعیت تحولات سیاسی اجتماعی قرار میگیرد؟
چهرههای اسلامگرا همچون وهابی، اخوانی، سروری و یا جامی بالاخره بی طرفدار نیستند. مثلا سلمان العوده به عنوان چهرهای صحوی در فضاهای مجازی و بخصوص توئیتر طرفداران بسیار زیادی داشت. یا محمد العریفی، سفر الحَوَّلی، عائض القرنی و کلا صحویون در جامعه از جایگاه بالایی برخوردار بودند. اما با اقدامات اخیر محمد بن سلمان بسیاری از ایشان به زندان افتادند و برخی از ایشان در زندان فوت شدند برخی نیز در برابر دوربین ها از نظرات قبلی خود برگشتند و در رسانهها از موضع مخالف پیشین خود در مقابل حکومت توبه کردند. عالمان دینی صحوی (اشاره به همان الصحوه الاسلامیه یا بیداری اسلامی دارد که به گونهای روشنفکران دینی محسوب میشود) یا سروری (از نظر مذهبی وهابی و از نظر سیاسی قطبی) عمده روحانیونی هستند که حاکمیت سعودی از آنها احساس خطر میکند. جهادی نیستند که بخواهند سلاح به دست بگیرند. سلفی علمی و کلاسیک هم نیستند که کاملا سرسپرده حاکمیت باشند. این گروه منتقد، طرفداران زیادی دارند. کمااینکه سلفیان جهادی مثل داعش و القاعده هم در عربستان طرفدارانی دارند. اما علمای تحت اشراف حاکمیت در پایینترین حد مقبولیت عمومی قرار دارند چون برخی از فتاوای آنها کاملا برعکس شده است؛ مثل مساله رانندگی زنان؛ در واقع به نوعی خود حاکمیت آنها را به تمسخر گرفته و تحقیر کرده است چه برسد به جامعه! چراکه عربستان امروزه گونه ای سکولاریزم را پیش گرفته و برای همین علمای درباری و هر آنکه تسلیم حاکمیت شده را تحقیر و باقی را سرکوب و زندانی میکند. به این ترتیب فعلا بزرگان دینی را کنترل کردهاند.
پس میتوان نتیجه گرفت شرایط خفقان برای روحانیون سایر فرقهها به مراتب شدیدتر خواهد بود؟
صوفیها دورهای وزرایی داشتند و امروزه حاکمیت به واسطه حمایت از امارات به نوعی دخیل در حمایت از نگاههای صوفیگرایانه نیز هست چون صدای آنچنانی ندارند و اتفاقا در مقابل نگاه سلفی و وهابی قرار می گیرند. اگرچه منتقدان سنتی از قبل بین آنها بوده اما تاثیر چندانی نداشتهاند. در بین شیعیان هم شهید نمر از معدود کسانی بود که صدای بلندی داشت و نگاههای انقلابی خود را هم مخفی نمیکرد و سرانجام هم به شهادت رسید. یا آیت الله آل راضی که از نظر جریانی با شهید نمر متفاوت بود اما بعد از شهادت نمر صدای او نیز بلند شد و او هم به زندان افتاد و حتی سایت او را هم از دسترس خارج کرده اند. به این ترتیب همهی علما فعلا متوسل به روش محافظهکارانه شدهاند. بن سلمانی که گفته می شود حتی برادر بزرگتر خود را دستگیر کرده؛ خاشقچی را که بارها اعلام کرده بود معارض حاکمیت نیست بدان وضع فجیع حذف نمود مسلما هیچ صدای مخالفی را برنخواهد تافت.
پس عملا فعلا نمیتوان منتظر هیچ حرکت مخالفی در جامعه عربستان در مقابل فعالیتهای بن سلمان شد؟ آن هم با وجود تمام نارضایتی که در لایههای مختلف جامعه از او وجود دارد؟
در کوتاه مدت فکر نمیکنم. دقیقا شما در این مورد میتوانید به دوره رضاشاه مراجعه کنید. در دوره مدرنیزاسیون رضاشاه خفقان شدیدی حاکم بود تا اینکه با آمدن محمدرضاشاه که فضا کمی باز شد و اعتراضاتی شکل گرفت و چند دهه طول کشید تا این اعتراضات منجر به انقلاب شود. به نظر نمیرسد فعلا انفاق خاصی در عربستان بیفتد. اگرچه دوره، دورهی اتفاقات غیرمنتظره است و اگر بخواهد اتفاق خاصی بیفتد احتمالا از درون خود خانواده روی خواهد داد.