نگاهی به تنشهای اخیر آذربایجان و ایران؛ در جستجوی نقش مغفول و مهم روسیه!
نرگس حجتی – مساله آذربایجان و تنشهایی که اخیرا میان این کشور و ایران شکل گرفته، افکار عمومی را به شدت درگیر خود کرده است. اینکه این اختلافات از کجا شروع شد، چه مسیری در پیش گرفت و چه کسانی از آن سود بردند محورهای مصاحبهای بود که با آقای حامد خسروشاهی داشتیم.
با توجه به شرایط پیش آمده بین ایران و آذربایجان لطفاً بفرمایید که چه شد که رابطه دو کشور به چنین نقطهای رسید؟
ماجرا از یک سال قبل و جنگ دوم قرهباغ شروع شد. جنگ دوم قره باغ در حالی روی داد که جمهوری آذربایجان در یک هماهنگی با ترکیه و روسیه اقدام به بازپسگیری بخشی از اراضی اشغال شده خود کرد. جمهوری اسلامی ایران غافلگیر شد، چون اساسا منطقه قفقاز جزء اولویتهای دستگاه دیپلماسی و نخبگان سیاسی ایران در سالهای اخیر نبوده است. از طرفی قدرتهای بزرگ هم به این نتیجه رسیده بودند که ایران را در این بازی دخالت ندهند. به این ترتیب دستگاه دیپلماسی ما در نوعی سردرگمی به سر میبرد و حتی تا هفتههای پایانی جنگ، در ایران این تشتت به خوبی هویدا بود. ائمه جمعه شمال غرب در بیانیههای مختلف از حق آذربایجان در بازپسگیری مناطق اشغالی دفاع میکردند و در عین حال کسانی بودند که اعلام می کردند باید در این جنگ از ارمنستان دفاع کنیم. اما صریح ترین نظر را در این خصوص مقام معظم رهبری داشتند که در سخنرانی خود به مناسبت میلاد حضرت رسول (ص) و هفده ربیع الاول به پنج اصل در مورد مسأله آذربایجان اشاره کردند که به نوعی میتوان این اصول را منشور مواضع ایران در قبال آذربایجان دانست. ایشان گفتند که اولا جنگ باید متوقف شود. دوم همه اراضی اشغالی باید به آذربایجان بازگردد. سوم باید امنیت ارامنه قره باغ تامین شود. نکته چهارم این بود که جمهوری اسلامی ایران حضور تکفیریها و صهیونیستها را در منطقه تاب نخواهد آورد و نکته آخر که مهم بود و به نوعی یکی از ریشههای اصلی تنشهای این روزهاست این بود که جمهوری اسلامی ایران تغییرات ژئوپلتیکی در منطقه را تحمل نخواهد کرد. به عبارت واضحتر نباید مرزهای ایران و ارمنستان قطع شود.
اما از سوی دیگر توافق صلحی که به امضای روسای جمهور آذربایجان و روسیه و نخستوزیر ارمنستان رسید و به پایان جنگ انجامید، دارای چند بند مهم بود از جمله پایان جنگ، بازگرداندن همه شهرهای اطراف قره باغ اشغالی بعلاوه یک شهر از خود قرهباغ به جمهوری آذربایجان و از طرفی در این صلح نامه دو کوریدور و یا گذرگاه پیش بینی شده بود. اولین کریدور گذرگاه لاچین است که مناطق ارمنی نشین قرهباغ را تحت نظارت سربازان حافظ صلح روسیه به ارمنستان وصل میکند. سرعت ایجاد و عملیاتی شدن این گذرگاه به حدی بود که مشخص شد برنامه از پیش طراحی شده بود و روسیه به آرزوی چندین ساله خود برای پیاده کردن نیروی نظامی در قرهباغ رسید. اما گذرگاه پیش بینی شده دیگر دالانی بود که نخجوان را به مناطق غربی آذربایجان متصل میکرد که این دالان از خاک آذربایجان عبور میکند و البته در تفاهمنامه صلح محدوده این گذرگاه مشخص نشده است و آذربایجان خودش تفسیر به رای میکند که از کنار مرزهای ایران عبور خواهد کرد و ارمنستان هم تاکنون چیزی نگفته و در این زمینه سکوت کرده است؛ در تفاهم نامه صلح هیچ صحبتی از «سیونیک» یا به اصطلاح آذریها «زنگهزو» به میان نیامده است. درباره سرنوشت قرهباغ صحبتی در این توافقنامه نشده است.
روسها و شخص آقای پوتین معتقد است که این مسأله به آینده موکول شده است و ما الان نمیدانیم که در محاکم قضایی قره باغ با کدام قانون قضاوت خواهد شد؛ قانون قضایی آذربایجان؟ ارمنستان؟ و یا قانون منطقه خودمختاری که قبلاً در این منطقه وجود داشت و الان ادعا میشود همچین حکومتی وجود ندارد؟ حتی برخی مدعیاند روسیه در حال تنظیم طرحی است که به اتباع این منطقه تابعیت روسی بدهد.
با این توصیفات آیا میتوان گفت خصومتها بین ایران و آذربایجان بعد از پایان جنگ قره باغ آغاز شده بود اما در این مقطع زمانی ظهور و بروز یافت؟
مقامات جمهوری اسلامی ایران از پایان جنگ و بازگشت اراضی به آذربایجان ابراز خوشحالی کردند و دوست داشتند در صحنه حضور پیدا کنند و نقشآفرینی هم داشته باشند اما همانطور که عرض کردم هیچ یک از بازیگران اصلی اعم از آذربایجان، ارمنستان، روسیه و ترکیه این نقشآفرینی دیرهنگام را نپذیرفتند. با این حال روابط حداقل در ظاهر خوب بود. آقای الهام علیاف در طول یک سال چندین بار به مناطق آزاد شده سفر کرد و در کنار مرز ایران و پل خداآفرین بارها صحبتهای محبتآمیز نسبت به ایران داشت از جمله اینکه اعلام کرد مرزهای ما با ایران مرزهای صلح و دوستی هستند و ما به مرزهای خود با ایران بازگشتهایم. در مصاحبههایی که با رادیو و تلویزیونهای خارجی داشت بارها مشاهده شد که خواستند آقای علیاف را تحریک کنند که ایران علیه شما در این جنگ اقدام کرده است! اما ایشان همیشه این مساله را رد میکرد و بر همراهی ایران اذعان داشت. یا زمانی که از ایشان پرسیده شد که سلاحهای شما همه از ترکیه آمده بود گفت که خیر با از روسیه و اتفاقا از ایران هم خرید نظامی کردیم. و موید این حرف سلاحهای ایرانی بود که در جنگ قره باغ دیده شد. یعنی همه چیز خوب پیش میرفت و ایران هم از ابتدا علاقهمندی خود را برای حضور در بازسازی مناطق تازه آزاد شدهی آذربایجان اعلام کرد. جمهوری آذربایجان خوب میدانست که اگر در این مناطق سکنهای سکنی نگزیند هر آن احتمال سقوط مجدد وجود دارد؛ پس برای صلح پایدار در منطقه اول باید سکنه در آنجا ساکن شود. البته این کار، سخت بود چون عموم کسانی که سیسال پیش منطقه را ترک کرده بودند و در شهرهای دیگر همچون باکو ساکن شده و اخت گرفته بودند سخت بازمیگردند. پس برای بازگشت این جمعیت باید آنجا به شکل خوبی بازسازی شود. از این رو آقای علیاف اعلام کرد در اراضی آزاد شده شهرهای هوشمند خواهیم ساخت. به دنبال این صحبت شرکتهای متعدد خارجی وارد عرصه شدند و آذربایجان هم در بودجه سال خود 2 میلیارد مانات به بازسازی اختصاص داد که مبلغ بالایی بود.
اینجا هم به ایران اجازه نقشآفرینی داده نشد؟
طبیعتا شرکتهای ایرانی که دانش فنی بالایی داشتند و هم خدمات ارزانتری نسبت به کشورهای دیگر داشتند اعلام آمادگی کردند. سفیر ایران در باکو هم خیلی در این زمینه فعال بود و رفت و آمدهای مقامات هم در این زمینه شدت یافت. اما دقیقا مشکلات با ورود شرکتهای خارجی آغاز شد. با آغاز قراردادهای شرکتهای خارجی رژیم صهیونیستی هم چندین قرارداد با آذربایجان بست و از جمله با ادعای تاسیس مزرعه هوشمند پرورش گاومیش در کنار مرزهای ایران وارد عرصه شد. مقامات اسرائیلی هم در سخنرانیهای مختلف این هوشمندی را منوط به استفاده از ابزارهای مختلف الکترونیکی کردند. ایران که آشنا به پیشینه و عملکرد صهیونیستها بود از این صحبتها بوی تاسیس ایستگاههای جاسوسی را حس کرد. این ظن با حوادثی تقویت شد. خبرنگاران و رسانههای ایرانی بارها و بارها با مراجعه به سفارت آذربایجان درخواست حضور در مناطق تازه آزاد شده قره باغ را داشتند اما به هیچ یک از ایرانیها اجازه تهیه خبر و سفر به این مناطق داده نشد. این در حالی بود که ما شاهد بودیم که رسانههای رژیم صهیونیستی مدام به این مناطق سفر میکردند و اتفاقا در اقداماتی تحریکآمیز در کنار مرزهای ایران گزارش تهیه میکردند و فیلم و عکس مخابره میکردند و سخنانی به زبان میآوردند که ناقض صحبتهای علیاف مبنی بر مرز دوستی ایران و آذربایجان بود.
سفیر رژیم صهیونیستی در باکو آتش بیار اصلی این معرکه بود بارها به این منطقه سفر کرد و این پیام را به ایران القا کرد که اگر شما فکر میکنید از طریق جنوب لبنان و بلندیهای جولان به ما مسلط هستید ما هم از اینجا به شما مسلط هستیم. اینها اتفاقاتی نبود که از چشم مقامات امنیتی و نظامی ایران دور بماند و بارها این مسائل به مقامات آذربایجان تذکر داده شد. در کنار این، مقامات ما درباره همکاریهای مختلف اقتصادی و بازسازی با مقامات آذربایجان گفتگو داشتند که یکی از این موارد مینروبی مناطق تازه آزاد شده بود. اما بعد از کلی مذاکره آذربایجان قراداد مینروبی را به جای ایران به ترکیه داد. حیدر علیاف پدر آقای الهام علیاف خیلی هوشمند بود و برای توازن بازیگران خارجی قفقاز همواره سهمی را برای ایران در نظر میگرفت؛ از جمله مشارکت ایران در قلب تپندهی اقتصاد آذربایجان یعنی میدان نفتی «شاه دنیز»؛ شرکت ملی نفت ما سهامدار ده درصد از میدان نفتی بزرگ شاه دنیز است. ولی عملکرد آقای الهام علیاف نشان داده که اصلا اهمیتی به مشارکت ایران نمیدهند و اتفاقا درتلاشند در پروسه اخراج ایران از قفقاز نقش ایفا کنند.
چگونه شد که در این مقطع زمانی تمام این ناراحتیها به یکباره خود را نشان داد؟ و دقیقا چه فرایندی بین دو کشور پیش رفت منتهی به واکنشهای نظامی نمایشی از سوی ایران شد؟
همه این اتفاقات جمع شد تا اینکه این اواخر مساله عبور کامیونها از اراضی آذربایجان پیش آمد. کشورهای قفقاز جنوبی عموما با هم اختلافات مرزی دارند. الان آذربایجان پس از جنگ 2020 به مرزهای خود با ارمنستان در دورهی شوروی بازگشته است. در عین حال بخشی از جاده ارتباطی شمال و جنوب ارمنستان و پایتخت ایروان (حدود بیست کیلومتر) از خاک آذربایجان میگذرد. جمهوری آذربایجان به اینکه کامیونهای ایرانی از این جاده برای حمل سوخت به قرهباغ استفاده میکنند، اعتراض داشت. یک بار هم حدود دوهفته پیش به مدت 28 ساعت این جاده را بستند ولی بعد باز شد. اما دوباره شیوه جدیدی برای بستن جاده در نظر گرفتند و عوارض سنگینی برای عبور از جاده قرار دادند که دیگر رانندهها امکان عبور از این جاده را نداشته باشند و در این حین دو تا از رانندهها را هم بازداشت کردند که هنوز هم آزاد نشدهاند.
این اتفاقات ضمیمه شد به ماجرای مانور مشترک ترکیه، پاکستان و آذربایجان در این کشور. در مدت یک سال گذشته مانورهای مشترک زیادی بین دو کشور آذربایجان و ترکیه برگزار شده بود اما یکی از آنها مانور دریایی و در ساحل دریای خزر بود. طبق توافق کشورهای حاشیه خزر غیر از نیروهای نظامی کشورهای ساحلی این دریا، کشور دیگری حق ورود نیروی نظامی به دریای خزر را ندارد، اما آذربایجان نیروهای ترک را هم به مشارکت در این مانور دعوت کرد. این حرکت اعتراض ایران به آذربایجان را و جالبتر آنکه اعتراض روسیه به اعتراض ایران را به همراه داشت. همین امر هم نشان از آن داشت که این مانور از قبل با روسیه هم هماهنگ شده بود. بعد هم که مانور مشترک سه کشور آذربایجان، ترکیه و پاکستان در مناطق تازه آزاد شده قره باغ برگزار شد.
تحلیل نیروهای نظامی ایران از مانور آخر این بود که این مانور تمرین نظامی برای اشغال استان سیونیک ارمنستان است که منجر به قطع ارتباط ایران و ارمنستان خواهد بود. اینجا بود که آن انبار باروت جمع شده از یک سال گذشته منفجر شد و اعتراضات و خشونتهای لفظی از سوی مقامات ایرانی شروع شد. بلافاصله نیروهای نظامی ایران وارد مانور نظامی و انتقال تجهیزات سنگین به کنار ارس شدند. مانور فاتحان خیبر از سوی نیروی زمینی ارتش شروع شد. نیروهای سپاه هم در بخش دیگری از مرز ما با آذربایجان وارد مانور شدند. آذربایجان هم در مقابل دست به اقداماتی زد از جمله اینکه حسینیه اهل بیت (علیهم السلام) یا همان حسینیه ایرانیان باکو که سالها درصدد بستنش بودند را با بهانه کرونا بست. این مشروح اتفاقاتی بود که بین دو کشور اتفاق افتاد.
در بین صحبتها اشاره کردید که تحلیل نظامی ایران از مانور مشترک سه کشور اشغال استان سیونیک از خاک ارمنستان و قطع ارتباط ایران با این کشور بود. حال سوال اینجاست که آیا این فقط برداشت ایران بود و یا واقع امر هم چنین بود و آذربایجان درصدد اشغال این بخش از خاک ارمنستان است؟
برای پاسخ به این سوال باید پیش زمینهای را مطرح کرد. قفقاز عرصه حضور بازیگران متعدد خارجی است از جمله روسیه، آمریکا، اروپا، ترکیه که جای پای خود را محکم کرده است، پاکستان و هندوستان از شبه قاره و ایران و عربستان. همه اینها منافعی را در منطقه قفقاز برای خود تعریف کردهاند. این را صراحتا عرض میکنم که بخشی از عدم اجازه به نقشآفرینی ایران در قفقاز خواست روسیه بوده است. در ایران تحلیل اشتباهی است که اعلام میشود ترکیه به عنوان دشمن ما در این منطقه نقش اصلی را ایفا میکند. تحلیل من غیر از این است، و آن این است که ترکیه و روسیه در میدانهای مختلفی در جهان رودروی هم هستند و داد و ستد میکنند از جمله در سوریه، لیبی و قفقاز که منافع متناقضی دارند و حتی در دریای سیاه و در اوکراین رودروی هم هستند. درنتیجه قفقاز عرصهای شده است تا روسیه اجازه نقشآفرینی محدود به ترکیه را بدهد و البته بیش از این را هم در این منطقه تحمل نخواهد کرد چون خود را حاکم بلامنازع قفقاز جنوبی میداند و باورش بر این است که هیچ ارتباطی بدون اجازه روسیه نباید در این محدوده صورت بگیرد.
اگر چراغ سبز روسیه نبود آقای علیاف اقدام به حملات نظامی علیه ارمنستان نمیکرد و اگر همراهی روسیه نبود اصلا در این جنگ موفق نمیشد. روسیه تحت عنوان حافظ صلح نیروی نظامی وارد منطقه کرد و کاری کرد دو کشور ارمنستان و آذربایجان تا سالهای سال در مشتش باشند و از نفرتی که در منطقه قفقاز جنوبی علیه خودش وجود داشت کاست. از طرفی با ترکیه هم وارد معامله شد. این مسالهای است که در کشور ما فهم نمیشود. ما شاهد بودیم که در ادوار گذشته مذاکره سوریه همواره مقامات ایران، ترکیه و روسیه حضور داشتند؛ مخصوصا در مذاکرات سوچی. اما چه شد که ده روز پیش مذاکرات صلح درباره ادلب برگزار شد و ایران در آن حضور نداشت؟! من قطعا این مساله را با قفقاز مرتبط میدانم. طبیعتا عقب نشینی ترکیه از مواضع خود در ادلب و اینکه راضی شده است که ادلب دوباره به دولت مرکزی و سوریه بازگردد، معاملهای است که مابه ازای آن در قفقاز پرداخت شده است. در گرجستان هم روسیه دو بخش اوستیای جنوبی و آبخازستان را اشغال کرده و نفرت عمیقی در این کشور علیه روسیه وجود دارد. الان گرجستان پالسهای مثبتی میدهد که آماده است در طرح 3 + 3 با روسیه همراهی کند. در این قضیه هم پای میانجیگری ترکیه در میان است. این چیزی است که در کشور ما فهم نمیشود. به حتم آذربایجان و ترکیه به تنهایی قادر به اتخاذ تصمیم اشغال سیونیک نیستند و روسیه اجازه چنین کاری را نمی دهد.
از این صحبتهای شما این برداشت میشود که بیش از بقیه بازیگران، روسیه در قضایای قفقاز نقش دارد، اما هنوز جواب سوال قبلی را نگرفتم که آیا منظور شما این است که در مشکلات بین ایران و آذربایجان هم روسیه سلسله جنبان وقایع از جمله تلاش برای اشغال بخشی از خاک ارمنستان بوده تا راه ارتباطی ایران و این کشور قطع شود و یا کلا این فرضیه بی اساسی است که فقط در ایران مطرح شده است؟ و اگر اینگونه است چرا چنین مانور نظامی با چنان مشخصاتی شکل گرفت؟
من این سوال را مطرح میکنم که چرا روسیه به این مانورهای نظامی بخصوص در مانور دریای خزر اعتراض نکرد در صورتی که طبیعی بود اول روسیه اعتراض کند. پس مسلما هماهنگیهای اولیه با روسیه صورت گرفته بود. هفته گذشته آقای امیر عبداللهیان سفری به مسکو داشتند. در نشست خبری مشترکی که با آقای لاوروف داشتند، آقای لاوروف در کمال بیاحترامی گفت «مانور نظامی ایران موجب ناراحتی کشورهای همسایه شده است!» که آقای امیرعبداللهیان بلافاصله گفتند آنها اول مانور کردهاند. پس مشخص است که این مانورهای نظامی با هماهنگی روسیه انجام شده است.
همانطور که خود شما هم فرمودید در ایران بیشتر این فرضیه مطرح است که شیطنتهای ترکیه باعث اختلافات اخیر ایران و آذربایجان بوده است که شما این را رد کردید، اما هدف خود ترکیه از این مانورهای نظامی در این منطقه چیست؟
ترکیه اهداف متعدد نظامی را از حضور در قفقاز دنبال میکند. بخشی از این اهداف و نمایشها مصرف داخلی دارد. حزب آقای اردوغان یعنی حزب عدالت و توسعه یک دولت ائتلافی را با ملیگرایان و یا همان ترکگراها تشکیل داده است. ترکگراها به عنوان متحدان آقای اردوغان از این دست اقداماتی که ترکیه در قفقاز خوشحال میشوند. پس بخشی از این حضور مصرف داخلی دارد. در کنار این مساله، ترکیه با مشکلات متعدد مالی مواجه است. هم کسری بودجه دارد و هم ارزش پول ملی خود را از دست میدهد، هم استقراض خارجی سرسام آوری دارد. برای تامین بخشی از این مشکلات مالی، ترکیه به فروش ادوات و خدمات نظامی نیازمند است. در این یک سال اخیر بعد از نقش پررنگ پهپادهای ترکیه در جنگ قرهباغ، این کشور اقدام به فروش و پیش فروش پهپادها به کشورهای مختلف از جمله گرجستان و اوکراین و حتی کشورهای آسیای میانه کرده است. مطلب دوم این که من در ایام جنگ قرهباغ رسانههای ترکیه را رصد میکردم که در این ایام تبلیغ سنگینی از افتتاح پالایشگاه ازمیر به چشم میخورد. پالایشگاه بزرگی که با سرمایهگذاری آذربایجان پیش رفته بود. دولت با این تبلیغات میخواست به ملت خود بفهماند که حضور و هزینه در جنگ قرهباغ مجانی نیست و در ازای آن سرمایهگذاری این کشور را جذب کردهام. همچنین یکی از اهداف ترکیه در این منطقه چین است. ترکیه در ذهن خود مسیر مستقیمی را به چین کشیده است؛ که از طریق کوریدور قفقاز جنوبی که از کنار مرز ایران عبور کند، از طریق دریای خزر و بعد آسیای میانه که متحدان زیادی در آنجا دارد به چین برسد.
اهداف دیگری هم در عالم سیاست دنبال میکند از جمله افزایش قدرت چانهزنی خود در مقابل قدرتهای بزرگ مثل روسیه که نمونههایی از امتیازگیری در نقاط دیگر را عرض کردم. و نکته مهم دیگر اینکه ترکیه به انتخابات پارلمانی نزدیک میشود و با مشکلاتی که آقای اردوغان در عرصههای مختلف اقتصادی مواجه است، میتواند با این حضور نظامی تا حدودی محبوبیت خود را در چشم مردم ترکیه حفظ کند.
پس میتوانیم از صحبتهای شما اینطور نتیجه بگیریم که برخلاف تصور رایج در ایران ترکیه کاملا بر اهداف خود در منطقه قفقاز متمرکز بوده و خدشه به روابط ایران و آذربایجان هدف اصلی نبوده است؟
در خوشبینانهترین حالت باید بگوییم که ترکیه و دولت آقای اردوغان و حزب عدالت و توسعه رقیب ما در میدانهای مختلف است. رقیبی که در میدان سوریه رقابت را به ما باخته است. طبیعتا دوست دارد در میدانهای دیگر عوض این باخت را دربیاورد. ما هم باید با چشم رقیب به ترکیه نگاه کنیم. کشوری که صادرات اساسی بخصوص در عرصه پوشاک دارد و به دنبال بازارهای جدید برای کالاهای خود است و نگاه اقتصادمحوری دارد. از طرفی ما در ایران تحلیلهایی را میشنویم که آقای اردوغان به دنبال احیای امپراطوری عثمانی است؛ البته من این نظریات را رد نمیکنم اما آنگونه که من مساله را درک میکنم این است که بیش از احیای امپراطوری آقای اردوغان و حزبش به دنبال تداوم حضور خود در قدرت هستند. حزب اردوغان در انتخابات اخیر شهرداریها برای اولین بار در دو دهه گذشته با شکست سنگینی بخصوص در شهرهای بزرگ مثل استانبول و آنکارا مواجه شد.
آیا روسیه هم در منطقه صرفا به دنبال منافع خودش بوده یا هدف عقب راندن و یا منزوی کردن ایران در منطقه قفقاز را هم پیگیری میکند؟
بعد از اینکه انقلاب گل رز در گرجستان اتفاق افتاد و ضد روسها در گرجستان بر سر کار آمدند و این کشور با حالتی شتابان از روسیه دور و در حال نزدیک شدن به غرب است، روابط خوبی با آمریکا و اتحادیه اروپا دارد و آخرین مراحل عضویت خود در اتحادیه اروپا و ناتو را میگذارند، ناتو دیوار به دیوار روسیه آمده است. روسیه نمیخواهد اجازه دهد تجربه گرجستان در کشورهای آسیای میانه و قفقاز که حیاط خلوت خودش میداند تکرار شود. در نتیجه جنگ قرهباغ زمانی رخ داد که دولتی در ارمنستان در حالتی مشابه انقلاب مخملی بر سر کار آمد که دایما در حال دور شدن از روسیه و نزدیک شدن به غرب و آمریکا بود.
در ماههای منتهی به جنگ قره باغ، آقای پاشینیان دو اقدام مهم انجام داد؛ یکی اینکه در رسانههای امریکایی آگهی داده بود برای استخدام لابیگر در سطوح میانی و بالای ایالات متحده به نفع ارمنستان! همینطور چون رژیم صهیونیستی را دروازه ورود به آمریکا میدانست بعد از سی سال سفارت ارمنستان در اسرائیل را افتتاح کرد. این یک دهنکجی آشکار به جمهوری اسلامی هم بود. دولتهای گذشته ارمنستان همواره متحد ایران و روسیه بودند. در عین حال دولت متحد روسیه در آذربایجان یعنی دولت آقای علیاف روزبهروز در حال تضعیف شدن بود. در روزهای منتهی به جنگ قرهباغ تظاهرات وسیعی که بیسابقه بود علیه دولت در باکو انجام شد که تا کی مساله قرهباغ حل نشده باقی خواهد ماند؟ روسیه هم با مشاهده این وضع که دولت متحدش در حال تضعیف و دولت ارمنستان هم در حال نزدیک شدن بیش از پیش به غرب بود، مجوز جنگ قرهباغ را صادر کرد تا این وضعیت را کنترل کند. در نتیجه جنگ، دولت متحد روسیه تقویت و دولت ارمنستان تنبیه شد و به نوعی به ارمنستان فهماند که اگر بخواهد از روسیه دور شود مجبور به تحمل این دست شکستها خواهد بود. بنابراین قفقاز جنوبی برای روسیه مهم است و نمیخواهد تجربه گرجستان برایش تکرار شود. به نوعی با تحولات اخیر، روسیه قدرت اعمال فشار بر این منطقه و نیز ترکیه و ایران را به دست آورده است.
پس به نوعی روسیه درصدد کنترل ایران هم هست بخصوص که ظاهرا قراردادهای ایران با چین بیش از روسیه بوده است؟
جنگ قرهباغ به ما نشان داد که کریدورها و گذرگاههای اقتصادی چقدر مهم هستند. جمهوری اسلامی ایران با مشارکت هند در حال تشکیل کریدور شمال به جنوب است. بندر چابهار ما برای چندین سال به هند اجاره داده شده است و هند در حال پیاده کردن تجهیزات است تا بندر چابهار به یک پایانه مهم صادراتی این کشور تبدیل شود و از این مسیر هند میتواند به افغانستان، آسیای میانه، قفقاز و اروپای شرقی و روسیه دسترسی پیدا کند. مسلما مسیر دسترسی ایران به روسیه و اساسا کریدور شمال به جنوب برای ما خیلی اهمیت دارد و وقتی ایران به بسته شدن جاده جنوب به شمال واکنش نشان میدهد یکی از دلایلش همین است که این جاده برای ما و آینده ما مهم است. اما روسیه با توضیحاتی که قبلا داده شد معتقد است که این کریدور باید از آذربایجان عبور کند. ولی به هرحال منافع ملی ما حکم میکند که چندین راه را در بالای سر خود داشته باشیم. اما چون در سالهای گذشته اولویت ما غرب آسیا و شمال آفریقا بوده است، متاسفانه از قفقاز جنوبی و حتی آسیای میانی غفلت کردیم در نتیجه این مشکلات احتمال دارد در آسیای میانه هم برای ما پیش بیاید.
در نتیجه ما باید هرچه سریعتر استراتژیهای خود را درباره کشورهای همسایه تقویت و تنظیم کنیم. پس طبیعی است که ما چون از قفقاز دور بودهایم ابزارهای کنترلی را که در دست داشتیم مثل جاده دسترسی نخجوان به جمهوری آذرباییجان را از دست بدهیم و اتفاقات دیگری رقم بخورد که منافع ملی ما در این منطقه تضعیف شود. ولی میتوانیم با اقداماتی جبران مافات کنیم و ابتکار عمل را تا حدودی بازپس بگیریم. از جمله میتوانیم در احیای دسترسی راه آهن شوروی سابق مشارکت کنیم. با تمام این توصیفات من قطعا مانور نظامی ایران در شمال غرب را یک اقدام مثبت میدانم در رساندن پیام قدرت ایران به کشورهای منطقه؛ هرچند معتقدم که این پیام باید توام با پیام دوستی باشد و ما نباید در منطقه قفقاز جنوبی با کشورهای همسایه وارد تنش جدی شویم و باید این موضوع تحت کنترل باشد. اما در عین حال باید این پیام منتقل شود که منافع ملی ما مهم هستند و در اینباره شوخی نداریم.
اگر مساله منافع ملی ایران است و به قول شما مسیرهای مختلفی هم باید در شمال در دسترس ما باشد، چه اشکالی داشت بخشی از پروژه هم از خاک آذربایجان تعریف میشد که دچار مشکلات و تنشهای فعلی هم نشویم؟ و اصلا به جز مساله مسیر دسترسی چه لزومی دارد که ما درباره بخشی از اراضی محل مناقشه دو کشور چنین واکنش جدی نشان بدهیم؟
عرض کردم واکنش ما صرفا به این قضیه نبود و درواقع به تمام اتفاقاتی بود که در طول این یک سال جمع شده بود. اگرچه در رسانهها عنوان شد که واکنش ما به بسته شدن یک مسیر بود که خود ارمنستان اذعان کرده که اینجا مال ما نیست و مال آذربایجان است! پس این تحلیل غلطی است که بگوییم ما به مشکل مرزی دو کشور اعتراض داریم. هفته گذشته هم در پی سفر وزیر خارجه ارمنستان به ایران توافق شد که جاده جایگزین با مشارکت وزارت راه ایران سریعا آماده شود و در عرض سه ماه به بهرهبرداری برسد. بعد از ارمنستان این مسیر به گرجستان میرسد، اما مشکل اینجاست که در هفتههای گذشته گرجستان هم در مسیر ترانزیتی و مسیر عبور کامیونهای ایرانی شیطنتهایی میکند.
البته طبیعی است که در پروژهای در این سطح که جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است چنین دردسرهایی بر سر راه خواهد داشت اما علی الحساب میتوان امیدوار بود که خیلی هم آذربایجان سر این پروژه دردسرآفرین نبوده و به نوعی به دنبال منافع خودش بوده و به نوعی تضاد منافع ایجاد شده است. با این حال آیا نباید در موضوعات دیگر ایران مشکلاتش را با آذربایجان حل و فصل کند؟
با توجه به شناختی که از سایت شعوبا و مخاطبین آن دارم لازم است در اینجا مطلبی را یادآور شوم. ما در جمهوری آذربایجان با دو پدیده مواجهیم. اول دولت مستقر در آذربایجان که واضح است که دولت لائیکی است. راهبردهای کلانی دارد که راهبردهای دینی و اسلامی نیست و هدف آن نیز گسترش دین در آذربایجان نیست. اما مواجهه اصلی ما بیش و پیش از دولت با ملت آذربایجان است. احتمالا در سالهای گذشته با بخشی از این ملت در حرم اهل بیت (علیهم السلام) از جمله حرم امام رضا (ع)، راهپیمایی اربعین و … آن هم با پرچم آذربایجان مواجه شدهاید. کسانی که این حضور بیشمار را دیدهاند واقفند که دین در نسل جوان جمهوری آذربایجان رشد کم نظیری داشته است. دختران و پسرانی که به فرائض دینی عمل میکنند، بسیار زیاد شدهاند. در همین جنگ قرهباغ شهدا و مبارزان عموما از دینداران بودند و نه بچههای مقامات دولتی و سردمداران حکومت. بخصوص با فتوایی که مقام معظم رهبری داشتند مبنی بر اینکه «قرهباغ خاک اسلام است» این گروه برای آزادی خاک اسلام تلاش کردند. حتی در میان شهدا و جانبازان این جنگ از طلاب جامعه المصطفی که در تبریز و مشهد و قم تحصیل میکردند دیدیم. برای نمونه آقای محسن صمداف رئیس حزب اسلام جمهوری آذربایجان سالهاست که در زندان آقای علیاف به سر میبرد در حالیکه پسر ایشان به عنوان قهرمان جنگ دوم قرهباغ از آقای علیاف نشان لیاقت میگیرد!
در سوی دیگر اما رسانهها و افکار عمومی ما در واکنشهایی که به مسائل اخیر داشتند مطالبی را مطرح کردند که موجب ناراحتی برادران و خواهران دینی ما در آذربایجان شد. فراموش نکنیم که آینده آذربایجان در دست مردم و نسل جوان فعلی خواهد بود که این رسانهها را به خوبی رصد میکنند و مطالب آن را در حافظه تاریخی خود نگاه خواهند داشت. مثلا برخی رسانهها برای دهن کجی به جمهوری آذربایجان از عنوان «جمهوری باکو» استفاده میکردند! یا این جمله را بارها دیدم که عنوان میشد آذربایجان جزئی از خاک ما بود و به خاک ما بازخواهد گشت! همه دینداران جمهوری آذربایجان و مقلدین مقام معظم رهبری جزء وطن پرستترین افراد کشورشان هستند و از ما انتظار دارند که استقلال کشورشان را به رسمیت بشناسیم. برای اینکه این برادران و خواهران برای ما مهم هستند و نباید از ارتباطگیری این طیف با ایران جلوگیری شود ما باید مواظب حرف زدن خود در افکار عمومی و رسانههای جمعی باشیم تا آینده خوبی برای روابط دو کشور رقم بخورد.
بسیار تذکر به جایی بود. اما در حال حاضر فکر میکنید این وضعیت بین دولتهای دو کشور به کجا ختم میشود؟
فکر نمیکنم با تنشهای جدی روبهرو شویم؛ یعنی حداقل اینکه به رودرویی نظامی نمیرسیم. طبیعتا هیچ یک از دو کشور علاقهای به رفتن به این سمت ندارند و در پی حل اختلافها خواهند بود. به هرحال دو کشور منافع بلندمدتی را با هم طراحی کردهاند. اتصال مسیر ریلی آستارا – آستارا، پیوستن شبکههای مخابراتی و نیز شبکههای راه آهن دو کشور از جمله طرحهای کلانی است که در سفرهای مقامات دو کشور پیگیری شده و در نظر دارند. فکر میکنم تنش کنترل شود؛ اگرچه ما هزینههای جدی در این زمینه دادیم. از جمله باید نهایت تلاش خود را برای باز شدن حسینیه اهل بیت (علیهم السلام) حسینیه ایرانیان در باکوست انجام بدهیم. چون این مکان پایگاه مهمی برای دینداران پیشرو بوده و ان شاءالله خواهد بود. نخبگان و عموم مردم ما هم باید ارتباط خود را با مردم و دینداران آذربایجان حفظ کنند. یکی از راهبردهای رژیم صهیونیستی قطع ارتباطات مردم دو کشور است و ما نباید در این دام بیفتیم. باید ارتباطات مردمی و ارگانهای مردمی تداوم داشته باشد. کمااینکه در راهپیمایی اربعین امسال دیدم که موکبهای تبریز و اردبیل چقدر صمیمانه پذیرای مردم آذربایجان بودند و ارتباط میگرفتند و مردم آذربایجان هم سوالات خود را برای مراجعات پزشکی در ایران مطرح میکردند. این دست ازتباطات نباید تضعیف شود و باید پررنگ و پررنگتر شود.