نقدی بر مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی»؛ داعشهراسی برای طالبانستایی!
اگر به حضور جدی داعش در افغانستان معتقد باشیم، پایگاه اصلی آن در شرق است نه در شمال. گروههایی که رویکرد جدی داعش گونه دارند در ارتباط با گروههای پاکستانی «لشکر طیبه» و «تحریک طالبان پاکستان» در شرق افغانستان از جمله ولایت ننگرهار شکل گرفته اند. داعشِ شرق است که حملات خونین به شهرها از جمله کابل و مناطق شیعه نشین را طراحی می کند. آن داعشی که خطرناک است و ترس دارد داعش شرق است.
علیرضا صالحی
در این یادداشت، مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی» به کارگردانی آقای محسن اسلامزاده را در دو بخش مورد نقد و بررسی قرار میدهم. اول از منظر هنری و دوم محتوایی.
بخش هنری:
به لحاظ هنری نقطه قوت این مستند باز می گردد به شخصیت کارگردان. شخصیتی ماجراجو که در عمده آثار ایشان از جمله «تنها میان طالبان» نیز به چشم میخورد. آقای اسلام زاده در مستند پیشین خود نیز یک روایت دست اول و هیجانانگیز از درون گروه طالبان یا همان امارت اسلامی افغانستان ارائه میکند. در این مستند نیز شاهد صحنههای اکشن و جنگی ناب و هیجانانگیز هستیم. در این میان، صحنههایی که گروه مستندساز در دو قدمی مرگ هستند و یا تهدیدهای هوایی در کمینشان است نقطه اوج هیجان میباشد که در نهایت همه صحنههای جذاب به مصاحبه با زندانیهای داعشی ختم میشود.
اما فیلم نقاط ضعفی نیز دارد. از جمله اینکه روایتهای مختلفی در مستند هست که پرونده شان باز می شود ولی یا در ادامه رها میشوند و یا به صورت نامشخص و نامعلومی پایان می یابد.
نمونه اول، اتفاقات پنجشیر است. اوایل فیلم از پنجشیر و پوسته نیروهای امنیتی گفته می شود و بدون اینکه ربطش به قسمتهای بعدی ماجرا مشخص شود، داستانش رها می شود.
دومین نمونه حادثه میرزاولنگ است که در واقع اصل ماجرا از آنجا شروع می شود ولی پایان مشخصی ندارد و تکلیف آن معلوم نمی شود. در نتیجه مخاطب با تمام سوالهایش در رابطه با حادثه باقی می ماند. بالاخره اصل ماجرا چه بود؟ در نهایت اینکه آیا داعشی در کار بوده است یا خیر؟ اینها سوالاتی است که به آن اشاره می شود ولی پاسخی ارائه نمیشود.
سومین نمونه که به این مستند در کلان آن مرتبط میشود این است که سرنوشت داعشی های به تصویر کشیده به درستی مشخص نمی شود. به نوعی بهترین قسمت داستان بدترین قسمت آن نیز بود. سیر داستانی مستند به گونه ای است که مخاطب را تا زندان داعشی ها میکشاند ولی همه قصه با یک جمله ساده تمام می شود: «آمریکایی ها آمدند و آنها را بردند». به نوعی این پرونده و کل این مستند پایانی نامعلوم و نامشخص دارد. در صورتی که مطلعان ماجرا می دانند که در مورد رابطه آمریکا با داعش بسیار سخنهاست.
محتوای اصلی مستند
اگر بخواهیم محتوا و پیام اصلی مستند را به طور خلاصه بگوییم این است که: «طالبان افغانستان گروهی در حال جنگ با بیگانگان آمریکایی است. علاوه بر این، حضور و قوت طالبان در کشور فایده دیگری هم داشته است: جلوگیری از نفوذ داعش در منطقه»
اما آیا این سخن درست است؟ در این زمینه به طور خلاصه باید بگوییم که این پیام از واقع به دور است. چرا که اگر به حضور جدی داعش در افغانستان معتقد باشیم، پایگاه اصلی آن در شرق است نه در شمال. گروههایی که رویکرد جدی داعش گونه دارند در ارتباط با گروههای پاکستانی «لشکر طیبه» و «تحریک طالبان پاکستان» در شرق افغانستان از جمله ولایت ننگرهار شکل گرفته اند. داعشِ شرق است که حملات خونین به شهرها از جمله کابل و مناطق شیعه نشین را طراحی می کند. آن داعشی که خطرناک است و ترس دارد داعش شرق است. شرق افغانستان خطرناک است چون حوزه نفوذ شبکه حقانی است و می تواند آموزشهای نظامی و تعلیمات انفجاری به نیروهای داعش بدهد. گروه حقانی همان گروهی است که مهمترین همپیمان طالبان است و مسئولیت اصلی حملات انتحاری و انفجارهای شهری را به عهده دارد. اکثر انتحاریهای خونین توسط این گروه صورت می گیرد و اصلی ترین عامل عدم شکل گیری صلح در افغانستان نیز به حساب می آید.
درباره حضور داعش در شرق افغانستان در سال 2015 مستندی توسط نجیب الله قریشی ساخته شده است. (مشاهده مستند: اینجا)
آن افراد زندانی که در مستند زندگی میان پرچمهای جنگی نشان داده می شود شبه نظامیانی هستند که به اسم داعش با گروههای افراطی موجود در آسیای مرکزی مرتبط اند. به معنای دیگر داعش شمال با داعش شرق ماهیتا تفاوت دارد. داعش شمال یک سری تحرکات و جابجایی های نه چندان مهم و جدی در شمال افغانستان داشته و طی اتفاقات چند سال اخیر با نام داعش پروپاگاندای رسانه ای برای خود دست و پا کرده اند و توانسته در موارد اندکی نیروهایی برای خود سامان دهد. ولی داعش اصلی و تهدید اصلی مربوط به داعش شرقِ مرتبط با شبکه حقانی است. یعنی میتوانیم بگوییم که سازندگان این مستند، آدرس را غلط رفته اند و در این زمینه به لحاظ پژوهشی ضعیف عمل کرده اند.
در نهایت ماجرا نیز، رابطه آمریکا و داعش که از مسائل بسیار مهم است، به صورتی غیرمستند و غیرحرفه ای به آن اشاره می شود و به یکی دیگر از پازلهای داستان، به طور صحیح پرداخته نمی شود.
سخن پایانی
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که این روایت از افغانستان در راستای روایتهای رایج رسانه های ایرانی از افغانستان است و در ادامه همان مسیر تعریف می شود. روایتی که اذهان عمومی با آن خو گرفته است و پر است از جنگ، خشونت و خونریزی در افغانستان.
در واقع با وجود آنکه قوتهای بسیاری در این مستند دیده می شود اما هیچ افق تازه ای پیش روی مخاطبان نمی گشاید. نه تنها راه جدیدی باز نمیکند بلکه ممکن است به روابط میان دو ملت ایران و افغانستان نیز آسیب برساند.