نسبت سنجی اندیشه سیّد قطب با گروه اخوان المسلمین
محسن مهریزی
تصور غالب در بین جوامع اسلامی به گونهای است که معمولاً سید قطب محصول جریان فکری و اجتماعی اخوان المسلمین پنداشته میشود، امّا بررسی دقیقتر نشان میدهد که زمینههای پیدایش چنین پنداری، بیشتر از عدم درک جامع و صحیح شرایط دهه شصت و هفتاد جامعه مصر نشأت میگیرد. به نظر میرسد نسبت و رابطه نزدیک سیّد قطب با گروه اخوان المسلین که به عنوان تلقّی رایج در بین جوامع اسلامی وجود دارد، بیش از آنکه معلول هماهنگی فکری بین آنها باشد، از شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه آن روز مصر نشأت میگیرد. در آن زمان گروه اخوان المسلمین برای افکار قطب، تنها مخاطب ایجاد کرد و زمینه پذیرش افکار او را در بین مردم و جوانان فراهم نمود وگرنه اندیشه سیّد قطب با ایدئولوژی داخلی اخوان و مسائلی که این گروه با آن مواجه بود، ارتباط چندان دامنهداری نداشته است.
در جامعه آن روز مصر افراد و گروههای مختلف سعی داشتند، به نحوی منفعلانه و به نیت هماهنگ نشان دادن آموزههای اسلام با فرهنگ و تمدن غربی از اسلام دفاع کنند و آن را موجّه جلوه دهند. آنها در پی این بودند که اسلام را در حداقل تعارض و اختلاف نه تنها با فرهنگ غربی بلکه با هر جریان فکری و اجتماعی دیگر از جمله مارکسیستها و سوسیالیستها نشان دهند. این عدّه تلاش میکردند تا به گمان خود، حقانیت اسلام را ثابت کنند و با مترقی نشان دادن آموزههای آن و اثبات عدم مخالفت اسلام با پیشرفت و تکنولوژی، اتّهام ضد توسعه بودن را از چهره اسلام پاک کنند.
چنین رویکردی با انتقاد و اعتراض برخی افراد و گروهها، از جمله سیّد قطب مواجه شد. سیّد قطب معتقد بود، حقانیت اسلام باید با استفاده از آموزههای خود اسلام ثابت شود و اثبات هماهنگی و عدم مخالفت آن با مکاتب شرقی و غربی معارض، کار شایستهای نیست. به عقیده سیّد قطب، هر چند جامعه روشنفکر و تحصیلکرده آن زمان مصر با نیّت خدمت به اسلام، سعی در اثبات همسانی و هماهنگی اسلام و تمدّن جدید غرب را داشتند امّا در حقیقت زمینه اثبات و ترویج تمدّن بیگانه را فراهم مینمودند.
از طرفی دیگر در فقه و کلام سنّی، امر به معروف و نهی از منکر چندان مورد تأکید قرار نمیگیرد و امر به معروف و نهی از منکر قلبی و در مرحله بعد امر به معروف و نهی از منکر زبانی آن هم توسّط کسانی که متشرّع هستند به اجرا در میآید. بعد از مرحله زبانی، قیام بالسیف به منظور امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حقّ در چارچوب افکار سنّی قائلی ندارد و قیام بالسیف را تجویز نمیکنند. از این رو زمینه تداوم حکمرانی حکومتهای استبدادی و غیر اسلامی در جوامع اسلامی سنّی فراهم میشود.
نکته بعدی این است که، قاهره دهه شصت و هفتاد میلادی، شهری بوده که دانشگاهها و مجامع علمی آن رونق خوبی داشته و مملو از جوانان تحصیکلردهای است که احساسات سرشاری دارند و با انواع مکاتب مختلف فکری مواجه میشوند. مکاتب و افکار لیبرال، انقلابی، مائوئی، چگوارایی، مارکسیستی نمونهای از این مکاتب است که هر کدام جذابیّتها و ایدههای خاصّ خود را ارائه مینمایند. در چنین شرایطی اسلام از جنبههای مختلف مورد تهدید است و دفاع از آن ضرورت پیدا میکند. از طرفی دیگر برای تبلیغ و دفاع از دین نمیتوان از روشهای کلاسیک رایج استفاده نمود و جوان با ویژگیهای مذکور را پایبند به اعتقادات اسلامی نگه داشت.
هم جامعه سنّی مصر که از نظر فقهی و کلامی مخالف با قیام و مقابله عملی با منکرات بود و هم تهدید شدن آموزههای اسلامی از طرف مکاتب مادّی و غیر دینی آن زمان، شرایط ویژهای را فراهم نموده بود. در چنین شرایطی است که سیّد قطب تئوری مشهور خود را ارائه مینماید و واژه «جاهلیّت» را در مورد جوامع مسلمان دوران مدرن به کار میبرد. سیّد قطب با استفاده از این واژه در توصیف دنیای اسلام، نتیجه میگیرد که تمام حکومتهای غیر اسلامی از جمله مصر نامشروعند و مسلمانانی که در این جوامع زندگی میکنند از نظر شرعی موظف هستند برای مقابله با تهدیدات با دولت حاکم مبارزه کنند.
به گمان اخوان المسلمین، این تئوری سیّد قطب، هم انسجام نظری داشت و با مبانی اسلامی سازگار بود و هم از نظر عملی، برای رفع آسیبهای جوامع اسلامی راهکار مؤثری ارائه مینمود. از سوی دیگر گروه اخوان المسلمین در طول حدود چهل سال فعالیّتی که در مخالفت با نظامهای حاکم مصر داشت، نتوانسته بود به موفقیّتهای ملموس و قابل قبولی دست پیدا کند. اخوان المسلمین مخصوصاً در دهه پنجاه و شصت که مقارن با دوران محبوبیّت زیاد جمال عبدالناصر در مصر و حتّی جهان عرب بود ناکامیهای زیادی داشت. ضمن اینکه شرایط قفل شدگی و خلاء تئوریک جامعه مصر در رفع مشکلات اجتماعی و سیاسی، محیط کاملاً مناسبی را جهت اشاعه افکار سیّد قطب فراهم نموده بود. از این رو اخوان المسلمین به ایدهای که بتواند جوانان آن روز مصر را از بن بست خارج کند و خود اخوان را به موضع فعّالتری منتقل نماید نیاز داشت. از نظر آنها یکی از بهترین راهها برای رسیدن به این اهداف، اشاعه و عمل به تفکّر سیّد قطب بود. این گروه به شیوههای مختلف تلاش میکردند خود را به سیّد قطب منتسب کنند و اندیشه او را ترویج نمایند.
هر چند سیّد قطب در ادامه فعالیتهای خود به گروه اخوان المسلمین پیوسته است امّا مطمئناً چنین رابطهای را نمیتوان به عنوان یک تفاهم و توافق رسمی هماهنگ شده و یک تعامل معنادار بین سیّد قطب و اخوان المسلمین در نظر گرفت و بر اساس آن پیوند عمیقی میان اخوان و سیّد قطب تصور کرد. رابطه سیّد قطب با اخوان المسلمین بیش از آن که از یک پیوند عمیق نظری و عملی بین آنها نشأت گرفته باشد، از شرایط آن روز جامعه مصر، وضعیّت بحرانی اخوان المسلمین و پویایی ظاهری اندیشه سیّد قطب ناشی میشود.
به نظر میرسد کشف رابطه و نسبت واقعی بین سیّد قطب و جریان اخوان المسلین نمونهای است که باید در مورد سایر شخصیّتها و جریانهای تأثیرگذار جهان اسلام نیز صورت پذیرد. البته درک این روابط و نسبتها بدون تحلیل دقیق شرایط سیاسی و اجتماعی و توجّه به واقعیّتهای پیدا و پنهان تاریخی، که در هر جامعهای نقش تعیین کننده بر عهده دارند میسّر نخواهد بود.
بدیهی است که این نسبت سنجی به عنوان یک ضرورت مطالعاتی و پژوهشی سبب آگاهی از جایگاه و تأثیر واقعی این شخصیّتها و گروهها خواهد شد و از آفات فراوانی که از برداشتهای غیر واقعی و بزرگنماییهای احساسی نشأت میگیرد جلوگیری خواهد نمود؛ همچنین موجب میشود تا سرنوشت جهان اسلام بیش از این به آسیبهای پرخسارتی که به دلیل پندارهای نادرست و ظاهری به وجود میآید مبتلا نگردد.
منبع: موسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر