لبنان، نماد همزیستی مسالمت آمیز یا کلکسیونی از تعصبات طائفی؟!
محمد سامان اقدامی
لبنان کشوری است با حدود ۱۸ مذهب و طائفه. مسیحی مارونی، مسیحی ارتدوکس، مسلمان سنی، مسلمان شیعه و… چنین کشوری با چنین موقعیتی به شدت پلورالیستی می نماید. که لابد مردم این مذاهب و طوایف در چندفرهنگی غلت می زنند و مشق پلورالیسم و دموکراسی می کنند! که البته خیال باطلی است!
لبنان کشوری است به شدت طائفه گرا! و در همه بخش ها! از سیاست گرفته تا فرهنگ و اقتصاد و اجتماع. در واقع وجود این طائفه های متعدد در لبنان نه تنها فرصتی برای همزیستی و همگرایی نیست، بلکه تهدیدی است در جهت واگرا شدن بیش از پیش جامعه و فرهنگ و سیاست. و طبیعی است که شاخک های تیز متفکران و هنرمندان لبنانی این بحران را حس کند و به اشکال مختلف به آن واکنش نشان دهد.
جورج خباز، نویسنده، کارگردان و بازیگر لبنانی است. که معروف است به تئاترهای کمدی موزیکالش. نقد و هجو وضعیت جامعه لبنان، یکی از موضوعات مورد علاقه جورج است. و از جمله همین مبحث «طائفه گری» که دستمایه برخی آثار جورج خباز شده است تا از منظری طنز این بحران اجتماعی را بررسی کند. وی در برخی آثارش به طور مبسوط به این موضوع پرداخته است.از جمله نمایش «مگر اینکه» ، «مگر اینکه چیزی تغییر کند» و «اختلافی نیست».
که در این میان نمایش «مگر اینکه» و «مگر اینکه چیزی تغییر کند» سهم برجسته ای دارد. که در این نوشتار به بررسی آن خواهیم پرداخت.
نمایش «مگر اینکه» دو قسمت دارد. قسمت اول به همین اسم و قسمت دوم به نام «مگر اینکه چیزی تغییر کند» . که دنباله داستان اولی است.
قصه، قصه یک ساختمان است که هر کدام از ساکنان آن، از مذهب و طاّئفه ای است. یکی شیعه است و دیگری سنی. آن یکی مارونی است و همسایه اش ارمنی و…
ساکنان این ساختمان صبح شان را با دعوا و اختلاف به شب می رسانند. اختلاف بر سر چی؟ بر سر طائفه شان! که هر کدام به طائفه و مذهبش افتخار می کند و تاریخی از حماسه و شکوه طائفه اش را به رخ همسایه اش می کشد و خود را برتر از دیگری می داند. که به یکباره سر و کله یک خارجی خرپول پیدا می شود و تصمیم می گیرد همه ساختمان را بخرد. اهالی که می بینند این امر، منجر به آوارگی شان می شود تصمیم می گیرند مانع فروش خانه شوند. اولش همه چیز خوب پیش می رود تا که رفته رفته باز تعصبات طائفه ای رخ می نماید! و دوباره هر کدام از تاریخ و حماسه های طائفه اش می گوید و به کلی فراموش می کنند که خانه شان روبه ویرانی است و دشمن در کمین و... و در این گیر و دار خبر می رسد که تست دی ان ای اهالی ساختمان آمده است. و جالب اینجاست که این تست می گوید طائفه هیچ کدام از اهالی، چنان که می نمایند نیست. یعنی آن که گمان می کرده شیعه است، اصلش مسیحی است و آنکه خیال می کرده مسیحی است اصلش سنی است و…
اما مگر می شود کسی که عمری به طائفه و مذهبش فخر ورزیده است قبول کند که خیالش خطایی بیش نبوده؟! بله! میشود! در لبنان میشود! لذا آنکه تا دیروز مسیحی بود و امروز سنی شده است، فقط طائفه اش تغییر کرده است! و گرنه تعصب همان تعصب است. منتها تا دیروز تعصب داشت به مسیحی بودنش. و از امروز به سنی بودنش! تا دیروز فریاد می کشید که یا مسیح! از امروز گلو پاره می کند که صلوا علی النبی! و مشغول به همین تشریح شیعه و ارمنی و دروزی و… و این میان تنها چیزی که فراموش شده است خانه و کاشانه روبه ویرانی است. و دشمن طمعکار و غدار خارجی…
جورج خباز در این اثر کمدی موزیکال به خوبی جامعه لبنانی را به تصویر می کشد. خانه نماد لبنان است. خانه ای که پناهگاه اهالی آن بوده است. و امروز چنین پیر و فرسوده شده است. آن طرف نیز دشمنی خارجی در کمین، خرپول و مکار. و هر کدام از شخصیت ها نماد یک طائفه. حسین داستان، نماد شیعه اهل بقاع. شخصیت عمر، نماد اهل سنت، الیاس نماد ارتدوکسها و…
جورج خباز در این اثر نشان می دهد که آنچه برای لبنانی مهم است، طائفه اش نیست، بلکه طائفه گری است.حالا هر طائفه ای می خواهد باشد. تو گویی اصلا زیست لبنانی به طائفه گری بسته است! و همین است که امروز می بینیم اوضاع اقتصادی و اجتماعی لبنان روز به روز بدتر می شود. لیره لبنانی چهاربرابر سقوط کرده است. میانگین خودکشی در لبنان به بالاترین حد خودش رسیده است. خدمات اجتماعی در پایین ترین سطح خودش قرار دارد و…
این که چاره چیست در وسعت این نوشتار نیست. اما آنچه که واضح می نماید جدا شدن کلی از طائفه و مذهب، به هیچ وجه راه حل مناسبی نیست. که راه حلی پلورالیستی است. و به دور از فرهنگ مردمان بلاد شام و بین النهرین. اما سوال این است که آیا نمی شود به سطحی از فرهنگ رسید که اعتقاد به طائفه خود را در کنار احترام به طائفه دیگری داشت؟ که اگر بگویی بله! من حق دارم بپرسم چگونه؟ وقتی که پای مصالح سیاسی و اجتماعی و تضارب منافع درمیان باشد چگونه می شود به «العیش المشترک» (زندگی در کنار هم) رسید؟! پس خوب است طرح «مساله» و «شبه مساله» شود و در جای خودش در مورد آن بحث و تحقیق انجام گیرد. خصوصا اینکه بدانیم این سوالات، مساله جامعه ی ایرانی نیز هست.