قصه حزب «جوانان مسلمان» در بوسنی؛ کسب قدرت پس از دههها سرکوب و شکنجه
منبع: الجزیره
ترجمه: رامین حسین آبادیان
بدون شک سال 1990 یک نقطه عطف در تاریخ اجتماعی و سیاسی بوسنی محسوب میشود، زیرا در این تاریخ بود که حزب «عمل دموکراتیک» پس از دستیابی به اکثریت آراء مسلمانان بوسنی و هرزگوین بر اریکه قدرت تکیه زد. پس از تحقق این نتیجه بود که «علی عزت بگوویچ» اندیشمند مشهور بوسنیایی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد. او در آن زمان، رهبر حزب عمل دموکراتیک بود. این درحالی است که نیم قرن پیش، تحقق چنین مسألهای تنها نوعی توهم و خیالپردازی محسوب میشد، زیرا هیچکس تصور نمیکرد که مسلمانان بوسنی پس از متحمل شدن ظلم و ستم فراوان و تلاش برای به حاشیه راندنشان، عهدهدار رهبری سیاسی کشور شوند و بدینترتیب، در مشارکت کشوری که آرمانهایشان را برآورده میساخت، مشارکت کنند. اما این توهم و خیالپردازی، در سایه شکلگیری یک حزب تحت عنوان «جوانان مسلمان» (Mladi Muslimani) در آن زمان، به یک واقعیت عینی تبدیل شد.
چالش هویت
«ما به هیچ جبههای گرایش نداریم. همواره در میان جبهههای مختلف درحال جابجایی بودیم و در هر برهه میراث یک جبهه را به دوش میکشیدیم. آیا این عجیب است که ما فقیر هستیم؟ قرنهای زیادی سپری شد و ما همچنان در جستجوی هویت خود هستیم. دیگران به ما افتخار پناه دادنمان تحت پرچمهایشان را اعطاء میکنند، زیرا ما برای خود پرچم خاصی نداریم. اگر نیازمان داشته باشند، به ما محبت میکنند و در نهایت ما را دور میاندازند. ما در منطقهای که محل تقاطع کشورهای مختلف و مرز میان ملتهاست، زندگی میکنیم و از سوی همگان مورد هجوم واقع میشویم، چراکه همواره علیه یک جبهه خطایی کردهایم. امواج پرقدرت و بیرحم تاریخ بر سَر ما شکسته میشوند؛ گویی که به تپههای سرسخت و بلند برخورد کردهاند». (نویسنده؛ ماچه سیلموویچ).
اگر مبالغه نباشد، باید گفت که این بخش از سخنان اقتباسشده در واقع بیانگر احساس حاکم بر مسلمانان بوسنی در آن برهه سرشار از ناآرامیها است؛ یعنی زمانی که عثمانیها از بوسنی عقبنشینی کردند و دوران اشغالگری اتریشیها در سال 1878 در این کشور آغاز شد. در این برهه بود که تمامی امتیازات اقتصادی، سیاسی و هویتی بوسنیاییها در وهله اول سلب شد تا بدینترتیب، غباری از شکست بر فضای کلی بوسنی نشسته باشد. اما آنچه که وضعیت را بدتر کرد، نوع تعامل نخبگان مسلمان در عرصههای فکری و اجتماعی بود، زیرا آنها در خود فرو رفته و منزوی شدند و از پذیرش شرایط جدید و رفتار بر اساس مستلزمات آن از جمله «بازسازی فکری» سرباز زدند.
در چنین وضعیتی، شرایط مسلمانان بوسنی بحرانیتر شد تا اینکه پایان امپراطوری اتریشیها پس از شکستشان در جنگ جهانی اول در سال 1918 فرا رسید. در این زمان، برههای از تاریخ آغاز شد که بیشترین تأثیر را بر وضعیت مسلمانان بوسنی داشت، زیرا «یوگسلاوی» (صربستان) حکومت بر تمامی اراضی که امروز دولتهای (صربستان، کرواسی، بوسنی، اسلوونی، مقدونیه، مونته نگرو و کوزوو) را شامل میشوند، به دست گرفت. یوگسلاوی پس از به قدرت رسیدن، به انزوا راندن غیر صربیها را در دستور کار خود قرار داد و به صورت ریشهای به تغییر تمامی بخشهای زندگی براساس دیدگاه صربی، مبادرت ورزید تا بدینترتیب، فعالیتهای مختلف ازجمله مشاغل عمومی در جامعه را به صربها بسپارد.
در واکنش به این اقدامات، «شوونیستها» (میهنپرستان افراطی) در کرواسی فریاد خود مبنی بر اصلحبودنشان برای حکومت و جدایی از حکومت صربستان را بلند کردند. همزمان، کمونیستها نیز فراخوانهایی را صادر کردند تا پیروان دو آتشهای را جذب کنند؛ پیروانی که اراضی پرتنش یوگسلاوی را مکان مناسبی برای ایجاد یک سازمانِ موازی با گرایش فکریشان، یافتند. در آستانه جنگ جهانی دوم، قدرتهای بزرگ، یارکشی و جذب متحد برای خود در منطقه بالکان غربی را کلید زدند و از همین روی، صربها به نیروهای «متفقین» پیوستند و کرواتها نیز به نیروهای «محور» ملحق شدند. هر دو گروه، شبهنظامیان خاص خود را داشتند. در جریان «جنگ نفوذ» میان دو طرف، مسلمانان توسط شبهنظامیان هر دو گروه قربانی و به حاشیه رانده شدند، چراکه هریک از طرفهای درگیر، مسلمانان را متهم به حمایت از طرف مقابل، میکرد.
ظهور «جوانان مسلمان»
در سایه جنگ جهانی دوم در سال 1393، توافقنامه «سوتکوویچ – ماچک» میان نخستوزیر یوگسلاوی و رئیس حزب کشاورزان کرواسی به امضاء رسید. به موجب این توافق، اقلیم «بانووینای کرواسی» به عنوان یک اقلیم خودمختار تشکیل شد. قسمتهای زیادی از اراضی بوسنی و هرزگوین در این اقلیم واقع شده است و این بدان معناست که اراضی بوسنی میان صربها و کرواتها تقسیم شد.
توافقنامه مذکور، اراضی بوسنی را به یک «زمین بازیِ نفوذ» تبدیل کرد که طرفهای درگیر آن را میان یکدیگر تقسیم میکردند. این وضعیت موجب شد تا گروهی از دانشآموزان مقطع دبیرستان و همچنین دانشجویانی که غالبا در دانشگاههای «زاگرب» و «بلگراد» تحصیل میکردند، تصمیم بگیرند اقدامی را برای خیزش مسلمانان بوسنی به منظور دفاع از موجودیتِ تحت خطرشان، انجام داده و یک هدف ملی، استراتژیک و واضح را به منصه ظهور برسانند. آنها در ابتداء به برگزاری جلسات مباحثات اندیشهای و همچنین پژوهش در کتابهای مربوط به امور مسلمانان در بوسنی و هرزگوین، مبادرت ورزیدند تا از این طریق به وضعیت ناگوار خود پایان دهند. این سازوکاری بود که آنها در پیش گرفتند. این حرکت و جنبش از شهرهایی نظیر «سارایو»، «موستار» و «زاگرب» کلید خورد و خیلی زود به بسیاری از شهرهای بوسنی و هرزگوین و روستاهای آن گسترش یافت. کار تاجایی پیش رفت که این جنبش به یک سازمان تبدیل شد؛ سازمانی که حتی دختران نیز در آن بسیار فعال بودند و البته به دلیل همین فعالیتشان تحت تعقیب قرار گرفته و سپس بازداشت شدند.
با تشکیل حزب «جوانان مسلمان» دامنه افرادی که به آن ملحق میشدند، رو به گسترش نهاد. «علی عزت بگوویچ» رئیسجمهور فقید بوسنی در کتاب «زندگینامه و سؤالاتی که گریزی از آنها نیست» به این مسأله اشاره کرده است. او از پیوستن خود به حزب جوانان مسلمان سخن میگوید و تأکید میکند: «آنها اندیشههایی را مطرح میکردند که با آنچه که همواره میخواستم از دین اسلام بشنوم، مطابقت داشت. آنها طرحی به مراتب متفاوت از آنچه را که پیشتر در مدارس یاد گرفته بودیم، مطرح کردند. این طرح با مسائل دینی که در مدارس یاد گرفته بودیم، با محتوای جلساتی که در آن شرکت کرده بودیم و همچنین با مقالاتی که در نشریههای آن زمان مطالعه کرده بودیم، کاملا تفاوت داشت. طرح آنها درک و فهمی از دین را ارائه میکرد که شکل، جوهر و مضمون اسلام را آشکار میساخت. این درحالی است که روحانیون تنها به آیینهای دینی و شکلهای مختلف عبادت میپرداختند و هیچ کاری به مضمون اسلام و جوهر آن نداشتند.»
شرایط پیچیده آن زمان، عواملی را ایجاد کرد که موجب تحریک جوانان مسلمان بوسنی به خیزش و انجام فعالیت مؤثر شد. ازجمله مهمترین این عوامل میتوان به «بحران هویت ملی» در سایه افزایش دامنه قومیتگرایی، اشاره کرد. در آن زمان، صربها و کرواتها تنها قومیتهایی بودند که به رسمیت شناخته میشدند اما به مسلمانان بوسنی به عنوان کسانی که دارای نژاد صربی یا کرواتی هستند و میبایست قومیت واقعیشان را مشخص کنند، نگریسته میشد. در واقع، آنها به عنوان افرادِ دارای قومیت مستقل به رسمیت شناخته نمیشدند و هویتشان، نامشخص تلقی میشد؛ کما اینکه در گزارش سرشماری در یوگسلاوی پس از جنگ جهانی اول، از آنها تحت عنوان افراد دارای «هویت نامشخص» یاد شده است. همزمان، از اهمیت مسلمانان و میزان تأثیرگذاریشان در صحنه سیاسی یوگسلاوی کاسته شد و در مقابل، نخبگانی از فرهیختگانِ سکولارِ بوسنیایی ظهور کردند. در این هنگام، نخبگان اسلامی سنتی به حاشیه رانده شدند. این وضعیت، موجب ایجاد شکاف در داخل جامعه شد. بروز این دودستگی در جامعه، تأثیرگذاری جریان غربگرا بر افکار مسلمانان و رفتارشان را به دنبال داشت. این تأثیرگذاری همچنین باعث ایجاد چالش ایدئولوژیهای کمونیستی و فاشیستی که عمق عقاید اسلامی را خدشهدار میکند، شد.
درخصوص پایگاهِ مردمیِ تشکیلدهنده حزب «جوانان مسلمان» باید گفت که این حزب غالبا از جوانانی بین 16 تا 26 ساله تشکیل شد. اگر بر روی سوابق مؤسسان این حزب متمرکز شویم، شاید به تعدادی از اشتراکات میان آنها دست پیدا کنیم. ازجمله این اشتراکات میتوان به «وابستگی آنها به خانوادههای معروف و صاحب جایگاه»، «پایبندی به تعالیم اسلامی در امور شخصی» و «بهرهمندی از تحصیلات غیر دینی در حوزههای تخصصی مختلف»، اشاره کرد. به عنوان نمونه، «اسعد کاراگوزووچ» در رشته پزشکی است، «طارق مفتیچ» در رشته جنگلداری، «امین گرانوف» و «خسروو باساگیچ» در رشته مهندسی و «اساف سردارفیچ» در رشته اقتصاد کشاورزی درس خوانده بودند. شاید همین تحصیلات غیردینی یکی از عوامل خیزش آنها علیه سبک شایع آن زمان بوده است؛ سبکی که بر سازگاری با واقعیتِ موجود، محافظهکاری و عدم انجام هیچگونه اقدام مبتنی بود و روحانیون رسمی آن را ترویج میکردند.
جوانان مسلمان با اخوان المسلمین ارتباط داشتند؟
تحلیلهای فراوانی وجود دارد که جوانان مسلمان را به اخوان المسلمین ربط میدهد، زیرا زمان تأسیس حزب، نام آن و حتی برخی از تئوریهای ایدئولوژیک آن، نشان میدهد که اساس شکلگیری مسلمانان جوان با ظهور جنبشهای اسلامیِ مشابه در جهان اسلام به ویژه در مصر و اندونزی همزمان بوده است. با اینحال، دلایل و مستنداتی که تأثیر مستقیم این جنبشهای اسلامی بر جوانان مسلمان را اثبات میکنند، قوی و قابل اتکاء نیستند؛ به ویژه اینکه سوابق آموزشی و همچنین سن و سال نسبتا پائینِ آنها، عدم برخورداریشان از تجاربِ فراوانِ رهبران حزب در مصر و دیگر کشورهای عربی و همچنین عدم شناختشان از زبانهای شرقی به جز یک عده معدود از آنها، گواه بر این مدعاست.
شاید تنها حلقه وصل میان جوانان مسلمان و افکار جمعیت اخوان المسلمین که در سال 1928 تأسیس شد، در «محمد هانجیچ» رئیس سازمان علماء «هدایت» نهفته باشد. وی در سال 1935 توسط الازهر به درجه عالمیت دست یافت؛ یعنی درست در برههای که افکار اخوانالمسلمین گسترش یافته بود.. «هانجیچ» پس از بازگشت به «سارایوو» به ایجاد آگاهی دینی و فرهنگی در میان مسلمانان پرداخت و از جوانان مسلمان به شدت حمایت کرد. از سوی دیگر، ما در ادبیات و نوشتههای جوانان مسلمان تقریبا چیزی درباره حسن البنا یا اخوان المسلمین نمییابیم. این درحالی است که حزب جوانان مسلمان در گرایش کلی و سبک فکری و رفتاری، از جوانب مختلف به اخوان المسلمین نزدیک و شبیه است. ازجمله این شباهتها میتوان به مبارزه با غربگرایی و تأکید بر تربیت شخصی به عنوان دروازهای برای ایجاد خیزش در جامعه، اشاره کرد.
«طارق مفتیچ» یکی از مؤسسان جوانان مسلمان میگوید: «در جریان بازجوییها، بازجوها بیهوده تلاش میکردند تا درخصوص ارتباطمان با مصر از ما اعتراف بگیرند، اما ما چیزی درباره جوانان مسلمان یا اخوان المسلمین نمیدانستیم. تمام آنچه که از جهان عرب میدانستیم حاصل خواندن کتابهای ترجمهشده از جمال الدین افغانی، محمد رشید رضا و شکیب ارسلان بود.»
از سوی دیگر، میتوان تأثیرپذیری جوانان مسلمان از مکتب سلفی را که در ابتدای قرن بیستم در مصر و شام ظهور یافت، مشاهده کرد. این تأثیرپذیری در نگاشتههای «محمد هانجیچ» که به کنکاش علمی و فهم دین از منابع اصلی قرآن و عترت اهتمام میورزید، قابل مشاهده است. همین اهتمام این عالم موجب شد تا وی کتابهایی را به رشته تحریر درآورد که تا به امروز همچنان مرجعی برای علاقهمندان به علوم اسلامی در بوسنی محسوب میشوند. ازجمله این کتابها باید به «مقدمه در علوم تفسیر و حدیث»، «علم کلام» و «جوهر درخشان در ترجمههای علماء و شعرای بوسنی»، اشاره کرد.
درخصوص اندیشمندان حزب نیز باید گفت که «مصطفی بوسولاجیچ» که تحصیلات عالیه خود را در «شرقشناسی» در رم به پایان رساند، ازجمله مشهورترین اندیشمندان و نویسندگان جوانان مسلمان به شمار میرود. او درباره الگوی کشور پاکستان که در آن زمان تازه تشکیل شده بود، بسیار سخن گفته است؛ ازجمله اینکه «این الگو موجب شد تا مسلمانان از شبهقاره هند در یک کشور مستقل گردهم جمع شوند و به همین دلیل میتوان چنین الگویی را برای مسلمانان بوسنی و مسلمانان کشورهای مجاور، پیادهسازی کرد.» او معتقد بود که «شرایط مسلمانان بوسنی مشابه مسلمانان شبهقاره هند است، چراکه آنها هم در در یک مساحت وسیعِ غیرمسلماننشین، به صورت متفرق زندگی میکنند.»
نگاشتههای «بوسولاجیچ» بسیار شجاعانه بود، چراکه وی صراحتا از مسلمانان بوسنی میخواست تا بدون اتکاء به دیگران، در جستجوی راهی برای خود باشند. او همچنین خواستار آن بود که مسلمانان اندیشهای خاص برای خود ایجاد کنند؛ اندیشهای که از «فاشیسم»، «سوسیالیسم» و … پیروی نمیکند. وی کتابهایی همچون «مسلمانان در روسیه» و «مسلمانان در اروپا» را به رشته تحریر درآورد و در آنها از واقعیتِ زندگی مسلمانان در جهان سخن گفت. «بوسولاجیچ» همچنین اصطلاحاتی را به کار بُرد که استفاده از آنها در میان نخبگان پس از مدتی به صورت گسترده رواج پیدا کرد. «اسلام بوسنیایی» و «اسلام هراسی» نمونههایی از این اصطلاحات هستند.
برای فهم بیشتر ماهیت گرایشهای فکری و دینی حزب جوانان مسلمان از طریق دنبال کردن مقالههای «بوسولاجیچ»، میتوان به عناوینی نظیر «ابوالنصر فارابی»، «بهترین ترجمههای قرآن در جهان»، «صفحهای درخشان در تاریخ اسلام»، «چرا شراب حرام شد» و «چرا گوشت خوک حرام شد»، دست یافت. علاوه بر این عناوین، میتوان به عبارات ذیل نیز اشاره کرد؛
«ما جامعه کوچکی هستیم و در قلب تناقضهای تاریخی زندگی میکنیم. زمان حالمان خطرناک و آیندهمان خطرناکتر است. این شرایط ما را ملزم میکند تا برای بازگرداندن همه چیز بر سر جای خود، بیوقفه تلاش کنیم و اجازه ندهیم گمراهمان کنند.»
«آزادی کامل تنها در نوع پوشش زنان، رقصهای جدیدِ فاقد جدیت، ساحلهای مختلط و حتی برهنگان و لوازم آرایش مرغوب، دیده میشود. تمامی این موارد، توهمات جنسی و توحش اخلاقی را در این روزگارِ غیر طبیعی ما، با خود به همراه دارد.»
«در مسأله دموکراسی، اسلام با مارکسیسم اختلاف دارد. این درحالی است که کمونیسم برای تحقق دیکتاتوری پرولتاریا تلاش میکند. اسلام، دموکراتیک بوده و نگاه برابری به تمامی انسانها دارد و هرگونه اختلافات طبقاتی، نژادی و شوونیستی (ملیگرایی) را رد میکند.»
جوانان مسلمان و جنگ جهانی دوم
علیرغم اینکه بوسنی در آن زمان از میادین نبردِ جنگ جهانی دوم بود، اما حزب جوانان مسلمان موضعی له یا علیه هیچیک از طرفهای درگیر اتخاذ نکرد و همواره به مسلمانان نسبت به ملحق شدن به صفوف شبهنظامیان طرفهای درگیر، هشدار میداد، زیرا معتقد بود که جنگ جهانی هیچ ارتباطی به مسلمانان ندارد و نتیجهای نیز برای آنها در بر نخواهد داشت. اما با این حال، این حزب از رهگذر برپایی جلسات و انتشار نشریههای مختلف به مبارزه با ایدئولوژیهای «کمونیسم» و «فاشیسم» پرداخت و در چارچوب سازمان خیریه موسوم به «مرحمت» نقش مؤثری را در ارائه کمکهای خیریه به آوارگان بوسنیایی داشت. این آوارگان، کسانی بودند که به دنبال جنایتهایِ جنایتکارانِ صربیِ موسوم به «چیتنیک» از شرق بوسنی فرار کرده بودند. در این هنگام بود که حزب جوانان مسلمان اولین شهدای خود را تقدیم کرد. این شهداء، 5 نفر بودند که در جریان انتقال کمکهای بشردوستانه، هدف اصابت گلوله توسط جنایتکارانِ صربی قرار گرفتند.
پس از سیطره نازیها بر بوسنی و تأسیس کشور کرواسی مستقلِ تحتِ امر خود، آنها تصمیم گرفنتد تا حزب جوانان مسلمان نیز بخشی از شبهنظامیان موسوم به «اوستاشا» (فاشیسم کرواسی) باشد. شبهنظامیان «اوستاشا» کسانی بودند که علیه صربها، یهودیان و کولیها و تمامی کسانی که دشمنان نازیها تلقی میشدند، دست به جنایت میزدند. اما جوانان مسلمان حاضر نشدند به اوستاشا ملحق شوند و حتی از مسلمانان بوسنی نیز خواستند تا به این گروه ملحق نشوند.
در واکنش به این موضع، دولت کرواسی قانون ممنوعیت فعالیت گروهها و سازمانهای جوانگرا را صادر کرد که به موجب آن حزب جوانان مسلمان میبایست منحل میشد. این حزب نیز به سازمان علمای مسلمان (هدایت) به عنوان یکی از شاخههای خود پناه برد. اما برخی از اعضای حزب ازجمله «علی عزت بگوویچ» به این اقدام اعتراض کردند، چراکه معتقد بودند علمای سنتی، مسلمانان بوسنی را تنها گذاشتند و از منافع آنها حمایت نکردند. این افراد بر این باور بودند که علمای سنتی به جای مبارزه برای تحقق اهداف ملی، به دنبال همزیستی مسالمتآمیز با حاکمان جدید هستند. اما درهر صورت، همکاری میان جوانان مسلمان و علماء، به جای سر دادن شعار و ورود به مذاکرات و مناقشات بیپایان برای اصلاح وضعیت، موجب شکلگیری مطالبات سیاسی مشخصی شد.
اعضای حزب جوانان مسلمان همچنین فراخوان امضای «اساسنامه مسلمانان» را صادر کردند. این اساسنامه، طوماری بود که در اکتبر 1941 توسط علمای جمعیت «هدایت» در سارایوو آماده شده بود. طومار مذکور در روزنامههای رسمی نیز منتشر شد و سپس به وزیر مکلف در سارایوو تحویل داده شد. بیش از 108 نفر از چهرههای شاخص شهر، نخبگان و همچنین تُجار ازجمله «محمد هانجیچ» آن را امضاء کردند. این طومار از مقامات وابسته به نازیها، توقف اقدامات خصمانه علیه غیرنظامیان (یهودیان، کولیها و صربها) و تأمین امنیت زندگی، نوامیس، داراییها و همچنین مذاهبشان را خواستار شد. این طومار همچنین خواستار محاکمه عاملان جنایتها علیه غیرنظامیان و جبران خسارت آنها شد.
علاوهبر این، در طومار امضاءشده، مسلمانان بوسنی از هرگونه اقدام شخصیِ نسبتداده شده به مسلمانان که نقض حقوق بشر محسوب میشود، اعلام برائت کردند. این اساسنامه و سند امضاءشده، اقدام شجاعانهای علیه فاشیسمی بود که در آن زمان حاکم بود. مقامات وابسته به نازیها، انتشار چنین اساسنامهای را به مثابه خنجری از پشت به خود تلقی کردند و آن را خیانت به ملیگرایی خواندند. آنها امضاکنندگان این سند در سارایوو را تهدید به بازداشت کردند.
رابطه با مفتی «امین الحسینی»
دستگاههای تبلیغاتی کمونیسم تلاش کردند اینگونه وانمود کنند که نازیها با آنها همکاری دارند. تا به امروز نیز برخی از ملیگرایان صرب همچنان نسبت به صحت و سقم این ادعا تشکیک میکنند. اصلیترین متهم در این رابطه «مصطفی بوسولاجیچ» است. اسناد بازجویی کمونیستها از وی نشان میدهد که او به دیدار با «امین الحسینی» مفتی قدس اعتراف کرده است؛ کسی که به منظور تشکیل گروهی از داوطلبان وابسته به نازیها به بوسنی و هرزگوین سفر کرده بود. همچنین، دستگاههای تبلیغاتی نازیها در آن زمان اینگونه ترویج میکردند که آلمانیها از مسلمانان در برابر اطماع انگلیس و روسیه به عنوان اشغالگرانِ اراضی وسیعی از جهان اسلام، حمایت به عمل میآورند.
درهر صورت، دیدار بوسولاجیچ با مفتی قدس به مثابه همراهی اعضای جوانان مسلمان با نازیها تلقی شده و به همین دلیل برای وی حکم اعدام از طریق تیرباران، صادر گشت. این درحالی است که بوسولاجیچ هرگونه حمایتش از آلمانِ نازی در جریان دیدار با مفتی قدس را رد کرده و گفته بود که این دیدار تنها برای آشنایی با یک عالم گرانقدر از قدس و گفتگو با وی درباره لزوم دفاع مسلمانان از خود در برابر جنایتکاران، انجام شده است. پس از مدتی، منابع مختلف یوگسلاوی و غربی اعلام کردند که هیچ سند و مدرکی دالّ بر مشارکت حزب جوانان مسلمان در فعالیتهای حمایتگرانه از نازیها وجود ندارد و برعکس، این حزب همواره به وضوح با فاشیسم مخالفت کرده است. این منابع همچنین اعلام کردند که جوانان مسلمان در طول دوران حکمرانی کرواتهایِ تحت امر نازیها در اراضی یوگسلاوی سابق، همواره در زمره معارضان تلقی میشدند.
کمونیستها پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، در آوریل سال 1945 وارد سارایوو شدند و سیطره خود بر تمام بخشهای بوسنی را کامل کردند. آنها پس از ورود به سارایوو سلسله قوانین و مقرراتی را تصویب کردند که نقض آشکار حقوق مناطق محل سکونت مسلمانان یوگسلاوی بود. ازجمله این قوانین و مقررات میتوان به «ملی کردن املاک وقفی»، «انحلال دادگاههای دینی»، «بستن مدارس دینی» و «ممانعت از استفاده زنان مسلمان از پوشیه»، اشاره کرد. وضع این قوانین در واقع مقدمهای برای قلع و قمع گسترده جوانان مسلمان بود.
محاکمهها و اعدامها
بدینترتیب اختلافات میان جوانان مسلمان و مقامات کمونیسم آغاز شد. علی عزت بگوویچ در این خصوص میگوید: «ما جوانان مسلمان، در آن سال به مناسبت تشکیل انجمنی تحت عنوان انجمن پریپرود، تظاهراتی را برگزار کردیم. کمونیستها تلاش میکردند این انجمن را از بین ببرند. ما سخنرانیهای آتشین و تندی را علیه کمونیسم ایراد میکردیم و مورد تشویقِ پر شور و اشتیاق شمار زیادی از حضّار قرار میگرفتیم. این اقدام ما موجب شد تا من و شماری دیگر به صورت مستقیم، بازداشت شویم. پس از این قیام بود که مقامات کمونیسم به این نتیجه رسیدند که بهتر است ما را تحت کنترل و نظارت داشته باشند؛ به همین دلیل، آنها تنها پس از یک روز ما را آزاد کردند.»
البته آزادی که بگوویچ از آن سخته گفته است خیلی دوام نیاورد، چراکه وی مجددا بازداشت شد و به همراه شماری از دوستانش تحت محاکمه قرار گرفت. دادگاه، آنها را به 3 سال حبس محکوم کرد. با وجود اینکه پس از انحلال جمعیت علماء، حزب جوانان مسلمان کار خود را به صورت مخفیانه ادامه داد و روز به روز گسترش پیدا کرد تا اینکه تعداد اعضای آن به هزاران نفر رسید. کمتجربگی جوانان در فعالیتهای مخفیانه موجب جلب توجه مقامات کمونیسم نسبت به آنها شد و در نتیجه گروهی دیگر از جوانان مسلمان در سالهای 1947 و 1948 بازداشت شدند.
با فرا رسیدن سال 1949یوگسلاوی با برخی چالشهای خارجی مواجه شد. در این برهه بود که روابط رئیسجمهور یوگسلاوی با «ژوزف تیتو استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی رو به تیرگی نهاد. یوگسلاوی تلاش کرد این مسأله را جا بیندازد که سیاستهای داخلیاش تحت تأثیر قطع روابط با استالین قرار نگرفته و استراتژی «تقویت کمونیسم» و مبارزه با مخالفانش همچنان ادامه دارد. از همینروی، مقامات آن تصمیم گرفتند ریشه حزب جوانان مسلمان را از طریق سلسله اقدامات سرکوبگرانه و گسترده، بخشکانند. در راستای همین اقدامات، حدود هزار نفر بازداشت شدند، برخی بدون محاکمه در خیابان اعدام شدند و همچنین خانوادهها و افرادی که به هر شکل با حزب در ارتباط بودند، دستگیر شدند. این بازداشتهای سرکوبگرانه موجب شد تا برخی دچار زوال عقلی شوند و برخی دیگر به دلیل وخامت اوضاع جسمانی در طول مدت حبس، در سن و سال پایین جان خود را از دست بدهند.
در این شرایط، به دلیل افزایش شدت خشونتها، موجی از ترس و وحشت بر محافلِ حامی قیام حاکم شد. دادگاه حکم اعدام 4 تَن از شخصیتهای قیام و رهبران آن ازجمله «عمر استوباتس»، «خالد کایتاز»، «نصرت وزلیبیگوویچ» و «حسن بیبر» را صادر کرد. از سوی دیگر، «محمد هانجیچ» رئیس انجمن علماء نیز درحالی که در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، بازداشت شد. او کسی بود که از زمان آغاز به کار حزب جوانان مسلمان در کنار این حزب ایستاد.
طبق معمول، سازمانهای دینی و رسمی، فعالیت حزب جوانان مسلمان را محکوم کردند. درهمین ارتباط، «جمعیت اوقاف» بوسنی و هرزگوین در تاریخ 14 آگوست سال 1949 جلسهای را تحت عنوان «بررسی فعالیتهای سازمانهای تروریستی» در شهر سارایوو برگزار و با صدور بیانیهای اعلام کرد: «اخیرا یک حزب متخاصم تحت عنوان جوانان مسلمان تلاش کرده است تا تحت پوشش انجام فعالیتهای دینی، مجددا کار خود را ازسرگیرد. لذا این حزب، شاخههای غیرقانونی خود را سازماندهی و آنها را برای سرنگونی مسئولان ملی و انجام حملات تروریستی جهت تحقق اهداف کثیف و خیانتکارانه، به کار گرفته است.»
علاوهبر این، «مشیخه اسلامی» نیز موضع خود را اعلام و تأکید کرد: «اسلام سیاسی شعاری است که جوانان مسلمان در طول دوران اشغالگری از آن استفاده کردند اما این شعار، امروز یک شعار امپریالیستی است. هرگاه امپریالیستها بخواهند جنبشهای آزادیبخش در کشورهای اسلامی را در هم شکسته و یا وحدت مسلمانانِ یک جامعه خوشبخت با برادرانشان در جوامع دیگر را برهم بزنند، از شعار اسلام سیاسی استفاده میکنند.»
به دنبال این سیاستهای سرکوبگرانه، اینگونه به نظر رسید که حزب جوانان مسلمان برای همیشه نابود شده است.
جوانان مسلمان و قیام سیاسی مسلمانان بوسنی
«در سال 1955 متولد شدم. دوران کودکیام را در سارایوو سپری کردم؛ جایی که در آن هیچ چیز از اسلام نمیشنیدم. چیزی از آیینهای اسلام جز برخی موارد مانند بزرگداشت ماه رمضان که در خانوادهمان باقی مانده بود، نمیدانستم. اما زمانی که وارد دانشگاه شدم، افرادی با سن و سال بالا را دیدم که با شگفتی از دین اسلام ما و لزوم پایبندی به فرائض آن سخن میگویند. من تحت تأثیر آنها قرار گرفتم و به صورت مداوم در گردهماییها و جلساتشان که در اوایل دهه 80 اجازه برگزاری آن را داشتند، شرکت میکردم. بعدها متوجه شدم که آنها از اعضای جوانان مسلمان هستند.»
«مرسادابا سفانجیچ» اینگونه در گفتگو با «المیدان» تأثیر اعضای حزب جوانان مسلمان بر جامعه را با وجود گذشت چندین سال از نابودی این حزب، روایت میکند. او در ادامه سخنان خود تصریح میکند: «در یکی از جلسات با فکرته که همسر یکی از اعضای جوانان مسلمان بود، آشنا شدم و از او درباره چگونگی ازدواجشان پرسیدم. او در یک جمله گفت: آنها (جوانان مسلمان) در نظر ما قهرمان بودند و به همین دلیل من بدون معطلی با پیشنهاد ازدواج موافقت کردم.»
از سوی دیگر، «أزرا» متولد سال 1958 که کودکیاش را در یکی از خیابانهای بخش قدیمی سارایوو گذرانده است، به «المیدان» گفت: «از مادرم در خصوص برخی اتفاقات در خیابانمان و مناطق اطرافمان سؤال میکردم. به صورت اتفاقی شنیدم که بزرگترها درباره این اتفاقات مخفیانه سخن میگویند و به همین دلیل از مادرم سؤال کردم. اما او همواره مرا دعوا میکرد و از من میخواست که دیگر سؤال نکنم تا اینکه بزرگ شدم و از عمق اقدامات سرکوبگرانه علیه کسانی که به جوانان مسلمان گرایش داشتند، مطلع شدم و پی بردم که چه تعداد زیادی از آنها زندانی و کشته شدند. بسیاری از آنها از ساکنان محله ما بودند. در این هنگام بود که متوجه شدم چرا مادرم هراسان بود و از سؤالات من به شدت احساس نگرانی میکرد.»
این تنها نمونهای از شهادتهای نسلی است که پس از پایان حیات جوانان مسلمان چشم به دنیا گشودند و در دوران حکمرانی کمونیسم رشد کردند و پرورش یافتند. این مسأله از یک سوی نشانگر حجم وسیع سرکوبگری و خفقان حاکم بر آن دوران و از سوی دیگر، بیانگر تأثیری است پس از گذشت سالهای طولانی از جوانان مسلمان باقی مانده است.
علیرغم وجود آن فضای تیر و تار – اگر توصیف درستی باشد – حزب جوانان مسلمان به عنوان یک گروهِ برخوردار از وحدت و رویکرد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، با بهرهبرداری از تأثیرِ غیرعلنی خود در جامعه، در راستای تثبیت هویت مستقل مسلمانان بوسنی گام برداشت تا از نابودی این هویت مستقل در طول یک تاریخ سیاه با عمری بیش از یک قرن – از آغاز اشغالگری اتریش در سال 1878 تا استقلال یافتن در سال 1992- جلوگیری کند.
روحیه قدرتمندانهای که حزب جوانان مسلمان از طریق ادبیات و فعالیتهای خود در صفوف مسلمانان بوسنی ایجاد کرد از یک سوی و اقدامات سرکوبگرانهای که علیه آن انجام شد از سوی دیگر، بازتاب و انعکاس گستردهای با خود به همراه داشت و موجب راسختر شدن عزم افرادی نظیر «عزت بگوویچ»، بردران «عمر و صالح بهمن» و«قاسماجیچ» شد که از اعدام رهایی یافتند و پس از سالهای طولانی از زندان خارج شدند. این عزم راسخ موجب شد تا افراد مذکور و امثالشان، اندیشه جوانان مسلمان را حفظ کرده و با فراهم شدن شرایط، در آن روح تازهای بدمند. همین مسأله در نهایت تشکیل حزب «عمل دموکراتیک» به عنوان نماینده سیاسی مسلمانان بوسنی را به دنبال داشت؛ حزبی که در سال 1995 به ریاستجمهوری در کشور رسید و جنگ دفاع از استقلال بوسنی و هرزگوین را رهبری کرد.
حتی امروز نیز هیچ مناسبت دینی و یا جشنی بدون طنینانداز شدن آواز خوش قصیده «یا مصطفی» برگزار نمیشود؛ قصیدهای که در مدح «مصطفی بوسولاجیچ» سروده شده و امروزه سرودخوانان آن را در مناسبتهای مختلف میخوانند. در ابتدای این قصیده آمده است:
«هرچند توانستند تو را بکشند
اما کتابهایت را نمیتوانند از بین ببرند
ای مصطفیِ ما
ای ستاره درخشان در آسمان بلند …
او برای آخرین بار به شهر نگاه میکند
چشمهایش، گلدستهها را در آغوش میکشند
که به یکباره تیری به سینهاش شلیک میکنند
کافران.»